این وبلاگ جهت امور اموزشی و پژوهشی و فرهنگی و اشتراک تجربیات راه اندازی شده است
 

مقاومت اجتماعی با روزه‌داری افزایش پیدا می‌کند

مقاومت اجتماعی با روزه‌داری افزایش پیدا می‌کند

تهران- ایرنا- استاد حوزه علمیه قم گفت: افزایش مقاومت مومنان یکی از مهمترین اهداف روزه است که با اجرای این رزمایش مقدس، مقاومت اجتماعی و ملی نیز افزایش پیدا می‌کند

حجت الاسلام محمد حاجی ابوالقاسم دولابی با اشاره به آیه ۱۸۳ سوره بقره به خبرنگار معارف ایرنا گفت: در این آیه آمد است ای کسانی که ایمان آورده اید روزه بر شما واجب شده است همانگونگه که بر گذشتگان نوشته شده است. شاید به مقام تقوا برسید. تقوا به این معناست که انسان در برابر خواهش ها و هوس ها مقاوم شود و بتواند در برابر تمایلات ایستادگی کند و کسی که می تواند در مقابل خواسته ها بایستد و روزگار را با گرسنگی و تشنگی بگذراند، قوی می شود و لذا یکی از مهترین اهداف روزه به عنوان واجب شرعی افزایش مقاومت مومنان است.

وی افزود: وقتی انسان روزه می گیرد و درسایه روزه، گرسنگی و تشنگی را تحمل می کند، به یاد گرسنگان، تشنگان و فقرا می افتد و در واقع در یک رزمایش مقدس شرکت می کند که امسال این رزمایش توسط رهبر معظم انقلاب به عنوان رزمایش همدلی و مواسات نامیده شده. وقتی در این رزمایش شرکت می کنیم، زمینه از بین بردن فقر را فراهم می کنیم و در نتیجه، مقاومت ملی افزایش پیدا می کند. بنابر این روزه سبب افزایش مقاومت فردی و مقاومت اجتماعی است.

رئیس پژوهشگاه فقه نظام اضافه کرد: سلامتی جسمی نیز یکی از برکات روزه است. چون باعث می شود بسیاری از سموم و مواد زائد که در بدن انباشته شده از بین برود و این یکی دیگر از ابعاد مقاوم سازی جامعه اسلامی است. آحاد مردم به واسطه روزه از سلامت جسمی برخوردار می شوند و در یک نگاه می توان گفت انسان مومن از جهت سلامت جسمی، قطع تعلقات، افزایش روحیه ایستادگی در برابر سختی ها ، کمک به دیگران و کاستن فقر از چهره جامعه می تواند موجب افزایش مقاومت فردی و اجتماعی شود.

وی ادامه داد: از حضرت علی (ع) سوال شد که چه کنیم شیطان از ما دور شود و آن حضرت فرمود روزه، روی شیطان را سیاه می کند. اگر شیاطین تصمیم دارند بر جامعه اسلامی فشار بیاورند و مغلوب خود کنند، به واسطه روزه که موجب افزایش مقاومت جامعه اسلامی است، روی شیاطین سیاه خواهد شد و در آیه ۱۵۳سوره بقره می بینیم که روزه به عنوان مصداق صبر شمرده شده است.

نماینده مردم زنجان در مجلس خبرگان افزود: خدا مومنان را دعوت می کند تا از صبر و نماز کمک بگیرند و در روایات متعددی از روزه به عنوان صبر یاد شده است. چون این واجب الهی باعث افزایش صبر و مقاومت انسان می شود.

نمونه ای قرآنی از مقاومت در برابر دشمن

وی با اشاره به آیات ۲۴۶ تا ۲۴۹ سوره بقره گفت: قوم بنی اسراییل نزد پیامبرشان آمدند و از او درخواست کردند که رهبری برای مبارزه معرفی کند و پیامبرشان نیز شخصی به نام طالوت را به عنوان فرمانده جهاد معرفی کرد. وقتی او لشکر خود را برای مبارزه حرکت داد، آزمایشی را برای آنان مقرر کرد که شبیه روزه ماست.

حاجی ابوالقاسم افزود: طالوت به بنی اسراییل گفت که شما گرسنه و تشنه می شوید و در مسیر، به نهری می رسید ولی آن زمان حق ندارید، از آب نهر بنوشید مگر به اندازه ضرورت و در واقع مومن در ماه رمضان و در لحظات روزه داری تمرین می کند که در مقابل خواسته ها بایستد مگر به اندازه ضرورت و سزاوار است که از افطار و سحر نیز انسان در خوردن و آشامیدن زیاده روی نکند.

این حافظ قرآن اضافه کرد: بسیاری از سپاهیان طالوت نتوانستند در این آزمون موفق شوند و این افراد همان کسانی بودند که در خوردن و آشامیدن افراط کردند. وقتی از نهر گذشتند و در رویارویی دشمن قرار گرفتند، همان کسانی که نتوانستند در لحظه آزمایش مهاری بر نفس بزنند، در هنگام آزمایش شکست خوردند ولی کسانی که از آزمایش پیروز بیرون آمدند و به فرموده پیامبر و رهبر خود عمل کردند، مقاوم شدند و به گفته قرآن این افراد همان کسانی هستند که به ملاقات پرودرگار ایمان دارند .

وی ادامه داد: البته کسانی که در آزمایش پرهیز از نوشیدن و خوردن پیروز بودند، خطاب به سست عنصرها و انسان های ضعیف الایمان گفتند که اینگونه نیست انسان های مومن به دلیل تعداد کم شکست بخورند و بسیاری از گروه ها با تعداد کم دربرابر دشمنان انبوه پیروز شدند.

این استاد حوزه با اشاره به نامه ۴۵ نهج البلاغه گفت: امیرمومنان در این نامه فرمود گویا کسی از شما می گوید اگر غذای علی این است، پس ضعف و سستی، مانع او از جنگ خواهد شد ولی بدانید چوب درختان بیابانی سخت تر است و درختان سرسبز، پوستی نازک تر دارند و گیاهان صحرایی آتششان افزونتر است. آن حضرت گیاهانی را که در کنار دیوار باغ ها و نهرها می روید، با گیاهانی که در کنارصخره ها می روید مقایسه کرده و می فرماید گیاهان کنار نهر بسیار ضعیف هستند و اگر ذره ای آب به آنها نرسد پژمرده می شوند ولی گیاهان بیابانی گیاهانی قوی هستند و انسان مومن به واسطه ایستادگی در برابر خواسته ها و عباداتی مانند روزه مقاوم می شود.

من گوش استماع ندارم لمن تقول؟

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول

من گوش استماع ندارم. لمن یقول؟

تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق

جایی دلم برفت که حیران شود عَقول

آخر نه دل به دل رود؟ انصاف من بده

چون است من به وصل تو مشتاق و تو مَلول؟

یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک

بسیار فرق باشد از اندیشه تا وُصول

روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم

پروانه را چه حاجت پروانه دخول؟

گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست

بیچاره در هِلاک تن خویشتن عجول

نَفْسی تَزولُ عاقبةَ الأَمرِ فی الهوی

یا مُنْیَتی و ذِکرُک فی النَّفسِ لایَزول

ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست

گر رد کنی بِضاعتِ مُزْجاة ور قبول

ای پیک نامه‌بر که خبر می‌بری به دوست

یالَیْت اگر به جای تو من بودمی رسول

دوران دهر و تجرِبتم سر سپید کرد

وز سر به در نمی‌رودم همچنان فُضول

سعدی چو پایبند شدی بار غم ببر

عیّار دست بسته نباشد مگر حَمول

جام زهر امام.چطور امام شهدا را قابل مذاکره کزد

نوشیدن جام زهر یا نوشیدن کاسهٔ زهر یا نوشیدن زهر اصطلاحی است که سید روح‌الله خمینی (رهبر ایران در آن زمان) در پیام خود به ملت ایران در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ دربارهٔ پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت که در سال قبل صادر شده بود، منتشر کرد و قبول کردن این قطعنامه را با این عبارت توصیف نمود.[۱]

پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران و پایان جنگ هشت ساله میان ایران و عراق، در شرایطی که تبلیغات رسمی حکومت برای ادامه جنگ با شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» ادامه داشت کار آسانی برای خمینی و طرفدارانش نبود.[۲]

این عبارت امروزه دربارهٔ وضعیت سیاسی فعلی ایران در جهان نیز به کار گرفته می‌شود[۳]

پیام روح‌الله خمینی

ویرایش

متن مربوطه در ویکی‌نبشته: نامه سید روح‌الله خمینی برای اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت

در تاریخ ۲۹ تیر ۱۳۶۷ و در سالگرد کشتار خونین مکه، روح‌الله خمینی پیامی خطاب به ملت ایران صادر کرد:[۱][۲]

«… و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می‌دیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلًا خودداری می‌کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش‌بس موافقت نمودم… خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده‌های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده‌ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده‌ام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می‌کنم…»

تاریخچه

ویرایش

مقالهٔ اصلی: قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت

نقدهای بسیاری دربارهٔ قبول کردن قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت توسط روح‌الله خمینی تا کنون بیان شده‌است که افراد مختلفی را در خوراندن یا نوشاندن جام زهر به روح‌الله خمینی مسئول می‌دانند.[۴][۵][۶][۷] با این حال در روزهای اخیر برخی خبرگزاری‌های ایران نظیر خبرگزاری مهر، ایسنا و فارس گزارش‌ها و گفتگوهایی دربارهٔ پذیرش قطعنامه ۵۹۸ منتشر کرده‌اند که برخلاف سالهای گذشته پررنگ‌تر و برجسته‌تر بوده و نگاه غالب به این مسئله مثبت و همگی آن را یک اقدام «موفقیت‌آمیز» و «پیروزمندانه» که «کشور را نجات داد» تلقی کرده‌اند.[۸]

از سوی برخی از محافظه کاران منتقد اکبر هاشمی رفسنجانی، در مورد نقش وی در پایان دادن به جنگ با عراق عنوان شده‌است. این منتقدان، مدعی آمادگی ایران برای ادامه جنگ بعد از سال ۱۳۶۷ هستند و کسانی چون اکبر هاشمی رفسنجانی جانشین فرمانده کل قوا در زمان جنگ و میرحسین موسوی نخست‌وزیر دوران خمینی را متهم می‌کنند که رهبر سابق ایران را وادار کرده‌اند تا آتش‌بس با عراق را بپذیرد.[۹]

هاشمی رفسنجانی به انتقاد شدید از افرادی پرداخته که به دنبال «مقصر تراشی برای پایان جنگ» و یافتن «مقصران خوراندن جام زهر» به خمینی هستند و گفت «امروز پس از گذشت سالها از دفاع مقدس، کسانی که از راه دور دستی بر آتش دارند و در آن دوران خوف حضور داشتند، به زبان آمده و مدعی پیدا کردن مقصران خوراندن جام زهر به حضرت امام هستند.»[۹] به گفته اکبر هاشمی رفسنجانی، تصمیم به پایان جنگ با عراق با اجماع مقام‌های اصلی حکومت ایران، شامل فرماندهان نظامی و مسئولان ارشد قوای سه‌گانه (از جمله رئیس‌جمهور وقت، سید علی خامنه‌ای) صورت گرفته‌است.[۹]

در وبگاه هاشمی رفسنجانی به نقل از سید علی خامنه‌ای آمده‌است:[۱۰]

«یک روز بندهٔ صالح خدا، آن انسان بزرگ و مخلص که هیچ‌چیز را برای خودش نمی‌خواست و همهٔ کارها را برای خدا می‌کرد و همه چیز را برای او می‌خواست، درقضیهٔ قطعنامه گفت: کاسهٔ زهر را نوشیدم. این تلخی را او تحمل کرد؛ ولی خدای متعال به آن بندهٔ صالح عوض داد و هنوز دو سال و اندی نگذشته کاسهٔ شهد و شیرینی پیروزی را به ملتش چشاند و کامشان را شیرین کرد.»

بنابر گفته بی‌بی‌سی، سایت دفتر نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای ضمن دفاع از پذیرش قطعنامه آتش‌بس توسط رهبر سابق ایران، تأکید داشت کسانی که دربرداشت خود از این اقدام «تعجیل می‌کنند، سخت در اشتباهند.»[۹]

این سایت، در مطلبی به نوشته محی الدین حائری شیرازی، امام جمعه سابق شیراز، با تأکید بر اینکه «امتحان امت در مسئله اطاعت از امامت جزو مقدمات ظهور است»، صلح با عراق را «پیروزی» دانست و نوشت: «امام راحل مثل امام مجتبی علیه‌السلام جام زهر را نوشید و با صدام صلح کرد.»[۹]

کاربرد سیاسی امروزه

ویرایش

همچنین ببینید: نامه جام زهر

از عبارت نوشیدن جام زهر در ادبیات سیاسی ایران بسیار استفاده می‌گردد. بحث در مورد تحولات منتهی به پذیرش آتش‌بس توسط سید روح‌الله خمینی، که توسط وی «نوشیدن جام زهر» توصیف شد، به موازات افزایش فشارهای بین‌المللی بر ایران بر سر برنامه هسته‌ای ایران، در سطح نشریات ایران بالا گرفته‌است.[۳] و عبارت «جام زهر هسته‌ای» نیز به کار می‌رود.[۱۱]

برای مثال محمد نوری‌زاد روزنامه‌نگار و مستندساز منتقد حکومت در نامه سرگشاده‌ای از سید علی خامنه‌ای خواسته‌است اگر برای بهبود شرایط خواهان «نوشیدن جام زهر» نیست این کار را به «مجلس گوش به فرمان» ایران واگذار کند.[۱۲]

به نوشتهٔ «بازتاب»، در طیفی نظیر الله کرم و سراج معتقدند شرایط به آن اندازه خطرناک و غیرقابل مدیریت نیست که نیاز به نوشیدن جام زهر باشد و این طیف در فضای رسانه‌ای ابراز می‌کنند که برخی در جریان موسوم به انحرافی قصد دارند با بزرگنمایی اثرات تحریم بر اقتصاد کشور، رهبر را به نوشیدن جام زهر و عقب‌نشینی در پرونده هسته‌ای وادار کنند.[۳]

بازتاب در ادامه می‌نویسد دیدگاه سومی نیز وجود دارد که تهدیدات بیرونی علیه جمهوری اسلامی را فراتر از پرونده برنامه هسته‌ای ایران دانسته و معتقد است برای عبور از این تهدیدات، تعلیق هسته‌ای (و به تعبیر این طیف نوشیدن جام زهر کفایت نمی‌کند) و نیازمند راهبرد بسیار جامع‌تری است.[۳]

اصطلاح نوشیدن جام زهر امروزه در متون سیاسی به مفهوم قبول مسائل دشوار سیاسی و بر خلافِ اعتقاد گفته می‌شود.[۳][۱۱][۱۲]

سوءاستفاده شرم‌آور از فاجعه انسانی سقوط افغانستانی‌ها از هواپیمای نظامی آمریکا

مجموع نظرات: ۴۰۶

جمعه ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۴:۵۴

تصاویر | سوءاستفاده شرم‌آور از فاجعه انسانی سقوط افغانستانی‌ها از هواپیمای نظامی آمریکا

اقدام غیرانسانی برخی شرکت‌های تولید لباس در عرضه تی‌شرت با تصویر سقوط شهروندان افغانستانی از هواپیمای نظامی آمریکا با واکنش‌های گسترده کاربران فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی روبه‌رو شد.

تى‌شرت‌هاى باشگاه چتربازي كابل

به گزارش همشهری آنلاین، در شرایطی که بسیاری از مردم دنیا همچنان در شوک دیدن تصاویر سقوط ناباورانه افغان‌ها از هواپیمای آمریکا هنگام تلاش برای گریختن از دست طالبان هستند، برخی دیگر ماهی گرفتن از این آب گل‌آلود را کمتر از یک هفته پس از ماجرا شروع کرده‌اند.

این روزها تصاویر تی‌شرت‌هایی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که روی آنها عبارت «باشگاه چتربازی کابل تاسیس ۲۰۲۱» با تصویر لحظه سقوط شهروندان افغانستانی از هواپیمای نظامی آمریکا به چشم می‌خورد. در برخی فروشگاه‌های آنلاین لباس این تی‌شرت‌ها در رنگ‌های گوناگون به بهای ۱۵.۹۹ دلار برای فروش عرضه شده است. هر چند کاربران از این اقدام بسیار آزرده و عصبانی‌اند و از شرکت‌های عرضه‌کننده خواسته‌اند زودتر به این کار توهین‌آمیز پایان دهند.

یک روز پس از ورود طالبان به کابل پایتخت افغانستان و در شرایطی که بسیاری از شهروندان افغان در پی یافتن راهی برای خروج از کشورشان بودند، یک فروند هواپیمای نظامی آمریکا هنگام برخاستن از باند فرودگاه کابل دست‌کم جان هفت نفر را گرفت. یکی دو نفر زیر چرخ‌ها ماندند، سه نفر از هواپیما به پایان پرت شدند و بقایای جنازه یک افغانستانی هم پس از فرود هواپیمای آمریکایی در مقصد پیدا شد. انتشار تصاویر سقوط انسان‌ها از آسمان موجی از بهت و خشم در سراسر جهان پدید آورد.

یکی از اعضای اندیشکده شورای آتلانتیک در آمریکا در واکنش به فروش تی‌شرت‌های موهن در فضای مجازی در توییتر خود نوشت: «در حالی که افغان‌ها از سر درماندگی می‌خواهند با آویزان شدن به هواپیما فرار کنند، یک نفر تصمیم گرفته از درد و بیچارگی آنها پول دربیاورد و تی‌شرت‌های زننده را وارد بازار کرده است.»

تصاویر | سوءاستفاده شرم‌آور از فاجعه انسانی سقوط افغانستانی‌ها از هواپیمای نظامی آمریکا

اشرف غنی کجاست؟

بالای سقوط ولایات افغانستان به دست طالبان در روزهای آغازین اوت سال ۲۰۲۱ مقامات ارشد دولت وقت را شوکه کرده بود. تنها ۴۸ ساعت پیش از فرار اشرف غنی، رئیس جمهور پیشین افغانستان از کشور، وی در روز ۱۳ اوت در جلسه‌ای راجع‌به سقوط ولایت هرات با عبدالله عبدالله، رئیس اجرائیه، امرالله صالح، معاون اول رئیس جمهور، وزیر کشور، وزیر دفاع و مقامات ارشد دولتی در دفتر خود جلسه داشت. به گفته یکی از مقامات ارشد پیشین دولتی حاضر در جلسه، آن‌ها که دائما یکدیگر را متهم می‌کردند، می‌خواستند بدانند دلیل این که سربازان در نبرد با طالبان سنگرها را ترک می‌کنند چیست؟

به گزارش ایسنا به نقل از یورونیوز، بازرس ویژه ایالات متحده برای بازسازی افغانستان (سیگار) با انتشار گزارشی روایتی دقیق از آخرین روزهای دولت جمهوری اسلامی افغانستان ارائه داده است.

در این گزارش و به نقل از یکی از مقام‌های ارشد حکومت پیشین آمده است: «تا آن زمان هیچ‌کس دفاع از کابل را جدی نگرفته بود». در آن روز، رئیس جمهور مجادله اعضای جلسه را قطع کرد و به آن‌ها دستور داد تا به دلیل نزدیک شدن طالبان به کابل روی دفاع از این شهر متمرکز شوند. در آخر جلسه هم رئیس جمهور تصمیم گرفت در پیامی ویدیویی به مردم بگوید: «ما بر سر مواضع خود ایستاده‌ایم و پیشرفت طالبان را متوقف می‌کنیم».

هیچ‌کس پیشروی طالبان را جدی نگرفت

رئیس ستاد ارتش أفغانستان در روز شنبه ۱۴ اوت ۲۰۲۱ نحوه دفاع از کابل در دوهفته پیش رو را برای رئیس جمهور و مقامات دولت شرح داد. انتظار او به وضوح درگیری نظامی و یا مذاکره طولانی مدت بر سر کابل بود. یکی دیگر از مقامات دولت افغانستان می‌گوید، غنی فرض می‌کرد کابل آن قدر خوب محافظت می‌شود که می‌تواند دو هفته مقاومت کند تا روند انتقال دولت به آرامی انجام شود به همین خاطر به کارکنانش دستورالعمل اقامت دوهفته‌ای در پایتخت و آمادگی برای انتقال قدرت را داده بود. رئیس اداره امنیت کابل هم به همین منظور عوض شد اما پیشروی طالبان برگشت ناپذیربه نظر می‌رسید. این مقام ارشد دولتی افغانستان به دفتر بازرسی ویژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان گفت: «روز شنبه همه وحشت کرده بودند. ولایت لوگر هم سقوط کرده بود و نیروهای طالبان فشار زیادی بر ولایت ننگرهار وارد آورده بودند. ما درحال گزارش‌ رسانی به رئیس جمهور و اساساً شاهد از هم پاشیدن نیروهای دفاع و امنیت ملی افغانستان بودیم. تمام شنبه شب را نخوابیدم و در ساعت ۳:۳۰ بامداد روز یکشنبه، متوجه شدم ننگرهار سقوط کرده است. تصمیم گرفتم به نزد مشاور امنیت ملی بروم و بگویم براساس تجربه سال ۱۹۹۶ من (دفعه پیش که طالبان کابل را تصرف کرد) حفظ کابل تقریباً غیرممکن و فروپاشی دفاع از کابل قریب الوقوع است.»

البته، برخی از مقامات ارشد دولت همچنان فکر می‌کردند چون طالبان با ایالات متحده توافق کرده که تا پیش از زمان درنظر گرفته شده و خروج نیروهای بین‌المللی وارد کابل نشود، این همه وحشت ضروری نیست. با این حال، طبق گزارش گارد محافظ ریاست جمهوری، پیش از ظهر روز یکشنبه ۱۵ اوت طالبان در حال ورود به شهر بود و فرودگاه کابل دیگر امنیتی نداشت. بر اساس گزارش‌هایی که بعدا منتشر شد، طالبان مغایر با توافقش و پیش از خروج کامل نیروهای بین‌المللی وارد پایتخت شده بود.

حال و هوای کاخ ریاست جمهوری در روز یکشنبه مدام بدتر می‌شد. تعداد زیادی از وزرا و معاونانشان پیش‌تر کابل را ترک کرده و هزاران کارمند دولت در حال فرار بودند. تنها تعداد اندکی از حلقه نزدیکان رئیس جمهور و نهاد گارد محافظ ریاست جمهوری باقی مانده بودند. به گزارش خبرگزاری هند، حوالی ساعت ۱۰ صبح، حمدالله محب، مشاور امنیت ملی، در تماسی با فاضل فضلی، رئیس اداره امور از افغانستان، به او دستور داد کارکنان را مرخص کند.

مقامات ارشد کاخ ریاست جمهوری با علم بر این که دولت افغانستان مسئول امنیت کابل است، تلاش کردند با مقامات ارشد وزارت‌های دفاع و کشور افغانستان تماس بگیرند و از آن‌ها بخواهند که در برابر هجوم طالبان مقاومت کنند. یکی از مقامات ارشد می‌گوید: «وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش را پیدا نکردیم. وزارت دفاع به ما اطلاع داد که هیچ کس در ساختمان نمانده است. رئیس جمهور در گفتگو با وزیر کشور و ریاست عمومی امنیت ملی به آن‌ها دستور داد تا کارکنانشان را برای حفظ نظم عمومی به سطح شهر بفرستند. اما آن‌ها هیچ‌کسی را نداشتند. آن روز پلیس‌ها در زیر یونیفرم خود لباس عادی پوشیده‌ بودند.»

رسانه‌های افغان و آمریکایی گزارش دادند، غنی صبح آن روز برای تشکیل جلسه اضطراری دولت تنها نیمی از کابینه را داشت. امرالله صالح، معاون اول رئیس جمهوری و بسم‌الله محمدی، وزیر دفاع هم در بین کسانی بودند که غنی موفق نشد به آنها برسد. یکی از مقامات امنیتی پیشین می‌گوید که غنی به او دستور داد تا هرج و مرج کابل را کنترل کند اما یافتن نیرو برای این امر کار بسیار مشکلی بود.

در همین حال غنی به مقامات ارشد خود دستور داد که به سفر از پیش برنامه ریزی شده خود به دوحه قطر برای مذاکره با طالبان ادامه دهند. اما طی چند دقیقه مشخص شد این سفر و مذاکرات تحت تاثیر هجوم طالبان به کابل قرار گرفته و شکست خورده است. یکی از مقامات ارشد دولتی مذاکر کننده گفت: «ما فراتر از مذاکره برای حفظ جمهوریت رفته‌ایم و اکنون بر سر یک انتقال صلح‌آمیز قدرت مذاکره می‌کنیم».

با افزایش گزارش‌ها مبنی بر ورود طالبان به شهر، حتی چشم‌انداز یک انتقال قدرت سازمان‌دهی شده هم از بین رفت. یک مقام ارشد پیشین دولتی گفت: «هرج و مرج چنان شدید شده بود که هر دقیقه می شنیدیم یک منطقه از کابل به دست طالبان افتاده است.»

کارکنان باقی مانده در کاخ ریاست جمهوری که می‌دانستند به زودی باید آن‌جا را ترک کنند، به دنبال پاسپورت‌هایشان بودند. در حوالی ظهر، اشرف غنی با خروج رولا غنی، بانوی اول و پروازش به سمت امارات عربی متحده موافقت کرد اما خیلی زود مجبور شد با خروج تقریبا اکثر مقامات ارشد به غیر از خودش موافقت کند. حتی نیروهای گارد محافظ ریاست جمهوری هم شروع به تعویض یونیفرم‌هایشان کردند. ژنرال قاهر کوچی، رئیس گارد محافظ ریاست جمهوری به همکارانش می‌گفت که رئیس جمهور میلی به خروج ندارد و از آن‌ها تقاضا می‌کرد او را قانع کنند که همراه بانوی اول خارج شود و طرح داخی هلی‌کوپترها

هنگامی که بانوی اول به همراه مقام‌های ارشد سوار هلی‌کوپترهایی شد که قرار بود آن‌ها را به فرودگاه کابل ببرند تا از آن‌جا به امارات عربی متحده پرواز کنند، خلبانان گفتند اوضاع امنیتی فرودگاه کابل به قدری بد است که نمی‌توان به سمت آن‌جا پرواز کرد. ژنرال کوچی، رئیس گارد محافظ ریاست جمهوری، محب، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور را به بیرون از هلی‌کوپتر برد و به او گفت که اگر اشرف غنی را اینجا تنها بگذارند، دیگر قادر به محافظت از رئیس جمهور نخواهد بود و آقای غنی حتما کشته خواهد شد.

غنی تصمیم به ترک کابل می‌گیرد

غنی در همان زمان همچنان امیدوار بود که با وزیر دفاع شخصا دیدار و درباره حفظ امنیت کابل گفتگو کند. حتی دستورکار امنیتی برای دیدار رئیس جمهور از وزارت‌خانه هم به آن‌جا فرستاده شده بود اما با نزدیک شدن نیروهای طالبان به محل وزارت‌خانه این دیدار لغو شد و دستیاران رئیس جمهور به این نتیجه رسیدند که زمان بسیار بحرانی است. همچنان که بانوی اول به همراه مقامات ارشد در هلی‌کوپترها منتظر بودند، محب و کوچی برای بردن رئیس جمهور به محل کاخ بازگشتند. رئیس جمهور در سرسرای کاخ منتظر بود و با اصرار محب و کوچی راضی به خروج شد. خروج آقای غنی آن‌قدر سریع و ناگهانی بود که پابرهنه از کاخ خارج شد و کوچی خود کفش‌هایش را پیدا کرد. رئیس جمهور حتی فرصت یافتن پاسپورتش را نداشت زیرا محب و کوچی می‌ترسیدند که نیروهای گارد محافظ ریاست جمهوری با چرخش به سمت طالبان اشرف غنی را اعدام کنند و به همین خاطر با اتومبیل به محل پرواز هلی‌کوپترها حرکت کردند.

رئیس جمهور، بانوی اول، محب و کوچی به هلی‌کوپتر اول، ۱۰ مقام ارشد دیگر به هلی‌کوپتر دوم و ۲۰ تا ۲۵ محافظ رئیس جمهوری به هلی‌کوپتر سوم سوار شدند اما جا برای همه این نیروها در هلی‌کوپتر سوم وجود نداشت و به گفته یکی از مقامات ارشد: «برخی از افراد کلیدی این نیروها که مسئولیت بخش‌های اطلاعاتی و عملیاتی را بر عهده داشتند، در لیست افرادی که اجازه سوار شدن به هلی‌کوپتر را داشتند، حضور نداشتند و فکر می‌کردند کنار گذاشته شده‌اند.» حتی یکی از نگهبانان پیش از این که هلی‌کوپتر حامل محافظان پرواز کند، «الله اکبر» گویان اسلحه خود را به سمت این هلی‌کوپتر نشانه گرفت. یکی از مقامات ارشد می‌گوید: «پنج درصد احتمال می‌دادم که زنده از این مخمصه بیرون بیایم».

دو هلی‌کوپتر حامل رئیس جمهور و مقامات ارشد درحالی شروع به پرواز کردند که هلی‌کوپتر سوم که پر از گاردهای ریاست جمهوری بود، برای مدت کوتاهی روی زمین ماند تا تعدادی از آنان را تخلیه کند. حتی پس از پیاده شدن چندین مسافر و بیرون انداختن جلیقه‌های ضد گلوله، هلیکوپتر همچنان آنقدر سنگین بود که نزدیک بود در هنگام بلند شدن به درختان برخورد کند و وسایل همراه مقامات ارشد و کارکنان دولت

طبق اظهار همه شاهدان، تعداد چمدان‌هایی که مسافران با خود به هلی‌کوپترها بردند بسیار کم بود. برخی از آن‌ها حاوی وسایل شخصی و بعضی دیگر حاوی پول نقد بودند. بانوی اول که زمان کافی جهت جمع کردن وسایلش برای سفر به امارات داشت، دو چمدان حاوی لباس همراه خود آورده بود. در حالی که ژنرال کوچی، رئیس سرویس محافظ رئیس جمهور، یک چمدان، رفیع فضلی، معاون مشاور امنیت ملی، یک کوله پشتی، مقیم عبدالرحیم‌زی، رئیس ستاد شورای امنیت ملی افغانستان، یک کیف دستی و محب مشاور امنیت ملی یک کاور کت و شلوار و یک کیف لپ‌تاپ همراه داشتند. یکی از مقاماتی که برای مدتی چمدان‌های بانوی اول را حمل کرده بود بر سبک بودن آن‌ها اذعان کرد. تنها بانوی اول و رئیس جمهور بودند که طی این سفر طولانی به ابوظبی با لباس‌های متفاوتی از آنچه زمان سوارشدن به هلی‌کوپتر بر تن داشتند، ظاهر شدند. بانوی اول لباس‌هایش را همراه آورده بود و رئیس جمهور هم با کمک فردی لباس‌ از ازبکستان تهیه کرد.

کوچی در کیف دستی خود بودجه ماهانه نهاد تحت مدیریت خود یعنی سرویس محافظ رئیس جمهوری که حدود ۲۰ میلیون افغانی (۲۵۰ هزار دلار) در آن زمان بود را همراه داشت. البته طبق اظهارات شاهد دیگری، او در آن زمان حدود ۱۰ میلیون افغانی همراه خود داشت. رفیع فضلی، معاون مشاور امنیت ملی، بودجه ماهانه شورای امنیت ملی یعنی حدود ۲۴۰ هزار دلار را که به درخواست محب از اداره مالی شورای امنیت ملی برای فراهم آوردن شرایط سفر تحویل گرفته بود، همراه داشت.

یکی از مقام‌های ارشدی که در هلی‌کوپتر حضور داشت می‌گوید: «هرکسی ۵ تا ۱۰ هزار دلار همراه داشت و هیچ‌کس یک یا چند میلیون دلار همراه نیاورده بود». همچنین غنی و محب بارها در مصاحبه با رسانه‌های مختلف اذعان کردند که آن‌روز با چند میلیون دلار از افغانستان خارج نشده‌اند. اگر این موضوع درست باشد، مجموع پول نقدی موجود در سه هلی‌کوپتر، حدود ۵۵۰ هزار دلار آمریکا بوده است. اما به رغم این مساله، چند ماه بعد محب در مصاحبه با شبکه CBS در پاسخ به این که آیا با خود پول نقدی هم برده‌اند پاسخ داد: «البته که نه، ما فقط خودمان را نجات دادیم».

سفارت روسیه در کابل بارها در رسانه‌های مختلف تاکید کرد که ۱۶۹ میلیون دلار به وسیله این هلی‌کوپترها از افغانستان خارج شده است و ظاهر اغبر، سفیر افغانستان در تاجیکستان، دو روز بعد یک کنفرانس مطبوعاتی این ادعاها را تکرار کرد. اغبر همچنین قول داده بود که برای دستگیری غنی از اینترپل درخواست کند. با این حال، از گفتگو با دفتر بازرسی ویژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان یا ارائه هر گونه مدرکی برای اثبات این ادعا امنتاع کرد.

میزان پول نقدی که روسیه ادعا کرده است، وزن و حجم قابل توجهی می‌داشت. اگر همه این ۱۶۹ میلیون دلار اسکناس ۱۰۰ دلاری روی هم چیده می‌شد، بلوکی به طول حدودا ۲.۳ متر (۷.۵ فوت) و عرض و ارتفاع حدودا ۱ متر (۳ فوت) می‌شد و به بیان دیگر تقریبا کمی بزرگتر از یک کاناپه سه نفره استاندارد آمریکایی می‌بود، وزن این بلوک هم چیزی حدود ۱۶۹۰ کیلوگرم (۳۷۲۲ پوند) می‌شد. هلیکوپترهای 17-Mi که گروه با آن‌ها از افغانستان خارج شدند، هیچ محفظه حمل بار مجزایی نداشته‌اند. در نتیجه همه بار باید همراه مسافران و در کابین قابل مشاهده بود و طبق اظهارات شاهدان در گفتگو با بازرس ویژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان، هیچ‌کدام محموله‌ دلاری این چنینی در هلی‌کوپترها مشاهده نکرده‌اند.

به محض سوار شدن رئیس جمهور، هر سه هلی‌کوپتر به سمت شمال پرواز کردند. طبق طرح‌های پیشین تخلیه اضطراری کاخ ریاست جمهوری، قرار بود آقای غنی یا به «ننگرهار» که در انتخابات پیشین بیشترین رای را در آنجا آورده بود برده شود و یا به «خوست» برود و تحت مراقبت نیروی مقاومتی که بیشتر از قبیله «تَنَی» هستند، باشد. غنی و محب هردو تایید کرده‌اند که در ابتدا قصد داشتند به سمت خوست پرواز کنند اما سپس دریافتند که مجبور به حرکت به کشور دیگری هستند و برد هلی‌کوپترها عامل محدود کننده برای انتخاب کشور مورد نظر بود.

یکی از مقامات ارشدی که سوار هلی‌کوپتر شده بود خاطر نشان ‌کرد: «زمانی که شروع به پرواز کردیم، خلبان‌ها نمی‌دانستند به کدام سمت باید بروند. یکی از آن‌ها به من گفت که نزدیک ترین مقصد تاجیکستان است. در واقع تا زمانی که در آسمان افغانستان بودیم، از این می‌ترسیدیم که مورد هدف طالبان قرار بگیریم. چون فرار رهبران افغان به ازبکستان سابقه تاریخی دارد و هیچ پیشینه‌ای راجع به تاجیکستان وجود ندارد، انتخاب آقای رئیس جمهور شهر «تِرمِز» در ازبکستان بود. اگرچه من می‌دانستم در برخی موارد ازبک‌ها رهبران ما را حبس کرده‌اند اما آقای غنی معتقد بود که با او منصفانه برخورد خواهند کرد».

درست زمانی که این گفتگوها در هلی‌کوپتر غنی در جریان بود، کارکنان و محافظان ریاست جمهوری در دو هلی‌کوپتر دیگر به هیچ وجه نمی‌دانستند که به چه سمتی مشغول پرواز هستند و بعضی‌ها تنها زمانی که از فراز کوه‌های هندوکش پرواز کردند متوجه شدند که قرار نیست از طریق فرودگاه کابل به سمت دوحه پرواز کنند. در همان زمان بود که آن‌ها تازه متوجه شدند که آقای غنی در یکی از هلی‌کوپترهاست. با این که کادر پرواز در تلاش برای ارتباط با پلیس مرزی ازبکستان ناکام بودند، اما هر سه هلی‌کوپتر در امتداد مرز شمالی افغانستان و به سمت غرب پرواز کردند تا به «ترمز» در ازبکستان رسیدند و چون سوختشان رو به پایان بود، بدون اجازه فرود آمدند افغانستان

برخورد ازبک‌ها و اماراتی‌ها با اشرف غنی و هیئت همراه

ابتدا هنگامی که سه تا از چهار هلی‌کوپتر در مجموع با ۴۰ سرنشین در ازبکستان به زمین نشستند، به سرعت توسط ماموران امنیتی مسلح ازبکستان محاصره شدند. وقتی آنها متوجه حضور غنی شدند، رئیس جمهور، بانوی اول و محب، مشاور امنیت ملی را تا ترمینال اصلی اسکورت کردند. اندکی بعد چهارمین هلی‌کوپتر ریاست جمهوری که هنگام پرواز سه هلی‌کوپتر دیگر از کاخ ریاست جمهوری در فرودگاه کابل بود، وارد صحنه شد. در این هلی‌کوپتر۱۴ نفر از مهندسان ناوگان هلی‌کوپترهای ریاست جمهوری حضور داشتند.

هم زمان با بازرسی هلی‌کوپترها، همه مسافران و کادر پرواز هم تفتیش شدند. همه چیز از چمدان‌ها و محتویات جیب مسافران گرفته تا گلوله‌های سلاح‌های محافظان رئیس جمهور برای تهیه لیست و عکس‌برداری به مقامات ازبکستان واگذار شد. از همه به طور جداگانه و مکررا در مورد سمتشان و اتفاقات آن روز بازجویی شد. سپس هلی‌کوپترها پلمپ شدند و اکثر گروه شب را در محوطه‌ای که توسط سربازان مسلح ازبک محاصره شده بود گذراندند.

عصر روز بعد، فاضل فضلی و رفیع فضلی دو تن از مشاوران رئیس جمهور، نیز به ترمینالی که غنی، بانوی اول و محب مشاور امنیت ملی در آن اقامت داشتند، احضار شدند و قسمتی از بودجه شورای امنیت ملی را به مقامات ازبکستان دادند تا پرواز آن‌ها به دوحه را ترتیب دهند.

یکی از مقامات ارشد می‌گوید، ازبک‌ها می‌گفتند: «همه ما یک روز رفتنی هستیم».

بسیاری از مقام‌های ارشد افغان اذعان کردند که بانوی اول می‌گفت فقط ۸۰۰ دلار پول دارد. بنابر این مقام‌های کاخ ۱۲۰ هزار دلار از پولی که همراه آورده بودند را در اختیار ازبک‌ها گذاشتند تا هواپیمای مسافربری «بمباردیر» قزاق خود را به صورت چارتر برای سفر به ابوظبی در امارات عربی متحده در اختیار آن‌ها بگذارد. این هواپیما ۵۰ صندلی داشت و ۴ نفر دیگر مجبور شدند تمام طول پرواز را در راهروی هواپیما بشینند. آن‌ها شامگاه ۱۶ اوت ازبکستان را ترک کردند و در ابوظبی با استقبال مقامات مواجه شدند و حوالی نیمه شب به هتل سنت رجیس رسیدند. طبق اذعان شاهدان تمامی چمدان‌های و وسایلی که کاروان اشرف غنی از کابل با خود همراه آورده بودند به هتل رسید.

اکثر ۵۴ افغان برای هفته‌ها، یا بیشتر، در هتل سنت رجیس باقی ماندند. اماراتی‌ها به آنها اجازه نمی‌دادند بدون دریافت مجوز هتل را ترک کنند، و حتی پاسپورت‌هایشان را مصادره و ممنوعیت ارتباط با رسانه‌ها را برایشان شرط میزبانی اعلام کردند. مابقی پول نقدی که برایشان باقی مانده بود بین این ۵۴ نفر تقسیم شد. مقداری از آن برای خانواده گاردهای محافظ ریاست جمهوری که هنوز در افغانستان بودند فرستاده شد، مقداری به کارکنان ارشد که در افغانستان مانده بودند اهدا شد، مقداری به کارکنان ارشد برای تهیه بلیط هواپیما برای سفر کشورهای دیگری که تابعیت داشتند، رسید، و بقیه هم میان گروه توزیع شد تا بتوانند هتل سنت رجیس را ترک کنند.

انتهای پیام

    امپراتور و الوهیت

    سه شهریار و پنج خاقان یا سه شهریار و پنج امپراتور (به چینی: 五帝 三皇؛ به پین یین: Sānhuáng wǔdì؛ به وید جایلز: San-huang wu-ti)، حاکمان اساطیری و قهرمانان فرهنگی چین در طول دورانی می‌باشند که فاصلهٔ سالهای ۲۸۵۲ پیش از میلاد تا ۲۲۰۵ پیش از میلاد را در بر می‌گیرد. این دوران مصادف با زمان قبل از دوران دودمان شیا می‌باشد.

    تالار سه شهریار چانگ چون شی، یک معبد مربوط به تائوئیست‌ها واقع در ووهان

    ترجمه دقیق و واقعی کلمهٔ دی یا 帝 —به معنای ایزدشاه، یا پادشاهی که مقام الوهیت نیز دارد، — دشوار و مسئله دار است، این کلمه پس از ظهور دوران امپراتوری چین شی هوانگ (秦始皇) اغلب با استفاده از مفهوم مدرن آن، که تا قبل از این سابقه نداشته، ترجمه شده‌است. حال آن که معنی اصلی، و ترجمه آن به احتمال زیاد مفهومی از برتر بودن یا عالی بودن را می‌رساند، و به جای امپراتور به نوعی ابرانسان، اشاره می‌کند. این نکته در کتاب شانگ دی (上帝) نیز انعکاس یافته، و نوعی برتری و الوهیت در دوران سلسله شانگ نیز بدان نسبت داده شده‌است. بدین ترتیب ماهیت تعبیر 帝، در اصل نمایانگر مسیری است که به شیوه‌های نیایش گونه و عبادی منتهی می‌شود و به سه شهریار و پنج خاقان مقامی در ورای مقام معمول شهریاران و امپراتوران چین می‌بخشد.

    سه شهریار

    ویرایش

    سه شهریار، که گاهی اوقات با عنوان سه فرد باعظمت و عالی‌نسب و عظیم الشأن هم شناخته می‌شوند، در تاریخ اسطوره‌ای چین به ایزدشاهان یا نیمه خدایانی گفته می‌شد که استفاده از قدرت جادویی خویش، موجبات بهبود و توسعهٔ زندگی مردمان خود را فراهم می‌آوردند. امّا از آنجا که این شهریاران سرچشمه‌ای سرشار از فضایل و نیکی‌ها بودند، دوران زندگی آن‌ها طولانی بود و فرمانروایی آنان در طی یک دوره صلح درازمدت صورت می‌گرفت.

    البته در متون تاریخی گوناگون چین، هویت‌های مختلفی به سه شهریار نسبت داده شده‌است. از جمله در کتاب مشهور ثبتیات مورخ بزرگ یا همان شیجی که توسط سیما کیان نوشته شده‌است، در فصلی که بوسیلهٔ سیما ژن اضافه شده‌است، عنوان دولت هریک از شهریاران سه‌گانه چنین ثبت شده‌است:

    • پادشاه آسمانی (天皇)؛
    • پادشاه زمینی (地 皇)؛
    • پادشاه بشر (泰皇) یا:(人 皇)

    در دو منبع چونکیو یوندو شو (春秋 运 斗 枢) و چونکیو یوان مینگ بائو (春秋 元 命 苞) سه شهریار با عناوین ذیل مشخص شده‌اند:

    • فوهسی (伏羲)
    • نوگوا(女娲)
    • شن نونگ(神农)

    فوهسی و نوگوآ به ترتیب یک ایزد مرد و یک الهه زن هستند که با یکدیگر زن و شوهر می‌باشند و اجداد نوع بشر پس از بروز سیل ویرانگر به‌شمار می‌آیند. اختراع و تنظیم اولیه هشت نماد یا همان با گوآ (ژیان تیان با گوا، 先天 八卦) به فوسی نسبت داده می‌شود. شن نونگ مخترع کشاورزی و همچنین اولین کسی است که به استفاده از گیاهان با اهداف پزشکی اقدام نمود.

    افسانه ئی چینگ این گونه آغاز می‌شود:

    در زمان‌های قدیم و در دوران فرمانروایی پادشاه فوهسی، هنگامی که او به بالا می‌نگریست، آسمان و ستارگان را مشاهده می‌کرد و بعد به جستجو در زمین می‌پرداخت و هنگامی که او رو به پایین نگاه می‌کرد، به تماشای پرندگان و جانوران می‌پرداخت تا ببیند که این جانداران چگونه در محیط زیست خود، زندگی می‌کنند. بدینسان او نمونه‌هایی از دور و نزدیک جمع‌آوری نمود و سپس هشت نشانهٔ یین و یانگ را خلق نمود. (اینها همان هشت نماد بودند که از با گوآ تشکیل شده بودند) تمام این کارها برای شبیه‌سازی قوانین جهان صورت گرفته بودند… فوهسی فوت کرد و پس از مرگ او، شن نونگ برخاست. او روش شخم زدن زمین را پدیدآورد و به مردمان نیز این شیوه را آموخت و به آن‌ها یاد داد که چگونه محصولات خویش را بپرورانند و چطور ماهیگیری بکنند. او همچنین پول و بازار را نیز، به منظور انجام مبادلات کالا اختراع نمود.

    شانگ شو دو ژوان (尚书 大 传) و بای هو تونگیی (白虎通 义)، نوگوآ را با سویرن(燧 人)، که مخترع آتش به‌شمار می‌آید، جایگزین کرد. همچنین دیو آنگ شیجی(帝王 世纪) نیز، نوگوآ را با امپراتور زرد (黄帝) که جدّ اعلای تمامی افراد دودمان هان به‌شمار می‌آید، جایگزین نمود.

    پنج خاقان

    ویرایش

    تصویری تاریخی از امپراتور زرد

    پنج خاقان یا پنج امپراتور، پنج تن از زمامداران افسانه‌ای چین باستان بودند که از نظر اخلاقی پادشاهانی حکیم و خردمند و بی عیب و نقص محسوب می‌شدند. با توجه به ثبتیات مورخ بزرگ، این پنج امپراتور عبارت بودند از:

    • هوانگ دی یا امپراتور زرد (黄帝)
    • جوان سیون (颛 顼)
    • امپراتور کو (帝 喾)
    • امپراتور یاو (尧)
    • امپراتور شون(舜)

    یاو و شون، همراه با یوی بزرگ (禹)، بنیانگذاران دودمان شیا محسوب می‌شدند و همچنین از آنان با عنوان سه امپراتور نیز نام برده می‌شد. این سه پادشاه، بعدها و در تاریخ چین، توسط کانفوسیان‌ها به عنوان الگوهای فرمانروایی و مثال‌ها و نمونه‌های برجسته اخلاقی در نظر گرفته شدند. شانگشو ژو (尚书 序) و دیوانگ شیجی به جای امپراتور زرد، شامل شائوهائو (少昊) می‌باشند.

    نغمه‌های چو (楚辞) پنج خاقان را به عنوان خدایان جهات مختلف شناسانده‌است:

    • شائوهائو (شرق)
    • جوان سو (شمال)
    • امپراتور زرد (مرکز)
    • شن نونگ (جنوب)
    • فوهسی (غرب)

    کتاب مناسک (礼记) پنج امپراتور را با پنج دودمان (五 氏) معادل هم فرض نموده‌است، که شامل:

    • یوچائو- شی (有巢氏)
    • سویرن - شی (燧人氏)
    • فوهسی - شی (伏羲 氏)
    • نوگوآ - شی (女娲 氏)
    • شن نونگ - شی (神农氏)

    هرچند که هریک از افرادی که با عنوان امپراتور تعیین شده‌اند، تنها افرادی با نقش مهم و سهم بزرگ در ادارهٔ امور بوده‌اند یا فرمانروایان نامدار اتحادیه‌های قبیله‌ای به‌شمار می‌رفته‌اند. از سالنامه بامبو و همچنین از تاریخ‌های کلاسیک چین، چنین برداشت می‌شود که مقام و موقعیت این خاقان‌ها، از طریق انتخاب آنان توسط رؤسای دیگر اتحادیه‌های قبیله‌ای به دست می‌آمده‌است. وقتی که این فرمانروایان از دنیا می‌رفته‌اند، این احتمال وجود داشته که فرزندان آنان در تکیه زدن بر جای پدر در مقام فرمانروای قبیله خودشان توفیق یابند، اما انتصاب فرزندان به جای پدر در مقام فرمانروای اتحادیه‌های قبیله ای، بدین طریق صورت نمی‌گرفته‌است. در ضمن میزان قدرت این پنج امپراتور، به مراتب کمتر از میزان قدرتی بوده که امپراتوران تاریخ واقعی چین در اختیار داشته‌اند، چراکه خاقان‌های تاریخ واقعی چین بر مردم این سرزمین، سلطهٔ مطلق داشته‌اند.

    نخستین امپراتور تاریخی چین، یعنی چین شی هوانگ (秦始皇) با ترکیب دو عنوان شهریار (皇 یا همان هوانگ) و ایزدشاه (帝 یا همان دی) اصطلاح جدیدی را برای کلمه امپراتور، ابداع نمود که هوانگدی (皇帝) خوانده می‌شد.

    در اوایل سلسله ژو (همان دودمان جو)، این حاکمان اسطوره‌ای به عنوان نوعی توتم از سایر لردهای فئودال، منفک شدند و ارج و مقامی متفاوت از آنان یافتند، طوری‌که با یکدیگر تا حد زیادی ارتباط داده شدند، و ضمن بخشیدن نوعی مقام الوهیت به آن‌ها به عنوان بخشی از آیین‌های عبادت اجدادی مورد ستایش و پرستش واقع شدند. این خاقان‌ها، به عنوان اشراف قوم، در طول دوران‌هایی که در تاریخ چین، به دوره بهاری و پاییزی یا دوره ایالت‌های متخاصم شهرت داشتند، به درگیری و مبارزهٔ متناوب با دیگران می‌پرداختند، و این درگیری‌ها به شکل‌گیری حکم‌های مختلفی میان طوایف و قبایل منجر می‌گشت و از جمله اغلب ائتلاف‌ها و ازدواج‌هایی شکل می‌گرفت که در نتیجهٔ آن‌ها می‌توانست توتم‌هایی شکل گیرد که خود را به صورت عنوان‌های قوم و خویشی نشان می‌داد.

    در دورهٔ فرمانروایی دودمان هان، امپراتوران پنج گانه در کتاب معروف شیجی با طرح‌هایی که در خلق آن‌ها از خون استفاده شده به تصویر کشیده شده‌اند، البته در این طراحی‌ها شرح و تفصیل‌هایی که در نوشته‌های قبلی یافت می‌شد و برتری‌ها و شایستگی‌های پنج خاقان را برجسته کرده بود، تقریباً به‌طور کامل حذف شده‌است. نکته دیگری که در مورد این ایزدشاهان وجود داشت، تمایلی بود که نسبت به دادن ظاهری انسانی به آنان وجود داشت. شرح‌های اولیه در مورد آنان مشتمل بر انتساب توانایی‌های ماوراءالطبیعه به آن‌ها و همچنین تجسم آنان با آناتومی و ظاهر فیزیکی اغلب شبیه به جانوران بود. اما در دورهٔ سلسلهٔ هان، ظاهری انسانی به این امپراتوران داده شد و آن‌ها تقریباً به صورت یک انسان عادی ترسیم شدند که گرچه بزرگ جلوه داده شده بود، اما به طرز بارزی خوش ظاهر و حق به جانب به نظر می‌رسید.

    مردم ژاپن و امپراطور

    نخستین باری که مردم ژاپن صدای امپراتور خود را از رادیو شنیدند روزی بود که وی خبر تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم را اعلام کرد.

    به گزارش سرویس خواندنی های انتخاب، مردم ژاپن در طول جنگ جهانی سختی های زیادی کشیدند. اما تقریبا در تمامی مراحل جنگ از رهبران خود دفاع کردند. جالب است بدانید آنان تا پیش از این هرگز صدای امپراتور خود را از رادیو نشنیده بودند.

    اما به نظر می رسید بالاخره پرتاب بمب های اتمی روی ناکازاکی و هیروشیما تاثیرگذار بوده و باعث شده امپراتور ژاپن واکنشی جدی نشان دهد و برای پیشگیری از خرابی های بیشتر تسلیم شود. بر همین اساس نیز امپراتور ژاپن پس از اطلاع رسانی به دیگران نسبت به تصمیم خود در تاریخ 15 آگوست 1945 سخنرانی تسلیم خود را از طریق رادیو بیان کرد.

    این یک تسلیم بی قید و شرط از سوی نیروهای نظامی ژاپن بود. امپراتور در سخنان خود اظهار داشت كه دشمن استفاده از بمبهای اتمی را آغاز كرده است كه می تواند صدمات غیرقابل جبرانی به جان بسیاری از مردم بیگناه وارد كند و ادامه این جنگ منجر به فراموشی ملت ژاپن و حتی در نتیجه انقراض كامل نسل مردم خواهد شد.

    در بخشی دیگر از این سخنرانی، امپراتور به ژاپنی ها دستور داد كه تسلیم شوند و شرایط را تحمل تحمل كنند. شاید برایتان جالب باشد بدانید که سخنان وی بلافاصله توسط مردم عادی درک نشد ، زیرا او از شکلی از زبان استفاده می کرد که بیشتر توسط خانواده های تحصیل کرده ژاپنی و سنتی سامورایی استفاده می شد.

    آیا عشق و عقل در تضادند؟

    آیا واقعاً عشق با عقل در تضاد و ناسازگار است یا اینکه این دو می‌توانند در طول هم و در یک راستا قرار بگیرند و مکمل یکدیگر باشند؟ به گزارش ایسنا، روزنامه «کیهان» با طرح این پرسش نوشت: اینکه ما عشق و عقل را در تضاد با یکدیگر بدانیم، ناشی از این است که ما این دو مقوله را در عرض یکدیگر بدانیم و سپس مجبور شویم یکی را انتخاب کنیم و دیگری را ترک، اما اگر این‌گونه تفسیر کنیم که عشق حقیقی ثمره و محصول عقل است و میان عقل و عشق رابطه علت و معلولی است نه تضاد، به عبارت دیگر عشق را در عرض عقل نبینیم که ناگزیر از انتخاب یکی از آن دو شویم و عشق را مرحله‌ای پس از مراحل عقل‌ورزی و در طول آن ببینیم، بدین معنا که حقایق عالم هستی را با پای عقل باید شناخت و انتخاب کرد و در ادامه با پای عشق راه کمال را پیمود و طی طریق کرد، در چنین شرایطی عشق با عقل نه تنها تضاد ندارد بلکه مکمل راه عقل و در طول عقلانیت و خردورزی قرار می‌گیرد نه در عرض آن، بدین جهت گفته‌اند که عقل عشق‌آفرین است. امام علی (ع) می‌فرماید: «العقل رقی الی اعلی علیین» عقل باعث ترقی انسان به اعلی علیین می‌باشد (میزان الحکمه، ج ۶، ص ۳۹۷) به تعبیر دیگر انسان آمیزه‌ای از عشق و عقل است ولی عقل در ابتدای حرکت تکاملی انسان و عشق در انتها است. «الذین امنوا اشد حبالله» کسانی که ایمان می‌آورند عاشق خدایند. دیدگاه فلاسفه، عرفا و حکمای عارف برخی از عرفا اصالت را به عشق می‌دهند و بر این اعتقادند که عشق به معنای فنای در معشوق است و با منفعت و منطق منفعت‌طلبانه که راه عقل شمرده می‌شود، سازگار نیست. بنابراین عقل را با عشق دعوی باطل است زیرا عقل پایبندی انسان و عشق، رهاشدن از این پایبندی‌هاست. در مقابل این دو گروه حکمای عارف قرار دارند که معتقدند عقل و عشق منافی هم و در تضاد با یکدیگر نیستند و ارتباطی تنگاتنگ و طولی با یکدیگر دارند و انسان برای رسیدن به مقصود نهایی و لقاءالله و قرب الهی به هر دو منبع نیازمند است. وجه تمایز عقل و عشق عشق آنچنان سرکش و نیرومند است که هرجا راه پیدا کند به حکومت و سلطه عقل خاتمه می‌دهد. عقل نیرویی است که به قانون فرمان می‌دهد و عشق به اصطلاح تمایل به آنارشی دارد و پایبند هیچ رسم و قانونی نیست. عشق نیرویی انقلابی، انضباط ناپذیر و آزادی طلب است. لذا سیستم‌هایی که اساس خود را برپایه عقل گذاشته‌اند، نمی‌توانند عشق را تجویز کنند. عشق از جمله اموری است که قابل توصیه و تجوز نیست. آنچه در مورد عشق قابل توصیه است این است که اگر برحسب تصادف، به علل غیراختیاری عشق پیش آید، شخص چگونه باید عمل کند تا حداکثر استفاده را ببرد و از آثار مخرب آن مصون بماند. عشق شهوانی، اخلاقی و مقدس ازدواج در اسلام با اینکه یک امر شهوانی است، اما جنبه اخلاقی و مقدس دارد و محبوب‌ترین بنا نزد خدای متعال است. در میان غرایز شهوانی انسان، هر غریزه‌ای که اشباع شود، اشباع آن تأثیری در معنویت انسان ندارد جز غریزه جنسی. لذا ازدواج از نظر اسلام سنت و مستحب موکد تعبیر شده است. یکی از علل آن، این است که ازدواج اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی برمی‌دارد. تا قبل از ازدواج فقط یک «من» وجود داشت و همه چیز برای«من» بود. اولین مرحله‌ای که این حصار شکسته می‌شود، یعنی یک موجود دیگری در کنار این «من» قرار می‌گیرد و برای او معنا پیدا می‌کند. کار می‌کند، زحمت می‌کشد، خدمت می‌کند و نه برای من، بلکه برای «او» در ازدواج است. بعد که دارای فرزند می‌شود. دیگر «او»، «اوها» می‌شود، و اینها قدم‌های اولی است که انسان از حالت منیت و خودخواهی خارج می‌شود، و به سوی غیردوستی می‌رود و او هم مورد توجه‌اش قرار می‌گیرد. تجربه نشان داده است افرادی که در تمام عمر به خاطر هدفهای معنوی مجرد زندگی کرده و نخواسته‌اند زن و بچه داشته باشند که مانع رسیدن آنها به معنویات شود، در همه آنها یک نوع نقص ولو به صورت یک خامی وجود داشته است، و این نشان می‌دهد که یک پختگی هست که این پختگی جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمی‌شود. این را فقط باید از همین راه به دست آورد. انتهای پیام

    نیکلا سارکوزی

    نیکلا سارکوزی (به فرانسوی: Nicolas Sarkozy) (متولد ۲۸ ژانویه ۱۹۵۵ در پاریس) سیاست‌مدار و رئیس‌جمهور سابق فرانسه است که در روز ۱۶ مه ۲۰۰۷ به عنوان رئیس‌جمهور فرانسه برگزیده شد.[۱] او در همه‌پرسی ۶ مه ۲۰۱۲ و در مرحله دوم انتخابات از فرانسوا اولاند شکست خورد و این پست را به او واگذار کرد.[۲]

    پیشینه

    ویرایش

    وی متولد ۲۸ ژانویه ۱۹۵۵ در پاریس است. پدر وی مجارستانی و مادرش یهودی فرانسوی است. پدرش ناشر و مادرش وکیل بود.[۱]

    سارکوزی دارای فوق لیسانس حقوق خصوصی و مدرک علوم سیاسی از مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی پاریس است. او تا قبل از پست وزارت، وکیل بود و عضو کانون وکلای پاریس است.

    ۵۷ نفر از خانواده مادری نیکلا سارکوزی در اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها در زمان جنگ جهانی دوم کشته شدند.[۳]

    سمت‌های دولتی

    ویرایش

    وی فعالیت‌های سیاسی خود را از سال ۱۹۷۷ با تصدی پست مشاور شهردار شهر نویی‌سورسن فرانسه آغاز کرد و از آن پس پست‌هایی چون: شهردار، نماینده مجلس و غیره را در اختیار داشت.

    • وزیر بودجه
    • وزیر دارایی(۱۹۹۵–۱۹۹۳)
    • وزیر ارتباطات(۱۹۹۵–۱۹۹۴)
    • سخنگوی دولت(۱۹۹۵–۱۹۹۳)
    • وزیر کشور(۲۰۰۴–۲۰۰۲)
    • وزیر اقتصاد، دارایی و صنایع (مارس تا نوامبر ۲۰۰۴)
    • وزیر کشور (مارس ۲۰۰۵ تا مه ۲۰۰۷)

    فعالیت‌های حزبی

    ویرایش

    نیکلا سارکوزی به عنوان وزیر کشور فرانسه در ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۶ با کاندالیزا رایس وزیر امورخارجه آمریکا دیدار کرد

    بیشترین فعالیت حزبی وی در غالب احزاب راستگرا خلاصه می‌شود. وی اکنون رهبری حزب جمهوری‌خواهان را در دست دارد. این حزب در حقیقت همان حزب اتحاد برای جنبش مردمی است که در ۱۵ ماه مه سال ۲۰۱۵ نام خود را به حزب جمهوری‌خواهان تغییر داد.

    انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه (۲۰۰۷)

    ویرایش

    اطلاعات بیشتر: [[:انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه (۲۰۰۷)]]

    نیکلا سارکوزی در جریان مبارزات انتخاباتی در سال ۲۰۰۷

    سارکوزی خبر کاندیداتوری خود را در ۲۹ نوامبر ۲۰۰۶ طی مصاحبه‌ای با یک روزنامه محلی اعلام کرد، وی در آن زمان طبق نتایج نظر سنجیها بیش از ۵۲ درصد آرا را به خود اختصاص داده بود مهم‌ترین بخت ریاست جمهوری فرانسه محسوب می‌شد.

    وی حامیان قدرتمندی در بین صاحبان صنایع فرانسه داشت و همچنین افرادی چون ژان رنو (بازیگر)، روژه هنن (بازیگر) و انریکو ماسیاس (خواننده پاپ) از جمله طرفداران مشهور وی بودند و در میان روزنامه‌های فرانسه فیگارو نزدیک‌ترین روزنامه به سارکوزی شناخته می‌شد.

    وی مهم‌ترین اهداف خود را تلاش در جهت کاهش کسر بودجه، افزایش امنیت کشور، سامان‌دهی وضع مهاجرت و مبارزه با نژادپرستی عنوان کرد.

    در انتخابات دور اول ریاست جمهوری فرانسه در ۲۲ آوریل ۲۰۰۷ سارکوزی با کسب ۳۱/۱۱ رای‌ها به دور دوم انتخابات راه یافت. رقیب او در دوم سگولن رویال بود و در پایان سارکوزی توانست با کسب ۵۳ درصد آرا به عنوان رئیس‌جمهور برگزیده شود.

    انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۲

    ویرایش

    سارکوزی در دوره بعدی انتخابات ریاست جمهوری نیز کاندیدا شد و با فرانسوا اولاند رقابت کرد. این انتخابات در ۲۲ آوریل ۲۰۱۲ برگزار شد.

    اولاند با کسب بیش از ۲۸ درصد آراء از نیکولا سارکوزی که ۲۵٫۵ درصد آراء را برده بود، پیشی گرفت. این دو در دور دوم انتخابات در روز ۶ مه سال ۲۰۱۲ در برابر یکدیگر قرار گرفتند و اولاند با بیش از ۵۱ درصد آرا به پیروزی رسید و از سال ۱۹۸۸ تاکنون، این نخستین بار بود که یک کاندیدای سوسیالیست موفق به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه می‌شد.

    بازداشت

    ویرایش

    نیکولا سارکوزی، رئیس‌جمهور سابق فرانسه به اتهام فساد بازداشت شد وی روز سه‌شنبه اول ژوئیه ۲۰۱۴ (دهم تیر) خود را به اداره ضد فساد پلیس فرانسه در نزدیکی پاریس معرفی کرد در مجموع شش پرونده علیه سارکوزی که در سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲ رئیس‌جمهور فرانسه بود در جریان است. سارکوزی روز چهارشنبه دوم ژوئیه در یک گفتگوی تلویزیونی گفته که این پرونده علیه او «مضحک و پوچ» است و هدف از آن، تحقیر و بدنام‌کردن این رئیس‌جمهور سابق است.[۴][۵]

    روز سه‌شنبه ۲۰ مارس ۲۰۱۸ نیکلا سارکوزی رئیس‌جمهور سابق فرانسه برای بازپرسی توسط قضات دادگاه بخاطر اتهامات مبنی بر سرمایه‌گذاری لیبی برای کارزار انتخاباتی سال ۲۰۰۷ توسط پلیس بازداشت شد.[۶]

    کتاب پرفروش او

    ویرایش

    سارکوزی کتاب خاطرات خود را تحت عنوان شورها که ۳۷۰ صفحه است در شمارگان ۲۰۰ هزار نسخه در ۲۷ ژوئن ۲۰۱۹ منتشر کرد. باگذشت زمان کوتاهی از انتشار، این کتاب در رأس پرفروش‌ترین کتاب‌های فرانسه جا گرفت.[۷] سارکوزی درباره کتاب جدیدش گفته است: نوشتن خاطرات هدف من نبود. ترجیح می‌دادم درباره اینکه چگونه زندگی کرده‌ام، بدون وقایع‌نگاری ماجراها، بدون تمرکزهای موضوعی، بدون محرک‌های سیاسی حرف بزنم. می‌خواستم درباره زندگی حرف بزنم. درباره آنچه در آن زمان در فرانسه از آن‌من بود.[۸]

    عمق راهبردی

    عمق استراتژیک یا عمق راهبردی یک واژه در ادبیات نظامی است که به فاصله بین خط مقدم یا بخش‌های نبرد و مواضع اصلی یک کشور که شامل پایتخت، بخش های صنعتی، مراکز اصلی جمعیتی و تولید نظامی است، گفته می‌شود. اصل مهمی که باید در مورد عمق استراتژیک در نظر گرفت میزان آسیب پذیری هر یک از این مواضع در صورت حمله ی احتمالی دشمن خواهد بود. در چنین شرایطی یک کشور به وسیله ی عقب نشینی به درون مرزهای خود، توانایی آن را دارد تا ابتدا حمله ی موجود را دفع کند و سپس مانع از به ثمر رسیدن حمله های بعدی دشمن شود.

    فاصله بین خط مقدم با مواضع اصلی کشور

    فرماندهان باید بتوانند برای هر دو پیامد (شکست یا پیروزی) برنامه‌ریزی کنند و ظرفیت‌ها و منابع لازم برای هر دو سطح تاکتیکی و استراتژیکی در جهت مقابله با هر گونه حمله دشمن در هر مرحله‌ای را داشته باشند. این ظرفیت‌ها لزوماً به ادوات نظامی محدود نمی‌شوند. قابلیت تقویت بسترهای غیر نظامی و نیز ایجاد انعطاف در آن برای مقابله یا دور ماندن از حملات در زمان جنگ نیز بسیار ارزشمند هستند.

    در جنگ بین شوروی و آلمان در سال ۱۹۴۲ که در آن آلمان موفق به شکست دادن شوروی نشد، یک بده - بستان بین زمین و زمان وجود داشت. شوروی‌ها در مواجهه با حمله آلمان در ژوئن ۱۹۴۱ از لهستان عقب نشینی کردند و در دسامبر ۱۹۴۱ تا حوالی مسکو عقب رفتند. این به شوروی‌ها این اجازه را داد که زیرساختهای صنعتی خود را به شرق کوه‌های اورال ببرند. در نتیجه، این صنایع می‌توانستند منابع لازم برای پاتک نظامی شوروی‌ها را فراهم آورند.

    اسرائیل

    ویرایش

    اسرائیل باریکه ای محسوب شده و بر اساس مرزهای به رسمیت شمرده شده بین‌المللی عرض این کشور در بیشترین حالت ۱۳۷ کیلومتر و در کمترین حالت ۱۴ کیلومتر است. از سال ۱۹۶۷ اسرائیل کرانه باختری را اشغال کرد، و تا حدی این مساحت را افزایش داد. برای جبران این مسئله (نداشتن عمق استراتژیک)، اسرائیل به همه جنگ‌ها به چشم "باید ببریم" نگاه می‌کند. این مسئله باعث می‌شود سیاست انباشتن سلاح‌های اتمی -به منظور بازدارندگی دشمن احتمالی از حمله ، و به کار بردن جنگ‌های پیش‌دستانه برای جلوگیری از تهدیدهای احتمالی نسبت به اشغال مرزهای اسرائیل، اهمیت زیادی پیدا کند.

    رهبران اسرائیل مسئله عمق استراتژیک را در مذاکرات خود برای تعیین مرزهای نهایی بین اسرائیل و فلسطین مهم در نظر می‌گیرند. موضوعات مورد چالش شامل قسمت‌های اشغالی توسط شهرک نشینان کرانه باختری و کنترل احتمالی اسرائیل بر دره رود اردن پس از تشکیل کشور فلسطین است.

    ایران

    ویرایش

    راهبرد ایران در افزایش عمق استراتژیک خود، ایجاد نایبان نظامی در سایر کشور‌های جهان است. ایران توانسته است با استفاده از حزب الله در لبنان و حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، مهمترین دشمنش یعنی اسرائیل را در حدود ۱۷۰۰ کیلومتری مرز‌های خود درگیر کند و از نزدیک شدن آن به مرزهایش جلوگیری نماید. درضمن ایران با ایجاد همکاری‌های گستردۀ نظامی امنیتی با عراق و افغانستان، و کشورهای آمریکای لاتین، به این توان خود افزوده است.[۱][۲]

    منابع

    ناظر های مدارس

    لمــــی فرهنـــــگی تربیتی ورزشـــــی (اسحق علی خطابی هیکویی)

    نقش ناظران و راهنمایان آموزشی در مدارس

    نتعيين‌كننده و موثري كه در امر هدايت فرآيندهاي آموزشي و پرورشي در جهت هدفهاي آن دارد بالقوه هم مي‌تواند موجب پيشرفت آن شود و هم موجب ازهم پاشيدگي آن.بنابراين براي استفاده عاقلانه و مقتصدانه از زمان، سرمايه، كار و تلاش نيروي انساني براي نيل به هدفهاي عام آموزش و پرورش در سطح ملي و هدفهاي خاص آموزش و يادگيري در سطح آموزشگاهي بايد به آموزش و تربيت تخصصي افرادي مبادرت كرد كه واجد ويژگيهاي بارز و حرفه‌اي مديريتي هستند، به عبارت ديگر، بايد سرمايه‌گذاري براي آموزش و آماده‌سازي مديران آموزشي در آموزش و پرورش در اولويت قرار بگيرد به حدي كه مؤيد پيشرفت و ترقي آموزش و پرورش باشد و موجب ركود يا از هم گسيختگي آن نشود.

    مديريت آموزش و پرورش در بسط و توسعه هر حركت، تصميم يا برنامه مهمي كه براي بهبود شرايط اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي هر جامعه طراحي مي‌شود، حائز اهميت بسيار است. باتوجه به اينكه راه‌حلهاي نهايي مسائل و مشكلات آموزشي نيز در دست مسئولان آموزشي است، بايد قابليتها و تواناييهاي بالقوه مديران تا حد امكان رشد و پرورش يابد. در ميان گروه مديران آموزشي، راهنمايان آموزشي از عناصر بسيار مهم به شمار مي‌روند و نقش اساسي در تحقق هدفهاي آموزشي ايفا مي‌كنند.‌

    كليد واژه: ناظر وراهنماي آموزشي ، ارتباط ، معلم ، دانش آموز،

    مقدمه:

    ‌ نظارت و راهنمايي آموزشي از وظايف مهمي است كه براي اداره نظام آموزشي خوب ضرورت دارد و هدف اصلي آن اصلاح و بهبود وضع آموزشي است. وجود برنامه‌هاي نظارت و راهنمايي آموزشي و كيفيت تداوم آن در تحقق هدفهاي آموزشي، نقش تعيين كننده‌اي دارد. امروزه راهنمايان آموزشي براي اصلاح وضع آموزشي به عنوان مديران آموزشي بامعلمان و به كمك آنان كار و فعاليت مي‌كنند و از طريق همكاري حرفه‌اي سعي در ارتقاي كيفيت عملكرد معلمان و رفع مسائل و مشكلات آنان دارند. اگر چه برنامه‌هاي نظارت و راهنمايي آموزشي و عناوين راهنمايان آموزشي در نظامهاي آموزشي مختلف متفاوت است، اما وظايف آنان كم و بيش مشابه است.‌

    راهنمايان آموزشي در نظامهاي آموزشي كشورهاي مختلف جهان در موقعيتهاي گوناگون و ادوار مختلف با عناويني از قبيل معلم راهنما، معلم سرپرست، معلم مشاور، معلم استاد، معاون آموزشي منطقه‌، ناظر يا سرپرست آموزشي، بازرس، بازرس آموزشي، رئيس آموزش و پرورش منطقه، هماهنگ‌كننده برنامه‌هاي آموزشي، مدير گروه آموزشي، مشاور تخصصي‌، برنامه‌ريز امور آموزشي و راهنماي آموزشي ناميده شده‌اند اما وظيفه اصلي آنان با هر عنواني كه ناميده شود و در هر پست و مقامي كه خدمت كنند، برقراري ارتباط، كار و همكاري حرفه‌اي با معلمان و كمك به آنان است تا بهتر رشد و پرورش يابند و بدين وسيله فرآيند تدريس و يادگيري را اصلاح كنند، عملكرد موثرتري داشته باشند و در نهايت نتايج آموزشي مطلوب‌تري بدست آورند.

    رشد و پرورش بهتر معلمان به معناي رشد و پرورش بهتر دانش‌‌آموزان و نيز موفقيت برنامه‌هاي نظارت و راهنمايي آموزشي است كه رضايت و حمايت عمومي از مدارس را در پي دارد. هدفي كه نظارت و راهنمايي آموزشي در نظامهاي آموزشي در صدد نيل به آن است.

    انواع نظارت: نظارت و راهنمايي را علي رغم آن که در حوزه هاي مختلف نامي آشنا به نظر مي رسد، مي توان به عنوان يک گرايش علمي از موضوعات نو در تعليم و تربيت خواند که اهميت آن و ادبيات و مباني آن به تدريج در حال گسترش است.نظارت و راهنمايي اغلب به دو صورت کلان و خرد مورد استفاده قرار مي گيرد.در نگاه کلان ، نظارت در هر سازماني ( از جمله آموزش و پرورش ) وجود دارد ، زيرا سازمان ها مي خواهند خود را حفظ کنند و بهبود ببخشند.ارتباط نظارت و سازمان، ارتباطي روشن و مستقيم است.نتايج سازمان بايد در تحليل کارايي و اثربخشي آن مورد استفاده قرار گيرد. ( وايلز، 1372)بدين منظور، آگاهي از ميزان انطباق فعاليت ها و اقدامات با اهداف و برنامه هاي پيش بيني شده ، همچنين اطلاعات حاصل از فرايند نظارت بر اجراي برنامه ها و فعاليت ها براي تحليل کارايي و اثربخشي در سازمان و تنظيم اهداف و برنامه هاي مناسب براي آينده ، ضروري و اجتناب ناپذير است. از سوي ديگر درنمونه هايي چون آموزش و پرورش ، نظارت و راهنمايي فرايندي است که اهداف و انتظارات تعليم و تربيت ، برنامه ريزي ، بازنگري برنامه هاي درسي و آموزشي ، آماده سازي مطالب آموزشي و واحدها ، استفاده مطلوب از جريان ها و ابزارها و ... را شامل مي شود.

    ناظر آموزشي يك مدرسه براي آنكه بتواند به عنوان يك رهبر آموزشي عمل نمايد بايد، دانش مربوط به آموزش مؤثر را در فلسفه و عقايد خود بگنجاند.

    اگر هدف مدرسه دستيابي به بهبودي آموزشي است ناظر آموزشي مدرسه چگونه به اين هدف نايل مي‏شود؟

    گليكمان (1990) سه فلسفة تعليم و تربيت را به صورت زير ارايه مي‏دهد:

    اسنشياليسم Essentialism

    ناظر آموزشي دانش بديهي و واقعي را براي پيشرفت عمومي قدرت آموزش معلمان به كار مي‏گيرد.

    اكسپريمنتاليسم Experimentation

    ناظرين آموزشي به صورت دموكراتيك با معلمين كار نموده و براي دستيابي به نتايج مؤثر گروهي مي‏كوشند. آنها دانش ، آموزش را تدوين نموده و روش‏هاي يادگيري مكاشفه‏اي را مورد تشويق قرار مي‏دهند.

    3- اگزيستانسياليسم Existenctialism

    معلمين در روش تدريس خود آزاد هستند. ناظرين آموزشي هيچ گونه دانش يا قضاوتي را اعمال نمي‏كنند و تنها در مواردي كه از آنها درخواست شود كمك مي‏نمايند.

    نظارت همراه با راهنمايي به اين اصل استوار است كه «آموزش به عنوان علمي با استانداردها و مهارت‏هاي شناخته شده به شمار مي‏آيد، نقش ناظران در اين بين، دادن آگاهي، راهنمايي، مدل‏بندي و ارزيابي مهارت‏هاي فوق مي‏باشد.

    صاحب‌نظران آموزش و پرورش عموماً بر اين عقيده هستند كه كيفيت مديريت فعاليتهاي آموزشي، مهمترين شاخص سطح كفايت و اثر بخشي كل برنامه‌هاي آموزشي است. لذا وجود برنامه‌هاي نظارت و راهنمايي ‌آموزشي و كيفيت تداوم آن در تحقق هدفهاي‌آموزشي نقش تعيين كننده‌اي دارد (و هدف اصلي آن اصلاح و بهبود وضع آموزش است(نيك‌نامي، ص6)).

    طرح انديشه‌ها، نظريه‌ها و روشهاي جديد از طرف صاحب‌نظران و متخصصان تعليم و تربيت با هدف ارتقاي كيفيت عملكرد معلمان، كاهش افت آموزشي، جلوگيري از اتلاف وقت و از دست دادن فرصتها، و ارتقا و حفظ نتايج مطلوب آموزشي، ضرورت نظارت و راهنمايي آموزشي را بر مسئولان و مديران آموزش و پرورش بيش از پيش آشكار ساخته است (نيك‌نامي، ص يك).

    امروزه در مدارس، نظارت مرحله‌اي است جهت ياري دادن به معلمان در پيشرفت كار برنامه‌ريزي و آموزش. به قول ”هريس“ نظارت آموزشي كاري است كه كاركنان مدرسه در ارتباط با بزرگسالان و عوامل ديگر انجام مي‌دهند تا عملكرد مدرسه را حفظ كنند و يا به گونه‌اي تغيير دهند كه مستقيماً بر روند تدريس كه براي افزايش يادگيري دانش‌آموز به كار مي‌رود، تأثير گذارد (اوليوا، ص9).

    • هدف نظارت و راهنمايي آموزشي :

    هدف از نظارت معلم محور، رشد معلمان به لحاظ حرفه‌اي با تأكيد بر بهبود كار آنان در كلاس درس است (اچسون و دامين گال، ص 17).

    ”كيمبل وايلز“ هدف اصلي از نظارت را اصلاح برنامه درسي، اصلاح روش تدريس، آموزش ضمن خدمت، تشويق به استفاده از رسانه‌هاي آموزشي به هنگام تدريس، انجام ارزشيابي مؤثر‌تر و افزايش مشاركت جامعه در رشد و توسعه برنامه‌هاي مدرسه، همچنين اصلاح شرايط يادگيري براي دانش‌آموزان بيان مي‌كند (نيك‌نامي، ص 10).

    • امر نظارت براي چه كساني ضروري است؟

    آيا نظارت و راهنمايي آموزشي فقط براي معلمان جديد در نظر گرفته مي‌شود؟ يا براي معلمان قديمي‌تر نيز همچنين است؟ براي معلمان با تجربه يا بي‌تجربه؟ براي معلمان قوي يا ضعيف؟

    واضح است كه نظارت و راهنمايي‌آموزشي براي همه معلمان يك ضرورت است، و در واقع ناظران هستند كه تعيين مي‌كنند بيشترين انرژي و وقت خود را كجا صرف كنند و به طور طبيعي بيشترين كوشش صرف معلماني مي‌شود كه به نظر مي‌رسد به بيشترين كمك احتياج دارند (اوليوا، ص 35) در تهيه يك برنامه نظارت، فرض بر اين است كه تغييرات مطلوب لازم و در واقع اجتناب ناپذير است. برنامه‌هاي مدرسه و روشهاي تدريس بايد هماهنگي را در زمانهاي مختلف حفظ كنند. اگر معلمان به اندازه كافي آگاه باشند كه بايد در رشته‌هاي خود واجد اطلاعات نوين باشند احتياج به نظارت كاهش مي‌يابد. (اوليوا، ص33).

    • نقش ناظر و راهنماي آموزشي:

    نقش ناظران و راهنمايان آموزشي تاكنون و به خوبي روشن نشده است. پيشينه تاريخي، ناظران را از يك سو به عنوان حامي تدريس معلمان و بهبود يادگيري دانش‌آموزان و از سوي ديگر ارزشياب و گزارشگر نارساييها و ضعفهاي معلمان به مقامات اداري معرفي مي‌كند‎‎؛ در صورتي كه بيشتر معلمان از اينكه بر آنان نظارت كنند چندان دلخوشي ندارند و اين در حالي است كه نظارت بر كار آنان بخشي از آموزش و كار حرفه‌اي معلمان محسوب مي‌شود. معلمان همواره به صورت تدافعي به نظارت عكس‌العمل نشان مي‌دهند و آن را مفيد تلقي نمي‌كنند. (وايلز و باندي،‌ص21).

    از آنجا كه كيفيت يادگيري شاگرد به طور مستقيم به كيفيت آموزش بستگي دارد. يك نقش عمده ناظران و راهنمايان آموزشي كمك به معلمان براي رشد شايستگي آنان است تا بتوانند امور آموزشي را در جهت يادگيري ترتيب داده و هماهنگ سازند و بتوانند آموزش بهبود يافته‌اي را ارائه دهند (وايلز و باندي، ص53)

    وظيفه اساسي ناظر در خلال فعاليت نظارتي عبارتند از:

    1) كمك به معلم براي توسعه درك ذهني از ابعاد تحصيلي، روانشناختي و حرفه‌اي تدريس

    2) رشد و به كارگيري مهارتهاي مرتبط با تدريس در كلاس درس

    3) هماهنگ ساختن ارائه برنامه تحصيلي با مقاصد طراحان برنامه (وايلز و باندي، ص96)

    ويژگيهاي نظارت و راهنمايي تعليماتي جديد:

    امروزه نظارت و راهنمايي تعليماتي در راستاي بهبود فرآيند ياددهي - يادگيري و رشدحرفه‌اي معلمان و پيشرفت همه‌جانبه دانش آموزان سير مي‌كند و اهداف آن بر اين مبنا استوار شده كه معلمان روز بروز قوي تر و مسلط‌تر شده و دانش آموزان در محيطهاي آموزشي با كسب تجربيات ارزنده از لحاظ علمي موفقيتهاي چشمگيري بدست آورند. به نقل از صاحبنظران تعليم و تربيت، ويژگيهاي زير را براي نظارت و راهنمايي تعليماتي جديد مي‌توان عنوان كرد:

    ‌‌* نظارت و راهنمايي تعليماتي نوين ضمن توجه به اصول و مباني تعليم و تربيت بايد اشاعه يادگيري جهت‌دار و معني‌دار را ترغيب كند.

    ‌‌* هدف نظارت و راهنمايي تعليماتي جديد بايد مبتني بر اصلاح كل فرآيند ياددهي - يادگيري باشد و نه صرفاً در اصلاح كار معلمان محدود شود.

    ‌‌* تمامي كساني كه حاصل كار آنان در نهايت بر محيطهاي آموزشي و شرايط و جريان آموزشي اثر مي‌گذارد، بايد در برنامه نظارت و راهنمايي تعليماتي لحاظ شوند.

    ‌‌* معلم در فرآيند آموزشي بايد به عنوان يك عنصر شايسته و ارزنده جايگاه خاصي در ارتباط و همكاري با ساير كاركنان داشته و سعي كند بيشترين بازدهي آموزشي را براي دانش آموزان داشته باشند.

    ‌‌* نظارت و راهنمايي تعليماتي بايد بخشي از كار معلم چه در كلاس درس و چه در خارج از كلاس درس باشد.‌

    ‌‌*‌ تمام افرادي كه قادرند در رفع مسائل و مشكلات آموزشي و بهبود ارتقاي آن نقشي ايفا كنند، بايد عملاً در اين فرآيند شركت داشته باشند.

    ‌‌* نظارت و راهنمايي تعليماتي نوين بر اين فرض است كه آموزش و پرورش ضمن اينكه فعاليتي مشاركت‌جويانه است، بر مبناي خلاقيت و پوياييهاي فردي و گروهي عمل مي‌كند.

    ‌‌* نظارت و راهنمايي تعليماتي بايد مبتني بر روابط پسنديده باشد تا بازدهي هر چه بيشتر معلمان و مديران حاصل شود. به اعتقاد صاحبنظران روحيه گروهي، مشاركت گروهي، پيوستگي و خلاقيت گروهي مستلزم وجود روابط انساني سالم و سازنده در سازمان است.‌

    ‌*‌ نظارت و راهنمايي تعليماتي بايد جامع‌الاطراف باشد و شامل تمامي برنامه‌ها،‌ فرآيندها، شرايط يادگيري، محيطهاي آموزشي، ابزار و وسايل، تجهيزات، تسهيلات و نيروي انساني شود.

    * امروزه به همان اندازه كه آموزش اهميت دارد، تحقيقات نيز مهم است از اين رو نظارت و راهنمايي تعليماتي بايد جنبه علمي و پژوهشي داشته و راهنمايان تعليماتي، مديران، معلمان و دانش‌آموزان در انجام پژوهشها شركت فعال داشته باشند.‌

    تجربه تدريس و نقش آن در برقراري ارتباط با معلم :

    از جمله عوامل متعددي كه در موفقيت راهنمايان تعليماتي دخيل هستند، مي توان از تجربه در تدريس نام برد. صاحبنظران نكات قابل توجه را در خصوص اثرات تجربه تدريس در پيشبرد اهداف آموزشي مطرح ساخته‌اند كه برخي از آنها به قرار زير است:

    ‌* تجربه در تدريس و آمادگي راهنمايان تعليماتي براي تدريس در واقع دليلي برعلاقه، عشق و تعهد قلبي آنان در باره تعليم و تربيت كودكان به شمار مي‌رود.

    ‌‌* تجربه در تدريس راهنمايي تعليماتي موجب مي‌شود كه وي درك و فهم درستي چه از نظر فعاليتهاي معلمان و چه از نظرات و مسايل آموزشي ايشان داشته باشد.

    ‌‌* تجربه در تدريس بينش لازم را در اين زمينه كه مدرسه يك نهاد اجتماعي است، در راهنماي تعليماتي به وجود مي‌‌آورد.

    * تجربه در تدريس، راهنمايان تعليماتي را در موضعي قرار مي‌دهد تا به آساني شرايطي را كه به امر يادگيري كمك مي‌كند درك نمايند و در جهت فراهم آوردن آن شرايط هر چه بيشتر كوشش كنند.‌

    راهنمايان تعليماتي كه تجربه و آمادگي بيشتري در تدريس دارند سريعتر توسط مديران و معلمان پذيرفته شده و بهتر مي‌توانند با آنان در جهت ياددهي - يادگيري دانش‌آموزان ارتباط برقرار سازند.

    بسياري از انديشمندان، مشكلات راهنمايان تعليماتي را ناتواني در ايجاد رابطه مفيد و برقراري تفاهم مؤثر با معلمان و مديران ذكر كرده‌اند. اگر فردی در مقام ناظر آموزشی مدرسه نتواند رابطه ای بین خود و طرف مقابل ایجاد کند،هیچ اطلاعاتی به دست نمی آورد. و چون هر نوع کارکردی نیازمند و مستلزم اطلاعات است پس ارتباطات انسانی،کلید موفقیت یا بهتر بگوییم حلاٌل بخش اعظمی از مشکلات روابط انسانی است.

    عوامل موثر در ارتباطات انسانی:

    عواملی نظیر فرهنگ،آزادی،مساوات،امنیت،طبقه اجتماعی،فرصت،انگیزه،نقش و پایگاه اجتماعی در ارتباطات متقابل انسان ها اثر گذار است.

    ارتباطات مطلوب مبتنی بر سه اصل است:

    1- رفتار منصفانه با دیگران

    2- منطق و قانون پذیری

    3- دوری از جدال

    عوامل تحکیم روابط انسانی

    1- ایجاد جو اعتماد و اطمینان

    2- دوستی و محبت

    3- آزادی بیان افکار و عقاید

    4- احساس همبستگی دو سویه

    5- شرکت در تصمیم گیری

    6- احساس تعلق به سازمان

    7- رازداری

    8- اغماض در مورد بعضی خطاها

    9- رعایت عدالت

    10- طرز بیان

    11- حفظ خونسردی و متانت

    12- خوب گوش دادن

    13- سعی و کوشش برای برآوردن نیازها

    14-استفاده از امکانات و مقررات برای حفظ منافع افراد

    15-کوشش برای درک طرف مقابل

    16-برقراری روابط غیر رسمی

    مضافاً براي آنكه معلمان بيشتر به ارزش و مقام خود پي برده و محيط را طوري آماده سازند كه دانش‌آموزان در هر فرصتي از توانايي‌هاي خود حداكثر استفاده را ببرند، راهنمايان تعليماتي بايد نكات چندي را به قرار زير براي بهبود امر نظارت و راهنمايي تعليماتي مورد توجه قرار دهند:

    * اهداف و فلسفه‌هاي نظارت و راهنمايي تعليماتي را به خوبي بشناسند و تمامي معلمان و مديران را با اين اهداف و فلسفه‌ها آشنا سازند.

    * تمامي مديران و معلمان را چه با تجربه و چه كم‌تجربه، مورد تكريم قرار داده و به طرق مختلف به شخصيت آنان احترام بگذارند.

    * به اظهارنظرهاي مديران و معلمان و ساير كاركنان مدرسه توجه نشان داده و پيشنهادهاي سازنده آنان را براي بهبود آموزشي و پرورشي مدرسه لحاظ كنند.‌

    *‌ روحيه معلمان و مديران حوزه فعاليت خود را به خوبي شناخته و در تقويت هر چه بيشتر آنان تلاش كنند.

    * با بهادادن به روابط انساني كه روز به روز در مناسبات انسان‌ها گسترش مي‌يابد فضاي مدرسه را به فضايي سالم و صميمي و بالنده مبدل سازند.

    * شنونده خوبي باشند و به مسائل معلمان و مديران به دقت گوش داده و در رفع و حل مسائل، هم از خود آنان و هم از متخصصان كمك بگيرند.

    * صميمي و خونگرم بوده و در جهت ايجاد رضايت خاطر معلمان و مديران بكوشند.

    * با نظريه‌هاي يادگيري، اصول برنامه‌ريزي آموزشي و درسي، روش‌هاي تدريس و به طور كلي طراحي آموزشي آشنا بوده و در فرآيند آموزش و پرورش مدرسه و نحوه هدايت آموزشي خود، معلمان را به استفاده از اصول و نظريه‌هاي تربيتي ترغيب كنند.‌

    *‌ اعتماد معلمان و مديران را به خود جلب كرده تا آنان براي رفع نيازهاي آموزشي خويش به ايشان مراجعه كرده و توصيه‌هاي آنان را با اطمينان بيشتري به كار گيرند.

    * مانند هر مربي ديگري نياز به مطالعه مستمر داشته تا از مطالب و اصطلاحات جديد در خصوص نظارت و راهنمايي تعليماتي اطلاع يافته و خود را در سطح مسائل جاري، علمي و حرفه‌اي قرار دهند.

    * نقش راهنماي تعليماتي در محيط‌هاي آموزشي بايد براساس تقويت، حمايت، همكاري و ياري معلم و مدير مبتني باشد نه بر صدور دستور و امريه، تا تحقق اهداف ترتيبي امكان‌پذير شود.

    * تا مي‌توانند بايد نظرات و پيشنهادهاي سازنده معلمان و مديران را مورد استقبال گرم و دوستانه قرار داده و با استفاده از آنها در اتخاذ تصميمات، ايشان را در ادامه همكاري و شركت فعال در محيط‌هاي آموزشي تشويق كنند.

    * نظارت و راهنمايي تعليماتي به الگو يا روش خاصي محدود نمي‌شود از اين رو راهنمايان تعليماتي بايد براساس تحقيقات و نظرات انديشمندان و تجارب ارزنده خويش همواره راه‌هاي مؤثر و قاطع‌تري براي كار كردن مطلوب با معلمان و مديران را جستجو كنند.‌

    *‌ همچنانكه نظارت مداوم و اعمال كننده زياد، آزادي عمل معلمان و مديران را سلب مي‌كند، همانطور هم نظارت محدود و كنترل ناكافي موجب مي‌شود كه نيروها و منابع مفيد در سازمان‌هاي آموزشي به نحو مطلوب مورد بهره‌برداري قرار نگرفته و در نتيجه نيل به اهداف سازماني مشكل شود از اين رو راهنمايان تعليماتي بايد چنان تعادلي ميان نظارت و كنترل معلمان و مديران و آزادي عمل آنان به وجود آورند كه زمينه‌هاي رشد محيط‌هاي آموزشي و توسعه خلاقيت‌هاي معلمان و مديران فراهم شود.

    * تا مي‌توانند در اجراي طرح‌هاي آزمايشي برنامه‌هاي درسي و ارزشيابي از وسايل آموزشي و تجويز و نمايش فنون جديد تدريس پيشگام و پيشتاز بوده تا امر نظارت و راهنمايي همچنان پويايي خود را حفظ كند.

    * بايد خدمات برجسته و كارهاي ممتاز معلمان و مديران را مورد تشويق و تقدير قرار داده و ترتيبي اتخاذ كنند كه اين قبيل اقدامات به طرق مختلف به اطلاع يكايك معلمان برسد. اين كار چنانكه <كيمبل‌وايلز> مي‌نويسد دو حسن دارد:

    1) موجب مي‌شود تا معلمي كه به اقدامات برجسته مبادرت كرده تشويق شود و در نتيجه كوشش‌هاي خود را افزونتر سازد.‌

    2‌) باعث مي‌شود تا ساير معلمان و مديران در اجراي فعاليت‌هاي مشابه و جديد تشويق و ترغيب شوند

    مسئوليت‌‌هاي حرفه‌اي ناظر آموزشي‌:

    * مسئوليت ناظر در قبال خويشتن: فقط زماني كه انسان آموخته باشد به خود احترام بگذارد مي‌تواند احترام به ديگران را نسبت به خود جلب كند. او بايد براي عقايد، آرا و طرح‌هاي خويش احترام قائل باشد بدون اينكه دچار تعصب غيرمنطقي شود.‌

    *‌ مسئوليت ناظر در قبال دانش‌آموزان: بچه‌ها يكي از بزرگترين مسئوليت‌هاي مربي را تشكيل مي‌دهند مسئوليتي كه تا پايان دوران معلمي بخش عظيمي از تلاش‌هاي مربي را به خود اختصاص مي‌دهد. براي فراهم آوردن بهترين بهره آموزشي براي دانش‌آموزان لازم است كه مربي نيازهاي آنان را به طور منظم و حساب شده مطالعه و تحليل كند. نيازهاي حال و آينده بچه‌ها بايد در نظر مربي باشد، اين نيازها بايد مبناي برنامه‌ريزي آموزشي براي دانش‌آموزان قرار گيرد.

    * مسئوليت ناظر در قبال حاميان مدرسه: اگر مربي در مدرسه به عنوان فردي لايق شناخته شود كه افراد جامعه و والدين بتوانند به او اعتماد كنند، او قادر به اداره موفقيت‌آميز آرام و مؤثري در مدرسه خواهد بود.

    * مسئوليت ناظر در قبال كاركنان مدرسه: اگرناظر به آنچه مي‌گويد عامل باشد راحت‌تر مي‌تواند معلمان را تشويق به عمل كند. ناظري كه در رفتارش با معلمان رعايت اصول دموكراسي را مي‌كند مي‌تواند توقع داشته باشد كه معلمان با دانش‌آموزان دركلاس رفتار مشابهي داشته باشند.

    * مسئوليت ناظر در قبال رئيس منطقه و مقامات بالاتر: ناظر در مقابل كساني كه او را به اين منصب گماشته‌اند مسئول است. مسئوليت او نشانگر وفاداري به اهداف كلي آموزش و پرورش است. ناظر بايد بدون نگرش شخصي به مسائل و مشكلات مدرسه به شكل مناسب به حل آنها بپردازد. در واقع كسي كه نظارت آموزشي مدرسه را به عهده دارد، بايد در برقراري رابطه با مديران بالاتر در سطح منطقه و استان با بصيرت و دقت عمل كند.‌

    *‌ مسئوليت ناظر در قبال همكاران و هم‌حرفه‌اي‌هاي خويش: ناظر در قبال مدرسه عضو مهمي از حرفه و رشته نظارت و راهنمايي تعليماتي است. عضويت چنين رشته تخصصي ايجاب مي‌كند كه ناظر به گونه‌اي عمل كند كه به اعتبار هم‌حرفه‌اي خويش لطمه نزند. ناظران بايد با مشورت يكديگر مشكلات آموزشي مدارس را حل كنند. لذا ضروري است كه با هم رابطه داشته باشند. براي آموزش و پرورش كشور لازم است كه امكانات ايجاد انجمن‌هاي حرفه‌اي - تخصصي را براي مربيان در حرفه‌هاي مختلف آموزش و پرورش فراهم كند. زيرا از طريق اين مؤسسه‌ها مي‌توان تبادل اطلاعات و رشد حرفه‌اي ناظران را قوت بخشيد.

    رهبري آموزشي فردا وارتباط او با دانش آموزان واولياء

    سيملي و كونيرز (1991) چنين اعلام مي‏نمايند كه «آموزش به عنوان يك فعاليت، پيچيده، پويا، در و هوشمندانه به شمار آمده و نمي‏توان روش استاندارد و تجويزشده‏اي را براي آنها مطرح نمود.

    ما براي آنكه بتوانيم به نيازهاي به شدت متغير دانش‏آموزان خود پاسخ دهيم، به معلمين ما بايد اجازه تصميم‏گيري‏هاي مناسب را بدهيم.

    از اين رو مي‏توان گفت كه اساس رهبري در مدرسه را معلمين (و والدين دانش‏آموزان) و مدير مدرسه تشكيل مي‏دهند. عوامل فوق در خصوص يافتن مشكلات و تشخيص آنها، به صورت فرآيندي كه به عنوان رهبري تلقي مي‏شود، فعال هستند.

    بنابراين اين مديران مدارس به عنوان رهبراني تلقي مي‏شوند كه رهبري آموزشي را در معلمين تشويق نموده و گسترش مي‏دهند.

    بر اساس نظريات كوپر (1989) در اين روش از رهبري آموزشي سبب تحصيل در امر يادگيري و كار با معلمين، دانش‏آموزان و والدين شده و كيفيت آموزشي را ارتقاء مي‏دهند

    اين ساختاربندي مجدد نيازمند ديدگاه‏هاي مختلف در خصوص رهبري است. اهداف مدارس را بايد بر اساس مشكلات تشخيص داده شده توسط معلمين و والدين شناسايي نمود. در فرآيند حل مشكلات بايد با همكاري ديگران اقدام نمود. در تحقيقات صورت گرفته تا كنون يكي از عناصر بسيار مهم كه تاثير قابل توجه در عملكرد تحصيلي دانش آموزان داشته است وضعيت اجتماعي – اقتصادي (socioe-conomic status)مي باشد. منظور از (SES) سطح درآمد، شغل و ميزان سواد والدين بوده كه تاثير زيادي بر پيشرفت تحصيلي دانش آموزان و نحوه رفتارآنها داشته است .از ديگرمولفه هاي اجتماعي تاثير گذار در عملكرد تحصيلي دانش آموزان مي توان به توانمندي زباني، سطح سواد والدين و مشاركت والدين در امور آموزشي مدرسه اشاره نمود.

    آمادگي دانش آموزان براي استفاده از مدرسه عنصر كاملاً مرتبط با موقعيت اجتماعي – اقتصادي آنها دارد.

    به زعم برخي از صاحبنظران والدين و اولياء به اندازه معلم و مدرسه بر ميزان يادگيري و نحوه رفتار دانش آموزشان اثر مي گذارند. بنابراين ناظران بايد به معلمان در يادگيري نحوه كسب حمايت والدين از فرايند يادگيري كمك نمايند.

    نتيجه‌گيري ‌:

    از ديدگاه نظريه‌پردازان سازماني، راهنمايان آموزشي افرادي هستندكه نمي‌توانند در آموزش و پرورش تغييرات و اصلاحات اساسي و زيربنايي بوجود آورند. به نظر آنان در عالي‌ترين شرايط، راهنمايان آموزشي كساني هستندكه بر اجراي صحيح برنامه‌ها و خط‌مشي‌هاي جديد آموزشي، روشهاي عملياتي استاندارد كار، حفظ و ارتقاي معيارها و كيفيت تدريس و يادگيري و سرانجام اصلاح و بهبود فرآيند تدريس و يادگيري نظارت دارند. آنان همچنين مي‌توانند براي ايجاد تغييرات مقطعي و كوتاه‌مدتي كه به اصلاح آموزشي در موقعيت، زمان و مكان خاصي منجر مي‌شود زمينه مناسب و آماده‌اي فراهم كنند.‌

    به هر حال راهنمايان آموزشي چه مبتكر و آغازگر تغييرات و تحولات در آموزش و پرورش و مدرسه باشند و چه كنترل‌كننده خط‌مشي و برنامه‌هاي آموزشي و عمليات اجرايي؛ هدفشان اين است كه مطمئن شوند برنامه‌ها مطابق طرحهاي پيش‌بيني شده با موفقيت اجرا مي‌شود و مدارس، دانش‌آموزان و معلمان به اهدافشان دست مي‌يابند.‌

    اگر قرار باشد راهنمايان آموزشي در تغيير، اصلاح و ارتقاي كيفيت تدريس و يادگيري و برنامه درسي نقش اساسي داشته باشند، بايد خواهي نخواهي از نقش سنتي و ديوانسالارانه خود خارج شده، در اصلاحات آموزشي و برنامه‌هاي آينده آموزش و پرورش نقش تحولي، انتقالي و پيشگامي ايفا كنند.

    به تعبير <سرجيوواني> و <استارت> ، فرايند نظارت و راهنمايي بايد فرايند عقلاني و منطقي <تفكر مجدد> در مورد يادگيري و محيط كلاس و مدرسه تلقي شود.‌تفكر مجدد در مورد يادگيري و تدريس و محيط كلاس و مدرسه بايد با كمك معلمان، مديران و متخصصان ديگر انجام گيرد. راهنمايان آموزشي بايد اين وظيفه و مسئوليت جديد را با تعهد اخلاقي نسبت به دانش‌آموزان، معلمان و نظام آموزشي انجام دهند.

    آنان بايد مأموريت جديد آموزش و پرورش را در دنيايي كه به سرعت و از روي قهر و اجبار در حال تغيير مستمر است درك كنند، اهداف و مقاصد آن را بشناسند، تعريف و تحليل مجدد از دانش‌آموز، معلم و مدرسه داشته باشند و آنگاه فعاليتهاي آموزشي و پرورشي را در جهت تحقق اين مأموريت، اهداف و مقاصد جديد، هدايت كنند.‌

    هدف راهنمايان آموزشي در آينده بايد غني‌سازي بعد تفكر انتقادي در مورد اجزاي نظام آموزشي باشد، نه اجراي روشهاي قديمي و منسوخ و غيرمؤثر. آنان بايد به عنوان افرادي حرفه‌اي كه كارشان بررسي پيچيدگيهاي رفتار و رشد انسان، فرايند تدريس و يادگيري، انگيزش معلمان و دانش‌آموزان، طراحي برنامه درسي و هدايت آموزشي است، در فراهم ساختن محيط بهتر و مناسب‌تري براي جوانان با ديگر متخصصان همكاري حرفه‌اي متقابل و گسترده‌اي داشته باشند.‌

    آنان بايد بنا به ضرورت زماني، در همه جنبه‌هاي كار معلم و دانش‌آموز صاحبنظر باشند، به طوري كه بتوانند آنها را بهتر در مسير آينده‌شان هدايت كنند.‌

    در مدارس به عنوان جوامع يادگيري(به جاي سازمانهاي آموزشي) ، تعهدات اخلاقي راهنمايان آموزشي نسبت به معلم و دانش‌آموز بايد گسترش يابد. اين تعهدات اخلاقي بايد به صورت هنجارها، ارزشها و باورهايي كه مورد پذيرش و اعتماد معلمان و دانش‌آموزان است، متجلي شود. مبناي رفتار راهنمايان آموزشي در آينده بايد معيارها و تعهدات اخلاقي نسبت به تحقق مأموريت اصلي آموزش و پرورش، يعني رشد و پيشرفت همه‌جانبه دانش‌آموزان باشد. قوانين و مقررات سازماني نبايد در مدرسه و كلاس درس بر جريانهاي آموزشي و انساني حاكم شود بلكه بايد تسهيل‌كننده و پيش‌برنده فرآيند آموزش و يادگيري و رشد و پيشرفت معلمان و دانش‌آموزان باشد. اهميت قوانين و مقررات و مبنا قرار گرفتن آنها در رفتارهاي سازماني تا حدي است كه انگيزه‌هاي قوي و بالاي معلمان و دانش‌آموزان براي كار و تلاش تقويت شود.‌

    در چارچوب مأموريت جديد آموزشي و پرورشي، تعهد اخلاقي نظارت و راهنمايي آموزشي(نه به حكم قانون، نه از روي اكراه و نه از روي سنت ديرينه و عادت) كمك كردن به تحقق مأموريت جديد است. نه تنها راهنمايان آموزشي بايد به صورت يك باور و ارزش نهادي شده و باطناً به اين تعهد اخلاقي اعتقاد داشته باشند بلكه مسئولان و مديران ارشد آموزش و پرورش و مديران مدارس و معلمان نيز بايد به آن اعتقاد راسخ پيدا كنند. همه افراد مسئول و ذينفع در جامعه آموزش و پرورش بايد در قبال مأموريت جديد آن تعهد اخلاقي داشته باشند و عملاً آن را در فعاليتهاي خود بروز دهند.‌

    هنگامي كه معلمان، مديران، والدين، دانش‌آموزان و جامعه در تلاش براي نيل به مأموريت جديد آموزش و پرورش، درك صحيحي از تغييرات و تحولاتي كه بايد انجام گيرد نداشته باشند و تعارض بين افراد و مقاومت در مقابل تغييرات شدت يابد، نقش راهنمايان آموزشي در رفع تعارضات و كاهش مقاومتها در مقابل تغييرات نمايان مي‌شود. وظيفه راهنماي آموزشي در آينده ايجاب مي‌كند كه براي نزديك كردن افكار و نظريات جناحهاي ذينفع در آموزش و پرورش با آنان همكاري نزديك و مستمر داشته باشند و تمام كوشش خود را براي ايجاد يكپارچگي و وحدت در آنان بكار گيرد.‌

    رشد جوانان، توسعه آموزش و پرورش و توسعه ملي در گرو توجه خاص به نيروي انساني در آموزش و پرورش است. اگر مي‌خواهيم آموزش معنا پيدا كند، خلاقيتها بارور شود، بهره‌وري نيروي انساني بالا رود، اهداف و معيارهاي بالايي از عملكرد بدست آيد، بايد تحولي فكري و تعهدي اخلاقي در قبال تحقق مأموريت جديد آموزش و پرورش و نظارت و راهنمايي آموزشي در جهان متحول امروزي و قرن نامطمئن آينده در تك‌تك آحاد و مسئولان و مجريان آموزش و پرورش بوجود آوريم. ‌

    در قرن آينده آموزش و پرورشي در مأموريتش براي جامعه و جوانان موفق است كه بتواند به قدري كه مؤيد و تضمين‌كننده موفقيت ملي و جهاني باشد اولويت‌ها و سرمايه‌هاي لازم را به آموزش و پرورش اختصاص دهد.‌

    منابع:

    1‌- نظارت و راهنمايي تعليماتي. وكيليان، منوچهر. انتشارات دانشگاه پيام‌نور. 1380‌

    2-اچسون. كيت. ا، دامين گال، مرديت. نظارت و راهنمايي تعليماتي، مترجم محمدرضا بهرنگي (برنجي)، تهران، كمال تربيت، 1376.

    3- اوليوا، پيتر. نظارت و رهبري آموزشي در مدارس امروز، مترجم منوچهر جواهري، تهران، دفتر همكاريهاي بين‌المللي وزارت آموزش و پرورش، 1379.

    4- رابسون.م.ماتيوس.ر، كيفيت در آموزش و پرورش، مترجم عربعلي رضايي، تهران، دفتر همكاريهاي بين‌المللي وزارت آموزش و پرورش، 1378.

    5- نيك‌نامي، مصطفي، نظارت و راهنمايي آموزشي، تهران، سمت، 1380.

    6-وايلز. جان، باندي. جوزف، نظارت در مديريت، برنامه‌ريزي و راهنمايي تعليماتي، ج دوم. مترجم محمدرضا بهرنگي، ناشر: مترجم، تهران

    -7 موسسه تحقيقاتي ايران زمين پارسيان دپارتمان مديريت آموزشي، www.onlinesunmed.com

    -8 پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش http://www.magiran.com/npview.asp

    شكوه قوانيني ،كارشناس مسئول برنامه‌ريزي مدارس شبانه‌روزي و نمونه دولتي‌

    aftab.ir-9 1 بهمن ۱۳۸۶

    http://mardom-e-no.com/index.php-10، كمال محمديان


    نوشته شده در تاريخ پنجشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۸۷ توسط اسحــاق علی خـــطابی هیکویی

    آرشیو نظرات

    بیت رهبری

    دفتر رهبر جمهوری اسلامی که با عنوان بیت رهبری[۴][۵] هم شناخته می‌شود، نام سازمانی حکومتی در جمهوری اسلامی ایران است که زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی سید علی خامنه‌ای اداره می‌شود. این سازمان به‌طور کلی مرکز مدیریت همه سازمان‌ها، نهادها، ادارات کل، مؤسسات غیرانتفاعی و سایر دستگاه‌هایی است که زیر نظر مستقیم رهبر جمهوری اسلامی ایران اداره می‌شوند

    بیت رهبری محل اقامت رسمی، دفتر دیوان سالاری و محل کار اصلی رهبر جمهوری اسلامی از سال ۱۳۶۸ است.

    این سازمان از سال ۱۳۶۸ و با تغییر رهبر جمهوری اسلامی به صورت رسمی تشکیل شد و دارای اختیارات مشخصی در قانون اساسی گردید.[۸]

    ساختار آن ترکیبی از بیت سنتی (دفتر مذهبی مرجع) و دیوان سالاری مدرن است.[۹] این مؤسسه در مرکز تهران واقع شده است[۱۰] و توسط محمد محمدی گلپایگانی اداره می‌شود.[۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]

    بررسی اجمالی

    دفتر رهبر جمهوری اسلامی توسط رهبر برای ارتباط و اجرای دستورها به سایر سازمانهای نظامی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی استفاده می‌شود. تعدادی از مشاوران سیاسی، نظامی و مذهبی زیر نظر این دفتر کار می‌کنند. این مشاوران نقش مهمی در تصمیم‌گیری در سراسر کشور دارند.

    شی جین پینگ در دیدار با سید علی خامنه‌ای - سال ۱۳۹۶

    ولادیمیر پوتین در دیدار با سید علی خامنه‌ای - سال ۱۴۰۰

    خامنه‌ای هیچ‌گاه به استقبال یا همراهی سیاستمداران خارجی نمی‌رود و این روند بر عهده رئیس‌جمهور یا وزیر امور خارجه است.[۱۵][۱۶] به همین دلیل سیاستمداران جهان برای دیدار با رهبر جمهوری اسلامی ایران باید به بیت رهبری بروند.

    دیدارهای رسمی و عمومی افراد خاص و عزاداری‌های مختلف مردم با حضور خامنه‌ای در حسینیهٔ امام خمینی بیت رهبری صورت می‌پذیرد و سالانه چندیدن بار توسط مسئولان اجرائی و تشریفات دفتر رهبری این دیدارها در مناسبت‌های مختلف برنامه‌ریزی و اجرا می‌شود.[۱۷]

    نیروهای مسلح در دیدار با سید علی خامنه‌ای - سال ۱۳۹۵

    دیدارهای خصوصی خامنه‌ای که شامل افراد خاص همچون خانواده‌های کشته شدگان جنگ ایران و عراق، نیروهای مسلح، سران قوا، هیئت دولت دست‌اندرکاران سینما و اهل هنر، شاعران، ورزشکاران برتر، و غیره در سالن دیدارهای خصوصی در دفتر کار خامنه‌ای صورت می‌پذیرد.[۱۸]

    بعضی از این دیدارهای خصوصی با مقامات بلندپایه و سران کشور و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و مقامات امنیتی و اطلاعاتی است و بنا به تصمیمات مسئولان امنیتی دفتر رهبری هیچ‌گاه رسانه ای نمی‌شود.[۱۹] ولیکن دیدارهای دیگر از جمله خانواده‌های کشته شدگان و اهالی سینما و هنر و ورزشکاران به صورت مستند در صدا و سیما پخش می‌شود.[۲۰][۲۱]

    خامنه‌ای در دیدار با اعضای سپاه حفاظت ولی امر و همچنین کارکنان دفتر خود و خانواده‌های آنها، اعلام کرد که ساعت کاری خود را از ۵:۰۰ بامداد شروع می‌کند و ممکن است تا شب ادامه پیدا کند.[۲۲]

    به گفته علی مطهری، نماینده مجلس از تهران، تأثیر بیت رهبری در امور کشور آنقدر زیاد است که «مجلس در واقع شاخه ای از دفتر رهبر جمهوری اسلامی است».[۲۳]

    دولت در سایه

    دفتر رهبر ایران با تشکیلات موازی عریض و طویل اداری، سیاسی، اقتصادی، ارتباطات، نظامی، حفاظتی، فرهنگی و حوزوی با هزاران کارمند به نوعی «دولت در سایه» است و از چنان قدرت و توانایی فرا قانونی برخوردار است که سایر قوای سه‌گانه را به حاشیه برده است و در صورت هر خللی در قوای مجریه، می‌تواند امور را در دست بگیرد و وزارتخانه‌ها را هدایت و به گونه‌ای عمل کند که آب از آب تکان نخورد. به عنوان نمونه در ۲۸ فروردین‌ماه سال ۹۰ در پی اختلاف نظر محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور وقت و رهبر ایران بر سر وزیر اطلاعات، احمدی‌نژاد به عنوان اعتراض، یازده روز از خانه بیرون نیامد. به نظر می‌رسد با قدرت دفتر رهبری، اگر خانه‌نشینی رئیس‌جمهور ادامه پیدا می‌کرد و حتی با استعفا هم تمام می‌شد مشکلی برای کشور به وجود نمی‌آمد.[۲۴]

    تحریم‌ها

    در ۲۴ ژوئن ۲۰۱۹، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، فرمان اجرایی ۱۳۸۷۶ را امضا کرد که در آن دارایی‌های دفتر رهبر جمهوری اسلامی، به همراه علی خامنه‌ای، در پی حادثه حوالی خلیج عمان در روزهای قبل مسدود شد.[۲۵]

    استقلال فکری، شرط استقلال همه جانبه

    استقلال فکری، شرط استقلال همه جانبه

    ‎ ‎

    ‏7 - 1 - استقلال فکری، شرط استقلال همه جانبه‏

    ‏ما تا نفهمیم این مسائل را، توجه نکنیم به این مسائل و خودمان را نیابیم، این گمشده را پیدا نکنیم، این مغزی که گم شده است و به جای او یک مغز دیگری نشسته عوضش نکنیم، نمی توانیم مستقل بشویم. استقلال مغزی شرط اول استقلال است. استقلال فکری شرط اول استقلال است که ما فکرهامان را عوض کنیم. از این انگل بودن خودمان را درآوریم. باید ما اگر بخواهیم، اگر همه ملت ما ادراک این معنا را کرده باشند که همه چیز ما را این ها برده اند و ما این ها را بیرون کرده ایم، باید خودمان خودمان را نگه داریم. اگر این نشود، بعدها باز همان مسائل کم کم با تدریج - حوصله آنها زیاد است - همین مسائل سابق تحمیل ما می شود. اگر ما بیدار نشویم، و با دو چشم، یک - دو چشم دیگر هم قرض نکنیم و نگاه نکنیم به اطراف خودمان و به مملکت و احتیاجات خودمان، کم کم به تدریج آنها باز به ما تحمیل می کنند. همه چیز را به ما تحمیل می کنند. با دست خودمان به ما تحمیل می کنند.‏‎[1]‎‏ ‏

    تفاوت استقلال و ازادی

    استقلال و آزادی

    پنجشنبه ۳۱ اسد ۱۳۹۸ - غلام سخی احسانی

    استقلال و آزادی

    واژه استقلال یک واژه نسبتا پیچیده و چند وجهی است. که مهترین نمود و ظهور این واژه در عرصه سیاسی-اجتماعی، با ترکیب مفاهیم چون: سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در هم تنیده است. در حقیقت همین امر سبب گردیده است که در طول تاریخ از این واژه برداشتهای مختلفی صورت بگیرد. ولی با وجود برداشتهای گوناگون، یک عنصر مرکزی و مشترک در همه ترکیب‌ها حضور دارد؛ به نحوی که با فقدان آن عنصر، واژه استقلال از معنا و محتوا تهی و قلب ماهیت می‌شود. و آن عبارتست از یک قراردادی بر آمده از اراده ملی کشورها، که در چهارچوب همان قرارداد، اعمال حاکمیت دولتها در محدوده مرزهای جغرافیایی و دفاع مشروع از این مرزها در برابرتجاوزهای خارجی، و همچنین شکل گیری مناسبات قاعده مند در سطح بین الملل با دیگر واحدهای سیاسی ممکن می‌گردد. با این حال نباید یک نکته را از نظر دور داشت؛ و آن این است: آنگونه که مفهوم استقلال ایجاب می‌کند؛ کشورهای فقیر نمی‌توانند استقلال( به معنای واقعی کلمه) خود را به عنصر غرور آفرین و خود باوری تبدیل کنند.
    صرف نظر از نکات فوق، افغانستان پس از کسب استقلال در سوم مارچ 1919 فراز و نشیبهای فراوانی را تا کنون پشت سرگذاشته است. از اشغال به وسیله نیروهای ارتش سرخ تا ورود نظامیان بین المللی در چوکات مبارزه با تروریسم و برقراری و حفظ صلح و تأمین امنیت پس از سقوط طالبان. حال یک پرسش مهم و عام در برابر شهروندان وجود دارد؛ و آن این است که پس از کسب استقلال، ما در کجا قرار داریم؟ در پیوند به این پرسش باید اذعان کرد که از نظر ماهیت و جنس مشکلات، تفاوت اساسی از همان جای که اقدام به کسب استقلال نمودیم؛ نکرده ایم. یعنی در عرصه سیاسی بسیاری از مشکلات ما با تفاوتهای همچنان باقی مانده است. به تعبیری، هنوز از پیچ کوچه اول عبور نکرده ایم. چراکه در این بازه زمانی، نتوانسته ایم یک دولت ملی مقتدر و همه شمول ایجاد کنیم. و در این باب، در بسیاری از مؤلفه‌ها گیرمانده ایم. با این توضیح که عده بسیاری از مردمان این سرزمین، کماکان با هرچیزی که نشانِ از بیگانه داشته باشد سرستیز دارند؛ و بین بیگانه ستیزی و تمدن ستیزی و ترقی ستیزی نمی‌توانند تفکیک قایل شوند. در حالیکه ما در عصری قرار داریم، که به عصر جهانی شدن شهره شده است. در این عصر؛ که به کمک انقلاب تکنولوژی ارتباطاتی، مرزهای دولت‌های ملی از هم گسیخته است؛ حرف اول را قدرت تعامل و بهره گیری از ظرفیت‌ها و امکانات جامعه بین المللی در صحنه‌های مختلف می‌زند. ولی مردم ما هنوز دلبسته یکسری مفاهیمی‌است که اکنون از محتوا تهی گردیده و قلب ماهیت شده اند. درحقیقت نسبت به محتوای این مفاهیم؛ بنا به فراخور تغییر و تحولات در عرصه این مفاهیم، تجدید نظر صورت گیرد. از طرف دیگر واژه استقلال و آزادی، از زاویه مباحث نظری، به شکلی یکدیگر را هم پوشانی می‌کنند؛ که در بسیاری موارد در ذیل توسعه و در برابر استبداد قرار می‌گیرند. از این زاویه وقت که استقلال گفته می‌شود؛ یعنی عاری از تمام نیروهای استبداد. چون این واژه در قاموس زبان فارسی، به مفاهیم آزادی، اتکاء نفس، خود مختار بودن، خودسالار بودن، بدون مداخله کسی کار خود را اداره کردن و... می‌باشد. و از نظر سیاسی، به خود سالاری ملی، و خود گردانی ملی و ... است. جالب است که شاه امان‌الله خان، زمانی زمام حکومت را در دست گرفت که پس از جنگ جهانی اول، و تضعیف کشورهای استعمارگر، موجی ایدئولوژی آزادی خواهی سراسر قاره آسیا را در نوردیده بود. در بیشتر کشورهای آسیایی از جمله امپراطوری عثمانی، با هدف خارج شدن از وضعیت حکومت‌های مطلقه به سوی یک حکومت مشروطه و قاعده مند، نهضت آزادی خواهی و مشروطه خواهی به راه افتاده بود. و نیز در همین دوره جنبشهای استقلال طلبانه، در کشورهای که تحت استعمار بودند؛ در حال رشد و گسترش بود. در نتیجه این موج آزادی خواهی، بسیاری از مستعمرات به کسب استقلال سیاسی( حقوقی) نایل گردیدند. و نیز از آنجا که معاهدات بین المللی نقض حاکمیت دولت‌ها را محکوم می‌کنند، این تصور شکل گرفته بود که با مستقل شدن مستعمرات، زمان بهره کشی ملتی از ملت دیگر برای همیشه به پایان می‌رسد؛ و ممالکی که از نظر حقوق بین الملل مساوی هستند، لزوما دارای توانایی و اختیار یکسان در بهره برداری از منابع داخلی خود می‌گردند. این تحولات فکری در بین جوانان تحصیل کرده افغانستان( بالاخص آنانی که در خارج از اقغانستان تحصیل کرده بودند) نیز رسوخ کرده و تأثیر گذاشته بود. از این روی آنان خواهان مشروطه خواهی و استقلال کامل افغانستان از هرگونه وابستگی بودند. در اینجا خوب است که از یک نکته نباید غفلت شود: باید به خاطر داشته باشیم؛ که تفکر آزادی خواهی و استقلال طلبی در افغانستان، و قبل از به قدرت رسیدن شاه امان الله خان، محصول روشنگری‌های جریده سراج الاخبار افغانیه است. از موضوعات مهمی‌که در این نشریه به آن پرداخت می‌شد، موضوع بازگرفتن استقلال افغانستان از دولت هند بریتانیایی بود. از این رو امان الله خان، با آگاهی از خواست افکارعمومی، همزمان با به قدرت رسیدنش، موضوع استقلال کشور را در صدر برنامه‌های کاری خود قرار داد. دلیل این مدعا سخنان خود او در زمان تاج گذاریش است. او هنگام که تاج شاهی را برسر می‌گذاشت اعلام نمود: « به آن شرط این تاج را می‌پذیرم که شما با اندیشه‌ها و افکار من همکاری کنید. حکومت افغانستان باید از نگاه داخلی و خارجی کاملا مستقل و آزاد باشد.» برکسی پوشیده نیست که پس از کسب استقلال تحول بسیار عمیق در شئون زندگی مردم، به ویژه در عرصه مطبوعات پدید آمد. به قسمی‌که مطبوعات از نظر کمی‌و کیفی در مرحله رشد چشمگیر رسید. در این زمان، در کشور آزادی بیان نسبتا خوبی وجود دارد. روشنفکران بدون استثناء از دولت طرف داری می‌کردند. به همین دلیل در این دوره شاهد سانسور نشریه‌ها و موآخذه نویسندگان و روزنامه نگاران نیستیم.
    در میان دستاوردهای این دوره، اگر بخواهیم یکی را به عنوان دستاورد برجسته نام ببریم؛ قطعا نظام نامه مطبوعات شاخص ترین آنهاست. قانون مطبوعات در 18 ماده در ماه جدی سال 1303 تصویب شد. در این نظامنامه، شرایط نشر نشریه‌های آزاد و جرایم مطبوعاتی به خوبی و روشنی بیان شده است. از دیگر نکاتی که قابل توجه است و می‌توان به عنوان دستاورد این دوره نام برد؛ توجه جدی به حقوق و آزادی‌های اساسی زنان است. در این راستا می‌توان از تأسیس مکاتب برای دختران و راه اندازی نشریه اختصاصی برای زنان، تحت عنوان « ارشاد النسوان»، به مدیر مسئولی اسما خانم طرزی و سردبیری خانم روح افزا یاد کرد. انتشار این نشریه که توسط خود زنان مدیریت می‌شد؛ در جامعۀ به شدت سنتی آن زمان افغانستان، اهمیت ویژه داشت. در حقیقت حضور این نشریه در کنار سایر نشریه‌ها، از مظاهر مدرنیسم و اقتدار نیروهای تجدد گرا به شمار می‌رفت. و دیگر اینکه در نوع خود، نخستین نشریه اختصاصی زنان در منطقه به شمار می‌رفت. روشن است که تعدد نشریه‌ها(کتاب مقدس دموکراسی)، آزادی‌های نسبی بیان در پرورش یک نسل آگاه و آزادیخواه کمک جدی می‌کند. به گونه‌ای که در سال‌های پس از سقوط دولت امانی، تعدادی از همین جوانان روشن و آگاه، برای حفظ و بازگرداندن دموکراسی جان شان را به خطر انداختند. البته لازم به ذکر است که بسیاری از تاریخ نگاران دوره امانی بر این باور هستند؛ گرچه نقش مطبوعات آن دوره، در بالا بردن اندیشه‌های آزادیخواهانه، ملی گرایانه، ترقی خواهانه و ترویج مدرنیسم بسیار برجسته است اما مشکلی که در این دوره وجود داشت این بود که متأسفانه، فعالیت‌های مطبوعات و آزادی بیان، مورد حمایت همه گروه‌های اجتماعی و سیاسی قرار نداشت. در این خصوص می‌توان ادعا کرد که یکی از دلایل اصلی شورش نیروهای سنتی علیه تجدد گرایی امان الله و اتفاقات پس از سقوط حکومت امان الله خان، در همین نکته نهفته است.

    کاهش محبوبیت نظامی ها در میان مردم امریکا

    سقوط بی سابقه محبوبیت ارتش میان مرد

    مهر : بر اساس گزارش نشریه آمریکایی هیل محبوبیت نیروهای مسلح آمریکا از سال ۲۰۱۶ تاکنون روندی نزولی داشته است.

    سقوط بی سابقه محبوبیت ارتش میان مردم!

    نشریه آمریکایی هیل در گزارشی که از سوی مؤسسه تحقیقاتی رونالد ریگان تهیه شده، از کاهش شدید محبوبیت ارتش آمریکا بین مردم این کشور خبر داد.

    در این گزارش آمده است: محبوبیت نیروهای مسلح آمریکا از سال ۲۰۱۶ تاکنون روندی نزولی داشته و به شدت کاهش پیدا کرده است.

    براین اساس، در سال ۲۰۱۶ تاکنون میزان محبوبیت ارتش آمریکا به ۷۰ درصد رسیده بود اما در سال ۲۰۲۲ به ۴۸ درصد سقوط کرده است

    نشریه هیل در گزارش خود اعلام کرده است که این آمار و ارقام بیانگر بدترین سقوط تاریخی در میزان محبوبیت ارتش آمریکاست.

    «الیوت اکرمن» افسر سابق سیا و پژوهشگر سیاسی با اشاره به این آمار، ضمن انگشت نهادن بر از بین رفتن ارزش‌های دموکراتیک در آمریکا، گفت: از زمانی که حاکمیت‌های سیاسی به ارتش‌های بزرگ تکیه کردند، با نزدیک شدن به فروپاشی نظام‌های سیاسی، وضعیت ارتش‌ها هم بحرانی شده است.

    وی افزود: یکی از دلایل اصلی از دست رفتن جایگاه ارتش آمریکا در بین مردم این کشور، سیاست زدگی فرماندهان بازنشسته ارتش و ورود آنها به عرصه سیاسی آمریکاست. این رخداد باعث شده که جایگاه و احترام ارتش آمریکا در بین مردم از بین برود و جامعه به ارتش به عنوان بخشی از مشکل درون آمریکا بنگرد.

    استبداد یا استعمار کدام را تحمل کنیم؟

    دوگانه‌سازی غلط «مبارزه با استبداد یا استعمار» در شأن نائینی نیست/ فیرحی اندیشه میرزای نائینی را تحریف کرد

    آبان 23, 1401 آخرین اخبار, حکومت و قانون, دیدگاه و گزارش

    عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی، تاکید کرد: متاسفانه تلقی غلطی در بین برخی روشنفکران وجود دارد یعنی یک دوگانه‎ غلطی درست می‌کنند و آن دوگانه مبارزه با استبداد یا استعمار است و در این دوگانه غلط، میرزای نائینی را جزء رهبران مبارزه با استبداد قرار می‌دهند و نه استمعار.

    به گزارش شبکه اجتهاد، حجت‌الاسلام والمسلمین محمد متقیان تبریزی، عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی، چهارم آبان ماه در اولین جلسه نشست علمی «بررسی اندیشه سیاسی میرزای نائینی»، گفت: اگر بخواهیم درک درستی از فکر نائینی به دست بیاوریم باید به رساله‌های وی و آثار دیگر او مراجعه کنیم چون اگر وحدت و افتراقی وجود داشته باشد برجسته خواهد شد. روش دیگر رفتن سراغ مذاکرات دوره مشروطه است چون این مذاکرات متن وقایع مشروطه را حکایت می‌کند، همچنین رجوع به رساله‌های حقوقی مانند رساله فروغی.

    وی افزود: مفهوم آزادی و حریت از مفاهیم مهمی بود که در دوره مشروطه مطرح و استقبال زیادی از آن شد و البته برخی علمای مشروطه‌خواه با آزادی مخالفت هم کردند. در بیرون از فضای علمایی هم افرادی بودند که رساله‌هایی نوشتند و آزادی و مساوات را معنا کردند و توضیح دادند که باید سراغ ثمرات مشروطه رفت و آزادی و مساوات از ثمرات آن است.

    متقیان تبریزی با بیان اینکه ما باید بررسی کنیم چیزی که در اندیشه نائینی در موافقت با آزادی آمده ریشه در کدام تلقی دارد، افزود: الان در برخی جلسات که اندیشه نائینی را شرح می‌دهند کلمات آزادی و مساوات را در چارچوب و پایگاه دیگری شرح می‌دهند و تا زمانی که این مقایسه‌ها صورت نگیرد عده‌ای نائینی را آستانه تجدد و برخی هم سرمایه فقه انقلابی در نظر می‌گیرند لذا باید جایگاه ایشان و مفاهیمی که طرح کرده را بدانیم و روشن کنیم.

    وی با طرح این پرسش که آیا ایشان تصویری از حکومت در دوره غیبت دارد یا خیر؟ گفت: تلقی‌هایی از وی وجود دارد که او تلقی از حکومت اسلامی در دوره غیبت ندارد و مهمترین تلقی هم شرح فیرحی است که در جلسات بعد توضیح خواهیم داد.

    پیش‌قراول عرصه سیاسی

    وی با بیان اینکه میرزای نائینی در فضای حوزه به علمیت و بیشتر به اصول مشهور و به عنوان اصولی تراز مطرح است، افزود: وقتی به زندگینامه وی مراجعه کنیم با شخصیت خاصی مواجه هستیم که عجیب هم هست و او جزء پیش‌قراولان عرصه سیاست هستند. او در سال ۱۲۷۷ قمری در نائین متولد شد، چند سالی در نائین بودند و بعد به اصفهان مهاجرت کردند و هفت سال در آنجا ماندند. در اصفهان با آقانجفی اصفهانی و خانواده ایشان مرتبط بودند و در منزل ایشان اقامت کردند و از جهانگیرخان قشقایی هم بهره برده و بعد به سمت عراق و نجف رفتند و بعد وارد سامراء شدند؛ در دوره وی حوزه بزرگ سامرا، حوزه میرزای شیرازی از شاگردان شیخ اعظم انصاری بود.

    عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی ادامه داد: میرزا در سال ۱۳۰۳ وارد سامرا و حوزه میرزای شیرازی، صاحب فتوای تحریم تنباکو شد. ارتباط آخوند نائینی با میرزای شیرازی به تدریج گسترده شد به گونه‌ای که آقابزرگ آورده او محرر و نویسنده میرزای شیرازی بود و میرزا قبل از فتوای تحریم تنباکو چند نامه به ناصرالدین شاه نوشت؛ بنابراین میرزای نائینی از نزدیک در جریان ماجرای تحریم تنباکو و مبارزه با استعمار هست تا اینکه به سمت کربلا هجرت کردند و البته از سال ۱۲۱۶ وارد نجف شدند.

    وی ادامه داد: گزارشاتی از ارتباط سیدجمال الدین اسدآبادی با میرزای شیرازی وجود دارد و به واسطه حضور سیدجمال در سامرا و نامه‌های وی، میرزای نائینی با این افکار هم آشنا شد و گفته شده او مجله عروه الوثقی را هم می‌خوانده است. میرزا در سن ۳۹ سالگی وارد حوزه نجف شد در حالی که مقام استادی و قوت علمی بالایی داشت و اینکه برخی گفته‌اند در حلقه شاگردان آخوند خراسانی بود درست نیست.

    این مدرس حوزه علمیه توضیح داد: آخوند حلقه‌ای با حضور خواص اصحاب داشتند و میرزای نائینی هم در آن مجلس حاضر می‌شدند و جای مباحثه بود و شاگردی مطرح نیست. او ۱۳ سال با آخوند خراسانی بوده است و تحولات مشروطه هم در همین دوره است.

    پیچیدگی مشروطه

    متقیان تبریزی با بیان اینکه معمولا آخوند خراسانی به عنوان رهبر مشروطه مطرح بود و بعد ملاعبدالله مازندرانی و دیگران، تصریح کرد: مشروطیت ماجرایی بسیار پیچیده است که باعث ایجاد اختلاف و دو دستگی جدی بین علما شد و این دودستگی هم صرفا بین ایران و نجف نبود؛ در ایران دو دستگی بین شیخ فضل‌الله و بهبهانی و در نجف هم بین آخوند و سیدکاظم یزدی بود و حتی تهدیدات جانی هم وجود داشت.

    عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی بیان کرد: در سال ۱۳۲۴ مشروطه امضاء شد و متعاقب آن، مظفرالدین شاه از دنیا رفت و در دوره محمدعلی شاه، استبداد صغیر ایجاد و مجلس به توپ بسته شد. بعد از تسلط کوتاه محمدعلی شاه، مشروطه‌خواهان، تهران را فتح کردند و مستقر شدند؛ میرزا کتاب تنبیه‌الامه را در همین دوره نوشت و البته در اواخر مشروطه آن را نوشت. این عملکرد، تئوریزه کردن واقع مشروطه است یعنی اینکه چه باید کرد تا جلوی استبداد گرفته شود و راه‌کارهایی ارایه می‌دهد و علمای دیگری هم در این زمنیه مطلب نوشتند. او تاکید داشت که باید جلوی استبداد گرفته شود و طرح خود را ارائه می‌دهد.

    وی افزود: کتاب وی دو بخش دارد؛ یکی فقه سیاسی و دیگری تقنین و بخش مهم آن رابطه فقه و قانون است که از چالش‌های مهم امروز است و این کار میرزا مسبوق به سابقه نبوده و خیلی مهم هم هست.

    متقیان تبریزی بیان کرد: بعد از اینکه مشروطه‌خواهان مسلط شدند مشروطه منحرف شد و شیخ فضل‌الله هم اعدام شد و این آغاز سرافکندگی علما نسبت به این واقعه است که مسیر طی شده به کجا انجامید؟ یکی از پیامدهای این واقعه آن بود که علما باید از عرصه سیاسی کنار بکشند چون دیگران آنچه را که علما بذر آن را کاشتند بهره‌بردرای کردند ولی وقتی علما نسبت به ادامه مشروطه نومید شدند جنگ جهانی اول و اشغال نظامی ایران از شمال و جنوب رخ داد.

    وی ادامه داد: اشغال نظامی توسط روس و انگلیس، سبب شد تا آخوند خراسانی فتوای جهاد بدهد و در همین اثنا، مرگ آخوند رخ داد به همین جهت مرگ او را مشکوک می‌دانند. سه هفته بعد از آخوند، در کاظمین هیئت ۱۱ نفره‌ای از علما برای مقابله با حمله استعمار تشکیل شد و از جمله این علما، میرزای نائینی بود و حیات سیاسی ایشان تداوم یافت.

    دوگانه غلط مبارزه استعمار و استبداد

    این محقق حوزوی با بیان اینکه متاسفانه تلقی غلطی در بین برخی روشنفکران وجود دارد یعنی یک دوگانه‎ غلطی درست می‌کنند و آن دوگانه مبارزه با استبداد یا استعمار است، تصریح کرد: مبارزه با استبداد متوجه درون و مبارزه با استعمار هم متوجه مبارزه با دشمن بیرونی است و بعد می‌گویند ما باید بین این دو یکی را انتخاب کنیم در حالی که این دوگانه غلط است و در قانون اساسی هم وجود دارد و در این دوگانه غلط، میرزای نائینی را جزء رهبران مبارزه با استبداد قرار می‌دهند و نه استمعار و به نحو غلطی هم اندیشه وی را تحلیل می‌کنند.

    متقیان تاکید کرد: میرزا را نمی‌توان صرفا به مشروطیت منحصر کرد و اینکه او توجه به استقلال و مسئله حفظ کشور اسلامی ندارد حرف غلطی است. میرزای نائینی با اینکه استاد برجسته‌ای بود ولی مرجعیت عامه بر عهده کسانی مانند میرزامحمدتقی شیرازی و … بود و بیشتر محل رجوع خواص بود ولی وقتی این مراجع عام از دنیا رفتند جایگاه مرجعیت وی برجسته شد.

    وی افزود: ایشان دقت‌های بالای اصولی داشت و در عین حال تحرکات و فعالیت‌های سیاسی فاخری هم داشت. وقتی انگلیس از جنوب به ایران حمله کرد، سیدکاظم یزدی و میرزا محمدتقی شیرازی فتوا علیه انگلیس می‌دهند و ایشان هم در اینجا نقش دارد.

    عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی با بیان اینکه گاهی برخی تحلیل‌هایی دور از اخلاق نسبت به برخی شخصیت‌ها مطرح می‌کنند که اصلا در شان شیخ عبدالکریم و مرحوم نائینی نیست، گفت: ارتباط رضاخان با میرزای نائینی بخشی دیگر از حیات سیاسی میرزا است و میرزا تمثالی برای رضاشاه فرستاد که البته این مقطع سیاسی ایشان هم مورد نقد قرار گرفته است.

    این پژوهشگر فقه سیاسی افزود: ایشان در سال ۱۳۴۲ به قم آمدند و در سال ۴۳ به نجف برگشت و هنوز با رضاخان مرتبط بود تا اینکه رضاخان به حکومت رسید و چهره واقعی خود را نشان داد. میرزا ۱۲ سال بعد از بازگشت از قم و سفر مجدد به نجف در آنجا وفات کردند و در سن نه چندان بالایی هم وفات یافت.

    متقیان تبریزی اظهار کرد: حیات سیاسی وی پرتحرک بود و از برجستگی‌های وی تولید اندیشه سیاسی است به گونه‌ای که اثر ایشان از منابع فقه سیاسی است. او فردی است که در عرصه سیاست‌ورزی تجارب مختلفی داشته و ما با چنین فرد بزرگی روبرو هستیم.

    اندیشه سیاسی میرزای نائینی

    متقیان تبریزی در ادامه مباحث خود، گفت: اولین بحث درباره اندیشه سیاسی میرزای نائینی این است که وی چه مبنا و فکری درباره برقراری حکومت اسلامی در عصر غیبت کبری دارد؟ دو تقریر از دروس مکاسب وی مهمترین منابعی است که می‌توان به آنها رجوع کرد.

    عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی افزود: ذیل بحثی که شیخ انصاری در مکاسب در بیع با عنوان اولیاء در تصرف کرده، میرزای نائینی هم دیدگاه خودش را مطرح کرده است؛ بحث ایشان از دامنه ولایت نبی مکرم و ائمه هدی (ع) شروع می‌شود که بحثی اختلافی است و فقهایی که وارد این بحث شده‌اند مانند آیت‌الله خویی، محقق اصفهانی، محقق نائینی، محقق ایروانی و آخوند خراسانی دیدگاه مشترکی ندارند. لذا از آن عبور می‌کنیم و تمرکز بحث ما بر ولایت فقیه است.

    متقیان تبریزی اظهار کرد: اختلافاتی در تقریرات موجود از میرزای نائینی وجود دارد که برخی تصور کرده‌اند وی قائل به ولایت عامه نیست. اولین فرق بین این دو تقریر استناد به آیه النبی اولی بالمؤمنین است که باید در جای خود بحث شود، ولی در مورد ولایت فقیه هر دو تقریر با عبارت‌پردازی‌های خودشان، دو شأن ولایت در سیاسات و افتاء و قضا را قابل تفویض به غیرمعصوم می‌دانند. البته در تقریر میرزا محمدتقی آملی صحبت از دوگانه ولایت و قضاست و در تقریر مرحوم خوانساری هر سه ولایت سیاسات، افتاء و قضا وجود دارد.

    مدرس حوزه علمیه با بیان اینکه گرچه برخی ولایت در سیاست را برای فقیه قائل نیستند، ولی فقها ولایت در افتاء و قضا را برای ولی فقیه قائل هستند، گفت: شأن افتاء و قضا برای فقیه امری بدیهی است، ولی آنچه محل اختلاف است شأنی بیشتر از این دو یعنی ولایت در سیاسات و ولایت عامه و اداره جامعه است. آیا فقیه همان شأن حاکمان و سلاطین را دارد؟ در دو تقریر پذیرفته شده که فقیه ولایت عامه در عصر غیبت کبری دارد.

    روایات مؤید ولایت عامه فقها

    متقیان تبریزی با اشاره به اینکه برای اثبات ولایت عامه فقیه به روایاتی مانند «و اما الحوادث الواقعه…»؛ «روایت ابی خدیجه»؛ «علماء امتی کعلماء بنی اسرائیل» و … استناد شده است، اظهار کرد: میرزای نائینی این ادله‌ها را نقد کرده و گفته است که این روایات چیزی بیشتر از شأن قضاء و افتا و تبلیغ را ثابت نمی‌کند. میرزا فقط روایت مقبوله عمربن حنظله را پذیرفته، زیرا در این روایت سخن از مراجعه به سلطان است. میرزا می‌گوید که اگر در روایت ابوخدیجه تعبیر؛ جعلته علیکم قاضیا، آمده یعنی صرفاً سخن از قضاوت است؛ بنابراین میرزای نائینی از روایت عمربن حنظله برای اثبات ولایت عامه فقیه در عصر غیبت کبری استفاده کرده است و ولایت عامه هم یعنی تمام شئونی که یک حاکم و ولات دارند، مانند قضاوت، گرفتن خمس و زکات و برپایی نماز جمعه. البته نقطه اختلافی بین دو تقریر عبارت مرحوم خوانساری در منیه هست که او گفته بعید است که برپایی نماز جمعه جزء وظیفه فقیه باشد.

    عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی با طرح این پرسش که آیا این اختلاف تقریر، ولایت عامه فقیه را در دیدگاه نائینی نفی کرده است؟ افزود: آقای فیرحی در شرح تنبیه‌الامه در صفحه ۱۳۷ ذیل حاشیه ۶۷ با آوردن این دو تقریر گفته است که از مجموع این عبارات چنان برمی‌آید که نائینی به سمت ولایت عامه فقیه در عصر غیبت تمایل ندارد و شاید به همین دلیل جایگزینی را برای جانشینی ولایت معصوم در دوره غیبت نمی‌بیند.

    متقیان تبریزی تصریح کرد: از منظر فیرحی، اگر میرزای نائینی به سمت قانون اساسی و مجلس رفته است، به این دلیل است که برای فقیه، سِمَت ولایت عامه قائل نیست. این شرح به نظر بنده خیلی عجیب است، زیرا تعارض بین دو تقریر از میرزا را به مخالفت میرزا تلقی کرده است. لذا از نظر بنده، فیرحی اندیشه میرزای نائینی را تحریف کرده است و گفته میرزای نائینی چون تمایل به ولایت فقیه ندارد قانون اساسی را مطرح می‌کند. آقای ورعی هم که دیدگاه فیرحی را دارد در جلسه‌ نقدی وقتی با این نوع اشکالات مواجه شد گفت که من احساسم این است؛ یعنی ما جواب منطقی از ایشان نشنیدیم. اگر تقریر خوانساری از میرزای نائینی را با دقت تأمل کنیم خواهیم دید که او ضمن پذیرش اصل ولایت عامه برای فقیه، در برخی مصادیق مشکوک مانند گرفتن زکات و اقامه نماز جمعه تردید دارد.

    خدشه‌ای در ولایت عامه فقها وجود ندارد

    عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی تأکید کرد: بنابراین در اصل اثبات ولایت عامه برای فقیه خدشه‌ای وجود ندارد و او قصد عبور از ولایت عامه را ندارد. لذا مرحوم خوانساری تاکید می‌کند اینکه برای فقیه ولایتی را ثابت کنیم که اقامه نماز جمعه هم جزء آن باشد مشکوک است. نکته‌ای را بنده از برخی اساتید شنیده‌ام و البته تاریخ آن را یافتم و آن اینکه مرحوم نائینی متوفای ۱۳۵۵ قمری است؛ تقریر محمدتقی آملی در سال ۱۳۵۳ قمری نوشته شده است؛ یعنی دو سال قبل از وفات ایشان ولی تقریر خوانساری قبل از وفات ایشان است؛ یعنی اشکال ظاهری در کلام این دو مقرر از این طریق هم قابل حل است. همچنین دو تقریر فی‌الجمله ولایت عامه را ثابت می‌کنند و فقط در مصادیق اشکال دارند.

    وی تاکید کرد: مرحوم فیرحی کتاب تنبیه‌الامه میرزای نائینی را شرح داده و آقای ورعی آن را تصحیح کرده و عجیب است که وی توانسته براساس محتوای این کتاب به جمع‌بندی برسد و نظر عجیبی را به میرزا نسبت دهد. در صفحه ۴۹ این شرح درباره مشروعیت نظارت هیئت منتخبه مبعوثان بنابر اصول اهل سنت بحث کرده و گفته است: «مشروعیت این هیئت بنابر اصول اهل سنت مانند حل و عقد و امت به نفس انتخاب ملت، محقق خواهد شد و متوقف بر امر دیگری نیست ولی بنابر اصول طائفه امامیه که این امور نوعیه را از وظایف نواب عام می‌دانیم …»؛ آیا عبارت از این صریح‌تر؟ یعنی میرزا نه تنها نظر خودش را با صراحت بیان کرده، بلکه آن را به طایفه امامیه هم نسبت داده است.

    متقیان تبریزی افزود: در صفحه ۶۸ هم آورده که در دوره غیبت که دست امت از دامان امام کوتاه است مقام نیابت و ولایت نواب عام در اقامه وظایف مذکوره برعهده فقیه است و در صفحه ۱۷۵ کتاب هم بر این بحث تأکید کرده است و عبارات دیگری با صراحت دال بر این مسئله است؛ بنابراین تردیدی وجود ندارد که میرزای نائینی برای فقها قائل به ولایت عامه (همان شئون ولات و حاکمان مانند دفاع و اداره امور) در عصر غیبت بود. اگر آقای فیرحی صدر و ذیل عبارات منیه را می‌آورد، این عبارات هم گره‌گشا بودند. ضمن اینکه تلقی‌ای که فقهای بعد از نائینی مانند امام (ره) و آیت‌الله خویی از عبارات و اندیشه ایشان داشتند هم دال بر اثبات ولایت عامه است. به تعبیر امام در کتاب ولایت فقیه در صفحات ۷۵ و ۷۶ برخی مانند مرحوم نراقی و نائینی همه شئون اعتباری امام معصوم را برای فقیه ثابت می‌دانند. آیت‌الله خویی هم در موسوعه، دیدگاه مرحوم نائینی را در تمسک به روایت عمربن حنظله برای اثبات ولایت عامه را نقد کرده و این امر نقد گویای آن است که ایشان پذیرفته که استادش با استناد به این روایت به دنبال اثبات ولایت عامه بوده و آن را نقد کرده است.

    فیرحی اندیشه میرزای نائینی را تحریف کرده است

    مدرس حوزه علمیه ادامه داد: تلقی آقای خویی به عنوان شاگرد ایشان این است که میرزای نائینی تردیدی در ولایت عامه فقها در عصر غیبت نداشته و آن را کاملا پذیرفته است و مصداق مشکوکی هم که در یکی از تقریرهای دوگانه از او وجود دارد مخل اصل مطلب نیست.

    بنابر گزارش ایکنا، متقیان تبریزی در پایان تاکید کرد: مطلبی که آقای فیرحی در سخنرانی‌های خود مطرح کرده و مکررا در شرح وی هست تلقی درستی از اندیشه میرزای نائینی نیست و متاسفانه تحریف اندیشه نائینی هم در آن صورت گرفته است. میرزای نائینی با شواهد متعدد و با صراحت ولایت عامه فقها را اثبات کرده و اگر در تنبیه‌الامه متوجه سلطنت مشروطه شده از باب قدر مقدور است، زیرا فرموده حالا که مقام نیابت غصب شده و فقها نمی‌توانند این جایگاه را پس بگیرند، باید سلطنت را مشروطه کنیم که شرح داده می‌شود.

    ثبات از دموکراسی ناشی می شود

    امریکا بیش از دموکراسی متوجه ثبات در خاورمیانه است

    ۰۱ تیر ۱۳۹۰ | ۰۳:۲۴ کد : ۱۳۹۶۷ اخبار اصلی

    سخنرانی دکتر کاظم سجادپور، در هشتمین نشست از سلسله نشست های دیپلماسی ایرانی با محوریت " آمریکا و خاورمیانه".

    امریکا بیش از دموکراسی متوجه ثبات در خاورمیانه است

    دیپلماسی ایرانی: دکتر سجادپور سیاست خارجی خاورمیانه ای امریکا را دارای ابعاد گوناگون تاریخی، فرهنگی، ایدئولوژیک، استراتژیک و امنیتی، اقتصادی و ... دانست و عنوان کرد که این کشور از قرن 19 به این سو تلاش کرده است مثل همه قدرت های جهانی با حضور در خاورمیانه صاحب قدرت شود.

    وی اشاره کرد که در این زمینه نباید تنها به افسانه ها توجه کرد بلکه می بایست براساس واقعیات پیش برویم. به گفته او، امریکا در طول این سال ها بخشی از خاورمیانه و مسائل مربوط به آن بوده و هست و تقریبا هیچ مسئله ای در این منطقه نیست که به امریکا برنگردد. حضور در دو جنگ جهانی، جنگ های منطقه و نیز تعاملات استراتژیک با متحدانش در خاورمیانه گویای این مسئله است.

    سجادپور با طرح این پرسیش که فهم سیاست خارجی امریکا در این منطقه چگونه امکان پذیر است، به شرح جغرافیای خاورمیانه و تشکیل شدن آن از 22 کشور عربی و سه رژیم غیر عرب یعنی ایران و ترکیه و رژیم صهیونیستی پرداخت و گفت: برای فهم سیاست خارجی امریکا در خلیج فارس، شامات، شمال آفریقا و شاخ آفریقا باید به سه عنصر منظومه ها، رفتارها و رخدادها توجه کنیم. این سه مقوله ابزارهای ما در تحلیل سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه هستند.

    وی ادامه داد: منظومه اول منظومه الزامات قدرت جهانی است. قدرت های جهانی در پنج سده گذشته جز با دسترسی به خاورمیانه نمی توانسته اند شکل بگیرند؛ از پرتغال و اسپانیا گرفته تا انگلیس و امریکا. و هر زمان که قدرت این کشورها در منطقه افول کرده، قدرت جهانی شان نیز افول کرده است. منظومه دوم، متغیرهای تعیین کننده سیاست خارجی امریکاست. ما شاهد هستیم که نهادهای متنوعی در امریکا روی موضوع منطقه کار می کنند که بعضا نگرشی واحد بین آنها وجود ندارد. در سال های اخیر نقش وزارت خزانه داری امریکا نیز بسیار پررنگ شده و از زمان 11 سپتامبر به این سو مسئول برنامه ریزی تحریم ها بوده است.

    وی به نقش آفرینی موثر نهادها و نخبگان امریکا اشاره کرد و افزود: مقایسه بین اوباما و بوش پسر نشان دهنده نگرش متقاوت و مختلف آنها به خاورمیانه است. اما مهم ترین مسئله، واقعیت هاست. این واقعیت بسیار مهم است که خاورمیانه منطقه ای پویا و درحال تحول است و خیلی از این تحولات خارج از فهم و خواست امریکاست. بنابراین نباید خارج از واقعیت، همه مسائل و پدیده های خاورمیانه را مهندسی شده توسط امریکا قلمداد کنیم.

    سجادپور منظومه سومی را نیز تشریح کرد و گفت: منظومه سوم، منظومه زمانی و فضایی است. فضا در سیاست خارجی امریکا اهمیت بالایی دارد. به عنوان مثال فضای جنگ سرد، پس از جنگ سرد، بعد از 11 سپتامبر، بعد از روی کار آمدن اوباما و... هر کدام متفاوت بوده و در سیاست خارجی امریکا اثرگذار بوده است.

    این تحلیلگر مسائل امریکا به بخش دوم سرفصل های مورد اشاره اش یعنی "رفتارها" رسید و گفت: رفتارهای سیاست خارجی امریکا بعد از جنگ جهانی دوم ناشی از موقعیت قوی این کشور در جهان بوده است. پس از قدرت گیری امریکا در جهان شاهد چارچوب های رفتاری جدیدی از امریکا در منطقه هستیم. مهم ترین آنها ثبات رفتاری امریکا در منطقه بوده، مانند اهمیتی که همواره برای امنیت رژیم اسرائیل قائل بوده است. ثبات دیگر، به مسئله انرژی مربوط می شود که همچنان اهمیت خودش را در سیاست خارجی این کشور حفظ کرده است. موضوع دیگر ثبات در برخورد با رادیکالیسم است که زمانی در قالب جنگ با القاعده، زمانی به صورت مقابله با انقلاب اسلامی ایران و زمانی به صورت جنگ با کمونیسم متجلی شده است. این رفتار در 60 سال گذشته ثابت بوده است.

    وی البته اشاره کرد که امریکا در طول این مدت با چند تغییر و تحول غیرقابل پیش بینی در منطقه نیز روبرو بوده که نمونه ای از آن انقلاب ایران در سال 57 و نیز تغییر سیستم های سیاسی در خاورمیانه بوده است. به گفته سجادپور، امریکا همواره اصول و چارچوب هایش را در برابر این تغییرات حفظ کرده و خواسته هژمونی همیشگی اش را بر منطقه اعمال کند.

    این کارشناس مسائل سیاست خارجی امریکا اضافه کرد: امریکا همیشه سعی کرده است مسائل پیش آمده در منطقه را مندیریت کند. البته این به معنی آن نیست که در همه موارد توانسته آنها را حل کند ولی کوشیده است به نحوی مدیریت کند تا منافع خود را تامین کرده باشد. اما این مدیریت بعضا مشحون از تناقض نیز هست. درواقع در برخی مواقع این مدیریت خوب پیش نرفته و جواب مثبت نداده است. یکی از دلایل شیوع تفکرات ضدامریکایی در منطقه ناشی از همین سوء مدیریت بوده است.

    او در بررسی مفهوم سوم مورد نظر خود "رخدادها" به تغییرات اخیر خاورمیانه اشاره کرد و گفت: در مسائل هفت ماه اخیر خاورمیانه دیدیم که امریکا واکنش های تعجب برانگیزی از خودش نشان داد و در شوک به سر می برد. البته بخش علمی و دانشگاهی مرتبط با خاورمیانه در امریکا عمدتا با دانش و موفق عمل کرده است ولی همیشه اینطور نبوده که یافته ها و تحلیل های آنها به سیاست خارجی امریکا تبدیل شود.

    کاظم سجادپور اضافه کرد: اساتید و پژوهشگران امریکایی همیشه از کاستی دموکراسی در خاورمیانه صحبت کرده اند ولی امریکا نشان داده که بیش از دموکراسی متوجه ثبات در منطقه است و بنابراین منافع استراتژیک خود را دنبال کرده است. نگرانی امریکا از مسئله ثبات در عربستان و موضوع جانشینی در این کشور جزو مصادیق این نگرش است. امریکا در عین اینکه می دانست کسری دموکراتیک در منطقه وجود دارد ولی پیش بینی انفجار چند ماه پیش خاورمیانه را نکرده بود و با شوک روبرو شد و تاثیر این شوک هنوز نیز در رفتارش مشخص است.

    وی در پایان به موضوع تطبیق دادن مدیریت امریکا پرداخت و گفت: مدیریت امریکا همیشه در همه کشورها یکسان نبوده است. سیاست امریکا در بحرین، لیبی، سوریه، مصر و تونس و... الگوی واحدی را نشان نمی دهد و می توانیم بگوییم آنچه باعث این تفاوت شده است، منفعت محوری امریکاست.

    پوزیسیون و اپوسیزون سازندگان فرهنگ سیاسی هستند

    تهران- ايرنا-بي گمان اگر ساخت قدرت سياسي و نظام حاكميتي جمهوري اسلامي ايران در ترازوي سنجش و مقايسه تطبيقي با نظام هاي سياسي رايج دنيا قرار گيرد و به سخني ديگر در محك تعاريف نظام هاي سياسي ارايه شده از سوي انديشمندان علم سياست سنجيده شود، بديل آن را كمتر و يا به سختي بتوان سراغ گرفت.

    اغلب دولت هاي ايران پس از انقلاب 57 خواه دولت هاي بر آمده از ضرورت هاي اوايل انقلاب نظير دولت موقت مهدي بازرگان و يا دولت هاي منتخب و با منشاء اراده مردمي ،همگي در عين حاكميت و تفويض اختيار با واسطه و يا بي واسطه از مردم، خود نيز پس از مدتي در قامت ناقد درون حكومتي و اپوزيسيون در آمده و سلب قدرت و فرمايشي بودن حكومت و دولت خويش را به نقد كشيده و در جايگاه اپوزيسيون نشسته و زبان انتقاد و بعضا اعتراض گشودند.
    اين شگفتي درعالم سياست و ساخت قدرت در حالي است كه بر اساس تعاريف انديشمندان علم سياست اپوزيسيون در اشكال مختلف قدرت طلب، اصلاح طلب و انقلابي (راديكالي) به مجموعه افراد، نهادها، احزاب، گروه ها و جناح هاي سياسي مخالف نظام سياسي حاكم و دولت مستقر اطلاق مي شود كه با به چالش كشيدن قدرت حاكم و حاكميت سياسي تلاش مي كنند يا خود قدرت را به كف گيرند و يا اينكه دولت مستقر را وادار كنند تا برنامه هاي اپوزيسيون را براي اجرا مورد توجه قرار دهد.
    بنابر اين چه در نظام هاي پارلمانتا ريستي نظير انگلستان كه به موجب قانون اساسي اين كشور موجوديت اپوزيسيون به رسميت شناخته مي شود و چه در نظام سياسي داراي قانون اساسي و پارلمان همچون ايالات متحده آمريكا كه اپوزيسيون حق فعاليت دارد و چه در نظام سياسي بدون قانون اساسي و پارلمان چون عربستان سعودي كه اپوزيسيون در آنها به رسميت شناخته نمي شود هيچگاه دولت هاي حاكم در نقش اپوزيسيون ظاهر نشده اند.
    اما اين پديده نوظهور در عرصه سياست و شايد منحصر به فرد براي نخستين بار در ساحت نظام سياسي ايران خود نمايي كرده و بديل آن را نيز در نظام هاي سياسي جهان نمي توان يافت.
    دولت يا دولت هاي نقاد و اپوزيسيوني ايران پس از انقلاب 57، نوعي نادر و جداي از اپوزيسيون هاي رايج در مفاهيم علوم سياسي و منازعات سياسي بر سر كسب قدرت هستند كه به عنوان اصطلاح جديد با كار ويژه متمايز نسبت به ديگر اشكال اپوزيسيون وارد علم سياست و عرصه رقابت هاي سياسي شده است.
    اين پديده در دنياي سياست و منازعات قدرت در ساير نظام ها و حاكميت هاي سياسي يا سابقه نداشته و يا اينكه بسيار به ندرت اتفاق افتاده كه هيچ نشاني از آن به درستي در دست نيست.
    اما در نظام سياسي ايران اسلامي ، بيشتر دولت ها و نيز بعضا احزاب و تشكل هاي سياسي همسو با دولت هاي مستقر و حاكم، در عين برخورداري از اقتدار نسبي و تشكيل دولت و كابينه، خود به مثابه احزاب و تشكل هاي سياسي منتقد حاكميت و اپوزيسيون ظاهر شده اند.
    به گونه اي كه در برابر حاكميت برتر يا دولت مقتدر سايه نقش دگر انديشانه را ايفا كردند كه در نهايت اين دولت هاي اپوزيسيون گونه به لحاظ حاكميتي و اقتدار آنچنان كه انتظار مي رفت ، قدرتمند ظاهر نشده اند.
    برخي دولت ها نيز چون دولت سازندگي مرحوم اكبر هاشمي رفسنجاني و دولت مهرورز محمود احمدي نژاد كه در مراحل اوليه و دوره هاي نخست رياست جمهوري (چهار ساله اول) خود را در جايگاه دولت مقتدر مي ديدند در دوره واپسين (چهار ساله دوم) مسئوليت عالي ترين مقام اجرايي كشور خود را آنچنان كه بايد داراي قدرت كافي نيافتند و نه تنها از حمايت سياسي زمان آغازين استقرار دولت هاي خويش از سوي اركان قدرتمند نظام سياسي برخوردار نبوده اند بلكه به نوعي مقهور و مطرود قدرت هاي پنهان بوده اند.
    اين چرخش معكوس قدرت دولت ها به گونه اي روي داده كه با طراحي ساخت قدرت غير آشكار در ايران كه از قضا به مراتب مقتدر تر از دولت هاي ناشي از اراده مردمي است، سبب شد تا ابتدا موجبات تسليم پذيري دولت ها و رفته رفته خروج آنها از درون حاكميت و در نهايت مقدمات تبديل دولت ها از پوزيسيون حاكميتي به دولت هاي اپوزيسيون درون حاكميت فراهم شود.
    اما پرسش اساسي اين است كه چه عامل يا عواملي سبب مي شود دولت هايي كه به ظاهر در جريان يك روند دمكراتيك و از طريق انتخابات و آراي مردمي به قدرت مي رسند و خود نيز بايد در برابر مردم و موكلان خويش پاسخگوي تمامي اقدامات و عملكردهاي دوران مسئوليت شان باشند با اتخاذ سياستي به همراه رويكردي اپوزيسيون گونه با تغيير جايگاه خويش از مسند پاسخگويي به پرسشگري روي مي آورند؟
    بروز چنين پديده اي در ساحت قدرت سياسي ايران كه برخي از صاحب نظران علم سياست از آن به عنوان دو يا حتي چندگانگي قدرت در حاكميت ياد مي كنند آن را منبعث از تعارض جمهوريت با اسلاميت بر مبناي ديدگاه رفرميست ها و افراطيون مذهبي مي دانند.
    اينكه چرا در نظامي كه بر اساس قانون اساسي آن شيوه جا به جايي قدرت با روشي دمكراتيك و مشخصا از طريق آراي مردمي و انتخابات انجام مي گيرد اما دولت هاي مستقر پس از چندي مشي انتقادي و اپوزيسيوني اتخاذ مي كنند؟ و با گريز از مسئوليت پذيري و پاسخگويي به منتقد و اپوزيسيون درون حاكميتي تبديل مي شوند ، پرسشي است كه بايد به دنبال پاسخ آن بود.
    پديده اپوزيسيون درون حاكميتي يا به تعبيري اپوزيسيون در قدرت عموما مشخصه هاي آن در نظام هاي سياسي جهان سومي و توسعه نيافته بيشتر نمود پيدا مي كند چرا كه در نظام هاي سياسي كشورهاي توسعه يافته ، قاعده بازي سياسي هم براي دولت هاي مستقر و هم براي احزاب و گروه هاي سياسي فاقد قدرت تعريف شده است و در اين گونه نظام ها احزاب و گروه هاي سياسي به عنوان مخالفان قانوني دولت ها به رسميت شناخته مي شوند.
    به همين خاطر اپوزيسيون دولتي يا اپوزيسيون در قدرت در كشورهاي غربي و دمكراتيك و بخصوص در نظام هاي پارلمان تاريستي اصطلاح نامانوسي است و اين واژه صرفا در كشور جهان سومي ما موضوع بديعي در سياست است كه دولت ها به رغم دارا بودن قدرت، خود نيز در قامت اپوزيسيون ظاهر مي شوند.
    مضاف بر اينكه در نظام هاي دمكراتيك هر حزب يا گروه سياسي رقيب ، هنگامي كه به اريكه قدرت دست مي يابد از موضع دگر انديشي و اپوزيسيوني بيرون مي آيد و تريبون هاي اپوزيسيوني و مخالفت هاي قانوني را به ديگر رقباي سياسي خود مي سپارد و به همين سبب است كه در جوامع‌ دمكراتيك كه پديده اپوزيسيون و مخالفان‌ قانوني‌ را به خوبي مي شناسند با واژه اپوزيسيون‌ دولتي يا اپوزيسيون در قدرت بيگانه هستند.
    اينكه چرا در نظام هاي دمكراتيك و پارلمان تاريستي پديده اي موسوم به اپوزيسيون‌ دولتي يا اپوزيسيون در قدرت شكل نمي گيرد علت آن اين است كه احزاب و بازيگران عرصه سياست در اين كشورها جابه جايي قدرت از طريق انتخابات، رقابت آزاد و بدون محدوديت هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي احزاب را مي پذيرند و به قانون‌ اساسي‌ به عنوان ميثاق ملي و نيز احترام به آراء و عقايد ديگران را به عنوان‌ اصول تغيير ناپذير و ثابت باور دارند و در پايبندي به آنها ملتزم هستند.
    بنابراين با چنين ساختار نظام مند سياسي و دمكراتيك احزاب و گروه هاي سياسي رقيب دست به اعمال غير قانوني و يا فراتر از قانون نمي زنند‌ و هيچ وقت در صدد خروج و گريز از ساختار سياسي نظام‌ حاكم بر كشور خويش كه بر اساس قانون اساسي پايه ريزي شده است، بر نمي آيند و دولت ها و صاحبان قدرت نيز به واسطه چنين ساختار سياسي قادر نخواهند بود در شرايط و مواضع اپوزيسيوني‌ قرار بگيرند.
    همچنين در كشورهاي داراي نظام‌‌ دمكراتيك‌ به لحاظ ساختار نظام سياسي اين كشورها بستر لازم براي پيدايش گروه هاي اپوزيسيون‌ دولت فراهم است اما در نظام هاي سياسي تحديد شده جهان سومي يا در حال گذار نظير ايران‌ به علت عدم اجراي كامل اين گونه نظام ‌هاي‌ سياسي، زمينه شكل گيري اپوزيسيون‌ قانوني وجود ندارد و در چنين شرايطي است كه دولت ها نقش و وظايف اپوزيسيون‌ هاي قانوني‌ را در قالب اپوزيسيون در قدرت به دوش مي كشند.
    اما در نظام هاي كاملا دمكراتيك، احزاب سياسي قانوني به عنوان رقيب و اپوزيسيون يكديگر محسوب مي شوند كه با تحت نظر داشتن رفتار و عملكرد دولت و حزب و يا احزاب وابسته به دولت به دنبال آگاهي بخشي افكارعمومي‌ در مورد نحوه عملكرد دولت و حزب حاكم هستند تا مردم با آگاهي كامل در چارچوب قانون اساسي با انتخاب گروه يا گروه هاي سياسي در انتخابات‌، اجازه جا به جايي قدرت را داشته باشند.
    بنابراين احزاب و گروه هاي سياسي درون نظام كه از آن ها اپوزيسيون‌ قانوني يكديگر ياد مي شود همگي با پذيرش قانون‌ اساسي‌ ملتزم به انجام آن‌ هستند و به جز حزبي كه قدرت سياسي‌ را از راه دمكراتيك در اختيار دارد بقيه بيرون از قدرت قرار دارند اما احزاب فاقد قدرت سياسي همواره وظيفه كنترل و نظارت‌ بر صاحبان قدرت‌ سياسي‌ را برعهده دارند.
    بديهي است كه با چنين شرايطي در نظام هاي دمكراتيك داراي تعدد احزاب و پارلمان تاريستي زمينه پيدايش مخالفان و يا اپوزيسيون‌ قانوني پديد مي آيد ولي در نظام‌‌هاي‌ تحديد شده احزاب و گروه‌هاي‌ سياسي مخالف‌ دولت به عنوان مخالفان و گروه هاي اپوزيسيوني‌ غيرقانوني‌ به شمار مي روند.
    ديگر اينكه در نظام هاي دمكراتيك مادامي كه احزاب و گروه‌هاي‌ اپوزيسيون و خارج‌ از حاكميت به روش هاي دمكراتيك و قانوني قدرت سياسي و حاكميت‌ را در اختيار گرفتند‌ و دولت و كابينه مورد نظر خود را مستقر ساختند از موضع اپوزيسيوني خارج‌ خواهند شد.
    حال اين سوال مطرح مي شود با توجه به چنين شرايطي كه حزب‌ و يا گروه‌ هاي اپوزيسيوني كه با آراي مردم مامور تشكيل دولت شدند و به قدرت‌ رسيد‌ند آيا باز هم مي توانند همچنان در قامت يك اپوزيسيون‌ ظاهر شوند و بر منش سياسي پيشين خود پاي بفشارند؟ و آيا از نظر تئوري هاي علم سياست مي توان هم دولت و حاكميت را در اختيار داشت و هم نقش مخالف را ايفا كرد و به اصطلاح اپوزيسيون ‌دولتي يا اپوزيسيون در قدرت بود؟
    در جهان سياست اين نمونه تقريبا در دوره هاي رياست جمهوري كم و بيش روي داده است و چنين رفتار سياسي نامتعارف در عالم سياست كه حزبي يا جناحي هم بر مسند قدرت باشد و هم اپوزيسيون حاكميت باشد بدون ترديد معلول و پيامد يكسري كنش هاي سياسي و عدم شفافيت حقوق اساسي و برخي پيش فرض هاي ديگر است كه منجر به رفتار اپوزيسيوني دولت ها مي شود.
    يكي از پيش فرض هاي علت رفتار اپوزيسيوني‌ دولت ها و صاحبان قدرت مي تواند اختيارات نامتوازن دولت ها در قبال مسئوليت ها باشد چرا كه محدوديت‌ در كاربرد‌ قانوني‌ قدرت،‌ دولت ها را بر اصرار در ماندن موضع اپوزيسيوني ‌پيش از دستيابي به قدرت، تشويق مي كند.
    اگر چنين پيش فرضي درست باشد و جناح حاكم و يا دولت ها در حالت پراتيك از اختيارات كافي برخوردار نباشند و صرفا از نظر تئوريك دولت را در اختيار داشته باشند بديهي است كه عملا در ساختار قدرت ورودي ندارند و همچنان همانند پيش از رسيدن به قدرت در خارج‌ از قدرت‌ واقعي سياسي‌ بسر مي برند و هيچ نقش كارآمدي در قدرت ندارند و صرفا كارگزار يا تعبير برخي تداركاتچي محسوب مي شوند.
    از ديگر پيش فرض هاي علت بروز رفتار اپوزيسيوني در دولت ها عدم تطابق وظايف قانوني آنها با حوزه تحت قدرت و يا فزون خواهي صاحبان قدرت است و به همين علت به رغم حضور در قدرت‌ سياسي همچنان بر موضع اپوزيسيوني‌ خود تاكيد مي ورزند تا بتوانند از اين طريق در پي تحقق توسعه‌ سياسي‌ باشند.
    از اين نظر دولت ناراضي مستقر در قدرت سياسي به منظور تحقق توسعه سياسي و گسترش حوزه تحت قدرت خويش در صدد يافتن راهكارهاي قانوني از جمله تغييرات در قانون‌ اساسي‌ از طريق همه پرسي است.
    پيش فرض ديگر پاسخ گريزي دولت ها يا اصطلاحا فرار به جلو است كه گاه آنان را به نقش اپوزيسيوني وا مي دارد البته اين احتمال بيشتر در نظام پارلمان تاريستي مصداق پيدا مي كند چرا كه در اين نظام، اپوزيسيون‌ قانوني‌ با زير نظر داشتن عملكرد دولت و يا صاحبان قدرت همواره اين امكان‌ را دارد آنان را مورد سوال، مواخذه و استيضاح قرار دهد و يا حتي راي به عدم كفايت دولت بدهد.
    از آنجايي كه اپوزيسيون به جاي پاسخگو بودن همواره ژست پرسشگري دارد‌ به همين‌ خاطر اپوزيسيون‌ دولتي يا اپوزيسيون در قدرت براي گريز از پاسخ و فرار به جلو در قامت مخالف ظاهر مي شود تا از زير بار مسئوليتي كه ملت از طريق انتخابات بر اساس وعده هاي انتخاباتي صاحبان قدرت به آنان داده است، شانه خالي كند و به بيان صريح تر دولت اپوزيسيوني با اتخاذ ژست مخالف اقدام به فرافكني مي كند.
    بدين ترتيب با چنين شيوه اي دولت اپوزيسيون به جاي پاسخگو بودن، پرسشگر و مطالبه گر خواهد بود چرا كه در موضع اپوزيسيوني‌ در قدرت نه‌ تنها پاسخگو نيست حتي كنترل و نظارت‌ بر آن هم بسيار كم رنگ خواهد شد.
    ظهور مشخصه هاي انحصار طلبي و بروز ماهيت تماميت خواهي از حالت بالقوه به بالفعل يكي از فرض هاي ديگري است كه معمولا احزاب، گروه ها و شخصيت‌ هاي سياسي در دوران جنيني به صورت نهفته در درون خود دارند كه پس از كاميابي در قدرت و پيروزي به روش هاي دمكراتيك در دوره اصطلاحا بزرگسالي و قدرتمندي علايم آن آشكار مي شود .به همين خاطر به محض رسيدن به قدرت به لطايف الحيلي نظير ايجاد محدوديت، تخريب ، فرافكني، انگ زدن و غيره اقدام به حذف گروه هاي مخالف و رقباي قدرتمند مي كنند‌ تا قدرت را متمركز و يكدست و مخالفان را محدود كنند.
    در ايران پس از انقلاب اسلامي نوع و ماهيت دولت هاي اپوزيسيوني با يكديگر متفاوت است برخي دولت ها همانند دولت دهم و دوره دوم رياست جمهوري محمود احمدي نژاد ضمن اينكه از يك سو با بكارگيري روش هاي مذكور درصدد حذف احزاب و گروه هاي سياسي رقيب درون نظام بر آمده از سوي ديگر با هدف استفاده از تمامي ظرفيت هاي قانون اساسي و اختيارات قانوني رياست جمهور به چالش و تضاد با قواي مقننه و قضاييه براي استقرار حاكميت تماميت خواهانه خود پرداخته است.
    چنين رويكرد سياسي با پيش فرض اخير يعني ماهيت انحصار طلبي و توتاليتري دولت دهم سازگاري بيشتري دارد چرا كه برخوردهاي حذفي دولت هاي نهم و دهم و تلاش همزمان آن براي تضعيف پارلمان و نيز تقابل با قوه قضاييه و ناديده گرفتن تفكيك قوا، در انديشه انحصار قدرت بر آمده و ماهيت تماميت خواهانه دولت مستقر را بروز داده است.
    اما در دوره دولت موسوم به اصلاحات انگيزه و ماهيت اپوزيسيوني‌ دولت در مقايسه با دولت دهم متفاوت بوده چرا كه در انديشه اصلاح نظام سياسي ايران و بازگشت به اهداف تحقق نيافته آغازين انقلابيون كه به خاطر آنها نظير آزادي، جمهوريت و ... دست به تغيير رژيم سابق و انقلاب زده بودند، برآمده بود.
    عدم توفيق دولت اصلاحات در اجراي اهداف اوليه انقلابيون در زمينه استقرار نظام كاملا دمكراتيك و جمهوريت، به‌ ساختار حقوقي‌ نظام سياسي ‌ايران باز مي گردد چرا كه به اعتقاد گروهي از صاحب نظران براي تغيير و اصلاحات در نظام‌ توزيع‌ قدرت‌ و ساختار حقوقي‌ قدرت‌ در ايران‌ بايد تغييراتي در قانون‌ اساسي از طريق همه پرسي انجام شود اما در مقابل عده اي معتقدند در قانون اساسي ظرفيت هاي لازم دمكراتيك ديده شده است.

    سالگرد حمله هفت اکتبر حماس به اسرائیل

    اسرائیلی‌ها دوشنبه ۷ اکتبر، اولین سالگرد حمله ویرانگر هفت اکتبر ۲۰۲۳ حماس به این کشور را با برگزاری مراسم و تظاهرات‌هایی در اورشلیم و جنوب اسرائیل همزمان با ساعت آغاز این حمله گرامی داشتند.

    به گزارش رویترز، در اورشلیم مقابل خانه بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، حدود ۳۰۰ نفر به رهبری خانواده‌های گروگان‌ها با در دست داشتن تصاویر عزیزانشان، به احترام کشته‌شدگان یک دقیقه سکوت کردند. در این لحظه، صدای آژیر نیز به گوش رسید.

    یوال بارون، که پدرزنش کیث سیگل در غزه گروگان است، درباره دلیل حضورش در مقابل منزل نتانیاهو به رویترز گفت: «ما هنوز در تاریخ هفت اکتبر ۲۰۲۳ گیر کرده‌ایم، در یک روز بی‌پایان از ترس، وحشت، خشم و ناامیدی. ما خواستیم این روز را با هم شروع کنیم تا به خودمان، نخست‌وزیرمان و مردم اسرائیل یادآوری کنیم که با وجود روز اندوه، همچنان ماموریت مقدسی برای بازگرداندن گروگان‌ها داریم.»

    اسحاق هرتزوگ، رییس‌جمهور اسرائیل با حضور در رییم، محلی که جشنواره موسیقی برگزار شد و بیش از ۳۶۰ نفر کشته و ده‌ها نفر گروگان گرفته شدند، در یک مراسم یادبود شرکت کرد.

    در این مراسم هرتزوگ با تاکید بر این که «ما همیشه به یاد خواهیم داشت چه کسانی ربودند، چه کسانی کشتند، چه کسانی تجاوز کردند و چه کسانی قتل‌عام کردند» گفت «در عین حال، ما شاهد پایداری فوق‌العاده‌ای بوده‌ایم. ما مردمی شگفت‌انگیز داریم و در این روز از آنها حمایت می‌کنیم و خواستار وحدت هستیم.»

    در طول روز، مراسم‌های یادبود در کیبوتس‌ها و شهرهای نزدیک مرز هم برگزار شد.

    اکثر کشته‌شدگان از جمله زنان، کودکان و سالمندان که در خانه‌هایشان، در جاده‌ها و در محل برگزاری جشنواره موسیقی هوای آزاد نوا کشته شدند، غیرنظامی بودند؛ همچنین تعدادی سرباز نیز در پایگاه‌های نظامی نزدیک مرز غزه جان باختند.

    به گفته رویترز در غزه همچنان ۱۰۱ گروگان در اختیار حماس هستند که در غزه نگهداری می‌شوند، هرچند مشخص نیست چه تعداد از آن‌ها زنده هستند.

    آماده‌باش امنیتی

    روز دوشنبه نیروهای امنیتی در سراسر اسرائیل در حالت آماده‌باش بالا قرار داشتند.

    ارتش و پلیس اعلام کردند که انتظار دارند در سالگرد حمله هفت اکتبر ۲۰۲۳، فلسطینی‌ها اقدام به حملات احتمالی کنند.

    همچنین حرکت در کرانه باختری اشغالی به دلیل بسته شدن بسیاری از ایست‌های بازرسی محدود شد و برخی فلسطینی‌ها که مجوز ورود به اسرائیل داشتند، پیام‌هایی دریافت کردند که روز دوشنبه اجازه ورود نخواهند داشت.

    ارتش اسرائیل اعلام کرد که هواپیماهایش حمله موشکی برنامه‌ریزی‌شده حماس را در غزه خنثی کرده‌اند.

    در خارج از اسرائیل، مراسم دعا برگزار شد و انتظار می‌رود تظاهراتی علیه حملات اسرائیل به نوار غزه که منجر به تخریب گسترده و کشته شدن نزدیک به ۴۲,۰۰۰ نفر شده است، برگزار شود.

    این حمله منجر به مرگبارترین روز تاریخ اسرائیل شد و حس امنیت بسیاری از شهروندان را نابود کرد و اعتماد آنها به رهبرانشان را به شدت کاهش داد.

    تمرکز اسرائیل بر روی شمال

    تمرکز جنگ به طور فزاینده‌ای به شمال و لبنان منتقل شده است. در آنجا، نیروهای اسرائیلی با حزب‌الله لبنان، که به منظور حمایت از حماس از ۸ اکتبر تبادل آتش با اسرائیل را آغاز کرد؛ درگیر شده‌اند.

    آنچه در ابتدا به عنوان تبادلات محدود روزانه آغاز شد، اکنون به بمباران مناطق تحت کنترل حزب‌الله در بیروت و عملیات زمینی در روستاهای مرزی برای سرکوب نیروهای حزب‌الله و بازگشت ده‌ها هزار اسرائیلی که از مناطق شمالی کشور تخلیه شده‌اند، تبدیل شده است.

    حملات اسرائیل که در دو هفته گذشته منجر به کشته شدن بیش از ۲۰۰۰ نفر شده است، باعث فرار گسترده از جنوب لبنان شده و بیش از یک میلیون نفر را آواره کرده است.

    بر اساس این گزارش، عملیات‌هایی ارتش اسرائیل که در ماه‌های اخیر منجر به کشته شدن رهبران حزب‌الله و حماس شده و همچنین حمله‌ای پیچیده به حزب‌الله از طریق بی‌سیم‌ها و پیجرها، امنیت اسرائیلی‌ها را تا حدودی بازگردانده است.

    پربازدیدترین‌ها

    طرح نتانیاهو برای حمله به تشییع جنازه حسن نصر الله

    آمریکا و رژیم صهیونی در پی تاثیرگذاری بر تشییع سیدحسن نصرالله

    کارشناس مسائل غرب آسیا گفت: یکی از اهداف کوتاه مدت اخلال در ورود هواپیما‌های ایرانی به لبنان، تاثیر گذاری بر مراسم تشییع­ سیدحسن نصرالله، دبیرکل شهید حزب الله اس گزارش خبرگزاری صدا و سیما،موضوع برنامه گفتگوی ویژه خبری جمعه شب ۲۶بهمن به ­­التهاب در لبنان و نقض آتش بس در غزه اختصاص داشت و­آقایان کیومرث یزدان پناه، کارشناس بین الملل و علی عبدی، کارشناس مسائل غرب آسیا به بررسی این موضوع پرداختند.­آقای سیدحسن حسینی، خبرنگار خبرگزاری صداوسیما مستقر در بیروت هم در ارتباط تصویری آخرین تحولات مرتبط را گزارش کرد.مشروح این برنامه به شرح زیر است:

    سؤال : آقای حسینی، آخرین اخبار و تحولات از لبنان را بفرمایید.

    حسینی (خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما در بیروت):در گزارش دیدید تحرکاتی که دیشب به محض اینکه مردم شنیدند که پرواز هواپیمای ایرانی به فرودگاه بیروت ممنوع شده است، شاهد حضور گسترده مردم از قشر‌های مختلف در ورودی های فرودگاه بین المللی بیروت بودیم که در این حرکت خودجوش با سر دادن شعارهای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی تأکید کردند لبنانی که در نبرد زمینی با ارتش رژیم صهیونیستی را شکست داد، در صحنه سیاسی به امریکا باج نباید بدهد و خواستار اقدام سریع و صریح رئیس جمهور و نخست وزیر لبنان علیه دیکته های امریکا شدند. الان هم جمعی از مردم لبنان در مسیر منتهی به فرودگاه بیروت تجمع کرده اند و خواستار این هستند که این اقدامی که دیشب از سوی وزیر حمل و نقل لبنان اعلام شد،­لغو شود و پرواز های هواپیماهای ایرانی به فرودگاه بیروت از سر گرفته شود.در برخی از شعارها مردم تأکید می کنند که اگر فرودگاه بیروت بر روی پروازهای ایرانی بسته شود، این فرودگاه به تعطیلی کامل کشیده خواهد شد. در فضای مجازی، در فضای مطبوعاتی و رسانه ای در طی ۲۴ ساعت گذشته شاهد موجی از موضع گیری ها علیه این اقدام وزیر حمل و نقل دولت لبنان بوده ایم.

    در تحلیل هایی که امروز هم در مطبوعات لبنان مطالعه می کردم این نکته ذکر شد که موضوع فراتر از منع پروازهای ایران به فرودگاه بیروت است. آمریکایی ها دنبال ایجاد هرج و مرج، بی ثباتی و آشوب در لبنان هستند و این به نفع رژیم صهیونیستی از یکسو است و از سوی دیگر امریکایی ها می خواهند از فضای موجود در مرحله بعد از جنگی که اسرائیلی ها خودشان اذعان دارند که در آن شکست خورده اند، این را تبدیل به یک شکست سیاسی علیه جریان و جبهه مقاومت کنند.

    اما واقعیت های میدان در لبنان مخالف با خواسته های امریکا است و این موضوع در تشییع جنازه سیدحسن نصرالله، دبیرکل شهید حزب الله که ۹ روز دیگر در بیروت باید برگزار شود، به طور کامل مشروط خواهد شد و خواهند دید. یکی از علت هایی که الان شاهد این هستیم که برخی از پروازها از چند کشور به سمت فرودگاه بیروت در آن اختلال ایجاد می شود، در گزارش هم به عراق اشاره کردم، با این هدف است که مانع از حضور گسترده از خارج از کشور، خارج از لبنان، در مراسم تشییع سیدحسن نصرالله شوند.

    آمریکایی ها به دنبال محاصره مقاومت در لبنان هستند. با توجه به تحولات سوریه و اینکه لبنان تنها مرز زمینی اش به جز فلسطین اشغالی با سوریه است، امریکایی ها از راه زمین و دریا همچنین می خواهند مقاومت را محاصره کنند. اما تجربه گذشته لبنان نشان داده است که معادلات داخلی لبنان با توجه به تنوعی که در لبنان است، اگر امریکا بخواهد به سمت اعمال فشار به لبنان برود و پایگاه مردمی محور مقاومت را در لبنان، پایگاه مردمی حزب الله را تحت فشار قرار بدهد، جماعت خودشان هم متضرر خواهند شد.

    لبنان با کشورهای دیگر فرق می کند، لبنان یک کشور متنوع است و کسانی که در فضای سیاسی لبنان در دولت جدید راه پیدا کرده اند و سابقه مزدوری برای رژیم صهیونیستی دارند، یعنی فالانژیست ها­ اینها نمی توانند تعیین کننده معادلات لبنان باشند در شرایطی که در جنگ ۶۶ روزه لبنانی ها در جبهه جنوب لبنان به رغم اینکه به جز رژیم صهیونیستی تقریباً تمام کشورهای ناتو در این جنگ درکنار این رژیم قرار گرفته اند و یک جنگ جهانی علیه مقاومت بود، اما مقاومت توانست در این جنگ پیروز میدان باشد و قطعاً در میدان سیاست هم مقاومت و پایگاه مردمی مقاومت در لبنان توطئه های امریکا را خنثی خواهد کرد، ولی به هر حال شرایط لبنان الان متشنج است.

    آمریکایی ها تلاش می کنند که به این تشنج دامن بزنند. حزب الله لبنان خواستار خویشتنداری مردم لبنان شده است و اینکه نباید تحرک مردم در فضای خیابان به سمت فرودگاه، منجر به تشنج و انفجار اوضاع شود که به نفع رژیم صهیونیستی است. در عین حال تأکید کرده است از رئیس جمهور و نخست وزیر لبنان خواسته است که به حاکمیت ملی لبنان پایبند باشند و تسلیم دیکته های امریکا نشوند.

    باید ببینیم که در ساعت های آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، آیا دولت جدید لبنان تصمیمی که درباره منع پروازهای ایران گرفته است، این را لغو خواهد کرد یا خیر. شایعاتی در اینباره است که گفته می شود در هجدهم ماه جاری میلادی یعنی ۵ روز دیگر، دولت لبنان در این باره تصمیم گیری خواهد کرد. اما مردم تأکید دارند بر این نکته که اگر فرودگاه بیروت بر روی پروازهای ایرانی بسته بماند، این فرودگاه به تعطیلی کامل کشیده خواهد شد.

    ­سؤال : آقای یزدان پناه، با توجه به موضوعاتی که هم در گزارش دیدیم و هم در مقدمه عرض کردم و هم آقای حسینی فرمودند، تقریباً ۱۰ روز دیگر مراسم تشییع شهید سیدحسن نصرالله دبیرکل شهید حزب الله لبنان قرار است برگزار شود. با تصمیمی که وزیر حمل و نقل لبنان گرفته است، پروازهای ایران به مقصد بیروت لغو شده است. علت عجیبی هم که برای آن بیان می کند، برای حفظ و سلامت و امنیت مردم است. اما مردم لبنان همانطور که در واکنش ها هم دیدیم، مخالف این موضوع هستند و می گویند که این مسیر لبنان را به سمت آمریکایی و صهیونیستی شدن پیش می برد. تحلیل شما از این اتفاق چه است و فکر می کنید که این مسیر قرار است به کجا برسد؟

    یزدان پناه : ببینید انتظار می رفت که دولت جدید لبنان متأثر از عوامل مختلف، یک سیاست های دمدمی مزاجی را در رابطه با روابط خودش با کشورهایی مثل جمهوری اسلامی ایران، عراق، سوریه و کشورهایی که محور اصلی مقاومت به حساب می آمدند درپیش می گیرد. این مسئله خواست قلبی دولتمردان لبنان نیست، متأثر از عوامل فشار بیرونی به ویژه دولت جدید امریکا است. بالاخره ترامپ اختیار و ریاست جمهوری ­در آمریکا را در دست گرفته است و جزو اولویت های اساسی او هم است که در منطقه مدیترانه و بخصوص در سرزمین های اشغالی و به ویژه در لبنان مداخله هایی ­به صورت گسترده و عمیق داشته باشد. ترامپی که سیاست هایش کاملاً مشخص است، ثبات­ و پایداری ندارد،بعضاً از روی هیجانات و احساسات و حتی تصمیم هایی که تصمیم های گذشته آمریکا را هم درباره خیلی از مسائل کاملاً مخدوش می کند.

    یعنی همین رویه ای که درپیش گرفته است، حتی پیمان ابراهیم که مورد ادعای امریکایی و مورد اصرارشان است، با این رویه و سیاست های جدید، حتی به نظر می رسد آن پیمان هم کامل کنار گذاشته می شود. بنابراین چیزی که در لبنان امروز شاهد هستیم، اعتقاد من این است که یک موج گذر سیاسی است که دولتمردان لبنانی برای اینکه اینگونه القاء کنند که ما می خواهیم محیط امنیتی لبنان را به دست بگیریم و یک اتفاق بزرگی برای تشییع پیکر مطهر سیدحسن نصرالله هم وجود دارد. طبیعتاً اگر مرزهای لبنان باز شود­شک نکنید میلیون ها نفر مشتاق و علاقه مندان سیدحسن نصرالله از مسلمان و غیر مسلمان به کشور لبنان سرازیر خواهند شد، اینها نمی خواهند چنین اتفاقی بیفتد. چون این از نظر جنگ رسانه ای و جنگ روانی یک شکست برای آمریکا و رژیم صهیونیستی تلقی می شود.

    ­سؤال: یعنی یکی از اهدافشان همین تحت تأثیر قرار دادن تشییع باشکوه سیدحسن نصرالله است؟

    ­یزدان پناه : بله از طرف دیگر اینها از حضور ایران و ایرانی ها در لبنان وحشت دارند. بهانه شان هم این است که اینها با این هواپیماها ممکن است امکانات مادی، تسلیحاتی و پوششی برای حزب الله لبنان بفرستند.با این بهانه در تلاش هستند که به طور موقت، مسئله میدانی سیاسی امنیتی لبنان را مدیریت کنند. به نظر می رسد دوام نخواهد آورد، چون هیچ چیزی نمی تواند مانع از روابط عمیق راهبردی جمهوری اسلامی ایران با لبنان و مردم ایران با ملت لبنان شود. این یک پدیده ای است که در بستر تاریخ شکل گرفته است، کار یک روز دو روز هم نیست، سالیان سال است که همچنین فضایی وجود داشته است.

    بنابراین اینگونه سیاست ها نه به نفع دولت لبنان است، با هر گرایش و با هر سلیقه ای. هرچند لبنان سالیان سال است که فضای آشفته ای را تجربه می کند و خیلی تلاش می کند به ثبات حداقلی برسد. اما همین چالش ها و اختلاف ها و تعمیق داخلی و سیاسی و جریان نفوذ و جریان خیانت های داخلی و از همه مهمتر مداخله های نیروهای فرامنطقه ای و بدتر از همه فضایی که رژیم صهیونیستی در این منطقه و کشور لبنان به وجود آورده است، اجازه نمی دهد که این ثبات حداقلی به لبنان برگردد. بنابراین به نظر من این فضای کنونی استمرار پیدا نخواهد کرد و صرفاً موجی گذرا است و قطعاً در آینده ای نزدیک روابط ایران و لبنان نه تنها به شرایط عادی، بلکه به همان عمق راهبردی خودش به نظر می رسد که برخواهد گشت.

    ­سؤال : آقای دکتر عبدی، هم درخصوص سؤالی که از دکتر یزدان پناه پرسیدم، نظرتان را بفرمایید و هم اینکه در تجمع هایی که مردم لبنان از دیشب برگزار کرده اند، این را درخواست می کردند در شعارهایی که سر می دادند، اینکه نمی خواهند دولت لبنان تحت تأثیر تصمیم های آمریکایی و مقامات آمریکایی و صهیونیستی قرار بگیرد و خواسته شان این است که این اتفاق نیفتد و دولت لبنان باید با این تصمیم مقابله کند. فکر می کنید که این واکنش گسترده مردم لبنان به تصمیمی که وزیر حمل و نقل لبنان گرفته است به چه صورت است و پیش بینی شما از این موضوع چه است، قابل حل است، یعنی قرار است که در سطح داخلی و دیپلماسی اتفاقی بیفتد، اگر رایزنی در این زمینه صورت گرفته است بفرمایید؟

    ­عبدی : در ادامه صحبت های دکتر یزدان پناه، عرض کنم که­ مقامات رژیم صهیونیستی ­مدعی هستند که به مقامات لبنانی از طریق آمریکایی ها پیام دادند که در هواپیمایی­ که ­از طرف ایران می آید مبالغی پول در قالب چمدان برای حزب الله می آید. یک ادعای خنده داری که بیش از این هم از این ادعاها داشته اندآمریکایی ها منتقل کردند که صهیونیست ها گفته اند یا شما اجازه فرود نمی دهید یا اگر این کار را انجام بدهیم، ما مجبور هستیم خودمان برخورد کنیم. لذا مقامات لبنانی درخواست می کنند از نخست وزیر و کسب تکلیف می کنند. آقای نواف سلام هم از وزیر مربوط می خواهد که فعلاً پروازها تا روز دوشنبه که جلسه هیئت دولت برگزار می شود و آنجا قرار است بررسی شود، هرگونه پرواز از ایران فعلاً لغو شود.

    اما همانطور که آقای دکتر به درستی اشاره کردند، به نظر من هدف کوتاه مدت و اولیه برای این ماجرا، تحت تأثیر قرار دادن مراسم پیکر مطهر سید مقاومت است. دشمن به شدت واهمه دارد، چون هرچقدر این مراسم با جلال و جبروت و شکوه بیشتر برگزار شود، عملاً عمق راهبردی مقاومت را در لبنان و در منطقه نشان خواهد داد و نشان خواهد داد که مقاومت کاملاً زنده و پویا است، چه با سیدحسن و چه بدون سیدحسن. اگرچه سیدحسن چهره تابناک این مقاومت است، همانطور که مقاومت بعد از سیدعباس موسوی ادامه پیدا کرد، بعد از سیدحسن هم ادامه پیدا خواهد کرد.

    به نظر می رسد که فراتر از این مسئله، آنچه رژیم صهیونیستی و به طور مشخص دولت نتانیاهو با همکاری دولت ترامپ به دنبال آن است، وضع معادلات جدید با محور مقاومت به طور عام و تهران به طور خاص است. یعنی رژیم صهیونیستی به دنبال تحمیل شرایط خودش و دیکته کردن شرایط خودش و تثبیت معادله های خودش با محور مقاومت است که به نظر این گام شروعی برای آن ماجرا است و می تواند از این جهت بسیار خطرناک باشد و حائز اهمیت است. هوشمندی محور مقاومت به طور عام و تهران به طور خاص می طلبد، اگرچه حرکتی که دیشب خودش جوش مردم لبنان نشان دادند، بسیار حرکت سازنده ای بود و بردن فضای واکنش به سمت مقاومت مدنی و مبارزه مدنی به نظر بسیار هوشمندانه و دقیق و درست بود. اولتیماتومی هم که به دولت فعلی دادند که تازه مستقر شده است و هنوز خودش را به درستی پیدا نکرده است که اگر بخواهند پروازهای تهران را لغو کنند، عملاً هیچ پروازی نباید در بیروت داشته باشیم، این از این جهت مهم است.

    به نظر من حرکت و تصمیم آینده دولت نواف سلام از این جهت تعیین کننده است و حرکتی هم که تهران نشان داد که همانطور به طور متقابل اجازه فرود دو پرواز از لبنان را نداد، به نظر من بسیار پیام روشنی داشت. موضع سفیر ما در بیروت هم آقای امانی موضع خیلی خوب و درست و سازنده ای بود. به نظر من باید منتظر تصمیم دولت لبنان بود.

    ­سؤال : دولت ما­ اقدامی انجام داده است؟

    ­عبدی: تا الان که جز لغو پرواز و موضع سفیر ما و سخنگوی وزارت خارجه ما هم موضع خوبی داشتند.ولی به نظر من همانطور که آقای دکتر هم اشاره کردند، دولت جدید لبنان به شدت تحت فشار مستقیم دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی به صورت غیرمستقیم است. رژیم صهیونیستی می خواهد این وضعی ­­که بعد از سقوط بشار اسد در سوریه ­پیدا کرده است،در ­لبنان هم داشته باشد،متأسفانه درحال تخریب شدید مناطق مسکونی و اینها است.اینجا می خواهد معادله خودش را­ دیکته کند و محور مقاومت باید با هوشمندی مقابله پیدا کند.

    ­سؤال : اقای یزدان پناه، شما در این خصوص نکته تکمیلی دارید؟

    ­یزدان پناه : به نظر من می رسد که بازی خیلی خطرناکی را آمریکا در منطقه مدیترانه شروع کرده است و آن بازی خطرناک ممکن است که کل ساختار نظم منطقه ای و حتی نظم جدید جهانی را تحت الشعاع خودش قرار بدهد.ما باید مراقب این باشیم که در گفتمان سیاست خارجی ما درباره مسائل منطقه ای و جهانی، خدشه ایجاد نکند. به هر حال این اتفاقی که افتاد اتفاق خیلی عجیبی بود، اصلاً انتظار نمی رفت که دولت لبنان تحت هر شرایطی روند معمولی روابط میان دو کشور را این شکلی به یکباره بیاید و مخدوش کند. این مسئله می تواند پیام های متعددی داشته باشد. اعتقاد من این است، یک نکته ای که وجود دارد، اسرائیل بیش از ۱۵ ماه جنگ بسیار نابرابر و نسل کشی وحشتناکی را در سرزمین های اشغالی انجام داد و بخش قابل توجهی از نوار غزه را به طور کامل از بین برد و ویران کرد. آنها تصور می کردند که­ اگر یک روزی آتش بسی اتفاق بیفتد، همه چیز یک طرفه و نام و نشانی از حماس و نیروهای حماس نخواهد بود. اما به یکباره در همان روز اول آتش بس با خیل عظیمی از نیروهای بسیار سرپای نیروهای حماس مواجه شده اند. الان این ترس را دارند در صحنه میدانی لبنان همزمان با تشییع پیکر شهید سیدحسن با موجی از نیروهای سرپای حزب الله مواجه شوند. این از نظر حیثیتی برای رژیم صهیونیستی قابل تحمل نیست.

    یعنی مسئله ای است که می تواند در درون رژیم صهیونیستی تشدد آرایی را در ابعاد مختلف ایجاد کند. نکته بعدی اینکه همان بحث روایت سازی صحیح از صحنه میدان است که متأسفانه رسانه های داخلی ما در این زمینه همیشه عقب هستند. اگر ما یک روایت صحیحی درباره مسئله داشته باشیم، در موضع گیری ضعف هم قرار نمی گیریم که بله اینها به خاطر این است که پای ایران همه جوره در حوزه مدیترانه و کشورهایی مثل لبنان قطع شود، همانطوری که در سوریه قطع شده است. اگر روایت سازی ها درست استفاده شود، آن دست برتر را درپیش خواهید گرفت. دنیای امروز دنیای رئالیسم تهاجمی است نه تدافعی. بهترین جغرافیای دفاعی، جغرافیای حمله است، حالا این حمله چه نظامی باشد و چه غیرنظامی باشد که اول غیرنظامی است و بعد نظامی است.

    بنابراین این شرایطی که به وجود آمده است، ما یک گفتمان مسلط و گفتمان مقتدر در عرصه سیاست خارجی نیاز داریم که نه تنها فقط موضع گیری است، سخنگو بیاید موضع گیری کند، بلکه به صورت راهبردی و توجیه مقامات لبنانی که این کار شما به هیچ وجه نمی تواند تبیین کننده شرایط جدید دولت لبنان باشد. شما که این تجربیات را در گذشته داشته اید، نتیجه هم این بوده است که نزدیک به ۲۰ سال است که کشور لبنان دارای آشفتگی داخلی است و نمی تواند به ثبات برسد. گروه های سیاسی با هم به حداقل های توافق نمی رسند و نتیجه این شده است که مثلاً سالیان سال این کشور فاقد رئیس جمهور باشد.در واقع هم جریان جبهه مقاومت و هم کشورهای رسمی آن منطقه مثل فلسطین و لبنان هست تا آنها زمان بخرند ما مشغول این فضای سیاسی بشویم و آنها بتوانند امور نوار غزه را پیش ببرند ، یک نکته ای که وجود دارد بحث حوزه ژئوپلتیک عربی و جهان عرب پیرامون ما است که متاسفانه کشورهای عربی تجربه نشان داده گاهی ممکن است بیانیه ای بدهند، مقاومت بکنند مثل پیمان ابراهیم اما در نهایت تسلیم این فرآیند هستند ، می ماند کجا ؟ دغدغه ای به نام کشور ایران به نام کشور عراق و حتی سوریه ای که الان درست است که کاملا تغییر پیدا کرده ساختار آن تغییر کرده شرایط جدیدی حاکم است اما نمی شود گفت که مطلق سوریه از جریان مقاومت خارج شده است ، نمی شود گفت که مطلق سوریه از مخالفان و از متضادان رژیم صهیونیستی خارج شده و مثلا دارد می شود موافق ، سوریه را به هر حال در آینده ما شاهد یکسری دگرگونی ها به صورت خاص و متفاوتی خواهیم بود ، بنابراین به نظر من یک فاز از این شرایط جدیدی که در لبنان ما شاهد آن هستیم و مخدوش کردن روابط دیرینه ایران و کشور لبنان ناشی از پرت کردن حواس ها نسبت به مسئله حیاتی و استراتژیک غزه است که اگر به فراخور برنامه ایجاب کرد و شرایط بود من بیشتر توضیح می دهم .

    ­سوال : آقای عبدی من می خواهم که در این بخش راجع به نقض آتش بس در لبنان صحبت کنیم خود شما هم اشاره کردید و آقای دکتر هم فرمودند که اسرائیل دارد انجام می دهد بخصوص در حوزه جنوب لبنان تخریب هایی که انجام می دهد در حالی که رئیس جمهور جدید لبنان ، مخالفت خود را در استمرار حضور نظامیان رژیم صهیونیستی در خاک لبنان اعلام کرده رسانه های صهیونیستی اعلام کردند که رژیم صهیونیستی قرار است که ۵ مقر در جنوب لبنان اعلام بکند و تاسیس بکند و گفتند که این موضوع را تل آویو با واشنگتن هم هماهنگ کرده ، بر اساس قرارداد توافق آتش بس هم قرار بود که هفتم بهمن این مفاد آتش بس اجرا بشود و رژیم صهیونیستی خاک لبنان را ترک کند ، دولت لبنان با توجه به این که تازه سر کار آمده برای این که بهانه ای هم دست رژیم صهیونیستی ندهد این موضوع را تمدید کرده تا سی ام بهمن ماه ، اما این که الان دولت دارد حرف دیگر می زند و رژیم صهیونیستی از ادامه در ۵ نقطه صحبت می کند این چطور است و بالاخره تکلیف آتش بس چه می شود ؟

    ­عبدی : تا الان که رژیم صهیونیستی عملا هیچ التزامی به آتش بس مورد توافق انجام نداده و عملا آتش بس به یک آتش بس یکطرفه تبدیل شده به این معنا که طرف لبنانی خودش را مقید دانسته اما طرف اسرائیلی عملا خودش را مطلقا مقید ندانسته است یکی همین باقی ماندن در بخش هایی از جنوب لبنان است و این که با گستاخی هر چه تمام تر ۵ نقطه را اعلام کردند که قرار است آنجا پست های شناسایی ، تجسسی و دیده بانی برای رصد منطقه داشته باشند که عموما هم مناطق استراتژیکی است که می تواند اشراف رژیم صهیونیستی را به جنوب ایجاد می کند ، آخرین واکنشی که ما داشتیم آقای نبیه بری بودند که اگر اشتباه نکنم دیروز یا امروز اعلام کردند که به هیچ وجه تمدید آتش بس بعد از سی بهمن را نخواهند پذیرفت، آقای جوزف عون که رئیس جمهور جدید هستند ، چون یک شخصیت نظامی است اگر چه گفتند نزدیک به آمریکاست و خیلی با مقاومت هم قرابت ندارد به جهت ناسیونالیزمی که در ارتش لبنان وجود دارد و این که یک شخصیت کاملا نظامی و معنای نظامی این حضور را خوب می فهمد ایشان هم مخالف این حضور است ، مضاف بر این که حتی آن طیفی هم که در لبنان با مقاومت مخالفت دارد می داند که تا زمانی که رژیم صهیونیستی در لبنان حضور داشته باشد عملا نمی تواند پاسخ اقناع کننده ای برای نفی مقاومت در داخل لبنان داشته باشد لبنان تا زمانی که کوچک ترین بخش از خاک لبنان در تصرف و اشغال رژیم صهیونیستی باشد عملا این خودش اثبات فلسفه وجودی مقاومت خواهد بود و عملا دست موافقان آمریکا و رژیم صهیونیستی در لبنان را خالی نگه خواهد داشت ، کما این که طی این چند دهه بخصوص بعد از پیروزی انقلاب عملا همین مسئله باعث مشروعیت بخشی به مقاومت شده بود ، چالشی که الان وجود دارد نقض مکرر است و توقعات گستاخانه که رژیم صهیونیستی با بی پروایی دارد مطرح می کند و مورد حمایت دولت آمریکا هم هست اما از طرف دیگر دولت فعلی را چه در مقام ریاست جمهوری و چه در مقام نخست وزیری در یک تنگنایی قرار داده اگرچه شخص رئیس مجلس آقای بری موضع شفافی را در این موقعیت گرفتند.

    آن چیزی که واضح است توقع حزب الله فعلا و مقاومت لبنان این است که اگر این نقض آتش بس ­ادامه پیدا بکند دولت و ارتش باید واکنش شایسته و به موقع را نشان بدهد ، که البته سابقه ای که ما از دولت و ارتش داریم عملا خیلی این توقع نمی تواند توقع واقع گرایانه ای باشد خود مقاومت هم می داند منتها مقاومت فعلا در شرایطی نیست که بخواهد در گام اول این اقدام را انجام بدهد به نظر من تشییع سیدمقاومت در این شرایط خیلی روی این مسئله می تواند اثربخش باشد .

    ­سوال: برای همین رژیم صهیونیستی می خواهد مانعش بشود ؟

    ­عبدی :بله،هر چقدر این تشییع باشکوه تر برگزار بشود عملا مشروعیت مقاومت در لبنان و جایگاه او به شدت بازنمایی خواهد شد و در این شرایط آن زمان مقاومت برای اقدام عملی برای بیرون کردن رژیم صهیونیستی از مناطق اشغالی و هرگونه واکنش دیگری عملا با یک پشتوانه قوی از مشروعیت مردمی و داخلی نشان داده خواهد شد ، این مطلوب دولت فعلی آمریکا و شخص ترامپ و وزیر خارجه تندروی آن و دولت نتانیاهو قطعا نخواهد بود کما این که امروز هم اعلام شد که مارکو روبیو وزیر خارجه دولت ترامپ چون آن طرح ترامپ عملا حداقل در موضع رسمی و اعلانی دولت های عرب با مخالفت مواجه شده ، با این عنوان که قرار است از طرح عربستان و امارات مطلع بشود دارد به منطقه می آید که علاوه بر رژیم صهیونیستی فکر می کنم سفری هم به بیروت خواهد داشت و بعد عربستان و امارات تا درباره آن طرح صحبت کنند ، تا این جا درباره بحث آواره کردن مردم غزه یا بیرون کردن آنها عملا طرح ترامپ تا الان آن واکنش لازمی که آمریکایی ها و شخص ترامپ مدنظرشان بود نتوانستند بگیرند بخصوص با موضعی که رئیس جمهور مصر­گرفت و اعلام کرد که تا زمانی که آقای ترامپ مُسر است بر این موضع خود باشد از سفر به واشنگتن اعراض خواهد کرد ، برخلاف پادشاه اردن که البته پادشاه اردن رفت و جلوی آقای ترامپ جرات نکرد حرف بزند و بعد که آمد یک توئیتی زد که توپ را انداخت در زمین اتحادیه عرب و دولت های عرب و سعی کرد از خودش سلب مسئولیت کند ، به نظر من موضعی که الان آمریکا و شخص ترامپ و دولت او درباره مسئله غزه گرفته که آقای دکتر هم به درستی به آن اشاره کردند که برای رژیم صهیونیستی بسیار حائز اهمیت است این است که سعی می کنند به مرگ بگیرند که دولت های منطقه به تب راضی بشوند مسئله الان این است خود ترامپ و نتانیاهو و دولت هایشان از هر کسی بهتر می دانند مردمی که ۱۵ ماه یکی از درخشان ترین صفحات مقاومت بشری را نه برای این قرن یا قرن گذشته ، در طول تاریخ بشری به نظرم به منصه ظهور گذاشتند دیگر صحبت از بیرون کردن و اخراج کردن یک کم شوخی است و این به نظر من می رسد که الان تدابیری که دارند اتخاذ می کنند ، پالس هایی هم که از عربستان یا از امارات همین امروز مشاور ارشد آقای بن زاید رسما موضع گرفته و گفته که حماس باید کوتاه بیاید و بپذیرد که در اداره آینده غزه نقشی نباید داشته باشد این ها نشان می دهد که همان مسئله ای که به مرگ گرفتند که مردم غزه و حماس به تب راضی بشوند.

    ­سوال : آقای یزدان پناه می خواهیم در خصوص بحث آتش بس در غزه صحبت کنیم ، موضوع آتش بس در لبنان را آقای عبدی به آن پرداختند این که خود شما هم در صحبت هایتان اشاره کردید و آقای عبدی هم فرمودند که مردم غزه ۱۵ ماه همه جوره ایستادند و مقاومت کردند تا رسید به موضوع آتش بس و تبادل اسرا، الان هم بارها و مکررا نقض آتش بس از سوی رژیم صهیونیستی در غزه هم صورت گرفته اما حماس به مفاد آتش بس همچنان پایبند بوده و رژیم صهیونیستی هم مجبور شده آتش بسی را که نزدیک بود تا فروپاشی برود کوتاه بیاید و به شرایط برگردد به همین علت فردا هم مرحله دیگری از تبادل اسرا قرار است انجام شود شما آینده آتش بس در غزه را چطور ارزیابی می کنید و فکر می کنید که ادامه دار است و چه خواهد شد ؟

    ­یزدان پناه : مبنای آتش بس را تجربه نشان داده در این منطقه عمدتا سیاسی است ، یعنی از استحکامات حقوقی لازم برخوردار نیستند ، و از طرف دیگر هم با توجه به این که ذهن طرف مقابل یک ذهن سلطه گرا است و زبانی جز زبان زور نمی فهمد هر زمان که احساس بکند و تشخیص بدهد که باید از این توافقات و این آتش بس ها عدول بکند و اهداف خودش را مطابق میل خودش دنبال کند این کار را انجام خواهد داد بنابراین به نظر من در مورد آتش بس اخیر هم همین مسئله وجود د ارد ، صدق می کند اصلا نمی شود به پایداری این آتش بس ها خیلی دل خوش کرد که به‌هرحال طرف مقابل هم آنگونه که حماس و جریانات سیاسی در نوار غزه به آن پایبند هستند رژیم صهیونیستی هم پایبند باشد این یک نکته است ، نکته دوم این که به نظر می رسد با توجه به روند تحولاتی که ما در منطقه شاهد آن هستیم من اعتقادم این است که منطقه جنوب غرب و غرب آسیا واقعا گرفتار یک رنسانس ژئوپلیتیکی است و این رنسانس ژئوپلیتیک به‌هرحال قدرت های جهانی با محوریت آمریکا و با سرباز حلقه به گوشی به نام رژیم صهیونیستی تلاش دارند تا قبل از آن که نظام قدرت جهانی دستخوش تحولات بنیادین بشود ، خودشان اهداف خودشان را در مناطق حیاتی در این منطقه حساس پیاده بکنند ، غزه یکی از آن نقاط است که ما اصطلاحا به مفهوم ژئوپلیتیک یک منطقه بسیار ارزشمند و حیاتی که می تواند تاثیرگذاری فراوانی در این ساختار رنسانس پذیر سیاسی ، امنیتی و ژئوپلیتیکی جهانی داشته باشد .

    ­سوال : یعنی یک نوزایی درواقع ؟

    ­یزدان پناه: بله ، با توجه به چنین شرایطی ، وجود نیروهایی به نام حماس استخوان در گلوی اهداف بلند مدت و استراتژی های مدنظر قدرت هایی مثل آمریکا و سرباز پیاده نظام آن همان رژیم صهیونیستی است این ها دارند اینگونه القا می کنند من آن بحث روایت سازی درست را که مطرح کردم و واقعا هم روی آن تاکید دارم واقعا همین مسئله است آنها دارند اینگونه القا می کنند به نظام بین الملل که طوفان الاقصی نشان داد که وجود فلسطینی ها در این منطقه و نیروهای مبارزی به نام نیروهای حماس ذیل استراتژی مقاومت همیشه برای امنیت منطقه می توانند مضر باشند ، با دست آویز قرار دادن این بهانه الان آمدند تئوری جابجایی مردم غزه ، مردم فلسطین که اصالتا این منطقه این جغرافیا نه یک روز نه دو روز ، بلکه قرن های متمادی است ، اصلا می دانید که این منطقه یکی از ابتدایی ترین مناطق سکونت بشری است ، از ابتدایی ترین مکان های و کانون های تمدن ساز بشری است ،

    ­سوال : اصلا اغلب پیامبران از همین منطقه ....

    ­یزدان پناه : محل ظهور هر سه دین معتبر دنیا همین منطقه است ، بنابراین این ها دارند در واقع با دست آویز قرار دادن و پیش دستی و روایت سازی های پر سر و صدایی که افکار جهانی را بتوانند مدیریت بکنند ، بنابراین یک وحشتی که دارند ، این ها آمدند به نظر من دولت آمریکا و شخص ترامپ در اعلام این سناریو هم خیلی عجله کرد البته این ماهیت ذهنی شان است آدم سیاستمدار بیش فعالی است به خاطر همین ....

    ­سوال: ابایی هم ندارد ، هر چه به ذهنش نرسد می گوید و کسی هم کاری با او ندارد .

    ­یزدان پناه : حالا این یک مسئله است ، به نظر من شاید الان از او بپرسید و بخواهد صادقانه جواب بدهد پشیمان باشد چون آنها تصور نمی کردند که مراسمی به نام مراسم تشییع پیکر سیدحسن نصرالله را در پیش داشته باشند ، من باز تاکید می کنم واقعا اگر فضای لبنان اجازه بدهد ، یعنی شاید حتی غیرمسلمان ها بیشتر از مسلمانان باشند این یعنی شکست یک سناریوی ذهنی از پیش پرداخته توسط هژمونی سلطه طلب جهانی به نام آمریکا و نوچه های او که در منطقه اسرائیل است به‌هرحال اسرائیل یک آمریکای کوچک در منطقه است.

    به نظر من یکی از سناریوهای ذهنی ترامپ در بحث این که می خواهند غزه یک منطقه برای آمریکا بشود و بهانه ای است برای این که زمام امور بیت المقدس را به عنوان کانون ادیان در دست بگیرند، برای آنها مهم تر از هر نقطه ای در دنیا الان بیت المقدس است.

    بنابراین با این فضای ذهنی که وجود دارد مسئله آتش بس در غزه واقعا مسئله به نظر من شکننده ای است اگر فردا یک اتفاقی بیفتد، اگر دوباره رژیم صهیونیستی آن خوی وحشی گری اش گل بکند حمله کند چه کسی جلودار او است؟ کشورهای عرب منطقه جلودار او هستند؟ اردن جلودارش است؟ مصر است؟ عربستان است؟ اتحادیه عرب است؟ حتی سازمان همکاری های اسلامی هست؟

    ما بدبختی که در حوزه اسلامی داریم حتی در همین سازمان همکاری های اسلامی واقعا بسیاری از تحولات این منطقه را شوخی می گیریم و به عمق تحولات توجه نمی کنیم که این ها در آینده ممکن است چه بلایی بر سر منطقه اسلامی بیاورند بنابراین این جا است که از کشوری مثل جمهوری اسلامی ایران و مثل عراق که حداقل فعلا پایبند هستند مثل یمن که واقعا در کنار آن اصالت خود آن غیرت عربی خود را حفظ کرده ، باید در بحث سیاست های اعلامی و ابلاغی و سیاست های نکوهش شرایط جدی در منطقه هم باید پیشگام باشند ترسی نداشته باشند.

    به نظر می رسد برخی از ملاحظه کاری ها و مصالحه کاری ها در شرایط فعلی درباره تحولات منطقه واقعا دارد آزاردهنده می شود آن وقت است که ما باز ممکن است صحنه روایت سازی را ببازیم و همه چیز بیفتد دست دشمن و آن وقت به چه کنم چه کنم بیفتیم که ایا فلان کشور با ما همکاری می کنند نشستی برگزار بشود یا نشود ، اگر این فضا را در نظر نگیریم به نظر من آینده کوتاه مدت منطقه ای به نام لبنان و سرزمین های اشغالی ممکن است همین شرایط غم انگیز با شرایط بدتری ادامه پیدا بکند .

    ­سوال: آقای عبدی در خصوص کرانه باختری دوست داشتیم صحبت کنیم هم بحث کوچ اجباری که ترامپ این طرح را پیگیر است ولی کلا فکر می کنم اگر شما در خصوص جمع بندی این تحولات صحبت بکنید شایدمناسب تر باشد ، این که بالاخره با مجموع صحبت هایی که کردیم با موضوع طرح ترامپ برای کوچ اجباری ، با اتفاقاتی که الان در کرانه باختری هم دارد رخ می دهد با موضوع لبنان ، غزه و همه این شرایطی که داریم فکر می کنید مجدد ممکن است تا پیش از ماه مبارک رمضان تنش ها بالا بگیرد و اتفاقی بیفتد یا نه ؟

    ­عبدی : پیش بینی این شرایط یک کم سخت است با توجه به شرایط کلی منطقه و تک تک بازیگرانی که حضور دارند.

    ­سوال : یعنی باید تا تشییع سید حسن نصرالله صبر بکنند ؟

    عبدی : به نظر من می رسد که تمام تلاششان را برای کاهش جمعیت در تشییع سید انجام خواهد داد ، این تشییع عملا یک سرمایه نمادین است برای کل مقاومت و تمام تلاش آنها هم برای این که این سرمایه نمادین مخدوش بشود اگر این تشییع پیکر با جمعیت چند میلیونی حتی چند ده میلیونی برگزار شود از شهروندان بسیاری از کشورهای دنیا عملا همانطور که آقای یزدان پناه گفتند جنگ رسانه ای را دشمن خواهد باخت به این معنا که آنها از یک کلیدواژه دائم دارند علیه محور مقاومت و همه رهبران استفاده می کنند به نام تروریسم ، عملا وقتی یک تشییع پیکر در چنین ابعادی برگزار شود ، دیگر نمی توانند از واژه تروریست استفاده کنند .

    ­سوال : مثل اتفاقی که با تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی افتاد؟

    ­عبدی : آن ها مجبورند بگویند تروریسم چقدر در دنیا حامی دارد و چقدر در دنیا مدافع تروریست هستند لذا خود به خود این شکسته خواهد شد اما به نظر من افزایش تنش ها ، حداقل پیش بینی من این است که تا بعد از ماه مبارک رمضان خیلی احتمال آن زیاد نیست، به نظرم بعد از آن افزایش تنش را خواهیم داشت یعنی آن سمت به نظر من احتمالش بیشتر از این سمت است ولی در مجموع، من برمی گردم به جمله طلایی حضرت اقا، ما تاالان مشکل بزرگی که داشتیم نتوانستیم دستگاه محاسباتی دشمن را به هم بزنیم، این به نظرم کلید ماجراست و در واقع نقطه ثقل و مرکز ثقل اینجا است با آمدن ترامپ و این که می خواهد عملا زمین بازی را او تعریف کند این عملا باز به ضرر ما خواهد بود، اگر می خواهیم بازی به نفع مقاومت برگردد باید دستگاه محاسباتی دشمن به هم بخورد ، هم آمریکا و هم ...

    ­سوال : همین نکته ای که آقای یزدان پناه هم فرمودند استراتژی تهاجم باشد به جای دفاع؟

    ­عبدی : بله دقیقا و برای این اتفاق از این موضع انفعال باید بیرون بیاییم چه در مواضع دیپلماتیکی که مسئولین دارند می گیرند. مثلا آقای رئیس جمهور حرف خوبی می زند می گوید اگر مراکز ما را بزنند ما جای آن هزار تا می سازیم این در موضع تدافعی است باید یک موضع تهاجمی هم پشتیبان آن بیاید که اگر شما چنین کاری بکنید قطعا ما هم پاسخ چنینی خواهیم داشت یعنی این را می طلبد و دشمن باید بداند که با چه طرفی مواجه است اگر پیام ما انفعال باشد او را گستاخ تر خواهد کرد و دستگاه محاسباتی او را هم بهم نخواهد زد ما باید مرکز تهاجم را نقطه ثقل بگذاریم برهم زدن دستگاه محاسباتی دشمن.

    درگیری های سپاه پاسداران در کردستان

    درگیری سپاه و نیروهای پیشمرگه حزب دمکرات کردستان در اشنویه

    منبع تصویر،MEHR

    ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵ ژوئن ۲۰۱۶

    "حزب دموکرات کردستان ایران" گزارش داده است که درگیری هایی میان نیروهای پیشمرگه این حزب و نیروهای سپاه پاسداران در شهرستان اشنویه در نزدیکی ارومیه روی داده است.

    یک فرمانده سپاه پاسداران ایران هم به خبرگزاری های این کشور گفته که ماموران این سازمان "با دو تیم تروریستی در شمال غرب کشور" درگیر شده اند اما هویت این گروه را اعلام نکرده است.

    دو طرف مدعی شده اند که نیروهای دیگری را کشته اند.

    براساس اطلاعیه روابط عمومی نیروی زمینی سپاه در این درگیری ۱۲ نفر از نیروهای پیشمرگه و سه نفر از نیروهای سپاه کشته شدند.

    آگهی

    سخنگوی شورای نظامی حزب دمکرات کردستان در بیانیه ای که وبسایت این حزب - "کوردستان‌میدیا" - منتشر کرده گفت:‌ "یکی از تیم‌های پیشمرگه حزب دمکرات کردستان ایران در شهرستان اشنویه در مابین روستاهای سرگیز و قره‌سقل که در میان مردم درحال انجام فعالیت‌های تشکیلاتی و سیاسی بودند، مورد هجوم نیروهای سپاه پاسداران رژیم قرار گرفته و درگیری شدیدی میان نیروهای پیشمرگه حزب دمکرات و نیروهای سپاه پاسداران رژیم روی داده است".

    به گزارش خبرگزاری مهر "سردار سرتیپ پاسدار محمد پاکپور" فرمانده نیروی زمینی سپاه هم گفت نیروی های اطلاعاتی و عملیاتی قرارگاه حمزه سیدالشهدا به دو "دو تیم تروریستی وابسته به گروهک های ضد انقلاب که برای خرابکاری و انجام اقدامات تروریستی قصد عبور از منطقه مرزی اشنویه به داخل کشور را داشتند" حمله کردند و آنها را کشتند.

    اما به گزارش "کوردستان‌میدیا" سخنگوی شورای نظامی حزب دمکرات گفته که "شمار تلفات نیروهای رژیم درحال افزایش و رژیم کشته‌ها و زخمی‌شدگان این درگیری را به بیمارستان اشنویه منتقل و رفت و آمد شهروندان به بیمارستان را ممنوع اعلام کرده است."

    فراموش خانه

    فراموشخانه عنوان معادلی است که به‌خصوص در دوران قاجار در ایران به فراماسونری داده می‌شود. نخستین ایرانی صاحب مقامی که به عضویت فراماسونری وابسته به انگلستان درآمد، میرزا عسگرخان ارومی افشار سفیر فوق‌العاده فتحعلی‌شاه قاجار در دربار ناپلئون بناپارت بود. او در ۲۴ نوامبر ۱۸۰۸ در لژ «Philosophic Scottish Rite» که مادر همه لژهای اسکاتلند در کشور فرانسه بود، پذیرفته شد. دومین فراماسون ایرانی میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی است که ۳۵ سال وزیر خارجه ایران در زمان فتحعلی‌شاه بود. میرزا ابوالحسن‌خان در ۱۵ ژوئن ۱۸۱۰ در انگلستان به عضویت فراماسونری درآمد.[۱]

    میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، نخستین انجمن نوین سیاسی اجتماعی ایران را در سال ۱۲۳۸ خورشیدی برابر با ۱۸۵۹ میلادی بنیان نهاد و آن را فراموشخانه نامید. ریاست افتخاری انجمن که خود با اجازهٔ ناصرالدین‌شاه تأسیس شده بود، با شاه بود و اعضای آن از قشرهای متفاوتی بودند؛ مثلاً هم دانش‌آموختگان دارالفنون از طبقهٔ متوسط شهری بودند و هم کسانی چون شاهزاده جلال‌الدین میرزا قاجار. مرام این انجمن ریشه در آموخته‌های ملکم از آموزه‌های سیاسی-اجتماعی اروپای قرن نوزدهم خصوصاً انقلاب فرانسه داشت: آموزه‌هایی چون لیبرالیسم و اومانیسم. علی ‌رغم تمهیدات ملکم موج مخالفت خیلی سریع برخاست. گرچه تشکیلات و سازماندهی داخلی فراموشخانه برگرفته از آنِ لژهای فراماسونری در اروپا بود، فراموشخانهٔ ملکم هیچ ارتباطی با محافل فراماسونریِ اروپا نمی‌داشت.[۲]

    در دوره محمدرضا پهلوی برخلاف دوران رضاشاه با گسترش روابط سیاسی با غرب به خصوص انگلستان لژهای فراماسونری فراوانی در ایران تاسیس شد. این جمع‌ ها بعد از انقلاب اسلامی ایران تعطیل و اعضای آن تحت تعقیب قرار گرفتند و بسیاری از آنان از ایران به مقاصد مختلف مهاجرت کردند.[۳]

    منابع مطالعاتی موجود در مورد فراماسونری

    حجم عظیمی از نوشته‌های موجود در مورد فراماسونری موجود است که به چهار هزار کتاب و هزاران مقاله می‌رسد. بیشترین این نوشتارها در دو وادی افراطی قرار دارند. یا بی قید و شرط از فراماسونری دفاع می‌کنند یا آنها را فرصت طلب و عامل انواع صدمات به جامعه می‌دانند. در ایران فراماسونری تشکیلاتی اشراف منش‌ تر و مخفیانه‌ تر داشته ‌است و به همین سبب در ایران فراماسونری در مقایسه با غرب بسیار بیشتر آماج نظریه‌های تئوری توطئه بوده ‌است.[۴]

    منابع غیر ایرانی

    شماری نوشتارها در نشریات ماسونری آمریکا در مورد فراماسونری در ایران (مانند کارهای Boettjer; Carr; Payne; Richards) وجود دارد.[۴]

    منابع ضد فراماسونری

    کتابها و نوشتارهایی در ایران توسط نویسندگان مذهبی، ملی گرایان، رادیکال و بنیاد گرایان منتشر شده‌است. این دسته کتابها روش بیان تلخ ضد ماسونری اسماعیل رائین را دنبال می‌کنند که ماسون‌ها را به تمام انواع توطئه‌ها علیه ملت ایران متهم می‌کرد. تم تکراری این کتاب‌ها ارتباط ماسونری به نظریه توطئه جهانی انگلیس-صهیونیسم است. هرچند این کتابها اطلاعات اندکی بر کارهای رایین می‌افزایند.[۴][۵]

    پیش از مشروطه

    میرزا ملکم‌خان

    میرزا ملکم‌خان ناظم‌الدوله، نخستین انجمن نوین سیاسی اجتماعی ایران را در سال ۱۲۷۵ یا ۱۲۷۶ قمری بنیان نهاد و آن را فراموشخانه نامید. ریاست افتخاری انجمن که خود با اجازهٔ ناصرالدین‌شاه تأسیس شده بود، با شاه بود و اعضای آن از قشرهای متفاوتی بودند؛ مثلاً هم دانش ‌آموختگان دارالفنون از طبقهٔ متوسط شهری بودند و هم کسانی چون شاهزاده جلال‌الدین میرزا. حتی سید صادق طباطبایی از ملایان خوشفکر و پیشرو که بعدها پسرش، سید محمد طباطبایی، از رهبران مشروطه شد به این انجمن پیوست. گرچه تشکیلات و سازماندهی داخلی فراموشخانه مقتبس از آنِ لژهای فراماسونری در اروپا بود، فراموشخانهٔ ملکم ارتباطی رسمی ، یعنی به رسمیت شناخته شده از سوی تشکیلات فراماسونری جهانی نداشته.[۲]

    مرام این انجمن ریشه در آموخته‌های ملکم از آموزه‌های سیاسی-اجتماعی اروپای قرن نوزدهم خصوصاً آنِ انقلاب فرانسه داشت: آموزه‌هایی چون لیبرالیسم و اومانیسم. وانگهی هدف ملکم از تأسیس چنین سازمانی تربیت طبقه‌ای از روشنفکران برای خدمت اجتماعی بود، تا فرایند نوسازی سیاسی را به یاری ایشان پیش ببرد. علی ‌رغم تمهیدات ملکم در برانگیختن مخالفت صاحب‌ نفوذان، از جمله برگزیدن شاه به ریاست افتخاری انجمن، موج مخالفت خیلی سریع برخاست. از جملهٔ مخالفان قشر سنتی و محافظه‌کار ملایان بود.[۲]

    این انجمن نخست با اجازه ناصرالدین شاه و به شرط اینکه مخالف مصالح شاه و مملکت نباشد در دوران زمام ‌داری میرزا آقاخان صدراعظم که از مدافعان فراماسونری بود تأسیس شد و در این دوران رونق بسیار داشت. ولی بعد از برکناری میرزا آقاخان ناصرالدین شاه بنابر گزارش‌هایی که از انجمن داشت ادامه فعالیت‌های آن را به مطابق مصالح سلطنت ندانست و دستور تعطیلی آن را صادر کرد و میرزا ملکم خان نیز دستگیر و به عراق تبعید شد.[۶]

    در آغاز بسیاری از روشنفکران دورهٔ قاجار، سازمان فراماسونری را به عنوان یک سازمان نوگرا، انقلابی و آزادی ‌خواه می‌شناختند که آرمانی جز مبارزه با استبداد و برپایی مردم ‌سالاری و بیداری ملت ‌ها ندارد. از جمله عوامل مهمی که موجب گرایش و جذب روشنفکران این دوره به سازمان‌های فراماسونری، به ویژه، لژ فرانسوی آن می‌شد، نقش مهم اعضای آن سازمان در انقلاب کبیر فرانسه بود؛ و از آنجا که انقلاب فرانسه سرمشقی ارزنده برای انقلابیون و روشنفکران ایران می بود، ایشان تشکیل فراموشخانه و پیوستن به سازمان‌های فراماسونری را وسیله‌ای برای ایجاد تحول، دگرگونی و انقلاب در ایران می‌پنداشتند.[۷]

    از دیگر فراماسون‌های مشهور این دوران می‌توان به سید جمال‌الدین اسدآبادی اشاره کرد که با نام‌های مختلف در ۱۰ لژ فراماسونری در ایران، مصر و اروپا فعالیت داشته ‌است.[۸]

    اولین استاد اعظم لژ بزرگ ایران

    دورهٔ پهلوی

    فراماسونری در عصر پهلوی سه مرحله متمایز را پشت سر گذاشت:

    1. مرحله سکوت در دوره رضا شاه و دهه پس از آن در پی استعفای او؛
    2. احیای فراماسونری و ایجاد لژ پهلوی؛
    3. رشد فراماسونری در ۱۹۵۵–۷۸، هنگامی که چندین لژ معمولی وابسته به لژهای اعظم فرانسوی، آلمانی، و اسکاتلندی و دو لژ بزرگ (اعظم) شروع به کار کردند.

    گرچه اخیراً خصوصاً در اروپا و آمریکا فراماسونها سعی کرده‌اند تمایل خود به محرمانگی را فرو بنشاند، هنوز کمبود داده در خصوص سازمانشان وجود دارد. بیشتر منابع به دو اردوگاه تعلق دارند: یا بی هیچ انتقادی مدافع محفلند یا به فرصت طلبی و این متهمشان می‌کنند که میزبان تهاجم به بشریت و جامعه بوده‌اند. در ایران، که ماسونری بسیار نخبه گرا و مخفی بوده هدف نظریه‌های توطئه بیشتری از همتایان غربی اش قرار گرفته‌است؛ و موضوع قدرت و قابلیت اطمینان اطلاعات موجود حیاتی تر است. تحلیل فراماسونری ایران بسی دشوار است.[۹]

    دورهٔ محمدرضا پهلوی

    در دوره محمدرضا پهلوی برخلاف دوران رضاشاه با گسترش روابط سیاسی با غرب به خصوص انگلستان لژهای فراماسونری فراوانی در ایران تاسیس شد و نفوذ فراماسون‌ها در سیاست ایران به شدت گسترش یافت، هرچند هیچ ‌یک از افراد سرشناس خانواده پهلوی دست کم به‌ طور رسمی عضو هیچ لژ فراماسونری نبودند ولی بسیاری از رجال سیاسی، نخست وزیران، وزیران، نمایندگان مجلسین و فعالان سیاسی از فراماسون‌های سرشناس بودند.[۱۰]

    از چهره ‌های شاخص غیر ایرانی فراماسونری در این دوران می‌توان ارنست پرون را نام برد. پرون فرزند خدمتکاری بود که در مدرسه له روزه در زمان تحصیل محمدرضا پهلوی به کار مشغول شد. وی که دارای معلومات بسیار بالایی در ادبیات و فلسفه بود به سرعت مورد توجه ولیعهد ایران قرار گرفت و پس از اتمام تحصیل محمد رضا پهلوی با وی به ایران آمد. هرچند رضاشاه مخالف حضور وی در دربار ایران بود و وی را جاسوس می‌دانست ولی دوستی او با ولیعهد وی را به دربار ایران راه داد. پرون از بنیانگذاران لژ پهلوی بود که به گفته حسین فردوست با اجازه محمدرضا پهلوی تاسیس شده بود.[۱۱] پرون در طول حضورش در ایران از فراماسونری ایران حمایت زیادی کرد.[۱۲]

    نشان درجه یک لژ بزرگ ایران

    از لژهای فراماسونری ایران در دوران محمدرضا پهلوی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

    • لژ روشنایی (شیراز)
    • لژ بیداری ایرانیان
    • لژ همایون
    • لژ مولوی
    • لژ تهران
    • لژ خیام
    • لژ کوروش
    • لژ مهر
    • لژ ستاره سحر[۱۳]
    • لژ مولوی
    • لژ طوس (مشهد)
    • لژ هاتف
    • لژ کوروش
    • و خود لژ بزرگ ایران که تمام لژهای بالا زیر سلطه و با پروانه از آن کار فعالیت می کردند

    لوگو لژ بزرگ ایران

    محمد باهری گفته است فراماسونرها طبق قائده و قانونی که داشتند از بوسیدن دست شاه خودداری می کردند.[۱۴]او اضافه کرده است که اعضای این فرقه در هنگام دست دادن یا روبوسی علامتی می دادند و همدیگر را می شناختند.[۱۵]

    پس از انقلاب ۱۳۵۷

    در ایران فراماسونری توسط گروه‌های چپ ‌گرا، مذهبی بنیادگرا و ملی گرایان لیبرال به عنوان مأمور مخفی انگلیس و صهیونیسم و در نتیجه عامل تمام بدبختی ‌های ایران معرفی می‌شدند و این باعث تعطیل شدن و تحت تعقیب گرفتن اعضای این انجمن‌ها پس از انقلاب اسلامی شد. مرام اشراف منشی و مخفیانه آنها باعث بروز افسانه‌هایی در مورد دست ‌های پشت پرده فراماسونها و توهم توطئه در مورد آنها شده بود. در دوران پس از انقلاب کتابها و مقالات زیادی چاپ شد و در آنها فراماسونها مسئول همه گونه توطئه علیه ایران و جوامع اسلامی معرفی شدند.[۴]

    پیروی تام از قوانین سرزمین، یکی از بنیادهای مهمِ فراماسونری می باشد. لذا پس از اعلان شدن قانونی نبودن فراماسونری از سوی حکومت اسلامی ایران، لژ بزرگ ایران فعالیتهای سازمانی خود را به پایان رساند و به زبان فراماسونها، آن طریقت در ایران رسما خاموش گشت.

    چند سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ تعدادی از فراماسون هایی که از ایران مهاجرت کرده بودند، به دستور جعفر شریف امامی، استاد اعظم دوره روشنی لژ بزرگ ایران در ایران ، که به آمریکا مهاجرت کرده بود، لژ بزرگ ایران (در تبعید) بر پا شد که تا حال فعالیتهای آن سازمان به طور منظم، یعنی شناخته شده از سوی بسیاری از لژهای بزرگ جهان، ادامه و توسعه داده شده است.


    استادان اعظم لژ بزرگ ایران (در تبعید)

    پس از گشایش یا باز روشن گشتن لژ بزرگ ایران (در تبعید)، فعالیت آن سازمان به رهبری استادان اعظم ، به شرح زیر، به پیش برده شده است.

    1. جعفر شریف امامی
    2. حسین دفتریان
    3. جمشید آموزگار
    4. محمد حسن مشیری
    5. فرهنگ مهر
    6. مظفر جندقی
    7. علی راضی
    8. رامین باقرزاده
    9. عباس قلی ساتراپیان
    10. ژورژ ایسایانس
    11. منصور هاتفی
    12. بهرام رایین
    13. مهرداد یوسفیانی
    14. ابوالقاسم پرتو
    15. امیل ژوزف

    لیبی سازی ایران

    به گزارش پایگاه تحلیلی تبیینی رئیس جمهور ما؛ مرور تاریخ ۴۰ ساله انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که نظام سلطه برای سیطره مجدد بر ایران از هر ترفندی استفاده کرده است از تحریم اقتصادی و تحمیل جنگ هشت ساله گرفته تا سنگ اندازی در مسیر توسعه و پیشرفت اقتصادی و حالا ایران در آستانه دهه پنجم انقلاب با اتکای به توان داخلی و جوانانش به قدرتی فرامنطقه‌ای تبدیل شده است که نظام سلطه تاب تحمل آنرا ندارد و تلاش می‌کند تا با شبیه سازی سناریو‌های موفق براندازی دستگاه‌های اطلاعاتی و جاسوسی خویش در دیگر کشور‌ها ایران را مهار کند. از سناریو انقلاب‌های رنگی در بلوک شرق تا شبیه سازی طرح براندازی نظام لیبی. در این گزارش نگاهی تطبیقی به طرح مقابله با توان هسته‌ای و موشکی لیبی شده است طرحی که آمریکایی‌ها تلاش می‌کنند مو به مو آنرا برای ایران اجرایی کنند غافل از اینکه نظام ایران تفاوت‌های ساختاری و ایدئولوژیکی عمیقی با نظام فاسد قذافی دارد.

    نگاهی به تجربه قذافی و مذاکره این کشور با آمریکا نشان می‌دهد سیاستمداران واشنگتن با استفاده از حربه مذاکرات و برقراری رابطه، ضمن برچیدن برنامه هسته‌ای طرابلس، هر مانعی بر سر راه حمله به لیبی را برداشتند.

    «کارل فون کلاوزویتس»، اندیشمند شهیر آلمانی در خصوص دیپلماسی این‌گونه حکم کرده که جنگ ادامه سیاست با وسایل دیگری است. این جمله در حقیقت بیان کننده ماهیت درونی هر مذاکره جدی بدون در نظر گرفتن تعابیر خوش‌آیندی همچون رفع سوء تفاهمات است.

    در صورتی که یک محقق بخواهد مصداق کاملی از این کلام کلاوزویتس را بیابد، بدون شک باید به مذاکرات آمریکا با قدرت‌های متخاصم با خود مراجعه کند. مذاکره‌ای که اغلب با ادعای حسن نیت آغاز شده و بعدها به خلع سلاح کامل و یا براندازی طرف مقابل رسیده است.

    نمونه‌های فراوانی برای این ادعا می‌توان بیان کرد، اما نزدیک‌ترین مورد به این ادعا، رفتار آمریکا با لیبی از مذاکرات محرمانه سال 2003 برای رفع تحریم‌های لیبی تا عملیات نظامی «طلوع ادیسه» در سال 2011 وکشته شدن معمر قذافی به دست مخالفان لیبیایی بود.

    جالب اینجاست که قذافی بارها در سخنان خود به این مساله اشاره کرد که هدف از مصالحه با آمریکا و بریتانیا و تحویل کامل برنامه هسته‌ای این کشور رفع تحریم‌ها و رونق اقتصادی این کشور بو؛ امری که نگاهی کوتاه به شرایط کنونی لیبی و جنگ داخلی در این کشور نشان می‌دهد که تا چه اندازه محقق شده است؟!

    الف- افسران آزاد، لیبی را جمهوری می‌کنند

    معمر قذافی حاکم سابق لیبی را همه می‌شناسند. آنچه که از این نظامی سابق لیبیایی که اتهام ربودن «امام موسی صدر» همواره بر پیشانیش ماند در ذهن همه مانده رفتار خلاف عرف او در سطح جهانی، دشمنی دیوانه‌وار وی با هر آنچه که تهدیدی علیهش به شمار می‌رفت و البته کشوری بود که از باثبات‌ترین مناطق در شمال آفریقا محسوب می‌شد. کشوری با ۴۷ میلیارد بشکه ذخایر اثبات شده و دارنده رتبه دهم دارندگان ذخایر عظیم انرژی دنیا و یکی از با ثبات‌ترین مناطق شمال افریقا در آن ایام.

    در اول سپتامبر سال ۱۹۶۹ گروهی با عنوان «الضبّاط الأحرار» یا «افسران آزاد»، قدرت را از طریق یک کودتای نظامی به رهبری معمر قذافی نظامی جوانی از قبیله «القذاذفه» به دست گرفتند. لیبی در آن زمان کشوری ایلیاتی محسوب می‌شد که نزدیک به 70 درصد جمعیت آن در قالب عشیره‌های بیابانی زندگی می‌کردند.

    شورای نظامی به ریاست قذافی سلطنت «محمد ادریس سنوسی» که از سال 1951 و پس از اخراج ایتالیا و با حمایت بریتانیا بر لیبی حکومت می‌کرد را غیر قانونی و حکومت جمهوری را در این کشور اعلام کرد. جمهوری که در سال 1973 به حاکمیت تک نفره معمر قذافی تبدیل شد و تا سال 2011 ادامه یافت.

    ب- اصلاحات قذافی

    قذافی به محض روی کار آمدن امتیازهای نفتی شرکت‌های خارجی از جمله شرکت «آنی» را لغو و به محور ضد اسراییلی آن زمان کشورهای عربی پیوست.

    در حالی که سنوسی به انگلستان و فرانسه اجازه استفاده از پایگاه‌های هوایی این کشور برای بمباران نیروهای مصری در جنگ کانال سوئز در سال 1956 را داده بود، قذافی در جنگ رمضان نه تنها به تحریم نفت علیه کشورهای غربی پیوست، بلکه کمک‌های فراوانی را در قالب تسلیحات نظامی و نیروهای نظامی در اختیار مصر قرار داد.

    با این حال و در تمام موضوعات مورد اختلاف با غرب و به خصوص آمریکا علاوه بر حمایت قذافی از گروه‌های مسلح مخالف غرب، گسترش فناوری هسته‌ای و ترس از تسلیح احتمالی لیبی به کلاهک‌های اتمی ، توسعه رشته فیزیک هسته‌ای در دانشگاه‌ها و تلاش برای توسعه توانمندی موشکی جایگاه ویژه خود را داشت.

    *رویکرد هسته ای لیبی در دوران قذافی

    لیبی تا زمان به قدرت رسیدن قذافی فعالیتی در حوزه فناوری هسته‌ای نداشت و این کشور در زمان سنوسی یکی از اولین کشورهایی بود که پیمان ان.پی.تی را امضا کرد. با این حال در زمان قذافی لیبی حرکت جدی خود به را به سمت توسعه فناوری هسته‌ای با کمک اتحاد جماهیر شوروی شروع کرد.

    اولین قدم آموزش لیبیایی‌ها تحصیل در رشته‌های مرتبط از جمله فیزیک هسته‌ای در دانشگاه‌های اتحاد جماهیر شوروی بود.

    دومین قدم نیز احداث یک رآکتور تحقیقاتی در سال 1970 با مشارکت شوروی در شهر «تاجورا» بود که قدرتی برابر با ده مگاوات داشت و با آب خنک می‌شد و لیبی هم به منظور تأمین سوخت این رآکتور نزدیک به دو هزارتن اورانیوم طبیعی را از نیجر خریداری کرد. با این حال لیبی در این میان ضوابط بین‌المللی مربوطه را نیز رعایت می‌کرد.

    قذافی سه سال بعد تلاش کرد تا از طریق پاکستان نخستین گام را برای ساخت بمب اتمی اسلامی بردارد اقدامی که البته به سرانجام نرسید.
    این شکست قذافی را برآن داشت تا در 1975 از دانشمندان عرب بخواهد با ترک آمریکا و کشور‌های غربی به لیبی مهاجرت کنند و این کشور را در ارتقای توان هسته‌ای یاری دهند؛ رویکردی که سرانجام امریکایی‌ها را برآن داشت تا در سال ۱۹۸۲ لیبی را در فهرست ۶۳ کشور فعال در عرصه هسته‌ای قرار دهند و همکاری‌های علمی دانشگاه‌های این کشور با لیبی را ممنوع کنند. تصمیمی که به اخراج ۲۰۰ دانشجوی لیبیایی از دانشگاه‌های امریکا منجر شد که در رشته فناوری هسته‌ای مشغول تحصیل بودند.

    لیبی در سال 1976 پیمان ان.پی.تی(منع گسترش سلاح های هسته ای و استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای) را به صورت رسمی به تصویب می‌رساند و از سال 1980 ضوابط پادمانی آن را زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی به اجرا می‌گذارد.همچنین لیبی در سال 1982 پیمان نامه مربوط به عدم توسعه سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک را نیز امضا می‌کند اما در این میان به نظر می‌رسد درگیری‌های بین آمریکا و لیبی بر سر برخی حملات تروریستی به فرودگاه‌ها و خطوط هوایی غربی، لیبی‌هایی را به صرافت توسعه توان هسته‌ای خود انداخته باشد.

    مقابله با اسرائیل
    دردسر قذافی از زمانی آغاز شد که او در سخنانی در سال ۱۹۸۷ گفت::"عرب‌ها باید بتوانند بمب اتم بسازند تا فلسطین را آزاد کنند و زمانی که اسرائیلی‌ها به سلاح اتمی دست یافته اند، عرب‌ها هم کاری جز این ندارند که شب و روز تلاش کنند تا آن‌ها نیز با دستیابی به این فناوری از خود محافظت کنند. "به این ترتیب جنگ رسانه‌ای و تبلیغاتی گسترده‌ای علیه توانمندی هسته‌ای لیبی با محوریت رسانه‌های غربی کلید خورد و کارشناسان و جاسوسان امریکایی و اسرائیلی با تمرکز براین توانمندی لیبی، صحنه گردان این جنگ روانی بودند.

    حذف فیزیکی دانشمندان
    درکنار این جنگ رسانه‌ای "سیا" و " موساد" با تمرکز بر دانشمندان فعال در صنعت هسته‌ای لیبی طرح حذف فیزیکی و تخلیه اطلاعاتی آنان را کلید زدند که ترور "مؤمد حسن ناجی ال جا نابی" مهندس هسته‌ای عراقی از جمله اقدامات این تیم بود. "ناجی" قرار بود از طریق اردن با روادید لیبی برای احراز سمت مهمی در زمینه هسته‌ای به لیبی برود که پیش از رسیدن به طرابلس هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد.

    توان موشکی
    اساس توانمندی موشکی لیبی با خرید موشک‌های اسکاد بی و اسکاد سی و راکت‌های فراگ- ۷ از شوروی از دهه ۷۰ میلادی آغاز شد؛ به طوری که به یکی از قدرت‌های بالستیک در جهان سوم تبدیل شد. مستشاران خارجی فعال در صنعت موشکی لیبی مدعی بودند قذافی به دنبال ساخت موشک‌هایی با برد بالای ۲۵۰۰ کیلومتر بود.

    ج- غرب و قذافی

    هرچند قذافی با تشدید فشار‌های بین المللی رسما اعلام کرد توان هسته‌ای لیبی هیچگاه علیه اسرائیل استفاده نخواهد شد و همزمان معاهده منع گسترش آزمایش‌های هسته‌ای را امضا کرد، اما در عین حال خواستار خلع سلاح هسته‌ای اسرائیل هم شد؛ رویکردی که به تشدید موضع صهیونیست‌ها در قبال توان هسته‌ای لیبی منتهی و اتهامات جدیدی همچون تلاش برای دستیابی به موشک‌های با قابلیت حل کلاهک هسته‌ای به فهرست اتهامات قذافی اضافه شد.علاوه بر مباحث فوق، کشورهای غربی دلایل فراوانی برای مخالفت با معمر قذافی داشتنند؛ اوج این درگیری‌ها از دوم دسامبر سال 1979 با یک آتش سوزی مشکوک که منجر به تعطیلی سفارت آمریکا در طرابلس می‌شود شروع و با قرار گرفتن لیبی در لیست سیاه تروریستی آمریکا در 27 دسامبر همان ماه به صورت رسمی آغاز می‌شود.

    در نهایت با ادامه یافتن اختلافات که تا حد زیادی مرهون فشار لابی صهیونیستی در مجلس سنای آمریکا بود، دولت ریگان سفارت لیبی را در ماه مه سال 1981 تعطیل و تمام اعضای سفارت را خارج می‌کند.

    تحت تأثیر حضور ناوگان ششم آمریکا در منطقه مدیترانه در ماه ژوئن همان سال یک درگیری هوایی بین دو جنگنده سوخو-22 لیبایی و دو جنگنده اف-14 آمریکایی بر روی دریای مدیترانه در می‌گیرد که منجر به سرنگونی هر دو جنگنده لیبی می‌شود.

    در ادامه زنجیره بحران‌ها بین دو کشور چندین حمله تروریستی از سوی گروه‌های چپ گرا در اروپا به وقوع می‌پیوندد که در تمامی موارد انگشت اتهام به سمت لیبی نشانه گرفته می‌شود. در نهایت در 9 ژانویه 1986 دولت ریگان به اتهام مشارکت در دو حمله تروریستی که در دسامبر سال 1985 در فرودگاه‌های رم و وین رخ داده بود، لیبی را به طور کامل مورد تحریم قرار می‌دهد.

    بر اساس فرمان رونالد ریگان رییس جمهور وقت آمریکا هرگونه مبادله با لیبی مورد تحریم قرار گرفته و اموال لیبی در آمریکا نیز مصادره می‌شود. با این حال اوج درگیری لیبی و آمریکا به یک بمبگذاری در دیسکو "تک" برلین غربی که باز می‌گردد که انفجار در آن موجب کشته شدن دو نظامی آمریکایی شد.

    وزارت خارجه آمریکا بلافاصله لیبی را متهم اصلی این ماجرا را عنوان کرد و در آوریل 1986 نیروی هوایی آمریکا به شدت مراکز نظامی و محل اقامت قذافی در لیبی را بمباران می‌کند. منازعه بین لیبی و کشورهای غربی پس از این ماجرا نیز ادامه پیدا می‌کند و با ساقط شدن هواپیمای خطوط هوایی «پان آمریکن» بر فراز «لاکربی» اسکاتلند و همچنین هواپیمای خطوط هوایی "یو تی ای" با شماره پرواز 772 به مقصد پاریس در سال 1989 پرونده جدیدی برای لیبی در سازمان ملل متحد گشوده می‌شود که منجر به صدور سه قطعنامه تحریمی 731، 748 و 883 بر ضد این کشور در شورای امنیت سازمان ملل متحد شد.

    این قطعنامه‌ها علاوه بر این که از لیبی می‌خواست تا عاملان این دو انفجار را به دادگاه بین‌المللی تحویل دهند، تحریم‌های اقتصادی را نیز بر علیه لیبی به اجرا می‌گذاشت.

    *مصالحه به شرط تعطیلی برنامه هسته‌ای

    در نهایت این منازعه با تحویل برخی مظنونان این ماجرا در سال 1999 به دادگاه‌های بین‌المللی و توافق بین کشورهای آمریکا و فرانسه با لیبی برای پرداخت غرامت به بازماندگان این دو انفجار هوایی در سال 2003 خاتمه می‌پذیرد.

    اما مقامات آمریکایی در همان زمان اعلام می‌کنند که برداشتن تحریم‌های یکجانبه آمریکا از جمله تحریم ایران و لیبی که از سال 1996 علیه این دو کشور وضع شده به قدم‌های دیگری نیاز دارد.

    *گفت‌و‌گوهای مخفیانه از چه زمانی آغاز شد؟

    روشن نیست که مذاکرات پشت پرده مقامات لیبیایی و آمریکایی بر سر تعطیلی برنامه هسته‌ای این کشور از چه زمانی آغاز شده اما اولین نشانه‌های آن در اواخر دهه 90 میلادی روشن شد، زمانی که لیبی به دلیل تحریم‌های بین المللی و یکجانبه آمریکا به شدت در مضیقه مالی قرار گرفت.

    اولین نشانه چنین گفت‌وگویی در سال 1999 آشکار می‌شود که «مارتین ایندیک»، معاون وقت وزیر امور خارجه آمریکا از پیشنهاد سری مقامات لیبیایی برای توافق بر سر برنامه تسلیحات کشتار جمعی این کشور خبر می‌دهد.

    همزمان با روی کار آمدن جورج بوش پسر، مقامات آمریکایی نیز شروع به اتهام‌زنی به لیبی در خصوص توسعه مخفیانه برنامه هسته‌ای می‌کنند. از حمله «جرج تنت» رییس وقت سیا در سال 2003 در مقابل کنگره آمریکا شهادت می‌دهد که لیبی در پی توسعه سلاح‌های اتمی است.

    *برنامه اتمی لیبی تا چه اندازه گسترده بود

    مدارکی که هم اکنون موجود است نشان‌دهنده تلاش محدود لیبی برای توسعه یک برنامه غنی‌سازی است. دانشمندان لیبیایی برای اولین بار در سال 1984 یک سری تاسیسات تولید اورانیوم را به صورت محدود سفارش دادند. این قطعات به تدریج تا سال 1986 وارد لیبی شدند و در مکان‌های مختلف در طرابلس انبار شدند. در نهایت این تجهیزات به مکانی با نام «الخلا» انتقال داده شده و در فوریه سال 2002 آزمایشاتی بر روی آن‌ها صورت می‌گیرد اما به دلیل نتایج ناامیدکننده تمام آزمایشات در همان سال به طور کامل متوقف می‌شود.

    بر اساس گزارش وقت «البرادعی»، مدیر کل وقت آژانس بین المللی انرژی اتمی لیبیایی‌ها تنها ده آبشار آزمایشگاهی برای غنی‌سازی اورانیوم را به صورت محدود سوار کرده بودند که تنها یکی از آن‌ها به صورت واقعی به راه افتاده بود.

    لیبی تا این تاریخ هیچ غنی‌سازی واقعی را انجام نداده بود و هیچ‌گونه توانمندی برای تولید UF6 را در اختیار نداشت. با این حال همین برنامه محدود نیز از طرف آمریکایی‌ها قابل تحمل نبود.

    *پیشنهاد مصالحه از طرف آمریکایی‌ها می‌رسد

    گویا اولین پیشنهاد برای مصالحه توسط آمریکایی‌ها ارائه ‌شد. «فلینت لریت»، از اعضای وقت شورای امنیت ملی آمریکا در مقاله‌ای در ژانویه سال 2003 که در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ می‌رسد، این حقیقت را فاش می‌کند که پیشنهاد مصالحه یک ماه قبل از حمله آمریکا به عراق به مقامات لیبیایی ارائه می‌شود.

    در طرف مقابل مقامات غربی به دنبال اثبات این ماجرا بودند که حمله آمریکا به عراق سبب کوتاه آمدن لیبی شده بود.

    *قول‌هایی که با برچیدن برنامه هسته‌ای لیبی به قذافی داده شد

    در نهایت در 19 دسامبر سال 2003 بعد از مذاکرات پشت پرده 9 ماهه بین مقامات آمریکایی و لیبیایی وزیر خارجه لیبی از آمادگی کشورش برای توقف کامل برنامه‌های اتمی خود و همچنین امضای پروتکل‌های مربوطه خبر می‌دهد.

    همچنین لیبی موافقت خود را با پذیرفتن بازرسانی به طور جداگانه می‌پذیرد. جالب اینجاست که این اقدام لیبی‌هایی با تشویق گرم آمریکایی‌ها همراه می‌شود که به آن‌ها نوید یک «اقتصاد مرفه» را می‌دادند.

    جورج بوش رییس جمهور وقت آمریکا در این باره در سال 2003 گفت: در صورتی‌که لیبی به تعهدات خویش پایبند بوده و آن را بطور جدی اجرا کند امکان روابط به مراتب بهتری بین واشنگتن و طرابلس وجود دارد.

    بوش همچنین قول کمک به طرابلس را با بیان این جمله که «اگر لیبی در پی اصلاحات داخلی باشد، کشوری آزادتر و مرفه‌تر را می‌سازد»، می‌دهد.

    با حمایت مقامات آمریکا روند جمع‌آوری برنامه هسته‌ای لیبی در 27 دسامبر سال 2003 با حضور البرداعی و کارشناسان آژانس آغاز می‌شود. از ژانویه سال 2004 مقامات آمریکایی و انگلیسی با حضور در لیبی حذف و از بین بردن سلاح‌های کشتار جمعی و انبارهای آن را مشاهده می‌کنند.

    در سپتامبر سال 2003 و زمانی که شورای امنیت به دلیل مصالحه لیبی بر سر پرونده بمبگذاری در دو هواپیما رأی به لغو تحریم‌های بین المللی علیه لیبی می‌دهد، «جیمز بی کانیگهام»، سفیر آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد لغو سایر تحریم‌ها از حمله تحریم‌های یکجانبه آمریکا را در گرو لغو برنامه‌های لیبی در خصوص توسعه تسلیحات کشتار جمعی اعلام می‌کند.

    «پائولا دی ساتر»، معاون وزیر خارجه آمریکا، در زمینه تأیید و تعهد امور مرتبط با طرح از میان برداشتن سلاح‌های کشتار جمعی در تاریخ 26 فوریه همان سال به کمیته روابط خارجی سنا می‌گوید که مقامات لیبی آماده همکاری درباره جنبه‌های بی‌شماری از برنامه‌های کشورشان در زمینه ساخت سلاح کشتار جمعی هستند.

    *برنامه هسته‌ای لیبی به آمریکا منتقل می‌شود

    در نهایت در روز 27 ژانویه سال 2004 مقامات آمریکایی حدود 55 هزار پوند اسناد و سازه‌های مرتبط با برنامه‌های ساخت موشک بالستیکی لیبی را به واشنگتن انتقال می‌دهند. این مواد و قطعات شامل اورانیوم هگزا فلوراید، دو سری کامل از نسل دوم سانتریفیوژهای ساخت پاکستان و قطعات اضافی سانتریفیوژ، تجهیزات و اسناد مرتبط را شامل می‌شوند.

    پس از تسلیم شدن لیبی ماه عسل روابط غرب و قذافی آغاز می‌شود و حتی قذافی با کمک‌های مالی در پی پیروزی «نیکولا سارکوزی» رییس جمهور فرانسه بود. دیدار گرم «کاندولیزا رایس» در سال 2007 از طرابلس هنوز در ذهن اکثر خبرنگاران مانده است.

    با این حال آغاز شورش در لیبی و مداخله سریع کشورهای غربی برای سرنگونی قذافی نشان‌دهنده میزان دوستی این کشورها بود.

    د- بدعهدی آمریکا و اروپا

    هنوز روشن نیست که چه عواملی در غرب اتحادیه اروپا و آمریکا را به اقدام نظامی علیه لیبی ترغیب کردند، اما به محض آغاز درگیری‌ها در ژانویه سال 2011 آمریکا همانند سال 1979 سفارت خود را در طرابلس بست و خواستار مقابله سخت با دولت لیبی شد.

    علی‌رغم مقاومت ظاهری و اولیه دولت اوباما، فشار گسترده فرانسه و انگلیس و همچنین لابی‌های گسترده در سنای آمریکا زمینه برای آغاز حمله را فراهم می‌کند.

    در نهایت رأی مثبت روسیه به قطعنامه 1973 که ثمره رایزنی مستقیم اولاند با مدودوف رییس جمهور وقت روسیه بود، آخرین مانع در مقابل حمله نظامی به لیبی را برمی‌دارد و عملیات طلوع اودیسه برای اسقاط معمر قذافی آغاز می‌شود.

    فاز اول حمله با عملیات گسترده ارتش فرانسه علیه نیروهای قذافی در بنغازی شروع شد و بلافاصله بعد از آن با شلیک 124 موشک کروز به زیر ساخت‌های نظامی لیبی از سوی زیر دریایی‌های آمریکایی ادامه یافت.

    در ادامه عملیات نظامی علیه لیبی با بمباران نیروهای زمینی لیبی همراه می‌شود تا در نهایت در ماه مارس 2011 ادامه عملیات بر عهده سازمان ناتو برای حمایت از شورشیان قرار می‌گیرد که ایستگاه پایانی آن سرنگونی دولت قذافی و کشته شدن وی در شهر مصراته است.

    هـ- سرانجام اعتماد به شیطان

    "کارل فون کلاوزویتس" اندیشمند شهیر آلمانی در خصوص دیپلماسی، این‌گونه حکم کرده که "جنگ ادامه سیاست با وسایل دیگری است. "
    رفتار آمریکا و اروپا با لیبی از مذاکرات محرمانه سال ۲۰۰۳ برای رفع تحریم‌های لیبی تا عملیات نظامی «طلوع اودیسه» در سال ۲۰۱۱ و کشته شدن معمر قذافی به دست مخالفان لیبیایی مصداق عینی این نظریه است.
    هدف از مصالحه لیبی با آمریکا و بریتانیا و تحویل کامل برنامه هسته‌ای این کشور، رفع تحریم‌ها و رونق اقتصادی این کشور بود، اما در عمل لیبی با در اختیار داشتن توان موشکی و هسته‌ای بالا و بیشترین منابع نفتی قاره آفریقا امروز به ویرانه تبدیل شده است.

    و- سناریوی مشابه آمریکا در مقابل کره شمالی و ایران

    مقایسه برخورد امریکا با توانمندی هسته‌ای ایران، کره شمالی و لیبی این واقعیت مشخص می‌شود که امریکا با هدف محدود کردن توانمندی هسته‌ای این کشور‌ها رویکرد تهدید و تحریم را همزمان به کار گرفت، اما هر یک از این کشور‌ها رویکرد‌های متفاوتی در قبال سیاست‌های امریکا اتخاذ کردند.
    کره شمالی بی توجه به تهدید و تحریم‌های امریکا آزمایش‌های تسلیحاتی خود را بی محابا ادامه داد و بعد از آنکه سراسر خاک امریکا در تیررس موشک‌های این کشور قرار گرفت حاضر به مذاکره با آمریکا شد.
    اما در مورد لیبی به عنوان یکی دیگر از کشور غیر همسو با امریکا و دارنده توانمندی ابتدا با تهدید به حمله نظامی لیبی را وادار کردند تا تمامی تجهیزات هسته‌ای خود را سوار بر کشتی تحویل امریکایی‌ها دهد و پس از آن به بهانه مبارزه با تروریسم با همراهی ناتو قذافی را سرنگون کردند.
    امریکایی‌ها در مقابله با توان هسته‌ای ایران دو راهکار تهدید و تحریم را همزمان به کار گرفتند، اما موضع ایران در قبال فشار‌های امریکا با دو تجربه قبلی یعنی کره شمالی و لیبی متفاوت بود. چراکه ایران ضمن پافشاری بر حقوق هسته‌ای خود رسما اعلام کرد به هیچ عنوان به دنبال تسلیحات هسته‌ای نیست و حرکت در این جهت را مخالف اعتقادات دینی و شرع می‌داند و مقام معظم رهبری نیز در این زمینه فتوای شرعی دادند.
    در کنار این موضع قاطع، ایران با تدبیر امام جامعه اسلامی و بر خلاف جریان از پیش تعریف شده مذاکرات هسته‌ای مبنی بر طی پروسه ای مشابه با آنچه در لیبی اتفاق افتاد، ضمن تثبیت حقوق هسته‌ای خود در دوران مذاکرات با 1+5 و جلب حمایت آژانس بین المللی انرژی اتمی و افکار عمومی جهان، توان موشکی خود را نیز (علیرغم مخالفت برخی مقامات لشگری و کشوری) طی این سال ها برای دفاع از این حقوق گسترش داد به گونه‌ای که نه مثل لیبی خود را تسلیم کرد و نه همچون کره شمالی به سمت سلاح هسته‌ای حرکت کرد؛ چراکه با به چالش کشیدن توان موشکی و توان بازدارندگی ایران، طرف های مقابل عملاً می‌توانند در گام بعدی توان هسته‌ای را هدف قرار دهند و اصرار رهبر معظم انقلاب بر غیر قابل مذاکره بودن توان موشکی نیز در همین چارچوب است.

    نگاهی به نحوه تسلیم شدن دولت قذافی در مقابل آمریکا و قول‌های مقامات وقت این کشورها به وی و سپس همراهی تمام عیار با شورشیان برای اسقاط دولت لیبی تجربه خوبی برای همه کشورهایی است که در مقابل زورگویی جبهه شیطان کوتاه می آیند، از طریق تعامل و مذاکره با آمریکا به دنبال گشایش و ثبات اقتصادی هستند و به وعده های خام غربی ها اعتماد می کنند؛ هم اکنون لیبی کشوری جنگ زده و چند پاره است که بار دیگر در آستانه رفتن به سایه دیکتاتوری دیگر با حمایت آمریکاست. غارت منابع لیبی در طول سال‌های اخیر، انهدام کامل زیر ساخت‌ها و کشته شدن ده‌ها هزار انسان نتیجه دخالت آمریکا و کشورهای همپیمان در این کشور است.

    شاید اگر قذافی همان زیر ساخت محدود غنی‌سازی خود را حفظ می‌کرد، آمریکا در آغاز حمله نظامی به لیبی کمی محتاط‌تر عمل می‌کرد؛ زیر ساختی که با مذاکره با آمریکا و قول‌های این کشور به باد رفت.

    در مجموع، با مقایسه عملکرد ایران، کره شمالی و لیبی در مقابل فشار‌های غربی‌ها بر توان هسته‌ای ایشان، چنین می توان نتیجه گرفت که علیرغم پیشبرد سناریوی لیبیزاسیون ایران توسط جبهه غرب در سال های 1392 تا 1398 و همراهی لیبرال های وطنی یا نفوذی های دشمن با این سناریو در سال های اخیر، هوشمندی امام جامعه اسلامی در مشروط کردن مذاکرات و اجرای برجام، اعلام مکرر ایشان نسبت به عدم خوش بینی به نتیجه مذاکرات و ایجاد تجربه ای مفید برای ملت از قبال این موضوع ، ایران را از کشوری منفعل در مقابل طراحی حزب الشیطان، به عاملی تعیین کننده و همزمان برهم زننده معادلات میدانی در منطقه و دنیا تبدیل کرده است؛ به گونه ای ترجمان فرمایش معظم له در اردیبهشت 1398 مبنی بر اینکه «جنگ نخواهد شد، مذاکره نخواهیم کرد» را طی ماه های اخیر و در پی رجز خوانی های دشمنان ایران، در ماجرای سرنگونی پهپاد گلوبال هاوک و ماجرای نفتکش ها به وضوح می توان مشاهده نمود

    شروط هفت گانه ترامپ برای ایران

    جزئیات این شروط را در ادامه با هم م خوانیم:

    - تمام مراکز غنی‌سازی و حتی چرخه مواد اولیه مانند کارخانه UCF اصفهان تعطیل شده، میزان غنی‌سازی نیز زیر ۵ درصد باشد‌.

    - آمریکا باید بر تمام فعالیت‌های صلح آمیز هسته‌ای ایران (مانند نیروگاه اتمی بوشهر) نظارت کند‌. (دقت کنید آمریکا، نه آژانس).

    -ساخت موشک‌های میان‌برد و دوربرد نیز متوقف شده و تمام صنایع طراحی و تولید و ‌‌... موشکی باید تعطیل شود‌.

    - تمام موشک‌های بالستیک و کروز ایران باید گزارش، جمع‌آوری و منهدم شوند.

    -تمام مراکز تحقیق و توسعه فناوری فضایی و ماهواره باید توسط ایران برچیده یا تحت نظارت کامل آمریکا قرار گیرد.

    -محور مقاومت باید کاملاً منحل شده و ایران نیز باید از هرگونه اقدام علیه اسرائیل پرهیز کند.

    -تمام زندانیان آمریکایی و اروپایی نیز باید بدون قید و شرط آزاد شوند.

    جنگ ایران و طالبان

    اریخ انتشار :۱۴۰۲/۰۵/۱۶ ۱۷:۳۴

    شماره خبر :۳۹۹۱۲۳۳

    عصرایران : یک خبرگزاری آمریکایی نوشت که طالبان خود را آماده جنگ احتمالی با ایران بر سر مناقشه آب می کند.

    طالبان آماده جنگ با ایران شد!

    بلومبرگ نوشت: طالبان بمب گذاران انتحاری خود را برای مناقشه (احتمالی) آب با ایران آماده می کند.

    بر اساس این گزارش: پس از هشدار چند ماه پیش ابراهیم رییسی رییس جمهوری ایران مبنی بر رعایت حقابه ایران از سوی طالبان، یکی از چهره های سرشناس طالبان در واکنش به هشدار رییس جمهوری ایران در ویدئویی تسمخر آمیز یک ظرف آب 20 لیتری به او تقدیم کرد و به رییسی گفت که از اولتیماتوم دادن دست بردارد.

    ابطحی: فارسی حرف نزدن طالبان افتخار است

    حدود یک هفته بعد، درگیری در مرز آغاز شد و دو پاسدار ایرانی و یک عضو طالبان کشته شدند. یک فرد مطلع می گوید در آن زمان طالبان خود را برای جنگ آماده می کرد و هزاران سرباز و صدها بمب گذار انتحاری را برای درگیری احتمالی با ایران، به منطقه گسیل کرد.

    بلومبرگ: طالبان با صدها انتحاری آماده جنگ آب با ایران می شود

    ایران استدلال می‌کند که طالبان پس از بازگشت به قدرت، عرضه آب را کاهش داده و مفاد معاهده هیرمند را در موضوع تامین حقابه ایران، رعایت نمی کند. طرف طالبان نیز با رد این ادعا می گوید خشکسالی دلیل عدم ارایه آب به ایران است.

    طالبان دفاتر کمیته امداد در افغانستان را پلمب کرد

    اما به نوشته بلومبرگ، در حالی که مقامات دو طرف عموما راه دیپلماسی و گفتگو را برای حل موضوع پیشنهاد می دهند، اما طالبان همزمان خود را برای یک جنگ احتمالی با ایران آماده می کند.

    منبعی که نخواسته نامش فاش شود می گوید از زمان آغاز بحران آب با ایران در چند ماه اخیر، طالبان علاوه بر گسیل سربازان و بمب گذاران انتحاری خود به منطقه، در نظر دارد از صدها جنگ افزار برجای مانده آمریکایی در افغانستان در صورت بروز یک جنگ احتمالی استفاده کند.

    عمر صمد، کارشناس ارشد اندیشکده شورای آتلانتیک مستقر در واشنگتن به بلومبرگ گفت: "هر دو طرف می‌توانند برای توجیه مواضع خود ادعاهایی مطرح کنند... از نظر سیاسی درگیری احتمالی بین دو کشورغیرمنطقی خواهد بود و منجر به بی ثباتی منطقه می شود، در زمانی که هیچ یک از طرفین نمی توانند درگیری را تحمل کنند.

    طرح خودمختاری کردستان ایران

    طرح خودمختاری کردستان ایران، طرحی است که شورای ملی مقاومت ایران برای خودمختاری کردستان ایران در تاریخ ۱۷ آبان سال ۱۳۶۲ به همراه مجموعه مصوبات شورا تصویب شد که شامل یک مقدمه و ۱۲ ماده است.

    کردستان ایران

    کردستان ایران

    شورای ملی مقاومت ایران، متشکل از ائتلاف همه نیروهای دمکراتیک مخالف رژیم ایران است که به منظور سرنگونی رژیم ایران، توسط مسعود رجوی تأسیس شده است. این شورا طرحی را تحت عنوان طرح خودمختاری کردستان ایران در جلسه شورا به بحث گذاشت. در این طرح با اشاره به ستم مضاعفی که به ملیت کرد از جانب دو نظام شاهنشاهی و حکومت ولایت فقیه صورت گرفت، همچنین، مبارزات عادلانه‌‌ای که مردم کردستان برای احقاق حقوق خود صورت دادند، با تأکید بر تقویت هرچه بیشتر حاکمیت مردمی و تمامیت ارضی و یکپارچگی و وحدت ملی کشور و پایان دادن به جنگ علیه مردم کردستان با اعلان خودمختاری در چارچوب تمامیت ارضی ایران، تنظیم و تصویب شد. لازم به یادآوری است که ترتیبات و نحوه‌ی اجرای طرح حاضر را دولت موقت جمهوری دمکراتیک ایران مشخص خواهد نمود دولت موقت مؤظف است برای تحقق این طرح تلاشهای لازم را مبذول دارد.

    طرح خودمختاری کردستان ایران در ۱۷ آبان ۱۳۶۲ به تصویب شورای ملی مقاومت رسید و دارای یک مقدمه و ۱۲ ماده است.

    پیشینه‌ی مبارزات کردستان

    پرچم شیر و خورشید نشان شورای ملی مقاومت ایران

    پرچم شیر و خورشید نشان شورای ملی مقاومت ایران

    اعلام جمهوری مهاباد در روزنامه کردستان

    اعلام جمهوری مهاباد در روزنامه کردستان

    جمهوری مهاباد

    قاضی محمد در حال اعلام جمهوری مهاباد در لباس نظامی

    قاضی محمد در حال اعلام جمهوری مهاباد در لباس نظامی

    مبارزات مردم کردستان برای احقاق حقوقشان ریشه در دوران پهلوی و مبارزات قاضی محمد و تشکیل جمهوری مهاباد دارد. در سپتامبر سال ۱۹۴۵ میلادی، درست پس از پایان جنگ جهانی دوم، قاضی محمد به همراه تعدادی از شخصیت‌های «جمعیت احیای کرد» به اتحاد جماهیر شوروی دعوت شدند. آنها در شوروی با جعفر باقراف نخست‌وزیر جمهوری آذربایجان دیدار کردند. آنها امیدوار بودند با کمک مالی و تسلیحاتی اتحاد جماهیر شوروی بتوانند کشوری کرد را تأسیس کنند. پس از بازگشت از این سفر قاضی محمد و ۱۰۵ تن از سرشناسان کرد بیانیه‌ای صادر کرده و در آن تأسیس حزب دمکرات کردستان را اعلام کردند. این حزب تنها ۱۵۹ روز بعد یعنی در دوم بهمن ۱۳۲۴ برابر با ۲۲ ژانویه‌ی ۱۹۴۶، جمهوری خودمختار مهاباد را در بخشی از آذربایجان ایران که در اشغال شوروی بود تشکیل داد. در آن زمان به دلیل اشغال ایران توسط متفقین شرایط مناسبی برای این کار بوجود آمده بود. وسعت این جمهوری به چند شهر کوچک نزدیک مهاباد محدود می‌شد و مرکز آن شهر مهاباد بود. این جمهوری تنها ۱۱ ماه دوام آورد و پس از انعقاد قراردادی از جانب دولت وقت و اتحاد جماهیر شوروی و خروج ارتش شوروی از ایران و پس از حمله ارتش شاهنشاهی به کردستان از بین رفت. این حمله در ۱۶ آذر ۱۳۲۵ صورت گرفت و طی آن قاضی محمد ،نخستین رهبر حزب دمکرات کردستان و رئیس‌ جمهوری مهاباد در میدان مرکزی شهر مهاباد به دار آویخته شد.

    پس از آن نظام پهلوی کنترل و سرکوب بیش از پیش مردم کردستان را در دستور کار خود قرار داد. یکی از شیوه‌های کنترل و سرکوب مردم کردستان محروم کردن آنها از ابتدایی‌ترین حقوق صنفی و اقتصادی بود. به نحوی که فقر بطور گسترده‌ای در کردستان رواج پیدا کرد. محروم کردن کردها از پیشرفت صنعت یکی دیگر از ابزارهای سرکوب و کنترل بود؛ به نحوی که برغم پیشرفت‌های علمی در زمینة کشاورزی و دامداری، اقتصاد مردم کرد بر دامداری سنتی استوار بود. این محرومیت تا انقلاب ضد سلطنتی ادامه پیدا کرد.

    قیام کردستان در سال ۱۳۵۷

    با پیروزی انقلاب ضد سلطنتی و برداشته شدن قید و بندهای سرکوب پهلوی، جنبش‌های کردی تلاش کردند هویت کردی خود و مردم کرد را به ثبت برسانند. حزب دمکرات کردستان ایران، برای پرهیز از هر گونه تنش، خود را سازمانی غیر «جدایی‌طلب» معرفی کرد و از کسانی که خواهان استقلال کردستان بودند انتقاد کرد و در عین حال خواستار استقلال سیاسی کردستان بود. این حق‌خواهی سنگ بنای اختلافات مردم کردستان با نظام جمهوری اسلامی بود. در اواخر اسفند ۱۳۵۷ قیام کردستان شکل گرفت. ابتدا حزب دمکرات کردستان با اتکا به پیشمرگه‌هایش توانست برخی اراضی اطراف منطقه‌ی مهاباد را آزاد کند و نیروهای سپاه پاسداران را از آنجا بیرون کند اما در بهار سال ۵۸ با حملة گسترده آنها مواجه شد. پس از شروع جنگ ایران و عراق تلاش دولت جمهوری اسلامی برای سرکوب قیام کردستان بیشتر شد. در پاییز سال ۵۹ تمامی مناطق کردستان به تصرف سپاه پاسداران درآمد اما عملیات پراکنده‌ی پیشمرگه‌های کرد همچنان ادامه داشت. درگیری‌های کردستان در سال ۶۲ پایان یافت. نیروهای پیشمرگه یا کشته شدند یا به کردستان عراق پناه بردند.

    در چنین شرایطی بود که شورای ملی مقاومت ایران با ارائه‌ی طرح خودمختاری کردستان ابتکار عمل را برای احقاق حقوق پایمال شده‌ی مردم کردستان در دست گرفت.

    نظر دکتر عبدالرحمن قاسملو

    دبیرکل حزب دموکرات کردستان دکتر عبدالرحمن قاسملو در رابطه با طرح خودمختاری کردستان در همان زمان می‌گوید:

    من تصویب این طرح را موفقیت بزرگ و موفقیت تاریخی می‌دانم چرا که برای نخستین‌بار سازمانهای مترقی بسیاری چون سازمان مجاهدین خلق ایران و شخصیت‌های سرشناس زیادی به‌ این نتیجه امید دارند که تصویب طرح خودمختاری کردستان برخلاف نظر دشمنان آزادی ایران نه تنها باعث تجزیه ایران نخواهد شد بلکه کمک خواهد کرد وحدت ایران مستحکم‌تر گردد. باید روی این مسأله تأکید کنم که سازمان مجاهدین خلق در جریان بحث و مذاکرده در مورد این طرح به‌حق نقش چشمگیری داشت و زحمت زیادی متحمل شد تا این طرح که به‌ این ترتیب به‌تصویب رسیده است، پذیرفته شود.

    من با مسئولیت تمام می‌توانم بگویم که طرحی که اکنون به‌تصویب رسیده است، از طرح ۶ماده‌ای حزب ما بیشتر است. می‌توانم با مسئولیت این مسأله را خاطرنشان کنم که طرح خودمختاری کشورهای بسیاری را مطالعه کرده‌ام، از هندوستان گرفته تا اسپانیا، و می‌توانم بگویم این را در میان کلیهٴ طرح‌های خودمختاری کشورهای دیگر به‌عنوان یکی از بهترین طرح‌ها معرفی کنم. این مسأله را نیز نباید از نظر دور داشت که این طرح، طرح خودمختاری حزب دموکرات کردستان ایران نیست... اگر بیش از این از یک طرح خودمختاری انتظار داشته باشیم، مسأله دیگر از چارچوب خودمختاری خارج خواهد شد.

    مقدمه‌ی طرح خودمختاری

    نظر به این‌که مردم ایران با انقلاب خود «آزادی و استقلال» را به عنوان دو اصل عمومی و تفکیک‌ناپذیر مطرح کرده‌اند،

    نظر به این‌که شورای ملی مقاومت براندازی رژیم خمینی و برقراری نظام سیاسی مبتنی بر اراده و حاکمیت مردم را وجهه‌ی همت خود قرار داده است،

    نظر به این‌که لازمه‌ی استقرار یک حکومت مبتنی بر اراده و حاکمیت مردم در ایران، تأمین و تضمین هر چه بیشتر وسایل، امکانات و طرق دخالت و مشارکت همه‌ی مردم در اخذ و اجرای تصمیمات است،

    نظر به این‌که دخالت و مشارکت مردم در اخذ و اجرای تصمیمات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی شرط لازم تحقق دموکراسی در یک کشور است؛

    کشتار ۱۱تن از مردم کردستان پس از یک دادگاه نمایشی کوتاه در سال ۵۸

    کشتار ۱۱تن از مردم کردستان پس از یک دادگاه نمایشی کوتاه در سال ۵۸

    شورای ملی مقاومت به منظور تأمین و تقویت هر چه بیشتر حاکمیت مردمی و تمامیت ارضی و یکپارچگی و وحدت ملی کشور و نظر به مبارزات عادلانه‌ی مردم کردستان برای تأمین دموکراسی درایران و خودمختاری در کردستان و به‌منظور رفع ستم مضاعف از ملیت ستمزده‌ی کرد، طرح حاضر را برای تأمین خودمختاری کردستان ایران اعلام می‌دارد این طرح در چارچوب برنامه‌ی شورای ملی مقاومت و دولت موقت جمهوری دمکراتیک ایران و وظایف مبرم دولت موقت قابل اجراست و مشخصاً بر اساس ماده‌ی۳ وظایف مبرم دولت موقت مبنی بر «پایان‌دادن به جنگ ضدخلقی علیه مردم کردستان با اعلان خودمختاری در چارچوب تمامیت ارضی ایران، کوشش برای محو آثار این جنگ» تنظیم و تصویب‌شده و رهنمون عمل آینده‌ی دولت موقت درباره‌ی خودمختاری کردستان خواهد بود

    ترتیبات و نحوه‌ی اجرای طرح حاضر را دولت موقت جمهوری دمکراتیک ایران مشخص خواهد نمود دولت موقت مؤظف است برای تحقق این طرح تلاشهای لازم را مبذول دارد .[۱]

    ماده‌های طرح خودمختاری

    ۱ ـ منطقه‌ی خودمختار، تمامی کردستان ایران را شامل می‌گردد قلمرو جغرافیایی این منطقه از طریق مراجعه به آرای عمومی مردم منطقه‌ی کردنشین کشور تعیین می‌شود.

    ۲ ـ ارگان قانونگذاری در امور داخلی منطقه‌ی خودمختار، شورای عالی کردستان است که نمایندگان آن از طریق انتخابات آزاد با رأی عمومی، مستقیم، مساوی و مخفی انتخاب می‌شوند قوانین عمومی جمهوری در منطقه‌ی خودمختار لازم‌الاجراست. مصوبات شورای عالی کردستان نباید ناقض قوانین عمومی جمهوری باشد.

    ۳ ـ اداره‌ی کلیه‌ی امور منطقه‌ی خودمختار کردستان به‌جز اموری که ذیلاً در صلاحیت دولت مرکزی شناخته می‌شود در صلاحیت ارگانهای خودمختاری است.

    تعیین عالی‌ترین ارگانها برای اداره‌ی امور و نظارت برفعالیت آنها به عهده‌ی شورای عالی کردستان است.

    ۴ ـ حفظ انتظامات داخلی منطقه‌ی خودمختار به عهده‌ی ارگانهای خودمختاری است که نیروی متناسب برای این امر را با مراعات ماده‌ی۲ طرح حاضر سازمان خواهند داد.

    ۵ ـ امور مربوط به سیاست خارجی و روابط خارجی، امنیت سراسری جمهوری و دفاع ملی (شامل حراست از مرزها، حفظ تمامیت ارضی و وحدت جمهوری) در صلاحیت دولت مرکزی است ‌ارتش در منطقه‌ی خودمختار کردستان نیز مانند دیگر نقاط ایران حق دخالت در امور انتظامی داخلی را ندارد.

    ۶ ـ امور مربوط به تجارت خارجی و گمرکات، تعیین نظام پولی و مالی کشور، انجام وظایف مربوط به بانک مرکزی، تنظیم بودجه‌ی عمومی و برنامه‌های اقتصادی که اهمیت سراسری دارند و یا مستلزم سرمایه‌گذاری‌های کلان هستند در صلاحیت دولت مرکزی است. اداره‌ی سایر امور اقتصادی منطقه‌ی خودمختار در صلاحیت ارگان‌های خودمختاری است بهره‌برداری از منابع طبیعی و ثروتهای عمومی کشور که اهمیت سراسری دارند در صلاحیت دولت مرکزی است که به نفع همه‌ی مردم ایران صورت می‌گیرد در منطقه‌ی خودمختار کردستان ارگانهای خودمختاری دولت مرکزی را در بهره‌برداری از این منابع و ثروتها یاری خواهند نمود.

    ۷ ـ زبان کردی، زبان رسمی تدریس و مکاتبه‌ی داخلی درمنطقه‌ی خودمختار است و در همه‌ی مراحل تحصیلی حق آموزش به زبان کردی برای ساکنان منطقه به‌رسمیت شناخته می‌شود.

    زبان فارسی، در منطقه‌ی خودمختار نیز مانند دیگر مناطق ایران، زبان رسمی است و در مدارس همراه با زبان کردی آموزش داده می‌شود. مکاتبات ادارات منطقه‌ی خودمختار کردستان با مرکز و سایر نقاط ایران و نیز با ادارات وابسته به دولت مرکزی در منطقه‌ی خودمختار به زبان فارسی صورت می‌گیرد کلیه‌ی ساکنان غیرکرد در کردستان خودمختار در اشاعه‌ی فرهنگ خود آزادند و حق آموزش به زبان خود را دارند.

    ۸ ـ کلیه‌ی حقوق و آزادیهای مصرح در اعلامیه‌ی جهانی حقوق‌بشر و میثاق‌های بین‌المللی مربوط به آن، نظیر آزادی عقیده و بیان، آزادی مطبوعات، آزادی تشکیل و فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی، اتحادیه‌ها و شوراهای کارگری، دهقانی و صنفی، انجمنهای دمکراتیک، آزادی انتخاب شغل و محل اقامت و آزادی مذهب در کردستان خودمختار همانند دیگر نقاط ایران تضمین می‌شود کلیه‌ی ساکنان کردستان اعم از زن و مرد همانند ساکنان سایر مناطق ایران بدون هر نوع تبعیض جنسی، قومی، نژادی و مذهبی از تساوی حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برخوردار خواهند بود.

    نظام قضایی جمهوری واحد است و در منطقه‌ی خودمختار، دادگاهها طبق قوانین جمهوری و هم‌چنین قوانین مصوب شورای عالی کردستان، به دعاوی رسیدگی خواهد نمود.

    نیروهای انتظامی کردستان خودمختار، همانند نیروهای انتظامی دیگر نقاط کشور، ضابط دادگستری بوده و ملزم به اجرای احکام و دستورها و قرارهای محاکم و مقامات قضایی می‌باشند.

    ۱۰ ـ ارگانهای خودمختاری موظفند از مداخله در اموری که در صلاحیت ویژه‌ی دولت مرکزی شناخته شده است خودداری نموده و دولت مرکزی را در اجرای وظایف خویش در منطقه یاری کنند به همین نحو دولت مرکزی و ارگانهای اجرایی آن از مداخله در اموری که در صلاحیت ویژه‌ی ارگانهای خودمختاری شناخته شده‌اند، ممنوعند و باید ارگانهای خودمختاری را در انجام وظایف خود یاری رسانند.

    ۱۱ ـ دولت مرکزی در اجرای وظیفه‌ی خود مبنی بر تأمین سریع پیشرفت و توسعه‌ی کلیه‌ی مناطق عقب‌افتاده‌ی کشور، مؤظف است که از درآمدهای عمومی سهم بیشتری را به رفع عقب‌ماندگی منطقه‌ی خودمختار کردستان نیز تخصیص دهد.

    ۱۲ ـ مردم منطقه‌ی خودمختار کردستان مانند سایر هموطنان خود در سراسر ایران از طرق قانونی و بدون هیچ‌گونه تبعیض در اداره‌ی امور کشور مشارکت خواهند نمود. [۱]

    تاریخچه خودمختاری تبریز

    بهانه سالروز سقوط فرقه دموکرات و بازگشت آذربایجان به مام میهن

    تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس...

    هنوز برخی در ایران حرکت «جعفر جوادزاده خلخالی» مشهور به «پیشه‌وری» را با ریشه‌های داخلی می دانند با هدف کسب اندکی خودمختاری در ذیل حاکمیت ایران و برای قدرت‌های خارجی هیچ نقشی در آن قایل نیستند...

    رضا کدخدازاده

    21 آذر سالروز سقوط فرقه دموکرات آذربایجان است. اتفاق بسیار مهمی در تاریخ معاصر کشور که شوربختانه آنچنان که باید، بدان پرداخته نمی‌شود.

    برخی شروع غائله‌ را روز چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۳۲۴ که به صورت رسمی کابینه‌ (به اصطلاح) حکومت ملی آذربایجان را تشکیل داد، می‌دانند.

    نقطه‌ پایانی را هم 21 آذر 1325 می‌دانند که رسماً سقوط می‌کند. جالب اینجاست که قرار بود دولت پیشه‌وری در این روز به عنوان سالگرد استقلال جشن مفصلی نیز برگزار کند اما آنچه در عمل جشن گرفته شد، جشن مردمی بازگشت آذربایجان به مام میهن بود!

    اما باید گفت نه 21 آذر 1324 نقطه‌ شروع این جریان است و نه 21 آذر 1325 نقطه‌ی پایان. به نوعی می‌توان گفت ریشه‌های اقدام برای جدایی آذربایجان از ایران در قرن بیستم، به سال‌های ابتدایی دهه دوم این قرن بازمی‌گردد که جریان مساواتی شکل گرفت.

    جریانی که اسم «آذربایجان» را دقیقاً با هدف تجزیه‌ ایران برای منطقه‌ای برگزید که در تاریخ با نام «اران» و «آلبانیا» شناخته می‌شد. در این مورد مباحث روزنامه‌نگاران میهن‌دوست ایران با دست‌نشاندگان روس و عثمانی در شمال رود ارس گواهی است بر اینکه ایرانیان آگاه از همان ابتدا متوجه این نیت شوم شده بودند.


    واکنش جالبی نیز در این زمان نسبت به این مساله رخ داد که نشان‌دهنده‌ی فهم و شعور بالای فعالان آذری و ایران‌دوست بود. جایی که «شیخ محمد خیابانی» و تعدادی از همراهانش پیشنهاد می‌کنند کنام ایالت آذربایجان ایران را به «آزادیستان» تغییر دهند. در کتاب تاریخ هجده‌ساله آذربایجان می‌خوانیم:

    «پس از انتخاب نام آذربایجان برای سرزمینی که نامش در تاریخ، اران بود، آذربایجانیانِ ایران از آنجا که نمی‌خواستند از ایرانیت ذره‌ای چشم‌پوشی کنند، این پیشنهاد را مطرح کردند. در آخرین نطق خیابانی آمده‌است: تبریز می‌خواهد حاکمیت به دست ملت باشد. [یعنی] تمام ایران.»
    اسناد متقن از اینکه غائله حکومت فرقه دمکرات در آذربایجان از ابتدا تا انتها با دخالت بیگانگان اتفاق افتاد آن قدر زیاد است که ردیف کردن آن کتاب قطور و مفصلی می‌شود.

    همین بس که شروع این جریان در ایران، با نامه‌ا‌ی از «ژوزف استالین» به «میرجعفر باقراُف» دبیر اول حزب کمونیست جمهوری آذربایجان کلید می‌خورد.

    نامه‌ای که در آن استالین به صراحت دستور داده بود کارگزاران شوروی، مقدمات تجزیه آذربایجان ایران را با تاسیس «حزب دمکرات آذربایجان» دنبال کنند. سندی که چند سال پیش از اسناد طبقه‌بندی شده‌ی شوروی خارج و در دسترس عموم قرار گرفت.

    در تایید دست‌نشانده بودن فرقه دموکرات، اشاره به چگونگی پایان این غائله نیز خالی از لطف نیست. جایی که «نصرت‌الله جهانشاهلو افشار» معاون اول پیشه‌وری در دولت وی، در خاطره‌ای اذعان می‌کند وقتی پیشه‌وری در هنگام سقوط فرقه، به کنسول شوروی اعتراض می‌کند که: «شما ما را آوردید میان میدان و اکنون که منافع‌تان اقتضا می‌کند، ناجوانمردانه ما را رها کردید.»، کنسول شوروی با پرخاش به او پاسخ می‌دهد: «سنی گتیرن، سنه دئیر گِت!» (همان کسی که تو را آورد، به تو می‌گوید برو)!

    با این حال جالب اینجاست که هنوز برخی در ایران هستند که تلاش می‌کنند حرکت «جعفر جوادزاده خلخالی» مشهور به «پیشه‌وری» را دارای ریشه‌های مردمی و داخلی نشان دهند که تنها برای کسب اندکی خودمختاری در ذیل حاکمیت ایران، دست به انجام چنین کاری زد و قدرت‌های خارجی نیز هیچ نقشی در آن نداشتند!

    اینکه این اتفاق، چه نوع کسب اندکی خودمختاری در ذیل یک حاکمیت مرکزی است که نیروی نظامی مختص به خود تاسیس می‌کند، زبان رسمی برای خود تعیین می‌کند و حتی اسکناس به نام خود منتشر می‌کند را بهتر است خود این افراد به توضیح آن بپردازند!

    چرا که با این تفسیر شاذ از خودمختاری، باید ادعا کرد در حال حاضر حدود دویست و اندی کشور مستقل نداریم، بلکه یک کشور به نام «جهان» داریم که آن دویست و اندی کشور در ذیلش دارای اندکی خودمختاری در موارد کم‌اهمیتی همچون ارتش ملی و پول ملی و ... هستند! با ذکر این نکته که عکس کابینه‌ پیشه‌وری در زیر بیرق و تصاویر رهبران شوروی -لنین و استالین- هم یحتمل با فتوشاپ درست شده است!

    اما همان طور که در ابتدای این نوشتار گفته شد؛ نه 21 آذر 1324 نقطه‌ شروع این جریان بود و نه 21 آذر 1325 نقطه‌ پایان. در سطور بالا توضیحات کوتاهی از ریشه‌های تاریخی شکل‌گیری این غائله‌ تلخ داده شد. حال باید این را هم افزود که شوربختانه هنوز هم آذربایجان در کانون توجه بدخواهان این سرزمین قرار دارد که لزوم توجه بیشتر مسئولین و مردم به این موضوع را می‌طلبد.

    اینکه در یکی از روزهای اخیر (شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶) به مناسبت فرارسیدن 21 آذر، بدون هیچ مشکلی در «آنکارا»ی ترکیه کنفرانسی با عنوان «بررسی ابعاد حکومت ملی آز[ذ]ربایجان» برگزار می‌شود و در آن به صورت آشکار طرح تجزیه‌ ایران را مطرح می‌کنند، ما را به مداقه در این امر خطیر وا می‌دارد که آنچه در 21 آذر 1325 اتفاق افتاده، فی‌الواقع پایان غائله‌ فرقه‌ دموکرات بوده نه پایان غائله‌ تهدید دائمی تمامیت سرزمینی ایران عزیز از سوی کسانی که چشم از «سرِ ایران» برنمی‌دارند!

    شاید الان کمی زود باشد که مدارک حال حاضرِ حمایت مقامات برخی کشورهای همسایه از این جریان رو شود. اما خیلی ساده‌انگارانه است که فکر کنیم بدون حمایت برخی دولت‌های همسایه اینها می‌توانند آن قدر راحت روی این مساله مانور دهند. البته خوشبختانه تاریخ نشان داده که مردم آذربایجان در صف اول دفاع از تمامیت ارضی ایران عزیز بوده و خواهند بود. امید آن می‌رود که مسئولان هم پا به پای مردم آذربایجان در این نبرد حضور به هم رسانند.

    اما سوالی که می‌توان مطرح کرد این است که چرا مسؤولانی که استفاده از تصاویر اردوغان و آتاترک در نروژ به‌عنوان سیبل تیراندازی توسط شریک ترکیه در ناتو را توهین به ملت ترکیه قلمداد کردند و به آن واکنش رسمی هم نشان دادند، یا دیگرانی که نسبت به مصاحبه‌ یک روزنامه‌ داخلی فوراً واکنش نشان دادند و حتی پیش از مقامات باکو آن را خلاف تمامیت ارضی این کشور عنوان کردند؛ نسبت به اتفاقات اینچنینی که آشکارا تمامیت ارضی ایران را تهدید می‌کند، واکنش فوری و جدی از خود نشان نمی‌دهند؟! آیا فقط این خودِ مردم آذربایجان هستند که باید در خط مقدم دفاع از تمامیت ارضی ایران قرار بگیرند؟!

    مسئولان را نمی‌دانم اما جایی که پای تمامیت ارضی ایران عزیز در میان باشد، با همه‌ تلخی و دشواری‌های روزگار، زبان حال مردم آذربایجان این ابیات استاد شهریار است که به مناسبت 21 آذر سرود:

    تا باشد آذربایجان پیوند ایران است و بس
    این گفت با صوتی رسا فریاد آذربایجان
    ...
    آزادی ایران ز تو آبادی ایران ز تو
    آزاد باش ای خطه‌ی آباد آذربایجان

    پروژه گروگان گیری در ایران

    پروژه گروگانگیری ۱ چهارشنبه بالاخره خانم مرضیه هاشمی كه توسط اف بی آی در فرودگاه سنت لوییس ایالت میسوری دستگیر شده بود بعد از تحمل ده روز حبس آزاد شد.

    آزادی خبرنگار آمریكایی‌الاصل شبكه پرس تی وی پس از حضور وی در سومین جلسه دادگاه و پاسخگویی به سوالات هیات منصفه در خصوص پرونده‌ای نامشخص حاصل شد.
    خانم هاشمی در مصاحبه‌هایی كه بعد از آزادی خود از زندان داشت به طور مستقیم به محتوای پرونده اشاره نكرده است، چرا كه از نظر قانونی در این خصوص منع وجود دارد.
    وی در سخنان خود این فرضیه را مطرح كرد كه احتمالا آمریكا او را برای هشدار دادن به وی در خصوص عواقب فعالیت به عنوان یك خبرنگار منتقد دولت این كشور دستگیر كرده بود.
    اما شواهدی مستدل وجود دارد كه نشان می‌دهد احتمالا دستگیری خانم هاشمی براساس یك سناریوی پیچیده و برای تامین اهداف بزرگی انجام شده بود.
    خانم هاشمی یكشنبه دو هفته پیش به طور ناگهانی توسط نیروهای امنیتی آمریكا دستگیر شد، بدین بهانه كه ایشان به عنوان یك شاهد اطلاعاتی در خصوص یك پرونده دارد كه توسط وزارت دادگستری آمریكا ثبت شده بود و چون احتمال فرار ایشان وجود داشت باید دستگیر می‌شد.
    شاید اگر ایشان كوچك‌ترین خطایی مرتكب شده بود مستقیما به عنوان متهم دستگیر می‌شد، اما احتمالا مقامات آمریكایی نتوانسته بودند اتهامی متوجه ایشان كنند.
    جالب توجه است كه ایشان تا قبل از دستگیری، توسط پلیس احضار نشده بود و ضمنا این احتمال وجود نداشت كه یك خانم ۵۹ ساله كه سه نوه دارد و برای دیدار برادرش كه از سرطان رنج می‌برد به آمریكا آمده بود بخواهد از دست قانون فرار كند.
    خانم هاشمی برای محاكمه به واشنگتن برده شد، جایی كه تقریبا تمام دادگاه‌ها مطیع دولت هستند و اوامر آن را اجرا می‌كنند. برای این دادگاه‌ها دلیل و منطق و مدرك مفهومی ندارد، مخصوصا اگر پای ایران در میان باشد. این مساله پیشتر خود را در جریان متهم شدن ایران به دست داشتن در ارتكاب حملات ۱۱ سپتامبر و محكوم شدن آن به پرداخت غرامت هنگفت نشان داده بود.
    یك مقام ناشناس آمریكایی روز شنبه هفته گذشته یعنی شش روز بعد از دستگیری خانم هاشمی در مصاحبه با رویترز گفت كه هیات منصفه دادگاه در این خصوص تحقیق می‌كند كه آیا شبكه پرس تی وی به‌عنوان یك رسانه تبلیغاتی خارجی باید برای فعالیت در آمریكا نزد وزارت دادگستری ثبت‌نام می‌كرده است یا خیر.
    اما پرس تی وی اجازه تاسیس دفتر رسمی در آمریكا نداشت و حضور آن در این كشور محدود به چند خبرنگار بود كه به‌صورت حق التحریری با این شبكه همكاری می‌كردند.
    نكته دیگر این است كه چرا باید پرونده اكنون مطرح می‌شد، ۱۱ سال بعد از شروع شبكه پرس تی وی و در حالی كه خانم هاشمی در طول این مدت به طور متناوب به آمریكا سفر می‌كرده است؟
    چرا باید پرونده ایشان حدود یك ماه بعد از حضور در آمریكا و فقط چهار روز بعد از اعلام عمومی دستگیری مایكل وایت، ملوان سابق آمریكایی كه به اتهام جاسوسی در ایران چند ماه پیش دستگیر شده بود مطرح شود؟
    ترامپ سال ۲۰۱۷ تهدید كرده بود كه اگر ایران چهار زندانی دوتابعیتی حاضر در ایران را آزاد نكند باید منتظر «عواقب جدید و جدی» باشد. در نظر داشته باشید كه ترامپ ادعا دارد توانسته ایران را مهار كند و روند قدرت‌گیری ایران كه در دوران ریاست‌جمهوری اوباما شروع شده بود را مهار كند. شاید منطقی باشد كه تصور كنیم وقتی نه تنها چهار زندانی دوتابعیتی آزاد نمی‌شوند، بلكه یكی دیگر نیز به آنها اضافه می‌شود ترامپ تصمیم بگیرد تهدید خود را عملی كند.
    جالب است كه سی‌بی‌اس نیوز هفته پیش به نقل از مقامات ناشناس آمریكایی نوشت ایران سال ۲۰۱۸ درخواست مذاكره آمریكا درخصوص زندانیان آمریكایی را رد كرده است. پس شاید بتوان نتیجه گرفت ترامپ كه سال‌ها دلال املاك و مستغلات بوده و كتاب‌هایی در خصوص هنر معامله‌گری نوشته احساس كرده نیاز به اهرم فشاری داشته تا ایران را پای میز مذاكره بیاورد و با آزاد كردن زندانیان آمریكایی دستاورد بزرگی كسب و احتمال پیروزی خود در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۲۰ را قوت بخشد.
    شاید بازی اولیه این‌طور طرح ریزی شده بود كه براساس اظهارات خانم هاشمی در پاسخ به سوالات هیات منصفه شبكه پرس‌تی‌وی به علت عدم ثبت نام نزد وزارت دادگستری آمریكا مجرم شناخته شود.
    در ادامه این احتمال وجود داشت كه خانم هاشمی كه در جریان سفر روی مستندی درخصوص جنبش آمریكایی «جان سیاهپوستان باارزش است» كار می‌كرد نیز به جرم همكاری با این شبكه دستگیر شود.
    اما احتمالا بازی آن‌طور كه دولتمردان آمریكایی می‌خواستند پیش نرفته است. كاخ سفیدنشینان احتمالا با مشاهده فشار سنگین افكار عمومی و بعد از تحلیل شرایط به این نتیجه رسیده‌اند كه ضرر ادامه بازی بیشتر از منافع احتمالی است و بهتر است تا اوضاع بدتر نشده طرح متوقف شود.
    احتمالا آزادی خانم هاشمی مدیون مواجهه فعالانه معاونت برون مرزی صداوسیما و اتخاذ تمهیدات مختلف چون برگزاری نشست خبری و تجمعات میدانی و حمایت خبرنگاران مستقل و شهروندان آزادیخواه باشد. حضور قوی در صحنه و اعتراض به رفتار آمریكا موجب شد كه افكار عمومی جهانی موضع آمریكا درخصوص دستگیری خانم هاشمی را نپذیرد و این عدم مشروعیت امكان بهره برداری دلخواه را به مقامات آمریكایی ندهد.
    به هر تفسیر، ماجرای دستگیری خانم هاشمی فصل نوینی در مبارزه جبهه رسانه‌ای جریان مقاومت با رسانه‌های غربی را رقم زد و نشان داد می‌توان ماشین عظیم تبلیغاتی غرب را آچمز كرد، به شرطی كه اراده این كار وجود داشته باشد و تدابیر مناسب اتخاذ شود.
    امید می‌رود با بازگشت خانم هاشمی به كشور و حضور ایشان در صحنه، جبهه رسانه‌ای جریان مقاومت دستاوردهای بیشتری در آگاهی دادن به جهان درخصوص ماهیت جبهه استكبار و تامین اهداف بلند انقلاب اسلامی داشته باشد

    پروژه ترور مسئولین کشور

    لیست جدید ترورهای اسرائیل منتشر شد/ آیت الله سیستانی در لیست ترور!

    سه شنبه ۱۷ میزان ۱۴۰۳ ساعت ۲۲:۴۳

    قبل از این فهرست؛ اسرائیل فهرستی از شخصیت ها و فرماندهان برجسته حزب الله شامل 20 نفر را تهیه و منتشر کرده بود که به شمول شهید سیدحسن نصرالله تمامی آنها را ترور کرد.

    لیست جدید ترورهای اسرائیل منتشر شد/ آیت الله سیستانی در لیست ترور!


    کانال 14 تلویزیون رژیم صهیونیستی لیست جدید شخصیت های هدف، برای ترور توسط رژیم صهیونیستی را اعلام کرد.
    در این لیست؛ آیت الله العظمی سیستانی مرجع اعلای شیعیان عراق، شیخ نعیم قاسم معاون دبیرکل حزب الله لبنان، سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس، محمود السنوار رهبر جدید جنبش حماس و عبدالملک بدرالدین الحوثی رهبر انصارالله یمن حضور دارند.

    قبل از این فهرست؛ اسرائیل فهرستی از شخصیت ها و فرماندهان برجسته حزب الله شامل 20 نفر را تهیه و منتشر کرده بود که به شمول شهید سیدحسن نصرالله تمامی آنها را ترور کرد.

    ماهیت وجودی اسرائیل متکی بر ترور شخصیت های مخالف این رژیم در سراسر جهان می باشد که تاکنون صدها نفر از مخالفان خود را در منطقه و کشورهای فرامنطقه ای خود، با روش های مختلف، ترور کرده است.
    برهمین اساس، اسرائیل بزرگترین و شاید تنها تروریست دولتی در جهان محسوب می شود.

    این رژیم با استفاده از عوامل جاسوسی خود ضمن شناسایی هویت و محل اسکان شخصیت های مخالف خود، دست به اقدامات تروریستی می زند.

    اقدام به ترور تمامی رهبران مقاومت از جمله سیدحسن نصرالله، سیدهاشم صفی الدین، اسماعیل هنیه، و... از مواردی است که اخیراً موفق به انجام آن شده است.
    پس از ترور و شهادت سید حسن نصرالله، آیت الله سیستانی با صدور پیامی از تمام مسلمانان خواسته بود تا در برابر تجاوزات اسرائیل از تمام توان خود در حفاظت از مردم لبنان استفاده کنند.

    خبرگزاری جمهور- امور بین الملل

    تلاش برای خلع سلاح ایران

    انتشار: ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۹

    تلاش برای خلع سلاح ایران

    به گزارش مشرق، کانال تلگرامی نواصولگرا نوشت:

    متن یادداشت ریاست جمهوری آمریکا فقط یک تیتر دارد و آنهم خلع سلاح ایران است. سخنان و لحن ترامپ، صرفا برای به بازی گرفتن اذهان ایرانیان بوده والا، آنچه نوشته شده، چیزی غیر از تخلیه ایران از هرگونه ابزار دفاعی و قدرت درونی نیست. اینکه در متن به وضوح نوشته شده ایران باید حتی سلاح متعارف خود را هم تحویل دهد، چه معنایی جز نابود شدن ایران خواهد داشت. مگر ندیدیم که در همین یک سال و نیم گذشته چه بر سر مردم لبنان و فلسطین آمد؟ این همان چیزی است که اگر خواسته‌های ترامپ را بپذیریم، بر سر ما هم خواهد آمد.

    پس از بیانات رهبر معظم انقلاب، او از آن لحن مهربانانه کمی فاصله گرفته و حالا ذات پلید خود را بیشتر نمایان می‌سازد. ترامپ می‌گوید که در مقابل این خلع سلاح، ایران را بمباران نخواهد کرد. یعنی هیچ مابه‌ازایی حتی روی کاغذ هم قرار نیست به ایران پیشنهاد شود. اما سوال اینجاست که بعد از دادن تمام سلاح‌ها، بمباران ایران چه مانعی خواهد داشت؟ آن روزی که حتی امارات و آذربایجان هم برای ما شاخ و شانه بکشند و ما چیزی برای دفاع و حمله نداشته باشیم؟ چه برسد به وحشی‌ترین موجودات روی زمین یعنی باند جنایتکار صهیونیستی.

    آنچه مهم است، توضیح این متن برای مردم و تکرار آن برای اذهان عمومی است تا بدانند که چیزی برای مذاکره وجود ندارد. طرف مقابل قصد دارد تا ما دیگر ایران نباشیم و به راحتی امکان تکه‌پاره کردن ما وجود داشته باشد. راه درست، استفاده از امکان‌هایی است که تا به حال به درستی استفاده نکرده‌ایم. بازی با برگه چین و روسیه واقعا راهبردی نبوده و صرفا در سطحی‌ترین موارد خلاصه بوده است. آمریکا ما را در مقابل دو گزینه نابودی قرار داده است. باید گزینه خودمان را بسازیم و او را مجبور کنیم که از این بازی سلبی دست بکشد. اصلاح برخی اشتباهات داخلی مانند ثبت سفارش ۹۰-۱۰ هم باید در دستور کار باشد تا این بلبشوی اقتصادی متوقف شود. این امکان در دنیای امروز وجود دارد. باید سریع و واقعا راهبردی فکر کنیم و تصمیم بگیریم.

    *بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.

     
      BLOGFA.COM