این وبلاگ جهت امور اموزشی و پژوهشی و فرهنگی و اشتراک تجربیات راه اندازی شده است
 

قانون مجلس در لغو تحریم و مدام کاری دولت قبل

تهران-ایرنا- با توجه به مطرح شدن «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها» به عنوان سندی بر «خروج سیاست خارجی ایران از وضعیت سرگردانی و ندانم‌کاری» به نظر می‌رسد نگاهی اجمالی به رویکرد دولت وقت ایران پس از خروج آمریکا از برجام بتواند در تشریح وضعیت گذشته و کنونی کشور اهمیت داشته باشد.

به گزارش خبرنگار حوزه سیاست خارجی ایرنا؛ در هفته گذشته مقام معظم رهبری در دو دیدار جداگانه به نکاتی مهم در باب «سیاست خارجی کشور» اشاره داشتند که بررسی و بازخوانی وقایع مورد اشاره آن می‌تواند نکاتی مهم را در عرصه سیاست گذاری به همراه داشته باشد. شنبه سی‌ام اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ در جریان دیدار مسئولان وزارت امور خارجه و سفیران جمهوری اسلامی ایران با رهبر انقلاب، ایشان به رویکرد دیپلماسی التماسی در برخی سال‌ها اشاره کرده و فرمودند: «در سیاست خارجی وقتی می‌گوییم عزت، یعنی نفی دیپلماسی التماسی. ما در طول این سالها داشتیم مواردی را که دیپلماسی ما، تعبیر درست در قبالش همین تعبیر «التماسی» است، «دیپلماسی التماسی». ممکن است لحن‌مان هم التماس‌آمیز نبوده اما باطن قضیه التماس بوده. عزت یعنی نفی این‌جور دیپلماسی، نفی چشم دوختن به دست و زبانِ این و آن.»

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چهار روز بعد و در سوم خرداد ۱۴۰۲ در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس یازدهم سیاست خارجی سال‌های پس از خروج آمریکا از برجام در دولت گذشته را در وضعیت «سرگردانی و ندانم کاری» معرفی کرده و با اشاره به مصوبه مهم مجلس در ارتباط با این مساله فرمودند: «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها، مصوبه‌ای اساسی و مهم بود که کشور را از سرگردانی در مسئله هسته‌ای و حالت ندانم‌کاری نجات داد که نتایج اجرای آن را حتی در عرصه جهانی مشاهده می‌کنیم.»

این دو کلیدواژه مهم و به کار رفته در ارتباط با سیاست خارجی سال‌های گذشته ارتباط تنگاتنگی با ایده محوری دولت‌های یازدهم و دوازدهم داشته است. با توجه به مطرح شدن «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها» به عنوان سندی بر «خروج سیاست خارجی ایران از وضعیت سرگردانی و ندانم‌کاری» به نظر می‌رسد نگاهی اجمالی به رویکرد دولت وقت ایران پس از خروج آمریکا از برجام بتواند در تشریح وضعیت گذشته و کنونی کشور اهمیت داشته باشد.

خروج آمریکا از برجام و سرآب برجام اروپایی

۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۹۷ بود که آمریکا با خروج یکجانبه از برجام رسما از پایان عمر کوتاه این توافق خبر داد. این اتفاق به روشنی گویای از بین رفتن توازن در این توافق بود. به این معنا که ایران بر مبنای ۱۵ گزارش آژانس تمام تعهدات خود را انجام داده بود، نظارت‌های استثنائی بر فعالیت‌های خود را پذیرفته بود و غنی‌سازی خود را به شدت محدود کرده بود اما آمریکا از زیر بار وظایف خود شانه خالی می‌کرد. بر اساس بند ۳۶ برجام، دولت ایران در صورت عدم پایبندی طرف مقابل به وظایف خود، حق توقف جزئی و یا کلی تعهدات خود را داشت. به عقیده بسیاری از کارشناسان این شرایط بهترین فرصت برای استفاده از اختیارات قانونی ایران و اتمام حجت با سایر کشورهای عضو به خصوص سه کشور اروپایی جهت پایبندی به تعهداتشان فراهم کرده بود. با این وجود دولت وقت ایران تصمیم دیگری گرفت. حسن روحانی رئیس دولت دوازدهم پس از اعلام خروج دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از برجام بلافاصله با اعلام اینکه یک موجود مزاحم از برجام خارج شده است آینده این توافق را اینگونه ترسیم کرد: «از این پس برجام توافقی بین ایران و ۵ کشور امضا کننده آن خواهد بود.»

این سخنان نشان داد دولت وقت ایران مصمم به ادامه تعهدات برجامی خود بود. اروپا نیز برای حفظ ایران در برجام و عدم کاهش تعهدات کشورمان به وعده‌هایی مانند ایجاد کانالی مالی برای همکاری با ایران روی آورد. «SPV» که بعدا با نام «اینستکس» شناخته شد به عنوان کانالی مالی در شرایط خروج آمریکا از برجام معرفی شد. این کانال قرار بود تحریم‌های فراسرزمینی آمریکا را دور بزند و به تجارت شرکت‌های اروپایی با ایران بدون ترس از تحریم‌های آمریکا منتج شود. ماه‌ها پیگیری دولت وقت ایران برای ادامه برجام با اروپا با استفاده از این کانال مالی و حفظ بخشی از دستاوردهای اقتصادی توافق ۲۰۱۵ برای ایران نتوانست به نتیجه منجر شود. عدم اراده جدی اروپا و ناتوانی در نشان دادن استقلال خود از آمریکا باعث شد هیچ عملیات تجاری و مالی مشخص و قابل توجهی از طریق این کانال صورت نگیرد. با وجود پیگیری‌های فراوان دولت دوازدهم اما سازوکار اینستکس نتیجه نداد و حتی به واکنش مسئولان وقت منتج شد. حسن روحانی اینستکس را «تو خالی» معرفی کرد، رئیس کل وقت بانک مرکزی اعلام کرد اینستکس «فقط حرف» است و وزیر وقت امور خارجه نیز از تعلل اروپا در این خصوص گلایه کرد.

گام‌هایی با تردید

یکسال از خروج آمریکا از برجام گذشته بود و برخلاف شروط ایران برای ادامه برجام با سایر اعضای این توافق، اروپا از تضمین فروش کامل نفت ایران، راه اندازی کانال مالی و حفظ منافع تهران سر باز زده بود. به بیان روشن‌تر دولت ایران در قفس برجام تنها مانده بود، منافع وعده داده شده را بدست نیاورده و محدودیت‌های تاریخی و استثنائی در صنعت هسته‌ای خود را همچنان اجرا می‌کرد.

۱۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸ اعلام شد دولت تصمیم دارد طی چندین گام، کاهش تعهدات برجامی را در پیش بگیرد. شورایعالی امنیت ملی در بیانیه‌ای در این تاریخ، خطاب به کشورهای عضو برجام، با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی ایران در طول یک سال گذشته و پس از خروج غیرقانونی آمریکا از توافق برجام نهایت خویشتن‌داری را از خود نشان داده تأکید کرد: جمهوری اسلامی ایران در راستای صیانت از امنیت و منافع ملی مردم ایران، و در اعمال حقوق خود مندرج در بندهای ۲۶ و ۳۶ برجام، از ۱۸ اردیبهشت ۹۸ برخی اقدامات خود در توافق برجام را متوقف می‌کند.

بر این اساس دولت طی پنج گام، که هر کدام با فاصله دوماه اجرایی ‌شد از میزان تعهدات خود کاست. در این فواصل زمانی نیز به کشورهای عضو برجام فرصت داده ‌شد تا پای میز مذاکره آمده و منافع ایران در دو مورد اصلی یعنی فروش نفت و تبادلات بانکی را از سربگیرند، البته هیچ گاه اروپایی‌ها حاضر به چنین اقدامی نشدند و حتی در اقدامی سیاسی در خرداد ۱۳۹۹ به صدور قطعنامه ضدایرانی در شورای حکام روی آوردند. ناگفته پیداست گام‌های برداشته شده در دولت دوازدهم آنقدر کوتاه بود که نگرانی اروپایی‌ها را در پی نداشت و آنها را مجبور به تغییر رویه مخرب خود نکرد. به خصوص آنکه سرگردانی در سیاست خارجی دولت وقت که یک بار از ادامه برجام با اروپا سخن می‌گفت و بار دیگر تعهدات خود را با حفظ ملاحظات فراوان و به صورت جزئی کاهش می‌داد این پیام را مخابره می‌کرد که مسئولان وقت اراده ای برای اقدام متقابل واقعی ندارند. عدم غنی سازی جدی و با فاصله از محدودیت‌های برجامی در سایت‌های راهبردی یکی از اصلی ترین نمودهای این مساله بود.

پایان ندانم کاری در مجلس و دولت

این وضعیت باعث شد مجلس شورای اسلامی در آذرماه سال ۱۳۹۹ ابتکار عمل را به دست گرفته و دولت را موظف به اقدامات واقعی در برابر بدعهدی طرف غربی کند. بر اساس مصوبه قانون راهبردی برای لغو تحریم‌ها، دولت ایران ملزم به از سرگیری غنی سازی ۲۰ درصدی اورانیوم، افزایش ذخایره غنی شده، کاهش سطح بازرسی های آژانس و توقف اجرای تعهدات فراپادمانی شد. مصوبه ۹ ماده ای مجلس شورای اسلامی البته با مخالفت دولت وقت همراه بود اما ماده آخر این مصوبه که پیش بینی برخورد قانونی با امتناع کنندگان از اجرای این قانون را در خود جای داده بود تبدیل به یک ضمانت اجرا در این خصوص شد و در نهایت مسئولان اجرایی را به اجرای قوانین مصوب توسط خانه ملت مجاب کرد.

ازین تاریخ به بعد بود که ایران دارای یک رویکرد واحد و منسجم در برابر رویکرد تهاجمی غرب شد و نشان داد در مقابل هر اقدام ضدایرانی دست به عمل متقابل خواهد زد. قدرت گرفتن دولت سیزدهم نیز مزید بر علت شد و این رویه را به خوبی تقویت کرد. به عنوان نمونه پس از قطعنامه شورای حکام در ۲۶ آبان سال گذشته، دولت کنونی اعلام کرد تولید اورانیوم ۶۰ درصد در مجتمع زیرزمینی و راهبردی فردو، به کارگیری ماشین‌های پیشرفته IR-۶ به جای سانتریفیوژهای نسل اول، تجهیز سالن B فردو با هشت زنجیره جدید و همچنین، گازدهی به دو زنجیره جدید ماشین های پیشرفته در نطنز و اقدامات مهمی از این قبیل را در پاسخ به قطعنامه شورای حکام عملیاتی و اجرایی کرده است. آژانس و طرف‌های غربی نیز به خوبی این پیام را دریافت کردند که اقدامات آنها بدون هزینه نخواهد بود و تهران نیز سناریوهای خود را برای مقابله با فشارها و تهدیدات خواهد داشت.

از همین رو بود که شورای حکام در اسفند سال ۱۴۰۱ رویه‌ای متفاوت از دو سال گذشته اتخاذ کرد و هیچ قطعنامه‌ای در آخرین نشست خود علیه ایران صادر نکرد. عدم صدور قطعنامه در شرایطی رقم خورد که بنا به سنت همیشگی غربی‌ها یک جنگ روانی کذب پیش از برگزاری نشست شورای حکام و البته اینبار با ادعای غنی سازی ۸۴ درصدی توسط ایران طراحی و اجرایی شده بود. با این وجود و پس از سفر رافائل گروسی به ایران و همچنین دیدار با رئیس جمهور کشورمان، آژانس با یک عقب‌گرد آشکار از تصاعد تنش با تهران عقب نشینی کرد. این اتفاق به خوبی گویای آن بود که بیشینه سازی قدرت و همچنین اراده جدی سیاسی جهت واکنش به اقدامات غربی‌ها دست دیپلمات‌های ایرانی برای تامین منافع ملی را باز کرده است. چرا که ایران در این شرایط بیشترین غنی‌سازی با غنای بالا در طول تاریخ صنعت هسته‌ای خود و استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته بدون نظارت‌های فراپادمانی و برجامی را اجرا کرده بود اما این شورای حکام بود که از رویکرد تخریبی با صدور قطعنامه ضدایرانی عقب‌نشینی کرد. این پشتوانه قدرتمند در صنعت هسته‌ای حتی موقعیت ایران را در مذاکرات تقویت کرد و مهر پایانی بر ضرب‌الاجل‌های غرب برای تحمیل یک توافق نامتوازن به ایران زد.

گذشت زمان باعث شد برخی دولتمردان پیشین نیز به این مهم اذعان کنند. علی اکبر صالحی مهرماه سال ۱۴۰۱ در گفت‌وگویی با اشاره به مخالفت حسن روحانی و محمدجواد ظریف با قانون راهبردی مجلس در خصوص تاثیر مثبت این مصوبه در تامین منافع ملی گفت: «اگر بعد فنی نبود؛ اگر قدرت فنی و ظرفیت فنی ما نبود آیا می توانستیم در مقابل امریکا قدرت نمایی کنیم؟ بعد فنی، این ظرفیت را ایجاد کرد تا در بحث مذاکرات دست بالاتر را داشته باشیم. طرف مقابل نگران ظرفیت ایجاد شده و تجربه اندوزی ما است. ما سوخت پایه فلزی تولید کردیم که در راکتور تهران بار گذاری شده تا تاب آوری آن اندازه گیری شود. این قدرت نمایی ایران را می رساند و ظرفیتی ایجاد کرد تا ایران دست بالا را در مذاکره داشته باشد.»

رئیس سابق سازمان انرژی اتمی همچنین عدم اقدام متقابل در برابر دشمنی‌های غرب در دولت دوازدهم را منجر به برداشت نقطه ضعف داشتن ایران از سوی آنها ارزیابی کرد و گفت: «سال اول وقتی ترامپ از برجام خارج شد ایران واقعا صبوری کرد و گفت ما از برجام خارج نمی شویم با این امید که آنها سر عقل بیایند و برگردند. اما یک سال گذشت و دیدیم که واقعا دولت امریکا سرعقل که نیامد، لجاجت بیشتری هم می کند و فشار بیشتری می آورد و حوزه تحریم ها را توسعه می دهد و در ادامه رجزخوانی بیشتری می کند. یعنی برخلاف تصوری که اگر یک سال صبر کنیم ممکن است سر عقل بیایند و خودشان برگردند بدون اینکه بخواهیم مسائل را پیچیده تر کنیم، در ابعاد مختلف سیاسی و حقوقی و فنی، مشاهده شد که اینها بدتر عمل کردند و شاید عدم اقدام متقابل ایران را نقطه ضعف تلقی کردند.»

چرا بایدن یه وعده توافق با ایران عمل نکرد؟

به گزارش اکوایران، احزاب جمهوری خواه و دموکرات آمریکا نامزدهای ریاست جمهوری خود را انتخاب کرده‌اند. به عنوان بخشی از این روند، آن‌ها همچنین بیانیه‌های رسمی - به اصطلاح پلتفرم‌های حزبی – خود را منتشر کرده‌اند که در آن اعلام می‌کنند در صورت پیروزی در نوامبر، روی چه چیزهایی تاکید می‌کنند و قصد دارند چه کارهایی انجام دهند.

اکو ایران

اکوایراین: تصمیمات کلیدی سیاست خارجی توسط کمیته پلتفرم حزب، شخصیت‌های قدرتمند حزب در کنگره، یا فرمانداران برجسته و رئیس حزب اتخاذ نخواهد شد. در عوض، این تصمیم‌سازی‌ها توسط یک حلقه داخلی کوچک از دستیاران و منصوبان انجام می‌شود که عمدتاً به دلیل وفاداری به رئیس جمهور و سازگاریشان با جهان بینی آن رئیس جمهور انتخاب می‌شوند.

استفان والت؛ چرا بایدن به وعده توافق با ایران عمل نکرد؟

به گزارش اکوایران، احزاب جمهوری خواه و دموکرات آمریکا نامزدهای ریاست جمهوری خود را انتخاب کرده‌اند. به عنوان بخشی از این روند، آن‌ها همچنین بیانیه‌های رسمی - به اصطلاح پلتفرم‌های حزبی – خود را منتشر کرده‌اند که در آن اعلام می‌کنند در صورت پیروزی در نوامبر، روی چه چیزهایی تاکید می‌کنند و قصد دارند چه کارهایی انجام دهند.

تا 50 میلیون وام بگیر بدون ضامن و بدون سپرده

دریافت وام ✅

به نوشته استفان والت، استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد در فارن پالیسی، وسوسه انگیز است که به دنبال نشانه‌هایی از این باشیم که دونالد ترامپ/ جی‌دی ونس یا کامالا هریس/تیم والز چگونه حکمرانی خواهند کرد، اما با خواندن هر دوی این بیانیه‌ها، توصیه من به شما این است: خودتان را اذیت نکنید. حداقل وقتی صحبت از سیاست خارجی می‌شود، هیچ یک از این اسناد به شما نمی‌گوید که در سال 2025 و پس از آن باید انتظار چه چیزی را داشته باشید.

از سالاد ترامپی جمهوری‌خواهان تا پلتفرم کسل‌کننده دموکرات‌ها

مطمئناً، این دو سند بسیار متفاوت هستند. پلتفرم جمهوری‌خواهان یک سالاد ترامپی از کلمات است که بیشتر شبیه یکی از توییت‌های نامنسجم و با حروف بزرگ اوست تا یک اعلامیه جدی درباره برنامه‌هایش، چه رسد به طرحی برای حکمرانی یا مدیریت روابط با سایر کشورها. بیشتر مضامین تکرار نارضایتی‌های آشنای او هستند، اما تا حدی مبهم است که آن را بی‌فایده می‌کند، و احتمالاً هدف همین است. این اعلامیه معادل سیاسی یکی از آن تبلیغات قدیمی برای دانشگاه ترامپ است: یک کلاهبرداری.

ترامپ ونس

در مقابل، پلتفرم دموکرات طولانی، جدی و تا حدی کسل کننده است و وعده‌هایی می‌دهد که بسیار بیشتری از چیزی است که هر رئیس جمهوری می‌تواند انجام دهد. این بیانیه یک ارزیابی جانبدارانه از دستاوردهای سیاست خارجی رئیس جمهور جو بایدن ارائه می‌دهد، چیزهای خوب (به طور خاص بهبود روابط با متحدان) را برجسته می‌کند و دیوانه‌وار تلاش می‌کند ​​تا سیاست آن در قبال اوکراین و غزه را به شکل مثبت به تصویر بکشد. در این اعلامیه موضوعات شایان توجهی وجود دارد، به جز این که چیز زیادی در مورد آنچه هریس در صورت انتخاب شدن انجام خواهد داد، به شما نمی‌گوید.

پس چگونه می‌توان به تفسیر این اسناد امیدوار بود؟ برای شروع، مهم است که بدانیم پلتفرم حزب چیست و چگونه برای آن مذاکره می‌شود. این اعلامیه‌ها عمدتاً بازتابی از این هستند که چه کسی یا کسانی در درون حزب قدرت سیاسی کافی دارند تا نظرات خود را به صورت مکتوب در سند حزب بیان کنند. در مورد حزب جمهوری‌خواه، پلتفرم 2024 آن کنترل تقریباً کامل ترامپ را بر سازمانی نشان می‌دهد که قبلاً یک حزب سیاسی محترم و اصول‌مند بود.

کاملا هریس

در مورد دموکرات‌ها، سند آن‌ها منعکس‌کننده تعهدات اصلی سیاست خارجی گروه‌های ذی‌نفوذ و ذینفعان کلیدی - و به‌ویژه حامیان بزرگ مالی - است، به همین دلیل است که سعی در ارائه تعریفی مثبت از کارنامه مختلط بایدن دارد و سیاست‌های تجاری را رد می‌کند که «اجازه می‌دهد مشاغل طبقه متوسط به خارج از کشور منتقل شود، زنجیره تامین ما را تهی می‌کند، به جای ارزش دادن به کارکنان به مدیران عامل شرکت‌ها پاداش می‌دهد و نمی‌تواند رشد اقتصادی فراگیر ایجاد کند.» در حالی که این بیانیه «جنگ‌های همیشگی» را رد می‌کند، اما همچنان جهانی را به تصویر می‌کشد که در آن هر منطقه برای واشنگتن حیاتی است و اصرار دارد که ایالات متحده «باید به رهبری خود در صحنه جهانی ادامه دهد». می‌توانید اسمش را هژمونی لیبرال سَبک بگذارید

پس چرا نباید این اظهارات را جدی بگیرید؟

اولین و واضح‌ترین دلیل این است که روسای جمهور در مورد سیاست خارجی، آزادی عمل زیادی دارند و مقید به چیزی نیستند که برای پیروزی در کمپین یا جذب کمک‌های مالی، در پلتفرم حزب نوشته می‌شود. رؤسای جمهور نمی‌توانند به سادگی آنچه را که حامیان مالی اصلی یا سایر گروه‌های ذینفع ممکن است بخواهند نادیده بگیرند. اما تعهدی به آن‌ها ندارند، به ویژه در اوایل دوره ریاست جمهوری خود، زمانی که مجبور نیستند در مورد انتخاب مجدد وسواس داشته باشند. آنها برای تصویب بودجه و تأیید برنامه‌های داخلی خود نیاز به حمایت کنگره دارند، اما آنچه یک رئیس جمهور در سیاست خارجی و دفاعی انجام می‌دهد عمدتاً به عهده خودش است.

علاوه بر این، تصمیمات کلیدی سیاست خارجی توسط کمیته پلتفرم حزب، شخصیت‌های قدرتمند حزب در کنگره، یا فرمانداران برجسته و رئیس حزب اتخاذ نخواهد شد. در عوض، این تصمیم‌سازی‌ها توسط یک حلقه داخلی کوچک از دستیاران و منصوبان انجام می‌شود که عمدتاً به دلیل وفاداری به رئیس جمهور و سازگاریشان با جهان بینی آن رئیس جمهور انتخاب می‌شوند. به عنوان مثال، سناتور برنی سندرز به بایدن برای انتخاب شدن در سال 2020 کمک کرد، اما هیچ یک از نزدیکان او در دولت بایدن مناصب مهمی دریافت نکردند و دیدگاه‌های او در مورد سیاست خارجی به طور مداوم نادیده گرفته می‌شد. درست است که باراک اوباما، رئیس جمهور سابق، با انتصاب رقیب سابق خود، هیلاری کلینتون به عنوان وزیر امور خارجه در سال 2009، به دنبال متحد کردن حزب بود، اما اختیار و مسئولیت زیادی به او نداد و در عوض برای اتخاذ و اجرای تصمیمات مهم سیاست خارجی به دستیاران خود در کاخ سفید و شورای امنیت ملی تکیه کرد.

سوم، استدلال‌ها و مواضعی که در یک پلتفرم حزبی خوب به نظر می‌رسند و در مبارزات انتخاباتی موثر هستند، اغلب پس از پایان انتخابات و روی کار آمدن یک دولت، جور متفاوتی به نظر می‌رسند. به عنوان مثال، پلتفرم حزب دموکرات در سال 2020 به شدت از اتکای ترامپ به تعرفه‌ها و کنار گذاشتن توافق هسته‌ای 2015 با ایران انتقاد کرد، اما بایدن بسیاری از محدودیت‌های تجاری دوران ترامپ را حفظ کرد و هرگز به تعهد کمپین انتخاباتی خود برای ورود مجدد به توافق برنامه جامع اقدام مشترک با تهران عمل نکرد.

برجام

پلتفرم‌های حزبی همچنین گمراه‌کننده هستند، زیرا بیش از حد وعده می‌دهند و کمتر نتیجه می‌دهند. آن‌ها لیست آرزوهایی هستند که یک حزب می‌خواهد شما را متقاعد کند که انجام خواهد داد، بنابراین آن‌ها همه موانع سیاسی را که رسیدن به این اهداف را دشوار می‌کند، کم اهمیت جلوه می‌دهند یا نادیده می‌گیرند. همانطور که اشاره شد، اگرچه رؤسای جمهور دارای اختیارات فردی قابل توجهی در اجرای سیاست خارجی هستند، اما همچنان باید به غیر از طرف مقابل، با بوروکراسی‌های ریشه دار (به ویژه در وزارت دفاع) و مقاومت گروه‌های فشار، لابی‌ها و رسانه‌ها مقابله کنند. از آنجایی که زمان و سرمایه سیاسی محدود هستند، برخی از اهداف والای موجود در پلتفرم حزب به ناچار در پس زمینه قرار می‌گیرند، اگر کاملاً رها نشوند.

اما مهم‌ترین دلیلی که باید (عمدتا) برنامه‌های حزبی را نادیده گرفت این است که هیچ کمپینی نمی‌تواند پیش‌بینی کند که پس از روی کار آمدن نامزدش چه اتفاقی خواهد افتاد. یا همانطور که هارولد مک میلان، نخست وزیر سابق بریتانیا، در پاسخ به این سؤال که چه چیزی سیاستمداران را بیشتر به چالش می‌کشد، به طعنه گفت: «رویدادها، پسر عزیزم، رویدادها». ایالات متحده بسیار قدرتمند است، اما تنها بازیگر مهم جهانی نیست و وقایع قافلگیر کننده همیشه اتفاق می‌افتند. جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور سابق، 11 سپتامبر را پیشبینی نمی‌کرد. بهار عربی اوباما را سورپرایز کرد. ترامپ با همه‌گیری کرونا گیج شده بود. و جنگ در اوکراین و خاورمیانه سیاست خارجی بایدن را هایجک کرد.

این یک شرطبندی مطمئن است که هر کسی که در ماه نوامبر برنده شود، با مشکلات بزرگی روبرو خواهد شد که اکنون حتی فکرش را هم نمی‌کند.

نمی‌خواهم بدبین باشم: پلتفرم‌های حزبی حسی از آنچه یک حزب در آرزوی آن است را ارائه می‌دهد، و برای بسیج کردن حامیان، تقویت انرژی کمپین و ارائه یک پیام روشن مفید است. اما چیزی که این اعلامیه‌ها فاش نمی‌کنند این است که رئیس‌جمهور بعدی پس از ژانویه 2025 چه خواهد کرد، و پس از پایان انتخابات، هیچ کس باز نخواهد گشت تا این اسناد را دوباره بخواند.

پروژه نفوذ چیست؟

نفوذ جریانی، یعنی شبکه سازی در داخل ملّت؛ به وسیله ی پول که نقش پول و نقش امور اقتصادی اینجا روشن میشود. عمده ترین وسیله دو چیز [است ]؛ یکی پول، یکی هم جاذبه های جنسی. افراد را جذب کنند، دور هم جمع کنند؛ یک هدف جعلی و دروغین مطرح کنند و افراد مؤثّر را، افرادی که میتوانند در جامعه اثرگذار باشند، بکشانند به آن سمت مورد نظر خودشان. آن سمت مورد نظر چیست؟ آن عبارت است از تغییر باورها، تغییر آرمانها، تغییر نگاه ها، تغییر سبک زندگی؛ کاری کنند که این شخصی که مورد نفوذ قرار گرفته است، تحت تأثیر نفوذ قرار گرفته، همان چیزی را فکر کند که آن آمریکایی فکر میکند؛ یعنی کاری کنند که شما همان جوری نگاه کنی به مسئله که یک آمریکایی نگاه میکند -البتّه یک سیاستمدار آمریکایی، به مردم آمریکا کاری ندارد- همان جوری تشخیص بدهی که آن مأمور عالی رتبه ی سیا تشخیص میدهد؛ در نتیجه همان چیزی را بخواهی که او میخواهد. بنابراین خیال او آسوده است؛ بدون اینکه لازم باشد خودش را به خطر بیندازد و وارد عرصه بشود، شما برای او داری کار میکنی؛ هدف این است، هدف نفوذ این است؛ نفوذ جریانی، نفوذ شبکه ای، نفوذ گسترده؛ نه موردی.[1]

پروژه نفوذ

ابهام ‌های پروژه نفوذ

«اعتماد» در گفت‌وگو با نمايندگان و كارشناسان آخرين گمانه‌زني‌ها درباره ترور اسماعيل هنيه را بررسي مي‌كند

مهدي بيك اغلي| آيا ترور اسماعيل هنيه، برآمده از پروژه نفوذ دشمنان بوده يا اينكه ريشه‌هاي بروز اين ترور را بايد در ساير قلمروها جست‌وجو كرد؟ اين پرسشي است كه اين روزها ابهامات بسياري را در افكار عمومي كشور ايجاد كرده و ضرورت پاسخگويي به آن به‌شدت احساس مي‌شود. حجم ابهامات و تناقضات در خصوص اين پرسش به اندازه‌اي است كه حتي در درون پارلمان كشور نيز يك صداي واحد و يك سناريوي مشخص در خصوص اين پرسش وجود ندارد. در واقع نمايندگان ديدگاه‌هاي متفاوت و در برخي موارد متضادي را درخصوص ريشه‌هاي اين رخداد مطرح مي‌كنند؛ گروهي از نمايندگان از احتمال دخالت برخي نفوذ‌ها در اين ترور صحبت كرده و در مسير معكوس، نمايندگان ديگري اساس تئوري«نفوذ » در سيستم امنيتي را يكسره بلاموضوع ارزيابي مي‌كنند.

ديروز ابتدا احمد بخشايش اردستاني عضو كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي كشورمان در گفت‌وگو با ديده‌بان از«آلودگي، نفوذ و شكاف» در نظام امنيتي كشور صحبت كرد و 2سناريو را در اين زمينه محتمل دانست؛ سپس ابراهيم رضايي سخنگوي كميسيون امنيت ملي مجلس دوازدهم به نقل از معاون اطلاعات نيروي قدس سپاه، اعلام كرد در حادثه ترور هنيه اساسا موضوع نفوذ مطرح نبوده است.

بخشايش اردستاني در بيان يكي از سناريوهاي مدنظر خود مي‌گويد: « عده‌اي عوامل نفوذي در داخل ايران در حوالي همان ايستگاه شماره ۲ توچال مستقر شده‌ و با سلاحي شبيه موشك، محل اقامت شهيد هنيه را زده‌اند.» اما ابراهيم رضايي سخنگوي همان كميسيون اين ايده را از اساس زير سوال برده و ضمن رد فرضيه نفوذ و آلودگي در دستگاه‌هاي امنيتي و اطلاعاتي اعلام كرد: «موضوع در دست بررسي‌هاي تكميلي است!» بخشايش اردستاني در پاسخ به اين سوال كه آيا مشخص شده است كه چطور محل اقامت اسماعيل هنيه لو رفته و به اطلاع دشمنان رسيده است، توضيح داد: « متاسفانه در نظام امنيتي - اطلاعاتي كشورمان شكاف‌ها و آلودگي‌هايي وجود دارد و اين آلودگي‌ها محصول امسال و پارسال نيست، بلكه شايد در طول ۷ تا ۸ سال گذشته ايجاد شده است و به نظر مي‌رسد كه مهم‌ترين علت آن هم، موازي‌كاري‌هايي است كه در حوزه اطلاعاتي كشورمان انجام مي‌شود.»

اما در ميان اين اظهارنظرهاي متضاد، در غياب اطلاع‌رساني دقيق و شفاف و ورود رسانه‌هاي مستقل ايراني به موضوع، بسياري از رسانه‌هاي بيرون از كشور به طرح موضوعاتي مي‌پردازند كه ظاهرا كمترين‌نسبتي با واقعيت‌ها ندارند. اعتماد با توجه به اهميت موضوع، سراغ كارشناسان صاحب‌نظر در اين حوزه رفته تا ديدگاه‌هاي آنان را در اين زمينه جويا شود:

حشمت‌الله فلاحيت پيشه: شناسايي زنجيره نفوذ ضروري است

عضو اسبق كميسيون امنيت ملي مجلس در گفت‌وگو با اعتماد اما از زاويه متفاوتي به بحث ورود كرده و ضمن تاكيد بر ضرورت مقابله با تحركات دشمنان مي‌گويد: «معتقدم مهم‌ترين سناريويي كه در خصوص ترور هنيه بايد به آن توجه شود، سناريوي نفوذ است. موضوعي كه لازم است از منظر تحليلي مورد ارزيابي و بررسي دقيق قرار گيرد. اميدوارم سناريوهايي كه برخي كارشناسان در صدا و سيما و برخي رسانه‌هاي راديكال مطرح مي‌كنند براي فرار از پاسخگويي‌ها نباشد. به هر حال هيچ كشوري در سطح جهان به اندازه ايران دشمن و معاند ندارد، به همين دليل هم نهادهاي امنيتي و انتظامي در كشور بيشترين بودجه‌ها را به خود اختصاص مي‌دهند، به همين دليل زماني كه اتفاقي رخ مي‌دهد كه در آن نقش نفوذ در آن برجسته مي‌شود، پرسش‌هاي بسياري در افكار عمومي شكل مي‌گيرد. متاسفانه اخيرا در صدا و سيما فرضيه‌هايي در خصوص حادثه ترور شهيد اسماعيل هنيه مطرح شد كه هم باعث سردرگمي است و هم جامعه را با آسيب رواني مواجه مي‌كند. عده‌اي از شليك موشك از داخل يا خارج كشور صحبت مي‌كنند. برخي فرضيه هميشگي ريزپرنده‌ها را مطرح مي‌كنند. برخي اخبار حاكي از حضور هواپيماي جنگنده است و گروهي از رسانه‌هاي خارجي هم درباره بمب‌گذاري در ساختمان ياد شده سخن مي‌گويند. اما اتفاقي كه رخ داده آن است كه دريكي از حفاظت‌شده‌ترين مناطق كشورمان (پايتخت) تروري ناجوانمردانه صورت گرفته كه افكار عمومي را جريحه‌دار ساخته است.

اين تحليلگر مسائل سياست خارجي ادامه مي‌دهد: «امروز همان افراد و جرياناتي كه سعي دارند با طرح برخي مسائل حيثيتي كشور را وارد فضاي سريع انتقامي كنند، كوچك‌ترين نقدي در خصوص عملكرد دولت سيزدهم در اين خصوص ارايه نمي‌كنند. بسياري از روزنامه‌هاي جناح راست، افراد و گروه‌ها، سعي دارند، فشاري را ايجاد كنند تا كشور به سرعت وارد فاز انتقامي شود، اما اين رسانه‌ها و جريانات هرگز اين پرسش را مطرح نكرده‌اند كه چرا جنبه‌هاي امنيتي مساله به درستي ارزيابي نشده بود و چرا هنوز شفاف‌سازي‌هاي لازم صورت نگرفته است.»

فلاحت‌پيشه با اشاره به اينكه مدتي قبل يكي از مسوولان دولت سيزدهم با صراحت اعلام كرد همه دامنه‌هاي نفوذ صهيونيست‌ها در كشور را كشف و خنثي كرده است، مي‌گويد: « اما رخدادهايي شبيه ترور شهيد هنيه نشان مي‌دهد، هنوز باگ‌هاي امنيتي خاصي وجود دارد كه بايد هرچه سريع‌تر براي برطرف ساختن آنها اقدامات اساسي صورت گيرد. اساسا يكي از اقدامات مهم دولت سيزدهم توجه به همين خلأها و كاستي‌هاست كه بايد مورد توجه قرار گيرد.»

عضو اسبق كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي مجلس با اشاره به اينكه فردي در رسانه ملي حاضر شد و فرضيه‌هايي را مطرح كرد كه از سوي مسوولان تكذيب شد، ادامه داد: « افرادي در برنامه‌هاي زنده صدا و سيما بايد حضور پيدا كنند كه از زمينه‌هاي حرفه‌اي و تخصصي لازم براي تشريح موضوع برخوردار باشند. ايران قبلا از تاخير در روند اطلاع‌رساني رخدادها، ‌آسيب‌هاي بسياري را متحمل شده است. اين آسيب‌ها نبايد تكرار شود و مسوولان هرچه سريع‌تر بايد ابتكار عمل در اطلاع‌رساني را در دست بگيرند. زماني كه خلأ و شكافي در اطلاع‌رساني وجود داشته باشد، اين رسانه‌هاي خارجي هستند كه سكان هدايت ابتكار عمل رسانه‌اي را به دست مي‌گيرند و فرضيه‌هاي غير واقعي را مطرح مي‌كنند. طرح اين فرضيه‌هاي متعدد باعث بروز برخي اختلافات شده است. كار به جايي مي‌رسد كه آقاي قدومي نماينده حماس در تهران به اظهارات كارشناس صدا و سيما اعتراض كرده و خواستار روشنگري در اين خصوص مي‌شود.»

فلاحت پيشه در پايان خاطرنشان مي‌كند: «در جمع‌بندي بايد بگويم كه واگذار كردن اصل موضوع به يكسري برنامه‌سازي‌هاي رسانه‌اي در صدا و سيما، يك آفت امنيتي است. مسوولان دولت سيزدهم و ساير نهادهاي مسوول، مي‌بايست در اين زمينه اطلاع‌رساني شفافي صورت دهند و اجازه ندهند افكار عمومي تحت تاثير فرضيه‌هاي مختلف رسانه‌هاي خارجي قرار گيرد. در وهله نخست ايران بايد عوامل احتمالي نفوذ را شناسايي و راه دسترسي آنها به حوزه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي را مسدود سازند. از سوي ديگر بايد توجه داشت، از بيان ديدگاه‌هايي كه كشور را به سمت جنگ سوق مي‌دهد، خودداري كنند. بخشي از پروژه نفوذ ممكن است از اين طريق جاري و ساري شود. افراد و جرياناتي كه كشور را به سمت قلمروهاي ناشناخته سوق مي‌دهند در راستاي منافع دشمنان كشور عمل مي‌كنند نه منافع ملي ايران.»

سيد جواد حسيني‌كيا: سندي در خصوص وجود نفوذي‌ها در دست نيست

نماينده مردم سنقر در مجلس دوازدهم در گفت‌وگو با اعتماد در خصوص ديدگاه‌هاي متفاوتي كه در خصوص وجود يا عدم وجود نفوذي‌ها در پرونده ترور اسماعيل هنيه مطرح شده، مي‌گويد: «اين روزها اظهارنظرهاي مختلفي درباره پروژه نفوذ در خصوص ترور شهيد اسماعيل هنيه مطرح مي‌شود كه هيچ سند و مدركي در خصوص آن ارايه نمي‌شود. مسوولان ذيربط هم در مجلس اعلام كرده‌اند كه اين ترور ارتباطي با مساله نفوذ نداشته است. مبتني بر اظهارات و ديدگاه‌هايي كه توسط مقامات امنيتي و نظامي مطرح مي‌شود، ردپايي از پروژه نفوذ در اين پرونده مشاهده نشده است. بنابراين ضرورتي ندارد كه بر اين مقوله دامن زده شود.»

حسيني‌كيا ادامه مي‌دهد: «به هر حال جنگ قدرت است و گاهي اوقات دشمن از فناوري‌ها و تكنولوژي‌هايي كه دارد سوءاستفاده مي‌كند و دست به اقدامات جنايتكارانه مي‌زند. ايران اسلامي اما مقتدر است و پاسخ كوبنده‌اي به اين حركت تروريستي رژيم صهيونيستي مي‌دهد. موضوع مهم پاسخ كوبنده ايران خواهد بود، پاسخي كه همراه با عقلانيت و در راستاي منافع ملي ايران خواهد بود. »

اين نماينده يادآور مي‌شود: « ما بايد به اين سمت حركت كنيم و ضرورت ندارد، فضاي داخلي را با تئوري‌هاي مرتبط با احتمال وجود نفوذ تحت‌الشعاع قرار دهيم. مساله كانوني اين است كه صهيونيست‌ها اسماعيل هنيه ميهمان ايران را به شهادت رسانده‌اند و ايران بايد به اين حركت پاسخ بدهد. بدون ترديد مانند نمونه‌هاي قبل، ايران پاسخ كوبنده‌اي مي‌دهد و شرايط به نفع ايران تغيير مي‌كند.»

حسيني‌كيا مي‌گويد: «لازم است وزرايي كه براي حوزه‌هاي امنيتي، اطلاعاتي و دفاعي به مجلس معرفي مي‌شوند، ابتدا بايد در حوزه‌هاي امنيتي صاحب تجربه با‌شند، منطقه را خوب بشناسند و به ظرفيت‌هاي داخلي كشور اشراف داشته باشند. اين وزرا بايد به جا مديريت كرده، جهاني فكر كنند و هم ميداني تصميم بگيرند. رويكرد مجلس هم نسبت به اين وزرا مثبت بوده و مبتني بر شاخص‌هايي كه رهبري فرموده‌اند با دولت منتخب همراهي مي‌كند

غرب گرایان چگونه شوروی را نابود کردند؟

غربزدگی در جانمایه اندیشه نخبگان سیاسی شوروی ریشه دوانده بود و افرادی نظیر یلتسین به معنی واقعی کلمه غربی‌شدن را چاره کار و نجات شوروی می‌دانستند نه فروپاشی.

خبرگزاری مهر، گروه سیاست هادی اسفندیاری: فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دهه نود میلادی یکی از مهم‌ترین حوادث سیاسی تاریخ جهان بود. ایدئولوژی مارکسیسم و کمونیسم به قهقرا رفت و طبق پیش‌بینی‌ امام خمینی(ره) - چند سال قبل از فروپاشی- صدای خرد شدن استخوان‌های مارکسیسم شنیده شد.

تحلیلگران و پژوهشگران تا کنون عوامل داخلی و خارجی متعددی را درباره علل فروپاشی شوروی و ابرقدرت شرق مطرح کردند که هر کدام به نوعی تلاش دارند زمینه‌های این فروپاشی را بررسی کنند.

اما این نوشتار ناظر بر تحلیل همه عوامل دخیل در این رخداد سیاسی مهم نیست، بلکه نگاهی به روند غرب‌گرایی و غربی‌شدن یا به تعبیر بهتر غرب‌زدگی نخبگان سیاسی آن روز شوروی خواهد داشت.

باید توجه داشت که غرب‌گرایی به مثابه یک عامل خلق‌الساعه و ناگهانی در زمان گورباچف مطرح نشد بلکه از دوران متقدم همچون دوره «پتر» این روحیه در فضای ذهنی سردمداران بلوک شرق شکل یافته بود. عناصر غرب‌گرایی در اندیشه پتر محرز بود بطوری که راه سعادت جامعه خود را نزدیکی به غرب قلمداد می‌کرد.

دلبستگی گورباچوف به غرب و بی‌اعتقادی قلبی او به مبانی مارکسیسم، از دیگر مسائلی است که قابل توجه است؛ گورباچوف حرف‌های امریکایی را با زبان روسی می‌زدمقام معظم رهبری در تبیینی از نشانه‌های تفکر غربی در رهبران شوروی می‌فرمایند: «میخائیل گورباچف وقتی در سال ۱۹۸۵ حدود سالهای ۶۴ و ۶۵ سرِ کار آمد. یک عنصر جوان در مقابل دبیرکل‌های پیر قدیمی بود. روشن‌فکر و خوش‌برخورد بود؛ شعاری که او مطرح کرد، شعار پروستریکا در درجه اوّل و گلاسنوست در درجه‌ی دوم بود. تعبیر فارسی پروستریکا، بازسازی و اصلاحات اقتصادی است؛ و گلاسنوست یعنی اصلاحات در زمینه‌ی مسائل اجتماعی، آزادی بیان و امثال این‌ها. در یکی، دو سال اوّل، به وسیله‌ رسانه‌ها، آواری از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهت‌دهی و پیشنهاد بر سر گورباچف فروریخت و کار به‌جایی رسید که توسط مراکز آمریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد. این در همان دوران جنگ سرد هم بود. تا قبل از این، اگر واقعیت‌های خوبی هم در شوروی وجود داشت، به شدّت امریکایی‌ها آن را انکار می‌کردند و علیه آن تهاجم تبلیغاتی راه می‌انداختند. اما ناگهان نسبت به گورباچف چنین وضعی را پیش گرفتند! این آغوش باز غرب، به‌عنوان یک مشوّق بزرگ، گورباچف را فریب داد!»

دلبستگی گورباچوف به غرب و بی‌اعتقادی قلبی او به مبانی مارکسیسم، از دیگر مسائلی است که قابل توجه است. رگه‌های این غرب‌گرایی را در کتاب پروستریکای او می‌توان مشاهده کرد. در واقع به تعبیر سفیر اسبق ایران در روسیه گورباچوف حرف‌های امریکایی را با زبان روسی می‌زد. از طرف دیگر همزمان نسل تحصیل‌کرده در غرب به مراحل تصمیم‌سازی رسیده و وارد ارکان قدرت شده بودند. طبقه جدید نخبگانی به شدت متمایل و وابسته به غرب بود.

در این میان و پس از شعارهای روزافزون گورباچوف در زمینه اصلاحات اقتصادی و آزادی‌های سیاسی اجتماعی، یک عنصر دیگر به نام «یلتسین» بر سر کار آمد. نقش یلتسین، نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در فروپاشی هر چه سریع‌تر شوروی بود. او از جمله کسانی بود که اصلاحات را به تندترین و افراطی‌ترین شکل ممکن پیگیری می‌کرد.

یلتسین پروژه آمریکایی نابودی شوروی را به سرعت تکمیل کرد. به عقیده الهه کولایی «گورباچوف برای نجات شوروی، به شکل فاجعه بار اتکا به رقیب دیرین آن یعنی آمریکا را مورد توجه قرار داد. یلتسین در نزدیکی روزافزون خود به آمریکا و با کمک مشاوران آمریکایی خود، شوروی را به سوی تجزیه پیش برد و پروژه نابودی اتحاد شوروی را تکمیل کرد.»

در این شرایط، گورباچوف یلتسین – معاون خود – را برکنار کرد اما دستگاه‌های رسانه‌ای غرب این مهره مورد اتکای خود را از دست نداد و با استفاده از شیوه‌های تبلیغاتی از جمله مظلوم‌نمایی و ... کار را به جایی رساند که در یک سال بعد، یلتسین با رأی بالایی به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد. از روزی که یلتسین در ژوئن ۱۹۹۱ یعنی ۲۴/ ۳/ ۱۳۷۰ رئیس‌جمهور شد، تا دی‌ ماه آن سال که رسماً شوروی منحل شد، حدود هفت ماه طول کشید.

در واقع گورباچوف – خواه ناخواه- مقدمات و زمینه‌ها را فراهم کرد تا یلتسین این پروژه را به نتیجه برساند. نکته مهم آن که غربزدگی در جانمایه اندیشه نخبگان سیاسی شوروی ریشه دوانده بود. افرادی نظیر یلتسین به معنی واقعی کلمه غربی‌شدن را چاره کار و نجات شوروی می‌دانستند نه فروپاشی. به تعبیر دیگر یلتسین و افراد نزدیک به او مثل «کوزدف» -که بعدها وزیر خارجه‌ شد- تفسیر و باور دیگری را مطرح کردند. به نظر آن‌ها فروپاشی شوروی به معنای نجات روسیه بود. آن‌ها تفسیر کمونیست‌ها را از «جهان درگیری» قبول نداشتند و معتقد بودند که دنیا، دنیای واحدی است و روسیه شریک غرب است و این کمونیست‌ها بودند که آمریکا را دشمن اصلی روسیه می‌دانستند. در حالی‌که اصلاً آمریکا نه تنها دشمن نیست، بلکه اصلی‌ترین شریک روسیه است.

غربزدگی در جانمایه اندیشه نخبگان سیاسی شوروی ریشه دوانده بود. افرادی نظیر یلتسین به معنی واقعی کلمه غربی‌شدن را چاره کار و نجات شوروی می‌دانستند نه فروپاشیمسیری که یلتسین و روشنفکران نزدیک به او در اوایل دهه نود داشتند، این بود که اگر روسیه بخواهد در این جهان وجود داشته باشد، باید مثل غربی‌ها شود. افرادی مثل یلتسین عقیده داشتند که باید روسیه‌ای ایجاد کنند مثل غرب.

البته این رهاشدگی در دامن غرب بدون پشتوانه تئوری و عملی امکان‌پذیر نبود. سیاست وابسته‌سازی سیاسی، صنعتی و فرهنگی که غرب در پیش گرفته بود روزبه‌روز نمایان‌تر می‌شد. غربی‌ها نقاط حساسی مثل دستگاه اقتصاد، نخست‌وزیری و وزارت خارجه را با گرایش به خودشان سامان داده بودند.

دلدادگی به آمریکا به اندازه‌ای بود که تصمیمات کاخ سفید، بی‌چون و چرا در کاخ کرملین پذیرفته شده و به اجرا در می‌آمد. به مجرّد اینکه یلتسین به قدرت رسید و رئیس‌جمهور روسیه و نفر دوم شوروی شد، ابتکار عمل به دست او افتاد. در روز ۲۴/ ۳/ ۱۳۷۰ یلتسین رئیس‌جمهور شد و در روز ۲۶/ ۳/ ۱۳۷۰ یعنی سه روز بعد جورج بوش پدر رئیس‌جمهور آمریکا اعلام کرد که سه جمهوری بالتیک لتونی، استونی و لیتوانی متعلق به شوروی نیست و شوروی بایستی این سه جمهوری را رها کند و استقلال آن‌ها را به رسمیت بشناسد؛ اگر به رسمیت نشناسد، کمک‌هایی را که آمریکا قول داده است، قطع خواهد شد. چندی بعد یلتسین اعلام کرد که ما استقلال جمهوری‌های سه‌گانه را به رسمیت می‌شناسیم!

طرفه حکایت آنکه؛ نخبگان سیاسی وقت و اصحاب قدرت نیز خود به این امر اعتراف دارند. یلتسین در کتاب خود می‌نویسد: «وقتی من می‌خواستم دوستم را فلان‌جا بگمارم، بوش پدر به من زنگ زد. خواهش کرد سه نفر را در کابینه‌ام حتماً جا بدهم. آقای گایدار، آقای چوبایس و آقای کوزیروف. من هم این‌ها را که همه یهودی بودند، به وزارت خارجه، وزارت اقتصاد و... گماشتم!»

دو ماه بعد برای برجسته‌سازی غرب‌گرایان افراطی به خصوص یلتسین، کودتای معروف و مشکوک مرداد ماه اتفاق افتاد و جالب آنکه رسانه‌های غربی همچون سی‌ان‌ان بطور کامل رخدادهای کودتا را بطور کامل پوشش می‌دادند و با تبلیغاتی که به نفع یلتسین صورت گرفت، او را به عنوان شخصیت اول مطرح کردند.

از سوی دیگر بحث نفوذ فرهنگی غرب در شوروی غیرقابل کتمان نیست. درواقع این همه غرب‌گرایی و غربی‌سازی ساختار ذهنی جامعه بدون پیش‌زمینه‌های فرهنگی و تبلیغاتی ناممکن است. فعالیت‌های افرادی نظیر جرج سوروس و ارتباط او با سازمان‌های مردم‌نهاد (NGO) ، فیلم‌های هالیوودی با اهداف از پیش تعیین‌شده، رسانه‌های تصویری همچون تلویزیون NTV که با پشتیبانی کامل امریکایی‌ها برنامه‌سازی می‌کرد سیل تبلیغات غربی، فرهنگ غربی و نمادهای غربی را روانه بازار شوروی کرد. در این زمینه شاید رستوران‌های «مک‌دونالد» یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین نماد نفوذ فرهنگی غرب در بلوک شرق بود بطوری که در همان روزها مجلات آمریکایی تایم و نیوزویک از اینکه مراکز «مک‌دونالد» در مسکو رواج پیدا کرده، به‌عنوان یک خبر مهم و به‌عنوان پیشاهنگ فرهنگ غربی و فرهنگ آمریکایی در کشور شوروی یاد کرده بودند.

فعالیت‌های افرادی نظیر جرج سوروس و ارتباط او با سازمان‌های مردم‌نهاد(NGO) ، فیلم‌های هالیوودی با اهداف از پیش تعیین‌شده، رسانه‌های تصویری همچون تلویزیون NTV که با پشتیبانی کامل امریکایی‌ها برنامه‌سازی می‌کرد سیل تبلیغات غربی، فرهنگ غربی و نمادهای غربی را روانه بازار شوروی کردرهبر معظم انقلاب اسلامی در تحلیل روزهای پایان منجر به فروپاشی شوروی، طراحی غربی‌ها را اینگونه بیان می‌کنند: «به دنبال آن[کودتا]، کناره‌گیری گورباچف از دبیرکلی حزب مطرح شد؛ بعد پیشنهاد انحلال حزب کمونیست، سپس شکست کمونیزم اعلان شد همان چیزی که آمریکاییها بسیار از آن کیف می‌کردند و بعد هم بالاخره شایعه‌ استعفای گورباچف منتشر شد. در همان زمان طی مصاحبه‌ای از گورباچف سؤال شد که شما استعفا خواهید کرد یا نه؟ گفت منتظرم وزیر امور خارجه‌ آمریکا به مسکو بیاید تا ببینم چه می‌شود! وزیر امور خارجه‌ آمریکا به مسکو آمد و قبل از آنکه با گورباچف تماس بگیرد، رفت با یلتسین تماس گرفت؛ آن هم در کاخ اصلی ملاقات‌های کرملین. معنای کارش این بود که گورباچف تمام شد! سه روز بعد هم گورباچف استعفا کرد و انحلال شوروی اعلام شد!

این طرح موفّق آمریکا در شوروی بود. یعنی یک ابرقدرت را با یک طرح کاملا هوشمندانه، با صرف مقداری پول، با خریدن برخی اشخاص و با به کار گرفتن رسانه‌های تبلیغی، توانستند طی یک طراحی سه، چهارساله و یک نتیجه‌گیری شش، هفت‌ماهه به‌کلّی منهدم کنند و از بین ببرند!»

اگر چه نمی‌توان غربی‌شدن و غرب‌گرایی را به عنوان علت تامه فروپاشی شوروی دانست اما، این نکته مهم را باید یادآور شد که غرب‌زدگی و نفوذ فرهنگ غربی شروع دومینویی بود که راه را برای اضمحلال و به نابودی کشاندن ابرقدرت شرق هموار کرد.

نتیجه نزدیکی به غرب و سیاست «شوک درمانی» در روسیه قدیم

۲۰ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۴:۳۰:۰۲

کد خبر: ۷۰۸۶۰۸

دسته بندی‌: سیاست ، گزارش و تحلیل

نزدیکی به غرب و سیاست «شوک درمانی» علاوه بر اینکه واجد دستاورد عینی برای دولت یلتسین نبود، انطباقی هم با هویت غالب وطن دوستی روسی نداشت و مورد اعتراض مجامع نخبگی و عمومی در روسیه قرار گرفت.

- با ترسیم نمودار تحول نگرش روسیۀ پساشوروی به ایران، جابه جایی‌هایی با شدت نوسان گسترده قابل مشاهده است که در یک سوی آن، ایران به مثابه «متحدی مطمئن و قابل اتکا در منطقه و جهان» و «متحدی در برابر دشمان مشترک» و در سوی دیگر به عنوان «تهدید جنوبی و به منزله ابزاری برای تنظیم روابط با غرب» مورد شناسایی قرار گرفته است.


یکی از جلوه‌های عملی این نوسان، در ارائه دو رای متفاوت و مهم در شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال ایران مشاهده می‌شود، مخالفت و وتوی قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت در ۲۶ فوریه ۲۰۱۸ و موافقت و رای به قطعنامه ضد ایرانی ۱۹۲۹ در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ است.

«ایران در هندسه سیاست خارجی روسیه» عنوان کتابی به قلم محمد شاد است که وی در این اثر کوشیده است تصویری منطبق با واقعیت، از نحوه سیاستگذاری خارجی روسیه در مقابل ایران و عناصر دخیل در شکل‌گیری این سیاست‌ها ارائه دهد. در نظر دارد هر روز برشی از این کتاب را با خوانندگان خود به اشتراک بگذارد.

چهره‌های شاخص سنت نظری جریان مدافع «غرب‌گرایی» را می‌توان در سه دسته غرب گرایان مذهبی (مانند: پیتر چادایف، ولادیمیر پجنرین، ایوان و گاگارین) غرب گرایان لیبرال (مانند: ولادیمیر سلاویوف و بوریس چیچیرن) و غرب‌گرایان سوسیال (مانند: ایوان تورگنیف، ویساریون بلینسکی، آلکساندر هرتسن، نیکولای اورگاریف، میخائیل باختین، نیکلای چرنیشفسکی، واسیلی بتکین، و پاول آننکوف) طبقه‌بندی کرد.


این نحله فکری، تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در عرصه اجتماعی_ سیاسی روسیه فرصت بازیگری نیافته و پای از دامنه ادبیات و محالف روشنفکری فراتر ننهاده بود؛ زیرا با زیرساخت هویتی مردمان این سرزمین چندان سنخیتی نداشت و مورد اقبال عمومی قرار نمی‌گرفت؛ اما حقارت‌های ناشی از بحران انتهایی دهه هشتاد میلادی، شکست سیاست‌های بی‌پشتوانه اقتصادی و مواضع مخاصمه جویانه و آنتاگونیستیک نظام کمونیستی، برای این نحله روشنفکری مجال طرح مواضع در ابتدای دهه نود را فراهم آورد و افکار عمومی در روسیه برای محک و آزمونی جدید به این گروه، اقبال نسبی نشان داد.


این مکتب فردی در مواجهه با مقوله قدرت و سیاست نیز تجویز‌های خاص خود را داشت. هسته اصلی اندیشه اوروآتلانتیسم را در ساحت سیاست خارجی، گزاره‌هایی همچون لزوم ادغام در فرایند‌ها و هنجار‌های نظام‌های غربی، اصرار بر اتخاذ سیاست «تنش‌زدایی» در عرصه سیاست خارجی، تأکید بر «نهادگرایی بین‌المللی» به جای سرمایه‌گذاری بر اتحادیه‌های محدود منطقه‌ای، تأکید بر شباهت‌های روسیه با غرب به جای ایجاد ائتلاف با کشور‌های فقیر، تأکید بر انگاره «وابستگی متقابل» به جای الگو‌های اقتصاد درون‌زا و تجویز رفرمیسم مذهبی و پلورالیسم سیاسی به جای تمرکزگرایی تشکیل می‌داد.


نماینده اصلی این گفتمان در عرصه سیاست خارجی روسیه «آندره وذلادیمیرویچ کوزیروف»، اولین وزیر امور خارجه روسیه پاشوروی بود (Arbatov۱۹۹۳) کوزیروف اساساً تعلق چندانی به «ناسیونالیسم روسی» نداشت. او متولد بلژیک و ساکن ایالت میامی آمریکاست.


کوزیروف در سال ۱۹۷۴ به استخدام وزارت خارجه اتحاد جماهیر شوروی درآمد و بیشترین بخش نسوات حضورش در این وزارتخانه به خدمت در بخش «سازمان‌ها و مجامع بین‌المللی» مربوط می‌شود.

او از منتقدان اصلی نگرش ایدئولوژیک به ماهیت نظام بین‌الملل بود و اندیشه انترناسیونالیستی کمونیسم را برای رهایی از نظام طبقاتی بین‌المللی همواره مردود می‌دانست.

با بازتر شدن فضای نقد در سایه اجرایی شدن دو پروژه اصلاحی «گلاسنوست» و «پروستریکا» اندیشه «مبارزه طبقاتی بین‌المللی» را که بن مایه و جوهره اصلی اندیشه کمونیسم در حوزه سیاست خارجی شمرده می‌شود به صراحت نقد کرد و راه رهایی روسیه را ادغام در هویت غربی و دست کشیدن از شعار‌های ملی گرایانه دانست.

چاپ این نوشته‌ها در مجله‌های معروف غربی باعث اشتهار بین‌المللی او شد و اندیشه غرب‌گرایی عملاً در ساختار قانونی و دولتی روسیه نماینده‌ای رسمی پیدا کرد.کوزیروف مترصد کاهش تنش‌ها با جهان غرب بود.

در دوره‌ای که او تصدی وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت، از اسلاوگرایان حوزه بالتیک حمایت نشد، جمهوری‌های پاشوروی به حال خود واگذار شدند و حاکمیت اوکراین بر شبه جزیره کریمه به رسمیت شناخته شد. بر مبنای اندیشه اوروآتلانتیسم، روسیه نه تنها نباید رابطه‌ای خصمانه با ناتو می‌داشت، بلکه باید به این سازمان می‌پیوست.

در دوره مزبور، روسیه به سازمان همکاری و امنیت اروپا ملحق شد و همکاری‌ها خود را با سازمان بین‌المللی نظیر اتحادیه اروپا، گروه هفت و سازمان همکاری‌های اقتصادی توسعه افزایش داد.

«دکترین همبستگی دموکراتیک» در این مقطع، آموزه حاکم بر سیاست خارجی روسیه بود و راه نجات کشور را نه در رودرویی، بلکه در جلب نظر و همبستگی با غرب جستجو می‌کرد.


مطابق اجماع کارشناسان، سیاست خارجی کوزیروف بر مبنای «همگرایی با غرب» مفصل‌بندی شده بود. بر اساس نگراش اوروآتلانتیسم، ادغام در فرایند‌های حاکم بر هویت غرب سرنوشت محتوم روسیه خواهد بود؛ بنابراین، نباید در مقابل آن مقاومتی نشان داده شود.

از منظر این مکتب فکری، الحاق روسیه به غرب «ممکن مطلوب» شمرده می‌شود و کنش‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی روسیه باید در وضعیت «وابستگی متقابل» با غرب به ویژه ایالات متحده قرار گیرند.


در دستگاه فکری اوروآتلانتیسم، سیاست خارجی اگر بر مدار «دگره» قرار گیرد، ناگزیر تولید حریف و دشمن می‌کند و تولد این مفاهیم کشور را به تسلسلی مخاصمه جویانه وارد، و منافع ملی را به پای تعاریف ایدئولوژیک ذبح خواهد کرد.

کوزیروف در مقام نماینده اجرایی این مکتب هیچگونه اهتمامی برای تقابل با رقبای سنتی روسیه نداشت و حتی به عکس، راه توسعه کشور ا زمسیر تنش‌زدایی و دوستی با آن‌ها جستجو می‌کرد.

او برخلاف اسلاف ضدآمریکایی‌اش، ایالات متحده را اساساً دگر جمهوری فدراتیو روسیه نمی‌دانست و هیچگونه مقاومت، مخالفت یا برخورد سلبی در مواجهه با ایالت متحده نداشت؛ تا جایی که در ادبیات سیاسی عامه به عنوان «آقای بله» مشهور شده بود.


اوروآتلانتیسم غایب مطلوب نظامی- امنیتی خود را عضویت در ناتو می‌دانست. مقامات عالی‌رتبه در دوره حاکمیت این مکتب فکری از جمله شخص بوریس یلتسین (رییس جمهور وقت) آلکساندر روتسکوی (نخست‌وزیر وقت)، کوزیروف (وزیر امور خارجه)، و گنادی بوربولیس (دستیار ویژه رییس جمهور) از این مسئله حمایت می‌کردند. از منظر این مکتب، الحاق به ناتو می‌توانست ضامن امنیت و ثبات جهانی «از ونکوور تا ولادی وستوک» باشد.


قرار گرفتن در این پارادایم، اروآتلانتیست‌ها را مجبور به بازتعریف کلیت سیاست‌های پیشین و رویکرد‌های جاری در سیاست خارجی روسیه کرد. بسیاری از دوستان سنتی اتحاد جماهیر شوروی موانع راهبردی گسترش تعاملات با غرب شمرده شدند.

الحاق به سازمان‌های غربی که بر اساس هنجار‌های ضدکمونیستی شکل گرفته بودند. تبعات خاص خود را به همراه داشت و روسیه را ملتزم به لوازم درونی خود می‌کرد.


کوزیروف تمام متحدان پشین اتحاد جماهیر شوروی را در مقابل تهاجمات ایالات متحده آمریکا تنها گذاشت: از عدم حمایت از عراق در مسئله کویت و تحریم‌های سازمان ملل، مسئل صرب‌ها وبوسنی و بحران کوزوو تا حادثه در لیبی. نزدیک‌تر شدن روز افزون ناتو به مرز‌ها و محیط امنیتی روسیه نیز از مهم‌ترین این موارد است.

آمریکا در سرزمین‌های متحدان روسیه وارد شد و منافع سنتی این کشور یکی پس از دیگری به رقیب واگذار می‌شد؛ به نحوی که دومای دولتی روسیه سیاست‌های کوزیروف را در خصوص تسلیم‌شدن در مقابل غرب و از دست قدرت جهانی این کشور به طور جدی نقد کرد و این وضعیت باعث شد که ناسیونالیست‌های منتقد این گفتمان در انتخابات پارلمانی سال ۱۹۹۳ اکثریت آرا را از آن خود کنند و وارد پارلمان شوند.


در مه ۱۹۹۲، کوزیروف در کنشی حساسیت‌برانگیز، علیه صرب‌های متحد سنتی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل متحد رای داد. این اقدامات باعث شد که در سپتامبر همان سال از سفر یلتسین به ژاپن نیز ممانعت به عمل آید؛ زیرا در روسیه بیم این می‌رفت که او جزایر مورد مناقشه کوریل را به ژاپن که متحد ایالات متحده به شمار می‌رفت تقدیم کند.

وضعیت همکاری با غرب و در عین حال، عدم دستیابی به نتایج دلخواه برای غرب‌گرایان روس چنان غامض و پیچیده شده بود که کوزیروف برای تمثیل تودرتویی آن، به عروسک ماتریوشکای روسی اشاره کرد.

نزدیکی به غرب و سیاست «شوک درمانی» علاوه بر اینکه واجد دستاورد عینی برای دولت یلتسین نبود، انطباقی هم با هویت غالب وطن دوستی روسی نداشت و مورد اعتراض مجامع نخبگی و عمومی در روسیه قرار گرفت.

بلتسین خود به سیاست‌های کوزیروف انتقاد کرد و یوگنی پریماکوف به جانشینی کوزیروف انتخاب شد. پریماکوف انتقاد جدی به نگرش و مشی اوروآتلانتیسم و شخص کوزیروف داشت؛ تا حدی که در کتاب خاطراتش با لحنی استخافی آورده است «کوزیروف در جلسه‌ای با ریچارد نیکسون رییس جمهور وقت ایالات متحده می‌گوید: ما درک معینی از منافعان نداریم و سپس از نیکسون می‌خواهد که اگر می‌تواند منافع ملی روسیه را برای روس‌ها تعریف کند»

موج شتابان تحولات اجتماعی و فرهنگی در عربستان سعودی

موج شتابان تحولات اجتماعی و فرهنگی در عربستان سعودی

موج شتابان تحولات فرهنگی در قالب جشنواره‌‌ های فیلم، سینما، موسیقی، گردشگری و سرگرمی، عرصه اجتماعی عربستان سعودی را دستخوش تغییرات گسترده‌‌ای ساخته است. عرصه اجتماعی سعودی که برای دهه ‌‌ها تحت سلطه نهاد وهابیت بود از سال 2016 و با رونمایی از سند 2030 در عربستان با محوریت محمد بن سلمان ولیعهد، فضای متفاوت و جدیدی را در حال تجربه کردن است.

متنوع ‌‌سازی درآمدهای دولت، شکل‌‌ دهی به ناسیونالیسم سعودی، مشروع ‌‌سازی اقتدارگرایی شخصی و بهبود تصویر بین ‌‌المللی از عربستان چهار هدف کلیدی این پروژه است که تبیین آن می‌‌ تواند زوایای بهتری از آن‌‌چه امروز در زیر بافت اجتماعی این کشور می‌‌گذرد به دست دهد.

ابعاد تحولات فرهنگی عربستان سعودی در سایه صعود بن سلمان به راس قدرت

یکی از سه محور اصلی سند چشم‌‌ انداز 2030 مصوب آوریل 2016 از سوی محمدبن‌‌ سلمان که در آن زمان جانشین ولیعهد بود، موضوع مربوط به جامعه پویا است. در این محور تاکید شده است: «ما فرهنگ و امکانات تفریحی را به عنوان جزء لاینفکی از کیفیت زندگی خود تلقی می‌‌کنیم. ما به این نکته واقفیم که فرصت‌‌ های موجود در این حوزه در حال حاضر با خواسته ‌‌های فزاینده شهروندان و ساکنان کشور و نیز با اقتصاد پررونق ما همخوانی ندارند.» از اینرو افزایش مخارج خانوارها در زمینه فعالیت ‌‌های فرهنگی و تفریحی از رقم 9/2 درصد کنونی به 6 درصد هدف‌‌ گذاری اصلی برای شکل‌‌ دهی به این تغییرات است.

محور این برنامه‌‌ ها سازمان سرگرمی عربستان با مدیریت «ترکی آل شیخ» از مهره ‌‌های نزدیک به محمد بن سلمان است. سازمان سرگرمی عنوان نهادی است که در ماه می سال 2016 تأسیس شد و هدف خود را افزایش نشاط و سرگرمی عنوان کرد. این سازمان هر ساله در شهرهای مختلف مراسم ها و جشن‌ های مختلفی را با دعوت از خوانندگان مختلف خارجی، ورزشکاران و هنرمندان برگزار می‌کند. این جشن ‌ها با عناوین «موسم الریاض»، «موسم جده» و «موسم الشرقیه» برگزار شده است.

ترکی آل شیخ، طلیعه دارتحولات فرهنگی عربستان سعودی

در این چارچوب از سال 2017 و با انتصاب بن سلمان به ‌‌عنوان ولیعهد، فضا برای پیاده ‌‌سازی تغییرات فرهنگی-اجتماعی فراهم شد. دولت در ابتدای کار بخش مهمی از موانع و محدودیت‌‌ ها را برای زنان لغو کرد و زمینه را برای حضور در کنسرت ‌‌ها و جشنواره ‌‌های مختلف مهیا نمود.

در طول چند سال اخیر جشنواره‌‌ های موسیقی و سینمایی، برنامه ‌‌های تفریحی و سرگرمی، کنسرت‌‌ ها، ساخت فیلم، مسابقات ورزشی و حضور چهره‌‌ های معروف در عربستان با سرعت قابل توجهی برگزار گردید و بازتاب‌‌ های مختلف داخلی و خارجی بر جای گذاشت.

نخستین دوره رویداد سینمایی جشنواره فیلم دریای سرخ 4 سال پس از رفع ممنوعیت سینما در عربستان از 6 تا 15 دسامبر (15 تا 24 آذر) در منطقه ‌ای تاریخی در شهر جده که یکی از محوطه‌ های ثبت‌ شده در فهرست میراث جهانی یونسکو است، برگزار ‌شد.

جشنواره فیلم دریای سرخ با مشارکت چهره های مشهور سینمای جهان و عرب در منطقه تاریخی جده برگزار شد.

این رویداد با بودجه سنگین و به‌‌ عنوان یکی از پروژه ‌های اصلی سعودی‌ ها با هدف تنوع بخشیدن به اقتصاد نفت‌ محور و تبدیل این کشور به یک قطب فیلم سازی در خاورمیانه در رقابت با مصر و اردن و امارات برگزار شد. در ماه نوامبر، مدیر جشنواره فیلم قاهره مجبور گردید تاریخ جشنواره خود را به ‌‌دلیل همزمانی با جشنواره فیلم دریای سرخ تغییر دهد با این هدف که از بروز تنش در روابط عربستان و مصر جلوگیری کند.

ریاض قصد دارد طی یک دهه آینده، 64 میلیارد دلار در عرصه سرگرمی سرمایه ‌گذاری کند. تشویق فیلم‌‌ سازان و هنرمندان برجسته با اعطای مشوق‌‌ های مالی یکی از برنامه ‌‌های تصمیم‌‌ گیرندگان سعودی است. 3 فیلم ایرانی قهرمان» ساخته اصغر فرهادی، مستند «رادیوگرافی یک خانواده» به کارگردانی فیروزه خسروانی و فیلم «جاده خاکی» ساخته پناه پناهی نیز در این جشنواره به نمایش گذاشته شدند که فیلم جاده خاکی توانست دو جایزه از جشنواره دریای سرخ دریافت کند.

حضور سه فیلم ایرانی در بخش رقابت های فستیوال سینمایی دریای سرخ عربستان سعودی

جشنواره زمستان در طنطوره دیگر جشنواره فرهنگی سالانه ‌‌ای است که در شهر قدیمی العلا واقع در شمال غربی عربستان سعودی برگزار می ‌شود. نخستین جشنواره از 21 دسامبر 2018 آغاز شد و یک سری کنسرت‌ های هشت هفته‌ ای برای موسیقی ‌دانان سطح جهانی برگزار شد. علاوه بر این، این جشنواره فعالیت ‌ها و رویدادهای دیگری از جمله جشنواره بادکنک، نور و زندگی، اسب سواری و کنسرت را به نمایش می ‌گذارد. در دوره دوم این جشنواره کنسرت خوانندگان لس‌‌ آنجلسی ایرانی برگزار شد که جنجال ‌‌های گسترده‌‌ای به راه انداخت.

حضور خوانندگان مطرح غربی و عربی در عربستان نیز از دیگر رویدادهای فرهنگی ‌‌ای بوده که عرصه اجتماعی را دستخوش تغییر قرار داده است. حضور خوانندگان مطرحی چون نیکی میناژ و جاستین بیبر از این جمله است. بیبر چند روز قبل از برگزاری مسابقات اتوموبیل ‌‌رانی فرمولا 1 کنسرت خود را برگزار کرد.

حضور جاستین بیبر در عربستان سعودی با فشارهای گسترده گروه های حقوق بشری همراه بود

همچنین قرار است در قالب جشنواره «موسم الریاض» بزرگترین کنسرت در منطقه در شب کریسمس که تاکنون در عربستان ممنوع بوده است، برگزار شود. قرار است در این مراسم، ۱۳ خواننده عربی کنسرت برگزار کنند.

چهار هدف کلیدی تغییرات فرهنگی

پروژه تغییرات فرهنگی با هدف تاثیرگذاری اجتماعی و سیاسی در عربستان با چهار هدف کلیدی در ارتباط است:

هدف اول؛ متنوع سازی درآمدهای دولت

یکی از محورهای اصلی سند چشم‌‌انداز 2030 در عربستان اصلاحات اقتصادی، متنوع‌‌ سازی درآمدهای دولت و چابک‌‌ سازی اقتصادپسانفت است. در این سند قید شده است: «یک اقتصاد شکوفا از طریق ایجاد یک نظام آموزشی منطبق با نیازهای بازار و نیز ایجاد فرصت‌‌ های اقتصادی برای کارآفرینان، کسب‌‌ وکارهای خرد و شرکت‌‌ های عظیم به ایجاد فرصت برای همگان منجر می ‌‌شود.»

در این سند تاکید ویژه ‌‌ای بر بخش‌‌ هایی چون گردشگری شده است که می‌‌ تواند بسیاری از ظرفیت ‌‌های مغفول را فعال سازد. کلان شهر نئوم، ساخت‌‌ وسازهای گردشگری دریای سرخ، شهر العلا و به راه انداختن جشنواره‌‌ ها و فستیوال‌‌ ها در ارتباط با درآمدزایی و ایجاد اشتغال برای نیروی جوان در عربستان صورت می‌‌ گیرد.

هدف دوم؛ شکل‌‌ دهی به ناسیونالیسم سعودی

از رهگذر تغییرات فرهنگی عربستان به دنبال سرمایه ‌‌گذاری بر نیروی جوان این کشور است که بخش عمده‌‌ ای از جمعیت این کشور را شامل می ‌‌شود. پاسخگویی به نیازهای جمعیت جوان و زنان یکی از اهدافی است که در منطق خود ایجادکننده نوع متمایزی از فرهنگ سیاسی است که تاکنون مبتنی بر وفاداری‌‌ های قبیلگی و فراروایت وهابیت بوده است.

گذار از وفاداری مبتنی بر قبیله به ملی ‌‌گرایی سعودی از دید تصمیم‌‌گیرندگان سعودی می ‌‌تواند به تقویت قدرت دولت که همواره بر وفاداری ‌‌های سنتی مبتنی بوده است کمک قابل توجهی در دوران جدید بنماید و نوعی هویت ملی مبتنی بر وطن ‌‌دوستی را برای سعودی ‌‌ها تضمین کند.

همچنین شکل‌‌ گیری این ملی ‌‌گرایی، قدرت بیشتری به دولت در برابر نهاد وهابیت می ‌‌دهد که از اواسط دهه 1970 میلادی تا قبل از اصلاحات اقتصادی چشم‌‌انداز 2030 عرصه اجتماعی را در تملک خود داشتند. در واقع هدف پنهان مقامات سعودی این است که جامعه را به قبل از دهه 1970 بازگردانند و این وضعیت فوق‌‌ العاده را که دهه ‌‌ها بر جامعه عربستان تسلط داشته است، به نفع قدرت سیاسی دگرگون سازند.

هدف سوم؛ مشروع سازی اقتدارگرایی شخصی

در این میان پاسخگویی زمان ‌‌مند و نه زمان‌‌ پریش به نیازهای جوانان و زنان در عصر جدید، همچنین در ارتباط با پروژه سیاسی محمد بن سلمان در ساختار هرم قدرت در عربستان سعودی است. بخش مهمی از صعود بن سلمان از سال 2017 تاکنون مدیون همین تغییراتی است که توانسته مشروعیت، مقبولیت و محبوبیت را برای او در میان شاهزادگان بوجود آورد.

با توجه به ماهیت قدرت در دوره کنونی که میل بیشتری به تمرکز در دستان وی دارد، مشروع‌‌ سازی این اقتدارگرایی شخصی امری کلیدی و اصلی در هموارسازی این مسیر است که می‌‌ تواند در ارتباط با مسائل و مشکلات خارجی نیز او را پشتیبانی کند.

هدف چهارم؛ بهبود و برندسازی تصویر بین المللی

و چهارمین هدف نیز بهبود چهره سنتی عربستان و برندسازی ملی از پادشاهی سعودی میان افکار عمومی، رسانه ‌‌ها، اتاق‌‌ های فکر و نهادهای مالی و تجاری در سطح بین‌‌ المللی است. تصویری که از عربستان به دنیا مخابره شده است، همواره به‌‌ عنوان منبع خشونت و تروریسم و پایمال کننده حقوق زنان، اقلیت ‌‌ها و دگراندیشان معرفی گردیده است.

تغییر این تصویر و غالب کردن تصویری مطلوب و بعضا فانتزی از عربستان کمک خواهد کرد تا هم چهره محمد بن سلمان پس از یک دوره رفتار تهاجمی تعدیل شود و هم زمینه برای توجه گردشگران و سرمایه‌‌گذاران به این کشور در رقابت با رقبا مساعد شود.

در عربستان چه خبر است؟

  • xصفحه اصلی تماس با ماموضوعات
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • اقتصاد کلان
  • بازار و صنعت
  • جامعه
  • پول
  • علم و فناوری
  • چندرسانه ای

اخبار « جامعه

0 نظر

در عربستان سعودی چه خبر است؟

این روزها در عربستان سعودی برنامه‌ها و مراسماتی برگزار می‌شود که با فرهنگ اسلامی این کشور منافات دارد و باعث تعجب افکارعمومی شده است.

کد خبر : 86950

تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۱

به گزارش خط بازار؛ این روزها در عربستان سعودی برنامه‌ها و مراسماتی برگزار می‌شود که با فرهنگ اسلامی این کشور منافات دارد و باعث تعجب افکارعمومی شده است.

این روزها در عربستان سعودی یک نمایش مد و فشن شو با حضور خوانندگان غربی زن مبتذل با لباس‌های نیمه برهنه برگزار شده که حواشی فراوانی به دنبال داشته است. این وضعیت بعضا برای بسیاری تعجب‌آور است. کسی فکر نمی‌کردند چنین نمایش‌هایی با نمادهایی مانند بت‌ها در سرزمین وحی برگزار شود.

بعضا اخبار و گزارشاتی از هتک حرمت به فضای روحانی و الگوهای اسلامی منتشر شده است. گویا عربستان سعودی سعی کرده با روش قدیمی پول پاشی و استفاده ابزاری جدید از سلبریتی‌های مطرح غربی افکارعمومی جهان را به خود جلب کند.

این سلبریتی‌ها گاه ورزشی هستند مانند «کریستیانو رونالدو» سوپراستار فوتبالی جهان که در فضای شبکه‌های تصویری مانند یوتیوب بیشترین مخاطب را دارد و یا مانند «نیمار جونیور» بازیکنی که در هر سطحی از فعالیت حرفه‌ای خود در کانون توجهات رسانه‌ها قرار داشته است.

در بعد فرهنگی نیز عربستان سلبریتی‌های هالیوودی و موسیقی غربی و آمریکایی را به خاک خود دعوت کرده و نمایشگاه مدی با این افراد برگزار کرده است. نوعی بروز و رسوخ فرهنگی غربی در این کشور دیده می‌شود که بیشتر از آن که حسنه و نیک باشد برای عربستان چالش انگیز شده است و دستکم برای ایرانیان به نوعی بازخوانی تاریخ پهلوی و شاهی است که سودای مدرنیته با غربی شدن فرهنگ ایرانی را در سر داشت.

این اتفاقات درعربستان سعودی در زمانی رخ می‌دهد که اوضاع فلسطین اشغالی بهم ریخته و رژیم صهیونسیتی دست به جنایات گسترده‌ای در غزه و لبنان زده است و تنها در غزه بیش از ۵۰ هزار غیرنظامی از جمله کودکان و زنان را به شهادت رسانده است.

عربستان در این مقطع با برگزاری چنین برنامه‌هایی در کشور خود دو چالش جدی را به وجود آورده است. اول اینکه به عنوان یک کشور بزرگ اسلامی و سرزمین وحی در نقش تاریخی خود برای مسلمانان خصوصا مردم مظلوم غزه غایب است و حتی تبدیل به کشوری شده که با برگزاری چنین جشنواره‌هایی در این برهه زمانی نگاه‌ها را از فلسطین به سمت خود می‌رباید. حتی در این سطح می‌توان ادعا کرد که این موضوع بیشتر به نفع رژیم صهیونیستی است.

اینکه عربستان بدون حساسیت در قبال تحولات فلسطین چنین مراسماتی با حضور سلبریتی‌های غربی برگزار می‌کند هم پوششی برای جنایات صهیونیست‌ها محسوب می‌شود و هم نشان می‌دهد کشورهای مسلمان حساسیت لازم و کافی در برابر چنین جنایاتی را ندارند.

این درحالی است که در این برهه تاریخی نه تنها فلسطین اولین موضوع مسلمانان جهان بلکه کل جهان تبدیل شده و بسیاری از کشورهای غربی با توجه به تحولات فلسطین اشغالی چالش‌های فرهنگی و عقیدتی و سیاسی خاصی را تجربه می‌کنند. برخی از کارشناسان نیز وقایع امروز فلسطین اشغالی را بسیار مهم و در آینده‌سازی جهان موثر می‌دانند.

نکته دوم که بسیار مهم است خالی و تهی کردن عربستان به عنوان سرزمین وحی از فرهنگ اسلام است. اینطور جشنواره‌ها و برنامه‌های غربی که با حضور خوانندگان زن مبتذل برگزار می‌شود فرهنگ اصلی عربستان را هدف قرار داده است و به نوعی تزریق شدید و گسترده فرهنگ غربی و آمریکا به عربستان است. با این حال باید دید که چه اتفاقاتی در این کشور در حال رخ دادن است.

در خوشبینانه‌ترین حالت عربستان سعودی دچار سوء‌تفاهم در مفهوم مدرن‌سازی شده است. موضوعی که بعضا در کشورهای مختلف این اشتباه رخ داده که اتفاقا باعث عقب گرد آنان از مدرنیته و همچنین گمگشتگی از فرهنگ خودی شده است.

در شرایطی که کشورهایی مانند ژاپن در این مسیر موفق عمل کرده‌اند که با حفظ ارزش‌های سنتی خود به سمت مدرنیزه پیش رفته‌اند. با این حال به نظر می‌رسد عربستان سعودی با این دست فرمان بیشتر به سمت تهی‌سازی فرهنگ خود و مدرنیته نمایشی پیش می‌رود.

منبع: فارس

حضور خواننده های ایرانی در هربستان

حضور شماری از خوانندگان لس‌آنجلسی در عربستان سعودی، با موجی از نفرت و انزجار عمومی در کشور روبه‌رو شده است.

خوش‌خدمتی این خوانندگان و شبه‌هنرمندان به رژیم جنایتکار و مرتجع سعودی در حالی است که همین طیف در مقاطع دیگر ادعای ایران‌دوستی، آریایی‌گری (در مقابل اسلام) دارند اما سر بزنگاه‌ها معلوم می‌شود سر در آخور عناصر مرتجع سعودی دارند.

واکنش‌ها به رسمیت‌بخشی این جماعت به نمایش فرهنگی آل سعود شاید حتی از حد تصور خود آن‌ها هم خارج بود. ایرانیان در شبکه‌های اجتماعی خوانندگان حاضر در جشنواره سعودی را به‌دلیل ضدایرانی بودن حکومت عربستان، وطن‌فروش نامیدند و از کلیدواژه وقاحت بدون مرز استفاده کردند. این میان شادمهر عقیلی به خاطر خواندن ترانه‌ای در این جشنواره با این مضمون که در رؤیای او دنیایی است که در آن موشکی نیست و کودکی هدف موشک قرار نمی‌گیرد، شدیداً مورد سرزنش قرار گرفت. برخی کاربران فضای مجازی روی صدای او هنگام خواندن این ترانه در خاک عربستان، تصاویر پیکر بی‌جان کودکان یمنی را که به خاطر حملات موشکی عربستان جان باخته‌اند، گذاشتند. لیلا فروهر هم کنسرت خود را با آرزوی آزادی برای زنان آغاز کرد و این سؤال را به وجود آورد که آزادی برای چه؟ برای اجرای شو مقابل ولیعهد سعودی؟!

مهم‌ترین و اصلی‌ترین انتقاد کاربران نسبت به نفس حضور خوانندگان لس‌آنجلسی در این برنامه است. آنها به‌طور مثال می‌گویند، چرا ابراهیم حامدی که آهنگی مانند «خلیج فارس» را خوانده، حاضر شده در مراسمی که سعودی‌ها آن را ترتیب داده و این روزها دشمنی‌شان با ایران کاملا مشخص است، حضور پیدا کند. یا مثلا شادمهر عقیلی که آهنگ ضدجنگی به نام «من رویایی دارم» را در کارنامه خود دارد، آن را در این برنامه و در کشوری که خودش یکی از مسببین جنگ‌افروزی‌های منطقه است، اجرا کرد.
صندلی‌های خالی از دیگر نکته‌های این مراسم بود. با وجود آنکه در پخش زنده این مراسم به هیچ عنوان تصویری از جایگاه تماشاگران منتشر نشد اما با بررسی تصاویر و ویدئوهای دیگر می‌توان دریافت، نهایتا ۲۰ نفر در حال تماشای این برنامه بودند!
پوشش گسترده رسانه‌های فارسی‌زبان سعودی از این مراسم جزو نکات حاشیه‌ای آن بود.شبکه«ام.بی.سی پرشیا» آن را به‌طور زنده و کامل پخش کرد. شبکه «ایران اینترنشنال» در خبرهای خود دائما به این فستیوال اشاره و بخش‌هایی از آن را پخش می‌کرد و سایت «ایندیپندنت فارسی» نیز که متعلق به سعودی‌هاست،گزارش‌های نوشتاری بسیاری درباره این برنامه منتشر کرد. این را هم باید اضافه کرد که عموم اجراها در این جشنواره از کیفیتی بسیار پایین برخوردار بود که حتی در میان علاقه‌مندانشان هم بازتاب بسیار بدی داشته است.

کنسرت های عربستان؛ تلاقی سنت، مدرنیته و سیاست فرهنگی

اگر یک روز به من می گفتند عربستان سعودی میزبان کنسرت های بزرگ بین المللی خواهد شد، محال بود باور کنم! اما اکنون این کشور، که برای دهه ها به اصول سخت گیرانه مذهبی و سنتی پایبند بود، در سال های اخیر با اجرای برنامه های اصلاحی تحت عنوان "چشم انداز 2030" به رهبری محمد بن سلمان، ولیعهد این کشور، تلاش کرده است تا فرهنگ عمومی خود را متحول کند و تصویری نوین از خود به جهان ارائه دهد. این تحولات که شامل برگزاری کنسرت های بزرگ، حذف محدودیت های پیشین و دعوت از هنرمندان بین المللی است، نشانه هایی از گذار عربستان به سوی ارزش های مدرن تر و پذیرش تنوع فرهنگی به شمار می آید.

چند روز گذشته به مناسبت هزارویکمین فصل برند الی ساب، مدل ها، بازیگران و خوانندگان مشهوری که تا چند سال قبل حتی آوردن اسمشان هم در عربستان کفر محسوب می شد به این کشور آمده و در این مراسم شرکت کردند.

از دیدگاه نظریه پردازانی همچون نوربرت الیاس، می توان گفت که عربستان سعودی در حال حرکت به سوی کاهش کنترل های اجتماعی سنتی و تقویت ارزش های مدرن است. تغییراتی مانند برگزاری کنسرت ها و برنامه های هنری، نه تنها گامی به سمت جهانی شدن، بلکه ابزاری برای تعاملات بین فرهنگی و مصرف فرهنگی نیز به شمار می آیند. فرایند جهانی شدن و ورود تکنولوژی های ارتباطی و رسانه های مدرن، نیز یکی از عواملی است که مرزهای فرهنگی جوامع محلی را تضعیف کرده و آنها را بیش از پیش در معرض فرهنگ جهانی قرار داده است. در این راستا، موسیقی و هنر به عنوان ابزاری جهانی نقش موثری در تسهیل این تعاملات ایفا می کنند.

کنسرت ها در عربستان، علاوه بر جنبه سرگرمی، به بازتعریف هویت فردی و اجتماعی شهروندان هم کمک می کنند. حضور در این رویدادها برای بسیاری از افراد، فرصتی برای عبور از محدودیت های سنتی و تعریف هویت جدید برای خودشان در قالب یک شهروند جهانی است. این فرایند که می توان آن را بخشی از مصرف فرهنگی دانست، نشان می دهد که چگونه فرهنگ به عنوان ابزاری برای خودسازی در جهان مدرن تبدیل شده است.

دولت عربستان نیز از این تغییرات به عنوان ابزاری برای مدیریت فرهنگی بهره می گیرد. کنسرت ها و سایر برنامه های هنری، علاوه بر جذب سرمایه گذاری خارجی و رونق گردشگری، باعث هدایت افکار عمومی از مسائل سیاسی به سوی سرگرمی های فرهنگی می شوند. چنین اقداماتی نوعی کنترل اجتماعی نوین را فراهم می کنند که ممکن است به مقاومت هایی از سوی بخش های محافظه کار جامعه نیز منجر بشود. بر اساس نظریه تضاد، تضاد میان ارزش های سنتی و تغییرات مدرن می تواند به دوگانگی فرهنگی و فشارهای اجتماعی جدیدی در عربستان منجر بشود.

به طور کلی، برگزاری کنسرت ها در عربستان سعودی نمادی از گذار فرهنگی و تلاشی برای بازتعریف نقش این کشور در جهان مدرن است. این فرایند اگرچه جذابیت های فراوانی برای گروه های مختلف جامعه دارد، اما ممکن است باعث به وجود آمدن چالش هایی نظیر تعارض نسلی، تغییرات هویتی و تنش های اجتماعی بشود. تحلیل این پدیده نشان دهنده آن است که چگونه دولت ها می توانند از ابزارهای فرهنگی برای پیشبرد اهداف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود استفاده کنند.

فستیوال عربستان؛ جبران رادیکالیسم با رادیکالیسم!

فستیوال عربستان؛ جبران رادیکالیسم با رادیکالیسم!

برخی در تلاشند تا عربستان را به یک کشور سکولار تبدیل کنند و باور دارند که این تغییر می‌تواند به تثبیت قدرت آنها کمک کند.

گروه سیاسی ـ خبرگزاری تسنیم ـ علی مزروعی: فستیوال تفریحی «موسم الریاض» به‌مدت هشت روز با شعار «بزرگ‌ترین فستیوال تفریحی پاییزه جهان» ـ شامل «نمایشگاه فشن»، «کنسرت‌های موسیقی»، «شب شعر» و... ـ از چهار روز قبل در ریاض آغاز شد.

اگرچه عربستان در چشم‌اندازی که برای خود در سال 2030 در نظر گرفته تغییرات فرهنگی را نیز لحاظ کرده است و چندسالی است که رویدادهایی نامتجانس با صبغه سلفی این کشور برگزار می‌کند اما این رویداد‌ها هیچ وقت تا این حد ردیکال پیش نرفته بودند که باعث شود بخش زیادی از افکار عمومی عربستان نیز به آن واکنش منفی نشان دهد و وضعیت فعلی این کشور را بازگشت به دوران جاهلیت توصیف کنند، این حرکت رادیکال را بدون توجه به اهداف آن نمی‌توان تجزیه تحلیل کرد.

سلفیت و نسبت آن با سکولاریسم

سلفیت، به‌رغم ظاهر دینی و ضدغربی‌اش، در امتداد پروژه سکولاریسم عمل می‌کند و هدفی جز تضعیف اسلام اصیل ندارد. گرچه ممکن است در نگاه نخست، تضادی بنیادین میان سلفیت و سکولاریسم دیده شود، اما بررسی تاریخی نشان می‌دهد که شکل‌گیری جریان‌های سلفی در غرب آسیا، بخشی از راهبردهای استعماری دولت‌های غربی بوده است. این جریان‌ها با بهره‌گیری از برخی آموزه‌های دینی و تحریف آن‌ها، از سوی قدرت‌های استعماری به‌عنوان ابزاری برای تضعیف جایگاه دین در جوامع اسلامی مورد استفاده قرار گرفتند. دو هدف کلیدی در این رویکرد دنبال می‌شد: نخست، با خشن نشان دادن سلفیت و معرفی آن به‌عنوان نمادی از اسلام، تلاش شد تصویری هراسناک از این دین ارائه شود و از گسترش اسلام‌گرایی در جهان جلوگیری شود. دوم، با ایجاد شکاف‌های عمیق میان مسلمانان از طریق تحریک نزاع‌های فرقه‌ای، زمینه‌ای برای تضعیف قدرت جمعی آن‌ها فراهم شد.

نمونه بارز این سیاست، پیدایش و تقویت گروه‌هایی مانند داعش است که با استفاده از قرائتی سطحی و رادیکال از دین، به ابزاری برای تخریب چهره اسلام و نابودی مسلمانان تبدیل شد. این گروه‌ها با کشتار بی‌رویه و ایجاد بحران‌های انسانی، نه‌تنها جوامع مسلمان را از درون تخریب کردند، بلکه از اسلام تصویری غیرواقعی و خشونت‌طلب به جهان عرضه کردند، در حقیقت، سلفیت نه به‌عنوان جریانی دینی، بلکه به‌مثابه ابزاری برای استمرار سلطه غرب بر کشورهای اسلامی عمل کرده است، ابزاری که در پوشش دین، پیامدهایی همسو با سکولاریسم را به‌همراه دارد؛ فاصله‌گیری مردم از دین، کاهش اعتماد به اسلام به‌عنوان نظامی اجتماعی و اخلاقی، و در نهایت، بی‌ثبات‌سازی منطقه‌ای که منافع قدرت‌های استعماری را تأمین می‌کند، لذا می‌توان گفت سلفیت و سکولاریسم، نه در تقابل، بلکه در تعامل، و هر یک با روش خاص خود، به تضعیف اسلام و جوامع اسلامی پرداخته‌اند.

جبران رادیکالیسم با رادیکالیسم

تحولات اخیر در عربستان سعودی نشان می‌دهد که حکومت این کشور به‌دنبال تغییرات رادیکال برای بازسازی تصویر جهانی خود است، حتی اگر این تغییرات به تقابل آشکار با هویت اسلامی منجر شود، این روند، پس از بحران‌های بین‌المللی مانند ماجرای 11 سپتامبر و ظهور گروه‌های تروریستی مانند داعش، شدت بیشتری یافته است. وجهه عربستان ضربه جدی خورده است، اکنون برخی از افراد در این کشور برای بازسازی این چهره، به اقداماتی متوسل شده‌اند که هم به‌لحاظ زمانی و هم لحاظ ماهیت، به‌شدت رادیکال و تقابلی است.

روند فاصله‌گیری از اسلام به‌عنوان هویت رسمی عربستان، به‌وضوح در اقدامات اخیر این کشور دیده می‌شود. برگزاری جشنواره‌های مد، کنسرت‌ها و رویدادهای فرهنگی که با ارزش‌های دینی و اجتماعی جامعه مسلمان عربستان در تضاد است، بخشی از این تلاش است، اما این تغییرات نه به‌عنوان گامی تدریجی و متوازن، بلکه در قالب رویکردی رادیکال و شتاب‌زده دنبال می‌شود.

این سیاست‌های جدید، دو هدف اصلی را دنبال می‌کند: نخست، ایجاد فاصله میان هویت عربستان و سابقه طولانی آن در حمایت از سلفیت، و دوم، جلب حمایت غرب به‌عنوان متحد اصلی در منطقه. بعضی مسئولان این کشور با فهم این‌که تغییر وجهه عربستان به‌عنوان کشوری مذهبی و محافظه‌کار به زمان زیادی نیاز دارد، تصمیم گرفته‌اند با اقدامات نمایشی و به‌شدت رادیکال، این روند را تسریع کنند، در نتیجه، این تقابل با هویت اسلامی، بیش از هر چیز به ابزاری برای تغییر فوری تصویر عربستان در افکار عمومی جهان تبدیل شده است، با این حال، این رویکرد رادیکال نه‌تنها باعث تغییرات پایدار در عربستان نخواهد شد، بلکه احتمالاً واکنش‌های منفی بیشتری در سطح منطقه و جهان اسلام به‌دنبال خواهد داشت.

قمار در ریاض

برخی مسئولان عربستان با الگوبرداری از مدل‌های اقتصادی ترکیه و امارات، به‌ویژه در حوزه گردشگری و توسعه زیرساخت‌های تفریحی، می‌خواهند عربستان را از اقتصاد نفتی خارج کنند و به‌سمت مدل اقتصادی متنوع‌تری سوق دهند، در این راستا، تلاش می‌کنند با برگزاری جشنواره‌های جهانی، جذب توریست و ایجاد مناطق آزاد اقتصادی، درآمدزایی کنند، با این حال، تفاوت‌های بنیادی عربستان با امارات و ترکیه در این زمینه نیز وجود دارد. عربستان به‌عنوان محل استقرار کعبه و کشوری که مدینةالنبی(ص) و مقبره بزرگان دین اسلام در آن قرار دارد، نه‌تنها در دنیا از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، بلکه به‌واسطه این جایگاه مذهبی، بسیاری از درآمدهای گردشگری‌اش از مسلمانان و مراسم حج به‌دست می‌آید، بنابراین، اگر این کشور بخواهد به‌سمت یک سیاست سکولاریزه‌شده‌تر حرکت کند، ممکن است با واکنش‌های منفی شدید از سوی مسلمانان جهان روبه‌رو شود و از این منظر درآمدهای کلیدی‌اش را از دست بدهد.

این اقدام برای تغییر مسیر به‌سرعت در حال وقوع است و در مقایسه با کشورهای دیگری مانند ترکیه و امارات، ریسک اقتصادی و اجتماعی آن برای عربستان بسیار بالاتر است، به‌ویژه این‌که این کشور در حال تغییر سریع‌تر از آن چیزی است که تاریخ اجتماعی‌اش ایجاب می‌کند، و این سرعت تغییر به‌معنای هزینه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بسیار بالاست، اما ظاهراً برخی در این کشور تصمیم گرفته‌اند که این ریسک‌ها را بپذیرند، آنها در واقع برای تحقق منافع فردی خود حاضر شده‌اند بر سر مقبولیت اجتماعی حاکمان سعودی قمار کنند.

یکی بر سر شاخ بن می‌برید!

برخی در تلاشند عربستان را به یک کشور سکولار تبدیل کنند و باور دارند که این تغییر می‌تواند به تثبیت قدرت آنها کمک کند، اما تجربه تاریخی کشورهایی که مسیر سکولاریسم را پیش گرفته‌اند، نشان می‌دهد که این رویکرد برای بانیان آن، در جوامع اسلامی، عواقب سیاسی و اجتماعی شدیدی به‌همراه داشته است، یک نمونه بارز از این نوع تحولات را می‌توان در تاریخ ایران مشاهده کرد، جایی که محمدرضا شاه پهلوی برای جلب توجه غرب و تقویت قدرت شخصی خود، اقدامات رادیکالی مانند جشن هنر شیراز و تغییرات فرهنگی را در دستور کار قرار داد، این تلاش‌ها در ابتدا برای ایجاد چهره‌ای مدرن و سکولار از حکومت شاهنشاهی بود، اما در نهایت به واکنش‌های شدید مذهبی و سیاسی منجر شد که به‌سرعت به تحولات بزرگ اجتماعی و سیاسی انجامید و در نهایت انقلاب اسلامی 1357 را رقم زد. مردم ایران که در برابر حذف تدریجی ارزش‌های دینی و هویتی‌شان ایستادند، در نهایت با 98 درصد به جمهوری با قید اسلامی رأی موافق دادند، چنین تقابلی به‌ویژه در زمانی که حاکمان از اصلاحات تدریجی و تغییرات نرم چشم‌پوشی می‌کنند و به‌سمت گسست رادیکال از هویت دینی و تاریخی جامعه می‌روند تشدید نیز می‌شود.

در مورد عربستان سعودی، حتی اگر این کشور بتواند بدون تقابل عمده‌ای سکولاریسم را به‌طور موفقیت‌آمیز پیاده کند، باید در نظر داشت که در جامعه سکولار به‌طور طبیعی افراد و گروه‌هایی که خواهان حکمرانی هستند، به‌دنبال افرادی خواهند بود که هویت و کارنامه‌شان در چارچوب سکولاریسم و ارزش‌های مدرن تعریف‌شده باشد، در این صورت، افرادی که کارنامه‌ای پر از افراط‌گرایی دارند، نمی‌توانند در یک جامعه سکولار اقبال عمومی کسب کنند.

برخی در این کشور با تلاش برای تحمیل چنین تغییرات رادیکالی، در حقیقت به‌جای بسط قدرت خود، فرش را از زیر پای خود می‌کشند، تجربه‌های مشابه در دیگر کشورها نشان داده است که مسیرهای رادیکال نه‌تنها منجر به تثبیت قدرت نمی‌شوند، بلکه زمینه‌ساز بحران‌های داخلی و تحولات ناخواسته‌ای خواهند بود.

انتهای پیام/+

مروری بر ایسم ها

علوم اجتماعی متوسطه شهرستان سنقر

مرکز اطلاع رسانی علوم اجتماعی متوسطه

نگرشی بر اكثر ایسم ها بصورت مختصر و زیبا

نگرشی بر اكثر ایسم ها بصورت مختصر و زیبا

1. امپریالیسم: (1)
امپریالیسم از كلمه قدیم تر (امپراطوری) گرفته شده است. و این اصطلاح عنوان برای قدرت یا دولتی بوده كه خارج از محدوده و كشور خود به زور به تصرف سرزمین ها و ممالك دیگر اقدام می كرده، و آنجا را جهت بهره برداری، تحت سلطه خود قرار می داده است. و معنای امپریالیسم با كلمه استعمار پیوندی نزدیك دارند. و امپریالیسم به امپریالیسم نظامی، اقتصادی و فرهنگی تقسیم می شود.

2. میلیتاریسم: (2)
به معنای ارتش سالاری می باشد. به چهار حالت در سازمان ارتش مانند جنگجویی، سروری ارتش بر دستگاه دولت، بزرگداشت سپاهگیری و بسیج كشور برای هدف های نظامی را ارتش سالاری گویند. وقتی این چهار حالت كاملاً فراهم شد ارتش سالاری كامل گویند. و میلیتاریسم زمینه را برای دژسالاری، نازیسم، فاشیسم و فالانژیسم فراهم می كند.

3.دزسالاری:
نام و اصطلاحی برای حكومت هایی است كه با روش استبدادی و ترور بر سر كار می آیند.

4. نازیسم: (3)
عنوانی است برای حكومت آلمان در دورة "آدولف هیتلر" و گاهی هم ردیف معنای فاشیسم می باشد. و نیز نازی علامت اختصاری "حزب ناسیونال سوسیالیست كارگران آلمان" به رهبری هیتلر است.

5. فاشیسم: (4)
این اصطلاح به صورت عام نامی است برای همه رژیمهایی كه بقایشان بر پایة دیكتاتوری و زور و كشتار استوار است. اما به معنای خاص، نام جنبشی است كه در سال 1929 به رهبری "موسولینی" در ایتالیا به راه افتاد.

6.فالانژیسم: (5)
نام حزب فاشیست اسپانیا می باشد. این حزب را "خوزه آنتونیو پریمودو ریورا" پسر دیكتاتور پیشین، "پریمودو ریورا"، در سال 1933 بنیان گذاشت.

7. تیرانی (تیرانیسید): (6)
عنوانی است برای حكومت ظالمانه ای كه قدرت را از راه غیر قانونی در یونان باستان به دست می گرفت و در یونان "تورانوس (Tyrnnus)" می نامیدند.

8. ماكیاولیسم (استبداد جدید): (7)
مكتب ماكیاولیسم كه آن را "فلسفه استبداد جدید" نیز می خوانند، عبارت از مجموعه اصول و دستوراتی است كه ماكیاولی فیلسوف و سیاستمدار ایتالیایی (1469-1527) برای حكومت ارائه داده است. كه خلاصه این مكتب عبارت است از: تأسیس دولتهای متحد و قوی كه تابع كلیسا و دین نباشد. طرفداری از ظلم و استبداد و حكومت نامحدود. انسان موجود سیاسی و فطرتاً شرور است لذا برای علاج شرارت انسان حكومتی مقتدر و مستبد لازم است. اخلاق و مذهب تابع سیاست زمامدار می‌باشد، اگر صلاح دید در حكومت از دین و اخلاق استفاده می كند و اگر صلاح ندید استفاده نمی كند. زمامدار به منزلة قانون است و مردم باید از حاكم و زمامدار اطاعت كنند، اما خودش از قانون مستثنی است و هر چه بخواهد می تواند انجام دهد. روش حكومت در مكتب ماكیاولیسم آن است كه زمامدار برای رسیدن به قدرت و حفظ آن مجاز است به هر عملی مانند زور، حیله، تزویر، جنایت، تقلب، نقض قول و پیمان شكنی و نقض مقررات اخلاقی متوسل شود. و هیچ نوع عملی برای رسیدن به قدرت و حفظ آن برای زمامدار ممنوع نیست، به شرط اینكه تمام این اعمال را پنهانی و سرّی انجام دهد. و جنایاتی كه هیتلر و موسولینی دیكتاتورهای آلمان و ایتالیا انجام دادند بر همین افكار دور می زد.

9. نیهیلیسم: (8)
نیهیلیسم یا هیچ انگاری، این اصطلاح از واژه (نیهیل( در زبان لاتین به معنای هیچ آمده است. و نیهیلیسم مكتبی فلسفی است كه منكر هر نوع ارزش اخلاقی و مبلّغ شكاكیت مطلق و نفی وجود است. و گروهی از آنارشیست های قرن 19 روسیه را نیز نیهیلیست خوانده اند. مؤسسه فرقه نیهیلیسم "میخائیل باكونین" (1876-1814م.) بوده است.

10. سوفیسم (سوفسطائی) (9) :
در زبان یونان سوفیسما و سوفیزا به معنای آموزش و سوفوس به معنای عقل و خرد می باشد. اما از نظر اصطلاح سوفیست عنوانی برای فلاسفه قبل از سقراط می باشد. كه آنان مورد انتقاد سقراط و افلاطون قرار گرفتند. اما بعدها به كسانی گفته می‌شد كه در بحث ها و گفتگوی با مغالطه و زبان بازی بر حریف خود پیروز می شدند.

11. سپتی سیسم (سپتیك):
این همان فلسفه شكاكین است. پیروانش معتقداند كه انسان راهی برای شناخت حقایق ندارد. از این رو باید در همه امور توقف نماید. حتی علوم ریاضی را هم به طور احتمال قبول كند. این مَسْلك شبیه سوفیسم و نسبی گری است.

12. آتئیسم:
پیروان این مكتب می گویند چیزی به عنوان مافوق طبیعت وجود ندارد. و انسان را فقط موجود طبیعی می دانند كه باید با همان عقل طبیعی اداره شود.

13. كمونیسم: (10)
كمونیسم این اصطلاح از ریشه لاتینی (كمونیس) به معنای اشتراكی گرفته شده است. و این عقیده از سال 1840 م. رواج یافت. و معنای اشتراك محدود به ثروت و دارائی ها نمی شود، بلكه اشتراك شامل زنان و مسائل جنسی می گردد. بنابرنظر كمونیسم تمام منابع اقتصادی كشور اعم از صنعتی و امور دیگر مربوط به جامعه است نه افراد و خانواده ها، اما كمونیسم به معنای جدید عبارت است از اینكه دولت بر تمام مراكز اقتصادی جامعه كنترل داشته باشد و همه چیز باید در دست او قرار گیرد.

14 ماركسیسم: (11)
كمونیسم به معنای خاصی كه امروز در نقاط مختلف دنیا رایج است كمونیسم ماركسیسم است. زیرا مؤسس كمونیسم "كارل ماركس" فیلسوف آلمانی (1883-1818م.) بود كه بعد از ماركس، "فریدریش انگلس (1895-1825م.)"، "لنین" و "استالین" از رهبران كمونیسم بودند. بعد از درگذشت استالین (1953) "مالنكوف" ، "بولگانین" و "خروشچف" جانشین وی شدند. البته آراء ماركس و اِنگلس توسط نفوذ فلاسفه آلمانی مخصوصاً "هگل" و "فویرباخ" گسترش یافت.

15. لنینیسم: (12)
لنینیسم نوع دیگری از ماركسیسم است كه منسوب به "ولادیمیر ایلیچ لنین (7924-1870م.)" بنیانگذار رژیم كمونیست و پیشوای انقلاب اكتبر 1917 روسیه می باشد. لنین در اصول افكار ماركس تغییراتی داد به طوری كه مواردی بر آن افزود و عناصری از آن را حذف كرد، تا مناسب اوضاع جامعه روسیه گردد. و در ضمن عقاید لنین بعد از انقلاب و رسیدن به قدرت نسبت به قبل از انقلاب تغییر یافت.

16. استالینیسم: (13)
بعد از لنین "یوسف استالین (1953-1879م.)" ـ نخست وزیر و دبیر كل حزب كمونیست و دیكتاتور اتحاد شوروی سابق ـ روی كار آمد و در عقائد لنین اصلاحاتی انجام داد كه افكار او به نام استالینیسم مشهور گردید.

17. بولشویسم: (14)
بولشویسم عنوان ایدئولوژی حزب بولشویك به رهبری لنین بود. علت به وجود آمدن بولشویسم به خاطر اختلافی بود كه در حزب مخفی سوسیال دموكرات روسیه بر سر مسأله عضویت در حزب پدید آمد. به دنبال آن، حزب به دو گروه بولشویك (در زبان روسی به معنای اكثریت) به رهبری لنین، و منشویك (به معنای اقلیت) به رهبری "مارتوف" تقسیم شد. و لنین در سال 1918 نام حزب خود ر "حزب كمونیست سراسر روسیه (بولشویكها)" نهاد، و در سال 1925 به نام "حزب كمونیست سراسر اتحاد شوروی" و در سال 1953 به "حب كمونیست اتحاد شوروی" تغییر یافت.

18. پوپولیسم: (15)
پوپولیسم به معنای مردم باوری است. به اینكه هدف های سیاسی را باید بر اساس خواست مردم جدا از احزاب و نهادها پیش برد، و خواست مردم عین حق و اخلاق است. به عبارت دیگر هر چه مردم خواستند همان حق و اخلاق می باشد. كه در واقع بولشویسم تركیبی از ماركسیسم و پوپولیسم است.

19. بورژوا (16)
در قرون وسطا فردی از اهل شهر آزاد (بورگ) را كه نه ارباب بود و نه دهقان "بورژا" می نامیدند. در قرن های هفدهم و هجدهم ارباب ها و كارفرماها را در برابر كارگران و بازرگانان به این نام خطاب می كردند. در فرانسه عنوانی برای طبقه میانه سوداگر و پیشه ور یا شهرنشینانی كه بر ملاك دارائی از حقوق سیاسی برخوردار بودند اطلاق می شد، و اما در اصطلاحی سیاسی معنای خاص خودش را دارد.
بورژوازی در اصطلاح ماركسیستی به معنای سرمایه داران، سوداگران، پیشه وران و دارندگان مشاغل آزاد است. در برابر "پرولتاریا" (17) كه به كارگرانی گفته می شد كه هیچ وسیله تولیدی جز نیروی كار خود برای تأمین زندگی ندارند.

20. سوسیالیسم: (18)
واژه سوسیالیسم (جامعه باوری) در زبان فرانسه به معنای اجتماعی می باشد. و در انگلیسی (سوسیالیسم سیاستی كه هدف آن نظارت جامعه بر وسایل تولید و اداره‌ آنها به سود همگان است). البته این تعریف، یك تعریف جامع نیست، زیرا نظارت عمومی بر اموال و تولید معنای وسیعی دارد. امابهترین وجه اشتراك سوسیالیست برتری جامعه و سود همگانی بر نظریه فردگرایی و سود فردی است، كه سوسیالیسم به انواع متعددی مانند سوسیالیسم لیبرال، ماركسی، نوین، تكاملی، فابیان، صنفی و پارلمانتر و اقسام دیگر، تقسیم می شود.

21. كاپیتالیسم: (19)
كاپیتالیسم روشی است كه در آن وسائل عمده تولید به كمك سرمایه های شخصی فراهم شده و اموال به مالكیت صاحبان سرمایه باقی می ماند. در كاپیتالیسم كارگران به عنوان روز مزد اجیر صاحبان سرمایه اند، و تمام قدرت مالی در دست اشخاص معدودی در جامعه خواهد بود. در مقابل كاپیتالیسم، كمونیسم و لنینیسم و استالینیسم قرار دارد.

22. پپورتنیسم:
یكی از فِرَق مذهبی آمریكا است كه به ثروت اندوزی و سرمایه داری و تجارت ظالمانه مشروعیت می دهد. و این مسلك اصلی ترین عنصر فرهنگی و مذهبی تمدن آمریكایی است و با روح سرمایه داری آنان هماهنگ است.

23. ناسیونالیسم: (20)
عبارت است از اعتقاد به برتری یك ملت و قوم بر تمام ملل و اقوام دیگر و لزوم وفاداری مطلق و بدون هیچ قید و شرطی نسبت به قوم و ملت خود، و مباهات كردن هر قوم و قبیله نسبت به فرهنگ و زبان و نژاد خودش. بنابراین ناسیونالیسم (ملی گرایی) خود را از همه برتر و دیگران را پایین تر از خود می داند، كه به ناسیونالیسم اقتصادی و سیاسی تقسیم می شود.

24. انترناسیونالیسم: (21)
در برابر ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم قرار دارد كه معتقد است خیر و سعادت بشر اقتضا می كند كه ملت ها بدون در نظر گرفتن تعصب های قومی با هم همكاری داشته باشند.

25، آنارشیسم: (22)
در لغت یونانی به معنای حكومت است و آنارشی یعنی بدون حكومت. لذا در مسلك آنارشیسم حكومت را موجب مصائب و بدبختی های مردم می داند. و بنیاد آنارشیسم بر دشمنی با دولت می باشد. البته مخالف هرج و مرج هم هستند، اما به نظام و حكومتی فكر می كنند كه بر اساس همكاری آزاده پدید آید. و پیشوای آنارشیسم جدید پیرژوزف پرودون" (23) فرانسوی (اوایل قرن 19 م.) می باشد.

26. ایدآلیسم: (24)
ایدآلیسم (ایده آلیسم = Idealime) به معنای خیال پرستی است و ایدآلیست كسی را گویند كه معتقد است كه سیاست باید تابع آمال یا ایدآل های انسانی گردد. این مسلك در برابر "رئالیسم" یا واقع پرستی و اصالت دادن به واقع قرار دارد.

27. رئالیسم: (25)
همانطوری كه بیان شد رئالیسم (واقع پرستی و دنبال حقیقت بودن) در مقابل ایدآلیسم قرار دارد. رئالیست سعی دارد خود را با حقایق جهان و محیط جامعه وفق دهد و عوامل حقیقی را در حوادث دخالت دهد.

28. فئودالیسم: (26)
فئودالیسم یك سازمان بزرگ اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است كه در بسیاری از نقاط اروپا و خاور دور و خاور میانه در قرون وسطی، قبل از تشكیل دولت های ملی جدید وجود داشته است.
خصلت عمده در فئودالیسم آن است كه از طرف شاه هر قسمت از اراضی بزرگ به تصرف اشراف به نام فئودال در می‌آید، و آن زمین های بزرگ از طرف فئودال یا نمایندگانشان به كشاورزان اجاره داده می شود. و اشراف هم در مقابل این اجاره نسبت به كشاوزان آن منطقه اختیارات قضائی و حكومتی و مالی و سیاسی داشتند.
ولی در زمان حاضر فئودالیسم به كشوری گفته می شود كه عده ای از اشراف و مالكین املاكی را مالك می باشند و كشاورزان از حقوق سیاسی محروم اند، و یا به مقداری كم ازحقوق سیاسی و كشور بهره مند هستند.

29. فاكسیونالیسم: (27)
فاكسیون به معنای حزب است. این اصطلاح را "جورج واشنگتن" در آغاز استقلال آمریكا به جای پارتی (حزب) به كار برد. فاكسیونالیسم یعنی حزب پرستی و عقیده به لزوم وجود احزاب سیاسی و اتكاء دولت و حكومت با احزاب عامه كه آن را سیستم حزبی (پارتی سیستم) نیز می نامند. در مقابل كمونیسم كه تك حزبی است قرار دارد.

فرق پلورالیسم با فاكسیونالیسم آن است كه اصطلاح اولی عمومیت دارد و شامل عقیده به لزوم تعدد جمعیت و انجمن ها از هر قبیل اعم از مذهبی و فرهنگی و علمی و سیاسی و اقتصادی می باشد، در حالی كه فاكسیونالیسم تنها معتقد به تعداد احزاب سیاسی است.

30. مولتی پارتیسم (چند حزبی):
به معنای چند حزبی است كه در دموكراسی غرب تولد یافته است و در نظام سیاسی احزاب متعدد وجود دارد كه در قدرت سهیم هستند، و هیچ یك از این احزاب به اكثریت مطلق دست پیدا نمی كند، و كشور بر اساس چند حزبی اداره می‌گردد. و گاهی هم احزاب متعدد برای آنكه كرسی های بیشتری را در پارلمان به دست آورند، دست به ائتلاف می زنند. اما ائتلاف دائمی نیست ولی تعداد احزاب هم موجب ضربه به اقتدار ملی نمی شود.

31. ماتریالیسم: (28)
مكتب ماتریالیسم یا مادیت و اصالت را به ماده دادن، از مكاتب بسیار قدیم می باشد و تاریخ آن به زمان یونان قدیم می‌رسد. و عبارت است از اعتقاد به این كه تنها ماده وجود دارد و هر چه عنوان ماوراء الطبیعه و حالت متافیزیكی داشته باشد، مانند خدا، روح و فرشتگان وجود ندارد.

32. دوگماتیسم: (29)
دوگماتیسم آئینی است كه می گوید پذیرش موضوعی احتیاج به استدلال ندارد، و آن را باید بدون دلیل قبول كرد و بدون چون و چرا آن را از بدیهیات شمرد. و یا اینكه در عقیده از سنت سابق كوركورانه تقلید نمود.

33. دیالكتیك: (30)
این اصطلاح در فلسفه از طرف فلاسفه در معانی مختلف به كار رفته است. اما از نظر لغت دیالكت (Dialeet) به معنای زبان محلی، مكالمه، شیوه سخن و لهجه و اصطلاحات زبان ملت های مختلف به كار رفته است.
اما از نظر اصطلاحی هر كدام از فلاسفه معنای خاصی از آن را اراده كرده اند. سقراط به معنای مكالمه و فلسفی كردن هر موضوع به صورت سؤال و جواب به كار برده، افلاطون به معنای روش منطقی استعمال كرده است. هگل و ماركس این لفظ را مشابه هم استعمال كرده اند، با این فرق كه دیالكتیك هگل ایدالیسم است و دیالكتیك ماركس ماتریالیسم و توجه به مسائل مادی است. و برای دیالكتیك معانی متعددی ذكر نموده اند، به كتاب هایی كهدر این موضوع تألیف شده مراجعه نمایید.

34. رادیكالیسم: (31)
در لغت به معنای ریشه است و این كلمه از طرف لیبرال های انگلیسی در قرن 19 استعمال شد، كه مایل بودند به ریشه موضوعی نفوذ كنند، و طالب تجدید اساس كلیسا و خواستار انحلال مجلس اشراف و گاهی متمایل به لغو سلطنت بودند. اما این اصطلاح بیشتر در مورد كسانی اطلاق می شود كه از مؤسسات سیاسی و اجتماعی موجود ناراضی و عصبانی شده اند و درصدد تغییرات اجتماعی هستند.
ولی در جامعه امروزی به كسانی كه درصدد اصلاحات اساسی جهت بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی می باشند، رادیكال می گویند. اما در آمریكا این اصطلاح بیشتر درباره سوسیالیست ها و كمونیست ها اطلاق می شود. اما در اروپا در گروه های اصلاح طلب به كار می رود.

35. دموكراسی: (32)
اصطلاح دموكراسی از اصطلاحات تمدن یونان قدیم است، و حكومت مردم بر مردم را دموكراسی می نامیدند. اما در اصطلاح جدید عبارت از حكومت مردم كه با توجه به آراء اكثریت مردم از طریق انتخاب نمایندگان تشكیل می گردد، و اداره امور كشور در اختیار اكثریت آراء مردم قرار می گیرد. و دموكراسی به دموكراسی مستقیم (خالص) سیاسی، اقتصادی و صنعتی تقسیم می گردد.

36. سندیكالیسم: (33)
تریدیونیون یا اتحادیه های كارگری را در فرانسه سندیكا می نامند. سندیكالیسم نام یك مكتب سیاسی و هم، نام یك جنبش سیاسی انقلابی است كه بین سوسیالیسم و آنارشیسم سازشی به وجود می آورد.

37. ایدئولوزی: (34)
این كلمه فانسوی است كه مركب از "idee به معنای تصور و اندیشه + logie به معنای شناخت" می باشد. ایدئولوژی روشی از اندیشه است كه می خواهد هم جهان را توضیح دهد و هم دگرگون سازد. و اولین بار این واژه را دستوت دوتراسی (1836-1754) دانشمند فرانسوی به كار برد. و هدف او از این كلمه (اندیشه شناسی) یا (دانش ایده ها) بود. و گاهی هم به معنای سنجیده و ناسنجیده استعمال می شود. و در لغت فرانسوی به كسی كه در یك ایدئولوژی صاحب نظر است و جنبه مرجعیت دارد، ایدئولوگ گفته می شود.

38. اُپُوزیسیون: (35)
در زبان فرانسه به معنای مخالفت یا مخالفان، و در معنای وسنیع خودش عبارت است از كوشش اتحادیه ها، حزب ها، گروه‌ها، دسته ها و افراد برای دستیابی به هدف هایی كه در نظر دارند، و هدفشان مخالفت با اهداف دارندگان قدرت سیاسی، اقتصادی می باشد.

و اپوزیسیون در معنای محدود، نامی برای گروهی كه در نظام های حكومت پارلمانی به موجب قانون اساسی موجودیت آنها به رسمیت شناخته شده است، و در پارلمان گروهی را تشكیل می دهند كه به حكومت ارتباط ندارد و از دولت حمایت نمی كند اما خود را به قانون اساسی وفادار می دانند.
اپوزیسیون پارلمانی با شركت در گفت و گوهای مجلس و با شور قانونی، مطابق شرایطی كه قانون معین كرده در كار حكومت نظارت مستقیم دارد. افكار عمومی را در جریان می گذارد. مهمترین وظیفه اپوزیسیون آن است كه به انتخاب كنندگان امكانات انتخاب دیگری می دهد. اپوزیسیون مظهر حكومت احتمالی آینده است، و جزء مكمّل نظام های پارلمانی در كشورهایی مانند انگلستان، فرانسه و سوئد است كه معمولاً دو حزب اصیل در آنها وجود دارد كه به نوبت نقش حاكم و اپوزیسیون را به عهده می گیرند. اما در نظام های یك حزبی مانند آمریكا اپوزیسیون به صورت قانونی وجود ندارد.

39. مائوئیسم: (36)
به افكار مائوتسه تونگ (1976-1893) رهبر انقلاب كمونیستی چین درباره استراتژی جنگ انقلابی و سازگار كردن ماركسیسم - لنینیسم با اوضاع چین گویند. مائو علاوه بر اندیشه كمونیستی در چین، كانون مبارزه را از شهرها به روستاها و از كارگران در شهر به دهقانان در روستا انتقال داد. و مائو با ارتش دهقانی خود و با جنگ های چریكی در هدف خود در سال 1949 پیروز شد.

40. سكولاریسم: (37)
سكولر در زبان انگلیسی و فرانسوی به معنای دنیوی و آنچه كه مربوط به دنیا است می باشد. و از كلمه سكولوم به معنای امور دنیا مشتق و گرفته شده است. سكولاریسم به دنیاپرستی و امور مادی اصالت می دهد. و آنچه مربوط به غیر دنیا باشد، مانند مسائل معنوی و دین و مذهب را رد می كند. و مرادف با كلمه سپ تیسم است.

این اصطلاح ابتدا توسط جمعی شكاك و منكرین خداوند در انگلیس تحت نظارت "هولی اوك (Holyoake)" به وجود آمد. هولی اوك كه شاگرد "رابرت اوون" بود در واقع مؤسس این فكر بود.
سكولاریسم توسط تاجران و دلالان اقتصادی اروپا ترویج شد تا بتوانند با محو دین به اهدافشان زودتر برسند، و شعار سكولاریسم حرف دین از صحنه زندگی اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و هنری است. و بر اساس سكولاریسم دین از سیاست جدا است. لذا میرزا حسین خان سپهسالار صدر اعظم ناصرالدین شاه، روحانیت را از دخالت در امور سیاسی منع می‌كرد. (38)

41. لائیسم:
مسلكی است با دین و معنویت ضدیت دارد معادل معنای سكولاریسم می باشد.

42. پلورالیسم: (39)
پلورالیسم به معنای مسلك كثرت گرایی می باشد، كه پلورالیسم دینی نجات و رستگاری انسان را در یك دین و مذهب نمی داند. و معتقد است كه حقیقت مطلق، مشترك میان همه ادیان است. و در نتیجه پیروان تمام ادیان اهل نجات و رستگاری‌ند. قائلین به پلورالیسم گویند دین دارای قرائت های مختلف است و برداشت هر فردی از دین صحیح می باشد.
روشن است كه سرانجام این افكار منجر به تعطیل شریعت و معنویت خواهد شد. و این اندیشه به پلورالیسم اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و دینی تقسیم می شود. پدید آورنده پلورالیسم در این قرن های اخیر مونتسیكو بوده، و بعد از او استقلال‌طلبان آمریكا آن را پرورش داده اند و پلورالیسم در برابر مسلك مونیسم قرار دارد كه معتقد است كلیه جهان خلقت تابع یك اصل اند شبیه (وحدت وجودی) كه فلاسفه اسلامی قائل هستند.

43. لیبرالیسم: (40)
این اصطلاح از واژه لییرال مشتق شده و دارای ریشه فرانسوی لیبر به معنای آزاد است. این مسلك زندگی انسان را فقط درهمین دنیا می داند. و می گوید: آزادی انسان نامحدود است و هیچ نیرو و منبعی نمی تواند او را مقید كندو بایدها و نبایدهایی را برای او تعیین كند. به عبارت دیگر چیزی به عنوان دین نمی تواند برای بشر تعیین سرنوشت كند و برای او شی ای را حلال یا حرام نماید.
لیبرالیسم به دو قسمت اصلی، لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی تقسیم می شود و این مسلك در اواخر قرن 18 در انگلیس ظهور پیدا كرد و از مؤسسین آن "جرمی بنتهام، جیمز میل. جان استورات میل، توماس هیل گرین" می باشند. و می توان لیبرالیسم را اُمانیسم عقل گرا یا خود مختاری امانیستی نامید كه در آن انسان خود مختار است. در واقع لیبرالیسم اندیشه انسان محوری می‌باشد.

44. اباحی گری:
اباحه گری به معنای نفی حلال و حرام الهی و پایبند نبودن به دستور دین در زندگی فردی و اجتماعی می باشد. و این فكر در راستای نشر بی دینی و ترویج بی بند و باری در بین مردم قدم بر می دارد. و این فكر نتیجه لیبرالیسم است.

45. اُمانیسم (انسان گرایی):
در مسلك امانیسم (انسان مداری) انسان جای خداوند می نشیند و تكیه گاه تشخیص ارزش ها را خود انسان می داند، و خداوند را برای برطرف شدن دردهای روحی بشر و برآورده كردن نیازهای بشر می باشد و حضرت حق تعالی از خود اصالتی ندارد.

46. اندیویدوالیسم (فردگرایی):
به معنای اصالت دادن به فرد است و معتقدند كه سعادت یك فرد و سودجویی او باعث سعادت جامعه می گردد.

47. اگزیستانسیالیسم:
مكتبی كه معیار كمال انسان را فقط در آزادی او می داند، و معتقد است كه تنها موجودی كه آزاد آفریده شده انسان می‌باشد و محكوم هیچ جبر و ضرورت و تحمیلی نیست و هر چیزی كه بر ضد آزادی و منافات با آن داشته باشد، انسان را از انسانیت خارج می نماید. و اگر انسان خود را وابسته و متعلق و بنده چیزی نماید از انسانیت خارج شده است. و پیروان این اندیشه می گویند اعتقاد به خداوند نوعی اسارت و مانع رشد بشر است.

48. رفرمیسم:
تفكری است كه قلمرو دین را تنها رابطه انسان و خداوند می داند و دین را از صحنه اجتماعی و سیاسی حذف می كند، این مسلك و سكولاریسم هر دو در جهت حذف دین گام بر می دارند.

49. پوزیتیویسم اخلاقی:
پیروان آن عقیده دارند كه ارزش های اخلاقی واقعیت عقلانی ندارد و خوب و بد تابع آراء مردم است. اگر مطلبی را امروز گفتند خوب است آن مطلب ارزش می شود، و اگر فردا همان مطلب را گفتند بد است، آن موضوع خوب، بد و ناپسند می‌شود.

50. پوزیتیویسم:
پیروان مسلك اعتقاد دارند انسان فقط از طریق حس، علم پیدا می كند و مادیات و امور طبیعی را درجه بندی كرده اند و می گویند هر چیزی كه بیشتر قابل لمس وحس باشد، بیشتر مورد توجه انسان است.

51. مدرنیسم:
كلمه مدرن را رومیان نخستین بار در قرن ششم میلادی از ریشه Modo (به تازگی) گرفتند، و در فارسی به معنای نو می‌باشد. اما در اصطلاح به معنای نو شدن ابزار می باشد و مبنای نهائی بشر و سعادت او فقط علم است، و پیروان این اندیشه معتقدند كه باید علم را به جای دین قرار داد. وسایل جدید، شناخت و ذهنیت ها و روان شناسی تازه انسان جایگزین روش‌های قدیمی گردد.

امروزه روش های جهانی دیگر با مردم دیگر كه دارای روحیات دیگری بوده اند جوابگوی نسل جدید نیست، و باید به فرهنگ، تاریخ، فلسفه و زبان نگاهی دیگر انداخت.

52. پست مدرنیسم:
این مسلك می گوید انسان به دلیل وابستگی به فرهنگ، زبان، آداب و رسومش نمی تواند به آنها از دیده برتری نگاه كند و نمی توان داوری كرد كه كدام فرهنگ غرب است.

53. پروتستانتیسم لیبرال:
این دیدگاه متأثر از مدرنیسم است كه اساس دین را تجربه دینی اشخاص می داند، و در اینكه عقل می تواند در مسائل الهیات اظهار نظر كند، شك دارند.

54. مونارشی: (41)
به معنای رژیم سلطنتی ای است كه در آن پادشاه قوای سه گانه را شخصاً در دست دارد. و معمولاً به شكل موروثی یا با زور به قدرت می رسد، و شاه خود را بالاتر از قانون می داند.

55. كنستیتوسیونال:
به معنای سلطنت مشروطه است كه قدرت پادشاه محدود است، و مجلس شاه را در انجام وظایفش یاری می كند. مجلس قوانین را وضع می كند و پس از تأیید پادشاه برای اجراء در اختیار قوه مجریه قرار می گیرد.

56. موبوكراسی:
به حكومتی كه در دست مردمان نالایق و خودسر كه از عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دور هستند می باشد، موبوكراسی گویند.

57. سمپوزیوم:
به جلسه ای كه برای بحث و تبادل نظر درباره موضوعی مشخص كه مورد علاقه شركت كنندگان است گفته می شود.

58. رومانتیسم:
جنبش هنری، ادبی و فلسفی كه از اواخر قرن 18 در اروپا شكل گرفت، و تا اواسط قرن 19 استمرار یافت و این حركت در مقابل نهضت كلاسیك جدید است كه بر طبیعت تأكید دارد و به وجود عاطفه و احساس و خیال تأكید می كند.

59. لابیگری: (42)
در زبان انگلیسی به معنای سرسرا می باشد. اما در اصطلاح سیاسی آمریكا به معنای نفوذ در قوه قانوگذاری (از راه تماس با دو مجلس و زیر نفوذ آوردن آنها) و نظر خود را از این طریق اعمال كردن است.

60. فیمینیسم (زن سالاری): (43)
مركب از دو كلمه Feminine به معنای مؤنث و زنانه با پسوند ism می باشد كه اولین بار در سال 1837 وارد لغت فرانسوی شد. و در اصطلاح به آنچه در قرن نوزدهم در آمریكا تحت عنوان جنبش زنان معروف بود گفته می شود. و قبل از آن در قرن هفده در انگلیس نداهای فمینیسی بوده است.
غرب با ترویج فرهنگ زن گرایی و با كشاندن زنان به كارخانه ها و كارگاه ها به تجارت بازار سرمایه داری رونق خاصی داد، و در نتیجه تباهی و از بین رفتن هویت زن و فروپاشی كانون خانواده را به همراه داشت.
این مطالب از كتاب هایی مانند: مكتب های سیاسی، دانشنامه سیاسی، نفوذ و استحاله، تحلیل و نقد پلورالیسم دینی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، فرهنگ حییم، فرهنگ عمید، فرهنگ دهخدا و ... گرفته شده است.

ایسم ها

  • ابسوردیسم
  • اگزیستانسیالیسم
  • امپریالیسم
  • انسان‌گرایی (اومانیسم)
  • ایجیسم
  • ایدئالیسم
  • پسانوگرایی (پُست‌مدرنیسم)
  • تکثرگرایی
  • تمامیت‌خواهی (توتالیتاریسم)
  • تومیسم
  • حکمت متعالیه
  • رمانتیسم
  • سوسیالیسم
  • طبیعت‌گرایی (ناتورالیسم)
  • عمل‌گرایی (پراگماتیسم)
  • فراواقع‌گرایی (سوررئالیسم)
  • فلسفهٔ اشراق (حکمت اشراق)
  • فمینیسم
  • فئودالیسم
  • کاپیتالیسم
  • کمونیسم (حزب کارگر)
  • ماده‌گرایی (ماتریالیسم)
  • مارکسیسم
  • معتزله
  • نهیلیسم
  • نوگرایی (مدرنیسم)
  • نومینالیسم
  • واقع‌گرایی (رئالیسم)
  • نوتومیست‌ها
  • پوزیتیوست‌ها
  • اتئیسم
  • حکمت اشراق
  • دئیسم
  • تئیسم
  • ندانم گرایی (آگنوستیکیسم)
  • آنارشیسم
  • فاشیسم
  • ناسیونالیسم
  • پوزیتیویسم
  • جبرگرایی
  • تاچریسم
  • نئولیبرالیسم
  • سکولاریسم
  • نازیسم
  • پوپولیسم
  • سوفیسم

نیهیلیسم:پوچ گرایی

نظام تربیتی کشورهای کمونیستی

کمونیسم و تعلیم و تربیت

تعلیم وتربیت در دنیای کمونیسم یک نوع عادت دادن یا شرطی کردن است. یک سلسله اصول و عقاید به عنوان اصول ثابت و قطعی از سوی مارکس، انگلس و لنین ارائه شده است. کمونیستها باید این اصول را مطالعه کنند و آنها را به عنوان اصول «علمی» و غیر قابل تردید بپذیرنبحث از نظام تربیتی کشورهای کمونیستی مستلزم تألیف چند کتاب قطور است. هدف ما در این کتاب ذکر پاره ای از اصول و روشهای تربیتی مکتبها یا نظامهای اعتقادی مختلف است. با اینکه اندیشه های تربیتی ماکارنکو را نمی توان نتیجه اعتقاد او به مارکسیسم تلقی کرد معذلک او به عنوان یک مربی کمونیست چند کتاب در تعلیم وتربیت نوشته است. پاره ای از کتابهای ماکارنکو به فارسی ترجمه شده است. ما کارنکو ضمن اینکه در برخورد به کودکان در مراکز تربیتی از تجربیات خود استفاده می کرد معذلک از بعضی جهات تحت تأثیر افکار مارکس و سازمانهای وابسته به حزب کمونیست شوروی قرار داشت. در این بخش پس از ذکر چند نکته درباره اندیشه های تربیتی در مکتب کمونیسم به بررسی افکار ماکارنکو در تعلیم و تربیت می پردازیم.


تعلیم وتربیت در دنیای کمونیسم یک نوع عادت دادن یا شرطی کردن است. یک سلسله اصول و عقاید به عنوان اصول ثابت و قطعی از سوی مارکس، انگلس و لنین ارائه شده است. کمونیستها باید این اصول را مطالعه کنند و آنها را به عنوان اصول «علمی» و غیر قابل تردید بپذیرند. معمولا در هر زمان محافل رسمی حزب معرف این اصول هستند و افراد منضبط و وفادار به حزب باید اصول و مبانی مکتب را بصورتی که محافل رسمی ارائه میدهند قبول کنند. در یکی از کنگره های تربیتی بین المللی که نمایندگان کشورهای مختلف شرکت داشتند موضوع بحث رشد شخصیت از طریق تعلیم وتربیت بود. نماینده آلمان شرقی نظریات خود را ارائه داد و از حضار خواست که در صورت تمایل گفته های او را مورد انتقاد قرار دهند من به او گفتم شما در فعالیتهای آموزشی خود از شاگردان می‌خواهید که ایدئولوژی یا نظام اعتقادی شما را بپذیرند. از سوی دیگر، اساس تعلیم وتربیت پرورش نیروی تفکر و تعقل است. فرد خود باید به بررسی اصول بپردازد وبا استفاده از نیروی تفکر به پذیرش اصول اقدام کند. در امریکا نیز با گسترش نفوذ مکتب سلوک و رفتار و اشاعه آموزش برنامه ای، کار اصلی معلمان ارائه مطالب و انتقال مطالب به ذهن شاگردان است. بعضی از مربیان بزرگ امریکایی، آموزش برنامه‌ای را غیر تربیتی ویک نوع عادت دادن تلقی می کنند. شما که از افراد انتظار دارید اصول را بدون چون و چرا بپذیرند چگونه می توانید از تعلیم وتربیت بحث کنید. به عبارت دیگر، تحمیل اصول یک مکتب یا ایدئولوژی چگونه با تعلیم وتربیت که اساس آن بر فهم و تعقل استوار است قابل تلفیق می باشد. نماینده آلمان شرقی که مسؤولیت خطیری نیز در سازمان تربیتی کشور خود داشت در جواب من گفت: «ما کسی را به خاطر نپذیرفتن ایدئولوژی تنبیه نمی کنیم و ایدئولوژی ما علمی است.» در تعلیم وتربیت ما با فهم و بصیرت سروکار داریم. آنچه به فرد آموزش داده میشود باید از سوی فرد فهمیده شود. فرد باید خود مفهوم موضوع مورد آموزش را درک کند و ارتباط مطالب مورد بحث را با موضوع و اجزاء مطالب و بالاخره نتیجه حاصل از بحث را در یک طرح روشن ببیند و بتواند بیان کند. در عین حال، یاد گیرنده باید مطالب مورد بحث را تحت بررسی و تعقل قرار دهد. او باید به ارزیابی اصول یا مطالب ارائه شده بپردازد و آنگاه نسبت به پذیرش یا رد آن اقدام کند.

در مقابل تعلیم و تربیت، عادت دادن قرار دارد. معمولا در لغت انگلیسی Education به معنای تعلیم و تربیت و Training به معنای عادت دادن است. در عادت دادن به جای فهم، جریان شرطی شدن قرار دارد. صرف مجاورت با تکرار دو امر، عنوان یا موضوع و مطالب مربوط یا ارائه واکنشی از طرف یادگیرنده و بدست آوردن پاداش کافی است که مطلبی را به ذهن فرد منتقل کند. اگر فرد بتواند عناوین اصول مورد بحث و محتوای هر اصل را که در سایه تکرار به ذهن سپرده بیان نماید، در اصطلاح مکتب رفتار، او اصول مورد بحث را فرا گرفته است. علاوه بر جریان شرطی، فردی که تحت آموزش قرار دارد اصول یا مطالب را به همان صورتی که ارائه شده می پذیرد در این مرحله به جای تعقل، تلقین یا تحمیل اصل یا نظریه پایه آموزش را تشکیل می دهد. معلم مطلبی را ارائه میدهد و شاگرد تحت تلقین معلم مطلب ارائه شده را بدون تعقل و بررسی می پذیرد. در این نوع آموزش فهم و تعقل اساس کار را تشکیل نمی دهد. بنابراین در عادت دادن خلاقیت نیز مطرح نیست.در امریکا نیز با گسترش نفوذ مکتب سلوک و رفتار و اشاعه آموزش برنامه ای، کار اصلی معلمان ارائه مطالب و انتقال مطالب به ذهن شاگردان است. بعضی از مربیان بزرگ امریکایی، آموزش برنامه‌ای را غیر تربیتی ویک نوع عادت دادن تلقی می کنند.

همانطور که در بالا گفته شد، قطعی تلقی کردن اصول مارکسیسم و در عین حال، طرح این اصول به عنوان اصول علمی و مدلل و القاء این اصول به شاگردان ارزش کار تربیتی مربیان کمونیست را کاهش میدهد. گسترش مدارس در کشورهای کمونیستی و ریشه کن کردن بی سوادی و اشاعه آموزش حرفه ای و تربیت پزشک، مهندس، معلم در مدارس کشورهای کمونیستی و اقداماتی که در این زمینه صورت میگیرد قابل توجه است اما آنجا که از هدفهای اساسی تربیتی و روش آموزش بحث بمیان می آید مشکلات تربیتی نظامهای آموزشی در کشورهای کمونیستی آشکار می گردد.

تصویر استالین

تفکر همه چیز دروغه

قدیم‌ترها حقیقت را به آب تشبیه می‌کردند که هر چقدر هم که گل‌آلود شود، نهایتا دوباره شفاف می‌شود. این روزها ولی ظاهرا وقت تجدید نظر در این تشبیه قدیمی فرا رسیده؛ در عصر اینترنت و اکوسیستم جدید اطلاع‌رسانی، حقیقت مثل تصویری است که از میان هزاران فیلتر عبور کرده و هرکدام از فیلترها، لایه‌ای از آن را دستکاری کرده‌اند. سه سال پیش، وقتی ترجمه کتاب «دستکاری در رسانه‌های اجتماعی» را آغاز کردم، تصورم این بود که صرفاً با متنی درباره تکنیک‌های تبلیغاتی جدید روبرو هستم. اما هر چه جلوتر رفتم، متوجه شدم که موضوع فراتر از تبلیغات است و با پدیده‌ای مواجهیم که دارد بنیان‌های درک ما از واقعیت را دگرگون می‌کند.

امروز که چاپ سوم این کتاب منتشر شد، نه تنها هشدارهای نویسندگان درباره اکوسیستم اطلاعات محقق شده، بلکه ماجرای «دستکاری» با ظهور چت‌بات‌های هوشمند و فناوری‌های تولید محتوای مصنوعی، وارد مرحله ترسناک‌تری شده است. امروز دیگر صحبت از «اخبار جعلی» یا «دستکاری افکار عمومی» کافی نیست؛ ما با چالشی بنیادی‌تر مواجهیم: چطور می‌توان در دنیایی که مرز میان واقعی و مجازی، حقیقی و ساختگی، هر روز کمرنگ‌تر می‌شود، به فهمی مشترک از واقعیت رسید؟

این روزها وقتی با یک تصویر، یک خبر یا یک روایت روبرو می‌شویم، پرسش کلیدی دیگر فقط این نیست که آیا آن محتوا واقعی است یا ساختگی. مسئله بسیار پیچیده‌تر شده؛ حتی اگر یک محتوا در اصل واقعی باشد، وقتی در بستری از روایت‌های ساختگی منتشر می‌شود، معنای اصلی خود را از دست می‌دهد و به بخشی از یک جریان گسترده‌تر دستکاری واقعیت تبدیل می‌شود. این همان چیزی است که امروز به آن آلودگی اطلاعاتی» می‌گویند؛ وضعیتی که در آن، حجم عظیمی از داده‌های درست و نادرست چنان درهم تنیده‌اند که تشخیص سره از ناسره تقریباً ناممکن شده است.

در طول سالهای گذشته که درگیر ترجمه و پژوهش در این حوزه بوده‌ام، تحولی شگرف در عرصه دستکاری واقعیت رخ داده است. اگر تا دیروز «ترول‌فارم‌ها» و «کارخانه‌های تولید خبر جعلی» تهدید اصلی بودند، امروز با اکوسیستمی از الگوریتم‌های هوشمند مواجهیم که نه فقط اطلاعات را دستکاری می‌کنند، بلکه خودِ فرایند ادراک ما را هدف گرفته‌اند.

آنچه هر روز در شبکه‌های اجتماعی می‌بینید، نه یک جریان تصادفی اخبار و اطلاعات، بلکه محتوایی است که با دقتی باورنکردنی برای شما شخصی‌سازی شده است. الگوریتم‌ها می‌دانند شما به چه موضوعاتی علاقه دارید، چه دیدگاه‌هایی را می‌پسندید و حتی در چه ساعاتی بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گیرید. اینجاست که «حباب اطلاعاتی» تشکیل می‌شود و نمی‌گذارد درک واقع‌بینانه‌ای از دنیای اطراف خود داشته باشید.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که در برخی رویدادهای سیاسی مهم، تا ۶۰ درصد محتوای منتشر شده در توییتر توسط روبات‌ها تولید یا بازنشر می‌شود. این روبات‌ها که هر روز هوشمندتر می‌شوند، می‌توانند احساسات انسانی را شبیه‌سازی کنند، در مباحثات شرکت کنند و حتی روابط عاطفی ایجاد کنند. نتیجه این وضعیت، شکل‌گیری «توهم اجماع» است که در آن، کاربران تصور می‌کنند با جریانی طبیعی از افکار عمومی روبرو هستند، در حالی که در واقع با شبکه‌ای پیچیده از روبات‌ها و الگوریتم‌ها تعامل می‌کنند.

این وضعیت در جامعه ما ابعاد پیچیده‌تری دارد. ما در شرایطی با پدیده دستکاری سیستماتیک واقعیت روبرو شده‌ایم که هنوز سازوکارهای رسانه‌های اجتماعی را به درستی نمی‌شناسیم. الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی با شناسایی موقعیت جغرافیایی، رفتار، علایق و شبکه ارتباطی کاربران، محتوا را برای آنها شخصی‌سازی و پالایش می‌کنند. اما کاربر ایرانی به دلیل استفاده از فیلترشکن، مدام موقعیت جغرافیایی و هویت دیجیتال متغیری دارد. این وضعیت، کاربر ایرانی را بیش از پیش در معرض محتوای نامرتبط، گمراه‌کننده یا دستکاری‌شده قرار می‌دهد. در عین حال، غیرقابل انکار است که در فضای مجازی ایران، شبکه‌های سازمان‌یافته تولید و توزیع محتوا فعالیت گسترده‌ای دارند. این محتواها اغلب با هدف تشدید قطبی‌شدن جامعه، برجسته‌سازی اختلافات و ایجاد شکاف‌های اجتماعی طراحی می‌شوند. نتیجه این وضعیت، شکل‌گیری نوعی «واقعیت موازی» است؛ جایی که هر گروه اجتماعی روایت خود از حقیقت را دارد و با آن زندگی می‌کند.

امروزه فراتر از انتشار اخبار جعلی یا اطلاعات گمراه‌کننده با تغییر در شیوه درک و فهم واقعیت مواجهیم. وقتی هر رویداد اجتماعی یا سیاسی، بلافاصله با انبوهی از روایت‌های متناقض احاطه می‌شود، مرجعیت‌های سنتی اعتبارسنجی اطلاعات - از رسانه‌های حرفه‌ای گرفته تا نهادهای علمی و دانشگاهی - کارکرد خود را از دست می‌دهند.

این وضعیت به ویژه برای جوامعی مانند ایران که در حال گذار هستند، پیامدهای عمیق‌تری دارد. در شرایطی که جامعه برای حرکت به سمت توسعه نیازمند گفت‌وگوی اجتماعی سازنده است، دستکاری سیستماتیک واقعیت می‌تواند هر تلاشی برای ایجاد همبستگی را خنثی کند. وقتی گروه‌های مختلف اجتماعی نه تنها بر سر راه‌حل‌ها، بلکه حتی بر سر تعریف مسائل هم توافق ندارند، چگونه می‌توان به سمت حل مشکلات حرکت کرد؟

نمونه روشن این وضعیت را می‌توان در مباحث مربوط به مسائل اقتصادی دید. امروز حتی بر سر آمارهای پایه‌ای مانند نرخ تورم یا رشد اقتصادی، روایت‌های متناقض متعددی وجود دارد. هر گروه سیاسی یا اجتماعی، با استناد به منابع و داده‌های خاص خود، تصویری کاملاً متفاوت از واقعیت ارائه می‌دهد. در چنین شرایطی، طبیعی است که گفت‌وگو درباره راه‌حل‌های اقتصادی عملاً به بن‌بست می‌رسد.

مسئله دیگر، تضعیف اعتماد اجتماعی است. وقتی شهروندان مدام در معرض اطلاعات متناقض قرار می‌گیرند و نمی‌توانند به هیچ منبعی اعتماد کنند، نوعی بدبینی فراگیر شکل می‌گیرد. این بدبینی تنها محدود به رسانه‌ها یا نهادهای رسمی نمی‌شود، بلکه به روابط میان‌فردی نیز سرایت می‌کند. در نتیجه، سرمایه اجتماعی که مهم‌ترین عامل توسعه جوامع است، به تدریج فرسایش می‌یابد.

در چنین شرایطی، راه برون‌رفت چیست؟ قاعدتا برخلاف آنچه برخی سیاستگذاران تلاش می‌کنند، نمی‌توان و نباید به دوران پیش از انقلاب دیجیتال بازگشت. راه‌حل نه در انکار فناوری‌های نوین، بلکه در فهم عمیق‌تر آنها و ایجاد سازوکارهای جدید برای مواجهه با چالش‌های تازه است.

گام اول بازتعریف مفهوم سواد رسانه‌ای است. اینکه شهروندان بتوانند اخبار جعلی را تشخیص دهند، دیگر کافی نیست؛ آنها باید درک عمیق‌تری از سازوکارهای شکل‌گیری افکار عمومی در عصر دیجیتال پیدا کنند. باید بدانند چطور الگوریتم‌ها کار می‌کنند، چگونه محتوا در شبکه‌های اجتماعی توزیع می‌شود و چطور می‌توان در چنبره حباب‌های اطلاعاتی گرفتار نشد.

گام دوم، تقویت نهادهای مستقل راستی‌آزمایی و اعتبارسنجی اطلاعات است. جامعه به مراجع قابل اعتمادی نیاز دارد که فارغ از منافع سیاسی و اقتصادی، به بررسی دقیق اطلاعات بپردازند. این نهادها باید با شفافیت کامل کار کنند و روش‌شناسی خود را در معرض نقد عمومی قرار دهند.

در ایران ما همزمان باید هم با چالش‌های جهانی عصر پساحقیقت دست و پنجه نرم کنیم و هم مسائل خاص خودمان را داریم. مراقبت از حقیقت و جلوگیری از دستکاری افکار عمومی در چنین شرایطی دشوار است. با این وجود، با درک عمیق‌تر از ماهیت تحولات کنونی و تلاش برای یافتن راه‌حل‌های متناسب با شرایط خودمان، امکان سیاستگذاری اثربخش وجود دارد. آنچه امروز با آن روبرو هستیم، فراتر از یک چالش فنی یا رسانه‌ای است. ما در مرحله‌ای از تحول اجتماعی و سیاسی قرار داریم که توانایی رسیدن به درکی مشترک از واقعیت، به طور فزاینده‌ای دشوار شده است. بازاندیشی در مفاهیم بنیادی مانند حقیقت و واقعیت، و یافتن راه‌های تازه برای گفت‌وگو و تفاهم، شاید مهم‌ترین وظیفه‌ای است که در این عصر پیش روی همه ما قرار دارد.

*روزنامه‌نگار و پژوهشگر رسانه

توقع نداشتن از دیگران

برای خودتان انجام دهید و در ازای آن انتظاری نداشته باشید. به این ترتیب، ناامید نمی‌شوید و احساساتتان جریحه‌دار نمی‌شود. در بخشی از کتاب آیین زندگی به این موضوع اشاره می‌شود که خوبی کردن بدون انتظار جبران، تا چه حد سبب احساس لذت در شما می‌شود. پس خوب باش چون دوست داری خوب باشی نه چون مجبور به خوب بودن هستی!

۳. از مردم انتظار نداشته باشید که ذهن شما را بخوانند

اگر احساسات و حرف‌های خود را به دوستتان نگفته‌اید، به هیچ وجه انتظار نداشته باشید او ذهن شما را بخواند. یادتان باشد با یک آدم عادی در ارتباط هستید، نه یک جادوگر یا ذهن‌خوان! دن آریلی در کتاب بی منطقی های هر روز ما اشاره می‌کند که انتظارات، چگونه بر نحوه رفتار و کارهای ما تاثیر می‌گذارند. پس با آدم‌ها از احساسات خود بگویید نگذارید انتظار بی‌جای شما، تعیین‌کننده رفتار شما شود.

۴. مشاوره بخواهید

اگر فکر می‌کنید که انتظارات غیر واقعی که اخیرا داشتید مشکلات زیادی برای شما به وجود آورده است، بهتر است با یک مشاور یا یکی از عزیزان مورد اعتماد خود صحبت کنید و از آن‌ها راهنمایی بخواهید. از تجربیات آن‌ها درس بگیرید و راه‌های جدیدی برای مقابله با مشکلاتی که با آن رو‌به‌رو هستیدکشف کنید. نویسنده کتاب شاید نیاز داری با یک نفر حرف بزنی معتقد است برای تغییر کردن باید احساسات خود را بیرون بریزید. پس از حرف زدن نترسید. مشاوره خواستن از دیگران برای کنترل انتظارات بی جا

۵. به دیگران کمک کنید

بهترین راه برای جلوگیری از داشتن توقع بیش از حد از دیگران، این است که تلاش خود را روی کمک بر دیگران، بدون این‌که انتظاری در عوض آن داشته باشید متمرکز کنید. برای کمک به دیگران داوطلب شوید. خواهید دید که به مرور، هم احساس بسیار خوبی می‌کنید و هم توقع و انتظارات بی جا از دیگران در وجود شما کم‌رنگ می‌شود.

چگونه انتظار بیش از حد از دیگران را به انتظاری معقول تبدیل کنیم؟

یکی از موارد راز آرامش درون تنظیم انتظارات از دیگران است. انتظار بیش از حد از دیگران می‌تواند سبب آزار خود فرد و دیگران شود. در ادامه ۱۰ مورد از توقع و انتظارات بی‌جا را که بهتر است همه ما از آن‌ها دست برداریم، با هم مرور می‌کنیم.

۱. از دیگران انتظار نداشته باشیم که همیشه با ما موافق باشند

هیچ‌کس موظف نیست که همیشه با ما موافق باشد یا در کنار ما باشد. همه ما عقاید و باورهای خودمان را داریم و حق نداریم آن‌ها را به دیگران تحمیل کنیم. تعاملات روزانه، معاملات جدی و محیط‌های کاری، مملو از موقعیت‌هایی است که ممکن است دیگران در تصمیمی با ما موافق نباشند. اگر انتظار داشته باشیم که دیگران همیشه با ما موافق باشند، زندگی سختی در پیش خواهیم داشت، زیرا این اتفاق هیچ‌وقت نخواهد افتاد.

۲. از دیگران انتظار نداشته باشیم کامل و بی‌نقص باشند

اگر انتظار کامل و بی‌نقص بودن از افراد داشته باشیم، همواره ناامید خواهیم شد. هیچ‌کس کامل نیست. چه خودمان، چه دوست صمیمی ما که اکثر اوقاتمان را با او می‌گذرانیم، چه شریک عاطفی‌مان و چه حتی پدر و مادرمان که معمولا سمبل قهرمان هستند هم کامل و بی‌نقص نیستند. پس انتظار بی‌نقص بودن دیگران، تنها باعث ناامیدی و ناراحتی دائمی خودمان می‌شود و هیچ نتیجه دیگری در بر ندارد.

۳. از دیگران انتظار نداشته باشیم که به مشکلات ما اهمیت دهند

همدلی یکی از بزرگ‌ترین موهبت‌هایی است که می‌توانیم در زندگی دریافت کنیم. این‌که بدانیم کسانی هستند که به مشکلات ما اهمیت می‌دهند و با ما همدل هستند مشکلات را برای ما آسان‌تر می‌کند. اما این‌که مدام از مشکلات خود به اطرافیانمان بگوییم و توقع داشته باشیم همه اطرافیانمان به مشکلات ما اهمیت دهند، اشتباه محض است. این کار هم ما را در چشم آن‌ها حقیر نشان می‌دهد و هم دیگران کم‌کم شروع به نادیده گرفتن ما می‌کنند.

۴. از دیگران انتظار نداشته باشیم ما را تشویق و تمجید کنند

هر شخصی برای پیشرفت و انگیزه بیشتر نیاز به تشویق و تمجید دارد و ما به هیچ عنوان منکر این موضوع نیستیم. اما نباید دائما انتظار تشویق و تایید شدن از سوی دیگران را داشته باشیم و اگر تشویق نشدیم خشمگین یا گله‌مند شویم. در دنیای امروز، افراد به قدری درگیر مسائل خود هستند که شاید حتی اگر کاری برای آن‌ها انجام دهیم هم وقت نکنند از ما تشکر کنند. پس بهتر است هر کاری که انجام می‌دهیم به خاطر خود کار باشد و انتظار تشویق نداشته باشیم.  انتظار تشویق و تأیید مدام از دیگران، انتظار بی جایی است.

۵. از دیگران انتظار نداشته باشیم ما را درک کنند

بسیاری از ما انتظار داریم مردم همواره ما را درک کنند و اگر این کار را انجام ندهند از آن‌ها دلگیر می‌شویم. این انتظار بی‌جا تنها سبب سرخوردگی و تنهایی بزرگی در ما می‌شود و جز این، هیچ نتیجه دیگری در بر ندارد. این‌که افرادی وجود داشته باشند که ما را درک کنند حس بسیار خوبی است؛ اما همان آدم‌ها هم در موقعیت‌هایی ممکن است نتوانند ما را درک کنند. ما باید این واقعیت را بپذیریم و مردم را به این دلیل که ما را درک نمی‌کنند سرزنش نکنیم.

۶. از دیگران انتظار نداشته باشیم همیشه خوش‌اخلاق باشند

همه افراد کره زمین روزهایی از زندگی خود با مشکلاتی رو‌به‌رو می‌شوند که ممکن است اخلاق و رفتار آن‌ها را تحت تاثیر قرار دهد. البته که بداخلاقی یا بی‌ادبی اگر جزو صفات یک فرد باشد نمی‌توان و نباید با آن کنار آمد. اما اگر دوست یا همکار ما که همیشه خوش رفتار بوده، روزهایی بی‌حوصله یا بداخلاق می‌شود، نباید از او دلگیر شویم و انتظار داشته باشیم همیشه خوش‌رفتار باشد. اگر انتظار داشته باشیم همه همیشه خوش‌اخلاق باشند، خودمان در انتها ناامید و خشمگین می‌شویم؛ زیرا چنین چیزی غیرممکن است.

۷. از دیگران انتظار نداشته باشیم مشکلات مالی ما را برطرف کنند

تقریبا همه ما در طول زندگی با مشکلات مالی دست‌وپنجه نرم کرده‌ایم و روزهایی داشتیم از نظر مالی به کمک دیگران نیازمند بودیم. هنگامی‌که چنین اتفاقی می‌افتد بسیاری از مردم هستند که در نقش فرشته نجات ظاهر می‌شوند و در رفع مشکلات مالی به کمک ما می‌آیند. اما ما نباید در رفع این نیاز از کسی توقع و انتظارات بی جا داشته باشیم. هیچ‌کس جز خود ما مسئول مشکلات زندگی‌مان نیست و این توقع بی‌جا تنها سبب آزار خودمان و دیگران می‌شود.

۸. از دیگران انتظار نداشته باشیم ما را دوست داشته باشند

بعید است فردی در دنیا وجود داشته باشد که دلش نخواهد دیگران او را دوست داشته باشند؛ خصوصا اگر کسانی باشند که ما آن‌ها را دوست داشته باشیم حتما توقع داریم که حس آن‌ها هم متقابل باشد. اما در مواردی این اتفاق نمی‌افتد و سبب خشم و ناراحتی ما می‌شود. محمد گودت در کتاب حل موانع شادی اشاره می‌کند که یکی از قدم‌هایی که به سمت شادتر بودن می‌توان برداشت عشق بدون قید و شرط و بدون توقع است. بهترین گزینه این است که بپذیریم در چشم همه دوست‌داشتنی نیستیم و انتظار چنین چیزی از اساس اشتباه است.

۹. از دیگران انتظار نداشته باشیم با اعتقادات مذهبی ما همسو باشند

حتما این جمله را شنیده‌اید که به تعداد آدم‌های روی زمین راه وجود دارد برای رسیدن به خدا. هر شخصی با هر دین و مذهبی اعتقادات خاص خود را دارد که با آن‌ بزرگ شده یا با مطالعه و جست‌وجو به آن رسیده است. این‌که توقع داشته باشیم همه مثل ما فکر کنند و همان اعتقاد یا مذهبی را داشته باشند که ما داریم، توقع بیهوده و بی‌جایی است. هر شخصی اعتقادات مخصوص به خود را دارد و این اعتقاد تا جایی که به دیگران آزار نرساند قابل احترام است.

۱۰. از دیگران توقع نداشته باشیم که تغییر کنند

تغییر کردن یک اصل مهم در زندگی است. نویسنده کتاب ۱۳ کاری که افراد هوشمند انجام نمی‌دهند معتقد است یک فرد هوشمند همیشه آماده تغییر است. اما این‌که ما انتظار تغییر از اطرافیانمان آن‌هم بنا به میل و سلیقه خودمان داشته باشیم بسیار بی‌جا و بیهوده است. این امر به خصوص زمانی نمود بیشتری پیدا می‌کند که با فردی وارد رابطه می‌شویم. آن فرد ممکن است خصوصیات رفتاری و ویژگی‌هایی داشته باشد که به مذاق ما خوش نیاید. بسیاری از ما فکر می‌کنیم می‌توانیم طرفمان را تغییر دهیم و از او فرد دیگری بسازیم؛ این تنها یک خیال خام است و چنین توقعی از افراد از اساس بیهوده و بی‌جا است. انتظار تغییر دیگران، انتظار بی جایی است.

سخن پایانی

اگر بخواهیم این مقاله را در یک خط خلاصه کنیم باید بگوییم اگر داشتن آرامش در زندگی و رابطه سالم با دیگران برای شما مهم است، باید دست از توقع و انتظارات بی جا بردارید. این رمز آسایش و همواره امیدوار بودن است. حتماً جناب مولانا هم زمانی که سرودند «در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی» خوب می‌دانستند که تنها یک نفر است که می‌تواند انتظارات شما را برآورده کند، آن یک نفر هم خودتان هستید. توقع و انتظارات بی جا را از هر دری که رها کنید، آسایش از همان در وارد زندگی‌تان می‌شود.

بوکاپو، مرجع خلاصه برترین کتا

اگر در دعوایی که اخیرا با همسرتان داشتید شما مقصر بودید و قصد منت کشی دارید به او بگویید که اشتباه کرده اید و احساساتتان را با او درمیان بگذارید. راه و روش منت کشی و آشتی کردن بعد از دعوا در همه زندگی های مشترک دعوا و بحث های زن و شوهری وجود دارد که از قدیم این بحث ها را نمک زندگی می نامند. اگر بعد از دعوا و بحث دو طرف راه آشتی و روش منت کشی را بلد نباشند زندگی آنان با مشکلات زیادی در آینده روبرو می شود و نمک زندگیشان جای خود را به شوری می دهد که دل را می زند، بنابراین بهتر است با روش های منت کشی بعد از دعوا در این بخش از نمناک آشنا شویدمنت کشی بعد از قهر با همسر چجوری باید باشه برای دلجویی پیشقدم شوید برای نشان دادن مهارت لازم برای ترمیم آسیب احساسی ایجاد شده در زندگی مشترکتان قبل از همسرتان برای دلجویی پیشقدم شوید. دلجویی نکردن همسران بعد از دعوا به مرور زمان، باعث کمرنگ شدن علاقهآنها می شود. قبول کنید که اشتباه کرده اید اگر مقصر دعوا و بحث شما بوده اید و مرتکب اشتباه شده اید ، گناه خود را بپذیریـد اما هیچ گاه برای جبران خرابکاریتان متوسل به دروغ نشوید، چون اگر او احساس کند بـا او صـادق نـیستـید، جر و بحث شما بیشتر می شود و گاهی تا طلاق نیز پیش می رود.پس رو راست و یک دل باشید و تمام تلاش خود را برای پاک کردن ذهـن او بکار ببندید. طلب پوزش ریشه را پیدا کنید آیا بعد از دعوا و بحث هایتان به فکر ریشه اشتباهات و مشکلات خود هستید؟ در بیشتر موارد زن و شوهر به علت به وجود آمدن دعوا روی مشکلات سرپوش می گذارند و هیچ وقت سعی نمی کنند ریشه اشتباهات و مشکلات شان را پیدا کنند بنابراین گاهی مشکلات حل نشده باقی می ماند و دوباره خود را نشان می دهد. بهتر است احساسات تان را با همسر تان مطرح کنید، به احساسات او گوش دهید و سعی کنید همدیگررا بفهمید. سعی کنید دیگه گذشته را یاد آوری نکنید:گذشته و اشتباهات طرف مقابلتان را دائم باز گو نکنید و بگذارید گذشته فراموش شود. توجه کنید شما با فراموش کردن گذشته زودتر به توافق می رسید. نحوه عذرخواهی به همسرتان بگویید که شما دشمن اش نیستید: اگر درباره موضوعی با همسرتان آرام صحبت می کنید اما او به یکباره از کوره در می رود و صدایش را بلند می کند به سمتش بروید، دست خود را به آرامی در دستش قرار دهید و به او محبت کنید تا دریابد که بحث بی فایده است. فضای اطرافتون رو آراسته و زیبا کنید: محیط می تواند بر روی احساسات ما تاثیر گذار باشد. عصبانیت، احساس خشنی است که با مراقبت و توجه می توان آن را کنترل نمود. عذرخواهی نترسید و مشکل ترین کلمه را به زبان بیاورید: مشکل ترین کلمه برای برخی از زوجین بعد از دعوا و بحث ، عذر خواهی کردن و بیان کلمه معذرت می خواهم است. از بیان این کلمه نترسید زیرا همه افراد قادر به زبان آوردن این کلمه بوده و هیچ کس بعد از گفتن آن غش نکرده است. انتقاد را با گشاده رویی بپذیرید چون همیشه حق با شما نیست: در همه بحث های زن و شوهری، هر دو نفر تصور می کنند طرف مقابل مقصر است و حق با آنهاست. اگر می خواهید بحث های مکرر شما زودتر به نتیجه بنشیند انتقاد همسر گوش کنید و با روی باز آن را بپذیرید.

برای مدت کوتاهی به جای خلوتی بروید:

در هنگام بحث و دعوا به علت بالا رفتن فشار خون و تپش قلبتان ممکن است چیزهایی بیان کنید که کاملا بی منظورند اما برای طرف مقابل بسیار ناراحت کننده باشد. پس در این هنگام برای مدت زمان کوتاهی به جای خلوتی بروید تا در آنجا بتوانید به خود و افکارتان مسلط شوید.

حتما به او بگویید که دوستش دارید:

در هنگام آشتی و صلح همیشه به همسرتان بگویید که دوستش دارید و او را مطمئن کنید که این احساستان در هیچ شرایطی تغییر نمی کندما هم ببخشید و فراموش کنید:

عذر خواهی فقط به این معنی نیست که آن را بیان کنید بلکه باید برای همیشه این اتفاق را از ذهنتان پاک کنید . فراموش کردن اشتباهات قابل بخشش طرف مقابل سبب بازگشت دوباره به رابطه و گرمی آن می شود.

یک و یا چند جمله ای دل پذیر به او بگویید:

بیان برخی حرف های آزار دهنده از طرف همسرمان برای ما بسیار آزار دهنده می تواند باشد و گاهی نمی توانیم این حرف ها را فراموش کنیم اما اگر چیزی قابل تعریف را با آن بیاموزید روبه رو شدن با مسائل بسیار آسان تر خواهد شد.

فراموشی گذشته سیاه

همه می گویند بسیار مهم است کارهایی را که در گذشته انجام داده اید به خاطر بسپارید تا بتوانید تاریخچه ای برای اینکه زندگی شما به چه شکل است داشته باشید. من می گویم تاریخ چیزی جز تاریخ نیست. کاری که شما در گذشته انجام داده اید مطلقاً هیچ نقشی در آینده شما ندارد. همه ما کارهایی انجام داده‌ایم یا موقعیت‌هایی را پشت سر گذاشته‌ایم که چندان به آن افتخار نمی‌کنیم یا از آن راضی نیستیم، که بخشی از زندگی است. در اینجا فراموش کردن گذشته مطرح می شود.

ما در این مقاله در مورد 5 راه ساده صحبت خواهم کرد که می توانید چیزهای منفی را که در گذشته رخ داده است فراموش کنید و به زندگی ادامه دهید.

1. برای فراموش کردن گذشته، طرز فکر خود را تغییر دهید

اگر ذهن شما بر روی چیزهای منفی که در گذشته اتفاق افتاده متمرکز شود، زندگی شما در جهت منفی پیش خواهد رفت. زندگی شما در جهت افکار غالب شما حرکت می کند، بنابراین هر چیزی که ذهن و تمرکز خود را روی آن متمرکز کنید همان چیزی است که زندگی و احساسات شما به دنبال خواهد داشت. به جای تمرکز کردن و فکر کردن به همه چیزهای منفی که در گذشته رخ داده است، تمام دلشکستگی ها، همه چیزهایی که از دست داده اید، همه چیزهایی که به موقعیت های نه چندان مغرور هستند.

شروع به بازیافت همه آن افکار کنید و آنها را با افکار مثبت جایگزین کنید: “من عالی می شوم، من بسیار باهوش هستم، تاریخ من چیزی جز تاریخ نیست، آنچه پیش روی من است عالی است، هیچ چیز مانع از من نخواهد شد. موفق خواهم شد، اجازه نخواهم داد گذشته ام مرا گره بزند.» اگر هر روز با فکر کردن و گفتن چنین چیزهایی با صدای بلند و جسورانه از خواب بیدار می شوید، پس به آن دست پیدا می کنید. قبل از اینکه متوجه شوید، هیچ کس نمی تواند از گذشته شما علیه شما استفاده کند، زیرا شما در حال رها کردن هستید.

2. ارتباط خود را با برخی از دوستان قطع کنید

دوستانی هستند که ما آنها را حفظ می کنیم که حتی خودمان هم در اعماق خود می دانیم که آنها کاری جز کاهش سرعت ما در زندگی انجام نمی دهند. اگر احساس کردید که هدف شما در زندگی را به تعویق می اندازد، قطع دوستی ها جرم نیست. برای اینکه بتوانید تمرکز خود را با مثبت اندیشی کنید، دوستان منفی باید بروند. شما باید خودتان را متمایز کنید تا بتوانید جایی که می خواهید باشید. شما باید از دوستانی که همیشه کارهای اشتباهی را که در گذشته انجام داده اید به شما یادآوری می کنند دوری کنید.

وقتی می‌گویم خودتان را متمایز کنید، منظورم این است که خودتان را کاملاً از آنچه در اطرافتان می‌گذرد دور کنید و روی خودتان و بینش‌تان تمرکز کنید. انجام این کار می تواند بسیار تنها باشد. در واقع این یک موقعیت تنهایی است، اما این فقط بهایی است که می توانید برای رسیدن به جایی که می خواهید باشید، پرداخت کنید.

3. برای خود هدف تعیین کنید

یکی از مهم ترین راه هایی که می توانید چیزهای منفی گذشته را فراموش کنید، تعیین هدف برای آینده است. شما باید این واقعیت را بپذیرید که این پایان دنیا نیست و شما پتانسیل کاملی برای دستیابی به چیزهای بزرگتر در زندگی دارید. خودتان را در حال انجام کارهای بزرگ در آینده تصور کنید، به مدرسه می‌روید، شغل رویاهایتان را به دست می‌آورید، کسب‌وکارهای جدید را شروع می‌کنید، جفت روحتان را پیدا می‌کنید و موارد دیگر. اهداف بلند و کوتاه تراموا را تعیین کنید، به خودتان ضرب الاجل بدهید و پیشرفت خود را دنبال کنید.

4. بخشیدن را بیاموزید

یکی از چیزهایی که ما را از نظر روحی و روانی می کشد، روحیه عدم بخشش است. کینه توزی از کسی مثل خوردن زهر است و انتظار مرگ یکی دیگر. همه ما این کار را انجام می‌دهیم که فکر می‌کنیم به خودمان لطفی می‌کنیم، اما چیزی جز فروپاشی احساسی ما ندارد. تنها راهی که می توانید گذشته را فراموش کنید این است که هر کسی را که به شما بدی کرده ببخشید. مهم نیست که چقدر دلت را شکسته اند، اگر بتوانی به آنها نگاه کنی و با لبخند بگویی “میبخشمت” (این می تواند سخت باشد)، آنوقت خودت را از قفسی که در آن حبس کرده ای رها می کنی. روح نفرت را با عشق جایگزین کنید.

5. تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن مردم را متوقف کنید

آیا تا به حال احساس کرده اید که دیگر هیچکس شما را درک نمی کند؟ اگر پاسخ شما مثبت است، به این دلیل است که آنها آنچه شما می بینید را نمی بینند. شما برای انجام کاری که دوست دارید انجام دهید توضیحی به کسی بدهکار نیستید. باید دست از تایید گرفتن از مردم بردارید و شروع به اطلاع رسانی کنید که آیا آن ها آن را دوست دارند یا نه. تو نمی توانی همه را راضی نگه داری؛ غیر ممکن است

تلاش برای راضی نگه داشتن همه کاری انجام نمی دهد، اما شما را به سمت ناامیدی سوق می دهد. همه ما ممکن است با این فکر بزرگ شده باشیم که بهترین راه برای زندگی کردن این است که همه ما را دوست داشته باشند. این ممکن نیست؛ مهم نیست چقدر آدم خوبی هستید، همیشه کسانی هستند که به خاطر دوست نداشتن شما، شما را دوست نخواهند داشت.

تاثیر مرور خاطرات منفی و مرور خاطرات گذشته

مرور خاطرات گذشته و خاطرات منفی می تواند از طریق راه های مختلف بر رفتار ما تاثیر بگذارند. گاهی ممکن است در ذهن خود فلش بک هایی را تجربه کنید. شما در این مرور خاطرات احساس می کنید در حال دوباره زندگی کردن یک خاطره تلخ و آسیب زا هستید. مرور خاطرات گذشته و وقایع تلخی که پشت سر گذاشته اید می تواند بر روی ذهن، جسم، روان، احساسات و به طور کلی تمام جنبه های زندگی شما تاثیر منفی بگذارد.

دلایل ماندگاری خاطرات بد

فراموش‌کردن خاطرات بد اغلب دشوار است، زیرا بخشی از مغز در آن دخالت دارد که مسئول تنظیم رفتارهای ما برای بقاست. بادامه مغز یا آمیگدالا سبب می‌شود که خاطرات عاطفی بیشتر در ذهن ما جا بگیرند و راحت‌تر به یادشان بیاوریم. همین یادآوری راحت‌تر، فراموش‌کردن این خاطرات را سخت‌تر می‌کند و حتی ممکن است در وجود ما ریشه بدوانند و زندگی روزمره‌مان را مختل کنند.

کمک گرفتن از مشاور

اگر هنوز نمی‌توانید از خاطرات عشق قبلی به طور کامل عبور کنید و تأثیر آنها بر زندگی روزمره‌تان بسیار قوی است، بهتر است کمک حرفه‌ای مثل روانشناس یا مشاوره را در نظر بگیرید. آنها می‌توانند به شما راهنمایی کنند و استراتژی‌های موثری را برای مدیریت و فراموش کردن خاطرات عشق قبلی ارائه دهند.

به خودتان زمان بدهید و صبور باشید، زیرا فراموش کردن یک رابطه عاشقانه زمان می‌برد و فرایندی تدریجی است. به خودتان اجازه دهید برای رشد و بهبود زندگی خود تمرکز کنید و به تدریج خاطرات عشق قبلی را در پیشروی زندگیتان رها کنید.

فراموش کردن گذشته می‌تواند یک فرآیند زمان‌بر باشد، اما با تمرکز بر این راه‌هایی که در این مقاله بررسی شدند، می‌توانید به تدریج از بار ذهنی و احساسی گذشته خلاص شده و به زندگی جدید و مثبتی دست یابید. همچنین، به یاد داشته باشید که هر فرد تجربیات منحصر به فردی دارد و گذشته‌اش بخشی از هویت اوست، بنابراین به جای فراموش کردن کامل گذشته، می‌توان آن را به عنوان یک درس و سنگ بنایی برای آینده خود به کار برد. در نهایت، باید به خاطر داشته باشید که گذشته قسمتی از زندگی شماست و ممکن است خاطرات خوبی هم در آن وجود داشته باشد. بنابراین، به جای فراموش کردن کامل، سعی کنید با تعامل متعادل با خاطرات گذشته، زندگی روزمره‌تان را شکل دهید

نتیجه

اگر هنوز به گذشته خود فکر می کنید نمی توانید جلو بروید. آیا می توانید تصور کنید که یک ورزشکار در دوی 100 متر با یک کوله پشتی سنگین به رقابت بپردازد؟ بله، او به احتمال زیاد مسابقه را تمام خواهد کرد، اما او آن را در زمان تعیین شده ای که قرار بوده به پایان نمی رساند. بسیاری از ما آماده هستیم تا مسابقه خود را اجرا کنیم، اما یک چیز وجود دارد که ابتدا باید انجام دهیم. ما باید آن کوله پشتی پر از شرم، پشیمانی، ناراحتی، اشتباه، شکست، قلب شکسته، کینه و غیره را رها کنیم. وقتی آن کوله پشتی را رها کردید، به شما قول می دهم که دویدن در مسابقه شما در زندگی بسیار آسان تر خواهد بود.

احساس از چه زمانی شروع کنم؟

چه مدت پس از تمام شدن یک رابطه، می‏توان رابطه جدید شروع کرد؟

چه مدت پس از تمام شدن یک رابطه، می‏توان رابطه جدید شروع کرد؟

خانه » آشنایی و ازدواج » چه مدت پس از تمام شدن یک رابطه، می‏توان رابطه جدید شروع کرد؟

تاریخ آخرین بروزرسانی :

  • دی 8, 1398

سوال: سلام، 3 ماه است که رابطه قبلی من تمام شده. الان پیشنهاد جدیدی برای آشنایی دارم، اما نمی‏‏دونم که چقدر باید از رابطه قبلی بگذره تا من بتونم رابطه جدید را آغاز کنم. میشه منو راهنمایی کنید؟ چه مدت پس از تمام شدن یک رابطه، می‏توان رابطه جدید شروع کرد؟

سلام، پاسخ به این سوال، به عوامل مختلفی بستگی دارد. یکی از مهم‏ترین این موارد، زمان و عمق رابطه قبلی شماست. اگر در یک رابطه طولانی مدت بودید و یا رابطه عمیق و عاشقانه‏ای داشتید، به طور قطع، نیاز به زمان بیشتری دارید تا بتوانید مدیریت بهتری بر روی احساسات و هیجانات خود داشته باشید.

گام های لازم قبل از شروع رابطه جدید

به طور کلی اینطور می‏توان گفت که بهترین زمان برای شروع رابطه جدید وقتی است که شما بتوانید بر روی هیجانات و احساسات خود کنترل داشته باشید و لزوما برای فراموش کردن رابطه قبلی وارد رابطه جدید نشوید. قبل از شروع رابطه جدید شما باید چند گام مهم بردارید.

گام اول اینکه، باید به خودتان زمان دهید تا بتوانید رابطه قبلی را با همه خوبی‏ها و ناراحتی‏هایش فراموش کنید. فراموش کردن عشق قبلی نیاز به زمان دارد، به همین دلیل اگر احساس کردید هنوز در رابطه قبلی گیر کرده‏اید، رابطه جدیدی شروع نکنید.

گام دوم این است که بر روی نقاط ضعف و قوت خود در رابطه، کار کنید. رابطه، ارتباطی بین دو نفر است، به همین دلیل مسئولیت بر هم خوردن آن لزوما بر روی دوش یک نفر نیست. بگردید و ببینید که چه ویژگی‏هایی در شما باعث شده است که رابطه قبلی به مشکل بر بخورد. پس از آن یا خودتان یا با کمک روان‏شناس متخصص، برای اصلاح آن‏ها قدمی بردارید.

اثرات قهر در رابطه و زندگی مشترک (چرا همسرم قهر می‌کند)

گام سوم، بررسی مجدد نیازها و درخواست‏هایتان از یک رابطه جدید است. زمان بگذارید و به این سوال جواب بدهید: «از این رابطه جدید چه می‏خواهم؟». پاسخ به این سوال بسیار مهم است، چون اگر نتوانید پاسخ مناسبی برای این سوال پیدا کنید، ممکن است داستان رابطه قبلی تکرار شود.

گام چهارم، برای شروع رابطه جدید هم از احساس و هم منطق خود کمک بگیرید و انتخابتان را با حساسیت بیشتری انجام دهید. البته اگر دائم ارتباط جدید را با قبلی مقایسه می‏کنید یا هنوز از شروع رابطه جدید ترس دارید، به این معنی است که هنوز رابطه قبلی را فراموش نکرده‏اید

وقت شناس بودن

یکی از نشانه های مومنین، زمان شناسی است....اما منظور از این زمان شناسی دقیقا چیست؟ ایا مقصود شناخت اوضاع سیاسی جامعه هست یا اقتصادی یا ....چه؟و چگونه این زمان شناسی در عصر ما حاصل میشود خصوصا که منابع خبری فراوان اما غیر قابل اعتماد...؟

  • رهبري- كسب هوشياري سياسي

  • افزايش بصيرت سياسي- تحليل سياسي

  • بصيرت عمار

در مکتب اهل بیت علیهم السلام،زمان شناسی (توجه به مقتضیات و شرایط و اوضاع و احوال زمانه) یک اصل شمرده می شود که هم در سخنان و رفتار پیامبراسلام صلی الله علیه وآله وسلم و هم در گفتار و سیره ائمه علیهم السلام جلوه گر است؛ به عنوان نمونه از پیامبر اسلام منقول است که فرمود: «رحم الله من حفظ لسانه و عرف زمانه و استقامة طریقته؛ خداوند رحمت کند کسی را که زبان خود را حفظ کند و زمان خود را بشناسد و روش و طریقه او (در زندگی) روش مستقیم باشد (شخص کج سلیقه نباشد).»(نهج الفصاحة، ج1، حرف راء)حضرت علی علیه السلام نیز می فرمایند: «حَسْبُ الْمَرْءِ مِنْ عِرْفَانِهِ عِلْمُهُ بِزَمَانِهِ؛برای معرفت و آگاهی انسان این کافی است که عالم به زمان وروزگار خود باشد.»( بحارالأنوار، ج 75، ص 81)امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِسُ؛ شبهات به کسی که زمانه خود را بشناسد هجوم نمی‌آورد.(اصول کافی، ج 1، ص 26)مقصود از زمان شناسی در سخنان و سیره معصومین این است که در برنامه ریزی های تربیتی، اجتماعی و سیاسی و رعایت اولویت بندی در برنامه ریزی ها و نیز استفاده از فنون و ابزار مناسب، به شرایط و اوضاع و احوال زمانه توجه شود، وگرنه همه می دانیم که زمان شناسی به معنای زمان تقویمی، فاقد اهمیت است.
روشن است که برای درک درست زمانه و آگاهی صحیح نسبت به اوضاع و شرایط و تحلیل حوادث زمان، نمی توان به هر منبع و مدرکی تکیه کرد به ویژه در عصر حاضر که با کستره فراوانی از اطلاعات و منابع مواجه هستیم به ویژه با تلاش رسانه ای فراگیر غرب برای تحمیل فرهنگ خود و مقابله با فرهنگ دینی . از این رو یکی از الزامات زمان شناسی، استفاده از منابع و اخبار مورد اعتماد و قابل اطمینان است که با تحقیق و بررسی عوامل و پرس و جو از افراد قابل اعتماد می توان به آن دست یافت. بر همین اساس اصل اولی در مورد رسانه های وابسته به جریان غرب، عدم اعتماد است خداوند متعال به مؤمنان چنین دستور می دهد:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ؛ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!»(سوره حجرات، آیه 6)
ائمه علیهم السلام در موضع گیری های سیاسی و اجتماعی و رهبری شیعیان همواره شرایط زمان را در نظر می گرفتند و آن چه بسیاری از برنامه های اجتماعی آن ها را نقش بندی می کرد مقتضیات زمان بود و اگر ملاحظه می کنیم که در بدو نظر در سیره ائمه تضادهایی به چشم می خورد (مانند صلح امام حسن علیه السلام و قیام امام حسین علیه السلام، خودداری امام صادق علیه السلام از قبول خلافت به هنگام قیام عباسیان و قبول ولیعهدی توسط امام رضا علیه السلام) این تضاد، تضاد ظاهری است، زیرا هر کدام به تناسب زمان و شرایط و نیازهای جامعه خود گام برداشته اند و اگر هر کدام به جای دیگری بودند روش او را در پیش می گرفتند. گاهی به کشته گشتن و گاهی به کشتن است – ترویج دین به هر چه زمان اقتضا کند.
جلوه های زمان شناسی در سیره علی علیه السلام
در سیره درخشان علی علیه السلام به موارد متعددی برمی خوریم که آن حضرت در مواقع حساس و درباره مسائل مهمی همچون خلافت با توجه به مقتضیات زمان اقدام های مهم وسرنوشت ساز کرده است که به عنوان نمونه ذیلا به دو مورد آن اشاره می شود:
1ـ پس از ماجرای سقیفه که امام از صحنه خلافت دور ماند، مشکلاتی برای جامعه اسلامی پیش آمد (مانند ظهور پیامبران دروغین و ارتداد بسیاری از قبایل عرب و تشکیل نیروی نظامی برای حمله به مدینه)، امام گرچه خود را مظلوم می دانست، اما اوضاع و شرایط حاکم را برای پیگیری مسئله خلافت مناسب ندید و از تعقیب آن صرف نظر کرد و در رفع غائله موجود با حکومت وقت همکاری نمود؛ چنان که خود حضرت با اشاره به خلافت ابوبکر و اوضاع آن روز می فرماید: «(وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگاه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد صلی الله علیه وآله وسلم را نابود سازند. (در این جا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود، چرا که این، بهره دوران چند روزه دنیا است که زایل و تمام می شود، همان طور که «سراب» تمام می شود و یا ابرها از هم می پاشند. پس در این پیش آمدها به پاخاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.» (نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامه شماره 62)
2- در دوران حکومت خلیفه سوم، بر اثر سیاست نادرست وی، بدعت ها و خلاف کاری ها و تبعیض های وسیعی توسط خود او و کارگزارانش صورت گرفت و این امر منتهی به شورش مسلمانان بر ضد خلیفه و قتل وی گردید. پس از قتل عثمان، چون شورشیان اصلاح وضع نابسامان امت اسلامی را تنها در توان علی علیه السلام می دانستند و فقط به او چشم امید دوخته بودند، با شور و اشتیاق فراوان و با ازدحام و دسته جمعی به حضرت مراجعه و درخواست بیعت با او کردند، لکن امام با شناخت دقیق و وسیعی که از اوضاع و احوال روز و مشکلات و موانع اصلاح اوضاع داشت و فرصت اصلاحات را از دست رفته می دانست، از قبول خلافت امتناع ورزید و فرمود: «مرا واگذارید و به سراغ شخص دیگری بروید، زیرا ما به استقبال وضعی می رویم که چهره های مختلف و جهات گوناگونی دارد (اوضاع، مبهم و پیچیده است)، دل ها بر این امر استوار و عقل ها ثابت نمی مانند، ابرهای فساد، فضای جهان اسلام را تیره ساخته و راه مستقیم ناشناخته مانده است...». (همان، خطبه 92)
و اگر امام پس از رفت وآمدهای مکرر مردم، خلافت را پذیرفت، بر اساس تکلیف ظاهری و احساس وظیفه بود (همان، خطبه 3) و تحلیل و شناخت حضرت از اوضاع زمانه به قوت خود باقی بود، چنان که سیر حوادث آینده نیز صحت و استواری نظر امام را نشان داد.
(hawzah.net/fa/Magazine/View/6435/8064/105888)
مقام معظم رهبری در مورد مفهوم و ضرورت زمان شناسی فرمودند:« کسی که زمانه را می شناسد، یعنی وقتی اوضاع و احوال محیط خود و محیط پیرامونی‌اش و محیط جهان را می داند و می فهمد جریانهای گوناگون جهانی کی‌هایند، کجایند، اهدافشان چیست، چه جور با هم مواجه می شوند، دچار اشتباه نمی شود؛ در قضایای گوناگون، قضاوت اشتباه نمی کند و دچار اشتباه نمی شود. این آشنائی، برای همه لازم است؛ برای روحانی هم لازم است، برای دانشگاهی هم لازم است؛ برای معلم حوزه هم لازم است، برای معلم دانشگاه هم لازم است؛ این یک چیز مهمی است. وقتی انسان جریانات گوناگون را می شناسد، می تواند پدیده‌ها را استنتاج کند، که این پدیده چیست، چه شد که این اتفاق افتاد، در تحلیل، دچار خطا و اشتباه نمی شود.
البته دشمن مرتب دارد تحلیل‌باران می کند. این تعداد رسانه‌هائی که آمارش را چندی پیش اینجا آوردند و به ما دادند، اصلاً دهشت‌آور است. اینها غیر از رسانه‌های اینترنتی است - اینترنت که دیگر یک دنیای بی‌مرز و خارج از محدوده‌ای است - منظور، همین ماهواره‌ها و رادیوها و تلویزیونهاست. تحلیلهائی که در این رسانه‌ها مرتباً با هدف مقابله با جمهوری اسلامی و نظام اسلامی و ملت ایران داده میشود، سرسام‌آور است. حالا آنهائی که انبوه تولید می کنند، می دانند هم که مردم به همه‌ اینها گوش نمیدهند. میگویند هر مقداری که می شود، باید تلاش کرد. راست را با دروغ مخلوط می کنند، می‌آیند یک تحلیل غلط و معیوب از این در می‌آورند؛امیرالمؤمنین میفرماید: اگر حق به طور خالص و بی‌شائبه خودش را نشان بدهد، کسی دچار اشتباه نمیشود؛ اگر باطل بدون آمیختگی با حق، خودش را نشان بدهد، کسی دچار باطل نمیشود؛ «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لم یخف علی المرتادین و لو انّ الحقّ خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لیکن یؤخذ من هذا ضغث و من ذاک ضغث فیمزجان».(2) یک لقمه از حق، یک لقمه از باطل را مخلوط می کنند، یک غذائی که ظاهرش نشان نمیدهد مسموم است، در اختیار کسی که بی‌اطلاع است، میگذارند؛ این تحلیل در ذهنها اثر میکند. گاهی اوقات تحلیلهائی که در بعضی از محافل دانشگاهی، دانشجوئی و استادی از بعضی از مسائل میشود، آدم می‌بیند این بر اثر بی‌اطلاعی است؛ کسی هیچ تقصیری هم ندارد. بنابراین اساتید باید در جریان مسائل قرار بگیرند.»(بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها؛90/6/2)
همچنین فرمودند:«عالمِ به زمان فقط این نیست که انسان با تعدادی از مردم ارتباط دوستانه داشته باشد، یا خبرهایی از این‌جا و آن‌جا به گوش او برسد. عالمِ به زمان کسی است که بداند در کجای دنیا زندگی می‌کند؛ صف‌بندیهای مقابل او چیست؛ انگیزه‌های مخالفت با او کدام است؛ طرحهایی که این انگیزه‌ها به وسیله‌ آنها تحقّق پیدا می‌کند، چیست؟ این عالم ِ به زمان است. البته این مخالفتها و این دشمنیها هرگز دشمنی با شخص نیست؛ اما شخص باید بداند کجا قرار دارد و نظام او و راه او و اهداف او با چه چیزی مواجه است.»(بیانات در جمع اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم در مدرسه فیضیه؛79/7/14)

برچسب زدن معلم

نخستین وظیفه معلم نفوذ بر روح و روان دانش آموزان است ؛ برچسب زنی ممنوع !!

نتیجه ی هر پنج خانواده ذکر شده ، عمدتا گستاخی ، پررویی برای فرزندان است. فرزندانی که دانش آموزان مدارس چندگانه آموزش و پرورش ما را تشکیل می دهند. غالب این دانش آموزان با خلاء شدید عاطفی به معلمان سپرده می شوند/ ما معلمین وارثان فرزندانی هستیم که همه ی آنها در خط تِلمیذی مکتب خانه ها نیستند و زمان برای آنان تحولات وحشتناکی را به ارمغان آورده است/ و بی توجهی یا کم توجهی ما معلمین نسبت به آنان یعنی قربانی کردن درصدی از جمعیت آینده ساز کشور ، یعنی طرد و ترک تحصیل آنان/ اولین وظیفه معلمین، نفوذ بر روح و روان دانش آموزان است و نباید برای دانش آموز دوره متوسطه و گاه حتی ابتدایی ، اقدام به موعظه و تأدیب یا پرخاش نمایند، و گرنه مقاومت و پررویی او بیشتر می گردد/ هرگز به دانش آموز خود نگویید تنبل . چون اولا این شمایید که توانایی یاد دادن را ندارید در حالی که همه، توانایی یادگیری دارند و فقط شدّت و حدّت آن متفاوت است/ هیچ گاه برچسب هیچ صفت منفی را بر پیشانی هیچ دانش آموزی نزنید که خود شما ضرر می کنید

روش کلاسداری و برچسب زنی به دانش آموزان امروزه مفهومی پنهان در کلاس های درس خفته است ، که فقط معلمینی موفق هستند که متوجه این ویروس ناشناخته در روابط ضمنی خود با دانش آموزان شان هستند.
خلاء عاطفی در خانواده ها که به مدارس نیز انتقال می یابد. چون دومین نهاد جامعه پذیری کودکان و نوجوانان است. با حضور تهاجم فرهنگی افسار گسیخته بیشتر ایام فرزندان با چرخش در فضای مجازی و یا در اعتیاد با ماهواره می گذرد. او اکثر مواقع تنها و بدون کنترل یا همراهی والدین خودش ، به استفاده از این ابزار محکوم می گردد یا آزادی عمل خود را با تنهایی ، تضمین می نماید.


واقعیت این است که والدین در این خصوص به چند شکل متناقض عمل می نمایند:

1) والدینی که سواد خواندن و نوشتن ندارند و با ترکیب جهل و فقر ، معنای کنترل و هدایت کودک را نمی دانند.

2) والدینی که کم سواد و فقیر هستند ، باز در نظر آنان کودکانشان مشغول انجام کار مفیدی هستند و قدرت تمیز و تشخیص ندارند.

3) والدینی که باسواد هستند اما شدت کنترل و تذکر به حدی است که فرزند او به انجام عمل پنهانی روی می آورد.

4) والدینی که باسواد سطوح بالایند و ثروتمند هستند و وقتی برای کنترل یا هدایت یا تربیت مستقیم فرزند خود را ندارند و فقط همه ی امکانات را مهیا و در اختیار او قرار می دهند و او را تشنه ی محبت ، اما غرق در رفاه می کنند.

5) والدینی که کم سواد یا باسواد هستند اما آنقدر ثروتمند هستند که عمرشان در شمارش صفرهای دلارشان می گذرد و فرصت سر خاراندن ندارند چون لحظه ای غفلت ، ثروت باد آورده ی آنان را به سونامی ورشکستگی و افلاس سوق می دهد.

شاید فاکتورهای ریز و درشت دیگری نیز برای معرفی والدین و نقش آنان در ایجاد بحران عاطفی ، وجود داشته باشد اما همین تعداد فاکتور شناسایی رفتار والدین با فرزندان و تنهایی آنان در دنیای غیر قابل کنترل و وحشتناک فضای مجازی و ماهواره ، برای بحث ما کافی است.

علاوه بر این موارد ، اضافه کنید گروه همسن وسالان را که بیشتر اوقات نوجوانان و جوانان با آنها سپری می شود و آموخته های کنترل نشده و غیر قابل هضمی ، برای آنان به طور شگفت انگیزی افزایش تصاعدی می یابد.

نتیجه ی هر پنج خانواده ذکر شده ، عمدتا گستاخی ، پررویی برای فرزندان است. فرزندانی که دانش آموزان مدارس چندگانه آموزش و پرورش ما را تشکیل می دهند. غالب این دانش آموزان با خلاء شدید عاطفی به معلمان سپرده می شوند.


آری ، ما معلمین وارثان فرزندانی هستیم که همه ی آنها در خط تِلمیذی مکتب خانه ها نیستند و زمان برای آنان تحولات وحشتناکی را به ارمغان آورده است.

در گذشته فرزندان در کف و اختیار و کنترل والدین بودند اما با رشد و توسعه ی روز افزون تکنولوژی و صنعت ، و شتاب سریع آن ، دیگر فرزندان آزادند، روح و جسم و قلب و اندیشه و شعور آنان توسط گروهها و اشخاص پنهان و ناشناخته،اداره و هدایت می شود. آنانی که برنامه ریز و تصمیم گیرنده و اجراکننده هستند ، مدیریت جهان در اختیار آنان است خصوصا برای کشورهای در حال توسعه یافته یا عقب نگه داشته شده یا عقب مانده، که با پس ماند فرهنگی و انجماد نگرشی ، قدرت انتخاب و گزینش ندارند و محکوم به تحت پوشش قرار گرفتن دراین فضای تحمیلی کشورهای پیشرفته اند.و چون نمودهای فرهنگی خودی برای دریافت فرهنگ جدید بی اراده و برده وار عمل می نمایند ، به جای دریافت اصل و ماهیت مفید پیشرفت و ترقی ، همه ی جنبه های منفی را می گیرند و مثبت ها را به سطل آشغال می ریزند. به چنان شیدایی اجتماعی در قبال تکنولوژی وارداتی از نوع منفی آن به طور محض می رسند که داشته های اندک خویش را هم یا فراموش می کنند و یا قربانی.

دیگر پیام هایی چون جوانمردی ، گذشت ، صداقت ، صمیمیت ، سلامتی روح و جسم ، اندیشه کردن ، مشورت قبل از عمل ، احترام به بزرگترها، دوست داشتن همنوعان و....به فراموشی سپرده می شود و هیجانات آنچنانی و گذرا که شوینده ی همه باورها و میراث گذشتگان است جایگزین می گردد.

هرگز به دانش آموز خود نگویید تنبل . چون اولا این شمایید که توانایی یاد دادن را ندارید از بین همه مدارس ، به بررسی مدارس دولتی می پردازم. این دانش آموز وقتی در کلاس درس برخوردهای جدی و گاه تند و گاه اهانت آمیز معلم را می بیند، انتظار دارید چگونه عمل نماید؟ تسلیم و مطیع یا گستاخ تر و کم ادب تر.
دانش آموزی که ما او را در کلاس درس کم تربیت و غیر قابل تحمل می شناسیم از چنین کانال وحشتناکی عبور کرده است و بی توجهی یا کم توجهی ما معلمین نسبت به آنان یعنی قربانی کردن درصدی از جمعیت آینده ساز کشور ، یعنی طرد و ترک تحصیل آنان ( کاهش آمار جمعیت دانش آموزی پسران در دوره متوسطه ، در همه جای کشورمشهود است که گاه به دلیل اشتغال زودهنگام آنان است که تنها نان آور خانواده پرجمعیت می گردند و گاه به دلیل استفاده از سرمایه والدین برای زدن بوتیک یا فروشگاهی و گاه برای پرسه زدنهای مادام العمری در کوچه و خیابانها ی محل زندگی خود که اتفاقات پر خطری در کمین آنهاست چون اعتیاد و بزهکاری و....عاطل و باطل گردیدن ابد الدهری. (که متأسفانه اعتیاد خیلی وقت است که به مدارس ما نیز مسلط گردیده است.)

لذا اولین وظیفه معلمین، نفوذ بر روح و روان دانش آموزان است و نباید برای دانش آموز دوره متوسطه و گاه حتی ابتدایی ، اقدام به موعظه و تأدیب یا پرخاش نمایند، و گرنه مقاومت و پررویی او بیشتر می گردد. این مهم خصوصا برای دانش آموزان پسر صادق است و در مدارس دخترانه در کل مدرسه ، آمار این تیپ دانش آموز به 30 نفر به سختی می رسد.
معلمی که از کم ادبی دانش آموزانش سخن بگوید ، یقین بدانید که رفتار ایشان در کلاس درس به نحوی است که مقاومت برای دوست داشتن یا یاد گرفتن را در دانش آموزانش به وجود آورده است. او با برچسب هایی که بر پیشانی دانش آموز خود می زند به ایجاد شکاف و فاصله بین خود و آنان دامن می زند.

چنین معلمی او را از دایره آموزشی و پرورشی خودش بیرون می راند. دیگر امکان اطاعت و حرف شنوی تا آخر سال تحصیلی برای چنین دانش آموزی نخواهد بود. همانند اسب سرکشی که اگر به درستی اهلی نشود تا آخر عمرش به هیچکس سواری نمی دهد.چون خاطره خوشی از ادب شدن ندارد.

اصولا معلمینی ، موفق تر هستند که ابتدا بر روح و دل و احساس دانش آموزان نفوذ می کنند ، منتهی این نفوذ نمایشی و غیرواقعی نیست وگرنه از سوی آنان پذیرفته نمی شود. خالص به زلالی آب چشمه ساران.چرا؟ علیرغم بی مهری خانواده و جامعه با این چنین دانش آموزانی ، آنها هنوز معصوم و آماده ی پذیرش بذری مناسبند.
معلم باید بداند جامعه آماری دانش آموزان این مدرسه در کدام پایگاه اقتصادی قرار دارند و میانگین سطح سواد والدین چقدر است؟ در واقع معلم خردمند اول محیط مدرسه خود را از لحاظ سابقه ی اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی و حتی مذهبی باید بشناسد.مدارسی وجود دارند که با بحث مستقیم اعتقادات مذهبی و اخلاقی ، شیدایی و علاقمندی در دانش آموزانش به وجود می آید و مدارسی هستند که در چنین وضعیتی ، دانش آموزان به تمسخر گفته های معلم، به طور آشکارا در حضور او یا پنهان در پشت سر او می پردازند. پس با اطلاع از اوضاع اعتقادی منطقه خدمت خود، می توان به ارزیابی نحوه طرح مسأله پرداخت.

روش کلاسداری و برچسب زنی به دانش آموزان

در مناطق روستایی معلمینی که با لباس شهری می روند یا از فرهنگ آن روستا بی اطلاعند و بیگانه یا مغایر روستائیان عمل می نمایند ، کمتر موفق هستند. معلمینی در روستا موفق ترند که مثل آنان باشند ، ساده ، صمیمی و شفاف .
در یکی از دوره های آموزشی یادش به خیر ، دبیر ریاضی بودند به نام آقای راسخی، که خیلی با شور و هیجان صحبت می کردند و سرخی رنگ چهره شان از باور عمیق شان بر می خاست، ایشان جمله ای گفتند که بنده در طول 25 سال دوران خدمتم همیشه آویزه گوشهایم کردم :
که:


هرگز به دانش آموز خود نگویید تنبل . چون اولا این شمایید که توانایی یاد دادن را ندارید در حالی که همه، توانایی یادگیری دارند و فقط شدّت و حدّت آن متفاوت است. ثانیا دانش آموز باورش می شود که نمی تواند یاد بگیرد، لذا هیچگاه از شما چیزی یاد نمی گیرد و در واقع شما او را از دست می دهید. لذا همیشه در کلاس می گفتم درس خوان و کم درس خوان ،از واژه زرنگ یا تنبل ، هرگز استفاده نکردم و همیشه دانش آموز ضعیف را اولی تر از قوی ، تحویل می گرفتم و برای همین درصد قبولی ام اکثر موارد از میانگین اداره بالاتر بود.

روش تدریس یک معلم نباید ثابت و لایتغیر باشد . یک معلم موفق باید نسبت به فضای کلاس از نظر اخلاقی و قدرت یادگیری و تعداد ضعیف و متوسط و قوی ، با ترفندهای گوناگون سعی بر ایجاد تعادل در کلاس نماید.
انجام تدریس یا پرسش یا آزمون به شکل واحد بدون در نظر گرفتن متغیرهای حاکم بر کلاس درس، نتیجه ای موفقیت آمیزی نخواهد داشت.گاه پاسخ به آزمون توسط دو نفر یکی قوی و دیگری ضعیف ، کلی مشکل معلم را برای یادگیری دانش آموزان حل و فصل می نماید.
گاه اگر مسأله یا پرسشی خوب یاد گرفته نمی شود می توان ده دقیقه فرصت داد تا همه به تنهایی بخوانند و بعد به طور داوطلبی ، نه انتخابی و دستوری ،پرسید. که هم یادگیری انجام می گیرد و هم خودباوری ایجاد می شود و حتی دانش آموز ضعیف می فهمد که قدرت یادگیری دارد. دانش آموز قوی را تشویق می کردم اما بیشتر با ضعیف ها کار می کردم.
هیچ گاه برچسب هیچ صفت منفی را بر پیشانی هیچ دانش آموزی نزنید که خود شما ضرر می کنید. البته تبعات این ضرر ، به خانواده ها و نظام آموزش و پرورش و همچنین به جامعه ی بزرگتر نیز ، لطمات جبران ناپذیری وارد می نماید.

پیرامون اختیار دو سوال مطرح می‌شود:
1- این نیروی اراده و اختیار ناشی از چیست؟ روح؟ مغز؟ عقل؟ یا ذات ماده؟
2-پرسش مهم‌تر اینکه: اراده و اختیار انسان در طول اراده و اختیار خداوند است.یعنی اراده و خواست انسان بر انجام کاری عین ربط و وابستگی به خداست. اگر خدا اراده نکند انسان توانایی انجام هیچ کاری را ندارد. با قبول این حرف وقتی ما اراده بر چیزی می‌کنیم چون وجود ما وابسته به خداست، اراده ما در طو ل اراده خدا قرار می‌گیرد و این یعنی اراده خدا بر اراده ما تقدم دارد.
اما قبول تقدم خواست خدا بر خواست انسان اراده انسان رو تبدیل به جبر می‌کند. وقتی مختار بودن انسان معنا پیدا می‌کند که اول این ما باشیم که اراده بر انجام کاری بکینم .چون اگر بنا باشد اراده و خواست خدا بر اعمال اختیاری ما تقدم داشته باشد آن‌وقت اختیار و اراده‌ی انسان تبدیل به جبر می‌شود. چگونه ممکن است که انسان در ذهن قصد انجام کاری رو بکند و بعد این اراده و خواستش رو به خدا هم نسبت بدهد و بگوید که اراده و خواست خدا بر خواست من تقدم داشته؟
پس به نظر می‌آید باید قبول کرد که اراده و خواست قلبی ما بر انجام کاری چیزی جدا از خداوند باشد و گرنه تبدیل به جبر می‌شود.
این مشکل چگونه حل می‌شود؟



پاسخ:
1. قوای انسانی از قبیل عقل، خیال، مغز و ... تحلت سیطره ی روح هستند، منشأ تمامی افعال حتی اراده و ... روح انسان است. منشأ اراده و اختیار انسان نیز روح اوست.
2. در مورد افعال انسان‌ها، سه عنصر وجود دارد:
الف- اراده خدا
ب- اراده انسان
ج- فعل انسان
وقتی بين دو موجود هيچگونه ارتباط علّت و معلولی نباشد، گفته می‌شود آن دو موجود در عرض هم قرار دارند. مثلاً درخت، انسان و خورشيد در عرض هم‌ند؛ چون هيچ‌كدام از اين‌ها، علّت و به وجود آورنده‌ی ديگری نيستند؛ امّا دو موجودی كه يكی از آن‌ها معلول و ديگری علّت آن است، در طول هم قرار دارند. به اين معنی كه رتبه‌ی وجودی علّت قبل از رتبه‌ی وجودی معلول قرار دارد؛ و تا علّت نباشد معلول نيز نخواهد بود.
لذا از آنجا كه خداوند علت تمام پديده‌ها است، در نتيجه رتبه‌ی وجودی‌اش قبل همه‌ی پديده‌ها و در نتيجه همه در طول خدا قرار دارند؛ آن‌چنان‌كه در قرآن می‌فرمايد: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» و خزائن همه چيز، تنها نزد ماست. ولى ما جز به اندازه معيّن آن را نازل نمى‏كنيم. (1)
بنابراين وقتی انسان اراده می‌كند واقعا اين خود اوست كه در افعال واعمالش اختيار و اراده‌اش را اعمال می‌كند، اما در عين حال اراده‌ی انسان معلول اراده خداست. يعنی خدا اراده نموده كه انسان اراده داشته باشد و اگر او چنين اراده نكرده بود، انسان اراده نمی‌داشت. اگر او قدرت اراده و عمل نمی‌داد هيچ فعلی از انسان صادر نمی‌شد، پس هرچه انسان اراده و عمل كند، در عين اين كه اراده‌ی خود اوست، اراده‌ی خدا نيز هست و ناشی از قدرت خداوند محسوب می‌شود، بلكه اراده كننده‌ی حقيقی و فاعل اصلی اين افعال خداوند است.

نمی‌توان فعل يا اراده‌ای را تصور كرد كه بی‌نياز و مستقل از خداوند بوده به گونه‌ای كه اراده‌ی وی برابر اراده خداوند به معنای مذكور باشد. ولی در عين حال اراده و افعال اين علت‌های غير مستقل مستند به خود آن‌ها است و نمی‌تواند از حيطه‌ی اختيار و عمل آن‌ها بيرون دانسته شود.
نه تنها افعال انسان بلکه اراده‌ی انسان نیز در طول اراده‌ی الهی قرار دارد، به این معنی که اراده‌ی انسان مستقل از اراده‌ی خداوند نیست و اگر خدا اراده نکند هیچ انسانی قدرت بر اراده و اختیار ندارد. این نگرش و دیدگاه منجر به جبر نمی‌شود. فرض کنید شما با یک دستگاه قطار برقى مشغول مسافرت هستید و راننده قطار شمایید. یک سیم برق قوى در سرتاسر مسیر قطار کشیده شده، و حلقه‌ای مخصوص از بالاى قطار روى این سیم مى‌لغزد و حرکت مى‌کند و لحظه به لحظه برق را از یک منبع قدرتمند به لوکوموتیو قطار منتقل مى‌کند، به طورى که اگر یک لحظه منبع مُولّد، برق به قطار نرساند فوراً در جاى خود متوقّف مى‌شود.

بدون شک شما آزادید هر کجا مى‌خواهید در مسیر راه مى‌توانید توقّف کنید، کم یا زیاد، و با هر سرعتى بخواهید مى‌توانید حرکت نمایید. ولى با تمام این آزادى‌ها که دارید کسى که پشت دستگاه مُولّد برق نشسته هر لحظه مى‌تواند شما را متوقف سازد چرا که تمام قدرت و نیروى شما از همان برق است و کلید آن در دست اوست.
هنگامى که در این مثال دقّت مى‌کنیم مى‌بینیم چنین شخصى در عین آزادى و اختیار و مسئولیت در قبضه‌ی قدرت دیگرى قرار دارد. لذا انسان در اراده و انتخاب خود آزاد است و آزادانه می‌تواند هر فعلی را اراده کند؛ منتهی، انسان در سیطره‌ی قدرت نامتناهی خداوند است اگر او نخواهد هیچ اراده‌ای صورت نمی‌پذیرد، اگر او اراده نکند هیچ انسانی قدرت بر اراده نخواهد داشت.
اینکه انسان در اراده‎ی خود آزاد است و حق انتخاب دارد شکی نیست؛ این مسئله امری وجدانی است که هر کسی در اعماق وجود خود به این مسئله پی می‌برد، هر انسانی می‌داند که لرزش دست کسی که مریض است با لرزش دست هنر پیشه تفاوت می‌کند یکی بدون اختیار است و دیگری با اختیار. منتهی همان‌طور که عرض شد این آزادی انتخاب مستقل از خداوند نیست و تا خدا نخواهدانتخاب و اراده ای صورت نمی‌گیرد و این موضوع هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد.(2)رادخ ناشی چیست؟

احساس نیاز به چیزی داشتن

چرا احساس می‌کنیم به فلان چیز نیاز داریم؟

یکی از اصول مینیمال بودن، اینه که تا حد امکان غیرضروری‌ها رو از زندگیتون حذف کنید و فضا رو برای چیزهای ضروری باز کنید.

اما نیاز چیه؟ همه می‌دونن چیه. ولی تا چه حد اون نیازهایی که ما بهشون فکر می‌کنیم واقعین؟

شاید بشه نیازهای امروزی رو به ۲ دسته تقسیم کرد: حیاتی/واقعی و تقلبی. نیازهای حیاتی مثل آب، اکسیژن، خوراک و ... تقلبی هم مثل گوشی جدید.

اینجا در مورد نیازهای حیاتی نمی‌خوایم صحبت کنیم؛ بدیهین یا حداقل یه استاندارد پذیرفته شده براشون وجود داره. این نوع نیازها تقریبا بین تمام انسان‌ها مشترکن. اگه شخصی به نوعی به یکی از این نیازها وابسته نباشه، احتمالا با بقیه متفاوته یا سبک زندگیش فرق داره.

اینجا فقط می‌خوایم ببینیم آیا میشه بدون نیازهای تقلبی هم زندگی کرد یا نه؟ نیازهای تقلبی رو به طور کلی بیان می‌کنم و هر شخصی خودش باید در مورد این نوع نیازها تصمیم بگیره.

ماها اغلب به چیزایی برچسب ضروری/نیاز می‌زنیم که بهشون عادت کردیم و نمی‌دونیم بدون اونا چطور زندگی کنیم. از اون طرف هم تغییر برای انسان همیشه یه کار سخت به نظر میاد.

برای تمرین، بد نیست هر کاری که می‌خواید بکنید یا از هر وسیله یا کالایی که می‌خواید استفاده کنید، به این فکر کنید که آیا واقعا بهش نیاز دارید یا نه. حتی خوبه به نیازهای حیاتی هم فکر کنید. بیشتر بشناسیدشون.

مثال

مثال‌های زیادی رو میشه آورد ولی فعلا همین موارد رو داشته باشید تا با اصل قضیه آشنا بشید. حداقل ارتباط بین خودتون و اون نیاز رو به چالش بکشید، حتی اگه استدلال‌های من درست نیستن. البته یه قانون برای این چیزا وجود نداره. برای یه شخص، تمام موارد زیر می‌تونن کاملا ضروری باشن.

  • خودرو. ماشین کلا یه چیز ضروری به نظر می‌رسه. ولی حتما می‌دونید که انسان بدون در اختیار داشتن همچین اختراعی به مدت خیلی طولانی تونسته دووم بیاره. یعنی چیزی هست که از اول نیاز اساسی نبوده، یهو تبدیل شده به یکی از مهم‌ترین دارایی‌های انسان. البته این رو هم بگم که همین امروز هم خیلیا بدون ماشین دارن زندگی می‌کنن. نمونه‌ش خودم. در مجموع اگه جایی زندگی می‌کنید که سیستم حمل‌ونقل عمومیش خوبه و جایی که شما هستید رو هم پوشش میده، راحت می‌تونید ماشین رو بیخیال بشید. توی کشورهای خارجی هم یه گزینه‌ی دیگه وجود داره و اون هم اجاره‌ی ماشین هست. میشه هر وقت لازم شد از این گزینه به جای خرید ماشین استفاده کرد. میشه بیشتر مسیرها رو هم پیاده یا با دوچرخه رفت. هزینه‌های نگهداری ماشین رو هم در نظر بگیرید. دغدغه‌های جانبیش. خط بیفته، بدزدن. خطرهایی که وجود داره و هزار چیز دیگه.

  • یخچال. احتمالا تعجب کردید. مگه میشه؟ ما یه روستا داریم که وقتی بچه بودم زیاد می‌رفتم اونجا. بعضی از خونواده‌ها از جمله خودمون اونجا یخچال نداشتیم. فقط وقتی احساس نیاز می‌کردیم که آب خنک یا یخ لازم داشتیم. برای آب خنک بهترین راهکار از دید من استفاده از کوزه‌های سفالیه. مادربزرگم یه دونه داشت که با گونی پیچیده شده بود. روی گونی آب می‌ریختن. این کار باعث میشد دمای آب داخل کوزه بیاد پایین. از مزه‌ی اون آب هم نگم دیگه. واقعا می‌‌چسبید. یخ رو هم شخصا لازم نمی‌دونم چون معمولا یخ رو با چیزایی مصرف می‌کنن که از دید من ضروری نیستن؛ نوشابه، نوشیدنی‌های مجاز، نوشیدنی‌های غیرمجاز و ... برای سایر مواردی که امروز توی یخچال نگه می‌داریم هم راه وجود داره. میشه همون لحظه خرید. میشه غذا رو به اندازه درست کرد و ... چقدر راحت‌تر میشه زندگی کرد.

  • گوشت. این از اون مواردیه که قبل از این که به دنیا بیاید به یه نیاز تبدیل شده. همه جا هم توصیه می‌کنن. از ادیان گرفته تا پزشکان متخصص. الآن هم که بعضی از انسان‌ها اینقدر به گوشت وابسته شدن که شاید زندگی بدون استیک یا همبرگر واسشون سخت باشه. تصور نمی‌کنن اصن. خودم هم قبلا اینجوری بودم. خوشبختانه الآن گیاه‌خوارم. یه مدت وگن بودم. شاید دوباره برگردم به اون شرایط. من خودم یه شبه تغییر کردم. یعنی برای من که اونقدر گوشت می‌خوردم کار راحتی بود. شما رو نمی‌دونم. ولی میگن بهتره اینجور تغییرات رو آروم و پیوسته ببرید جلو. در مورد سلامتی بین علما اختلافه. بعضی از این اختلافات برمی‌گرده به میزان پولی که میره توی جیب افراد. خیلیا درآمدشون از طریق فروش محصولات اینجوریه. خیلیا هم پول می‌گیرن که مقاله‌ی معتبر بنویسن با این مضمون که «گوشت چیز خوبی است». ولی از نظر محیط‌زیستی شاید درصد بیشتری موافق باشن که گیاه‌خواری بهتره. بعدا در مورد گیاه‌خواری می‌نویسم.

  • دو میلیارد نوع لباس. مسلما کسی نمیگه لخت برید تو خیابون. حتی پیشنهاد نمیشه که یک دست لباس داشته باشید. ولی این که بخواید لباس‌های کمتری نسبت به بقیه داشته باشید شدنیه. در مورد لباس قبلا نوشتم.

  • خونه‌ی بزرگ. وقتی چیز میز کمتری داشته باشید، به خونه‌ی بزرگی هم نیاز ندارید. اصن درک نمی‌کنم چرا بعضیا چند تا خونه دارن. همش دغدغه‌س.

نیازسازی

به نظرم دلیل اصلی این که ما فکر می‌کنیم به یه چیزی نیاز داریم، تبلیغاته. حتی مقاله‌های علمی هم می‌تونن تبلیغ باشن ولی ازش بی‌خبر باشیم. حالا این تبلیغ می‌تونه واقعیت رو بگه یا می‌تونه دروغ رو نگه.

بهش فکر کنید. به هر چیزی که تا به حال بهتون گفتن برای شما ضروریه فکر کنید. وسیله‌ی نقلیه، لباس با مد روز، فلان گوشی، شیر و لبنیات، گوشت، سه وعده خوراک در روز، شبکه‌های اجتماعی و ...

یه تولیدکننده رو در نظر بگیرید. طرف یه چیزی رو می‌سازه و حالا قراره ازش پول در بیاره. اولین کاری که باید بکنه اینه که برای اون محصول، یه نیازسازی بکنه؛ یعنی به شما بقبولونه که شما به اون محصول نیاز دارید (ولی خودتون خبر ندارید!). هدف اصلی بازاریابی شاید به طور خلاصه همین باشه.

البته ممکنه محصول، واقعا به‌دردبخور باشه یا اصلا چیزی باشه که خودتون هم بهش فکر می‌کردید. ولی واقعا چند درصد محصولاتی که مصرف می‌کنید همچین حسی رو به شما منتقل می‌کنن؟ چند درصدشون قبل از ورود شما به این دنیا وجود داشتن و حالا شما به عنوان مصرف‌کننده بهشون وابسته شدید بدون این که دلیلشو بدونید؟

به نظرم توی این زمونه، باید نسبت به محصولات و نیازسازی‌هایی که از هر طریقی انجام میشه شکاک بود. با هر تبلیغی که می‌بینید و یه حس خوب به شما دست میده، سریع متقاعد نشید. هدف از تبلیغات همینه. مثلا الآن برای بیشتر جامعه (حداقل نمونه‌ای که خودم دیدم)، خریدن نوشابه واسه مهمونی یه امر حیاتیه. در این حد که اگه نباشه، میزبان میگه «زشته اینجوری». چرا واقعا؟ خودم هم یه زمانی به شدت به این محصول وابسته بودم. آب چشه؟

یه نوع دیگه از نیازسازی که شدتش نسبتا کمتر از مورد قبلیه اینه که شما رو ترغیب می‌کنن مثلا در کنار محصول اصلی که می‌خرید یه چیز دیگه هم بخرید. نزدیک خونه‌ی خواهرم یه سوپرمارکت بود که بعضی وقتا ازش خرید می‌کردم. یکی از مغازه‌داراش اینطور بود که هر چیزی می‌خریدی، اون یه چیز دیگه رو هم به شما پیشنهاد می‌داد. مثلا اگه خربزه می‌خریدی، طرف می‌گفت «عسل تازه هم هست اگه می‌خواید». یادم نمیاد از این نوع پیشنهادات نداده باشه. کلا هیچ وقت هم از این نحوه‌ی برخورد خوشم نیومد. کسی که می‌ره خرید معمولا میدونه چی می‌خواد، یا حداقل وقتی یه خرید رو انجام میده نیازی به خرید چیزای غیرمرتبط نداره. فروشگاه‌های آنلاین هم همینن. بچپون آقا!

مصرف‌گرایی و وابستگی رو کنترل کنید. فقط به این خاطر که بقیه می‌گن فلان چیز درسته، اون چیز رو قبول نکنید. نیازهای اصلیتون رو بشناسید. اگه یه نیاز با چند روش رفع میشه، بهترین روش رو انتخاب کنید و نه هر چند روش رو. مثلا اگه می‌خواید زمان رو بدونید می‌تونید ساعت مچی داشته باشید یا می‌تونید از ساعت گوشی استفاده کنید. داشتن هر دو، ضروری به نظر نمی‌رسه.

همه‌ی این چیزایی که خوندید ممکنه برای حالت‌های خاص، نادرست باشن. پس با توجه به شرایط خودتون به قضیه نگاه کنید.

این رو هم بگم که «انجام دادن» احتمالا برای شما هم باحال‌تر از «داشتن»ه. یعنی انسان می‌تونه کارهای مختلفی رو انجام بده و باهاشون حال کنه و نتیجه‌ش احتمالا موثرتر از داشتن چیزای مختلف و غیرضروری باشه که شاید برای پر کردن یه جور خلا توی زندگی، اونا رو تهیه کرده. برای شما پیاده‌روی توی جاهای مختلف یه شهر باحال‌تره یا خرید لباس‌های جورواجور؟ ممکنه جفتشو بخواید اصن. ببینید هدف چیه.

واقعا چه چیزی غیر از هوا، آب، غذا، پناهگاه، پوشاک اولیه، و افرادی که دوستشون داریم ضروریه؟

پیشگیری بهتر از درمان است

برنامه رادیویی «فراسو» که هر روز ساعت ۸ و ۱۵ دقیقه از رادیو سلامت پخش می‌شود؛ فردا، اول خرداد به موضوع حفظ بارداری اختصاص دارد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، فاطمه بی‌تقصیر، تهیه‌کننده «فراسو» درباره اهداف تولید این برنامه می‌گوید: رادیو سلامت برای مخاطبان به عنوان یک مرجع مهم در حوزه پزشکی محسوب می‌شود و با توجه به اینکه ما تازه‌ترین رویدادهای دنیای پزشکی را در اختیار شنوندگان قرار می‌دهیم، تلاش می‌کنیم مشکلات مبتلابه آنها را بررسی کنیم. هدف از تولید برنامه‌های پزشکی در رادیو سلامت، تلاش برای آگاهی‌بخشی است. به همین خاطر برنامه فراسو هم با هدف پیشگیری از بیماری‌های جسمی و روانی، تعذیه، بهداشت و... روی آنتن می‌رود.

وی ادامه می‌دهد: این برنامه هر روز صبح ساعت ۸ و ۱۵ دقیقه از رادیو سلامت پخش می‌شود که روزهای شنبه به موضوع بهداشت روان و پیشگیری‌های اجتماعی، یکشنبه و سه‌شنبه به موضوعات بهداشت، تندرستی و تغذیه و دوشنبه و چهارشنبه هم به موضوع سلامت جسم و بیماری‌های جسمی اختصاص دارد.

این تهیه کننده با اشاره به هزینه‌های سنگین درمان و لزوم پیشگیری می‌افزاید: با توجه به افزایش هزینه‌های درمان، مردم به سمت پیشگیری از بیماری‌ها حرکت کردند و ما در «فراسو» در این زمینه کار می‌کنیم تا برنامه برای مردم کاربردی باشد و بتوانیم باری از روی دوششان برداریم. در این برنامه از کارشناسان حرفه‌ای بهره می‌بریم تا بتوانیم اطلاعات صحیح در اختیار شنوندگان قرار دهیم. مثلا در برنامه فراسو آموزش می‌دهیم که تغذیه اشتباه چگونه می‌تواند سلامتی را به خطر بیندازد.

بی‌تقصیر در پایان یادآور می شود: در مجموع موضوعات متنوع دستمایه قرار می‌گیرد. برای مثال کارشناسان، روز دوشنبه اول خرداد ماه موضوع حفظ باروری را بررسی می‌کنند؛ برنامه روز چهارشنبه هم با محوریت اگزما روانه آنتن می‌شود. مجری-کارشناس برنامه روزهای دوشنبه و چهارشنبه لیلا علوی، یکشنبه و سه‌شنبه زهرا حاجی‌زاده و شنبه کیانا فرهی است.

موقع اضرار تلاش کردن

چگونه برای موقعیت‌های اضطراری آماده شویمشرایط خطرناک و اضطراری تصمیمات مهم باید سریع گرفته شود. به سناریوهای مختلف برای مواقع اضطراری فکر کنید، در هر یک از این شرایط چه واکنشی نشان می‌دهید و چه می‌کنید؟

به گزارش ایسنا به نقل از sikkerhverdag، این نوع تمرینات ذهنی شما را مجهزتر می کند تا در صورت قرار گرفتن در موقعیت یا حادثه‌ای خطرناک، به درستی عمل کنید.

تمرین، یک عنصر کلیدی در تمام برنامه ریزی‌های اضطراری است. فکر کردن در مورد اینکه اگر در موقعیتی خطرناک و تهدیدآمیز قرار گرفتید، چه واکنشی نشان خواهید داد، می‌تواند به شما کمک کند تا در صورت وقوع یک حادثه واقعی، انتخاب‌های مناسب و به‌موقعی داشته باشید.

البته آمادگی برای هر موقعیت قابل تصوری غیرممکن است. هر موقعیتی منحصر به فرد است و آنچه در یک مکان کارآمد است، ممکن است در مکانی دیگر کارایی نداشته باشد. با این حال، برخی توصیه های کلی می تواند در برنامه‌ریزی برای مواقع اضطراری مفید باشد.

* خونسرد باشید

تقریباً در هر موقعیت خطرناک از جمله یک بلای طبیعی، یک حادثه بزرگ یا جنایی و... توصیه می‌شود تا جایی که می‌توانید آرامش خود را حفظ کنید. سپس روی رسیدن به شرایط ایمن در سریع‌ترین زمان ممکن، تمرکز کنید. بنابراین می توانید از قبل یک دید کلی از وضعیت موجود داشته باشید.

* به دیگران کمک کنید

به افرادی که نیاز به کمک دارند بدون اینکه خود را در معرض خطر قرار دهید، کمک کنید و آنچه را که از دست شما برمی‌آید، انجام دهید.

* به پلیس و اورژانس اطلاع داده و به دستورات آن‌ها گوش کنید

هنگامی که در شرایط خطرناک قرار گرفتید، در اسرع وقت با پلیس، اورژانس و ... تماس بگیرید و وضعیت خود را گزارش کنید. به توصیه‌ها و دستورالعمل‌های پلیس و سایر مقامات گوش کنید و شایعه‌پراکنی نکنید.

* از تلفن خود فقط برای برقراری تماس‌های ضروری استفاده کنید

در شرایط و مواقع اضطراری ممکن است خط تلفن بسیار شلوغ باشد زیرا بسیاری از افراد همزمان با تلفن خود تماس می‌گیرند. از تلفن خود فقط برای برقراری تماس‌های ضروری استفاده کنید. اگر می‌خواهید به دیگران اطلاع دهید که در شرایط امنی هستید، می‌توانید از برنامه‌های پیام‌رسان استفاده کنید.

انتهای پیام

فقر و نادانی

فقر، ثروت و تنهایی یعنی جهل و عجب

فقر، ثروت و تنهایی یعنی جهل و عجب-img

جهل و نادانی در مقام نظر و عمل بزرگ‌ ترین مصیبت بشر است؛ چرا که همه بدبختی‌ های بشر در دنیا و آخرت ریشه در جهالت انسان دارد. تکبّر در مقابل بندگان خدا بسیار مذموم است؛ یعنی شخص، خودستایی و فخرفروشی کرده، توقّع داشته باشد که دیگران او را بی‌ جهت محترم داشته، تکریمش کنند و روحیه استکباری را در خود تقویت نماید. این خصلت زشت از عادات ایام جاهلیّت و امری مذموم بوده و اگر در مقابل خداوند و دستورات او باشد، انسان را تا مرز کفر پیش می‌ برد.

منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنه ایتعداد بازدید : 414 تاریخ درج : 1401/10/12

یا علی! لافقر أشدّ من الجهل، و لامال أعود (أعون) من العقل، و لاوحدة أوحش من العجب.[1]

جهل در اینجا مقابل عقل است. سخت ترین و پرآسیب ترین فقرها این است که انسان جاهل باشد، فقر مالی قابل تحمّل است، امّا فقیر خرد و عقل هر چند ثروتمند باشد، مال و ثروت هم نمی تواند او را خوشبخت کند. و هیچ ثروتی پرفایده تر یا کمک کننده تر از عقل نیست. انسان عاقل اگر تهیدست هم باشد می تواند در زندگی خوشبخت باشد. و هیچ تنهایی وحشت انگیزتر از عجب و خودشگفتی نیست. عجب این است که انسان خود را آنقدر ممتاز و برجسته بداند که در برابر مزایای خودش شگفت زده و دچار اعجاب شود، بر اثر این بیماری انسان معجب احساس تنهایی می کند؛ زیرا مردم که این اعتقاد او را قبول ندارند، با او همزبان و هماهنگ نمی شوند و اگر هم کسانی بصورت تملّق به او چیزی بگویند، چون حرف تملّق آمیز پیداست که حرف حقیقی نیست، لذا او را قانع و راضی نمی کند و احساس تنهایی می کند.

حدیث پیامبر من لا معاش به با معاد له

هرگز نفرمودند: «کسی که زندگی مادی نداشته باشد، آخرت هم ندارد» این ترجمه و برداشت ناصوابی است؛ چرا که "مادی" یک کلمه عام است و هم چیز را در این دنیای مادی شامل می‌گردد؛ به عنوان مثال: بدن انسان و اعضایش نیز مادی هستند، پس کسی که بدن نداشته باشد، لابد مُرده است، و اگر مؤمن مرده باشد، معاد خوبی نیز دارد - و نیز چنین نیست که هر کسی قطع عضو شده باشد، دیگر معاد و آخرت مطلوبی نداشته باشد.

بلکه مشهور است که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ» - یعنی: برای هر کس که معاشی نباشد، معادی نیز نمی‌باشد (عاقبت خوشی در انتظارش نیست). هر چند که ظاهراً سند معتبری نیز برای این جمله به عنوان حدیث (عین کلام معصوم)، در دست نیست، بلکه بیشتر نقل به مضمون است.

معاش:

معنای "معاش" الزاماً پول و ثروت و رفاه نمی‌باشد، اگر چه این نعمات نیز اگر از راه صحیح به دست آید و در راه صحیح مورد استفاده قرار گیرد، زهی توفیق.

●- معاش در اصل به معنی «زندگی» می‌باشد و چون گذران زندگی با تأمین مایحتاج زندگی میسر و راحت می‌گردد، به امکان آن «تأمین معاش» گفته‌اند.

●- بدیهی است که اسباب زندگی راحت نیز فقط پول، ثروت و امکانات مادی نمی‌باشد، بلکه عقل، شعور، همّت، پشتکار، توجه و اتکا به امکانات درونی وداخلی و ...، ضرورت‌های پیش از پول و ثروت می‌باشند.

پس معنای جمله این می‌شود: «کسی که تدبیر معاش ندارد، همت معاش ندارد، انگیزه‌ی معاش ندارد، برای زندگی خود و خوب زیستن فکر، برنامه‌ریزی و تلاشی نمی‌کند، آخرت آبادی نیز نخواهد داشت».

امکانات مادی:

امکانات مادی که بعضاً به آن «رفاه مادی» می‌گویند نیز نقش به سزایی در "خوب زیستن" و تکامل فرد و جامعه دارد، اگر چه می‌تواند اسباب هبوط و سقوط بیشتر یک فرد یا جامعه را نیز فراهم نماید.

اقتصاد:

اگر چه در اسلام عزیز، "اقتصاد" به معنای شرایط پولی و مالی، مانند کاپیتالیسم و یا کمونیسم، زیربنا نمی‌باشد، لذا همه چیز بر مبنای "اقتصاد" تعریف و برنامه‌ریزی نشده است، اما در عین حال "اقتصاد" در اسلام، یک اصل بسیار مهم تلقی و بیان شده است.

●- در اسلام عزیز، رعایت "اقتصاد" در معاش و معیشت (زندگی) بسیار حایز اهمیت و مؤثر است؛ اگر به دستورالعمل‌ها و احکام اسلامی دقت شود، توجه و تذکر به "اقتصاد" اگر بیشتر از احکام عبادی نباشد، کمتر هم نیست. منتهی باید دقت کنیم که معنای اصلی "اقتصاد" میانه‌روی می‌باشد که مستلزم شناخت حدود هر امری، رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط است؛ چنان که فرمود: « وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ / لقمان، 19»، یعنی در مشی و مرام خودت (در هر امری) میانه‌رو و معتدل باش.

عمومیت جبری ندارد:

نمی‌شود گفت هر کس دنیای آباد و رفاه کاملی نداشته باشد، الزاماً آخرت هم ندارد؛ - نمی‌شود گفت: هر کس تأمین معاش مادی ندارد و در زندگی دنیوی با تنگناهای مادی مواجه شده است، حتماً در آخرت نیز دچار گرفتاری خواهد شد.

●- اسلام دین سرمایه‌داری نیست که گفته شود: «هر کس سرمایه‌دار نیست، به بهشت نیز نمی‌رود»؛ بلکه این بیان، یک توصیف است؛ یعنی می‌فرماید: «عموم مردم این طوری هستند که اگر از امکانات زندگی مادی محروم گردند، دین و دنیا و آخرت خود را نیز از دست می‌دهند».

●- در صدر اسلام، مسلمانان که جماعت اندکی بودند، دو سال در شعب ابیطالب (ع) محاصره اقتصادی شدند و شدیدترین تحریم‌های اقتصادی به آنان تحمیل شد. نه تنها هر گونه ارتباط و تعامل با آنها (حتی ازدواج و ...) قطع شد و برای آن شدیدترین مجازات‌ها در نظر گرفته شد، بلکه فرمود: «ما در آن دوران، حتی نان خوردن نداشتیم و سنگ به شکم‌های خود می‌بستیم» و می‌دانیم که حضرت خدیجه کبرا علیهاالسلام که خود از تجار و سرمایه‌داران به نام بود و سرمایه‌اش را وقف اسلام نمود، در همان شعب ابیطالب و از شدت گرسنگی، ضعف و بیماری رحلت نمود (یا به تعبیر صحیح‌تر، به شهادت رسید).

حال آیا مسلمانان در آن دوران، ایمان و اسلام و بالتبع آخرت خود را از دست دادند، یا همین فشارها سبب تقویت ایمان و ثبات قدم بیشتر آنان گردید؟

●- آیا ابوذر غفاری، که خود بر جمله «اگر فقر از دری به خانه‌ای بیاید، ایمان از در دیگر خارج می‌شود» تأکید داشت، خودش در رفاه زندگی کرد و در رفاه مُرد؟ یا ایمانش به خاطر فقر تحمیلی و تبعید به ربذه، متزلزل شد و آخرتش را از دست داد؟ یا درست برعکس.

●- آیا سیدالشهداء، امام حسین و خاندان و یارانش علیهم السلام، در کربلا، از رفاه مادی و معاش مناسب برخوردار شدند که به آن مقامات والا رسیدند، یا آن که حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام در سلول‌های انفرادی و زیر شکنجه‌های طاقت فرسا، از چنین معاشی برخوردار گردیدند؟!

*- آیا هنگامی که مردم ما "الله اکبر" گویان، علیه سلطه شیطان بزرگ و طاغوتچه‌ی حاکم بر خود قیام کردند، به آنها دلار جایزه دادند، یا تحت شدیدترین سختی‌ها، از جنگ گرفته تا ترور و تحریم اقتصادی قرار گرفتند و در ایمان خود ثابت قدم‌تر شدند؟

تأثیر متقابل دین و اقتصاد:

"دین و اقتصاد" در افراد و جوامع، تأثیر متقابل دارند، اما معنایش این نیست که این تأثیرها همیشه یک شکل و ثابت هستند.

از سویی ایمان و روح دینداری و رعایت احکام و دستورات الهی، بهبود شرایط اقتصادی را نیز به دنبال می‌آورد، هر چند که ممکن است تنگناهای بسیار بیشتری از سوی کفار تحمیل گردد. از سوی دیگر، ممکن است برخورداری از امکانات مادی، رفاه زدگی و ثروت، موجب طغیان، فسق (خارج شدن از مسیر بندگی)، کفر، شرک، تکبر، تفخر، ظلم و هر نوع انحراف دیگری شود.

●- چه بسیارند فقرای مادی، که به رشد ایمانی، دینی، علمی، اخلاقی و انسانی رسیدند و چه بسیارند برخورداران از امکانات مادی و "مرفهین بی‌درد"، که نه تنها خود رشدی نکردند، بلکه به ظالمینی بی‌وجدان و حیوانات ددمنشی مبدل شدند.

●- از این رو نفرمود که مقرب‌ترین شما نزد خدا، کسانی هستند که ثروت و معاش خوبی در دنیا داشته‌اند، بلکه فرمود: هر کس با تقواتر است، مقرب‌تر است [یعنی کمال، با تقوا حاصل می‌گردد]. حال چه ثروت و رفاه داشته باشد و یا نداشته باشد.

فقر اختیاری و اجباری:

فقر مالی، اگر اختیاری [ناشی از تنبلی، بی‌خیالی، مصرف‌گرایی، اسراف، تجمل، نوکرمآبی در مقابل دیگران و ...] باشد، حتماً و یقیناً حقارت، زبونی، تسلیم، بی‌دینی، بدبختی و فلاکت دنیا و عذاب آخرت را به دنبال خواهد داشت؛

اما اگر فقر مالی، از سوی دشمان تحمیلی باشد، برای به زانو درآوردن و تسلیم باشد، چه بسا سبب بالا بردن صبر و استقامت، و تقویت روحیه‌ی جهاد و تلاش، و نگاه بهتر به امکانات داخلی و استفاده درست از آنها ... و بالتبع رشد اقتصادی و سیاسی گردد؛ و البته که اگر برای خدا باشد، سبب رضایت الهی و معادی مطلوب ( ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً / الفجر، 28) می‌گردد.

مشارکت و هم‌افزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)

درباره جمله "هر كه زندگی مادی ندارد، زندگی آخرتی هم ندارد"، توضیح دهید

رویکرد پژوهش محور در تدریس

بزرگ یعنی کل کلاس عر ضه می کنند . گفتگو های با ز تابی و مرور نقا د ا نه های ایده ها ونتا یج در این مر حله اهمیت د ارد . این گفتگو ها فرصت هایی فراهم می کنند که نحوه فکر کردن و یا دگیری دانش آموزان توسط خودشان بررسی شود.

4- مر حله استحکام وگسترش ایده ها : این مرحله شامل فعا لیت هایی است که در کلاس ویا خا رج از کلاس به صورت پژوهش ها ی تکمیلی یا تکا لیف مبتنی بر منابع بر خط (وب پویه )انجام می شوند . هدف این قسمت استحکام بخشیدن به یا دگیری از طریق به کار بستن ایده های تا زه در زمینه های گو نا گون است. علاوه بر این که در این گام ایده ها بزرگ تر می شوند گا هی برای پیدا کردن پاسخ پرسش های جدید ،چر خه ی دیگری آغاز خواهد شد. دراین بخش دانش آموزان افکارشان رافراترازحوزه ی درس گسترش می دهند .

5- ارزشیابی :درمدل آموزش پژوهش محورارزش یابی یک بخش کاملا مجزا وتفکیک شده نیست ،بلکه این فر ایند از همان آغاز به صورت همزبان با سایر فعا لیت ها با شیوه های مختلف انجام می شود . برای مثال معلم می تواند متناسب با فعالیت برخی بخش های تدریس ا ش ا ز چک لیست یا جدول معیار های ارزشیابی که طراحی کرده استفاده کند .

ب)اجرای عملی طرح : پس از طراحی سا ختار ،معلم اقدام به اجرای آن دریک محیط واقعی(کلاس درس)می کندواز جلسه تدریس خود فیلم تهیه می نماید.

کا رتون های مفهومی

کار تون مفهومی چیست ؟

کار تون مفهومی ،یک نوع گفت وگوی تصویری است . این کار تون یک اتفاق روزمره را نشان می دهد که در ان شخصیت ها نظر خودشان را در موردئ آن بیان می کنند . نظر هر فرد در این قبیل کا تون ها ،در بالا یا کنار او و در خط بسته ای نوشته می شود .

چگونه می توانید ا ز کار تون های مفهومی استفاده کنید؟

کا رتون ها ی مفهومی در چار چوب های مختلفی آورده می شوند . این کا رتون ها را می توانید در صفحات قا بل تکثیر ،ترانسپرسی پوستر و یا با استفا ده ا ز پرو ژ کتور های متصل به کا مپیو تر ا رائه کنید. ا گر چه می توان این فعا لیت را به صورت انفرا دی هم انجام داد اما به صورت فعا لیت گروهی بسیار موثر تر است.

از کا رتون مفهومی می توان به عنوان تکلیف خا نه،نمایش در کلاس یا در شرایط غیر رسمی آموزش استفاده کر د . زمانی که از این روش در کلاس درس ا ستفا ده می کنید،می توانید آن رانقطه شروع یک بحث گروهی (در گروه های 3-4 نفره )قرار د هید ، اگر از آن به عنوان تکلیف خا نه استفا ده می کنید ،ا ز دانش آموزان بخوا هید در موردش با افراد خانواده گفت وگو کنند ونظر آنان را در مورد ایده ای که در تصویر ها مطرح شده ،جویا شوند.

ار کا رتون مفهومی می توانید در شروع یک موضوع تازه یا در حین آموزش برای فعا ل کردن ذهن نیزاستفاده کنید،زیراوقتی د انش آموزان اظهارنظرمی کنند شمامی توانید مواردی راکه مطمئن نیستندوشک دارند شناسا یی کنید وبر اساس آن اطلاعات در پا یان آموزش برای مرور آنچه آموخته اند ورسیدن به یک اتفاق نظر در فضا ی جدید هم استفا ده کنید .

کا رتون مفهومی چگونه به سنجش کمک می کند؟

از کا رتون مفهومی می توان در سنجش فردی یا گروهی دا نش آموزان استفا ده کرد . کا رتون های مفهومی در فعا لیت گروهی باعث تحریک دانش آموزان به ابرازعقاید شان می شودوبه این ترتیب شما به عمق نظر ات آ نان پی می برید . ا گربخواهید ازکارتون مفهومی برای امتحانات رسمی وانفرادی استفا ده کنید ، کافی است هر مورد را که می خواهید تکثیر کنید وا ز دانش آموزان بخوا هید بیان کنید که با نظر کدام یک ا ز شخصیت های کا رتونی مو افقند و چرا؟

کا رتون مفهومی چگونه به یادگیری کمک می کند؟

یکی از مهم ترین ویژگی استفا ده از کارتون مفهومی این است که فرایند سنجش وآموزش رابایکدیگر تلفیق می کند . وقتی شما شرا یط را طوری فرا هم می کنید که بتوانید از طریق گفت وگو از ایده های دانش آموزان در مورد موضوعی مطلع شوید ،به واقع بستر وهدفی برای یادگیری بیشتر در مورد آن موضوع فراهم می کنید . به این ترتیب استخراج ایده های فعلی دانش آموزان (که خود یک سنجش است)یک بخش عادی و هد فمند از کل فعا لیت یادگیری می شود ونه بخشی مجزای ا ز آن .کا رتون مفهومی محرکی قوی برای گفت وگو های علمی وتفکر نقا د است و با عث می شود تا شما به درستی از ایده ی فر گیر ان مطلع شوید ،آنان را به گفت و گو در مورد ایده های علمی وا دا رید واین امکان را برای آنان فراهم سازید تا ایده یشان را توجیه کرده ،به دلایل توجه کنند وبه نتیجه برسند .vb

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم»

خداوند در سورة بلد آیه ی 4 می فرماید:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم»(و زندگی او مملو از رنج ها است)

به گزارش روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، خداوند در سورة بلد آیه ی 4 می فرماید:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم»(و زندگی او مملو از رنج ها است)

«کبد» بر وزن«فَرَس» به معنای«سختی» و بر وزن«کَتْف» به معنای جگر و درد جگر سیاه است. همچنین«کُباد» به معنی درد جگر است. و بیش از یکبار در قرآن نیامده است.

«کبد السماء» که در وسط آسمان است به «کبد انسان» که در وسط بدن قرار دارد تشبیه شده است.[1] مراد از «کبد؛ سختی» در آیة، این است که انسان را در رنج و تعب آفریدیم، زندگی او پر از مشقت و رنج است و همین رنج و تعب است که او را به کمال و ترقی سوق می دهد. اگر انسان در مشقت و سختی نبود برای از بین بردن آن تلاش نمیکرد و اگر تلاش نمی کرد،‌ ابواب اسرار کائنات به رویش گشوده نمی شد:«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ؛[2] ای انسان ! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد.»

انسان از یک طرف دارای بُعد روحانی و از طرف دیگر دارای بعد جسمانی است. آنچه از این دو بقاء و جاویدان است؛ روح الهی انسان می باشد. روح انسان، چند صباحی در این دنیا با جسم، همراه می شود جسم نیز و به سبب مادی بودن و تعلقات او؛ با دنیا دارای اثرات و توابع است. لذا زندگی روح با جسم در این دنیا، همراه مشقّت و رنج است. تا در آزمایش الهی سر بلند بیرون آیند: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛[3]خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما بهتر عمل می کند.»

از اینکه قرآن می فرماید: ما انسان را در رنج آفریدیم.» در بیان هدف از خلقت انسان است. چون هدف از خلقت انسان در آیات دیگر؛ آزمایش بندگان[4]، عبادت[5]، آگاهی از قدرت خداوند.[6] رسیدن به رحمت الهیه و .... معرفی شده است. آنچه آیه فوق در بیان آن است، این است که انسان با وجود جسم خاکی، از لحظه ای که نطفه او در قرار گاه رحم واقع می شود، مراحل زیادی از مشکلات و درد و رنج ها را طی می کند تا متولد شود و بعد از تولد و دوران طفولیت و سپس جوانی و پیری مواجه با انواع مشقّت ها و رنج هاست، حتی کسانی که زندگی مرفه دارند؛ نیز دارای رنج است زمانی که انسان از درد و رنج و خستگی نجات پیدا می کند: که روح الهی از جسم جدا گردد و به لقاء دوست ملحق شود.[7]

===============================

پی نوشت ها:

[1] . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ذیل ماده«کبد».

[2] . انشقاق/ 6.

[3] . ملک/ 2.

[4] . همان.

[5] . ذاریات/ 56.

[6] . طلاق/ 12.

[7] . ر.ک؛ مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج27، ص 10، ج 26، ص 300، طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، انتشارات بنیاد علمی و فکری علامه، ذیل آیه 4 سورة بلد.

 
  BLOGFA.COM