این وبلاگ جهت امور اموزشی و پژوهشی و فرهنگی و اشتراک تجربیات راه اندازی شده است
 

قدرت سیاسی از لوله تفنگ رشد می کند 

قدرت سیاسی از لوله تفنگ رشد می کند ( چینی :枪杆子里面出政权) عبارتی است که توسط رهبر کمونیست چین مائو تسه تونگ ابداع شد . این عبارت در ابتدا توسط مائو در جلسه اضطراری حزب کمونیست چین (ح‌ک‌پی) در 7 اوت 1927 در آغاز جنگ داخلی چین استفاده شد . [ 1 ]

مائو این عبارت را برای بار دوم در 6 نوامبر 1938 در خلال سخنرانی پایانی خود در ششمین جلسه عمومی ششمین کمیته مرکزی ح‌ک‌چ به کار برد . این سخنرانی مربوط به جنگ داخلی و جنگ دوم چین و ژاپن بود که سال قبل آغاز شده بود.

در سال 1960، بخشی از سخنرانی سال 1938 با عنوان "مشکلات جنگ و استراتژی" گزیده شد و در آثار منتخب مائو گنجانده شد . با این حال، عبارت مرکزی عمدتاً به دلیل برجستگی آن در نقل قول های مائو از رئیس مائو تسه تونگ (1964) رایج شد. [ 2 ]

ششمین جلسه عمومی

ویرایش کنید

پاراگراف 1938 حاوی عبارت زیر است. عبارت مرکزی (به صورت پررنگ) که برگرفته از سخنرانی سال 1938 از طریق آثار منتخب مائو تسه تونگ است :

کمونیست‌ها برای قدرت نظامی شخصی نمی‌جنگند (آنها در هیچ شرایطی نباید این کار را انجام دهند، و هرگز اجازه ندهند کسی دیگر از ژانگ گوتائو الگوبرداری کند )، بلکه باید برای قدرت نظامی برای حزب ، برای قدرت نظامی برای مردم بجنگند. همانطور که یک جنگ مقاومت ملی در جریان است، ما باید برای قدرت نظامی ملت نیز بجنگیم. جایی که ساده لوحی در مورد مسئله قدرت نظامی وجود دارد، هیچ چیزی نمی توان به دست آورد. برای مردم زحمتکشی که هزاران سال است فریب و مرعوب طبقات حاکم مرتجع را خورده اند ، بسیار دشوار است که اهمیت داشتن اسلحه در دست خود را بیدار کنند. اکنون که ستم امپریالیستی ژاپن و مقاومت سراسری در برابر آن، مردم زحمتکش ما را به صحنه جنگ کشانده است، کمونیست ها باید خود را آگاه ترین رهبران سیاسی در این جنگ نشان دهند. هر کمونیست باید حقیقت را درک کند، "قدرت سیاسی از لوله تفنگ رشد می کند."

اصل ما این است که حزب اسلحه را فرمان می دهد و هرگز نباید اجازه داد که تفنگ به حزب فرمان دهد. با این حال، با داشتن تفنگ، می‌توانیم سازمان‌های حزبی را ایجاد کنیم، به عنوان شاهد سازمان‌های قدرتمند حزبی که ارتش راه هشتم در شمال چین ایجاد کرده است. ما همچنین می توانیم کادر ایجاد کنیم، مدارس ایجاد کنیم، فرهنگ سازی کنیم، جنبش های توده ای ایجاد کنیم. همه چیز در Yan'an با داشتن اسلحه ایجاد شده است. همه چیز از لوله یک تفنگ رشد می کند. طبق نظریه مارکسیستی دولت ، ارتش جزء اصلی قدرت دولتی است .

هر کس می خواهد قدرت دولتی را به دست گیرد و حفظ کند باید ارتش قوی داشته باشد . برخی از مردم ما را به عنوان مدافعان "قادر مطلق جنگ" مسخره می کنند. بله، ما مدافع قدرت مطلق جنگ انقلابی هستیم. این خوب است، بد نیست، مارکسیستی است . تفنگ حزب کمونیست روسیه سوسیالیسم را ایجاد کرد . ما یک جمهوری دموکراتیک ایجاد خواهیم کرد . تجربه مبارزه طبقاتی در عصر امپریالیسم به ما می آموزد که تنها با قدرت تفنگ است که طبقه کارگر و توده های کارگر می توانند بورژوازی مسلح و زمینداران را شکست دهند . از این نظر می توان گفت که تنها با اسلحه می توان کل جهان را متحول کرد. ما طرفدار لغو جنگ هستیم، ما جنگ نمی خواهیم. اما جنگ فقط از طریق جنگ لغو می شود و برای خلاص شدن از شر اسلحه باید اسلحه را به دست گرفت.

برگزیده آثار مائو تسه تونگ، جلد. دوم، ص 224-

آثار تاریخی قبل و بعد اسلام

آثار ملی ایران مجموعه‌ای از آثار تاریخی ایران است که به سبب قانون حفظ آثار ملی مصوبه ۱۳۰۹ مجلس شورای ملی به‌طور رسمی ثبت شده‌اند. طبق این قانون «کلیه آثار صنعتی و ابنیه و اماکنی که تا اختتام دوره سلسله زندیه در مملکت ایران احداث شده، اعم از منقول و غیرمنقول، با رعایت ماده سه این قانون می‌توان جزء آثار ملی ایران محسوب داشت و در تحت حفاظت و نظارت دولت می‌باشد.» پس از ۲۵ سال، در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۳۴ با ثبت کاخ گلستان، ممنوعیت ثبت آثار مربوط به قاجاریه و پس از آن عملاً برداشته شد.

سند ثبت نخستین اثر ملی ایران: سلیمان‌تپه (ایلام)

طبق اعلام وزارت میراث فرهنگی، فهرست آثار ملی ایران هم‌اکنون دربرگیرندهٔ حدود ۳۹ هزار اثر ثبت‌شده است.[۱]

ثبت

ویرایش

فرایند ثبت در فهرست آثار ملی پنج مرحله دارد، یک اثر باید دارای حداقل یکی از چند مشخصه اصلی باشد:

  • الف) اثر نشان دهنده مقطعی از تاریخ ملی یا بین‌المللی با بار غنی فرهنگی و تاریخی باشد.
  • ب) اثر متعلق یا در ارتباط با شخصیت‌های برجسته تاریخ کشور یا نشان‌گر گوشه‌ای از زندگی، فعالیت یا آثار آنان باشد.
  • پ) اثر در سطح ملی یا بین‌المللی شاخص یک مبدأ تاریخی یا نقطه عطف در تاریخ انسان یا دست ساخته‌های او یا حرکتی تاریخی باشد.
  • ت) اثر در سطح ملی یا بین‌المللی حاوی اطلاعات جامعی از تاریخ و معارف انسانی، فرهنگ و تمدن بشری تاریخ علوم و فنون هنرها باشد یا نقش تعیین‌کننده ایی را در این زمینه ایفا کند.
  • ث) اثر نزد عامه مردم و عرف مورد احترام یا توجه خاص باشد.

طبق قانون تشکیل سازمان میراث فرهنگی مصوب سال ۱۳۶۷ و قانون مجازات اسلامی ایران در خصوص آثار تاریخی، وظیفه تشخیص آثاری که قابلیت حفظ و نگهداری و ثبت در فهرست آثار ملی کشور را دارا هستند بر عهده سازمان میراث فرهنگی است. بند ششم از مادهٔ سوم قانون اساسنامه سازمان میراث فرهنگی کشور مصوب سال ۱۳۶۷ در خصوص شرح وظایف این سازمان به صراحت می‌گوید «ثبت آثار ارزشمند منقول و غیرمنقول فرهنگی-تاریخی کشور در فهرست آثار ملی و فهرست‌های ذی‌ربط» از جمله وظایف این سازمان است.[۲]

امتیازات ثبت

ویرایش

طبق قانون، ابنیه و اماکن ثبت شده در فهرست آثار ملی از پرداخت عوارض شهرداری معافند: ماده واحده–کلیه ابنیه، اماکن و محوطه‌های تاریخی که در تصرف یا مالکیت سازمان میراث فرهنگی کشور می‌باشند و بناها و اماکنی که در تصرف یا مالکیت اشخاص حقیقی یا حقوقی است و طبق قوانین مربوط در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌اند یا می‌رسند و همچنین موزه‌ها تحت پوشش سازمان یادشده از پرداخت کلیه عوارض شهرداری معاف می‌باشند.[۳]

تاریخچه ثبت

ویرایش

ثبت آثار ملی را محمدعلی فروغی در ایران باب کرد. او در دوازدهم آبان ۱۳۱۲ «قانون حفظ آثار عتیقه» را در مجلس شورای ملی به تصویب رساند که همه آثار هنری، ابنیه و اماکنی که تا پایان دوره زندیه پدید آمده بود را آثار ملی ایران به‌شمار می‌آورد و زیر حفاظت و نظارت دولت می‌برد. این قانون دولت را مکلف کرد همه آثار ملی را شناسایی و فهرست کند و به اطلاع عموم برساند. کسانی که آثار ملی در اختیار داشتند موظف شدند به دولت اطلاع دهند و پس از آن نیز آن اثر را در مالکیت خود نگه دارند اما در عین حال دولت حق هر گونه اقدامی در جهت حفظ آن اثر را داشت. انتقال مالکیت اثر نیز با اجازه و زیر نظر دولت ممکن بود.[۴]

قانون حفظ آثار عتیقه برای هر گونه آسیب زدن به آثار ملی یا اقداماتی در مجاورت این آثار که سبب «تزلزل بنیان یا تغییر صورت» آنها شود، پنجاه تا هزار تومان جریمه تعیین کرد. برای معامله این آثار بدون اطلاع و اجازه دولت، جزای نقدی برابر بهای فروش آن تعیین شد.[۴]

این قانون، حفر اراضی و کاوش برای استخراج آثار ملی را منحصراً حق دولت اعلام کرد. مالکان اراضی خصوصی حق امتناع از اجازه حفاری نداشتند و فقط می‌توانستند در برابر زمینی که از استفاده آن محروم می‌شدند یا خسارت احتمالی، حقی طلب کنند. اگر کاوشگری غیر از دولت اثری ملی کشف می‌کرد، دولت می‌توانست تا ده فقره از اشیای کشف شده را به انتخاب خود تملک کند و از بقیه، نصف را به کاشف واگذار و نصف دیگر را ضبط کند. اشیایی که سهم دولت بود باید در مجموعه‌ها و موزه‌های دولتی نگهداری می‌شد و فروش آنها ممنوع بود.[۴]

در ۲۸ آبان ۱۳۱۱ نظام‌نامه اجرایی قانون عتیقه‌جات در ۴ فصل به تصویب رسید؛ که طبق آن آثار ملی دوران قاجار در این لیست جایی نداشتند. در ۲۳ آذر ۱۳۱۳ اساسنامه جدید آثار ملی ایران به تصویب رسید که طبق لایحه‌ای، حفاظت و مرمت آثار دوره قاجار که جنبه عمومی داشت نیز مشمول قانون عتیقات سال ۱۳۰۹ شد.

در ۲۴ شهریور ۱۳۱۰ نخستین گروه از آثار ملی ایران ثبت گردیدند. اولین اثر سلیمان‌تپه (ایلام) بود که توسط آندره گدار معرفی شده بود در لیست یا فهرست آثار ملی ثبت شد. تا پایان دوره رضاشاه ۳۴۰ و تا پایان دوره پهلوی ۱۶۳۳ اثر در لیست آثار ملی ایران به ثبت رسید.

از اواسط دهه هفتاد با سرعت گرفتن روند ثبت آثار ملی روند تخریب آثار تاریخی هم شدت گرفت و مالکان آثار تاریخی پیش از ثبت آنها دست به تخریبشان زدند. بسیاری از مالکان هم به واسطه دیوان عدالت اداری دست زدند.[۱]

در سال ۱۴۰۱ مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در گزارشی لزوم تغییر قانون مذکور به دلایل متعددی مثل امکان خروج از ثبت آثار ملی توسط دیوان عدالت اداری، عیب در معیار تشخیص، نامشخص بودن فرایند ثبت، لزوم افزوده شدن مصداق‌ها در کنار معیارها را مورد توجه قرار داد.[۲] در ادامه طرحی با عنوان طرح اصلاح مواد (۱) تا (۴) قانون راجع به حفظ آثار ملی در تاریخ دوم مرداد ۱۴۰۱ با امضای ۲۵ نماینده اعلام وصول گردید که ایرادات مذکور را با محور قراردادن آثار غیرمنقول مورد توجه قرار داده است. این طرح در حال حاضر به کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی ارجاع شده است و در آینده قرار است مورد بررسی قرار گیرد.[۳]

دسته‌بندی آثار ملی ایران به تفکیک استان‌ها

ویرایش

  • آذربایجان شرقی
  • آذربایجان غربی
  • مازندران
  • اصفهان
  • البرز
  • ایلام
  • بوشهر
  • تهران
  • چهارمحال و بختیاری
  • خراسان جنوبی
  • خراسان رضوی
  • خراسان شمالی
  • خوزستان
  • زنجان
  • سمنان
  • سیستان و بلوچستان
  • فارس
  • قزوین
  • قم
  • کردستان
  • کرمان
  • کرمانشاه
  • کهگیلویه و بویراحمد
  • گلستان
  • گیلان
  • لرستان
  • اردبیل
  • مرکزی
  • هرمزگان
  • همدان
  • یزد

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

شبه مدرنیسم

پژوهشگر، با اشاره به برجسته‌ترین ویژگی‌های دول شبه مدرن گفت: در دولت‌های شبه مدرن نظام «بایدونباید» به‌جای «هست و نیست» حاکم است و دولت، به نقد جامعه و سپس هدایت آنان به سمت مقصدی مشخص می پردازد.

به گزارش خبرنگار ایسنا، محسن حسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی تشیع و آیین‌های شیعی در نشست «دولت شبه مدرن ایرانی و مناسک عزاداری» که سوم مهرماه در موزه عصارخانه شاهی اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: بعد از جنگ جهانی اول، کشورهای موسوم به جهان سوم به اقتباس از دولت‌های مدرن پرداختند؛ زیرا هم کشورهای غربی دنبال بسط این موضوع بودند و هم نخبگان کشورهای در حال پیشرفت به این اتفاق‌نظر رسیده بودند که شاید این نوع دولت، راه گشایی برای مشکلات جهان‌سومی‌ها باشد اما آنچه در عمل رخ داد، یک اقتباس ظاهری از پدیده مدرن بود؛ بدون توجه به پیش‌زمینه‌ها و ویژگی‌هایی که جوامع مقصد داشتند.

وی، این دولت‌ها را شبه مدرن نامید و ادامه داد: یکی از ویژگی‌های دولت‌های شبه مدرن این است که بین حکمرانی سنتی و حکمرانی مدرن، معلق است و نسبت دولت با عرصه عمومی این تعلیق را ایجاد می‌کند.

نویسنده کتاب «رسانه شیعه» تصریح کرد: در دولت مدرن، نسبت دولت با عموم نسبتی تام است به این معنی که دولت، نماینده اکثریت جامعه است و بر اساس قرارداد اجتماعی، تابع منافع عوام است ولی دولت در جوامع شبه مدرن در همه وجوه، نماینده عرصه عمومی نیست. اگرچه این دولت‌ها اشکال مردم‌سالاری به شکل مدرن را مثل صندوق رأی، انتخابات و... دارند اما صندوق رأی، تعیین‌کننده حاکمیت ملت نیست و از اجزای دیگری متأثر است.

مظاهری خاطرنشان کرد: نخستین دولت شبه مدرن ایرانی اوایل مشروطه پایه‌گذاری شد، زیرا نخبگان معتقد بودند که الگوی سنتی مبتنی بر حکومت فردی باید دگرگون شود و جامعه ایران نیاز به تغییرات جدی دارد. همین امر زمینه‌ساز ایجاد یک دولت شبه مدرن شد.

وی افزود: دوره رضاشاه نیز یک نمونه دولت شبه مدرن ایرانی بعد از مشروطه است. رضاشاه، از زمانی که سردار سپه بود با همراهی و پشتیبانی بعضی از نخبگان، پروژه دگرگونی و مدرن سازی ایران به شکل آمرانه را کلید زد.

این پژوهشگر، نخستین ویژگی دولت شبه مدرن را ماهیت ایدئولوژیک آن دانست و گفت: خاصیت ماهیت ایدئولوژیک، کنترل شهروندان است و به همین دلیل در دولت‌های شبه مدرن شاهد حکم‌فرمایی چنین دیدگاهی هستیم.

وی افزود: دولت‌های شبه مدرن دارای نظام «بایدونباید» هستند نه نظام «هست و نیست». دولت در چنین وضعیتی به نقد جامعه می‌نشیند، جامعه را به وضع مطلوب هدایت، بازسازی و بهسازی می‌کند و آن را به سمت چشم‌انداز و هدف برنامه‌ریزی‌شده خود پیش می‌برد ولو با قهر و زور، درحالی‌که در دولت مدرن، رسالت و وظیفه دولت، هدایت جامعه نیست.

نویسنده کتاب «فرهنگ سوگ شیعی» سرکوب لایه‌های خرد را یکی دیگر از ویژگی‌های دولت شبه مدرن دانست و اظهار کرد: در دولت شبه مدرن تکثیر قدرت وجود ندارد. برای مثال زمانی که رضاشاه به منصب شاهی رسید با استفاده از سرکوب لایه‌های زیرین مثل عشایر یک قدرت مرکزی را پایه ریخت و ایرانی با هویت جعلی تشکیل داد.

مظاهری همچنین تأکید کرد که رئوس همه دولت‌های شبه مدرن از عناوین و القابی مثل «پیشوا» و «پدر»، «تاج‌دار» استفاده می‌کنند.

انتهای پیام

    نیروی سوم» خلیل ملکی، «نیروی چهارم» زیدآبادی

    خلیل ملکی به نیروی سوم خود دل بسته بود اما تنها «آموزگار بزرگ» لقب گرفت. تا اینجا همان «دلیری و استواری اخلاقی» مایه‌های مشترک زید و ملکی است تا در آینده چه در انتظار نیروی چهارم باشد.

    به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «نیروهای سیاسی در ایران به سه جریان عمده تقسیم می‌شوند: اصولگرایان، اصلاح‌طلبان و براندازان... خیل عظیمی از کنشگران سیاسی و اجتماعی اما در حصار تنگ و ناموزون آنها نمی‌گنجند و از سِتَروَنی فکری و قدرت‌خواهی آنان حتی بسیاری از هواداران خودشان نیز به ستوه آمده‌اند. درست به همین دلیل، جریان چهارمی، باید!»

    دکتر احمد زیدآبادی - نویسنده، فعال سیاسی و تحلیلگر - با این عبارات دربارۀ ضرورت ایجاد یک «جریان چهارم» ورای سه جریان سیاسی «اصولگرا، اصلاح‌طلب و برانداز» نوشته و به‌تازگی ۱۰ شاخص و معیار فکر و عملِ «نیروی چهارم» مورد نظر را هم برشمرده است. شاخص‌هایی از این دست: «متقاعدکردن حکومت به تغییر روش به جای تصرف دولت و شراکت، کنش بر اساس شرایط عینی به جای گزاره‌های ایدئولوژیک، مراقبت از اصل مملکت در جریان تعارض، مورد - محوری به جای رد یا قبول تمامیت یک نحلۀ سیاسی، آمادگی گفت‌وگو و مجادلۀ مدنی و مصالحۀ انسانی با دیگران، انصاف در نقد، قائل‌بودن حق انتقاد از خود برای دیگران، نه قدسی‌سازی نه تابوآفرینی، جست‌وجوی کمالِ ممکن به جای کمالِ مطلوب و دامن‌نزدن به مطالبات فزاینده‌ای که هیچ دولتی توان برآورده کردن آنها را ندارد.»

    در این نوشتار نمی‌خواهم به شاخص‌های ۱۰ گانۀ «نیروی چهارم» بپردازم. غرض، تنها نقبی است به تاریخ ۶۰-۷۰ سال اخیر و تکاپوی «جریان سوم» در جدال دو نیروی اصلی...

    هر چند در ابتدا می‌توان این نکته را مطرح کرد که اگر کل جریانات سیاسی را می‌توان به همان سه نیروی پیش‌گفته تقسیم کرد جریان احمدی‌نژاد چه می‌شود و اگر او چهارمی باشد، چگونه می‌توانند خود را چهارمی بخوانند و اگر در زمرۀ سه فقرۀ نخست است تا گزارۀ «نیروی چهارم» درست از کار دربیاید ذیل کدام قرار می‌گیرد؟ اصلاح‌طلب که نیست. اصولگرایان هم که از او اعلام برائت کرده‌اند. برانداز هم که نمی‌تواند عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام باشد. پس یک نحله را هم باید به او اختصاص داد!

    جدای مورد بالا مروری بر تلاش‌های ناکام برای ایجاد جریان سوم در ۶۰ سال اخیر خالی از لطف نیست؛ چرا که ما را به این نقطه می‌رساند که همچنان رقابت اصلی میان دو جریان است؛ هر چند بر سر نامگذاری آنها نباید تعصب داشت و اگرچه تنوع درونی‌شان را باید به رسمیت شناخت:

    ۱. اصطلاح «خط سوم» بیش از سیاست، در ادبیات و عرفان ما ریشه دارد. قریب ۵۰ سال قبل و در سال ۱۳۵۱ خورشیدی، یک کتاب در تفسیر دیوان شمس و معرفی شمس تبریزی - مراد واقعی یا ذهنی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی - سر و صدای زیادی به پا کرد و نویسندۀ آن را به شهرت فراوان رساند: دکتر ناصرالدین صاحب‌الزمانی کتابی ۹۰۰ صفحه‌ای نوشت که عبارات آغازین آن به نقل از شمس، زبانزد شد: «‌آن خطاط، سه گونه خط نوشتی. یکی را او خواندی و لا غیر. دیگری را هم او خواندی هم غیر او. یکی را نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم من‌ام.»

    آیا نیروی چهارم بر آن است که از آبشخور عرفانی سیراب شود یا به مفاهیم انتزاعی کار ندارند و می‌خواهند پایشان فقط روی زمین باشد و رؤیت را بر هر رؤیایی ترجیح می‌دهند؟

    ۲. اصطلاح «نیروی سوم» در تاریخ معاصر یک نماد مشخص دارد: «خلیل ملکی» که می‌خواست در میانۀ چالش جریان چپ با شاخص حزب توده و راست، نیروی سومی ابداع کند اما به تعبیر داریوش آشوری «به ظاهر شکست خورد و کمابیش تلخ‌کام و تنها از جهان رفت و از راست و چپ، ستم‌ها و آزارها دید اما بنیانگذار روشی از اندیشۀ سیاسی شد که در آن دانش و خرد سیاسی با دلیری و استواری اخلاقی آمیخته است.»

    حدس می‌زنم رویکرد تازۀ آقای دکتر زیدآبادی در شیوۀ خلیل ملکی و «نیروی سوم» او ریشه داشته باشد و می‌خواهد «دانش و خرد سیاسی» را با «دلیری و استواری اخلاقی» بیامیزد.

    ۳. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و در هنگامۀ اختلاف روحانیون با لیبرال‌ها در سال ۱۳۵۸ سیداحمد خمینی در ۲۷ مهر پیشنهاد کرد «‌مملکت را یک شورا اداره کند و نه رییس‌جمهوری یا نخست‌وزیر». او هم در واقع به دنبال «خط سوم» بود و «شورا» را نماد آن می‌دانست. با اعلام موجودیت «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» و ماجرای اشغال سفارت آمریکا که رهبری معنوی آن با دوست نزدیک فرزند امام - سیدمحمد موسوی خویینی‌ها - بود رواج اصطلاح «خط امام»، «خط سوم» را به حاشیه برد و سیداحمد هم دیگر از آن نگفت.

    ۴. پرچم‌دار نوع دیگری از جریان سوم، دکتر حبیب‌الله پیمان، دندانپزشک مسلمان و سوسیالیست، بود که چالش روحانیون و لیبرال‌ها را پیش‌بینی می‌کرد و جزوه‌ای از آرایش نیروها در ایران را تهیه و تنظیم کرد و برای امام خمینی فرستاد و در آن می‌خواست نتیجه بگیرد که سپردن حکومت چه به نیروهای ملی یا ملی مذهبی و چه به روحانیون خطاست و جریان سومی باید و به صورت غیر مستقیم خود و تشکیلات متبوع - جنبش مسلمانان مبارز - را مصداق آن جریان سوم معرفی کرد.

    از بخت بد او اما، رهبر فقید انقلاب جزوه را برای اظهار نظر به دکتر یزدی سپرد که خود به یکی از دو جریان اصلی تعلق داشت. دکتر پیمان در جریان اختلاف اولین رییس‌جمهوری با حزب جمهوری اسلامی نیز در پی یک جریان سوم بود و هفته‌نامۀ «امت» ارگان آن به حساب می‌آمد اما فضای سیاسی در آغاز دهۀ ۶۰ چنان رادیکال شد که مجالی برای جریان سوم از نوع دکتر پیمان و امت باقی نماند.

    ۵. تشکیل «جمعیت دفاع از ارزش‌ها» در آغاز دهۀ ۷۰ و رقابت نمایندۀ آنان - محمد محمدی ری‌شهری - با دو نماد چپ و راست - خاتمی و ناطق نوری - را می‌توان تلاش دیگری برای ایجاد جریان سوم دانست که با کسب تنها ۶۰۰ هزار رأی در مقابل ۲۰ میلیون رأی خاتمی راه به جایی نبرد و چهرۀ شاخص آنان - دکتر احمد پورنجاتی - به اصلاح‌ طلبان پیوست.

    ۶. سی ماه بعد از شکست مطلق ری‌شهری یا نمایندۀ جریان سوم در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و در پاییز ۱۳۷۸ روزنامۀ «انتخاب» متعلق به طه هاشمی از حضور هاشمی رفسنجانی در انتخابات مجلس ششم بر خلاف وعدۀ قبلی و رقابت با هر دو جریان حمایت کرد و کوشید یک جریان سوم را با نماد هاشمی رفسنجانی راه بیندازد. در رقابت دو جریان اصلی اما جریان سوم بختی نداشت و هاشمی رفسنجانی تلخ‌ترین ناکامی خود تا آن زمان را تجربه کرد و بدین ترتیب جریان سوم طه هاشمی هم به جایی نرسید.

    ۷. محمود احمدی‌نژاد هم از جایی به بعد حساب خود را از اصولگرایان حامی جدا کرد و روزنامۀ ایران در زمانی که به اندیشه‌های رحیم‌مشایی گرایش داشت، به‌صراحت نوشت: «‌احمدی‌نژاد در میان جریان امام و امت حامیانی دارد که می‌تواند فارغ از هیاهوهای اصلاح‌طلبان و اصولگرایان و با استفاده از پتانسیل‌های موجود داعیه‌دار یک جریان سوم باشد.»

    احمدی‌نژاد و مشایی خود این جریان سوم را «بهار» نامیدند؛ اگرچه بار ایدئولوژیک هم به آن دادند.

    ۸. پس از انتخابات ۹۶ و انصراف محمدباقر قالیباف به سود ابراهیم رییسی و انتخاب حسن روحانی در مقابل این ائتلاف، قالیباف هم به سودای «جریان سوم» افتاد و گفت: «‌می‌توانم صدای چهره‌های نو باشم تا تغییر و نوگرایی رقم بخورد.» تغییر و نوگرایی مورد نظر او را اما با تشکیل مجلس کنونی ... شاهد بودیم و هیچکس حس نکرده با جریان سوم و نوی روبه‌رو شده است.

    چنان که بیان شد داستان «جریان سوم» و به تعبیر آقای زیدآبادی و با احتساب براندازان، «نیروی چهارم» ریشه در تاریخ معاصر دارد و البته هیچگاه به کسب نتیجۀ دلخواه نینجامیده چون سیاست در ایران همواره تقسیم بر دو شده و رقابت بر سر این بوده که مردم چه میزان حق مشارکت و مجال دخالت دارند و حتی همان خلیل ملکی که ذکر او رفت پس از مشاهدۀ اصرار مصدق بر برگزاری رفراندومی که به انحلال مجلس انجامید در پی راه سوم در آن کارزار نبود و گفت: « آقای دکتر مصدق، این راه به جهنم ختم می‌شود اما تا جهنم پشت سر شما هستیم.»

    در جدال مشارکت و انحصار و دوگانه‌های دیگر به دشواری می‌توان راه سوم و چهارم و پنجم گشود. با این همه خلیل ملکی به نیروی سوم خود دل بسته بود اما تنها «آموزگار بزرگ» لقب گرفت. تا اینجا همان «دلیری و استواری اخلاقی» مایه‌های مشترک زید و ملکی است تا در آینده چه در انتظار نیروی چهارم باشد.»

    انتهای پیام

      شانتاژ سنت در جامعه

      سُنَّت یا تَراداد (به انگلیسی: Tradition)، یک باور یا رفتاری است که در یک گروه یا جامعه یا سازمان از دودمان به دودمان دیگر ترابرد (منتقل) می‌شود. سنت دارای معنای نمادین یا اهمیت ویژه‌ای است و ریشه آن به گذشته برمی‌گردد. تعطیلات همگانی و نیز جامه‌های غیرمنطقی اما به لحاظ اجتماعی معنی‌دار (مانند کلاه‌مویی که قضات یا داوران در برخی کشورهای غربی در دادگاه‌ها بر سر می‌گذارند) نمونه‌های بارزی از سنت یا همان هستند؛حتی هنجارهایی همچون سلام و احوال‌پرسی کردن نیز نوعی سنت شمرده می‌شوند. سنت‌ها می‌توانند در درازای هزاران سال به زندگانی خویش ادامه دهند و از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند و یا اینکه گسترش پیدا کنند. در عین حال سنت‌هایی هم هستند که به دلایل سیاسی یا فرهنگی در زمان کوتاهی پدیدار شده‌اند.

      Wigilia potrawy 76

      برخی زمینه‌های مطالعاتی دانشگاهی همچون انسان‌شناسی و زیست‌شناسی نیز واژه سنت را برگرفته اند تا در زمینه فرهنگستانی خاص‌تری از آن بهره جویند.

      ریشه‌شناسی

      ویرایش

      سنّت یا تراداد در لغت به معنای روش و شیوه است. واژه پارسی ترادا در اوستا نیز بکار رفته‌است و به چم رسم و آیین هست.[۱] تراداد گرته‌برداری از واژهٔ tradition می‌باشد.[۲] تراداد نیز از پیشوند ترا و فعل دادن سازمان یافته و به معنی آن چیزی است که از پیشینیان به امروزیان رسیده و سپرده شده‌است.

      سنت در ادیان

      ویرایش

      در اسلام(تشیع)

      ویرایش

      سنت در شیعه شامل سخن، کردار و تقریر (تأیید) معصومین است و در تشیع، پیروی و الگوبرداری از اعمال و رفتار معصومین قدمت دیرینه دارد.[۳] به گروهی از مسلمانان که بر اساس سنت محمد ،پیامبر اسلام عمل می کنند نیز اهل سنت گفته میشود.سنت گرایی در میان شیعیان در مواردی همچون عزاداری روز عاشورا،مناسک دینی و...به وفور دیده میشود.

      جستارهای وابسته

      آیا کسی هست که مدرنیته را کتمان کند؟

      ویکتور پِلِوین (Victor Pelevin) رمان نویس روس در رمان ۲۰۰۸ (۱) خود، مدرن بودن را چنین تعریف می کند:

      – قطارهای روسی سر موقع برسند و حرکت کنند؛

      – کارکنان رشوه نگیرند؛

      – قضات به تلفن‌های توصیه‌ای پاسخ ندهند؛

      – تجار درآمد خود را به لندن نبرند؛

      – پلیس راهنمایی و رانندگی با حقوق خود راحت زندگی کنند؛ و

      – ساکنان Rublyovka (منطقه اعیان نشین بیرون مسکو) همه به Christopal Skeya (زندانی در مسکو) منتقل شوند.

      تاریخ سیاسی روسیه همانند تاریخ ما به شدت تحت تأثیر مسائل فقیر و غنی بوده است. ناتوانی در پرکردن این شکاف طبقاتی به پوپولیسم و اقتدارگرایی منجر شده است. پرکردن شکاف طبقاتی یا ایجاد عدالت، رفاه و حقوق مدنی برای شهروندان بدون قاعده‌مندی و حکومت قانون امکان‌پذیر نیست. حکومت قانون ضرورتاً حکومت دموکراتیک نیست. سنگاپور یک حکومت قانون، قاعده و شفافیت است اما حکومت دموکراتیک نیست. انگلستان سه قرن حکومت قانون بود در حالی که هنوز یک قرن نشده که دموکراتیک شده است. دموکراسی بدون نظام حزبی و تسلط بخش خصوصی بر اقتصاد تحقق پیدا نمی کند. با شرایط فعلی رسیدن به دموکراسی در خاورمیانه اگر عزمی باشد نزدیک به نیم قرن کار دارد. مدرن شدن یک طیف است. بعضی به اشتباه فکر می کنند که مدرن بودن یعنی مصرف کالاهای لوکس، پوشیدن لباس‌های گران قیمت، سوار شدن اتوموبیل آلمانی و زندگی در خانه‌های بزرگ. کاملاً بد فهمیده اند. مبنای مدرن بودن در افکار و رفتار است و نه در نوع مصرف.

      ریشه فلسفی مدرن بودن در مدنیّت است. شخصِ مدرن به تکثّر برداشت و اندیشه معتقد است و نظر خود را صرفاً یک نظر در میان نظرات دیگر تلقی می‌کند. شخصِ مدرن، متفاوت بودن فکری انسان‌ها را حق آن‌ها می‌داند. شخصِ مدرن با دلیل و fact با دیگران تعامل می کند نه تخیلات، توهمات و شنیده‌ها. شخصِ مدرن به کسی که به او می‌گوید: من شما را دوست ندارم، می‌گوید حقِ شماست که مرا دوست نداشته باشید؛ مگر قرار است همه مرا دوست داشته باشند. شخصِ مدرن در هیچ شرایطی دشنام نمی‌دهد، پرخاش نمی‌کند بلکه تلاش می‌کند ریشه‌های جهل طرف مقابل را کشف کند. شخصِ مدرن نه اجازه می‌دهد دیگری وارد حریم خصوصی او شود و نه در حریم خصوصی دیگران دخالت می‌کند. اما یک ویژگی شخصِ مدرن بسیار تعیین کننده در جامعه مدنی و حکومت قانون است: به محض اینکه پای خود را از منزل بیرون گذاشت در سطح جامعه برای تمامی شهروندان، حقوق انسانی قائل است.

      تابحال دیده اید: سرنشینان یک اتوموبیل گران قیمت یک میلیارد تومانی، چگونه پوست میوه، دستمال کاغذی و خاکستر سیگار به بیرون پرتاب می‌کنند؟ تابحال دیده اید چهار نفر آهسته با هم در عرض یک پیاده رو قدم می زنند و گپ می‌زنند و مانع عبور دیگر شهروندان می‌شوند؟ تابحال دیده اید پیاده روهای نزدیک به رستوران‌های فست‌فود ساعت دوازده شب چگونه مملو از آشغال است؟ آیا تابحال دیده اید راننده‌ای نه دوبله بلکه در ردیف سوم پارک کرده و رفته است و ترافیک خیابان را مختل نموده است؟

      صدها رفتار مانند اینها ضدّ مدرن بودن است. فکر کردن، استدلال آوردن، مؤدب بودن، احترام گذاشتن، نظیف بودن، رعایت حقوق دیگران را کردن، قانون را رعایت کردن، منظم بودن، صد متر دورتر رفتن ولی درست پارک کردن، وظیفه شناس بودن، مالیات دادن، درآمد بدون زحمت را قبول نکردن، دقیق بودن، حرف بیهوده نزدن، تخریب نکردن، غیبت نکردن، قانع بودن، دروغ نگفتن، انتهای صف ایستادن، تهمت نزدن، وجدان کاری داشتن و صدها اندیشه و رفتار دیگر از مشتقات مدرن بودن است.

      درست می‌فرمایید اگر همه این گونه رفتار کنند کشور بهشت می‌شود؛ حتی اگر هفتاد درصد این گونه عمل کنند ایده آل است. ملت‌ها و سرنوشت آن‌ها با خصلت‌های اکثریت تعیین می‌شود. اگر اقلیتی درست رفتار کند فایده‌ای ندارد. ژاپن، ژاپن شده است چون ۹۵ درصد مدرن رفتار می‌کنند.

      رمان نویس روس نمی‌گوید دموکراتیک شویم بلکه مدرن شویم: قانون را رعایت کنیم، رشوه نگیریم، به حقوقی که می‌گیریم قانع باشیم و با رانت صاحب خانه نشویم. بی دلیل نیست وقتی گفته می‌شود بعضی کشورها در خاورمیانه هنوز وارد عصر مدرنیته نشده‌اند چه برسد به دموکراسی که تحمل اندیشه‌های متفاوت، رقابت حزبی و دولت حداقلی در آن متصور است.

      چگونه جوامع مدرن می‌شوند؟ تاریخ غرب، آسیا و آمریکای لاتین به ما به وضوح پاسخ می‌دهد. بسیار روشن و شفاف: انرژی، عزم، اراده، همت، خواست و تصمیم مسئولین و نخبگان سیاسی یک کشور است که جامعه را مدرن می‌کند. اول خودشان عمل می‌کنند و سپس با دقت و جدیّت بر اجرای قوانین نظارت می‌کنند. نخبگانی که خود قانون را رعایت نکنند نمی‌توانند از جامعه انتظار مدنیّت داشته باشند. هنگامی که یک وزیر با رانت زندگی نکند سپس می‌توان انتظار داشت که آحاد مردم با حقوقی که می‌گیرند نیز زندگی کنند. خوشا به حال مردم، حکومت و قوه قضائیه کره جنوبی که وقتی متوجه شدند رئیس جمهور خلاف کرده با او برخورد کردند. روحیات، افکار، خواست‌ها و پایگاه اجتماعی نخبگان یک کشور، سرنوشت آن را تعیین می‌کند.

      جامعه و حکومت قانون یا مدرن شدن یک تصمیم است. بی عدالتی، فساد مالی، رانت، ورود عده‌ای خاص به حوزه‌های دولتی و کتمان واقعیت‌ها از جمله زمینه‌هایی بودند که باعث شدند تا سیستم پهلوی دوم علی رغم کارهای عمرانی نتواند تداوم پیدا کند. وقتی جامعه مدرن می‌شود که دولت و نخبگان سیاسی بخواهند مدرن شوند و سیستم قانونی را نهادینه کنند. جامعه در عصر مجازی سریع متوجه می‌شود که آیا قانون برای همه است یا عده‌ای. برای شناخت یک جامعه و حکومت و آیندۀ آن باید اول سراغ نخبگان سیاسی و درجۀ رعایت قواعد و قوانین از سوی آن‌ها رفت. آلمان، سوئیس، ژاپن، سنگاپور، کره‌جنوبی، کانادا، نروژ، سوئد و دانمارک نمونه‌های بارز هستند. هیچ اتفاقی در طبیعت تصادفی نیست. رعایت قواعد پاسخ می‌دهد. ثروتمند شدن در آلمان با قاعده است و نه رانت. بخش حقوقی دفتر صدراعظم آلمان، مهم‌ترین بخش از حاکمیت این کشور است زیرا هر تصمیم و عملی باید با تأیید بخش حقوقی انجام شود. اگر بخش حقوقی غفلت کرد حتی یک خبرنگار می‌تواند توجه همه را به نقض قانون جلب کند. رمان‌نویس روس هم همین را می‌خواهد. او نمی‌گوید ثروتمند نشوید بلکه با رعایت قاعده به ثروت برسید و این فرصت برای همه فراهم باشد.

      نکته علمی آخر: در تمامی کشورهایی که مدرن شده‌اند و حکومت قانون تشکیل داده‌اند، نخبگان سیاسی به لحاظ احساسی، عقلی، وجدانی و تاریخی، تعلق خاطر عمیقی به کشور، خاک و وطن دارند

      جمجمه شناسی

      جمجمه‌شناسی، جمجمه‌خوانی (به انگلیسی: Phrenology) یا جمجمه‌شناسی روانیT نظریه‌ای شبه علمی است که ادعا دارد منش و شخصیت افراد را می‌توان از روی شکل جمجمهٔ آنها تشخیص داد.[۱][۲] فرض این شبهِ علم این است که مغز اندام مربوط به ذهن است و عملکردها و ماژول‌های بخش‌های گوناگون مغز در شکل‌گیریِ جمجمه نقش دارند.[۳] بیشتر، پستی‌وبلندی‌های سر است که مورد نظر جمجمه‌خوانان است. چراکه در گذشته ادعا می‌شد که مغز از ماهیچه‌هایی ساخته شده و ماهیچه‌های پُرکارتر، بزرگ‌تر از بقیه هستند و اینگونه، تفاوت میزان فعالیتِ ماهیچه‌های مغز، شکل مغز و جمجمه را تشکیل می‌دهد. هرچند فرض‌های ابتداییِ جمجمه‌خوانی، ریشه در واقعیت‌ها داشتند اما فراتر از دانش‌تجربی تعمیم داده شد و از حیطهٔ علمی فاصله گرفت و از علم جدا شد.[۱][۴] امروزه دیگر جمجمه‌شناسی را یک رشتهٔ علمی به حساب نمی‌آورند.[۱][۲][۵][۶][۷][۸]

      یک راهنمای جمجمه‌خوانی از سدهٔ نوزدهم

      ایدهٔ جمجمه‌خوانی پیرامون سال ۱۸۰۰ از سوی یک پزشک آلمانی به نام فرانتس یوزف گال ساخته و پرداخته شد و در سدهٔ نوزدهم میلادی از ۱۸۱۰ تا ۱۸۴۰ بسیار تأثیرگذار واقع شد. آن زمان‌ها مرکز جمجمه‌خوانی در ادینبورگ بود.

      امروزه می‌دانیم که از نظر علمی، پیش‌بینیِ شخصیت انسان براساسِ شکل جمجمهٔ فرد، نادرست و بی‌اعتبارِ است.[۹]

      در گذشته نیز دقتِ روش‌شناسیِ جمجمه‌شناسی مشکوک بود و در همان سدهٔ نوزدهم هم برخی آن را شبه علمی می‌دانستند.[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳]

      فهرست مناطق

      ویرایش

      ۱: میل به تخریب، ۲: محبت‌خواهی، ۳: محبت به والدین، ۴: وابستگی عاطفی، ۵: دلبستگی به خانه، ۶: جنگ‌جویی، ۷: رازپوشی، ۸: زیاده‌خواهی، ۹: سازندگی، ۱۰: احتیاط‌کاری، ۱۱: حس جلب تحسین، ۱۲: عزت نفس، ۱۳: خیرخواهی، ۱۴: احترام، ۱۵: ثبات، ۱۶: وجدان، ۱۷: امید، ۱۸: رفعت، ۱۹: اندیشه‌گرایی، ۲۰: شادی و نشاط، ۲۱: تقلید، ۲۲: فردیت، ۲۳: شکل، ۲۴: اندازه، ۲۵: وزن، ۲۶: رنگ، ۲۷: مکان، ۲۸: نظم، ۲۹: محاسبه، ۳۰: احتمالات، ۳۱: زمان، ۳۲: آهنگ، ۳۳: زبان، ۳۴: مقایسه، ۳۵: علیّت، ۳۶: میل به زندگی، ۳۷: میل به غذا.

      نگارخانه

      ویرایش

      شبه علم

      شِبهِ‌علم (به انگلیسی: Pseudoscience) شامل گزاره‌ها، باورها یا اعمالی است که ادعا می‌کنند هم علمی و هم واقعی هستند، اما با روش علمی ناسازگار هستند. شبه علم اغلب با ادعاهای متناقض، اغراق‌آمیز یا غیرقابل ابطال مشخص می‌شود. تکیه بر سوگیری تأییدی به جای تلاش‌های جدی برای رد؛ عدم استقبال از ارزیابی توسط کارشناسان دیگر؛ عدم وجود شیوه‌های سیستماتیک هنگام ایجاد فرضیه‌ها؛ و تا مدت‌ها پس از بی اعتبار شدن فرضیه‌های شبه علمی به صورت تجربی ادامه یافت.[۱]

      باور به بشقاب‌پرنده‌ها، طالع‌بینی، کف‌بینی، ستاره‌بینی (آسترولوژی)، استفاده از ۱۰ درصد مغز، انرژی‌درمانی، عرفان حلقه، کارما، دارما، تناسخ، بار اخلاقی گذاشتن روی انرژی (انرژی مثبت خوب و انرژی منفی بد) دورآگاهی، شعور مواد، عرفان کوانتومی، قانون جذب، طب سنتی، سابلیمینال، زمین تخت‌گرایی، تعبیر خواب، سنگ‌درمانی، تأثیرات خاص یوگا و مدیتیشن و هیپنوتیزم، چاکرا و چاکرا درمانی و بیداری کندالینی، چشم سوم، هومئوپاتی، هواپونوپونو، فنگ‌شویی و تئوری‌های توطئه در زمینه علم، نمونه‌هایی از باورهای شبه‌علمی هستند. از نمونه‌های شبه‌علم در زمینه دین هم می‌توان به باور به آفرینش‌گرایی، طراحی هوشمند،[۲][۳][۴][۵][۶] فواید علمی نماز و روزه برای بدن، طب اسلامی، اعجاز‌های علمی قرآن، ربط دادن تجربیات نزدیک به مرگ با ماوراءالطبیعه، تأثیرات فیزیکی چشم زخم، عوارض وحشتناک خودارضایی و روان‌شناسی اسلامی اشاره کرد.

      شبه‌علم، خوراک نوشتاری بسیاری از مطبوعات عامه‌پسند موسوم به مجلات زرد را می‌سازد. مطالب و باورهای که شبه‌علم نام‌می‌گیرند عموماً با استفاده از شکل استدلال، بحث و واژگان مشابه با مباحث تخصصی علمی، به عنوان مطالعات علمی و ثابت‌شده ارائه می‌شوند اما در عمل، روش‌شناسی علمی ندارند و به انتخاب گزینشی نتایج، بیان اغراق‌آمیز یا دروغ‌پردازی متکی هستند.

      در ایران نیز همانند کشورهای دیگر جهان، موارد شبه‌علم بدون ارزیابی دقیق رسانه‌های رسمی به عنوان دستاوردهای علمی واقعی گزارش می‌شود که ساخت موتورهای بدون سوخت، ویروس‌یاب مستعان و دیگر اختراعات غیرممکن از آن جمله است. بخشی از ترویج شبه‌علم در ایران از تریبون‌های رسمی، از جمله صداوسیما انجام می‌شود که در مواردی افرادی بدون صلاحیت علمی از این مطالب برای دفاع از مواضع سیاسی و مذهبی حکومت استفاده می‌کنند. اما آنچه رواج شبه‌علم در ایران را از بسیاری کشورها متمایز می‌کند نقش فعال رسانه‌های رسمی و مقام‌های عالی در آن است، تا جایی که محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور سابق از تولید انرژی هسته‌ای در زیرزمین خانه یک دختر نوجوان ایرانی گفته بود.[۷] نمونه دیگر شبه‌علم، معرفی مستعان ۱۱۰ توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان دستگاهی که می‌تواند برای شناسایی لحظه‌ای ویروس کرونا از فاصلهٔ دور استفاده شود. این ادعا توسط انجمن فیزیک ایران، در دسته ادعاهای شبه‌علم دسته‌بندی شد.[۸]

      ریشه‌شناسی اصطلاح

      ویرایش

      واژه مانادانش نخستین بار در دینکرد پنجم یاد شده‌است. این واژه در زبان پارسیگ به دیسه «ماناگْ‌دانِشْنیه» (پارسی میانه: mʾnʾkdʾnšnyh - mānāgdānišnih) آمده‌است. در فرگرد بیست و چهارم، بند سی‌ام‌الف از همان کتاب آمده‌است:

      «... در میان آنان دشمنانی هستند که فریفتار و گمراه کننده هستند که به جای دانایی، دانش دروغین و شبیه (=مانا) را و به نام باور گمراهی را که همانند راه (راست) است. ...»[ی ۱][۹]

      تاریخچه

      ویرایش

      تاریخچه شبه‌علم مطالعه بر روی تئوری‌های شبه‌علمی در طول زمان است. شبه‌علم عقایدی است که خود را به جای علم معرفی می‌کنند، در حالی که معیارهای کافی برای علم واقعی بودن را ندارند.[۱۰][۱۱] تشخیص دادن میان علم و شبه‌علم گاهی بسیار سخت می‌باشد. یک پیشنهاد برای تمایز بین این دو، معیار جعلی است، که بیشتر به کارل پوپر فیلسوف مربوط می‌شود. در تاریخچه علم و شبه‌علم ممکن است تمایز بین این دو بسیار دشوار باشد، زیرا بعضی از علوم مشتقی از شبه‌علم‌ها هستند. به عنوان مثالی برای این دگرگونی می‌توان به علم شیمی اشاره کرد، که خاستگاه آن در مطالعات کیمیاگری شبه‌علم یا پیش‌علم ریشه دارد.

      تنوع بسیار گسترده در شبه‌علم‌ها باعث سردرگمی بیشتر در تاریخچهٔ علم می‌گردد. برخی شبه‌علم‌های امروزی، همچون اختربینی و طب سوزنی، پیش از عصر علمی ریشه‌گرفته‌اند. مابقی به عنوان بخشی از ایدئولوژی‌ای، همچون لیسنکوئیسم، یا به عنوان پاسخی به تهدیدهای ادراک شده نسبت به ایدئولوژی‌ای توسعه یافته‌اند. مثال‌های این فرایند ایدئولوژیکی علم آفرینش و طراحی هوشمند می‌باشند، که در پاسخ به تئوری علمی فرگشت توسعه یافته‌اند.[۱۲]

      تعاریف

      ویرایش

      در گزارشی سینگر و بناسی (۱۹۸۱) اینگونه نوشتند که عقاید شبه‌علمی ریشه در حداقل یکی از منابع زیر دارند.[۱۳]

      • اشتباهات شناختی رایج از تجربیات شخصی
      • پوشش نادرست رسانه‌های جمعی.
      • عوامل اجتماعی فرهنگی.
      • آموزش علمی ضعیف یا نادرست.

      یکی دیگر از مطالعات آمریکایی (ایو و دان، ۱۹۹۰) از یافته‌های سینگر و بناسی حمایت کرد و باورهای شبه‌علمی را به وسیلهٔ معلمان علوم انسانی و دبیرستان به دست آورد.[۱۴]

      روان‌شناسی

      ویرایش

      روان‌شناسی علم شبه تلاش می‌کند تا تفکر شبه‌علمی را با تفسیر کامل در ایجاد تمایز بین علم و شبه‌علم مورد بررسی قرار دهد.

      سیاست‌ها، سلامت و آموزش و پرورش

      ویرایش

      معانی سیاسی

      ویرایش

      سرحد مشکلات بین علم و شبه‌علم باعث به وجود آمدن بحث در قلمرو علمی، فلسفی و سیاسی می‌شود. برای مثال ایمره لاکاتوس به حزب کمونیسمی هیئت حاکمه اتحاد جماهیر شوروی اشاره می‌کند، که اظهار به شبه‌علم بودن قوانین وراثت مندل داشت و از آن دفاع می‌کرد، که دانشمندانی شناخته شده همچون نیکولای وویلوف، به گولاگ فرستاده شده بودند که «تأسیس لیبرال غرب» انکار کننده آزادی بیان در موضوعاتی که به عنوان علوم شبه به‌شمار می‌آید، بود. مخصوصاً در مواردی که آنها علیه تجارب اجتماعی مبارزه می‌کنند.[۱۵]

      زمانی که علم نتواند از ایدئولوژی تمیز گردد، دانشمندان اطلاعات غلطی را برای تبلیغ یا ترویج توجه به تبلیغ مشتبه می‌کنند. زمانی که سیاستمداران، روزنامه نگاران و نخبگان روشنفکر ملت، حقایق علمی را برای بهره‌مندی کوتاه مدت سیاسی تحریف می‌کنند، یا هنگامی که افراد قدرتمند از طریق علم و دانش، با یکدیگر مرتبط می‌شوند. این عقاید باعث کاهش نفوذ، اهمیت، کمال، و استقلال علم در جامعه می‌گردد.

      معانی سلامت و آموزش و پرورش

      ویرایش

      متمایز کردن علم از شبه‌علم ملزم به داشتن مفاهیم کاربردی در شاخه‌های سلامت و مراقبت، گواهی کارشناس، سیاست‌های زیست‌محیطی، و آموزش‌های علمی است. راه‌های درمانی با زنگار در مفاهیم علمی که در واقع آزمایش علمی غیرواقعی است و ممکن است برای بیماران، درمان کنندگان، بیمه کننده گان، تصمیم گیرندگان دولت و عموم مردم اتخاذ کردن تصمیم نادرست، ناکارآمد، پرهزینه و حتی خطرناک باشد.

      تمیز علم از شبه‌علم

      ویرایش

      فیلسوفان علم کوشش‌های فکری بسیاری کرده‌اند تا بتوانند معیاری برای تفکیک علم از شبه‌علم پیدا کنند. حتّیٰ راجع به این موضوع بحث کرده‌اند که آیا اساساً چنین معیاری وجود دارد یا نه؟[۱۶] یکی از اهداف رشتهٔ فلسفه علم، تشخیص نظریات و روش‌های علمی از روش‌های غیرعلمی است. برای نمونه برخی از نظریه‌پردازان در حوزهٔ فلسفهٔ علم مانند کارل پوپر بر این باورند که یکی از معیارهای تمیز علم از شبه‌علم، ابطال‌پذیری مدعیات مطرح شده‌است. گزاره‌های شبه‌علمی معمولاً ابطال‌ناپذیر هستند، در حالی که مدعاهای علمی ابطال‌پذیرند. ریشهٔ بسیاری از باورهای شبه‌علمی، برقراری اشتباه ربط‌های غیرمنطقی است و همچنین تلاش برای صورت‌بندی یک رابطهٔ علّت و معلول دروغین؛ مثلاً باور به ربط بین وقوع زلزله و پروژهٔ هارپ[۱۷]

      نشانه‌های شبه‌علم

      ویرایش

      روبرت پارک ۷ نشانهٔ هشداردهنده برای شبه‌علم معرفی می‌کند که در ضمن به گفتهٔ وی می‌توان آن‌ها را در ادعاهای طب سنتی نیز یافت:[۱۸]

      • فرار به رسانه: اصحاب شبه‌علم، ادّعاهای خود را مستقیماً به رسانه‌های گروهی می‌برند. صحّت و سلامت علم، وابسته به آن است که هر کشف تازه، در ابتدا به همتایان عرضه و توسّط ایشان نقد شود. وجود ژورنال‌هایی دارای مرور همتا دقیقاً برآوردگار همین مقصود است. امّا اصحاب شبه‌علم این مرحله را دور می‌زنند و یافته‌ها و بافته‌های خود را مستقیماً به رسانه‌های عمومی می‌برند.
      • توطئه‌اندیشی: اصحاب شبه‌علم مدّعی هستند که بسیاری از نهادهای دارای قدرت و ثروت، در حمایت از علم رسمی و آکادمیک قرار گرفته‌اند و با توطئه و حق‌کشی مانع از ابراز وجود و ارائهٔ یافته‌های ایشان می‌شوند.
      • تکیه بر همهمه به جای پیام: شبه‌علم بر یافته‌های اتّفاقی که در اندازه‌گیری‌های علمی وجود دارند (و بهترین نمودار آن‌ها در پزشکی، اثر دارونما ست) تکیه می‌کنند و با ترفندهای آماری سعی می‌کنند که به جای پیام، همهمه را عمده‌سازی کنند و به نتیجه‌گیری‌های غیرمنطقی برسند. یافته‌های علمی ایشان مبتنی بر تغییرات تصادفی و یافته‌های مرزی «اتّفاقی» در مطالعه‌هاست.
      • تکیه بر تک‌نگاری تجربه‌های شخصی: نقل تجربه‌های شخصی به‌صورت تک‌نگاری ادعاها، راه زنده ماندن خرافات در عصر علم تجربی بوده‌است. از همین روست که می‌گویند: «کشف بزرگ علم تجربی نه واکسن بوده‌است و نه آنتی‌بیوتیک، بلکه کارآزمایی تصادفیِ دوسوکور بوده‌است!». درحالی‌که علم پزشکی، از طریق شواهد و «داده‌ها» پیشرفت می‌کند، نه از راه مدعیات ذهنی و فردی. شبه‌علم اما افرادی را می‌آورد تا جلوی ما بنشینند و بگویند که مدعیات آن‌ها را «شخصاً تجربه کرده‌اند».[۱۸]
      • تکیه بر قدیمی و باستانی بودن ادعا: اهالی شبه‌علم بر این مدعا تکیه می‌کنند که صدها و بلکه هزاران سال پیش، باور مورد ادعای ایشان رواج داشته و مورد تأیید بزرگانی بوده‌است و به درست یا غلط از شخصیت‌های قدیمی شهیر یا مورد احترام، برای تأیید خود نقل قول می‌آورند.
      • کار در انزواء: اصحاب شبه‌علم معمولاً در انزواء کار می‌کنند. شفافیت را برنمی‌تابند و یافته‌های خود را نیز معمولاً در مجامع و همایش‌ها و رسانه‌های ویژهٔ خودشان مطرح می‌کنند.
      • طرح کردن قوانین تازه برای طبیعت: اصحاب شبه‌علم برای آنکه یافته‌ها و مشاهده‌های ادعایی خود را توجیه کنند، «قوانین» تازه و بدیعی را برای طبیعت پیشنهاد می‌کنند.

      علمی بودن

      ویرایش

      راه دیگر تمیز علم از شبه‌علم وجود امکان راستی‌آزمایی آن است. به این معنا که یک استدلال، امکان بررسی نقّادانه را داشته باشد. برای نمونه، فرض کنید ادّعا می‌شود درون هر تخم‌مرغ، قورباغه‌ای وجود دارد، ولی اگر تلاشی برای مشاهدهٔ درون آن، چه از راه شکستنش و چه از راه اشعهٔ X انجام شود، قورباغه تغییر ماهیت می‌دهد. این مدّعا قابل بررسی و راستی‌آزمایی نبوده و به همین علّت علمی نیست. به همین سبب حتّیٰ برخی تاریخ را علم تلقّی نمی‌کنند، چرا که امکان راستی‌آزمایی دقیق آن وجود ندارد. البتّه در کنار آن تاریخ تحلیلی با به‌کارگیری شیوه‌های خاص خود، این مسئله را جبران می‌کند.[۱۹]

      قابلیت تکرار

      ویرایش

      راه دیگر بررسی علمی بودن یک پدیده، امکان تکرار آن است. برای نمونه وقتی دربارهٔ مسئله‌ای ادّعایی صورت می‌گیرد، صرف نظر از دقّتی که برای رخ دادن آن صرف شده، باید بتوان مجدّداً به نتایج نسبتاً ثابتی رسید.[۱۹]

      پدیدارشناسی چیست؟

      پدیدارشناسی یا پدیده‌شناسی (به آلمانی Phänomenologie، از φαινόμενον phainómenon، به یونانی باستان به معنای «آنچه دیده می‌شود»، پدیدار یا پدیده و λόγος lógos به معنای «بررسی») فلسفهٔ مطالعهٔ ساختارِ تجربه یا آگاهی است. این جنبش فلسفی در ابتدای سدهٔ بیستم میلادی توسط ادموند هوسرل پایه‌گذاری شد و سپس توسط حلقه‌ای از تأثیر یافتگانش در دانشگاه گوتینگن و دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ در آلمان گسترش یافت. جنبش فلسفی پدیدارشناسی سپس به فرانسه، ایالات متحده آمریکا و دیگر نقاط، اغلب در زمینه‌ای بسیار متفاوت از کارهای اولیهٔ ادموند هوسرل، انتشار یافت. پدیده‌شناسی را نباید جنبشی یکتا دانست بلکه نویسندگان مختلف این فلسفه در یک خانواده جای می‌گیرند ولی در همین حال تفاوت‌های چشمگیری دارند. پدیدارشناسی یک دکترین یا مکتب یکتا نیست بلکه می‌توان آن را یک طرز فکر، متُد و سبک، و تجربه‌ای باز و همواره نو شونده که نتایج متفاوتی دارد، دانست.

      ادموند هوسرل ـ بنیانگذار پدیدارشناسی

      مارتین هایدیگر

      ادموند هوسرل پدیدارشناسی را با تأکید بر وجوه التفاتی ذهن و با هدف منظم ساختن فلسفه و فلسفه شناخت به‌طور اخص به کار برد. البته این واژه را نخستین بار یوهان هاینریش لامبرت در کتاب نو ارغنون (Neues Organon) به کار برد. پدیدارشناسی با تفکیک آگاهیِ با واسطه و بی‌واسطه از یکدیگر، آگاهی انسان را از پدیدارهای ذهنی که بدون واسطه در ذهن وی ظاهر می‌شوند و ممکن است حتی عینیتی هم نداشته باشند، مطالعه می‌کند. هوسرل معتقد است هر فعالیت ذهنی «وجه التفاتی» خاصی دارد، یعنی چیزی که ذهن ما در موردش به تفکر می‌پردازد در یک لحظه خاص به دلیل التفات ذهنی موجود م‍ی‌شود، حال آنکه ممکن است آن وجود ذهنی، موجودی عینی نباشد. در نظر هوسرل موضوع فلسفه همین موضوعات مورد آگاهی است، یعنی هر آنچه که تجربه م‍ی‌کنیم، اعم از اینکه وجود داشته باشد یا نداشته باشد. هوسرل اصطلاح پدیدارشناسی را هم برای «روش» خاص و هم برای اصول و مبادی فلسفی خود به کار می‌برد. او از دو واژه «منشأ» و «آغاز» در تبیین و توضیح این اصول و مبادی استفاده می‌کند. اندیشهٔ هوسرل با خودآگاهی مبتنی بر پدیدارشناسی آغاز می‌شود و بر نقطه آغازین تفکر تأکید می‌ورزد و بر این باور است که اندیشمند می‌تواند بر سبق ذهن‌ها و تمایلات غالب آمده و تنها بر مطالب متیقن اتکا داشته باشد.[۱]

      روش تحقیق پدیدارشناسی

      ویرایش

      پدیدارشناسی در درجه اول یک اصلی از روش را نشان می‌دهد، که می‌تواند به بهترین شکل در عبارت هوسرل مشاهده کرد: «به خود چیزها برگردید.» این بیان به معنای این نیست که باید به رئالیسم ساده لوحانه بازگشت. اما این نشان می‌دهد که در فلسفه باید از کلیه اصول و ایده‌هایی که به طور کافی توضیح داده نشده یا به طور نادرست پایه‌گذاری شده‌اند؛ از همه روش‌های دلخواه و خودسرانه و همه پیش‌داوری‌ها خودداری کرد، و صرفاً توسط خود شی ­ها هدایت شود.[۲]

      پدیده‌شناسی بررسی فلسفی ساختارهای تجربه و آگاهی است. این روش با بررسی‌های ادموند هوسرل در زمینه فلسفه شناسانده شد. این روش پس از بسط دادن در خارج از فلسفه هم کاربردهایی پیدا کرده‌است و به‌مثابه روش تحقیق کیفی هم کاربرد دارد.[۳]

      هدف پژوهش پدیدارشناسی، توضیح صریح و شناسایی پدیده‌ها است آنگونه که در موقعیتی خاص توسط افراد ادراک می‌شوند. براساس دسته‌بندی پارادایم‌های بوریل و مورگان پدیدارشناسی در دسته پارادایم‌های تفسیری قرار می‌گیرد. یعنی یک روش علمی که با رویکردی ذهنی به جمع‌بندی مباحث اجتماعی می‌پردازد.[۴]

      پدیدارشناسی و نقد آثار هنری

      ویرایش

      تیموتی کی. کیسی از پدیدارشناسان معاصر در این باره می گوید:

      تمام آثار هنری نقشی در زندگی اجتماعی و سیاسی انسان ایفا می کنند و با این وجود به راحتی ممکن است در مورد این نقش برداشت اشتباهی داشته باشیم، چون به هیچ وجه نمی توان صرفاً از طریق کارکردهای سیاسی و اجتماعی یک شکلی از زیبایی شناسانه، تعریف دقیقی از آن ارائه داد. هنر در مسیر خود یک نقد فلسفی محسوب می شود و بنابراین همواره به دنبال یک وضعیت آرمانشهری و مخالفت با وضعیت موجود است.[۵]

      تاریخچه‌ی پدیدار شناسی

      ویرایش

      یوهان هاینریش لمبرت

      به سوی خود چیزها ، مهم‌ترین اصل ، خاستگاه و سرآغاز پدیدار شناسی است . «لامبرت» نخستین بار لفظ «‌فنومنولوژی» را به زبان آلمانی در کتاب خود به کار برد که ما آن‌ را پدیدارشناسی ‌می‌نامیم . لامبرت پدیدارشناسی را علمی ـ ‌انتقادی می‌دانست که از دیدگاه این علم انتقادی «فنومن» را باید به «نمود» ترجمه کرد. در این علم از این‌که «نمود» نه «بود» ‌است و نه نبود و نه حقیقت است و نه خطا بلکه برزخ بین آنهاست سخن می‌رود و نباید نمود با حقیقت یا خطا اشتباه شود. پس از لامبرت دیگران نیز کم و بیش در همین معنا پدیدارشناسی را با تطبیق به موردی خاص به کار بردند. به عنوان مثال کتاب مقدس را متنی دانستند که با ما کودکان، پدیدارشناسانه سخن می‌گوید و عالمی‌که در آن تصویر شده است چنان است که بر ما می‌نماید و این حکم و حسابی غیر از بیان دقیق علمی‌ و هندسی است. کسانی نیز در مباحث اپتیک و چگونگی دیدن و در هنر آن‌را به کار گرفتند و این اصطلاح پس از آن به دلیل عنوان کتاب هگل رواج بسیار یافت. البته باید دانست که لفظ «گایست» آلمانی که در عنوان این کتاب به کار رفته ترجمه ‌نوس ‌یونانی است که در سنت فلسفی ما آن‌را به عقل ترجمه کرده‌اند. بنابراین نام کتاب هگل پدیدارشناسی عقل می‌تواند بود. این کتاب زمانی منتشر شد که شهر «ینا» ‌به تصرف ناپلئون درآمده بود و انتشار آن با مشکل مواجه شده بود. از نظر وی هگل به ‌فنومنولوژی ‌مطلق نپرداخته بلکه به ‌فنومنولوژی ‌روح یا روان یا عقل می‌پردازد و قصد می‌کند که سیستم علم را چنان به تدوین در آورد که نهایتا فلسفه که تا او، عشق به دانایی بوده است رسیدن به دانایی شود. پس از آن ‌هوسرل بود که پس از درآمدن به حلقه شاگردان فیلسوف اتریشی (فرانس برنتانو ) به معنای ‌حیث التفاتی ادراک ‌واقف شد. ‌برنتانو ‌برای این‌که فصل ممیز ‌امر نفسانی از جسمانی رادر کتاب علم‌النفس از دیدگاه تجربی به دست دهد به اینجا می‌رسد که هر امر نفسانی ملتفت و معطوف و متوجه ‌به چیزی است که این همان حیث‌التفاتی ‌خواهد بود. هوسرل پس از انتقادات ‌فرگه منطقی بزرگ آلمانی بود که به مکتب ‌پسیکولوژی به شکل انتقادی نظر کرد و در جلد اول کتاب پژوهش‌های منطقی به بیان مغالطات منطقی این مکتب که در آن بین ‌کار نفسانی آگاه شدن از چیزی ‌که کاری تجربی و در خور مطالعه روان‌شناسی است با آنچه در این کار انسان از آن آگاه می‌شود خلط و اشتباه صورت می‌گیرد، پرداخت. در مکتب ‌پسیکولوژی سعی بر آن است که ضروریات منطقی از راه رد و ارجاع آنها به واقعیات تجربی که در ذهن انسان می‌گذرد توضیح داده شود و این به آن می‌ماند که درستی یک حکم ریاضی منوط به چگونگی کشف آن باشد. این گونه است که هوسرل این مساله را خلط منطقی دانسته و در جلد دوم کتابش با روشی جدید سعی در بیان ضروریات منطقی و نحوه تعلق علم به آنها با ‌فنومنولوژی کرده است. پدیدارشناسی در دوران عمر خود هوسرل نیز تحولاتی پذیرفت که در شخصیت متفکری عمیق و جدی چون او ریشه داشت که همواره از نو می‌آغازید و می‌پنداشت که برای رساندن پدیدارشناسی به جایی در خور، عمر نوح خواهد داشت، اما به گفته دکتر پرویز ضیاء شهابی در بیان احوال تاریخی‌ هایدگر او هنوز به دبیرستان می‌رفت که رساله برنتانو ‌توسط کشیش شهر زادگاهش به او هدیه شد که عنوانش: درباره وجوه معانی مشکک موجود نزد ارسطاطالیس بود و وی تمام عمر به دنبال معنایی گشت که میان معانی مختلف لفظ ‌موجود ‌به آن معانی وحدت می‌بخشد. این به معنی پرسش از معنای حقیقی وجود است. او ابتدا در شهر زادگاهش به خواندن تئولوژی ‌یا الهیات مشغول شد و سپس به فلسفه و ریاضیات و علوم طبیعی روی آورد و از همان ترم نخست کتاب پژوهش‌های منطقی روی میز کارش به چشم می‌خورد. هایدگر شدیدا متاثر از ارسطوست که می‌پرسد:‌ ‌اوسیا چیست؟ که اوسیا به معنای ‌هست راستین یا آنچه حقیقتا هست،‌ می‌باشد.‌ هایدگر در کتاب وجود و زمان سعی می‌کند بنیاد این کهن پرسش فلسفی را نو کند و آن‌را از نو بنیاد نهد البته نه از حیث مضمون و محتوا، بلکه از حیث شیوه درمیان آوردن پرسش و روش طرح پرسش. در تطبیق ‌فنومنولوژی در هوسرل و‌ هایدگر باید گفت: فلسفه هوسرل پدیدارشناسی آگاهی است و پدیدارشناسی‌ هایدگر پدیدارشناسی دازاین (انسان)‌ است. در دازاین لفظ «‌دا» ‌در زبان آلمانی یک معنی مکانی دارد که در آن هم معنی اینجا و آنجا می‌دهد و هم به معنای ‌نه اینجا و نه آنجاست بنابراین «Da» گاه اینجاست گاه آنجا و گاه نه اینجاست و نه آنجا. گذشته از این معنی مکانی یک معنی زمانی نیز دارد که در آن هم ابهام دارد. گاه به معنی اکنون و گاه به معنی «‌آنگاه» است. بنابراین‌ هایدگر انسان را که نحوه وجودش غیر از نحوه وجود چیز‌هاست و آنچه حقیقتا «هست» هنوز «نیست» و مقامش در روشنیگاه و حضرت وجود است (دازاین) می‌نامد. بنابراین خود پدیدارشناسی نزد‌ هایدگر و هوسرل مشترک است، اما هوسرل آن‌را در صورت‌های مختلف آگاهی انسان از چیزها اعمال کرده است و‌ هایدگر آن‌را برای به دید آوردن حقیقت دازاین به کار بسته است. هایدگر به جز آن‌که در آنچه به مدد پدیدارشناسی، «پدیدار» ‌می‌شود با هوسرل اختلاف دارد، بلکه روش را نیز به صورت تازه درآورده است که اگر کسی معنای آن‌را درست بفهمد همواره باید از نو بنیاد کند، زیرا از یک سری قالب‌ها و کلیشه‌ها عبارت نیست و نمی‌توان آن‌را به دستورالعمل و تکنیک و صناعت تبدیل کرد.[۶]

      پل های پشت سر رو خراب نکن

      پل‌های پشت سرت خراب کن تا جلو بری

      جردن پیترسون روان‌شناس کانادایی روش متفاوتی را برای برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری در زندگی بیان می‌کند. او ابتدا مثالی از موش‌های آزمایشگاهی می‌آورد و بعد آن را به جنبه‌های زندگی انسانی تسری می‌دهد.

      چطور موش را به دویدن تشویق کنیم؟

      اگر کشف کنیم چطور می‌شود موش را بیشتر دوانید می‌توانیم از همان انگیزه‌ها برای زندگی آدم هم کمک بگیریم و بیماری‌هایی مثل چاقی، افسردگی و درماندگی را درمان کنیم. اولین عامل حرکت غذا بود. جلوی موش داخل چرخ غذاهای مختلف می‌گذاشتند و سرعتش را اندازه‌گیری می‌کردند. روزانه هم فشار خون و وزن موش را بررسی می‌کردند. برای بیشتر دویدن موسیقی را هم اضافه کردند. فرض بر این بود که با آهنگ‌های تندتر موش بیشتر می‌دود. در قدم بعدی شب‌ها آهنگ ملایم پخش می‌کردند تا کیفیت خواب را بالا ببرند و روزها موش‌ها تمرکز بیشتری بر دویدن داشته باشند. نتیجه این آزمایش‌ها تقریبا میزان ثابتی بود.

      مرحله بعد اتفاق شگفت‌انگیزی افتاد. پشت قفس موش یک شیشه گذاشتند و یک گربه! سرعت موش به طور باورنکردنی بیشتر شد. نتیجه این که سرعت موش وقتی برای زندگی می‌دود به مراتب بیشتر از غذا، موسیقی و آرامش است. غریزه بقا از انگیزه‌های دیگر تاثیرگذارتر بود. از این غریزه در زندگی چطور استفاده کنیم؟

      ترس و تنفر: عامل موفقیت

      رفتار موش‌ها نشان می‌دهد احساسات منفی مثل ترس یا تنفر به رشد شخصی شتاب می‌دهند. پس اگر بتوانید ترس‌هایتان را بشناسید یک قدم مهم به سمت هدف‌تان برداشته‌اید. مثلا مشخص کنید در صورت نداشتن پول یا از دست دادن چیزی که دوست دارید چه اتفاقی می‌افتد. هر چقدر تصور ملموس‌تر باشد، ذهن‌تان راحت‌تر حرکت می‌کند.

      نقل است که ناپلئون برای افزایش روحیه و جنگندگی سربازانش از همین روش استفاده می‌کرد. آن‌ها وقتی به بندرگاه می‌رسیدند کشتی‌های پشت سرشان را آتش می‌زد تا سربازان راهی جز جنگیدن و موفقیت نداشته باشند. این همان غریزه بقاست.

      بی‌برنامه پل پشت سرت رو خراب نکن!

      خراب کردن پل‌های پشت کاری استراتژیک است که باید زیر و زبر آن را سنجید. در زمان ساسانیان، ژولیان با سپاهی در حدود ۱۵۰ هزار نفر به تیسفون پایتخت ایران زمین حمله کرد. او پس از رد شدن از رودخانه فرات پل را خراب کرد. در مقابل، فرمانده تیسفون پل دجله را خراب کرد و سپاه عظیم ژولیان بین میان‌رودان گرفتار آمدند. با این حیله تیسفون که کمتر از ۱۰۰۰ نیرو داشت توانست زمان بخرد تا شاپور به پایتخت برگردد. ژولیان در این جنگ کشته شد. پادشاه جدید روم پنج منطقه بزرگ را به ایران پیشکش کرد و از ادعای مالکیت ارمنستان دست برداشت. (در این مورد خودتان بیشتر بخوانید).

      ترکیب سیاهی و سپیدی به زیبایی

      تا اینجا مطلب گفتم اگر ترس، تنفر و سایر احساسات منفی را در هدف‌گذاری وارد کنید نتیجه بهتر می‌شود. اما این کار ظرافت می‌خواهد که مانند ژولیان، سردار رومی گند به بار نیاید. یک جور ظرافت و زیبایی می‌خواهد که تعادل روحی روانی ما را به هم نریزد. زیباترین نمونه این ترکیب در نماد چینی ینگ ینگ آمده است.

      ینگ ینگ احساس خوبی به من می‌دهد چون سیاهی و سپیدی را به قشنگی با هم ترکیب کرده است. از هر کدام به تناسب با شکل ظریف. فرم منحنی نرم و آرام است. زاویه تیز یا شکسته ندارد. هنر تفکر سنتی چین اینجاست که سیاهی را به نرمی و ظرافت به خدمت فرم کلی شکل درآورده است. اگر سیاهی نبود یک چیزی کم بود.

      ینگ ینگ نمادی چینی از درهم‌آمیختگی خیر و شر در طبیعت زندگی

      ینگ ینگ نمادی چینی از درهم‌آمیختگی خیر و شر در طبیعت زندگی

      بابابزرگ بی‌سوادم گفت: بخوان!

      من بچگی جز شاگرد خرخوان‌ها بودم. دلیل اصلی‌اش بابابزرگم بود که نمی‌خواستم شبیه او شوم. او با این که سرشناس، مایه‌دار و مایه افتخار بود سواد نداشت و همین او را در نظرم به شدت پایین می‌آورد. بچه که بودم شب‌ها برایم قصه می‌گفت. مهربان و قوی بود. یکبار خواست مداد و کاغذی برایش بیاوریم. بعد این شعر را دیکته کرد:

      گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی

      رسید از دست‌ محبوبی‌ به‌ دستم‌

      بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ يا عبیری

      ‌كه‌ از بوی دل‌آويز تو مستم‌

      بگفتا من‌ گِلی‌ ناچيز بودم

      ‌ولیكن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌

      کمال‌ هم‌نشين‌ در من‌ اثر کرد

      وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم.

      من برایش نوشتم و او زیرش را امضا کرد. گفت: «این هدیه من به شماها. من این شعر را بلد بودم و به اینجا رسیدم. شما بیشتر یاد بگیرید و از این بالاتر بروید.» دلم برایش شدیدا می‌سوخت. آدم وقتی درد و رنجی که آدم بی‌سواد تحمل می‌کند را می‌فهمد برای هر کلمه که می‌خواند بیشتر ارزش قائل می‌شود.

      خیلی‌ها می‌گویند انگیزه کافی برای درس و کتاب ندارند. کتاب منظورم آن یادگیری کلی و حرکت کردن است. خوب به آن احمقی فکر کنید که اگر کتاب نخوانید یا فیلم نبینید، به آن تبدیل می‌شوید. دور و برتان از این شخصیت‌های احمق ندارید که در طول زمان فسیل شده‌اند؟ یکی یکی کارهایی را که آن شخصیت چندش را می‌سازند بشناسید. تلاش کنید از آن‌ها پرهیز کنید تا آن بدبخت احمق نشوید

      خاطرات دانشجویی

      بسیاری از شکست ها و افسردگی امروز، افراد ریشه در گذشته و خاطره ای تلخ از دیروز دارد و قرار گرفتن در قله علم و کمال و موفقیت نیز از نقطه آغازی خبر می دهد که از آن به خاطره ای شیرین یاد می شود .

      خاطره هر چه که باشد; تلخ یا شیرین، گرچه پنجره ای است روبه گذشته اما رابطه ای تنگاتنگ با امروز و آینده ما دارد لحظه لحظه زندگی امروز ما خاطره ای است از فردا و این ما هستیم که با خاطرات فردا در امروزمان، فردایمان را، شخصیت علمی و معنوی مان و زندگی آینده مان را می سازیم . پس بیایید اگر فردا دفتر خاطراتمان را ورق زدیم و امروزمان را در آن به تماشا نشستیم از آن به زیباترین خاطره زندگی خود یاد کنیم .

      آخری که اول شد

      مشترک 071153

      یک روز که جلسه ای در دفتر نهاد دانشگاه تشکیل شده بود، مسؤول نهاد دانشگاهمان آمد و اعلام کرد که برای سفر مبارک مکه و مدینه یک نفر سهمیه به ما داده اند و من نیز تصمیم گرفتم امروز از میان جمع شما قرعه کشی کنیم و یک نفر را به نیابت دیگران به زیارت خانه خدا بفرستیم، ما که حدودا جمعی 20 نفره بودیم همگی اسامی خود را نوشتیم و داخل کیسه قرعه کشی انداختیم، زمانی که حاج آقا (مسئول دفتر نهاد) می خواستند قرعه را بیرون بکشند یکی در زد و با حاج آقا کار داشت، خود ایشان وقتی دید جلسه است گفت پس من بعدا می آیم، حاج آقا گفتند که نه بیا تو الان کارم تمام می شود خلاصه ایشان آمدند تو و حاج آقا پیشنهاد دادند حالا که شما تشریف آوردید اینجا اسم خود را بنویسید و در این قرعه کشی شرکت کنید . خلاصه حاج آقا پس از یک توسل کوچک یکی از برگه ها را بیرون کشیدند، برگه ای که برای همگی ما باعث تعجب بسیار شد، شاید باورش مشکل باشد ولی اسم همان آقا که در آخرین لحظه در زده بود و واردشده بود در آمد .

      دخیلی بر صندلی

      مریم سیوف جهرمی/فیزیک پیام نور جهرم

      سر کلاس مغناطیسی بودیم . استاد به تدریس مشغول بود و من سراپایم گوش . از آنجایی که سرهای مزاحم زیادتر از همیشه بود، دائم می بایستی گردنم را کج می کردم . دیدم نه خیر نمی شود . تصمیم گرفتم روی صندلی اندکی جابه جا شوم . ولی نتوانستم از جایم جم بخورم . از آنجایی که نمی خواستم سر رشته مطلب را از دست بدهم اهمیتی ندادم و گردن کج کردن را دوباره آغاز کردم . ولی مگر این همه کله می گذاشتند، عزم را جزم کرده که روی صندلی جابه جا شوم . با این عزم راسخ دو پایه سمت راست صندلی به هوا بلند شد . عزم را رها کردم که صدای صندلی بلند شد: شطرق ... روی استاد به این طرف کلاس چرخید قیافه خود را چنان محو درس نشان دادم که اصلا صدای گوش خراشی وجود نداشته است . استاد هم اهمیتی نداد و به ادامه درس پرداخت . من هنوز در پی علت بودم و شاخ هایم در پی رشد که صدای دوستم (خانم . .). از پشت سر با رعایت ادب و احترام دوریالی کج مرا با چکشش صاف کرد: «خانم فلانی ... صندلی که حاجت نمی دهد! اگر کمربند مانتویت را به یک امامزاده دخیل کنی بیشتر حاجت خواهی گرفت!»

      چرتی پشت میز استاد

      علیرضا شاهرودیان/شیمی کاشان

      بعدازظهر یکی از روزها خیلی خسته بودم و دنبال جایی برای استراحت مختصری می گشتم که با یه کلاس خالی مواجه شدم . چون از ساعت شروع کلاس گذشته بود و کسی در آنجا حضور نداشت طبق روال معمول کلاسی در آنجا تشکیل نمی شد . من هم از فرصت استفاده کردم و در رو بستم و پشت میز استاد مشغول استراحت شدم . با اینکه یک بار احساس کردم صدای سخنرانی می یاد ولی چون در عالم خواب بودم به آن اهمیتی ندادم و به استراحت خود ادامه دادم . وقتی برای بار دوم صدای یکی از استادانمون به گوشم رسید احساس کردم مساله جدی است و کم کم سعی کردم به عالم خودمون بیام . بیدار شدن همانا، خود را درکلاس درس وپشت میز استاد در حال تدریس دیدن همانا! در اون لحظه می خواستم زمین آغوش گرم خود را برام بگشاید . من که اگه مدتی دیگه اونجا ایستاده بودم به آب روان تبدیل می شدم با عذر خواهی از کلاس خارج شدم بعدا فهمیدم که کلاس فوق با هماهنگی قبلی با تاخیرشروع شده بود و پسری هم در اون کلاس نبود که منو بیدار کنه و تلاش محترمانه استاد برای بیدار کردن من هم بی نتیجه مانده بود .

      باز هم تخم مرغ

      مریم عزیزی/ادبیات فارسی پیام نور جهرم

      ماه رمضان بود و من آن شب نزد دوستان دانشجویم مهمان بودم ، آن شب بچه ها بعد از مدتها می خواستند غذای خوب و خوشمزه ای درست کنند . ماکارانی غذای پیشنهادی همه بود . بعد از توافق الهام با کمک زهرا سحری آن شب را آماده کردند . بوی غذا تمام خانه را پر کرده بود معلوم بود که حسابی خوشمزه شده، همگی شکم ها را صابون زده و از اینکه امشب مثل شب های قبل از تخم مرغ آب پزخبری نیست خوشحال بودند . نیمه شب فاطمه با صدای ساعت زودتر از همه بیدار شده سفره را پهن کرده و آماده کرده بود و بعد یکی یکی بچه ها را بیدار کرد . خلاصه بعد از شستن دست و صورت همگی کنار سفره نشستیم . بوی نامطبوعی اتاق را فرا گرفته بود . نگاهی به طرف ماکارونی وسط سفره انداختیم ، ماکارانی ها کاملا لزج و چسبنده شده بود و تغییر رنگ داده بودند، الهام کمی از آن را به طرف دهانش برد اما با شنیدن بو و طعم آن دچار تهوع شد . همگی متحیرانه یکدیگر را نگاه می کردیم ، یعنی ... . ناگهان زهرا سریع بلندشد و به طرف آشپزخانه رفت ، اندکی بعد با شیشه روغن مایع برگشت رو به فاطمه کرد و گفت; از این روغن روی ماکارانی ریختی و فاطمه با سر تایید کرد . زهرا گفت: امروز یک بطری بزرگ مایع ظرفشویی گرفتم و چون ظرف آن بزرگ بود استفاده از آن مشکل بود به ناچار مقداری از آن را درون شیشه خالی روغن مایع ریختم و حالا فاطمه اشتباهی به جای روغن، مایع ظرفشویی روی غذا ریخته . با شنیدن صدای زهرا مانده بودیم بخندیم یا گریه کنیم . خلاصه آن شب هم با کمال تاسف مثل شبهای پیش تخم مرغ آب پز زینت سفره شد و ...

      ادخلوها بسلام آمنین

      ساره همتیان/فقه و حقوق شهید چمران اهواز

      ترم اول که وارد دانشگاه شده بودیم خیلی احساس غربت می کردیم و تصمیم گرفتم برای خانواده نامه بنویسم من و یکی دیگر از دوستانم که ترم اولی بودیم از یکی از بچه ها که ترم بالایی بود آدرس خوابگاه را گرفتیم به این مضمون: اهواز بلوار گلستان مجتمع خوابگاهی شهید چمران حجر 46 بلوک ... اتاق ... دوستم سؤال کرد حجر 46 یعنی چه دانشجوی ترم بالایی گفت برای اینکه نامه حتما به دستتان برسد شما باید آن را بنویسید ما هم نوشتیم و نامه را پست کردیم یک روز بر حسب اتفاق آدرس را برای یکی دیگر از بچه ها خواندیم که بچه های اتاق شروع کردن به خندیدن ما آن زمان علت خنده آنها را متوجه نشدیم ولی بعد فهمیدیم که حجر 46 مربوط میشود به جمله بالای تابلو خوابگاه

      ادخلوها بسلام آمنین حجر - 46

      و زیر آن نوشته بودمجتمع خوابگاهی شهید چمران اهواز حالا هر موقع آن تابلو را می بینیم همیشه به یاد این خاطره می خندیم .

      یا الله

      اعظم نجارپور/زیست شناسی تربیت معلم سبزوار

      از سرویس که پیاده شدیم با عجله به سمت نمازخانه خوابگاه دویدیم تا خودمان را به نماز جماعت برسانیم . دم در نمازخانه، دوستم درحال درآوردن کفش هایش، قبل از اینکه ببیند به کجای نماز رسیده اند با صدای بلند گفت: یاالله .

      با گفتن این کلمه همه نماز گزارها برگشتند و به ما نگاه کردند .

      تازه آن وقت با شنیدن آیه «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی ... .» فهمیدیم که همین الان نماز را سلام داده اند .

      تخم مرغ گنجشک!!

      محمد حاج ملا عسگری/فقه و حقوق قم

      یک روز در سر کلاس استاد درباره حلال و حرام بودن حیوانات صحبت می کردند . ایشان در آن بحث گفتند هر حیوانی که حلال گوشت است تخم آن حیوان هم حلال و اگر آن حیوان حرام گوشت است پس تخم آن حیوان هم حرام می باشد در اثنای سخنان استاد یکی از دانشجویان پرسید که استاد ببخشید: آیا تخم مرغ گنجشک حلال است یا حرام!؟

      که به یک باره در کلاس غوغایی به پا شد .

      نه مداح می خواست و نه مرثیه خوان

      زهرا نیکوبخت/ریاضی کاربردی مبارکه

      آرام آرام و با دلهایی بی قرار قدم به شهر پیامبر (ص) گذاشتیم ، شهری که علی و فاطمه (ص) در آن گام نهاده بودند . شهری که نیمی از بهشت است و جای پای امامانمان را در خاک آن می توان دید . از جلوی گنبد سبز رسول الله (ص) گذشتیم ، گنبدی که برای شهر مدینه همچون نگین سبز می ماند .

      برای ورود به مسجد النبی از خیابانهایی گذشتیم . وارد مسجدالنبی که شدیم من هنوز بهت زده بودم که روبروی خود نرده های بقیع را دیدم .

      وقتی کنار این خاک ایستادم غربت بقیع را باور کردم .

      خدایا! مدینه چه آشنا بود و بقیع چقدر غریب . اینجا تنها جایی بود که نه مداح می خواست و نه مرثیه خوان و همان جایی است که پیامبر (ص) در موردش فرموده اند: «در روز قیامت نخستین مکانی که شکافته می شود، بقیع است و از آن هفتاد هزار نفر در صحرای محشر حاضر می شوندکه چهره هاشان چون ماه شب چهارده می درخشد و بی حساب وارد بهشت میشوند .»

      ساعتی بعد با قدمهایی آرام وارد حرم پیامبر (ص) شدیم با دیدن درب کوچکی که کنار نرده های سبزرنگی بود نفسم در سینه حبس شد . آری! آنجا خانه یگانه دختر پیامبر (ص) بود . چه کوچک و چه ساده بود . اینجا خانه فاطمه (س) بانویی بود که نه تنها در زمان خودش جور و ستم کشید بلکه اکنون نیز غریب و مظلوم است آنچنانکه کسی جرات نزدیک شدن به طرف خانه آن بزرگوار را ندارد .

      تو یکی دیگه حرف نزن

      محمد باقر عبدالحسینی نیک/ریاضی کاربردی کاشان

      ترم اولی بودم و تازه از دیو کنکور خلاص شده بودم . من و خیلی های دیگه رو جو دانشگاه حسابی گرفته بود . در کلاسها معمولا سربه سر اساتید می گذاشتیم .

      یک روز از گروه قبل (که ما بعداز آنها کلاس داشتیم) نوشته استاد - خانم محمدی - روی تخته سیاه باقی مانده بود که 8Azar امتحان میان ترم . تا آمدن استاد بیست دقیقه ای وقت بود . من هم با اصرار دوستان و البته شیطنت خودم روانه تخته سیاه شدم تا » صدایی از پشت شنیدم که می گفت با حروفCapital می نویسی؟ من که تا چند لحظه پیش با رفقا برای نوشتن یا ننوشتن کلی بحث کرده بودم وکلافه بودم فکر کردم این صدا از جانب دوستم امیر است و در همان حین که بقیه رو می نوشتم گفتم: «برو گمشو تو یکی دیگه حرف نزن!» ناگهان یه لحظه برگشتم دیدم ای وای خانم محمدی است . یک جیغی کشیدم و مثل جن زده ها کلاس رو ترک کردم که کلاس منفجر شد . وقتی وارد کلاس شدم درس شروع شده بود، پیش استاد رفتم و معذرت خواهی کردم ولی استاد محترممان با کمال تواضع گفتند نیازی نیست . شما مرا ببخشید که شما رو ترسوندم .

      آهای: اینجا کاروانسرای عباسی نیست

      مصطفی مظاهری/مشاوره اصفهان

      چون اهل روستا هستم تابستانها به کار کشاورزی مشغولیم . آن سال دانشگاه هاباز شده بودند و من حتی فرصت ثبت نام هم نکرده بودم . یک روز پس از کار طاقت فرسا گفتم خوب است سری به دانشگاه بروم ببینم دنیا دست کیست . با همان قیافه زوار در رفته و چهره ای که سه ماه تمام آفتاب خورده بود به اصفهان آمدم . مثل همیشه با همان ابهت از درب ورودی می خواستم داخل شوم که یکی از نگهبان ها فریاد زد: آهای پسر کجا می روی بیا برو بیرون . مگر اینجا کاروانسرای عباسی است که سرت را پایین انداخته ای و به داخل می روی اینجا دانشگاه است من ماجرا را پیش خودم حدس زدم ولی به من خیلی برخورده بود فکری به سرم رسید . پیش نگهبان برگشتم و گفتم نمی دانستم اینجا کاروانسرا است مگر اینجا اداره کشاورزی نیست؟ راستش ما داریم در دهمان یک گاوداری می زنیم برای تامین کارگر به من آدرس اینجا را داده اند و گفته اند کارگر اینجا زیاد است اکثرا هم بیکار هستند حالا خودت می آیی برویم یا نه . نگهبان دستم را مثل یک زندانی گرفت و به بیرون هدایتم کرد وقتی بیرون درب رسیدم گفتم آقای مشهدی من سواد ندارم . محض رضای خدا این آدرس را نشانم بده و کارت دانشجویی ام را به او دادم . آقای نگهبان کارت را نگاهی کرد و بعد هم چهره مرا برانداز کرد و فهمید که اشتباه کرده است شروع به عذرخواهی کرد من به او گفتم من زیاد هم ناراحت نشدم و مساله مهمی نیست ولی شما اکثرا با بچه های روستا همین برخورد را دارید ما که از مریخ نیامده ایم ... از آن موقع باآن نگهبان رفیق شدم و هر موقع مرا می دید می ایستاد و چند دقیقه با هم صحبت می کردیم .

      روزی که از آن ور دنیا مجله ای رسید

      مشترک 071149

      ما اگه دانشجو بودیم که سرمون رو می گذاشتیم و می مردیم! دلم برات بگه که حدود مرداد ماه سال هزار و سی صدو هشتاد و نج بود که دانشگاه آدم ساز در رشته راه های آدم شدن من رو قبول کرد خلاصه کنم مطلب رو که زودتر بریم سر اصل مطلب، خلاصه، ما رفتیم توی دانشگاه دیدیم که واویلا برخلاف سایر دانشگاه ها هیچ مشکلی نداریم از غذای سلف گرفته تا خواب گاه و نحوه درس دادن اساتید هیچ مشکلی مشاهده نمی شود . این که دیدیم نه مشکلیه که شلوغ بازی کنیم و نه مشکلیه که درس نخونیم نتیجه گرفتیم باید مثل یک دانشجوی خوب درس بخوانیم و بنابر همین استدلال نشستیم و درس خوندیم تا این که یه روز دیدیم یه مجله از اون ور دنیا (منظورم قم است آخه ما توی جزایر بلبل درس می خواندیم و صفا!) اومده با جلد قشنگ و با کلاس روش رو خوب توجه نکردیم ولی یه جاش نوشته بود porsimoon یا به قولی . porseman

      هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است

      اعظم صادقی/جهرم

      قرار شد هر کس دیرتر از موعد، وارد کلاس شود، جلسه بعد با جعبه شیرینی وارد شود واینجا بود که جمله معروف «دیر رسیدن، بهتر از هرگز نرسیدن است » به اقتضای زمان تحریف شد .

      چه روزهایی که چای و چادر به دست، هراسان به طرف سرویس می دویدم آن هم فقط به خاطر ترس از جریمه! و چه روزهای که چون دیر می شد بالاجبار در حیاط و بوفه و دانشکده های دیگر پرسه می زدم اما رخساره به استاد نمی نمودم!

      همه چیز با خوبی و جعبه شیرینی می گذشت - مخصوصا برای من که در یک ترم به اندازه دو تا بلیط رفت و برگشت شهرستان، پول شیرینی داده بودم - تا روزی که ضرب المثل «چاه مکن بهر کسی » مصداق یافت و آن، روزی بود که استاد، دیر آمد و از ترس ما، به خصوص این جانب در همان جلسه با جعبه شیرینی وارد شد امااز قضا و بخت بد!!! این حقیر «هرگز نرسیدن » را ترجیح داده بودم و نمی دانستم امروز، روز جبران مافات است .

      آن روز گذشت و ترم های دیگر نیز; آن روز از ترس جریمه استاد و ضرر مالی، لیوانی چای را در سرویس سر می کشیدم و امروز از ترس مدیر، صبحانه را در تاکسی صرف می کنم; اما امروز می دانم اگر دانش آموزی بعد از معلم وارد کلاس شود یا در بین درس، کلاس را ترک کند یا در کلاس به ا مور شخصی خود یا صحبت با دیگری مشغول شود و یا به نحوه نشستن و حرف زدن خود بی توجه باشد، چقدر معلم، احساس دلتنگی می کند . احساس می کند شاگرد، او را و حرمتش را نادیده گرفته است و من شرمنده ام از اساتیدی که روزهایی را در خدمتشان بودم اما نه از قصد که از جهل، کلاس را و حرمت ایشان را نادیده گرفتم .

      و امروز، بیچاره دانش آموزی که بعد از من وارد کلاس شود آن وقت من می دانم و او و اخراج از کلاس و نمره منفی!!!

      آخه بچه ها که گذشته منو نمی دونن .

      شبی که فهمیدم ما همه وسیله ایم

      مسلم توکلی وردنجانی/تربیت معلم شهید مطهری شیراز

      غروب غریبی است . شب، شب شهادت دختر 3 ساله آقا امام حسین (ع)، حضرت رقیه (س) است . با یاس و ناامیدی به طرف مسجد می روم تا رادیو را روشن کنم . تمام این مدت در این فکرم آقا جان مددی کن و توفیقی بده که امشب مراسم عزاداری مختصری در مسجد برگزار کنیم و این شب همین طور در سکوت بر ما نگذرد . آخر تمام بچه هایی که مداح بوند چون امشب از تهران مداح به شیراز آمده برای بهره مندی بیش تر به آن جا رفته اند .

      نمازم را می خوانم . اما هنوز خبری از هیچ کدام از بچه های مداح در مسجد نیست . به سلف سرویس می روم تا شام بخورم . ناگاه در سلف می بینم که سید نیز برای خوردن شام به سلف سرویس آید . خدا می داند که در آن موقع دیگر مثل این بود که دارم خواب می بینم . سید که به شیراز رفته بود الان اینجا چکار می کند . به طرف او می روم .

      این جا بود که فهمیدم که ما همه وسیله ایم و تمام این مراسم هایی که به یاد و نام آن ها برگزار می شود از مدد قدرت و توفیق خود آن بزرگواران است .

      صحبت به زبان انگلیسی همیشه آبرو نمی آورد!

      سیدموسی حسینی/پرستاری شهید بهشتی

      یادم می آید هنگامی که ترم سه پرستاری بودم یکی از واحدهای کارآموزی ما در بیمارستان لقمان حکیم بود . در بخشی که ما کارورزی داشتیم بیماری بود که احتمال داده بودند تومور مغزی داشته باشد و به همین جهت برای بررسی بیش تر در بخش بستری شده بود .

      استاد ما که علاقه زیادی به آموزش بالینی داشت یک روز ما را کنار تخت مریض جمع کرده و شروع به صحبت دوباره وضعیت بیمار نمود و از آن جایی که همراه مریض نیز در کنار ما حضور داشت و استاد نمی خواست وی از وضعیت وخیم بیمارش مطلع شود مطالب را به صورت دست و پا شکسته به انگلیسی بیان می کرد و ما که سه واحد عمومی و سه واحد تخصصی زبان انگلیسی را گذرانده بودیم با Yes و No گفتن های غلیظ وی را همراهی می کردیم .

      استاد می گفت: مریض احتمال دارد تومور مغزی داشته باشد و درصورت وجود این تومور، بر حسب محل قرارگیری آن، ممکن است مشکلات مختلفی برای مریض پیش بیاید . مثلا کور، کر و یا لال شود . یکی از اندام هایش و یا تمام آن ها فلج شود و یا حتی کنترل ادرار و مدفوع خویش را نیز از دست بدهد و هزار و یک بلای عجیب و غریب دیگر اسم برد که ممکن است مریض دچار آن گردد .

      حالا قیافه ما را زمانی مجسم کنید که فهمیدیم همراه مریض برادر وی بوده و مترجم شبکه چهارم سیما است ... !

      از کدام لغت نامه آورده ای

      لیلاالسادات مروجی/علوم قرآن و حدیث تهران

      آقا پسر فکر نمی کرد در دانشگاه هم ازش درس بپرسند . ترم یک و جلسات اول بود، و استاد یکی از دروس - ضمن حل تمرین - به معنای یک کلمه گیر داده بود، هر معنی می گفت، استاد می پرسید از کدام لغت نامه آورده ای! بالاخره اسم یک فرهنگ را بهش رساندند و او هم گفت . غافل از این که سر استاد کلاه نمی رود . با آوردن اسم آن لغت نامه، ناگهان استاد با چهره ای عصبانی دانشجو را به پای میز خواند! بیچاره باترس و لرز از جا بلند شد . ما هم تعجب کرده بودیم: نکند ... ! این چند قدم برای او و همه ما چندین کیلومتر طول کشید . فکر همه چیز را می کردیم، جز این که استاد دلسوز و دقیق ما، کلید اتاق و کتابخانه شخصی خود را در اختیار آن همکلاسی ما بگذارد، تا او برود و آن فرهنگ لغت مورد بحث را به کلاس بیاورد، و بعد باکمک هم، معنای صحیح آن لغت را به دست بیاورند! (تنبیه علمی)

      کلمات کلیدی

      استاد | اسم | خوابگاه | دانشجو | کلاس | مداح | ترم | صندلی |

      موارد مرتبط با کلیدواژه

      جذابیت کلاسداریمقالات

      جذابیت کلاسداری یکی از منبریهای کاشان به نام آقای گلسرخی به حسینه اعظم اهواز دعو...

      چکیدهمقالات

      هدف از ایجاد و توسعه این کلاس جدید شبیه سازی جستجوی WildCard دیتابیس های استاندارد به

      نسبی گرایی معرفتی

      • خواندن
      • نمایش تاریخچه
      • ویرایش

      نسبیت معرفت

      ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف


      نسبی بودن فهم انسان به معنای انکار مطلق واقعیت و یا انکار توانایی انسان برای نیل به واقعیت است

      [۱]


      فهرست مندرجات

      ۱ - معرفت شناسی
      ۲ - مکاتب معرفتی
      ۲.۱ - مطلق گرایان
      ۲.۲ - نسبی گرایان
      ۳ - دلایل نسبی گرایان
      ۳.۱ - انسان موجودی مادی
      ۳.۲ - تفکر ادراکات گذشته
      ۳.۳ - دگرگونی علوم
      ۳.۴ - هویت جمعی معرفت
      ۴ - نقد نظریه نسبیت
      ۴.۱ - شکاکیت
      ۴.۲ - نسبیت نسبی
      ۴.۳ - طریقیت ذاتی
      ۴.۴ - امتناع هویت جمعی
      ۴.۵ - تجرد علم
      ۴.۶ - انفعالات طبیعی زمینه ادراک
      ۵ - پانویس
      ۶ - منبع

      ۱ - معرفت شناسی

      [ویرایش]از زمان یونان باستان این بحث در میان اندیشمندان مطرح بوده که آیا انسان توانایی درک حقایق و واقعیات را دارد و آیا اساسا در عالم خارج حقایقی وجود دارد؟ و آیا ادراکات و صورتهای ذهنی انسان بر حقایق بیرونی منطبق است یا ادراکات انسان امری نسبی بوده که بر واقعیات عینی در عالم واقع منطبق نیست؟

      ۲ - مکاتب معرفتی

      [ویرایش]در پاسخ به این سوالات دو مکتب عمده در تاریخ علم و معرفت شناسی شکل می‌گیرد؛ ۱- مکتب واقع گرایان (مکتب جزم و یقین) ۲- مکتب شک گرایان( سوفسطاییان )؛ واقع گرایان اعتقاد دارند که در عالم حقایق و واقعیاتی وجود دارد و ذهن انسان قادر به درک این حقایق است اما سوفسطاییان منکر وجود هرگونه واقعیتی در ورای ذهن انسان و در عالم خارج بوده و صورتهای ذهنی را ناشی از تخیلاتی می‌دانند که حقیقتی ندارند. پیروان مکتب جزم و یقین (واقع گرایان) بر دو گروه‌اند: ۱- مطلق گرایان ۲ - نسبی گرایان

      ۲.۱ - مطلق گرایان

      کسانی هستند که معتقدند واقعیات همان سان که در جهان خارج از ذهن وجود دارند، به ذهن می‌آیند و ذهن آدمی در آنها دخل و تصرف نمی‌کند. این کسان، فیلسوفان و متفکرانی بزرگ همانند افلاطون و ارسطو و فیلسوفان مسلمان پیرو آنان‌اند. در باور مطلق گرایان، علم دارای طبیعت واقع نمایی است و تاثیر ذهن و شرایط مادی بر ادراک انسان حالت استثنایی دارد.

      ۲.۲ - نسبی گرایان

      کسانی هستند که واقع نمایی علم را نسبی می‌دانند و بر این باورند که صور و ماهیات اشیاء، به صورت مطلق و دست نخورده پا به ذهن انسان نمی‌نهند و بلکه از دو عامل اثر می‌پذیرند: یکی شرایط زمانی و مکانی مدرک و دیگر، دستگاه ادراکی او. نسبی گرایان بر این گمان‌اند که وجود ذهنی ، صورت موجود خارجی نیست؛ بلکه صورت رمزی آن است؛ زیرا صورت باید به تمام و کمال با واقع مطابق باشد؛ چنان که اگر به خارج راه یابد، همان عین خارجی باشد؛ در حالی که در رمز ، اندک مشابهتی بسنده می‌کند. کیفیت ظهور و بروز آنچه بر ما معلوم می‌شود- افزون بر عوامل خارجی- به کیفیت عمل اعصاب ما نیز وابسته است. از این رو، ممکن نیست که اشیاء به گونه دست نخورده بر قوای ادراکی ما ظاهر شوند و بدین سان، این اشیاء در همان حال که حقیقت‌اند، نسبی‌اند ( نسبیت فلسفی یا سپتی سیسم در پوشش جدید»، جعفر سبحانی،

      [۲]

      [۳]

      [۴]


      ۳ - دلایل نسبی گرایان

      [ویرایش]حامیان نظریه نسبیت معرفت برای نظریه خویش دلایلی دارند که برخی از آنها عبارت‌اند از:

      ۳.۱ - انسان موجودی مادی

      اولین علتی که نسبی گرایان به آن استناد میکنند ، اینستکه چون انسان موجودی است مادی اندیشه او نیز واقعیتی مادی دارد که از گذر ابزارهای مادی معینی در داد و ستد با جهان خارج حاصل می‌شود. این نشان می‌دهد که فهم بشر، امری نسبی و عصری است؛ زیرا دانش انسان، دریافت مستقیم واقعیت و فهم بی واسطه مقصود متکلم نیست؛ بلکه برآیند کنش‌های مادی مغز با پدیده‌های خارجی است. پدیده معرفتی در مسیر انتقال به مغز، با صدها تاثیر و تاثر مواجه می‌شود و تحول‌ها و دگرگونی‌هایی می‌پذیرد که با شرایط مادی عنصر منتقل شونده و محیط و مسیر حرکت آن تناسب دارد. چون معرفت جدید به مغز می‌رسد، نه هویت پیشین خود را دارد و نه مغز بر وضعیت پیشین خود است. بدین سان، آنچه در فرآیند معرفتی تحقق می‌پذیرد، همواره پدیده‌ای نسبی است که تحت تاثیر محیط شکل گیری خود است. تغییر دائم محیط علمی و عنصر زمان، خصلت عصری بودن را نیز به معرفت پیش کش می‌کند

      [۵]


      ۳.۲ - تفکر ادراکات گذشته

      دومین علتی که نسبی گرایان به آن استناد میکنند اینستکه اندیشه بشری چیزی جز توسعه فرضیه‌های گذشته نیست. بنابراین، دانش نو، پیش از ورود به فضای فهم انسان، در قالب پیش فرض‌های گذشته، سازمان می‌یابد. در حقیقت، فهم، چیزی جز بازسازی یافته‌های جدید نیست. پس یافته‌ها و فراورده‌های علمی، هرگز متن حقیقت خارجی نیستند. به عبارت دیگر، حقیقت خارجی هیچ گاه چنان که هست، به ذهن نمی‌آید. علم ، نتیجه ترکیب دانسته‌های درونی و داده‌های بیرونی و متناسب با پیش فرض‌های عالم است.بدین سان، روشن می‌شود که اشیاء، هرگز آن سان که هستند به ذهن آدمی بار نمی‌یابند؛ بلکه همواره در مشایعت صور نسبی و قالب‌های ذهنی، نزد انسان حاضر می‌شوند. از اینکه قالب‌های ذهنی، پایدار و استوار نیستند و در زمان‌های مختلف، گونه‌های متفاوت می‌یابند، عصری بودن معرفت ثابت می‌شود

      [۶]


      ۳.۳ - دگرگونی علوم

      سومین دلیل نسبی گرایان اینستکه علوم دگرگون شده و تغییر می یابند،علوم پیشین با دریافت دانش‌های پسین دگرگون می‌شوند و از این رو، شناخت هر کس متناسب است با مجهولات وی. این بدان سبب است که معلوم شدن هر مجهولی، دانش‌های پیشین را دگرگون می‌کند و از این رو، فهم مطلق هر واقعیتی تنها آن گاه ممکن می‌شود که همه اسرار جهان آشکار گردد. تا اسرار جهان و همه مجهولات آدمی کشف نگردند، هیچ یک از معارف و علوم به گونه مطلق اعتمادپذیر نیستند

      [۷]


      ۳.۴ - هویت جمعی معرفت

      چهارمین دلیل بر نسبیت معرفت ، اینستکه معرفت بشری، فردی نیست بلکه دارای هویت جمعی است و مفاهیم جزئی در ارتباط با دیگر مفاهیم معنا می‌یابند. این پیوند نظام مند، هر گونه تغییر را که به مجموعه معرفت بشری راه یابد، به همه عناصر آن منتقل می‌کند. آنچه تغییر می‌کند، ساخت و ساز منظومه معرفتی است. با تغییر این منظومه، مفاهیم و عناصر موجود در آن نیز دگرگون می‌شوند و با تحقق این دگرگونی، هر مفهومی، معنایی جدیدی- در سازمانی نو با دیگر مفاهیم- پیدا می‌کند. بنابر این دیدگاه، دریافت ساده و عریان حقیقت و واقعیت، پنداری خام و باوری ساده لوحانه است. هواخواهان این دیدگاه، حقیقت را انکار نمی‌کنند و از نسبی خواندن حقیقت ابا دارند؛ اما شناخت کامل واقعیت را- اگر محال ندانند- ویژه کسانی می‌دانند که از همه حقایق جهان آگاه‌اند و هیچ نادانسته‌ای در ذهن ندارند

      [۸]


      ۴ - نقد نظریه نسبیت

      [ویرایش]

      ۴.۱ - شکاکیت

      در نقد نظریه نسبیت میتوان گفت ؛ هر چند صاحبان نظریه نسبیت معرفت، خویش را از شکاکیت مبرا می‌دانند و نظریه خود را گونه‌ای واقع گرایی ( رئالیسم ) می‌شمارند، ولی دستاورد اندیشه آنان جز شکاکیت و نسبیت گرایی نیست. اگر معرفت بشری را نسبی بشماریم، دیگر نمی‌توانیم به حکایت گری گزاره‌های علمی از واقعیت اعتماد کنیم؛ چه معرفت بشری را پدیده جدید مادی و حاصل ترکیب خصوصیات ذهن با واقعیت‌های خارجی بدانیم و چه پدیده‌ای متناسب با داشته‌های پیشین و داده‌های پسین. بنابر این نظریه هیچ سری از اسرار طبیعت - آن سان که هست- آشکار نمی‌شود و هیچ حکمی از احکام شریعت به فهم آدمی نمی‌رسد و هیچ گوینده‌ای، مراد خویش را به شنونده نمی‌فهماند. آنچه گوینده می‌گوید، پیش از رسیدن به شنونده، بارها دگرگون می‌شود و اگر به سلامت به منزل رسد، تنها در نظام معرفتی شخصی معین معنا می‌دهد. بدین سان، روشن می‌شود که برآیند این نظریه جز شکاکیت و انکار شناخت نیست

      [۹]


      ۴.۲ - نسبیت نسبی

      نظریه نسبیت معرفت، اگر هم صحیح و درست باشد خود نیز بعنوان نوعی معرفت نسبی گشته و حتی به خود نیز امان نمی‌دهد و واقعیت گرایی خویش را به مخاطره می‌اندازد؛ زیرا همین نظریه نیز معرفت بشری است و در شرایط متناسب با خود پدید آمده و احتمال دگرگونی و تغییر در آن می‌رود. از قضایای بنیادی این نظریه آن است که «ورای ظرف ادراک بشر، واقعیتی وجود دارد که انسان به درک آن نایل می‌شود.» اگر این گزاره نیز همانند دیگر گزاره‌ها، نسبی و عصری است، دیگر راهی برای اثبات آن نمی‌توان یافت

      [۱۰]


      ۴.۳ - طریقیت ذاتی

      سومین دلیل بر رد نظریه نسبیت اینستکه طریقیت و واقع نمایی خصیصه ذاتی علم است ؛علم و ادراک بنفسه جهان خارج را نشان دهد؛ چنان که اگر این خصیصه از علم جدا شود، چیزی جز جهل نمی‌ماند. علم هرگز نسبیت و زمان و مکان نمی‌پذیرد. نمی‌توان حکایت علم را از واقعیت در شرایط و زمان‌های گوناگون، مختلف پنداشت؛ زیرا این موجب زوال آن می‌شود

      [۱۱]


      ۴.۴ - امتناع هویت جمعی

      یکی از دلایلی که گواهی می‌دهد، علم فاقد هویت جمعی است، این است که هیچ منظومه‌ای نمی‌توان یافت که همه عناصر آن نسبی باشد. بی گمان، در هر مجموعه‌ای، عنصر یا عناصری، نفسی و مطلق‌اند. این بدان سبب است که هر نسبتی تحقق یابد، یا اشراقی است و در تحقق خویش به حقیقت مطلق نیاز دارد و یا مقولی است و بر دو ماهیت غیر نسبی استوار است. بنابراین، اگر معرفت بشر را مجموعه‌ای منسجم و هماهنگ به شمار آوریم، چنین نیست که همه عناصر آن نسبی باشند. اگر معرفت، شهودی باشد، دریافت‌های آن در پرتو حقیقتی مطلق معنا می‌یابند و قوام و دوام دارند و جهل به بخشی از آنها، بخش‌های دیگر را نیز فرو می‌ریزد و اگر حصولی باشد، در مجموعه آن، مقولاتی هستند که فهم نفسی و استقلالی دارند و به گونه مستقل به ادراک نمی‌رسند و مفاهیم نسبی نیز در پرتو ارتباط با این معانی مستقل، از ثبات و قرار نصیب می‌برند

      [۱۲]


      ۴.۵ - تجرد علم

      از دیگر دلایلی که نسبیت و عصری بودن معرفت را برنمی تابند ،وجود دلایل متعدد بر تجرد و غیر مادی بودن علم و ادراک است،از آن جمله این است که علم، چیزی جز حضور نیست. اشیای مادی، دارای ابعاد سه گانه یا چهارگانه‌اند؛ ابعادی که از یکدیگر غایب‌اند. آنچه مادی نیست، از حرکت و تدریج منزه است و ثبات و دوام دارد.بنابر این، علم که مجرد از ماده است، ثابت و تغییر نایافتنی است

      [۱۳]


      ۴.۶ - انفعالات طبیعی زمینه ادراک

      آخرین نقدی که بر نظریه نسبیت معرفت وارد است اینستکه فعل و انفعالات طبیعی و یا عوامل اجتماعی زمینه ساز ادراک می باشند نه خود ادراک ، همان گونه که گذشت، طرفداران نظریه نسبیت معرفت، از پاره‌ای مبادی علوم جزئی برای اثبات نظریه خود سود می‌برند؛ اما هیچ یک از آنها عصری و نسبی بودن فهم را نتیجه نمی‌دهد. در یکی از دلیل‌ها، از فعل و انفعال مادی سخن رفته است که همزمان با وجود یافتن علم در دستگاه عصبی انسان رخ می‌دهد. در دلیلی دیگر از عوامل اجتماعی و روانی یاد شده است که در پدید آمدن علوم متناسب با خود، دخیل‌اند و علوم دیگر را برنمی تابند. این مقدمات، هر چند از امور مشهودند و در علوم تبیین می‌گردند، اما زمینه‌های فهم انسانی‌اند نه خود آن. توضیح آنکه نفس انسان، از جهان طبیعت نشئت گرفته و با حرکت جوهری ، مراحل گوناگون تکامل را طی می‌کند تا به مقامات عالی روحانی دست یابد و تا به تجرد نرسد، با ماده در ارتباط است و از تحصیل مقامات جدید باز نمی‌ایستد. این حرکت مستمر- که تحت تاثیر عوامل گوناگون است و با اشکال و صور گوناگون ظاهر می‌شود- زمینه پدید آمدن کمالات علمی را نیز فراهم می‌سازد. انسان ناگزیر است که برای رسیدن به هر دانشی، از قوه متناسب بهره گیرد؛ مثلا برای پاره‌ای دانش‌ها از قوه باصره سود می‌جوید و برای پاره‌ای دیگر، از قوه سامعه و نیازهای فردی و اجتماعی و انگیزه‌های مرتبط با آنها نیز از شرایط بایسته تحصیل علوم گوناگون‌اند. بنابراین، آنچه در متن زمان جای دارد و عصری و تاریخی است و آنچه متناسب با شرایط دگرگونی می‌یابد و تغییر می‌کند و نسبی است، تلاش‌ها و حرکت‌های علمی است؛ اما چون انسان به مطلوب می‌رسد، از تاریخ می‌گذرد و به حقیقتی ثابت دست می‌یابد که بر زمان و مکان فائق است و از تغییر و تحول فارغ است و آن، همان علم و معرفت است

      [۱۴]


      ۵ - پانویس

      [ویرایش]

      ۱.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۶۹.

      ۲.↑ درس‌هایی از مکتب اسلام، سال ۲۱، ش ۱۳.

      ۳.↑ درس‌هایی از مکتب اسلام، سال ۲۱، ش۱۴.

      ۴.↑ درس‌هایی از مکتب اسلام، سال ۲۱، ش۱۵.

      ۵.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۷۰.

      ۶.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۷۲.

      ۷.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۷۳.

      ۸.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۷۴.

      ۹.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۷۶.

      ۱۰.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۷۸.

      ۱۱.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۷۹.

      ۱۲.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۸۹.

      ۱۳.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۸۰.

      ۱۴.↑ شریعت در آینه معرفت، ص۲۸۳.


      ۶ - منبع

      [ویرایش]فرهنگ شیعه، برگرفته از مقاله«نسبیت معرفت»،ج۱، ص۴۴۰.

      • ترجمه نوع 1
      • ترجمه نوع 2
      • ترجمه نوع 3
      • جستجوی سریع




      جعبه ابزار

      • ورود به سامانه / ایجاد حساب کاربری
      • العربیة | اردو | Türkçe

      پیشرفته‌

      • سیاست و ضوابط: تلاش ویکی‌فقه تدوین دانشنامه‌ایی در حوزه علوم اسلامی است. یکی از سیاست‌های اصلی آن رعایت احترام به صاحبان نظریه است. اتقان و مستند بودن مطالب یکی دیگر از سیاست‌هاست که در نگارش مطالب باید رعایت شود. تدوین مطالب توسط طلاب قم، مشهد، نجف و سایر حوزه‌های علمیه با رعایت اتقان و استناد، انجام می‌شود.
      • صدای بهار

      نسبی گرایی

      نسبی‌گرایی

      • زبان
      • دریافت پی‌دی‌اف
      • پیگیری
      • ویرایش

      نسبی‌گرایی نام آموزه‌ای واحد نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از دیدگاه‌هایی را شامل می‌شود که رأی اصلی در آن‌ها این است که بعد محوری تفکر، تجربه، ارزیابی و حتی واقعیت وابسته به چیزی دیگر است.[۱]

      نسبی چیزی است که تعلق به غیر دارد و خود از روابط تشکیل می‌شود.[۲]

      نسبی‌گرایی اخلاقی

      • زبان
      • دریافت پی‌دی‌اف
      • پیگیری
      • ویرایش

      نسبی‌گرایی اخلاقی اصطلاحی است که برای توصیف چندین موضع فلسفی در رابطه با تفاوت قضاوت های اخلاقی در بین اقشار مختلف و فرهنگ های خاص خود به کار می‌رود. مدافع چنین ایده هایی اغلب به عنوان یک نسبی‌گرای ساده شناخته می‌شود. به طور تفصیلی، نسبی‌گرایی اخلاقی توصیفی، فقط معتقد است کاری که مردم انجام می‌دهند، داشتن اختلاف نظر بنیادین درباره‌ی چیزی است که اخلاق نامیده می‌شود، بدون هیچ قضاوتی درباره‌ی مطلوب بودن این امر.

      انواع نسبی‌گرایی اخلاقی

      ویرایش

      نسبی‌گرایی اخلاقی فرااخلاقی (Meta-ethical moral relativism) معتقد است که در چنین اختلاف نظرهایی، هیچ کس از نظر عینی درست یا غلط نیست.[۱] نسبی‌گرایی اخلاقی هنجاری (Normative moral relativism) معتقد است که چون هیچ کس درست یا غلط نیست، هر کس باید رفتار دیگران را تحمل کند؛ حتی اگر اختلاف نظرهای زیادی در مورد اخلاقی بودن چیزهای خاص وجود داشته باشد.[۲]

      مفاهیم گفته شده در مورد جنبش های مختلف فکری، حاوی تفاوت های چشمگیری است و نمی‌توان به عنوان توصیف مطلق با آن‌ها برخورد کرد. نسبی‌گرایان توصیفی لزوماً نسبی‌گرایی فرا اخلاقی را اتخاذ نمی‌کنند. علاوه بر این، همه‌ی نسبی‌گرایان فرا اخلاقی، نسبی‌گرایی هنجاری را اتخاذ نمی‌کنند.[۳]

      نسبی‌گرایان اخلاقی معتقدند که هیچ اخلاق ثابت و تغییرناپذیری وجود ندارد و از این‌جهت وابسته به میل و سلیقه افراد یا قراردادهای خود آن‌ها است. یکی از ادله نسبی‌گرایان اخلاقی، تمسک به اختلاف ارزش‌های اخلاقی افراد و جوامع مختلف است؛ مثلاً در جوامعی اجساد مردگان را می‌سوزانند و آن را کار خوبی می‌دانند ولی برخی جوامع این نوع رفتار با اجساد مردگان را بسیار بد و نادرست می‌دانند. نسبی‌گرایان این تنوع موجود در ارزش‌های خوب و بد جوامع را دلیل بر نسبی بودن احکام اخلاقی می‌دانند و معتقدند که خوبی و بدی و درستی و نادرستی و بایدها و نبایدهای اخلاقی تماماً به سلیقه‌های فردی و گروهی وابسته است و هیچ بنیان واقعی و ثابتی ندارد. یکی دیگر از ادله نسبی‌گرایان اخلاقی این است که: گزاره‌های اخلاقی از نوع گزاره‌های انشایی‌اند که در این‌صورت هیچ خبری از واقعیتی نمی‌دهند و تنها بیانگر خواست افراد و گروه‌های جوامع مختلف هستند. این‌که چیزی خوب یا بد به حساب می‌آید تنها بستگی به نوع نگرش‌ها، امیال، احساسات و سلایق شخصی یا گروهی دارد. در این‌صورت خوبی و بدی و باید و نباید اخلاقی اموری ذهنی، احساسی و شخصی یا قراردادی است و از این‌جهت کاملاً اموری نسبی می‌باشند.

      تفاوت توصیف و تفسیر و تاویل

      • نوشته‌های پراکنده
      • ارتباط با من
      • درباره من
      • تاریخ عکاسی

      تفاوت توصیف، تفسیر و تأویل در خوانش عکس

      ارسال شده در ۱۲-۰۳-۱۳۹۷ توسط پریسا حسینی

      توصیف - تفسیر - تأویل - نقش اول

      وقتی می‌خواهیم عکسی را فعالانه ببینیم و بخوانیم و درک کنیم لازم است که از امکانات متفاوتی برای فهم آن بهره ببریم. توصیف، تفسیر و تأویل از جمله مواردی هستند که مخاطبِ علاقه‌مند به دیدن عکس از آنها استفاده می‌کند تا بتواند مفهوم و معنای درونی عکس را کشف کند.

      از آنجا که در گستره دنیای هنر مرز مفاهیم چندان پررنگ و مشخص نیستند، نباید انتظار داشته باشیم که بتوانیم به صورت قاعده‌مند و اصولی آنها را از هم تفکیک کنیم. این طور نیست که منتقد ابتدا به توصیف بپردازد و بعد به تفسیر و تأویل و در نهایت ارزیابی. ممکن است منتقدان در بسیاری از یادداشت‌هایشان برای رسیدن به درکی منسجم از عکس مفاهیم را با یکدیگر بیامیزند. با این حال شناخت تفاوت‌ها و ظرافت‌هایی که میان‌شان وجود دارد علاوه بر اینکه به ما در خوانش عکس کمک می‌کند، در نوشتن یادداشت‌هایمان بر پای عکس‌ها و در فهمیدن یادداشت‌های دیگران نیز موثر است.

      توصیف همانطور که از کلمه‌اش پیداست، وصف عناصر و المان‌های موجود در عکس است. توضیحِ شیوهٔ نورپردازی، سایه روشن‌ها، چیدمان و ترکیب‌بندی که عکاس انتخاب کرده در این قسمت به مخاطب معرفی و شناسانده می‌شود.

      تفسیر کردن یعنی پرداختن به معنای نمادها و المان‌های موجود در عکس. کشف معانی عناصری که در عکس وجود دارد. در واقع در تفسیر از فرم فراتر می‌رویم و وارد موضوع عکس می‌شویم و معانی پشت پردهٔ عناصر موجود در عکس را آشکار می‌کنیم. همانطور که تری برت در کتاب نقد عکس می‌گوید تفسیر همراه با دلیل و منطق است و نیاز به مدرک دارد. و منتقد با استفاده از نشانه‌های موجود در عکس باید تفسیر قانع‌کننده‌ای بدست بدهد.

      اما در تأویل، ما فراتر از نشانه‌های ظاهری می‌رویم. آنطور که در لغت‌نامهٔ دهخدا آمده، تأویل به معنای برگرداندن به چیزیست. و اگر بخواهیم این تعریف را در خوانش عکس به کار ببریم می‌توانیم بگوییم که در تأویل مخاطب معنایی که از المان‌ها و نشانه‌های ظاهری موجود در عکس دریافت می‌کند را به تعبیر درونی خویش باز می‌گرداند.

      اگرچه که هنگام تفسیر یک عکس نمی‌توان از پیشینهٔ ذهنیِ مخاطبی که عکس را می‌بیند به آسانی عبور کرد، اما در تأویل علاوه بر تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی و …، سلیقهٔ مخاطب اهمیت بیشتری دارد. به گفتهٔ مارتین هایدگر «هر تأویل تجربه‌ای خاص است.» (۱)

      در مرحلهٔ تأویل تداعی‌ها نقش ویژه‌ای دارند و می‌توانند بر نحوهٔ درک مخاطب از تصویر تأثیر شگرفی بگذارند. همچنین مخاطبِ تأویل‌گر ممکن است در دوره‌های گوناگون معانی متفاوت و گاه متضادی را از یک عکس دریافت کند. بنابراین تأویل از نظر تاریخی می‌تواند امری موقتی باشد. (۱)

      برای مثال عکسی از داوود مائیلی را درنظر بگیرید:

      داوود مائیلی - توصیف - تفسیر - تأویل

      داوود مائیلی

      در این عکس عناصر متعددی وجود ندارد. عکس از زاویهٔ چپ از پاهای بانویی گرفته شده که گوشه‌ای از پیرهنش پیداست. کفش های سادهٔ زیبایی دارد و به نظر می‌رسد به همراه چند نفر دیگر که قسمت‌هایی از بدن‌شان در عکس آشکار شده، هرکدام در سمتی از ساختمانی سیمانی، در حال استراحت‌اند. بانوی ما اما تنهاست. و آفتاب هم تا پیش پاهایش آمده و بعد از آن دست از تابیدن کشیده است.

      در مرحلهٔ تفسیر، بیش از هر چیز می‌توان به اغواگرانه بودنِ فرم پاهای زن اشاره کرد. و حتی می‌توان جلو آمدن آفتاب تا پیش پاهایش را نشان از ستایشِ زیبایی و دلفریبی او دانست.

      در اینجا دو راه پیش روی ماست: یا از گذر زیبایی پاهای ظریفش کنجکاوی بیشتری به خرج دهیم و سعی کنیم چهرهٔ او را تصور کنیم یا مثلن به علت تنهایی‌اش فکر کنیم و برای آن داستانی در ذهن بسازیم (آیا منتظر معشوق خود مانده یا از معشوقش دلشکسته شده) یا اینکه با توجه به جنسیت عکاس، تأویل فمینیستی داشته باشیم.

      اولین بار که این عکس را دیدم عکس زیبایی در نظرم آمد. و شاید برایم سؤال بود که او چه چهره‌ای دارد و اینکه عکاس زیرکی به خرج داده و تنها قسمتی از بدنش را برای من تصویر کرده است.

      بعد از چند هفته، یک ویدیوی کوتاه درباره نگریستن به عکس‌ها از جان برجر دیدم. او توضیح می‌داد که زنان در نقاشی اروپایی قرن هجدهم آن طور به تصویر می‌آمدند که مخاطب آنها را بپسندد. در واقع آنها به مخاطبِ بیرون از نقاشی نگاه می‌کردند نه به فردی که در نقاشی کشیده شده. و با در نظر گرفتن این قضیه گفته بود بسیاری از زن‌ها هنگامی که در آینه خود را نگاه می‌کنند، خودشان را نمی‌بینند بلکه توجه می‌کنند که چگونه به نظر می‌رسند.

      با چنین پیش‌فرضی عکس را بعد از چند روز دوباره نگاه کردم و این بار احساس تحسین نداشتم. حتی به نظرم رسید آن چیزی که از گوشهٔ ستون (بالای زانو‌یش) پیداست، آینه‌اییست که زن دارد خودش را در آن می‌بیند.

      بنابراین همان طور که اشاره کردم، پیش‌فرض‌ها و پیش‌فهم‌های ما در دیدن عکس و تأویل‌هایی که از آن داریم بسیار موثرند. تأویل‌ها به سلیقهٔ مخاطب بستگی دارند. او دوست دارد عکس را چگونه ببیند و بفهمد. در تأویل مخاطب فراتر از عکس می‌رود. فراتر از نشانه های موجود در عکس. اما در تفسیر ما به دنبال معانیِ نشانه‌هایی هستیم که در عکس وجود دارد

      پینوشت (۱): نقل قول مارتین هایدگر و بخش‌هایی از این یادداشت که در مورد تأویل آمده، با اقتباس از کتاب عکس و دیدن عکس یوریک کریم مسیحی نوشته شده است.

      ارسال شده در تسلط کلامی،دیدن عکس،فهم عکسبرچسب خورده در

      دینامیزم و مکانیسم

      دینامیسم (انگلیسی: Dynamism)، در متافیزیک، پویش نیرو و اصل نامادی اشیاء که اساس آن حرکت است.

      اصالت جنبش

      ویرایش

      اصالت جنبش (Dynamisme) مقابل مکانیک‌گرایی (Mecanisme) است و روش کسانی است که معتقداند مبادی اشیاء عبارت از قوا و نیروهایی است که حالِّ در خود اشیاء نیست.[۱]

      اصالت جنبش لایب نیتس

      ویرایش

      اصالت جنبش (دینامیسم) لایب نیتس در مقابل ساخت و کار (مکانیسم) رنه دکارت. و نیز اصالت جنبش مذهب کسی است که برای حرکت قائل به اولیت و تقدم است. مثل روش ویلیام تامسون (لُرد کلوین Lord Kelvin)) که ماده را توسط بعضی ویژگی‌های جنبشی آن می‌شناسد.

      فلوطین

      ویرایش

      روند فیض و صدور «فیوضات» از ذات واحد بسیط و ثابت الهی است بدون اینکه جنبش و حرکتی کند.[۲]

      فیوضات

      ویرایش

      کیهان مجموعه ای بی پایان از میدان‌های انرژی فیوضات (emanations) است. در جنبشی دائمی و با وجود این تغییرناپذیر و جاودانه.[۳][۴]

      ادوارد سعید

      ادوارد ودیع سعید (زادهٔ ۱ نوامبر ۱۹۳۵ در بیت المقدس، فلسطین تحت سرپرستی بریتانیا – درگذشتهٔ ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۳ در نیویورک) نظریه‌پرداز ادبی، منتقد فرهنگی و فعال سیاسی فلسطینی - آمریکایی است. وی در دانشگاه‌های هاروارد و پرینستون درس خوانده بود و استاد زبان انگلیسی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا بود.

      سعید به عنوان یکی از بنیان‌گذاران نظریهٔ پسااستعمارگرایی شناخته می‌شود.[۱] سعید با کتاب مشهور شرق‌شناسی که در ۱۹۷۸ به چاپ رساند و نقدی در بازنمایی‌های فرهنگی شرق‌شناسی و چگونگی درک جهان غرب از شرق، شناخته شده‌است.[۲]

      زندگی

      ویرایش

      ادوارد سعید و خواهرش رزماری در ۱۹۴۰

      در ۱ نوامبر ۱۹۳۵ در اورشلیم که در آن زمان تحت قیمومیت انگلیس بود، متولد شد. پدرش، سید محسن سعید بازرگان آمریکایی فلسطینی‌الاصل، پیش از تولد سعید به قاهره مهاجرت کرده‌بود؛ مادرش نیز فلسطینی و هر دو از مسیحیان پروتستان بودند.[۳] خواهرش رزماری سعید زهلان نیز تاریخ‌دان و نویسنده بود.

      او تا ۱۲ سالگی به‌طور متناوب در اورشلیم و قاهره به سر می‌برد. سعید خود را «یک مسیحی احاطه شده توسط فرهنگ اسلامی» می‌خواند. نام کوچک او را مادرش به دلیل علاقه به پرنس ادوارد (شاهزاده ولز در سال تولد او) انتخاب کرده بود. او از بحران هویتی خود این‌چنین یاد می‌کند:

      در تمام سال‌های آغازین عمرم یک دانش‌آموز غیرعادی ناجور بودم: یک فلسطینی که در مصر درس می‌خواند، با یک نام کوچک انگلیسی، یک گذرنامه آمریکایی و بی هیچ هویت مشخصی… پس از سال ۱۹۴۸ وقتی خانواده‌ام به مصر آواره شدند، تمام دوران تحصیل خود را در مدارس خصوصی درجه اول بریتانیایی گذراندم که برای پرورش نسل نوینی از اعراب با پیوندهایی عمیق با بریتانیا تأسیس شده بودند. آخرین‌شان کالج ویکتوریا در اسکندریه بود. ملک حسین اردن، و تعدادی از وزرا و نخست‌وزیران و بازرگانان نامی آینده اردنی، مصری، سوری و سعودی هم‌کلاسی و هم‌دوره‌ای من بودند. البته چهره نامداری چون میشل شلهوب هم آن‌جا بود که او را در دنیای سینما با نام عمر شریف می‌شناسند.[۴]

      سعید برای ادامه تحصیل به مدرسه مونت‌هارمون آمریکا رفت و مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه پرینستون دریافت کرد. در همین سال برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه هاروارد شد و در سال ۱۹۶۰ کارشناسی‌ارشد و ۱۹۶۴ دکترای خود را در ادبیات انگلیسی دریافت کرد.[۵]

      فعالیت‌های مربوط به فلسطین

      ویرایش

      ادوارد سعید به عنوان یک فعال طرفدار فلسطین، سال‌ها برای ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی تبلیغ می‌کرد. او از ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۱ عضو مستقل مجلس ملی فلسطین بود، اما سعی داشت تا خود را از مناقشات حزبی دور نگه دارد.[۶] او طرفدار هم‌زیستی دو دولت اسرائیلی و فلسطینی در کنار یکدیگر بود و در نشست نوامبر ۱۹۸۸ الجزیره مجلس ملی فلسطین به اعلام استقلال کشور فلسطین رأی مثبت داد.

      سعید در ۱۹۹۱ در اعتراض به پیمان اسلو از مجلس خارج شد. وی این توافق‌نامه را «ابزاری برای تسلیم فلسطینیان» می‌خواند. ادوارد سعید معتقد بود قرارداد اسلو به تشکیل یک دولت واقعاً مستقل فلسطینی و صلحی پایدار در منطقه نمی‌انجامد و از طرح پیشنهادی ایالات متحده آمریکا در اواخر دهه ۱۹۷۰ که خود سعید به یاسر عرفات تحویل داده بود، ضعیف‌تر است. او در نامه‌ای به عرفات نوشت که حق بازگشت آوارگان فلسطینی به مناطق اشغال شده قبل از سال ۱۹۶۷ را ارزان فروخته و برپایی شهرک‌های اسرائیلی را نادیده گرفته‌است.

      روابط سعید و رهبران فلسطین به قدری بد بود که در اوت ۱۹۹۵ فروش کتاب‌های او در فلسطین ممنوع شد؛ اما پس از تحسین سعید از عرفات به دلیل رد پیشنهادهای اهود باراک در نشست سال ۲۰۰۰ کمپ دیوید بهبود یافت.

      سعید به دلیل حمایت‌های آشکارش از فلسطین بارها مورد تهدید قرار گرفت. وی از سوی جامعهٔ مدافع یهودیان (JDL) نازی خوانده شد و دفتر کارش در دانشگاه در ۱۹۸۵ به آتش کشیده شد.[۷]

      آثار

      ویرایش

      سه اثر مهم ادوارد سعید عبارتند از مسئله فلسطین، شرق‌شناسی و اسلام رسانه‌ها. از کتابهای ترجمه شده وی در فارسی به فهرست زیر می‌توان اشاره کرد:

      • شرق‌شناسی، ترجمهٔ عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
      • شرق‌شناسی ترجمه لطفعلی خنجی، انتشارات امیرکبیر
      • فراتر از واپسین آسمان: زندگیهای فلسطینی، ترجمهٔ حامد شهیدیان، نشر هرمس
      • نقش روشنفکر، ترجمهٔ حمید عضدانلو، نشر نی
      • بی در کجا، خاطرات ادوارد سعید، ترجمهٔ علی اصغر بهرامی، نشر ویستار
      • اومانیسم و نقد دمکراتیک، ترجمهٔ اکبر افسری، نشر کتاب روشن
      • فرهنگ و امپریالیسم، ترجمهٔ اکبر افسری، انتشارات توس
      • فروید و غیر اروپایی‌ها، ترجمه نوید حمزوی، نشر نیماژ

      مواضع سیاسی

      ویرایش

      همچنین ببینید: عملیات انفال

      ادوارد سعید در ۷ مارس ۱۹۹۱ با نگارش یادداشتی در مجلهٔ بررسی کتاب لندن (London Review of Books) در دفاع از دولت عربی صدام حسین موضع گرفت و در اصل این مسئله که حکومت ناسیونالیست حزب بعث عراق، شهر کردنشین حلبچه را در سال ۱۹۸۸ با استفاده از بمب‌های شیمیایی بمباران کرده‌باشد، تشکیک کرد.[۸][۹]

      چرا پیکر دکتر شریعتی در سوریه دفن شد؟

      مهر - دکتر شریعتی در سال های پایانی عمر، به شدت تحت نظارت ساواک بود. تا جایی که بالاخره تصمیم گرفت از کشور خارج شود. او به دلیل ممنوع الخروج بودن با نام خانوادگی «مزینانی» گذرنامه گرفت و به بروکسل بلژیک و از آنجا به انگلستان رفت اما سه هفته بعد از اقامت در ساوت همپتون انگلیس، در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ درگذشت. با وجودی که شریعتی وصیت کرده بود پیکرش در حسینیه ارشاد به خاک سپرده شود، شرایط طور دیگری پیش رفت تا دمشق، آخرین میزبان او در دنیا باشد.

      دکتر ناصر میناچی، مدیر حسینیه ارشاد و یکی از بنیان‌گذران این موسسه‌ فرهنگی – مذهبی، سه سال قبل در مراسم بزرگداشت سی و دومین سالگرد اسارت امام موسی صدر روایت مرگ شریعتی را اینطور عنوان کرد: «مطلع شدیم که تیمی از ماموران و کارشناسان حرفه‌ای ساواک (حدود ۴۰ نفر) عازم لندن شده‌اند و هدفشان ربودن جسد شریعتی و انتقال آن به تهران به هر وسیله‌ای می‌باشد. آنها حتی به منزل آقای فکوهی مراجعه کردند و درخواست خود را اظهار داشته بودند. هدف آنها که توسط شخص شاه و ساواک تعیین شده بود، انتقال جسد شریعتی به ایران و برپایی یک مراسم گسترده و پر سرو صدا برای شریعتی در مشهد بود. آنها می‌خواستند کاری را که در دوران حیات شریعتی نتوانستند با او انجام دهند، در این شرایط محقق سازند و او را بدنام و بی‌آبرو سازند. خودشان برایش مراسم بگیرند و از او تجلیل کنند! و پس از تشییع در حرم امام رضا و طواف او در حرم، در کنار ضریح، جایی او را دفن کنند و برای همیشه به خاطره‌ي شریعتی پایان دهند!

      ما در آن روزها بسیار حساس و هوشیار بودیم و حتی تیمی از دانشجویان دائم کشیک می‌دادند که مبادا کسی بیاید و جسد شریعتی را از سردخانه برباید. در همین حال بود که افراد نظرسنجی می‌کردند و هرکس برنامه‌ي خود را برای فرار از چنین موقعیتی شرح می‌داد... با استاد محمدتقی شریعتی تماس گرفتیم و نظر ایشان را پرسیدیم، که در جواب ایشان در جریان امور قرار گرفتند و با این نظریه که شریعتی را به سوریه برده و آنجا دفن کنیم موافقت کردند. ایشان همانجا گفتند که بدلیل علاقه‌ دکتر شریعتی به زینب(س) و ارتباط خوب آقا موسی صدر با روحانیون شیعه، این امر میسر است و قابل قبول.

      امام موسی صدر تلاش‌های بی‌دریغ خود را برای کمک به علاقمندان شریعتی و خانواده و شاگردان او انجام داد و با نفوذ و اعتباری که در لبنان و کشورهایی نظیر سوریه و فلسطین داشت، توانست مستقیما با حافظ اسد رئیس‌جمهوری سوریه صحبت کرده و مراحل انتقال پیکر شریعتی را به آن کشور آسان گرداند. حافظ اسد ضمن حمایت از آقا موسی‌صدر در شرایطی که سوریه سه روز در تعطیلات بسر می‌برد، یک هواپیمای اختصاصی برای ما در لندن ارسال کرد و تمام آن جمعیت حاضر در لندن را همراه با جسد دکتر شریعتی، بدون ویزا و مراحل امنیتی سوار هواپیما کرد و به مقصد سوریه فراخواند.

      امام موسی صدر از ما پرسید که آیا دکتر شریعتی وصیتی کرده است یا خیر؟ پاسخ من مثبت بود و اعلام کردم که طبق وصیتی مکتوب که از شریعتی بجای مانده ایشان قبلا با مشورتی که با من و دوستان کردند، علاقمند به دفن خود، در همین حسینیه ارشاد بودند. از آنجا که این وصیت عهدی است در زمان حیات او، با این وصیت نیز موافقت شده است، بنابراین واجب است که پیکر این مسلمان نهایتا در همین محل دفن گردد و هرکس که با این موضوع به هر طریقی مخالفت کند، گناه بزرگی مرتکب شده است. امام موسی صدر نیز این موضوع را متذکر شدند و از این رو ایشان خود اقدام به برگزاری آن مراسم‌های با شکوه برای شریعتی کردند و بخشی از فعالان و شخصیت‌ها و احزاب سیاسی لبنان و فلسطین و سوریه نظیر «عرفات» نیز در مراسم‌های شریعتی حضور پیدا کرده و اعلام حمایت کردند...»

      ایران و جهان عرب

      روابط ایران و اتحادیه عرب به وابستگی‌ها و پیوستگی‌های دوسویهٔ ایران و اعضای سازمان بین‌المللی و منطقه‌ای اتحادیه عرب در موضوعات گوناگون گفته می‌شود. این سازمان شامل کشورهای عمدتاً عربی جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا است (۲۲ کشور عرب‌زبان شامل ۱۰ کشور آفریقایی و ۱۲ کشور آسیایی).

      روابط ایران و اتحادیه عرب

      نقشهٔ مکان‌نمای Arab League و Iran


      اتحادیه عرب
      ایران

      به‌طور کلّی سرزمین ایران و مرزهای آن از چهار اقلیم با این کشورها همسایگی دارد: کردستان درون‌مرزی ایران با کردستان عراق و شمال عراق؛ خوزستان با جنوب عراق و کویت؛ خلیج فارس با عربستان، قطر، بحرین و امارات؛ هرمزگان با عمان و امارات؛ که روابط با کشورهای عربی از راه هر یک از این اقلیم‌ها، پیشنه و ویژگی‌های خود را دارد.

      در سیاست و دیپلماسی، عبارت است از سیاست خارجی ایران در تقابل یا تعامل با ۲۲ کشور آسیایی و آفریقایی که خود را جهان عرب می‌نامند. این روابط با توجه به تفاوت نژادی، زبانی و سپس دینی آن‌ها در طول تاریخ خاورمیانه هیچگاه در حد مطلوبی ارزیابی

      نشده‌است و همواره میزانی از بدبینی و تقابل بالاخص از جانب عرب‌ها دیده شده‌است. پس از پایان جنگ ایران و عراق، دولت‌های سازندگی و دولت‌های اصلاحات موفق شدند به مرور بسیاری از اختلافات را با این کشورها حل و فصل نمایند و روابط را دوستانه سازند؛ ولی با روی کار آمدن دولت‌های خدمتگزار، روابط در طول ۸ سال بسیار تنزل کرد و در بدترین شرایط بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران تبدیل شد. برخی از تنش‌زایی‌های این دوره به دست دولت‌مردان ایرانی رقم خورد و برخی خارج از کنترل سیاستمداران ایرانی بود و آبستن رویدادهای ناخوشایند منطقه‌ای رقم خورد. با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید در سال (۲۰۱۳)، دو طرف بسیار امیدوار به بازگشت به روابط درخشان گذشته در دوره قبل از ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد بودند ولی بعد از مرگ عبدلله بن عبدالعزیز و تغییر سیاست عربستان سعودی روابط دو کشور به سمت خصمانه‌ای پیشرفت.

      عرب‌ها معتقدند ایران پس از سقوط دودمان پهلوی مدام در حال تلاش برای تغییر توازن قدرت در منطقه به نفع خود است. این بینش پس از اعتراضات مردم کشورهای عربی در سال ۲۰۱۱ شدت گرفت. کشورهای شورای همکاری خلیج فارس معتقدند آن دسته از قیام‌هایی که در کشورهای شبه جزیره عربستان رخ می‌دهد، همگی به پشتوانه ایران انجام می‌گیرد. به این دلیل که مردم کشورهای عربی منطقه حکومت‌های خود را دوست دارند و تنها ایران است که با آن‌ها مخالف است. این شورا ایران را در قیامهای کشورهای عرب شمال آفریقا و غرب آسیا بی‌تاثیر می‌دانند.[۱]

      همسانی‌ها

      ویرایش

      شباهت‌ها و روابط دوستانه

      ویرانه‌های طاق کسری از یادگارهای ساسانی در ۳۷ کیلومتری جنوب بغداد

      ایران با سرزمین‌هایی که از سدهٔ هفتم میلادی عرب‌زبان‌اند، از دوران باستان تاریخ مشترک دارد. دگرگونی‌های تاریخی دوران مدرن، فرهنگ و دین پایهٔ اسلامی و تاریخ باستانی، گرایش‌ها در هنر و ادبیات، منابع اقتصاد و غیره همگی همانندی دوسویه دارد.

      عرب‌ها در ایران

      ویرایشبرخی ازبرجستگانِ عرب‌های ایرانیدر هنر و فرهنگ و دانشکمال سلمان عنزی

      یوسف عزیزی

      عبدالنبی قیم

      به آمار ۱۳۹۰، حدوداً ۵ درصد (پنج میلیون نفر) جمعیت ایران، مردم عرب‌تبار هستند که بیشتر آن‌ها در استان خوزستان، هرمزگان و جزایر خلیج فارس ساکن‌اند.[۲] به‌طور کلّی سه استانی که عرب‌های بومی ایران بیشترین شمار را دارند، خوزستان، هرمزگان، و ایلام است. در استان قم و خراسان رضوی جمعیت برجسته‌ای عراقی‌های ایران ساکن‌اند.[۳] تا سال ۱۳۵۷ عرب‌زبان‌های ایرانی ۳/۸۵ درصد از جمعیت ایران را شامل می‌شدند.[۴] جمعیت مردم عرب در ایران، توسط پژوهش‌های انجام شده به وسیله سازمان‌های مرتبط بدین صورت می‌باشد:

      • سازمان سیا: ۴٪ از جمعیت ایران[۵]
      • دانشنامه لوک لکس: ۴/۳ از جمعیت ایران، معادل با ۱٬۶۰۰٬۰۰۰ نفر[۶]
      • بنیاد آمریکای نوین: ۴/۳ عرب + ۰٫۱٪ عرب جنوبی از جمعیت ایران[۷]
      • شهرستان آبادان: ۹۰٪ عرب جنوبی از جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند[۸]
      • کتابخانه کنگره: ۲٪ از جمعیت ایران[۹]
      • دانشنامه اتنولوگ: گویشوران زبان عربی با لهجه بین‌النهرینی ۱٬۲۰۰٬۰۰۰ نفر[۱۰] گویشوران زبان عربی خلیجی ۲۰۰٬۰۰۰ نفر[۱۱]

      ایرانیان در کشورهای عربی

      ویرایش

      یمن، از کهن‌ترین محل مهاجرت دوسویهٔ ایران-عرب بوده‌است؛ زندگی‌نامه‌نویسان، وهب بن منبه (۶۵۴- ۷۳۲م) تابعی، گزارش‌نویس و تاریخ‌نگار یمنی را ایرانی‌اصل یاد کرده‌اند.[۱۲]
      مصر نیز که همانند ایران در سده‌های میانهٔ اسلامی، بسی شکوفا بوده؛ از مقصدهای مهاجران ایرانی بوده‌است. جمال‌الدین شریف نیشابوری (۱۳۰۶-۱۳۷۴م) عالِم مسلمان در سده هشتم قمری، پس از شام به مصر رفت و تا پایان عمر همان‌جا ماند و تأهل گزید.[۱۳]

      فرهنگی

      ویرایش

      مقالهٔ اصلی: زبان عربی در ایران

      رسانه‌های عربی از گوگوش به عنوان «اسطورهٔ موسیقی ایرانی» یاد می‌کند و او در کشورهای عربی، به‌ویژه عراق و خلیج فارس، از مشهورترین خوانندگان ایرانی از دهه ۱۹۷۰م تاکنون است.

      در دوران جمهوری اسلامی حدود یازده شهر ایرانی با یازده شهر از کشورهای عربی پیمان خواهرخواندگی امضا کرده‌اند[۱۴] که بعلبک، کربلا و نجف در بالای این فهرست است.
      بسیاری از قاریان مصری بارها به ایران به مناسبت‌های گوناگون به‌ویژه در ماه‌های رمضان دعوت شده‌اند.[۱۵][۱۶] برخی خوانندگان ایرانی در کشورهای عربی برنامه‌های خود را اجرا کرده‌اند: گوگوش، بغداد در دسامبر ۱۹۷۸م (کریسمس). دبی از دهه ۱۹۹۰ از مقصدهای بسیار این خوانندگان بوده‌است. گوگوش با شکوفایی‌اش از از دهه ۱۹۷۰م تا کنون، نزد مردم عرب از پُرآوازه‌ترین خوانندگان ایرانی است. رسانه‌های عربی از او به عنوان «اسطورهٔ موسیقی ایرانی» یاد می‌کند که در خاطرات بسیاری از عرب‌ها، به‌ویژه در عراق و خلیج فارس، مانده‌است.[۱۷] شیرین نشاط که خود را مسلمانِ ناهمراه با سیاست‌ها و برنامه‌های حکومت ایران نامیده،[۱۸] از ام کلثوم به عنوان یک هنرمند مسلمان یاد کرده که در دورهٔ خودش پدیده‌ای تابوشکن بوده‌است. «هنوز که هنوز است در هیچ مملکت اسلامی هیچ هنرمندی نتوانسته بشکند. برای من جالب است که بروم زیر پوست چنین هنرمندی که ببینم چطور توانست این تعادل را برقرار کند»[۱۹]
      هرساله در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، ناشرانی برجسته از کشورهای عربی شرکت دارند؛ به‌ویژه از لبنان، سوریه، اردن، مصر و کویت.[۲۰] در سال ۱۳۸۸، حدود ۶۰۰ ناشر عربی در این نمایشگاه شرکت داشتند.[۲۱]
      ایرانیانی همچون محمدعلی جمال‌زاده، امیرمسعود برومند، محمود حسابی ،علی‌اکبر صالحی دانش‌آموختهٔ دانشگاه‌های لبنان (به‌ویژه دانشگاه آمریکایی بیروت) بوده‌اند. کمی بیش از گذشت دو ماه از درگذشت محمد حسنین هیکل، مراسمی برای بزرگداشت او در دانشگاه علامه طباطبایی (۲۲ اردیبشهت ۱۳۹۵/ ۱۱ مه ۲۰۱۶) برگزار شد.[۲۲] یک مقام‌دار فرهنگی ایرانی در آن همایش بیان کرد که ایران می‌خواهد روابط خود با جهان عرب را از راه فرهنگ استوار سازد و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی «پیشگام در مسیر ارتباط با جهان عرب و متعهد به گسترش این روابط است.».[۲۲]ابراهیمی ترکمان رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ به روشنی بیان داشت که خواستار گسترش پیوستگی‌های فرهنگی با نخبگان جهان عرب است.[۲۳] رایزن فرهنگی ایران در لبنان (محمد مهدی شریعتمدار)، حسام‌الدین آشنا و عدنان سیدحسین، به‌تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ در بیروت، گفت‌وگوی فرهنگی ایرانی-عربی را مهم دانستند که باید به‌طور جدّی پیگری و بررسی آکادمیک شود.[۲۴]
      از حمید عنایت (۱۹۳۲–۱۹۸۲) به‌عنوان نخستین کسی نام می‌برند که دربارهٔ «بایستگی پیوستگی فکری-فرهنگی ایران با جهان عرب» و «آشنایی با دگرگونی‌های علمی-شناختی آنان» سخن گفته و نوشته‌است.[۲۵][۲۶] دربارهٔ او گفته‌اند که «به زبان عربی نیز می‌خواند و پس از آنکه یک سال در دانشگاه خارطوم (سودان) تدریس کرد عربی حرف زدن را نیز آموخت.»[۲۷]
      برپایهٔ مادّهٔ شانزدهم قانون اساسی ج.ا. ایران، «از آنجا که زبان قرآن و علوم و معارف اسلامی، عربی است و ادبیات فارسی کاملاً با آن آمیخته‌است باید پس از دورهٔ ابتدایی تا پایان دورهٔ متوسطه در همهٔ کلاس‌ها و در همهٔ رشته‌ها تدریس شود.»[۲۸] پیش از این، زبان عربی نزد نخبگان ایرانی جایگاهی ادبی داشت. بسیاری از ادیبان ایرانی فارسی‌زبان، اگر می‌توانستند، به زبان عربی اثرر می‌آفریند؛ یا در میانِ آثارشان از زبان عربی سود می‌جستند (مانند جلال‌الدین مولوی در مثنوی).[۲۹] ابومنصور عبدالملک نیشابوری از ادیبان ایرانی عرب‌زبان هم‌روزگار فردوسی، دیدگاهی دربارهٔ زبان عربی در دیباچهٔ اثرش، فقه اللغه بیان کرده‌است. ابوریحان بیرونی در پیشگفتار کتاب الصیدنه، زبان عربی را برتر از زبانِ خود (زبان خوارزمی) برای متون علمی بیان کرده‌است. ناصر خسرو، شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی قاهره اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت. او در سال ۴۴۴ از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید.[۳۰] ابوالعباس سرخسی (؟ -۸۹۹م)، دانشمند ایرانی در سدهٔ سوم هجری در بغداد، به‌عنوان مشاورِ خلیفه متعضد عباسی گرامی داشته می‌شد.[۳۱] خاندان برمکیان از خاندان‌های ایرانی بودند که نزد عباسیان به مقامات بالا رسیدند. استاد تقیه صوریه (۱۱۱۱-۱۱۸۴م) در اسکندریه که زندگی او را دگرگون کرد، ابوطاهر عمادالدین احمد بن محمد اصفهانی» معروف به حافظِ سلفی بود.[۳۲] شیخ بهایی از اهالی جبل عامل به درخواست صفویان به اصفهان کوچید.
      دانشگاه پزشکی جابر بن حیّان در کوفه با دانشگاه پزشکی قم در ۴ اوت ۲۰۱۵[۳۳] و سه دانشگاه فردوسی، نیشابور و روح‌القدس کَسلیک.[۳۴] با یکدیگر پیمان خواهرخواندگی امضا نموده‌اند.

      پیوستگی‌های اقلیت‌های دوسویه

      ویرایش

      آرام یکم، پیشوای دینی ارمنی‌های جهان که ساکن لبنان است، در تابستان ۱۳۸۴ در ایران حضور یافت؛ ایران را کشوری «عزیز» نامید و از رفتار مناسب تاریخی جامعهٔ ایرانی با ارامنه سخن گفت.[۳۵]

      ناهمسانی‌ها

      ویرایش

      اختلافات، تنش‌ها

      نژاد و تبار

      ویرایش

      همچنین ببینید: ناسیونالیسم عربی و پان‌عربیسم

      کشورهای همچون عربستان سعودی که دارای جمعیت قریب به اتفاق از مردم عرب هستند، همواره از نفوذ ایران در کشورهای عربی که از تبعات آن می‌توان به کمرنگ شدن هویت عربی کشورهای تحت نفوذ می‌شود، هراس داشته و با آن مقابله می‌کنند.[۳۶]

      دین و مذهب

      ویرایش

      قرار گرفتن ایران شیعی در کنار کشورهای مسلمان حوزه خلیج فارس همواره یکی از عوامل اختلاف نظر و نزاع بین طرفین بوده‌است. این اختلافات همواره مد نظر ایالات متحده آمریکا برای تشدید اختلاف‌ها، بی‌اعتمادی و بیشتر کردن فاصله میان طرفین بوده‌است. اقداماتی از قبیل ایران ستیزی از این قبیل اقدامت می‌باشد.[۳۷] در این بین حکومت جمهوری اسلامی سعی داشته با برقراری رابطه با کشورهای امارات متحده عربی و عمان از میزان اختلاف نظرها بکاهد. اما منازعاتی از قبیل اختلاف بر سر نامیدن خلیج فارس و مناقشه جزایر سه‌گانه ایرانی در خلیج فارس و مناقشات مرزی ایران و عراق همواره از موفقیت این اقدامت ممانعت نموده‌است.

      روابط سیاسی

      ویرایش

      دیدار دو رئیس‌جمهور ایران و الجزایر، حسن روحانی و عبدالمالک سلال؛۲۲ نوامبر ۲۰۱۵م/ ۱ آذر ۱۳۹۴ در کاخ سعدآباد

      همچنین ببینید: کتاب‌سوزی در ایران بخش حمله اعراب به ایران، حمله اعراب به ایران، جنبش سیاه‌جامگان و برمکیان

      ملک فیصل دوم، پادشاه عراق در زیارت از حرم امام رضا، آبان ۱۳۲۸ / نوامبر ۱۹۴۹

      پس از حمله اعراب به ایران و افزوده شدن خاک ایران به امپراتوری خلیفه‌ای اسلام و همچنین عدم برقراری عدالت و حکومت‌داری امویان و عباسیان، قیام‌های متعددی در ایران در جهت استقلال این کشور روی داد.

      دوره معاصر

      ویرایش

      پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، در دورهٔ حکومت پهلوی، کشورهای عرب عمدتاً رابطه خصمانه‌ای با ایران داشتند. عمده دلیل اختلافات عمیق طرفین را می‌توان در حمایت حکومت پهلوی از اسرائیل در برابر عرب‌ها دانست.[نیازمند منبع] در این دوران رهبران کشورهای عربی از مخالفان حکومت وقت ایران حمایت و پشتیبانی می‌کردند. کشورهای مصر، لیبی، یمن، سوریه و فلسطین آشکارترین مخالفات‌ها را ابراز می‌داشتند. از میان کشورهای عرب، تنها الجزایر بود که سعی در برقراری روابط سیاسی محتاطانه با ایران داشت و به نوعی رضایت دو طرف را جلب می‌کرد. نقطه اوج روابط این کشور با ایران را می‌توان در میزبانی از معاهده ۱۹۷۵ دانست که به سال‌ها مناقشات ارضی ایران و عراق پایان داد. حکومت مصر نیز پس از سقوط جمال عبدالناصر و روی کار آمدن انور سادات چرخشی در رفتار خود در قبال ایران پدیدآورد و به برقراری روابط حسنه با حکومت وقت ایران پرداخت.[۳۸]

      ماجرای ابوطالب یزدی

      ویرایش

      مقالهٔ اصلی: ابوطالب یزدی

      ابوطالب یزدی، جوانی ایرانی بود که در سال ۱۳۲۲ در حین انجام طواف در مسجدالحرام دچار حالت استفراغ شد و توسط مأموران عربستان سعودی دستگیر و به اتهام قصد آلوده کردن خانه خدا، در دادگاه محاکمه و سپس اعدام شد. خبر قتل وی باعث واکنش‌های شدید مردم و علما در ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی شد و همچنین موجب قطع ارتباط دیپلماتیک ایران و عربستان و امتناع ایران از فرستادن حجاج برای چهار سال گشت.

      مناقشه بین ایران و عراق بر سر اروند رود

      ویرایش

      مالکیت اروند رود مسئله‌ای است که از دیرباز مورد اختلاف ایران و همسایه غربی خود بوده‌است. دولت عراق و پیش از آن دولت عثمانی ادعا می‌کرده‌اند که کل اروندرود به آن کشور تعلق داشته و مرز دو کشور در ساحل شرقی این رودخانه است. در مقابل دولت ایران نیز معتقد بوده که اروندرود یک رودخانه مرزی و متعلق به هر دو کشور است و بر اساس عرف بین‌المللی مرز دو کشور، باید ژرفگاه رودخانه باشد. تاکنون چندین قرارداد بین ایران و عثمانی و بعد ایران و عراق منعقد شده که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:[۳۹]

      • عهدنامه ارزروم ۲ (۱۸۴۷)
      • پروتوکل استامبول (۱۹۱۳)
      • صورتجلسات تحدید حدود (۱۹۱۴ تا ۱۹۳۷)
      • عهدنامه ۱۹۳۷
      • پیمان ۱۹۷۵ الجزایر

      در دوره جمهوری اسلامی

      ویرایش

      پس از انقلاب ۱۳۵۷، به دلیل تحولات منطقه‌ای و بین‌المللی که در سال‌های اخیر رخ داده‌است، عرب‌ها نگرانی‌ها و منازعات زیادی با ایران پیدا کرده‌اند که تأثیرات منفی بر روابط طرفین گذاشته‌است مهم‌ترین چالش‌های سیاسی پیش رو دو طرف عبارتند از:[۴۰]

      1. برنامه هسته‌ای ایران
      2. افزایش نفوذ ایران در عراق و ارکان سیاسی آن بعد از سقوط صدام حسین

      ۳- چشم‌انداز ۲۰ ساله کشور ایران

      ۴- حمایت ایران از گروه‌های مقاومت در مقابل اسرائیل از جمله حماس و حزب‌الله که موجب دامن‌زدن به نزاع عرب‌ها و اسرائیل شده‌است.

      ۵- حمایت‌های ایران از بهار عربی (انقلاب‌ها در کشورهای عربی در سال ۲۰۱۱)

      ۶- تمایل اعراب به پایین نگهداشتن قیمت نفت جهت اعمال فشار بر اقتصاد تک محصولی (که یکی دوسالیست در حال چند محصولی شدن بدون نفت می‌شود) ایران و جلب نظر آمریکا به عنوان یکی از بزرگ‌ترین واردکنندگان نفت در جهان

      بر اساس شواهد بدست آمده توسط روزنامه نیویورک تایمز برخی از کشورهای عربی همچون عربستان سعودی، بحرین و امارات متحده عربی به دفعات با نوشتن نامه‌هایی به سفارتخانه آمریکا در این کشورها، از اقدامات ابتکاری ایالات متحده آمریکا برای مقابله با تبدیل شدن ایران به یک کشور صاحب فناوری هسته‌ای حمایت کرده‌اند.[۴۱] بعد از اوج گرفتن اعتراضات در جهان عرب (۲۰۱۰–۲۰۱۱)، کشورهای عرب خاورمیانه که نسبت به نفوذ ایران در کشورهای خود بیمناک بودند، به دفعات ایران را متهم کردند که در امور این کشورها مداخله می‌کند. در همین راستا چندین بیانیه شورای همکاری خلیج فارس را می‌توان برشمرد که به‌طور مستقیم به حمایت ایران از اعتراضات در بحرین در سال ۲۰۱۱ مربوط می‌شود.[۴۲] سخنگوی وزارت امور خارجه ایران این ادعا را بی‌پایه و اساس خواند و آن را اقدامی در جهت انحراف افکار عمومی از اقدامات نظامی و سرکوبگرانه حکومت‌های عرب علیه مردم خود و سایر کشورهای عربی توصیف کرد.[۴۳]

      کمک‌های عربستان به عراق در جنگ ایران و عراق

      ویرایش

      مقالهٔ اصلی: کمک‌های عربستان به عراق در جنگ ایران و عراق

      ماجرای کشتار حاجیان در مکه در سال ۱۳۶۶

      ویرایش

      مقالهٔ اصلی: کشتار حاجیان در مکه (۱۳۶۶)

      کشتار حاجیان در مکه که در روز ۹ مرداد ۱۳۶۶ (۳۱ ژوئیه ۱۹۸۷) روی داد، به کشتار حاجیان عمدتاً ایرانی که به شعارهای سیاسی موسوم به «اعلان برائت از مشرکین» در طول مناسک حج واجب پرداخته‌بودند، اشاره دارد. این رویداد سبب ایجاد تنش در روابط ایران و عربستان سعودی شد. در این واقعه ۲۷۵ تن از حاجیان ایرانی، ۸۵ عربستانی از جمله نیروی پلیس و ۴۵ تن از حاجیان دیگر کشورها کشته و شماری نیز زخمی شدند.

      تحریف نام خلیج فارس

      ویرایش

      مقالهٔ اصلی: تحریف نام خلیج فارس

      با وجود مدارک تاریخی در خصوص نام خلیج فارس، برخی کشورهای عربی به ویژه کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس مدعی هستند که نام این منطقه آبی خلیج عربی است. تا پیش از دهه ۶۰ قرن بیستم میلادی، کشورهای عربی از عبارت خلیج فارس در مکاتبات رسمی خود استفاده می‌کردند. دربارهٔ نام خلیج فارس تا اوایل دههٔ ۱۹۶۰ میلادی هیچ گونه بحث و جدلی در میان نبوده و در تمام منابع اروپایی و آسیایی و آمریکایی و دانشنامه‌ها و نقشه‌های جغرافیایی این کشورها نام خلیج فارس در تمام زبان‌ها به همین نام یاد شده‌است.

      مناقشه جزایر سه‌گانه ایرانی

      ویرایش

      مقالهٔ اصلی: مناقشه جزایر سه‌گانه ایرانی در خلیج‌فارس

      حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک ریشه در دورهٔ امپراطوری‌های عیلامی، ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی دارد. در این دوران نظم و امنیت ایرانی بر سراسر این پهنه آبی خلیج فارس و جزایر آن حکم‌فرما بود. جزایر سه‌گانه در سال ۱۹۰۸ به‌طور کامل تحت اشغال بریتانیا به عنوان قیم رسمی امارات متصالحه درآمد اما تا سال ۱۹۷۱ هیچ‌یک از دولت‌های وقت ایران این اشغال را قبول نداشته و ابوموسی به همراه تنب بزرگ و کوچک در تقسیمات کشوری ایران قرار داشتند. در سال ۱۹۷۱ پس از توافق ایران و بریتانیا و پیش از خروج نیروهای نظامی انگلیس از منطقه و تأسیس کشور امارات متحده عربی، ابوموسی به همراه تنب بزرگ و تنب کوچک پس از نزدیک به ۷۰ سال شکایت‌های مداوم دولت ایران علیه اشغال گری انگلیس سرانجام به ایران بازگردانده شدد…

      متهم شدن ایران به اقدام برای ترور سفیر عربستان

      ویرایش

      مقالهٔ اصلی: متهم شدن ایران به اقدام برای ترور سفیر عربستان

      جنگ سرد اعراب و ایران

      ویرایش

      جنگ سرد اعراب و ایران عنوانی است که در رسانه‌ها برای توصیف روابط سرد ایران و کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی در دوره معاصر، آمده‌است.[۴۴]

      دوران حسن روحانی

      ویرایش

      با انتخاب حسن روحانی به عنوان هفتمین رئیس‌جمهور ایران، موجی از خوش‌بینی بین سران عرب خاورمیانه نسبت به برقراری مجدد روابط حسنه با ایران شکل گرفت. حمایت دو رئیس‌جمهور قبلی ایران، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی که از اعتبار و احترام خاصی بین اعراب منطقه برخوردارند، از جمله دلایل این امر به حساب می‌آید. از همین رو بود که سران کشورهای عربی خاورمیانه، از نخستین رهبران سیاسی بودند که پیام تبریک‌هایی را به منسبت پیروزی روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری ایران (۱۳۹۲) ارسال کردند.[۴۵] در زمانی که ایران و کشورهای غربی در حال انجام مذاکرات جهت حصول به توافق هسته‌ای ژنو بودند، کشورهای عربی خاورمیانه و به خصوص عربستان سعودی از جمله کشورهایی لقب گرفتند که در حال تلاش به منظور به نتیجه نرسیدن این مذاکرات و شکست گفتگوها تلاش جدی را از خود نشان می‌دادند. بعد از حصول این توافق راهبردی و ارتقای جایگاه سیاسی ایران در جهان، برخی کشورهای عربی همچون کویت و امارات عربی متحده اقدام به تغییر مواضع سال‌های اخیر خود نمودند و در نزدیکی بیشتر با ایران پیش‌قدم شدند. این اقدام با واکنش مثبت ایرانی‌ها مواجه شد و دیدارهایی مابین محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت ایران و همتایانش در برخی کشورهای عربی، در همین راستا انجام شد.[۴۶]

      در پی حمله به سفارت و کنسولگری عربستان سعودی در ایران، عربستان سعودی، کلیه مناسبات سیاسی و اقتصادی خود را با ایران به حالت تعلیق درآورد و از کشورهای عضو اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس نیز خواست که با وی همراهی کنند. برخی کشورهای دارای مناسبات نزدیک با این کشور نیز به این درخواست عربستان پاسخ مثبت دادند و هرکدام بخشی از روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود با ایران را متوقف کردند.[۴۷]

      با فراگیر شدن بحران خلیج فارس روابط ایران و جهان عرب بیش از هر زمان دیگری متشنج شد و اختلاف‌ها تا نزدیکی یک درگیری نظامی مستقیم بالا گرفت. محمد جواد ظریف از درخواست چندباره گفتگو مستقیم با مقامات عربستانی (پس از هماهنگی با قاسم سلیمانی) جهت کاهش تنش‌های فی‌مابین با محوریت جنگ داخلی یمن (۲۰۱۵–تاکنون) سخن گفت که در نهایت با پاسخ منفی سعود الفیصل مواجه شد. از طرف دیگر نیز فیصل بن فرحان، وزیر خارجه وقت عربستان نیز ایرانیان را متهم کرد که به توافقات گذشته خود پایبند نمانده‌اند و از اینرو اعتماد از آنان سلب شده‌است.[۴۸]

      غرب گرایی در ایران

      ۱) تاریخ مقایسه ای و تطبیقی ایران و غرب، حوزه ای است که بسیار مهم میباشد و حال آن که تحولات ایران و غرب دارای یک حالت تقارنی بوه است و تحولهای این دو حوزه فرهنگی از گذشته تا حال دارای تاثیر و تاثر متقابل بوده است و غرب بعد از رنسانس که غرب فعال شده است بر ایران دارای تاثیر به تغییرات مستمر بر ایران بوده است.
      ۲) رنسانس غرب همزمان حکومت صفویه در ایران بوده پس مطالعه غرب و ایران از دوران صفویه تا حال می تواند گره های کور تاریخ ایران را باز گشایی کند و اولین رگه های غربگرایی در ایران بازنمایی کند. به ویژه زمانی که غرب گرایی با دین ترکیب میشود و به گونه ای عمیق در جامعه رواج مییابد چرا که مذهب در جامعه رواج عام دارد و غربگرایی انگل گونه از بدنه دینی جامعه برای رواج خود استفاده میکند و در جامعه ریشه می دواند که تبارشناسی غرب گرایی ایرانی را تشکیل می دهد.
      ۳) غرب با حس گرایی حرف از انتزاع گرایی شروع میشود که ریشه در یهودیسم معرفتی - شناختی دارد چرا که غرب با یهودیسم شروع می شود و مسیحیت چهره آسیاسی غرب است. پس تصویر سازی رنسانس که بر اساس طبیعت گرایی شروع میشود و سبک نقاشی و مجسمه سازی آن را تشکیل می دهد و این فرآیند با یهودی سازی مسیحیت برای غربی سازی مسیحیت شروع میشود که نام آن را رنسانس می گذارند.
      ۴) ریشه حس گرایی غربی در تصویر سازی از خدا شروع میشود.که در خلق الله آدم علی صورته شروع میشود که حدیثی یهودی مسیحی و اسلامی است که بر معنای حسی آن حمل شده است و این ناشی از زبان عبری میباشد که زبانی ترکیبی ـ توصیفی است. و اولین غربی سازی مسیحیت با تنزل خداوند به انسان شروع می شود که در خدای مسیح شده (نه مسیح خدا شده) در قرون اولیه مسیحیت توسط پولس یهودی رخ می دهد و سپس در نقاشی و مجسمه سازی ناتورالیستی مذهب در رنسانس غربی تجلی مییابد.
      ۵) حس گرایی غربی در دوران صفویه در مذهب اخباری تجلی مییابد که روش حس گرایی را در شناخت شیعه به کار میبرد و با قطعیت یابی در این معرفت به خشونت های شدید دست مییازد به گونه ای سایه وحشت را در دوران صفویه میپراکند که علمای مخالف آنها را شبانه دفن کردند که تا حال قبر آن را پیدا نکرده اند (قبر عالم بزرگ میر لوحی) و به جدایی دین از جامعه فتوا دادند چرا که در باره آنچه به عنوان جدید به میدان می آمد احتیاط میکردند و با این احتیاط در جایی که نص و روایت وارد نشده به گونه ای عملی، تعطیل دین در جامعه را خواستار می شوند که صورت جدایی دین از جامعه را شکل می دهند همان گونه که در غرب در فرآیند سکولاریسم جدایی جامعه را از دین ندا می دهند، پس در واقع اخباری گری ناشی از غرب فرآیند تکمیلی درون دینی سکولاریسم را شکل می دهد.
      ۶) تا دوران فتحعلی شاه این غرب زدگی دینی ادامه مییابد که با ظهور محقق بهبهانی و شیوع عقل گرایی از حس گرایی غرب گرا دور میشویم. بهبهانی که اصفهانی الاصل بود با فعال کردن عقل گرایی اصفهانی به جنگ اخباریها در حوزههای علمیه می رود که موفق میشود که عقل گرایی ایرانی را به کشور برگرداند و اولین قدم برای برگشت به ایرانیت بردارد که در نهضت های معرفتی و ساختار ضد عرب سخت تاثیر گذاشت که مهمترین آن ظهور شیخ اعظم انصاری است.
      ۷) شیخ اعظم که بزرگترین فیلسوف اعتباری و روششناسی ایرانی معاصر است که فلسفه اجتماعی معاصر ایران را شکل داده است و عقلانیت حاکم بر فقه اسلامی و شیعی را استخراج کرده است و از آن طریق به یک نوع معرفت شناسی خاص نائل آمده که ما از آن به عدالت معرفتی شناختی نام می بریم که یک نظام معرفتی در مقابل نظام معرفتی تکامل گرای ظلم طلب است که مقابله با هجوم اندیشه های تجرد طلب را به عهده می گیرد.
      ۸) اولین تجلی اندیشه شیخ اعظم توسط شاگردان او در نهضت تنباکو رخ دادکه با گشترش اقتصاد استعماری انگلیس در سطح جهان (مثل گسترش تریاک در چین و نابودی کشور آنها) مبارزه معرفتی (فتوایی) و ساختاری کرد. مطلعی که می رفت که نظام دینی ـ حکومتی به وجود آید ولی با دخالت و پیش دستی انگلیسیها تبدیل به نهضت پیش ساخته ای به نام مشروطه شد که فقط علماء و مردم به عنوان عوامل بی اختیار در آن ظاهر شدند و ایران توسط این نهضت، زیر حلقه و نفوذ انگلیس واقع شد(حضرت آیت الله بهجت در کتاب محضر بهجت)
      ۹) انشقاق غرب گرایی و اسلام گرایی در مشروطه در قالب موافقان مشروطه یعنی اصولی ها و مخالفان مشروطه یعنی فقهاء رخ داد. اصولی ها که غرب گرایی و تطبیق آن با اندیشه های اصولی دنبال میکردند سبب شد که مردم وارد مشروطه شوند و برای آن جان فدایی کنند. ولی فقهاء با مخالفت با مشروطه و فدا شدن آن در جهت جلوگیری از انحراف (مثل شیخ فضل الله نوری) اصولی ها را متوجه اشتباه خود کردند که مجبور شدند خود، آثار خودشان در جهت تطبیق غرب و اسلام به دجله بریزند. و پشیمانی را در بقیه زندگی با خود داشته باشند.
      ۱۰) اصول گرایان در مرحله اول رضا شاه نیز با برنامه های نوسازی او همراه شدند که در مرحله بعد به پشیمانی کشانده شدند زمانی که جریان رضاشاهی به نوسازی ضد دینی تبدیل شد و کشف حجاب و... در دستور کار واقع شد. در این زمان بود که فقهای عارف مبارزه با رضاشاه پرداختند مرحوم شاه آبادی و در مرتبه بعدی شهید مدرس، شهید مدرس با مثلث غرب و ایران و اسلام به تولید اندیشه اسلامی توسعه و پیشرفت پرداخت و آن را بارها در موضوعات مختلف در مجلس و بقیه جاها، ارائه داد (که متاسفانه تا حال نظریه پیشرفت مدرس استخراج نشده) نظریه ای که در مقابل نظریه پیشرفت یک نظریه کامل میباشد.
      ۱۱) امام خمینی با الهام از نظریه پیشرفت شهید مدرس و فقه اعتباریات شیخ اعظم انصاری، به تدوین نظریه حکومت اسلامی بر اساس ولایت فقیه رسید و نظام فقاهتی جدیدی را بنیان گذاری کرد و در مقابل او اخباری گری جدید قرار داشت که باز تولید دینی غرب در جهان آن روز در ایران کرده بود و این فرآیند بعد از نهضت ملی کردن نفت و شکست مشروطه وار آن و پیروزی امریکا بر انگلیس در ایران، به وجود آمد و نام مکتب تفکیک و انجمن حجتیه نام گرفتند و در مقابل نظریه ایرانی سیاسی امام قد علم کرد که با پیروزی انقلاب اسلامی نظریه غرب گرایی مکتب تفکیک و انجمن حجتیه عقب نشینی کرد.

      نویسنده: ابراهیم - فیاض
      منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - ۱۳۸۸ - شماره ۲۵۵، خرداد

      منبع : باشگاه اندیشه

      جنگ ایران و غرب

      هگل، فیلسوف آلمانی، بر آن تاکید می‌کند که جنگ پدیده‌ای است ضروری و عقلانی که دیالکتیک تاریخ خود را با آن پیش م×:

      هگل، فیلسوف آلمانی، بر آن تاکید می‌کند که جنگ پدیده‌ای است ضروری و عقلانی که دیالکتیک تاریخ خود را با آن پیش می‌برد. جنگ به نظر وی از فروماندگی ملت‌ها پیشگیری می‌کند و وسیله ایست که روح ملی نیروی خود را بازیابد یا یک دستگاه سیاسی پوسیده جاروب شود و جای خود را به نمود نیرومندتری از روح بسپارد. ( رجوع کنید به کتاب : " تاریخ فلسفه " نوشته: فردریک کاپلستون ) اگر چه ما با این شدت و حدت با هگل همداستان نیستیم؛ ولی منکر نتوان شد که جنگ اهمیت زیادی در پیشبرد تاریخ دارد. از ابتدای تاریخ تاکنون بی شمار جنگ رخ داده است که برخی کوتاه، پاره ای میان مدت و شماری نیز طولانی و دراز مدت بودند؛ از میان جنگ‌های طولانی می‌توان به جنگ‌های صدساله بین انگلستان و فرانسه ( از 1337 تا 1453 م ) و یا جنگهای صلیبی ( از 1095 تا 1291 م ) و یا جنگ‌های باز پس‌گیری اندلس از مسلمین معروف به رکونکیستا ( از 711 تا 1492 م ) نام برد. (رجوع کنید به مقاله " با طولانی ترین جنگهای تاریخ بشریت آشنا شوید " نوشته : امیر علی محمودی ).

      در هر حال آنچه روشن است این است که هر جنگ دو طرف دارد: متخاصم و مدافع. اگر از طرف مدافع به جنگ‌ها بنگریم طرف متخاصم به انگیزه‌های مختلف به جنگ آنها آغاز نموده اند. ( البته منظور این نیست که آنها تنها یک انگیزه برای آغازیدن جنگ داشتند بلکه منظور، انگیزه ایست که وجه غالب است و بر دیگر انگیزه‌ها، می‌چربد ) اگر بخواهیم انگیزه‌های جنگ‌ها را بر شماریم 4 نوع جنگ داریم:

      الف) جنگ‌هایی که از سر فزون‌خواهی و کسب منفعت و تصاحب گری بوده است. اکثر جنگ‌ها چنین بوده‌اند.

      ب ) شماری جنگ‌ها که بیشتر با انگیزه کینه‌کشی و انتقام گیری بوده است مثل جنگ تروا

      ج ) جنگ‌هایی که انگیزه دینی داشته است مثل جنگ‌های صلیبی

      د ) جنگ‌هایی که تمدنی بوده‌اند. جنگ‌های تمدنی جنگ‌هایی هستند که در آن دو یا چند تمدنی که هر کدام تفسیر خاص خود را از هستی دارند؛ به منازعه و مخاصمه با هم می پردازند. این جنگها اگر چه معدودند ولی طولانی ترین جنگ تاریخ، جنگ تمدنی است که میان دو تمدن ایرانی و تمدن غربی رخ داده است. باید بدانیم که تمدن ایرانی، محور تفسیرش از هستی دوآلیسم لاهوتی بود و بیشتر به ایجاد نمایی در اقلیم درون گوهر می‌پرداخت و مظهر اسم جمالی حق بود ولی تمدن غربی، محور تفسیرش کاسموس ناسوتی بود و بیشتر ایجاد نمایش در اقلیم برون گوهر بود و مظهر اسم جلالی حق.

      اگر بخواهیم اولین جنگ تمدن ایرانی با تمدن غربی را نام ببریم ( ما این جنگ‌ها را بیشتر بر اساس کتاب « نبردهای ایران با یونان و روم » نوشته: بهنام محمدپناه و کمی هم از کتاب « تاریخ ایران زمین » نوشته دکتر محمد جواد مشکور ؛ نقل می‌کنیم ) باید به جنگ ماراتن ( 490 ق م ) اشارت کنیم؛ این جنگ که به شکست جهان ایرانی منجر شد سرآغاز جنگ‌های طولانی بود که به تناوب و با فاصله زمانی صورت گرفت. دومین، نبرد ترموپیل ( 480 ق م ) بود. سومین، نبرد سالامیس ( 480 ق م ) چهارمین نبرد پلاته (479 ق م ) پنجمین جنگ گرانیک ( 334 ق م ) ششمین جنگ ایسوس ( 333 ق م ) هفتمین گوگمل ( 331 ق م ) هشتمین نبرد آریوبرزن و اسکندر (330 ق م ) بود. این نبردها جمله در عصر هخامنشی بود. اما آتش این جنگ‌ها خاموش نشد و تداوم یافت، ولی این بار متخاصمین، تمدن ایرانی – اشکانی و تمدن غربی – سلوکی بودند که اولین آنها جنگ ارشک یا اشک اول با آنتیوخوس دوم ( حدود 250 ق م ) بود دومین جنگ تیرداد اول با سلوکوس کالی نیکوس ( میانه سالهای 247 تا 214 ق م ) و سومین جنگ فرهاد دوم با آنتیوخوس هفتم ( 129 ق. م ). جنگهای تمدن ایرانی – اشکانی زین پس با تمدن غربی - رومی ادامه یافت که اولین آنها نبرد حران ( 53 ق م ) بود. دومین جنگ آتروپاتن ( 35 ق م ). سومین جنگهای تیسفون ( از 165 تا 168 میلادی بود ) چهارمین نبرد نصیبین ( 217 م ) بود. این نبردها ادامه یافت ولی این بار نوبت جنگ تمدن ایرانی – ساسانی و تمدن غربی – رومی بود. اولین جنگ اردشیر اول ساسانی با امپراطور سوروس رومی ( 231 م ). دومین نبرد مشبک ( 244 م ) سومین نبرد باربالیسوس (253 م ) چهارمین نبرد ادسا ( 259 م ) پنجمین نبرد ارمنستان ( 297 م ) ششمین نبرد آمیدا ( 359 م ) هفتمین نبرد تیسفون و سامرا ( 363 م ) هشتمین نبردهای آناستاسیا ( 502 تا 506 م ). نهمین سلسله نبردهای ایبریا ( 526 تا 531 م ) و دهمین نبرد دارا ( 530 م ) یازدهمین نبرد کالینیسیوم ( 531 م ) دوازدهم نبردهای لازیکا ( 541 تا 562 م ) سیزدهم نبرد انطاکیه ( 613 م ) چهاردهم نبرد اورشلیم ( 614 م ) پانزدهم نبرد ایسوس ( 622 م ) شانزدهم نبرد محاصره قسطنطنیه ( 626 م ) هفدهم نبرد نینوا ( 627 م ). باید بدانیم جنگهای تمدن ایرانی و تمدن غربی که از 490 ق م تا 627 م به مدت 1117 سال طول کشید و این طولانی ترین جنگ از همه نوع آن در تاریخ بشر است.

      اگر چه بعد از ورود اسلام به ایران و شکل‌گیری " تمدن اسلام و ایران " نیز مخاصمات میان این تمدن و تمدن غربی ادامه یافت که البته ما آنرا لحاظ نمی‌کنیم ولی باید بدانیم درگیری تمدن ایرانی با تمدن غربی پس از انقلاب اسلامی نیز مجددا شروع و تشدید شد ولی حقیقتا نمی‌دانیم آخر و عاقبت این درگیری و جنگ تمدنی چه خواهد شد. ولی در هر حال امیدواریم تمدن ایران عزیز ما که میراث نیاکان وطن دوست ماست ؛ بازنده این درگیری نباشد و بتواند با ترکیب محاسن تمدن ایرانی _که همانطور که بیان شد مظهر اسم جمالی حق و ایجاد نما در اقلیم درون گوهر است _ و مکارم تمدن غرب _ که مظهر اسم جلالی حق و ایجاد نما در اقلیم برون گوهر است _ به تمدنی بدیع، بی سابقه، درخشان و با اشکالات کمتر از تمدن‌های پیشین، دست یابد که این تمدن، خاتم تمدن‌ها و پایان تاریخ بشر خواهد بود.

      ×کارشناس ارشد ایرانشناسی

      گفتمان ضد عدالت

      فقدان سنت تحزب و عدم حضور احزاب سياسي با سابقه و داراي پايگاه مردمي گسترده در سپهر سياسي كشور، مانع از آن شده است كه مردم هنگام راي دادن به نامزدهاي نمايندگي مجلس يا رياست‌جمهوري از برنامه‌هاي آنها به ‌طور كامل آگاه شوند و ارزيابي دقيقي از شايستگي نامزدها داشته باشند. اين ضعف نظام سياسي كشور در انتخابات اخير رياست‌جمهوري هم كاملا بارز بود. به ‌طوري‌ كه به دليل كوتاهي زمان در اختيار نامزدها براي ايجاد آمادگي‌هاي لازم، شاهد يك سلسله مناظرات انتخاباتي بي‌رمق بوديم كه از مشاهده آنها نمي‌شد به منطق و دلايل كارشناسي جهت‌گيري‌هاي اقتصادي - اجتماعي نامزدها پي برد. شايد اين ضعف را بتوان ناشي از نبود برنامه‌هاي تفصيلي كارشناسي ‌شده در نزد نامزدها به دليل كمبود فرصت براي تنظيم چنان برنامه‌هايي دانست.

      اكنون كه دوره پر تنش مبارزات انتخاباتي تمام شده و زمان تشكيل كابينه‌اي مناسب و كارآمد براي اجراي برنامه‌ها و جهت‌گيري‌هاي اقتصادي - اجتماعي اعلام شده توسط رييس‌جمهور منتخب، جناب دكتر پزشكيان فرا رسيده است، باز همان ضعف فقدان سيستم حزبي قوي خود را نشان مي‌دهد. زيرا افراد و گروه‌هاي مختلف كه احيانا نقشي در طول مبارزات انتخاباتي داشته‌اند از رييس‌جمهور منتخب انتظار دارند از آنها و همفكران‌شان در چينش كابينه يا تصدي موقعيت‌هاي بالاي اداري استفاده شود. به ‌طوري كه آقاي بهزاد نبوي، از رهبران شناخته‌شده جبهه اصلاحات، در مورد اين توقعات و فشارها هشدار داده است. جناب دكتر پزشكيان نيز براي پرهيز از اختلافات و رسيدن به يك اجماع كارشناسي؛ جناب آقاي دكتر ظريف، وزير امور خارجه دولت تدبير و اميد را كه فعالانه آقاي دكتر پزشكيان را در مبارزات انتخاباتي همراهي كردند، مامور تشكيل يك شوراي راهبري براي پيشنهاد افراد مناسب براي تصدي مسووليت‌هاي مهم در دولت آينده كرده‌اند.

      انگيزه اين نوشته ارائه يادداشت مختصري در خصوص گفتمان دولت چهاردهم است. آقاي دكتر ظريف، در گفت‌وگويي كه روز سه‌شنبه 26 تيرماه از سيماي جمهوري اسلامي ايران درخصوص فعاليت شوراي راهبري تحت مديريت‌شان براي معرفي افراد شايسته تصدي موقعيت‌ها در دولت چهاردهم پخش شد، به لزوم پذيرش «گفتمان» رييس‌جمهور منتخب - كه به گفته جناب دكتر ظريف «گفتمان عدالت‌محور» است - از سوي شخصيت‌هاي پيشنهادي براي تصدي مقامات دولت آينده اشاره و بر ضرورت سازگاري و هماهنگي آنها با اين «گفتمان» تاكيد كردند. شوراي راهبري انتقال دولت قبلا در اعلاميه‌اي «پايبندي به گفتمان رييس‌جمهور منتخب را عدالت، پاكدستي، صداقت، التزام به قوانين بالادستي، داشتن نگرش ملي و دوري از گرايش قومي و منطقه‌اي را محور انتخاب نامزدهاي تصدي پست‌هاي وزارتي اعلام كرده بود.» آقاي دكتر ظريف مجددا در نشست «واكاوي گفتمانِ دولت چهاردهم» كه ظاهرا روز يكشنبه 31 تيرماه برگزار شد دولت چهاردهم را دولت «صلح، توسعه و تعامل» خوانده و آن را دولتي «فرصت‌محور و نه تهديد‌محور» دانستند. تا آنجا كه به‌ ياد داريم آقاي دكتر پزشكيان شخصا گفتمان مشخصي را در سخنراني‌ها يا بيانيه‌هاي خود مطرح نكرده‌اند لذا طبعا سوالي كه پيش مي‌آيد اين است كه:

      گفتمان رييس‌جمهور منتخب و به تبع آن، دولت آينده كدام است و اين گفتمان چگونه بر رفتار و عملكرد دولت آينده اثر خواهد گذاشت؟

      اگر واقعا تعيين يك گفتمان بر رفتار دولتمردان و عملكرد دولت آينده تاثير دارد يك گفتمان مناسب براي دولت چهاردهم چه گفتماني مي‌تواند باشد؟

      پرداختن به اين موارد براي تنوير افكار عمومي به‌خصوص راي‌دهندگان به جناب دكتر پزشكيان لازم است. چرا كه اظهارات متفاوتي در موضوع «گفتمان» دولت آينده به عمل آمده است. در اين مقاله سعي شده به سوال‌هاي ياد شده پاسخ داده شود.

      گفتمان چيست و چرا نبايد آن را با اميال، آرزوها و نيز موضع‌گيري‌هاي سياسي يكي انگاشت؟

      همان طور كه گفته شد جناب آقاي دكتر ظريف، رييس محترم شوراي راهبري انتقال دولت در مناسبت‌هاي مختلف به «گفتمان» دولت چهاردهم اشاره كرده‌اند. ظاهرا آقاي دكتر ظريف مفهوم «گفتمان» را چنان روشن و خالي از ابهام مي‌دانند كه نيازي به ارائه تعريف شفاف و مشخصي در خصوص اين اصطلاح نديده‌اند. فرهنگ معين «گفتمان» را گفت‌وگو و مباحثه معني كرده و فرهنگ واژه‌ياب در اينترنت «گفتمان» را گفت‌وگو و مقال تعريف كرده كه به نظر نمي‌رسد منظور آقاي دكتر ظريف از گفتمان باشد. به احتمال قوي منظور آقاي دكتر ظريف از واژه «گفتمان» معادل واژه «ديسكور» فرانسوي و «ديسكورس Discourse» انگليسي بوده است. اين مقاله نيز با همين فرض نوشته شده است. معروف است كه اصطلاح «گفتمان» از سوي آقاي داريوش آشوري، نويسنده، زبان‌شناس و مترجم شناخته‌ شده ايراني براي «ديسكورس» پيشنهاد و متداول شده است. قبل از آن معمولا كلمه ديسكورس در فارسي «گفتار» ترجمه مي‌شد و كتاب معروف دكارت Discours de la méthode كه توسط زنده‌ياد محمدعلي فروغي گفتار در روش ترجمه شده بود، مويد همين معني است. اما همان طور كه گفته شد اكنون اصطلاح «گفتمان» براي رساندن مفهوم ديسكورس به كار مي‌رود. هر چند برخي ايراداتي به اين برابر نهاده گرفته و آن را دقيق ندانسته‌اند اما بحث ما در اينجا صرفا بر سر مفهومي است كه دولتمرداني مانند جناب آقاي دكتر ظريف از «گفتمان» مراد مي‌كنند و اينكه «گفتمان» رييس‌جمهور منتخب چيست و چه اهميتي مي‌تواند براي راي‌دهندگان و به‌ طور كلي ايرانيان داشته باشد. انگيزه نگارنده از تنظيم اين يادداشت نيز ارائه توضيحي در مفهوم اصطلاح «گفتمان» معادل «ديسكورس» در زبان انگليسي است. چرا كه همان طور كه خواهيم ديد «گفتمان» به مفهوم «ديسكورس» مفهوم بسيط و ساده‌اي نيست و نياز به توضيح دارد و طرح آن بدون اين توضيحات مي‌تواند موجب برخي سوء‌برداشت‌ها و حتي سوء‌تفاهمات بين گويندگان و شنوندگان شود.

      دایره‌المعارف بريتانيكا مي‌گويد ديسكورس «استفاده از كلمات براي تبادل افكار و عقايد است و ديسكورس را مي‌توان يك سخنراني طولاني يا نوشته‌اي درخصوص يك موضوع دانست.» واضح است كه اين تعريف بسيار كلي بوده و منظور مقامات سياسي كشور از «گفتمان» را نمي‌رساند. بنابراين بايد ديد منظور از گفتمان يا ديسكورس در يك متن با زمينه سياسي - اجتماعي چيست؟ «ديسكورس» در ادبيات، زبان‌شناسي، علوم انساني و سياسي با نام ميشل فوكو (M. Foucault, 1926-1984) فيلسوف معاصر فرانسوي گره خورده است (1) . البته عبارت ديسكورس قبلا در نوشته‌هاي ديگر متفكران و نظريه‌پردازان فرهنگ و زبان‌شناسي انگلوساكسون مانند زليگ هريس (Haris, Z. S., 1952) و نيز نويسندگان و نظريه‌پردازان اجتماعي فرانسوي مانند لاكان (Lacan, J. 1956)، لويي التوسر (Althusser, L., 1970) و ميشل بشو (Pecheux, M., 1975 and,) نيز به كار رفته بود. اما استفاده از اين عبارت مهم و در عين ‌حال پيچيده - كه تعاريف متفاوتي نيز از آن ارائه شده است - پس از انتشار آثار ميشل فوكو از جمله كتاب مهم او (The Archelogy of Knowledge and Discourse of Language, 1972) يا باستان‌شناسي دانش و ديسكورس زبان، كاربرد عمومي‌تري يافت.به‌هرحال از نظر ميشل فوكو «ديسكورس‌ها را ساختارها يا فرماسيون‌هاي گفتماني (Discursive Formation)، مي‌سازند و از نظر او ديسكورس را مي‌توان سيستمي از بيانيه‌ها و گزاره‌ها دانست كه به يك فرماسيون گفتماني تعلق دارند.» در نظريه ميشل فوكو، ساختار يا فرماسيون گفتماني Discursive Formation به مجموعه‌اي از بيانيه‌ها و اظهارنظرها اشاره دارد كه به هم پيوند و ارتباط داشته و قواعدي را كه چه مطالبي توسط چه كساني، در چه زمينه و متني (Context) و با چه پشتوانه تاريخي و بافت اجتماعي‌اي مطرح شود، تعيين مي‌كنند. بنابراين مفهوم «ديسكورس» (گفتمان) از نظر فوكو عبارت است از: سيستمي از بيانيه‌ها و گزاره‌ها كه متعلق به يك فرماسيون يا ساختار گفتماني هستند. منظور از بيانيه‌ها واحدهاي به‌كارگيري زبان است كه خواسته و انتظار عملي گوينده را منعكس مي‌كند و براي اينكه اين گزاره‌ها و بيانيه‌ها يك ساختار گفتماني را ايجاد كنند لازم است داراي چهار ويژگي باشند:

      بيانيه‌ها به يك موضوع مشخص اشاره كنند.

      سيستم مفهومي همساني داشته باشند .

      از نظريه‌ها و تم مشتركي برخوردار باشند.

      در حالت بياني (Enunciative Modality) مشابهي ساخته شده باشند. به ‌طوري كه موقعيت صادركننده بيانيه، زمينه و بافت نهادي، ازجمله روابط قدرت و دانش - كه بيانيه در آن صادر مي‌شود - قواعد و نُرم‌هاي حاكم بر آنچه مي‌تواند گفته شود و زمان و مكان بيانيه داراي تشابه و سازگاري باشند.

      ملاحظه مي‌شود كه در تعريف فوكو از ديسكورس، به‌مثابه سيستم سازگار از بيانيه‌ها و گزاره‌ها داراي ساختار گفتماني، قدرت و دانش از طريق ارتباطات پيچيده‌اي كه در نشانه‌هاي زباني، شيوه‌هاي تفكر و الگوهاي نهادينه مستتر در نظريه‌هاي پشتيبان بيانيه‌ها، با هم دارند در شكل دادن به آنچه در موضوع گفتمان مي‌توان گفت و دانست، نقش دارند. بنابراين در اين چارچوب گفتمان فقط زبان نيست؛ بلكه بيان قدرت و دانش از طريق زبان است.

      با دقت در تعريف بالا از گفتمان معلوم مي‌شود كه:

      اولا هر مجموعه‌اي از اظهارنظرها، بيانيه‌ها، اظهارات و موضع‌گيري‌ها را نمي‌توان گفتمان دانست. زيرا اين بيانيه‌ها ممكن است متعلق به فرماسيون گفتماني مشخصي نباشند.

      ثانيا در كاربرد اصطلاح «ديسكورس يا گفتمان» بايد به وابستگي زياد گفتمان به شرايط و مقتضيات زماني و مكاني توجه داشت. به‌عبارت ديگر برداشتي كه از يك گفتمان در جوامع مختلف و حتي در شرايط مختلف اجتماعي و سياسي يك جامعه وجود دارد، ممكن است متفاوت باشد.

      ثالثا اگر گفتمان‌هاي رقيب در سپهر اجتماعي - سياسي وجود داشته باشند مي‌توان از طريق آنچه تحليل گفتمان (Discourse Analysis) خوانده مي‌شود، گفتمان غالب يا مسلط را مشخص كرد.

      لذا نبايد گفتمان را با ادعاها، اميال يا بيان آرزوها اشتباه گرفت. به عبارت ديگر صِرف اظهارات يك شخصيت يا گروه و تشكل سياسي داير بر علاقه آنها به برقراري عدالت اجتماعي در جامعه يا جهت‌گيري و خواست او مبتني بر رفع تبعيض‌ها و تحريم‌ها و نيز برقراري روابط بين‌المللي سازنده براي كشور و موارد ديگر؛ نمي‌تواند مبين وجود يك «گفتمان» معادل اصطلاح «ديسكورس» به مفهومي كه توضيح داده شد، باشد. براي ساخت چنان گفتمان‌هايي، همان طور كه اشاره شد، لازم است «ساختارهاي گفتماني» يا «Discursive Formation» هاي مورد نياز را ايجاد كرد.

      گفتمان عدالت و توسعه پايدار

      بر اساس آنچه گفته شد، هر چند شخص رييس‌جمهور منتخب و نيز شخصيت‌هاي سياسي - اجتماعي نزديك به او، مواضع و جهت‌گيري‌هايي را مطرح كرده‌اند كه مي‌توانند پايه و اساس يك «گفتمان اجتماعي - سياسي» براي دولت چهاردهم را تشكيل بدهند. اما دولت چهاردهم هنوز گفتمان اجتماعي - سياسي منسجمي را ارائه نكرده است تا بتوان با تحليل گفتمان آن را نسبت به گفتمان‌هاي جايگزين ارزيابي كرد. مفاهيم مهمي كه از جانب شخص رييس‌جمهور منتخب، آقاي دكتر پزشكيان و نيز آقاي دكتر ظريف رييس شوراي راهبري انتقال دولت، مطرح شده دامنه بزرگي از مفاهيم مهم مانند عدالت اجتماعي، شامل رفع تبعيض‌ها از اقوام و دارندگان باورهاي ديني و زنان كشور، بهبود روابط بين‌المللي و رفع تحريم‌ها، بهبود شرايط اقتصادي، حفاظت از محيط زيست، صلح، توسعه و تعامل، فرصت‌محوري و موارد مشابه را در بر مي‌گيرد. مجموعه اظهارات، بيانيه‌ها و موضع‌گيري‌هايي كه در عناوين مختلف مرتبط با عدالت اجتماعي و توسعه (به مفهوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و سياسي) و ضرورت حفظ محيط زيست مطرح شده و داراي ويژگي‌هاي مطرح ‌شده در بالا براي بيانيه‌هاي فرماسيون‌هاي گفتماني هستند، مي‌توانند در يك فرماسيون گفتماني تجميع شده و به پيدايش يك گفتمان فراگير كمك كنند. شايد بهترين عنواني كه بتوان براي چنان گفتماني در نظر گرفت گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» باشد؛ با اين توضيح كه:

      منظور از عدالت در اينجا صرفا عدالت توزيعي نيست بلكه عدالت با تفسير مدرن آن است كه علاوه بر عدالت توزيعي آزادي‌هاي مدني و سياسي را هم در بر مي‌گيرد؛ به ‌طوري كه متضمن رعايت انصاف در حق آحاد جامعه در برخورداري از فرصت‌هاي موجود در عرصه فعاليت‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي جامعه باشد.

      از سوي ديگر توسعه پايدار به معني بهبود كيفيت زندگي براي همه افراد جامعه است كه تنها مي‌تواند با رشد مستمر و فراگير اقتصادي همراه با سياست‌هاي مناسب توزيع درآمدها و نيز با حفاظت از محيط زيست و بهره‌برداري صيانتي از منابع پايان‌پذير كشور به دست آيد.

      گفتمان‌ها ارزش‌هاي اجتماعي را منعكس مي‌كنند و بر اساس بيانيه‌ها، اظهارات و مواضع رييس‌جمهور منتخب مي‌توان عنوان «عدالت و توسعه پايدار» را مناسب گفتماني بدانيم كه او نيت طرح آن در جامعه را دارد. در شرايط عادي انتظار داريم اين گفتمان مورد اقبال عمومي قرار بگيرد زيرا نمي‌توان باور كرد كسي از اجراي عدالت يا دستيابي كشور به توسعه پايدار ناراضي باشد. توجه شود كه گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» اصول انصاف، برابري و محافظت از محيط زيست را در رويكردي جامع با توسعه اقتصادي، اجتماعي و سياسي ادغام مي‌كند؛ و اندكي توجه به مجموعه بيانيه‌هاي اصلي اين گفتمان، سازگاري دروني و هماهنگي آن با ارزش‌هاي اجتماعي مردم ايران را نشان مي‌دهد. به همين دليل مي‌توان اميدوار بود هموطنان با صداقتي كه از رييس‌جمهور منتخب مشاهده مي‌كنند گفتمان او را پذيرفته و آن را حمايت كنند. از آنجا كه در شرايط كنوني سرمايه اجتماعي نظام سياسي در كشور ما پايين و اعتماد مردم به سياستمداران كم است لذا يك پيش‌نياز مهم موفقيت طرح اين گفتمان در جامعه، ايجاد اعتماد نزد اكثريت مردم در قبال مطرح‌كنندگان گفتمان است. سوالي كه پيش مي‌آيد آن است كه:

      چگونه مي‌توان گفتماني منسجم و داراي هماهنگي دروني براي «عدالت و توسعه پايدار» ساخت؛

      چگونه مي‌توان گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» را در عمل به گفتمان غالب اجتماعي - سياسي در كشور تبديل كرد به ‌طوري كه اكثريت بزرگ مردم كشور آن را پذيرفته و متعلق به خود بدانند؟

      در چرايي گفتمان «عدالت و توسعه پايدار»

      اگر به تعريفي كه در سطور گذشته از گفتمان ارائه شد توجه شود، معلوم خواهد شد كه از مهم‌ترين دلايل پيدايش و نشو و نماي گفتمان‌هاي اجتماعي - سياسي تناسب شرايط محيطي با آن گفتمان و توافق و همگرايي گفتمان با انتظارات و خواست‌هاي مردم جامعه است. اين تناسب و سازگاري گفتمان با خواسته‌هاي مردم است كه موجب پذيرش و استقبال ذي‌نفعان بالقوه و بالفعل از آن مي‌شود. گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» به ايجاد يك سيستم اجتماعي - سياسي و اقتصادي‌اي مي‌پردازد كه در آن عدالت، برابري و پايداري محيط‌ زيستي در مركز آن قرار دارند. اين گفتمان بر توزيع عادلانه درآمدها، فرصت‌ها، حفاظت از محيط زيست، رعايت حقوق مدني شهروندان و اتخاذ رويه‌هاي پايدار كه از رفاه بلندمدت همه شهروندان اطمينان حاصل مي‌كند، تأكيد دارد. گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» كه در زير خطوط كلي آن را طرح مي‌كنيم دو خواسته اصلي مردم ايران را مطرح مي‌كند:

      عدالت: همه مي‌دانيم كه عدالت، گمشده ملت ما طي قرون و اعصار بوده است. انقلاب مشروطه ابتدا براي ايجاد عدالتخانه و جلوگيري از تعديات حكام ظالم قاجار شروع شد و سپس به انقلاب مشروطه ارتقا يافت. عدالت از اهداف اصلي انقلاب اسلامي هم بود و يكي از محركه‌هاي اصلي عامه مردم در اقبال به انقلاب وعده تحقق عدل علي (ع) در جامعه پس از پيروزي انقلاب بود كه متاسفانه تحقق نيافت. اكنون نيز با اوج‌گيري تبعيض‌ها و حق‌كشي‌ها در جامعه و پايمال شدن آزادي‌هاي مصرحه در قانون اساسي؛ عدالت همچنان از خواسته‌هاي اصلي مردم ايران است. رييس‌جمهور منتخب نيز بارها به التزام خود براي تلاش به اجراي عدالت در جامعه تصريح كرده و آقاي دكتر ظريف رييس شوراي راهبري انتقال دولت نيز گفتمان آقاي پزشكيان را عدالت‌محور خوانده است. بنابراين طبيعي است كه دولت چهاردهم عدالت را در صدر گفتمان خود قرار بدهد.

      توسعه پايدار: ملت ايران طي چندين هزار سال گذشته همواره از مشعل‌داران علم، فرهنگ و تمدن بوده است اما اكنون احساس مي‌كند در اين هماوردي تاريخي در حال عقب ماندن از ملت‌هاي پيشرو است. يكي از دلايل اين عقب‌افتادگي فقدان ارتباط نزديك و موثر با مراكز علمي، فناوري و اقتصادي دنياست. تنها فرآيندي كه مي‌تواند دغدغه مردم ايران به قرار داشتن در خط مقدم پيشرفت و ترقي ملت‌هاي بزرگ را برطرف كند توسعه مستمر اقتصادي، اجتماعي و سياسي است كه مستلزم تنش‌زدايي از روابط خارجي كشور است. در شرايطي كه جهان در تلاطم ايجاد آمادگي‌هاي لازم براي مقابله با تغييرات اقليمي است در كشور ما - كه يكي از حساس‌ترين مناطق جهان از نظر تغييرات اقليمي و از بزرگ‌ترين دارندگان ذخاير هيدروكربور جهان است - هنوز اهتمام لازم (براي مثال تخصيص بودجه مكفي) براي مواجهه با اين چالش بزرگ به چشم نمي‌خورد. بنابراين هموار كردن مسير توسعه پايدار تنها پاسخ مناسب به اين چالش تاريخي است و دولت چهاردهم با لحاظ آن در گفتمان خود مي‌تواند اين ابتكار را در تاريخ ايران به نام خود ثبت كند.

      با فرض آنكه «عدالت و توسعه پايدار» به عنوان گفتمان دولت چهاردهم برگزيده شده باشد در زير به ويژگي‌هاي كلي و بيانيه‌هاي اصلي گفتمان و نيز به قدم‌هاي لازم براي طرح موثر آن در سپهر اجتماعي - سياسي كشور اشاره مي‌شود. توجه شود كه در اينجا براي اجتناب از تطويل، تنها به عناوين كلي اكتفا شده است. در صورت لزوم مي‌توان جزیيات لازم در هر مورد را ارائه كرد.

      1 - هم‌انديشي و حصول اتفاق ‌نظر در ويژگي‌هاي اصلي گفتمان توسط مقامات دولت چهاردهم

      با فرض آنكه گفتمان عدالت و توسعه پايدار گفتمان دولت باشد، ضروري است يك اتفاق ‌نظر كاملي بين مقامات بلندپايه دولت براي همكاري در پيشبرد آن به وجود آيد. لازمه اين اتفاق ‌نظر باور به اصول اصلي گفتمان است كه شامل:

      عدالت: تمركز بر توزيع عادلانه درآمدها و فرصت‌ها، حفاظت از حقوق مدني و از بين بردن تبعيض‌ها؛

      فراگيري و شمول: اطمينان از مشاركت تمام گروه‌هاي اجتماعي، به ‌ويژه جوامع به حاشيه رانده‌ شده، در فرآيند توسعه؛

      توسعه پايدار: تأكيد بر رشد مستمر اقتصادي همراه با حفاظت از محيط زيست براي رعايت حقوق نسل‌هاي آينده؛ شفافيت و پاسخگويي: ترويج حكومت شفاف و پاسخگو در هر دو بخش عمومي و خصوصي. و موارد مشابه است.

      شكل‌گيري گفتماني (Discursive Formation) و بيانيه‌هاي اصلي

      همان طور كه گفته شد، براي آنكه يك گفتمان اجتماعي - سياسي داراي انسجام و هماهنگي دروني مستحكمي باشد لازم است بيانيه‌ها و اظهاراتي كه درخصوص آن گفتمان منتشر مي‌شود متعلق به يك «فرماسيون گفتماني» باشند كه به ويژگي‌هاي آنها اشاره شد. بيانيه‌هاي اصلي گفتمان عدالت و توسعه پايدار طبعا حول همين موضوع‌ها بوده و در واقع انعكاسي از انتظارات مطرح‌كنندگان گفتمان است. عناوين زير را مي‌توان ازجمله بيانيه‌هاي اصلي گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» دانست. بحث‌ها و گفت‌وگوها در مورد گفتمان مي‌تواند درخصوص آنها شكل گرفته و دقيق‌تر و جزیي‌تر شود.

      توزيع عادلانه درآمدها و فرصت‌ها:

      بيانيه: «هر ايراني، سزاوار برخورداري از سطح زندگي مناسب و فرصت‌هاي برابر براي حفظ كرامت انساني او است.»

      سياست: اجراي نظام مالياتي عادلانه و كارآمد و برنامه‌هاي رفاه اجتماعي و رفع تمامي اشكال تبعيض‌ها.

      حفاظت از حقوق مدني:

      بيانيه: «رعايت حقوق بشر از اصول اساسي جامعه كنوني ما است.»

      سياست: تقويت چارچوب‌هاي قانوني محافظت از آزادي‌هاي مدني.

      رشد اقتصادي مستمر همراه با حفظ محيط زيست:

      بيانيه: «رونق اقتصادي بايد همراه با حفاظت از محيط زيست باشد.»

      سياست: اتخاذ سياست‌هاي مشوق رشد اقتصادي شامل حمايت از سرمايه‌گذاري‌هاي داخلي و خارجي و ترويج فناوري‌هاي سبز و انرژي‌هاي تجديدپذير.

      فراگيري و عدم تبعيض:

      بيانيه: «ملت ما هنگامي شكوفا مي‌شود كه هر شهروندي فرصت موفقيت داشته باشد.»

      سياست: اجراي سياست‌هاي اقدام مثبت و قوانين ضدتبعيض.

      شفافيت و پاسخگويي:

      بيانيه: «حكومت شفاف، اساسي‌ترين عنصر اعتماد عمومي است.»

      سياست: ايجاد نهادهاي نظارتي مستقل و اقدامات ضد فساد.

      2- طرح گفتمان در كشور

      براي آنكه گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» در سطح كشور مطرح شده و بخش بزرگي از جامعه را تحت تاثير قرار بدهد، به‌ طوري كه مردم آن را گفتمان خود بدانند، لازم است اقداماتي به عمل آيد و صرف عنوان كردن آن توسط مقامات دولت چهاردهم كفايت نمي‌كند. همان طور كه گذشت؛ گفتمان‌ها شامل اقدامات متناسب با آنها هم مي‌شوند و صرفا گفت‌وگو درخصوص يك موضوع نيست. خطوط اصلي اين اقدامات را مي‌توان در موارد زير دانست:

      در مرحله نخست لازم است وضعيت جامعه و شرايط اقتصادي، اجتماعي و سياسي كشور براي مطرح‌كنندگان گفتمان به ‌درستي تبيين شود. تمركز اصلي در اين گزارش‌ها كه توسط كارشناسانِ برخوردار از دانش و تجربه كافي تنظيم مي‌شود درك دلايل عمده نارضايتي‌ها و خواسته‌هاي اصلي گروه‌هاي مختلف اجتماعي و شناسايي ذي‌نفعان اصلي گفتمان و نيز گروه‌هاي اجتماعي است كه راي نداده‌اند اما تحقق اهداف گفتمان مي‌تواند آنها را به پشتيبان و حامي دولت ترغيب و تبديل كند.

      برگزاري جلسات گفت‌وشنود براي ايجاد ارتباط با نخبگان جامعه اعم از شخصيت‌هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي و شخصيت‌هاي شناخته ‌شده از گروه‌هاي مرجع مانند روحانيان، دانشگاهيان، دانشجويان، هنرمندان، كارگران، كارمندان... براي تشريح گفتمان و كسب حمايت نخبگان و گروه‌هاي مرجع جامعه از دولت براي تحقق اهداف گفتمان، كه همان ارتقاي شاخص‌هاي عدالت اجتماعي و توسعه پايدار است. هدف از اين گفت‌وگوها آن است كه رهبران فكري و معنوي جامعه را به گفتمان علاقه‌مند كند؛ به ‌طوري كه اين گفتمان را متعلق به خود دانسته و به نفع آن در جامعه اظهارنظر كنند. اين مي‌تواند اعتماد مردم به مطرح‌كنندگان گفتمان را افزايش بدهد.

      هنگامي كه بخش بزرگي از پيشگامان و رهبران فكري و معنوي جامعه، به گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» باور داشته و آن را متعلق به خود بدانند، مي‌توانند به نوبه خود گفتمان را از طريق ارتباطات عمومي و با استفاده از رسانه‌هاي جمعي اعم از راديو و تلويزيون، مطبوعات و شبكه‌هاي اجتماعي به ميان مردم برده و هدف دولت از گفتمان و راهبردها و سياست‌هاي مناسب براي تحقق اهداف گفتمان را توضيح بدهند تا شانس موفقيت آن افزايش يابد.

      سازماندهي جلسات عمومي، نشست‌هاي اجتماعي و انجمن‌هاي مردمي در تهران و شهرهاي كشور براي بحث در مورد اصول گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» و مشاركت موسسات آموزشي براي گنجاندن اين موضوعات در برنامه‌هاي درسي از ديگر عناصر مبارزات مدني براي طرح وسيع گفتمان است.

      3- هماهنگ كردن برنامه هفتم توسعه با گفتمان «عدالت و توسعه»

      مهم‌ترين اقدامي كه لازم است در ترويج و اشاعه گفتمان عدالت و توسعه پايدار انجام بگيرد انطباق احكام برنامه هفتم توسعه - كه سندي قانوني است - نيز اسناد پايين‌دستي برنامه، با گفتمان دولت است. طبيعي است كه جهت‌گيري برنامه هفتم توسعه و احكام آن نمي‌تواند مخالفتي با اجراي عدالت در سطح جامعه و نيز دستيابي كشور به توسعه پايدار داشته باشد. با اين ‌حال بررسي‌هاي تطبيقي و انتشار اسنادي در توضيح تطبيق احكام برنامه با گفتمان دولت، اهميت بسيار دارد. سازمان‌هاي مسوول مانند سازمان برنامه و بودجه توان كارشناسي و منابع لازم براي انجام اين مهم را دارند و چنانچه روساي آن سازمان‌ها و نهادها، گفتمان را باور كرده باشند به ‌خوبي از عهده اين مهم برخواهند آمد. نكته مهم در اين ميان، تطابق برنامه‌هاي بخش‌هاي اقتصادي مانند بخش نفت، نيرو، صنايع و كشاورزي با مدلول گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» است. زيرا رشد توليد در اين بخش‌ها به‌طور اجتناب‌ناپذيري با حفظ محيط زيست و مسائل تغييرات اقليمي ارتباط و در مواقعي، حداقل در كوتاه‌ مدت، با اهداف حفظ محيط زيست تناقض پيدا مي‌كند. برقراري توازن صحيح بين اهداف رشد توليد و حفظ محيط زيست، نياز به توان كارشناسي بالايي دارد كه از ارزيابي مالي و اقتصادي - اجتماعي پروژه‌هاي سرمايه‌گذاري در اين بخش‌ها تا لحاظ دغدغه‌هاي گروه‌هاي اجتماعي، كه زندگ‌ِ آنها از توسعه فعاليت‌هاي توليدي در اين بخش‌ها به‌ طور مثبت يا منفي متاثر مي‌شود، را در بر مي‌گيرد.

      4- تدوين و اجراي سياست‌ها، ايجاد ائتلاف‌ها و نظارت و ارزيابي

      براي آنكه گفتمان به‌ خوبي در كشور ترويج شده و به باور و گفتمان بخش بزرگي از جامعه تبديل شود، تا همراهي‌هاي لازم براي تحقق اهداف آن به عمل آيد، لازم است سياست‌هايي كه به عدالت اجتماعي فراگير و توسعه همه ‌جانبه (اقتصادي، اجتماعي سياسي) و پايدار كمك مي‌كند تنظيم و به موقع اجرا گذاشته شود. اين امر همان طور كه گفته شد بايد در چارچوب برنامه هفتم توسعه و برنامه‌هاي پايين‌دستي آن صورت بگيرد تا تناقض و ناهماهنگي در برنامه‌هاي عملياتي دولت پيش نيايد. ايجاد هماهنگي‌هاي لازم و تشكيل ائتلاف‌هاي گفتماني با گروه‌هاي اجتماعي مي‌تواند تحقق اهداف گفتمان را تسهيل كند.

      زمينه‌هايي را مي‌توان براي اين منظور ايجاد كرد. ازجمله:

      معرفي اين سياست‌ها، مقررات و رويه‌هاي نشات‌گرفته از گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» كه با اصول و احكام برنامه توسعه و قوانين ذي‌ربط تطبيق يافته‌اند، در رسانه‌هاي عمومي و مطبوعات و برگزاري جلسات گفت‌ و شنود در اين مورد با صاحب‌نظران در صدا و سيما براي بررسي سياست‌هايي كه اصول گفتمان را منعكس مي‌كنند.

      برنامه‌ريزي و اجراي پروژه‌هاي پايلوت براي نشان دادن كاربرد عملي و فوايد آن.

      تشكيل گروه‌هاي اجتماعي در شهرهاي مختلف كشور براي ترويج گفتمان، گفت‌وگو با سازمان‌هاي جامعه مدني و نهادهاي بين‌المللي و دعوت از آنها به داخل كشور براي برگزاري سمينارها و تبادل نظر درخصوص گفتمان و تحقق اهداف آن.

      جذب رهبران و شخصيت‌هاي فكري، معنوي و هنري جامعه و شخصيت‌هاي تأثيرگذار در شهرهاي مختلف براي حمايت از گفتمان تشكيل گروه‌هاي مرجع به اين منظور.

      ايجاد سيستم‌هاي نظارتي براي پيگيري پيشرفت گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» و پياده‌سازي حلقه‌هاي بازخورد براي بهبود مداوم استراتژي‌ها بر اساس ورودي‌هاي سهامداران و نتايج.

      مطابق تعريفي كه از گفتمان ارايه شد در گفتمان‌هاي اجتماعي - سياسي قدرت و دانش با هم پيوند دارند. گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» با توانمندسازي گروه‌هاي به حاشيه رانده ‌شده، مردمي كردن اداره امور از طريق شفافيت تصميم‌گيري و اجراي سياست‌ها و نظارت مردم بر عملكرد دولت و نيز انعكاس خواست‌هاي اين گروه‌ها در سياست‌هاي پيشنهادي در واقع به تغيير پويايي قدرت مي‌پردازد. به چند نمونه در اين مورد اشاره مي‌شود:

      توانمندسازي از طريق آموزش: آموزش مردم درباره عدالت و توسعه پايدار، گفتمان شهروندان را توانمند مي‌سازد تا حقوق خود را در چارچوب قوانين كشور مطالبه كرده و حكومت را پاسخگو بدانند.

      شفافيت به عنوان بازتوزيع قدرت: ترويج شفافيت و پاسخگويي به بازتوزيع قدرت از نخبگان به عموم مردم مي‌پردازد.

      طرح و بررسي سياست‌ها و تصميمات بخش عمومي كه بر اساس دانش كارشناسي پذيرفته‌شده در چارچوب گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» اجراي اين سياست‌ها و مباني ديدگاه‌هاي كارشناسي آنها را كه در مجموع بخشي از ساختارهاي قدرت سنتي هم هست، به چالش كشيده و به پيشنهاد سياست‌ها و رويه‌هاي جايگزين و كارآمدتر مي‌انجامد.

      5. تبديل گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» به گفتمان غالب در بلندمدت

      همان طور كه در جريان مبارزات انتخاباتي معمولا پيروزي يك طرف ناشي از برتري گفتمان او نسبت به گفتمان طرف‌هاي مقابل است، موفقيت در اداره كشور و كسب رضايت مردم نيز تا حدود زيادي در گروی متقاعد كردن اكثريت مردم به برتري گفتمان دولت و همراهي مردم با آن براي تحقق اهداف گفتمان است. موفقيت در اين مهم حتي مي‌تواند گروه‌هايي از مردم را كه با تجربه ناكارايي‌هاي دولت‌هاي گذشته از مشاركت سياسي و آمدن به پاي صندوق‌هاي راي خودداري كرده بودند به مشاركت سياسي و پشتيباني از دولت «عدالت و توسعه پايدار» تشويق كند. آنچه مي‌تواند موجب برتري گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» در سپهر اجتماعي سياسي كشور شده و براي سال‌هاي متمادي آن را در اين موقعيت نگه دارد به دو عامل بستگي دارد:

      متقاعد كردن عموم مردم به برتري گفتمان با طرح مباحث مربوط به گفتمان در سپهر عمومي (Public Reasoning)؛

      موفقيت دولت در واقعيت بخشيدن به انتظاراتي كه طرح گفتمان «عدالت و توسعه» ايجاد كرده است.

      واضح است كه توسعه پايدار اقتصادي، اجتماعي، سياسي و نيز برقراري عدالت در جامعه، موضوعي نيست كه در كوتاه‌مدت، مثلا در يك يا دو سال، بتوان به آنها دست يافت. با اين ‌حال دولتمردان مي‌توانند با گفتار سنجيده و كارآمدي خود در عمل نشان بدهند كه اتخاذ سياست‌هاي سازگار با گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» ازجمله بهبود روابط بين‌المللي كشور و رفع تحريم‌هاي اقتصادي، شفافيت تصميمات و انجام هزينه‌ها در بخش عمومي و حذف زمينه‌هاي فساد اداري - مالي ضمن بهبود محيط كسب‌ و كار و موارد مشابه حتي در كوتاه‌مدت نيز پاسخي مستقيم و موثر به بحران اقتصادي، بيكاري، فقر و تورم است. موفقيت دولت چهاردهم در تحقق بخشي از اهداف گفتمان «عدالت و توسعه پايدار» در ميان‌مدت، 5 - 4 سال نخست سرمايه‌گذاري‌ها، رشد اقتصادي و اشتغال را افزايش داده و با بالا رفتن اعتماد عمومي به دولت و افزايش سرمايه اجتماعي آن؛ زمينه نيز براي توسعه پايدار در بلندمدت آماده مي‌شود. پيشرفت تدريجي در تحقق اهداف گفتمان و بهبود نسبي اوضاع اقتصادي - اجتماعي اين فرصت را به دولت چهاردهم خواهد داد كه با روشنگري‌هاي لازم، افكار عمومي را متقاعد كند كه پافشاري بر گفتمان ‌«عدالت و توسعه پايدار» راه‌حل‌هاي بلندمدتي براي كليه معضلات كشور در عرصه‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي ارائه مي‌دهد. به اين ترتيب گفتمان عدالت و توسعه پايدار مي‌تواند به عنوان گفتمان غالب اجتماعي - سياسي در ايران براي 8 سال آينده و حتي بعد از آن باشد.شايد بي‌مناسبت نباشد اينجا اشاره شود كه ميشل فوكو، كه با توجه به ترجمه آثارش در بين تحصيلكرده‌هاي ايراني رشته‌هاي فلسفي و علوم انساني و اجتماعي شناخته شده است. او در جريان انقلاب از ايران ديدار داشته و با برخي از سران انقلابي مانند مرحوم مهندس مهدي بازرگان ملاقات كرده است. او در بعد از انقلاب و اوايل سال 1358 نامه سرگشاده‌اي خطاب به مهندس بازرگان، كه در آن زمان نخست‌وزير بود، نوشت و با اشاره به ملاقاتي كه با وي قبل از انقلاب در قم و در منزل آيت‌الله شريعتمداري داشته اهميت رعايت حقوق بشر در دولت انقلابي حاكم بر ايران را يادآوري كرده بود.

      آیا دین شخصی هست؟

      که ذهنم را تحت تاثیرقرارداد وآن هم بعد از یک ملاقات دوستانه برایم ایجاد شد این که آیا درمیان مامسلمانان دین یک امرشخصی تلقی می شود؟

      بدین معنا که دوستم مسلمان است اما نماز نمی خواند ..نماز به عنوان یک مثال…

      ولی من حق ندارم از او بپرسم چرا نماز نمی خوانی؟! و یا حق ندارم بپرسم : دوست من آیا عبادت هایت را بجا می آوری؟

      در ملاقاتی که با یکی از دوستام داشتم،ایشان می گفت: دین یک امر کاملا شخصی است و کسی حق دخالت ندارد!

      درآن مجلس من چیزی نگفتم چون باسواد تر از من حضور داشت و البته جوابش را هم بسیار زیبا داد…

      من که شرایط برایم فراهم نبود تا پاسخ قانع کننده ای به آن دوستم که دین را یک امر شخصی تلقی نمود ؛ بدهم اکنون با ذکر نکات زیر به این مسئله می پردازم:

      ۱.اگر دین یک امر شخصی است پس چرا خداوند فرمان به امر به معروف و نهی از منکر کرده است؟ آن هم در چندین جای قرآن ؟ چرا می فرماید: شما بهترین امتید مادامی که امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید؟یعنی در صورت ترک امر به معروف و نهی از منکر قضیه بالعکس خواهد شد!

      * وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌۭ يَدْعُونَ إِلَى ٱلْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِٱلْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ ٱلْمُنكَرِ ۚ وَأُو۟لَٰئِكَ هُمُ ٱلْمُفْلِحُون(آل عمران۱۰۴)َ باید از میان شما گروهی باشند که (تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند.

      * كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِٱلْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ ٱلْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ ۗ وَلَوْ ءَامَنَ أَهْلُ ٱلْكِتَٰبِ لَكَانَ خَيْرًۭا لَّهُم ۚ مِّنْهُمُ ٱلْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ ٱلْفَٰسِقُون(آل عمران۱۱۰ )َ

      شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شده‌اید (مادام که) امر به معروف و نهی از منکر می‌نمائید و به خدا ایمان دارید. و اگر اهل کتاب (مثل شما به چنین برنامه و آئین درخشانی) ایمان بیاورند، برای ایشان بهتر است (از باور و آئینی که برآنند. ولی تنها عدّه‌ی کمی) از آنان با ایمانند و بیشتر ایشان فاسق (و خارج از حدود ایمان و وظائف آن) هستند.

      ۲. اگر دین یک امر شخصی است پس چرا خداوند در سوره ی عصر می فرماید: شما خسارتمندید مادامی که همدیگر را به حق و صبر سفارش نکنید؟

      در عجبم و با خود می گویم : این دوست من نماز هم می خواند ولی خدایا این چه طرز فکری است؟

      سوره ی عصر آیات ۱_۳ بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

      وَٱلْعَصْرِ إِنَّ ٱلْإِنسَٰنَ لَفِى خُسْرٍ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا۟ بِٱلْحَقِّ وَتَوَاصَوْا۟ بِٱلصَّبْرِ

      سوگند به زمان (که سرمایه‌ی زندگی انسان، و فرصت تلاش او برای نیل به سعادت دو جهان است)!انسانها همه زیانمندند. مگر کسانی که ایمان می‌آورند، و کارهای شایسته و بایسته می‌کنند، و همدیگر را به تمسّک به حق (در عقیده و قول و عمل) سفارش می‌کنند، و یکدیگر را به شکیبائی (در تحمّل سختیها و دشواریها و دردها و رنجهائی) توصیه می‌نمایند (که موجب رضای خدا می‌گردد). [[«تَوَاصَوْا»: همدیگر را سفارش کردند.

      راستی اگر همرا چند تن از دوستانتان در یک جمعی باشید و جایی از لباستان که شما آن را ندیده اید مثلا پشت پیراهنتان را کثافتی پوشانده باشد آیا از آنها انتظار نداری که عیب لباست را به شما بگویند؟ واگر این مطلب را گوشزد نمودند آیا می گویی : لباس یک امر شخصی است و به شما ارتباطی ندارد؟!آیا اگر توان تعویض فوری این لباس را داشته باشی از گوش زد کردن عیب لباست خوشحال می شوی یا خشمگین؟؟!!

      اگر حتی یکی از دوستانتان با وجود این که کثافت را روی لباستان دیده ولی شما را از آن با خبر نکند و بعدها خود به آن پی ببرید آیا از عملکردش خشنود می شوی یا عصبانی و ناراحت؟!

      اگر دین را هم به گفته دوستان یک امر کاملاً شخصی در نظر بگیریم (که شخصی نیست)آیا ارزش آن از لباسمای که می پوشیم کمتر است؟

      چطور امر به معروف را در مسائل دنیایی سودمند می دانیم اما در مسائل اخروی بد می پنداریم؟!!

      3- اگر دین امری شخصی است پس چرا پیامبر (ص)و اصحاب آن را به مردم تبلیغ می کردند و حتی به نقاط دور دست هم سفیر و نامه می فرستادند؟ مانند فرستادن مصعب بن عمیر به مدینه و فرستادن ابو موسی اشعری و معاذ بن جبل به یمن برای تبلیغ دین اسلام و همچنین فرستادن نامه به امپراطوری های ایران و روم و سایر ممالک.

      حال به این حدیث پیامبر(ص) توجه کنید که می فرماید:

      ایمان هیچ یک از شما کامل نخواهد بود مگر زمانی که آنچه را برای خود می پسندد برای برادرش نیز بپسندد.

      این حدیث از انس بر طبق آنچه در( اللولوء و المرجان) صفحه۲۸آمده است

      حال که پیروی از اوامر خدا را برای خود می پسندم چگونه آن را برای دیگران نپسندم و آنها را به عبادت خدا و دوری از شرک و خرافات دعوت نکنم؟!

      امام ابن تیمه در مجموع الفتاوای خویش، جلد15، صفحه166 چنین می فرماید:

      دعوت بر تک تک افراد بشر واجب است، اما به اندازه توانائیشان ؛ و زمانی که کسی ویا گروهی بدان اقدام نکنند، اما اگر کسی یا گروهی بدان اقدام کردند و یا این که کسی ناتوان بر امر دعوت باشد، حکم وجوب از او ساقط خواهد شد.

      حال به این آیه توجه فرماید که الله تعالی می فرماید:

      *وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ﴿توبه/۱۲۲

      و شايسته نيست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقه اى از آنان، دسته اى كوچ نمى كنند تا[دسته اى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را-وقتى به سوى آنان بازگشتند بيم دهند- باشد كه آنان [از كيفر الهى ] بترسند؟

      از محتوای این آیه و آیات دیگرمعلوم می شود که دعوت مردم به دین و واجب است و چون دعوت واجب پس دین یک مسئله شخصی نیست و این دین است که باید جامعه راهدایت کند.

      اگر دقت کنیم پیامبران به سوی قوم ها و ملت هایشان مبعوث شده اند و دعوتشان را برای تمامی مردم آشکار کرده اند نه به سوی یک فرد خاص.!!

      خلاصه مطلب:

      دین یک مسئله ی شخصی نیست و امر به معروف و نهی از منکر بر ما واجب است و لازم است گروهی از جامعه مردم را به سوی نیکی دعوت کنند و دین همانند یک کشتی است که از غرق شدن سر نشینانش میان امواج خروشان دریای گمراهی جلوگیری می کند اما اگر به سرنشینان این کشتی اختیار هر کاری داده شود ممکن است فردی درمیان جمع سرنشینان پیدا شود که کشتی را سوراخ کرده و باعث غرق شدن خود و همه سرنشینان شود.

      نویسنده: ادریس اسلام نژاد با همکاری یکی از دوستان

      بی طرفی

      بی‌طرفی یکی از اصلی ترین اصول عدالت است مبنی بر اینکه تصمیمات باید بر مبنای معیارهای عینی و شهودی باشد، نه بر مبنای گرایش‌های خاص، جانبدارانه، پیش‌داوری یا نفع‌طلبی. معمولاً نگاه بی‌طرفانه، نگاه اخلاقی محسوب می‌شود.بی طرفی باعث میشود کمتر دچار خطا شوید[۱]

      اما بی‌طرفی نیز اصولی دارد؛ درگیر احساسات نشدن و احساسی تصمیم نگرفتن و نگاه عاقلانه به موضوع یکی از نیاز های بی‌طرفی است که قاضیان در ایران در دانشگاه علوم قضایی مطالعاتی در این مورد دارند.

      این مورد از اصول قضاوت در کتاب هایی از فیلسوف های یونانی، ایرانی، شرقی و غربی همیشه مورد بحث بوده و کتاب‌هایی نیز نوشته شده.

      خطای هاله ای

      در روانشناسی و علوم شناختی خطای هاله‌ای (اثر هاله‌ای) (به انگلیسی Halo Effect) به تمایلی گفته می‌شود که در آن یک فرد، شرکت، نشان تجاری یا محصول، به دلیل مثبت بودن در یک زمینه، در سایر زمینه‌ها نیز مثبت تلقی می‌شود. اثر هاله‌ای نام مفهومی‌ست که به موجب آن سنجشگر تمایل به تأثیرپذیری بر اساس قضاوتهای قبلی مبتنی بر شخصیت یا کارایی داشته‌باشد. این خطا، نوعی سوگیری شناختی‌ست و می‌تواند فرد را از پذیرش یک شخص، یک محصول، و یا یک نشان تجاری برپایه یک باور خوب یا بد بی‌اساس بازدارد.

      خطای هاله‌ای به حوزه نوعی خطا در شناخت و تصمیم‌گیری گفته می‌شود که تحت تأثیر ذهنیت قبلی قضاوت‌کننده شکل می‌گیرد و می‌تواند از حقیقت و انصاف به دور باشد.

      در کنار اثر هاله‌ای که به زبان ساده خوب دیدن بی دلیل یک فرد است، اثر شاخص نیز سوگیری شناختی است که وقتی گفته می‌شود که این قضاوت دارای بار منفی باشد، مانند اینکه وقتی شخصی غیر جذاب باشد، به راحتی بیش از کسی که جذاب است، در یک جرم مقصر شناخته می­شود که از آن به عنوان اثر شاخ ( Horn Effect) یاد می­شود.

      به عنوان مثال وقتی معلمی از دانش آموزی ذهنیتی منفی به عنوان یک فرد «تنبل» دارد، در برخوردهای بعدی نیز ممکن است این پیش داوری بر قضاوت او تأثیر بگذارد. از این‌رو است که به معلمان همیشه توصیه می‌شود در هنگام تصحیح ورقه‌های امتحانی به اسامی دانش آموزان نگاه نکنند تا ذهنیت‌های قبلی بر نحوه قضاوت آن‌ها تأثیر نگذارد.

      تأثیر خطای هاله‌ای می‌تواند در قضاوت‌کننده بسته به تصویر ذهنی قبلی مثبت یا منفی باشد. شرکت‌های بزرگ در دنیا و مارک‌های معروف (برند) سعی می‌کنند از جنبه مثبت این خطا ، برای بازاریابی بیشتر محصولات خود استفاده کنند. در این راستا تلاش می‌کنند تا «اسم» محصول در اصطلاح خراب نشود و اعتبار همیشگی را داشته باشد.

      این خطای مداوم در قضاوت ، منعکس‌کننده ترجیحات فردی ، پیش‌داوری‌ها ، ایدیولوژی ، آرمان‌ ها و ادراک اجتماعی است .

      جهان بدون مرز

      مدت هاست که اصطلاح «جهان بدون مرز»، سر زبان ها افتاده و کارشناسان به خاطرش بحث می کنند و توی سر و کلّه هم می زنند. غافل از این که هنوز خودشان هم نفهمیده اند که چه می خواهند و اصلاً هنوز مشخص نکرده اند که جهان بدون مرز، خوب است یا نه. به خاطر همین مسئله، ما هم تکلیف خودمان را نمی دانیم. هنوز نفهمیده ایم که از جهان بدون مرز باید بدمان بیاید یا خوشمان بیاید. به هر حال، هر جور که باشد، جهان بدون مرز از چند دیدگاه قابل بررسی است.

      دیدگاه سیاسی

      از نظر سیاستمداران، «مرز» مسئله مهمّی است. اصلاً همه دعواها سرِ مرز است. اگر مرز نباشد کجا بفهمیم که کی بر کجا حکومت کند؟ این که بعضی کشورها به کشورهای همسایه شان حمله می کنند و تا عمق چند صد کیلومتری پیشروی می نمایند، به خاطر مرز است. اگر مرز نباشد و کشوری به کشور دیگر حمله کند از کجا بفهمیم که تا کجا پیشروی کرده است؟ زمانی که صدام به ایران حمله کرد به خاطر وجود مرز بود. به خاطر این بود که او می خواست مرزهای کشورش را گسترش دهد. بعد هم چون نتوانست مرزهای خودش را گشاد نماید و تازه نزدیک بود مرزهای خودش هم به دست کُردها و شیعیان به باد فنا رود، امریکا مرزهای او را درنوردید و وارد کشورش شد و از طریق فشارهای سیاسی، قسمت میانی شلوارِ او را برایش کراوات کرد، تا درس عبرتی برای سایر مرزداران شود و همه، حد و مرز خود را رعایت کنند.

      دیدگاه اقتصادی

      جهان بدون مرز، ضررهای اقتصادی جبران ناپذیری به ساکنان کره زمین خواهد زد. یکی از ضررها این است که وقتی مرزی نباشد همه کارخانه های سیم خاردارسازی، ورشکست خواهند شد؛ چون در آن زمان، سیم خاردار فقط به درد دور باغچه ها می خورد تا بچه ها باغچه ها را لگد نکنند. دیگر این که همه ادارات گمرک باید ساختمان هایشان را به مدارس غیرانتفاعی تبدیل کنند؛ چون وقتی مرزی نباشد، پول گمرکی هم در کار نیست. سوم این که همه قاچاقچی های جهان باید شغلشان را عوض کنند و مثلاً به شغل شریف و آبرومند دزدی روی بیاورند. یا اگر دزدی در شأنشان نیست بروند تروریست شوند؛ چون وقتی مرزها برداشته شود، دیگر هر کس خودش راه می افتد و به شهرهای دور و نزدیک در هر جای جهان می رود و هر چه را که دوست داشت می خرد. مثلاً معتادان محترم می توانند خودشان شال و کلاه کنند، دماغشان را حسابی بالا بکشند و راهی سرزمین سرسبز و تریاک خیز افغانستان شوند و دیگر منّت دوتا قاچاقچی را نکشند و آبروی خود را به خاطر نیم مثقال تریاک ناچیز نبرند.

      به همین دلایل است که من معتقدم اگر مرزها را لوله کنند و بگذارند توی انبار و طبق اصول مدرن جهانی، جهان بدون مرز را راه بیندازند، تمام ساکنان کره زمین، به ضررهای اقتصادی جبران ناپذیری دچار خواهند شد و ...

      - آهای بُکس باد! باز چی داری برای خودت بلغور می کنی؟ پاشو برو شیرخشک بخر بیاور. طفلک بچه از گرسنگی هلاک شد!

      - اَهه ... خانم باز ما آمدیم دو کلمه مقاله بنویسیم، شما تبدیل شدی به گیسوی بینی! بگذار این مقاله «ضررهای اقتصادی» را بنویسم، بلکه این سردبیر کِنِس، پولی به ما بدهد تا ضررهای اقتصادی مان جبران شود!

      دیدگاه اجتماعی

      در مورد دیدگاه اجتماعیِ جهان بدون مرز، صحبتْ زیاد است. دانشمندان معتقدند اگر مرزی در جهان وجود نداشته باشد، آن وقت معلوم نمی شود که کی اهل کجاست؟ طوایف و قابل همه به هم می خورند؛ چون امکان دارد ترک های استانبول، خیلی راحت بروند قندهار و با دختران افغانی ازدواج کنند یا دختران قرقیزی بروند استرالیا با جوانان جزایر باگومبا ازدواج کنند. حالا بگذریم که اصلاً این کارها مشکلات خاص خودش را دارد. مثلاً در این جور ازدواج ها تحقیق کردن، خیلی مشکل است. یارو باید از قندهار بلند شود و برود ترکیه از همسایه های آقای خواستگار تحقیق کند، بعد هم برگردد خانه.

      مشکل اجتماعی بعدی این است که معلوم نمی شود که دنیا مال کیست و دست کیست. یعنی مشخص نمی شود که کی رئیس جمهور کجاست و مردم باید چه طوری به او رأی بدهند.

      مشکلات اجتماعیِ جهان بدون مرز، خیلی بیشتر از اینهاست. ما فقط به گوشه هایی از این مشکلات اشاره کردیم تا آن چند نفر هم که هوس کرده اند رَبّ و رُبّ مرزها را یکی کنند، دست از این افکار مالیخولیایی بردارند.

      دیدگاه آبدارچی مجله

      واللّه بنده نمی دانم دیدگاه چی هست و از کجا باید گیرش آورد؛ امّا اگر نظر مرا بخواهید هر چیزی باید عرض و مرز داشته باشد. دنیا مثل مجله نیست که هرکی هرکی باشد و هیچ کس و هیچ چیز، صاحب نداشته باشد. اگر ما یک دنیای بدون مرز داشته باشیم، دنیا می شود مثل مجله ما که هیچ کس حد و مرز خودش را رعایت نمی کند و همه یک پایشان این طرف مرز است و یک پایشان آن طرف مرز. مثلاً همین سردبیر اسمش سردبیر است؛ امّا همیشه توی آبدارخانه است و دارد قند می جود. هر کس هم که چایی می خواهد، عین صاحب خانه سرش را می اندازد زیر و می آید برای خودش چایی می ریزد. ما این جا شده ایم تماشاچی. فقط این و آن را نگاه می کنیم که هی می آیند تو و چایی های کم رنگ و پر رنگ می خورند. همه اش هم سرِ من غُر می زنند که چرا چایی ات بدمزه است! یکی نیست بگوید پس تو این جا چه کاره ای؟ اصلاً من از اوّلش هم بدبخت بودم. این از سردبیرمان، آن از صاحب خانه مان که ماهی دو بار اجاره خانه را می برد بالا. خدا هم که قربانش بروم هی گُرّ و گُر به ما دختر می دهد. نمی گوید این همه دختر، جهاز هم می خواهند؟ آن هم از زنمان که ... اوهوی ... بکس باد ... تو آمده ای این جا سؤال بپرسی یا هی چایی بخوری؟ آهای با توام؟ چرا قند را دوتا دوتا برمی داری؟ برو بیرون ببینم!

      - نه ... مشدی من دارم حرف های توی را یادداشت می کنم.

      - حرف های مرا کجا یادداشت می کنی؟ الآن نیم ساعت است که داری توی نعلبکی فوت می کنی. از بس فوت کرده ای آبدارخانه را سرما برداشته ... برو بیرون ببینم!

      دیدگاه شاهانه

      به پادشاه اتریش گفتند: می خواهیم مرز بین آلمان و اتریش را برداریم و هر دو سرزمین را به عنوان یک کشور اعلام کنیم.

      گفت: «در این باره با پسرم صحبت کنید؛ چون من دیگر پیر شده ام و نمی توانم کشور به این بزرگی را اداره کنم!».

      کلمات کلیدی

      مرز | چای | سردبیر | جهان بدون‌مرز | دیدگاه اجتماعی جهان بدون‌مرز | مشکل اجتماعی جهان بدون‌مرز |

      نظام ریزوم چیست؟

      ریزوم (Rhizome) اصطلاحی است که توسط ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی از زیست‌شناسی وارد فلسفه شده‌است.[۱]

      وی با ترم ریزوم[۲] یک مفهوم فلسفی ساخت.

      مفهوم فلسفی ریزوم (زمین ساقه)

      ویرایش

      ژیل دلوز در کتاب[۳] هزار فلات (هزار سطح صاف) که با همراهی دوستش فیلیکس گاتاری[۴] منتشر نموده، بارها به استعاره ریزوم (زمین ساقه) اشاره نموده‌است.[۵]

      از دیدگاه ژیل دلوز، ریزوم (زمین ساقه) نمایانگر وضعیت نمادین پسامدرنیسم است و او در نقد فلسفه غرب به این موضوع اشاره کرده‌است.

      کتاب «هزار سطح صاف» بخشی دارد با عنوان: Summary of characteristics of rhizome (خلاصه ای از ویژگی‌های ریزوم) و ژیل دلوز که می‌خواهد از آن مفهوم فلسفی بسازد، آگاهانه خصوصیات ریزوم را برجسته کرده‌است.

      o ریزوم ریشه‌های فرعی گیاه است و در فاصله‌های میانی ریشه اصلی گیاه می‌روید.

      o گیاه ریزوم دار به صورت افقی رشد کرده و ساقه اش در خاک قرار می‌گیرد.

      o با قطع بخشی از ساقه ریزوم، گیاه نه می‌خشکد و نه از بین می‌رود، همان‌جا در زیر خاک گسترش می‌یابد و جوانه‌های تازه ایجاد می‌کند.

      o ریزوم، برخلاف درخت حتی اگر تماماً شکسته یا از هم گسسته شود باز هم می‌تواند حیات خود را از سر بگیرد و در جهات دیگری رشد کند.

      o برخلاف ریشه اصلی درخت که اساساً رو به زمین در دل خاک در یک جهت خاص سیر می‌کند، (ریزوم) به هر سو سَرک می‌کشد و روی خاک در جهات گوناگون پیش می‌رود…

      o در بعضی گیاهان ریزوم‌های قدیمی خشک شده و می‌پوسند اما گیاهان جوان که از رشد جوانه‌ها در روی ریزوم تشکیل می‌شوند، خود به خود جدا و مستقل به حیات خود ادامه می‌دهند.

      o گیاهان ریزوم دار از طریق قطع ریزوم‌ها یا قلمه گرفتن از آن‌ها تکثیر می‌شوند.

      o ریزوم‌هایی که به سرما مقاوم نیستند. در فصل پاییز از خاک بیرون کشیده می‌شوند تا در فصل بهار از هم جدا شده، مجدداً کشت شوند.

      نگاه ریزومی ضد تمرکز است

      ویرایش

      ژیل دلوز با اشاره به شکل ظاهری درخت (که تقریباً عمودی و رو به بالا است) و ریزوم (که افقی و دراز کشیده روی خاک به هرسو پیش می‌رود) می‌گفت:[۶]

      ما دو جور نحوه تفکر داریم. تفکر ریزومی[۷] و تفکر درختی[۸] و این دو با هم به‌کلی متفاوتند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همه‌جانبه را تداعی می‌کند اما تفکر درختی با ارتباطات خطی و عمودی و گوش به فرمان سر و کار دارد.[۹]

      درخت، انتساب است؛ اما ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط. ...

      تفکر درختی نمایانگر فلسفهِ بودن (و درجا زدن) است حال آنکه تفکر ریزومی، پویا و متکثر بوده و در آن از مرزبندی‌های تفکر خطی خبری نیست.

      نگاه ریزومی ضد تمرکز و نظم معمول است و زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی کولیان را که با محدودیت و سکون نمی‌سازند، تداعی می‌کند.[۱۰]

      تکیه کلام «ژیل دلوز» این بود که درخت تحمیل‌کننده فعل «بودن» است، اما بافت ریزوم، سمبل «شدن» و عطف و ربط است، «و… و… و»...

      استعاره ریزوم به‌خوبی دیدگاه ژیل دلوز و دوستش را از مفاهیم کثرت، تفاوت و شدن نشان می‌داد.

      ریزوم و دنیای نت

      ویرایش

      هر تفکر ریزومی پایانش آغاز تفکر دیگری است و نمی‌توان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.

      این تفکر، هویتی چند شبکه ای برای انسان مدرن به ارمغان آورده‌است. هویتی که خود را بسیار و به تکرار می‌شکند و دوباره پیوند برقرار می‌کند. در واقع ریزوم‌ها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آن‌ها را به هم مرتبط می‌کنند.

      ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری از ریزوم بهره گرفتند تا ورود و خروج غیر سلسله مراتبی و چندگانه را در دستورالعمل برنامه‌ها نشان دهند.

      ریزوم (همان‌طور که از شکل ظاهری اش هم پیداست)، فاقد مرکز و رده‌بندی، عاری از دلالت و، بدون راهبر است و برخلاف درخت به‌طور نامحدود گسترش می‌یابد و قادر است فعل بودن را به چالش گرفته و «شدن» را به نمایش بگذارد.

      گفته می‌شود دنیای ریزوم گونه اینترنت، تجسم چنین فضای فکری است.

      تئوری ریزوم با مجازی سازی و بی مکانی همراه است[۱۱] و عصر جدید که با انقلاب ارتباطات به جهان مجازی و دنیای شبکه‌ای انجامیده، و جهان اینترنت که با فشرده کردن زمان و مکان تاریخی و کنار هم قرار دادن آگاهی‌های گوناگون، شبکه‌ای درهم تنیده از اطلاعات ایجاد کرده‌است. ترسیم‌کننده فضای پویا و سرزنده ریزومی است.

      در دنیای مجازی همه جا، همین‌جا است و مجازی سازی (نه بعضی جاها، نه با کُندی و نه با واسطه)، بلکه همه‌جا، برقی و بی واسطه کارکرد دارد و اخبار و اطلاعات تازه را در اختیار همگان می‌گذارد. هر نقطه‌ای از ریزوم می‌تواند به هر نقطه دیگر پیوند بخورد.[۱۲]

      تئوری ریزوم به چندگانگی بها می‌دهد

      ویرایش

      در یک مجموعه ریزومی، اموری که با همدیگر لزوماً همرنگ و همگون نیستند کنار هم قرار می‌گیرند و به زایش دست می‌زنند.

      درواقع تئوری ریزوم به چندگانگی بها می‌دهد و ریزوم، فرهنگ‌های گونه‌گون و متعدد را به هم وصل نموده رابطه جدید می‌سازد.

      اندیشه و تصورات ما[۱۳] نیز مثل ریزوم (زمین ساقه) آبشخورهای متفاوت و جورواجور دارد و بر چندگانگی[۱۴] و تفاوت (نه یکپایگی و تضاد) همراه است.

      تا قبل از ژیل دلوز در همه رشته‌های مطالعاتی اعم از گیاه‌شناسی، زیست‌شناسی، کالبدشناسی، الهیات، معرفت‌شناسی... مرکزیت و درخت گونگی، (شاخه ای تنومند که ساقه‌ها و برگ‌ها و… همه بدان وابسته اند)، مطرح بود. به عبارت دیگر تفکر غرب قرن‌های متمادی در استیلای الگوی درخت وار بوده‌است. ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری در کتاب «هزار سطح صاف» (هزار فلات) به تفصیل به این مسئله پرداخته و آن وضع را به باد انتقاد گرفتند…

      آنان نوشتند مجموعه تاریخ تفکر از جمله تاریخ فلسفه بر اساس الگوی درخت وار شکل گرفته‌است و سلسله مراتب عمودوار، درخت گونه و مرکز مدار، عقلانیت غرب را از تک و تا انداخته، دست و پایش را بسته و مانع رشد و نوآوری شده‌است…

      قیامهای ریزوم وار و «ژیل دلوز» ی

      ویرایش

      تکثرهای فرهنگی در اتصّال با هم معنایی را به وجود می‌آورند که اگرچه به صورت منفرد توی چشم نمی‌آید اما به صورت جمعی قابل تعریف است.

      حوادث بعد از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در ایران و تحولاتی که در مصر و تونس و لیبی… صورت گرفت حضور یا غیبت تظاهرکنندگان به جای حالت عمودی از بالا به پائین، حالتی افقی (حالتی ریزومی) داشت؛ و همین عامل ضربه پذیری آنان را به حداقل رساند.[۱۵]

      قیام‌های ریزوم وار و «ژیل دلوز» ی فاقد رهبر و تشکیلات ویژه است و موجودیتش ناشی از رهبری آنها نیست بلکه ناشی از ماهیت شبکه مانند و متصل آنها است.

      در واقع ریزوم‌ها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آن‌ها را به هم مرتبط می‌کنند بدین ترتیب هر تفکر ریزومی پایانش آغاز تفکر دیگری است و نمی‌توان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.

      ریزوم همواره در میانه است، میان چیزهاست، بینا بودن است.[۱۶

      کنفسیوس اسلامی

      کنفوسیوس کیست و با توجه به شباهت کلام وی با آموزه‌های دین اسلام، آیا می‌توان گفت وی نیز از پیامبران الهی بود؟

      پرسش

      نظر کارشناسان شما در مورد جناب کنفوسیوس چیست؟ ایشان قبل از اسلام می‌زیست، ولی خیلی از حرف‌‌هایش شبیه احادیث حکمتی اهل‌‌بیت(ع) است؛ مثلا این‌که هر وقت گرسنه شدی غذا بخورید یا سیر غذا نخورید. پس می‌توان نتیجه گرفت که وی یکی از صد و بیست و چهار هزار پیامبر بود.

      پاسخ اجمالی

      بر اساس مبانی عقلی و دینی، انسان موجودی مکلف است؛ و لازمه‌ی تکلیف نیز این است که خداوند پیامبرانی برای ابلاغ وظایف و دستورات دینی ارسال کند، وگرنه تکلیف معنا نخواهد داشت.[1]

      البته لزوم وجود پیامبر برای هر گروه و جامعه به این معنا نیست که برای هر قومی پیامبری از همان قوم وجود داشته باشد؛ بلکه به این معنا است که هیچ قومی بدون پیامبر نیست؛ یعنی ممکن است پیامبری از قوم خاصی باشد، ولی پیامش جهانی بوده و اختصاص به قومش نداشته باشد.[2]

      به بیان دیگر، از نظر عقل و شرع، پیام خداوند باید به همه برسد و حجت از سوی خداوند تمام شود؛ اعم از این‌که پیام توسط پیامبری از جنس و نژاد همان قوم و یا پیامبری از اقوام دیگر یا به واسطه‌ای دیگر رسیده باشد.

      در مورد کنفوسیوس (مشهورترین فیلسوف چینی که بین سال‌های 551 تا 479 پیش از میلاد می‌زیست)،[3] هر چند کلمات حکیمانه بسیاری از وی نقل شده است که بسیاری از آنها با باورها و آموزه‌های اسلامی همخوان است، ولی بر اساس گزارش‌های موجود نه خود او ادعای پیامبری کرده و نه پیروانش چنین باوری نسبت به او داشتند. گزارش‌های تاریخی نیز وی را در حد انسانی عادی که دارای نبوغ در راه تحصیل علم بود، معرفی می‌کند.

      بنابراین، دلیل قطعی بر پیامبربودن کنفوسیوس در دست نداریم؛ علاوه بر این‌که در منابع اسلامی نامی از وی به عنوان پیامبر نیامده است.

      در مورد مطالب و سخنانی که از کنفوسیوس نقل شده است، باید گفت:

      1. تمام مطالب و سخنانی به وی نسبت داده می‌شود استنادشان قطعی نیست.
      2. تنها با مشاهده سخنانی از وی که منطبق با سخن پیشوایان اسلامی است، نمی‌توان معتقد شد که او نیز یک پیامبر است؛ زیرا این امکان وجود دارد که او این سخنان را از پیامبران الهی دیگر به ارث برده باشد و یا مطالبی را مطرح کرده باشد که منطبق با فطرت پاک انسانی بوده و در تمام افراد بشر وجود دارد که از آن با عنوان پیامبر درونی یاد می‌شود.
      3. در طرف مقابل، دلیلی قطعی بر پیامبر نبودن کنفوسیوس نیز وجود ندارد؛ و در هیچ آیه و یا روایتی، پیامبری ایشان نفی نشده است؛ و حتی با مشاهده سخنانی غیر منطبق با آموزه‌های دینی نیز نمی‌توان نتیجه گرفت که او از پیامبران نبوده است؛ زیرا ممکن است این سخنان از او نبوده و به وی نسبت داده شده باشد.
      4. بر این اساس، به جای آن‌که به دنبال اثبات و یا نفی پیامبری ایشان باشیم، بهتر آن است که تک تک کلمات و سخنان وی را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گرفته و همخوانی و یا ناهمخوانی آنها را با آموزه‌های اسلامی مشخص نماییم. بنابراین پرونده تحقیق و تفحص همچنان می‌تواند باز باشد.

      معافیت ترحیم های ضد آب انب توسط بایدن

      تلویزیون فاکس نیوز امروز اعلام کرد: دولت «بایدن» معافیت تحریم‌های ضدایرانی را تمدید کرده است که به تهران اجازه می‌دهد به حدود ۱۰ میلیارد دلار از دارائی‌هایش دسترسی داشته باشد.

      به گزارش خبرگزاری مهر، شبکه تلویزیونی فاکس نیوز امروز چهارشنبه روایتی را از معافیت تحریمی دولت کنونی آمریکا در قبال ایران مطرح کرد.

      بر اساس اعلام این رسانه، دولت جو بایدن معافیت تحریم‌های ضدایرانی را تمدید کرد که به تهران اجازه می‌دهد به حدود ۱۰ میلیارد دلار پرداخت از عراق دسترسی داشته باشد؛ اقدامی که تنها ۲ روز پس از پیروزی دونالد ترامپ در روز انتخابات آمریکا روی داده است.

      فاکس نیوز اضافه کرد: آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا بار دیگر معافیت تجارت بشردوستانه را تمدید کرد که به ایران اجازه دسترسی به حساب‌های موجود در عراق و عمان را می‌دهد.

      به گزارش این رسانه، ودانت پاتل، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا هفته گذشته تایید کرد: در ۷ نوامبر، وزارت برای بیست و سومین بار از سال ۲۰۱۸ معافیت برق عراق را تمدید کرد. این کار برای ۱۲۰ روز دیگر نیز انجام شد.

      ایران و مقاومت عامل بی ثباتی امروزه خاورمیانه نیستند

      از این رسانه تحلیلی، یکی از دلایل اصلی نگرانی ها درباره وضعیت آینده سوریه و خاورمیانه، ماهیت هیئت تحریر الشام (HTS) است، چرا که این گروه یک سازمان افراطی وابسته به القاعده است و حتی هنوز هم در لیست سازمان های تروریستی خارجی وزارت امور خارجه قرار دارد.

      بنابر این تحلیل، هرچند این گروه در چند سال اخیر تلاش کرده تا چهره عملگراتر و معتدل تری از خود ارائه دهد با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که این موضع گیری، نشان دهنده یک تغییر واقعی در ماهیت آن باشد و احتمال این هست که این تغییر (به شکل صوری) به منظور جلب حمایت ها و همسوکردن مخالفان این گروه برای دست یابی به کنترل کل سوریه اجرائی شده است.

      نشنال اینترست پیش بینی کرد: این تغییر در سوریه، تنها یک رژیم افراطی (تحت اداره مسلحین) را تحت کنترل یک دولت مستقر با مرزهای شناخته شده و یک کرسی در سازمان ملل قرار می دهد و این چیزی است که حتی نیروهای موسوم به داعش با ادعای «خلافت» خود به آن دست نیافته بود.

      در بخش دیگری از این مقاله آمده است: به رغم برخی تلاش ها و شعارها برای اطمینان بخشیدن به مسیحیان در سوریه، رژیم جدید در این کشور به احتمال زیاد به پناهگاه تساهل مذهبی تبدیل نشود و حمایت از اقلیت های مذهبی از سوی معارضان مسلح، عملی و اجرائی نخواهد شد.

      بر اساس این تحلیل در میانه شرایط ناپایدار فزاینده در سوریه، ایالات متحده مجبور خواهد شد در مورد وضعیت ۹۰۰ نیرویی که در شمال شرق این کشور مستقر کرده است، تصمیمات جدی اتخاذ کند و این در حالی است که وضعیت ایجاد شده در سوریه بر هیچ دورنمای مطلوبی برای آمریکا دلالت نمی کند؛ افزایش احتمال بی ثباتی در سوریه جدید و احیای داعش بیش از آن که به سود آمریکا باشد، به ضرر این کشور تمام می شود.

      نشنال اینترست با اشاره به افزایش خشونت در داخل سوریه نوشت: تاثیر این خشونت ها می تواند از مرزهای این کشور فراتر رفته و حتی ممکن است به اسرائیل نیز کشیده شود. به رغم جشن و شادی از سقوط بشار اسد، رئیس جمهوری سابق سوریه از سوی اسرائیلی ها، اینک، اسرائیل متوجه شده که با وضعیت متفاوت و بالقوه خطرناکتری مواجه است و این حقیقت در واکنش این رژیم به تصرف منطقه حائل غیرنظامی قبلی در امتداد مرز جولان، قابل مشاهده است.

      این تحلیل در پایان با تاکید بر این که اساساً، محور تحت رهبری ایران هرگز عامل خشونت و بی ثباتی درمنطقه نبوده است، نوشت: اکنون که جهان با ظهور رژیمی جدید در شرف مشاهده نوع دیگری از مشکلات در خاورمیانه است که ربطی به ایران یا دوستان آن ندارد، نادرستی این تصور باید بیش از پیش آشکار شده و این ایده باید از گفتمان غرب حذف شود.

      مهندسی اجتماعی

      مهندسی اجتماعی (به انگلیسی Social Engineering) رشته‌ای در علوم اجتماعی است که در جهت تحت تأثیر قرار دادن نگرشها و رفتار اجتماعی در مقیاس بزرگ توسط دولت‌ها، رسانه‌ها یا گروه‌های خصوصی برای ایجاد ویژگی‌های خاص در یک جامعه هدف تلاش می‌کند.

      مهندسان اجتماعی از روش‌های علمی برای درک و تحلیل سیستم اجتماعی استفاده می‌کنند تا برای دستیابی به نتایج مطلوب در سوژه‌های انسانی روش‌های مناسب طراحی کنند. و به‌طور کلی مهندسان اجتماعی روانشناسان اجتماعی هستند

      مهندسی اجتماعی در حملات سایبری

      ویرایش

      یکی از روش‌های بسیار رایج استفاده‌شده در حملات سایبری، مهندسی اجتماعی است. کمپین‌های فیشینگ و فارمینگ، تروجان‌ها و هراس‌افزارها، نمونه‌هایی از مهندسی اجتماعی هستند که توسط مهاجمان سایبری استفاده می‌شوند. چیزی که در مهندسی اجتماعی اهمیت دارد، این است که فرد بتواند به مهاجم اعتماد کند و باور کند که مهاجم همان فردی است که به آن تظاهر می‌کند، برنامه‌ای که دانلود می‌کند یک برنامه سالم است یا وبسایتی که از آن بازدید می‌کند یک وبسایت معتبر است.

       
        BLOGFA.COM