این وبلاگ جهت امور اموزشی و پژوهشی و فرهنگی و اشتراک تجربیات راه اندازی شده است
 

سبک زندگی کارمندی

بسیار ضعیف هستیم و موضوع راه و روش های صادراتی برای محصول همچنان موفق و راهگشا نبوده است. خرما در اقتصاد مردم جنوب ایران بسیار حیاتی و اثر گذار است و نمی توان این محصول کشاورزی را از زندگی مردم خونگرم شهرهای جنوبی حذف کرد. در چند سال اخیر که خشکسالی و گرد و غبار به مناطق جنوبی و غربی ایران فشار آورده، بسیاری از نخیلات تهدید به مرگ شده و یا تا امروز خشک شده اند و شاید شما هم در اطرافتان مواردی از خشک شدن نخل ها را دیده باشید. نخل، درختی متفاوت است که ویژگی های مشابهی با انسان دارد و به واسطه حرمتی که در میان مردم جنوب دارد، مرگ نخل انرژی منفی را به بار می آورد.

بسیاری از ما درباره خرما و انواع آن، نخل و ویژگی هایش و حتی مراسم و فرهنگی که خرما و نخل و برداشت خرما در میان مردم جنوب ایران دارد، اطلاعات کمی داریم. تمام قسمت های میوه خرما قابل خوردن و مصرف مجدد است و از بخش های مختلف ساقه و برگ های درخت نخل هم کشاورزان استفاده های کاربردی دارند. خرما، یکی از قدیمی ترین میوه های کشت شده از سوی انسان بوده که عموما در مناطق گرمسیری و نیمه گرمسیری پرورش می یابد. این میوه برای درمان پوسیدگی دندان، درمان بیماری های اعصاب، خون سازی و مقابله با کمبود وزن، تقویت قلب و ... مفید بوده و جزو میوه های توصیه شده از سوی ائمه اطهار است و به عنوان قوت غالب در بسیاری از مکتوبات تاریخی از آن یاد شده است؛ میوه ای که می توان روزه را با آن باز کرد و از گرسنگی و ضعف دور ماند. خرما هم همانند بسیاری از محصولات کشاورزی، در زندگی کشاورزان جایگاه و اهمیت بالایی دارد. بخشی از فرهنگ و شیوه های زندگی و زبان مردم هر منطقه ای حول محور محصول غالب آن منطقه شکل می گیرد. همانطور که شهرهای شمالی با برنج خو گرفته اند و برنج و شالی کاری جزئی از فرهنگ آنها شده، خرما هم در زندگی مردم جنوب، نقشی بی بدیل بازی می کند. روستاییان و کشاورزان معمولا برای برداشت محصول خود در زمان هایی مشخص، آداب و سننی را که عموما محوری اعتقادی دارد، اجرا می کنند تا برکت مال شان بیشتر شود و به نوعی از پروردگار شکرگزاری کرده باشند. این آداب و رسوم در هر منطقه متفاوت است و رنگ و بویی مربوط به آن منطقه دارد. به عنوان نمونه، چندی قبل در میناب استان هرمزگان، جشنواره ای به نام «مغ و مشتا» برگزار شد؛ جشنواره ای که از حالت محلی به مراسمی رسمی با حضور اقشار مختلف تبدیل شده است. در این مراسم مُشتاداری، مُغ بُری، کُنگ جوشی، شیره گیری، سِوِندبافی و ... که هر کدام مربوط به بخشی از مراحل برداشت محصول و آماده کردن آن است، اجرا می شود. «مُشتا» محل جمع آوری، فرآوری، عمل آوری و نگهداری خرما تا قبل از مرحله فروش یا همان انبار است. بریدن خوشه های رسیده خرما از نخل را هم در گویش بومی «مُغ بُری» می نامند و یکی از روش های قدیمی عمل آوری محصول خرما بعد از مُغ بُری، کُنگ جوشی است که از جمله رسوم رایج و بجا مانده از گذشتگان و برگزاری آن همراه با نواختن ساز و دهل و خواندن نواهای محلی است.

به نظر می رسد، به منظور تحکیم شرایط اقتصادی کشاورزان و باغداران در مناطق جنوبی ایران و حمایت از این محصول صادراتی که جایگزینی هم ندارد، نیاز است برنامه ریزی های بیشتر و جدی تری را برای تولید، برداشت و صادرات خرما داشته باشیم. علاوه بر اینها باید از خودمان بپرسیم که چقدر از ادامه تولید این محصول وطنی حمایت می کنیم؟ و هر کدام از شرکت های خصوصی و دولتی فعال در مناطق جنوبی و همسایه با نخیلات، چقدر برای ادامه تولید، خرید محصول و یافتن بازاری مطمئن برای کشاورزان تلاش کرده اند؟

نقاط کور روان شناختی

مرکز خودشناسی مجازی خردورز

کاربر مهمان

خردورز

  • صفحه اصلی
  • ورود
  • پادکست
  • آموزش و راهنما
  • راهنمای انتخاب دوره ها
  • درباره ما
  • تماس با ما

© طراحی و برنامه نویسی شده توسط SAKOU PROGRAMMING GROUP

  1. صفحه اصلی
  2. بلاگ

نقاط کور روانشناختی که باید از آنها آگاه باشید

نقاط کور روانشناختی می تواند منجر به تصمیم گیری ضعیف شود و حتی ممکن است باعث شود ما مرتکب اشتباهات جدی شویم. با یادگیری شش نقطه کور روانی که واقعیت ما را منحرف می کند، از این تله های ذهنی اجتناب کنید.

مغز انسان یک اثر هنری بسیار پیچیده است که با بیش از 100 میلیارد نورون، ما را قادر می سازد تا اطلاعات را با سرعتی بالا، 30 برابر سریعتر از بهترین ابررایانه ها، ترکیب، سازماندهی و به خاطر بسپاریم. اگر نحوه استفاده صحیح از آن را یاد بگیریم، به پتانسیل بی حد و حصر آن دسترسی مستقیم خواهیم داشت.

با این حال، محدودیت‌های خاصی برای توانایی ذهن ما در پردازش داده‌ها وجود دارد، زیرا تمایل آن به ساده‌سازی، تعمیم و ترکیب داستان‌ها است.

این کمکی نمی کند که ما بیش از حد به تفسیر درونی خود که در پس زمینه ذهنی ما بازی می کند اعتماد کنیم. اگر از خطاپذیری ذهن خود آگاه نباشیم، ممکن است قربانی الگوهای ثابت تفکر خود شویم.

برای اینکه ما آگاهی بهتری از نحوه پردازش چیزها در سطح درونی به دست آوریم، باید مکانیسم های اساسی ذهن را درک کنیم.

ذهن از دو بخش ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه تشکیل شده است.

ضمیر خودآگاه مسئول منطق و استدلال است و تمام اعمالی را که با قصد انجام می دهیم کنترل می کند، و هر چیزی را که در زندگی بیداری با آن روبرو می شویم ارزیابی و تجزیه و تحلیل می کند.

کلاس تحلیل خواب و رویا

خواب و زویا، زبان ناخودآگاه ما هستند که هر روز پیام های مهمی را به زبان نمادها برای ما بیان می کنند

شرکت در کلاس تحلیل خواب و رویا

از طرف دیگر ضمیر ناخودآگاه مسئول اعمال غیرارادی بدن مانند تنفس و هضم است که نیازی به تفکر آگاهانه ندارد.

این قدرتمندترین قلمرو حوزه ذهنی شماست زیرا بر جنبه های عمیق تر شخصیت شما مانند احساسات، باورها، خاطرات و شهود شما حاکم است. این در حالت خودکار اجرا می شود، و به موقعیت های مبتنی بر شرطی سازی ذهنی و غریزه پاسخ می دهد.

اگرچه ضمیر ناخودآگاه در پشت صحنه عمل می کند، اما نقش غالبی در تصمیم گیری شما دارد.

علاوه بر باورهای ناخودآگاه برگرفته از مدل ما از جهان، روش‌های کلی تفکر وجود دارد که به «ابتکار» معروف است، که باعث ایجاد نقاط کوری می‌شود که می‌تواند واقعیت را منحرف کند.

اکتشافی یک اصطلاح روانشناختی است که میانبرهای ذهنی را که افراد برای تصمیم گیری یا قضاوت استفاده می کنند، توصیف می کند. این معمولاً شامل تمرکز بر یک جنبه از یک موضوع پیچیده به حذف سایر جنبه ها است.

در اکثر شرایط، این یک روش بسیار کارآمد برای مدیریت موقعیت‌ها و داده‌های پیچیده است، اما گاهی اوقات می‌تواند منجر به سوگیری‌های شناختی و ارزیابی‌های نادرست خارج از آگاهی ما شود.

اکتشافی به طور گسترده در عرصه های بازاریابی، رهبری و سیاسی برای تاکتیک هایی برای کنترل و تأثیرگذاری بر افراد استفاده می شود. اگر ما از این مانورها آگاه باشیم، می‌توانیم از تحت تأثیر قرار گرفتن خود در تصمیم‌گیری‌هایی که برای ما مناسب نیستند، جلوگیری کنیم.

انواع مختلفی از روش های اکتشافی وجود دارد که ما از آنها برای صرفه جویی در زمان و انرژی در مواقعی که در حجم زیادی از اطلاعات غرق می شویم، استفاده می کنیم.

کارگاه آموزشی سایه های شخصیتی

وجه تاریک درونی خودمان را بشناسیم تا با خود واقعی مان روبرو شویم

شرکت در کارگاه

در اینجا موارد مهمی وجود دارد که باید از آنها آگاه باشید:

۱. اکتشافی در دسترس بودن: اکتشافی در دسترس بودن زمانی اتفاق می‌افتد که ما چیزی را بر اساس اینکه چقدر راحت می‌توانیم مثال‌های مرتبط را از حافظه خود، شرایط خاصی که در گذشته شاهد آن بوده‌ایم، به یاد بیاوریم، تخمین می‌زنیم یا درباره آن قضاوت می‌کنیم. به عبارت دیگر، اگر بتوانیم چیزها را راحت‌تر به خاطر بسپاریم، تمایل داریم فرض کنیم که آنها رایج‌تر از چیزهایی هستند که به راحتی نمی‌توانیم آن‌ها را به خاطر بسپاریم.

به عنوان مثال، اگر فیلم‌های جنایی خشونت‌آمیز یا کمدی‌ها و کانال‌های خبری را زیاد تماشا کنید، احتمالاً دنیا را مکانی خطرناک می‌بینید که بلایا و بلایا دائماً در آن رخ می‌دهد. این دیدگاه هر بار که اتفاق فاجعه‌باری رخ می‌دهد، تقویت می‌شود، زیرا آنچه را که روی صفحه دیدید تأیید می‌کند.

۲. اکتشافی بازنمایی: اکتشافی بازنمایی نوعی از کلیشه سازی است که در آن ما در مورد یک رویداد قضاوت و تصمیم می گیریم، بر اساس میزان شباهت آن به نمونه اولیه، مدل یا نمونه ای که در ذهن خود ایجاد کرده ایم. در حالی که اکتشافی در دسترس بودن بیشتر به خاطرات تجربیات مرتبط مربوط می شود، بازنمایی با خاطرات مفاهیم ذخیره شده ای که ما شکل داده ایم.

در اینجا یک مثال معمولی از اکتشافی بازنمایی آورده شده است: اگر از محله خاصی در نزدیکی شهر خود بازدید کردید و با چند نفر از افراد خوب در آنجا دوست شدید، مستعد این خواهید بود که فرض کنید بقیه افراد در آن شهر نیز مردمی دوستانه خواهند بود.

۳. اکتشافی تعدیل: اکتشافی تعدیل بر چگونگی تخمین شهودی احتمالات توسط افراد تأثیر می گذارد. بر اساس آزمایش‌های روان‌شناختی مختلف، به نظر می‌رسد که ما تمایل داریم قبل از تصمیم‌گیری، بر اولین اطلاعاتی که به دست می‌آوریم تمرکز کنیم. عدد یا مقدار هدف اولیه ای که به دست می آوریم لنگر ما برای تنظیمات آینده می شود. به همین دلیل، هسته اول داده ها بسیار مهم است زیرا بر انتخاب هایی که پس از آن انجام می دهیم تأثیر می گذارد.

۴. اکتشافی تأثیر: اکتشافی تأثیر زمانی رخ می دهد که ما به احساسات و خلق و خوی خود اجازه می دهیم بر تصمیماتی که می گیریم تأثیر بگذارد. محققان دریافته‌اند که وقتی در یک وضعیت عاطفی مثبت هستیم، تمایل داریم موقعیتی را با سود بالا و کم خطر درک کنیم. از سوی دیگر، اگر در وضعیت عاطفی منفی قرار داشته باشیم، وضعیتی را می بینیم که دارای مزایا کم و ریسک بالایی است.

فرض کنید در مدرسه توسط دختری مورد آزار و اذیت قرار گرفتید که باعث شد احساس غمگینی و بی ارزشی کنید. اگر 20 سال بعد همان دختر را در دبیرستان ببینید، احتمالاً همچنان از او متنفر خواهید بود، حتی اگر او تبدیل به فرد بهتری شده باشد، زیرا فراموش کردن خاطرات عاطفی از احساسی که او در شما ایجاد کرده است برایتان دشوار است.

۵. اثبات اجتماعی: اثبات اجتماعی زمانی اتفاق می افتد که ما بیش از حد به نشانه هایی که از محیط بیرونی خود دریافت می کنیم متکی باشیم. این اغلب در موقعیت‌های مبهم اجتماعی رخ می‌دهد که در آن‌ها مطمئن نیستیم چگونه رفتار کنیم. ممکن است تصور کنیم که اطرافیان ما می‌دانند چه کاری باید انجام دهند و ما سریعاً رفتار آنها را تقلید می‌کنیم تا بتوانیم خودمان را با آن هماهنگ کنیم. بیشتر ما برای راهنمایی خود به دیگران نگاه می‌کنیم، مگر اینکه ذهن خودمان را داشته باشیم. اقدامات و یادگیری در مورد اینکه چه چیزی قابل قبول است و چه چیزی قابل قبول نیست.

ما تمایل داریم با نزدیکترین دوستانمان به یک شکل صحبت کنیم و به سبکی مشابه لباس بپوشیم. اگر ماشین های دیگر جلوی ما در بزرگراه سرعت خود را کم کنند، حتی اگر ندانیم چرا، سرعت خود را کاهش می دهیم. بازاریابان از اثبات اجتماعی استفاده می کنند تا با دریافت تاییدیه افراد مشهور، مشتریان را به اعتماد به محصولاتشان وادار کنند.

۶. اکتشافی کمیابی: اکتشافی کمیابی ما را تحت تأثیر قرار می دهد تا باور کنیم که ارزش درک شده یک مورد (یا شخص) اگر کمیاب و دشوار باشد، بالاتر و کیفیت بهتری دارد. در فروشگاه‌ها، اغلب متوجه می‌شوید که تقاضای بیشتری برای «نسخه‌های محدود» و اقلام پرفروش پرطرفدار وجود دارد، زیرا مردم تصور می‌کنند که اگر دیگران آن‌ها را می خرند، باید چیز خاص باشند.

ماتیو ریکارد راهب بودایی زمانی گفت که ذهن ما بسته به نحوه استفاده از آن می تواند بهترین دوست یا بدترین دشمن ما باشد. هنگامی که ما آگاهی ثابتی از نقاط کور بالقوه خود داریم، اتحاد خود را با قوه ذهنی خود تقویت می کنیم تا زندگی سرشار از فراوانی و شادی را ایجاد کنیم.

آزموده را آزمودن خطاست

معنی ضرب المثل ” آزموده را آزمودن خطاست “

ضرب المثل ایرانی ارسال دیدگاه

همه چیز درباره معنی و مفهوم ضرب المثل آزموده را آزمودن خطاست 🔍

ضرب المثل آزموده را آزمودن خطاست

در این پست با معنی و مفهوم این ضرب المثل ایرانی و قدیمی آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.

ضرب المثل آزموده را آزمودن خطاست کنایه از چیست؟

۱- یعنی اگر صداقت و امانتداری یا خیانت و خلف وعده کسی برای انسان ثابت شد، امتحان کردن دوباره آن شخص به ضرر انسان است.

۲- این ضرب المثل را می توان هم در معنای منفی و هم در معنای مثبت به کار برد؛

معنای مثبت آن در جایی است که صلاحیت شخصی برای انجام کار در نزد شما بارها مشخص شده است و چیزی جز خیر و نیکی از او ندیده اید. حالا که دوباره می خواهید کاری را به او بسپارید لزومی ندارد دوباره از او امتحان بگیرید و او را دل‌زده کنید. (هرچند احتیاط کردن و اعتماد نکردن صد درصدی شرط عقل است!)

معنای منفی آن در جایی است که شما بارها از یک شخص ضربه خورده اید؛ ضربه روحی، مالی و … . دیگر عاقلانه نیست که بخواهید دوباره به او اعتماد کنید به هوای اینکه ممکن است آن شخص اصلاح شده باشد. اینجاست که می گویند: آدم عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود!

۳- همچنین این ضرب المثل را برای انتخاب های مهم زندگی نیز به کار می برند. مثلا در گذشته راهی را رفته ایم که با شکست مواجه شده ایم. حالا که دوباره همان راه را پیش پایمان می گذارند، بر اساس تجربه می گوییم: آزموده را آزمودن خطاست! یعنی این راهی که رفتم عاقبت خوشی نداشت و دیگر نمی خواهم چنین مسیری را امتحان کنم.

پیش‌داوری به پافشاریِ بدونِ دلیل و غیرِ قابلِ اثباتِ فلسفی یا تجربی گویند. ریشهٔ پیش‌داوری علاقه به یک عقیده یا شخصی است که باعث می‌شود که انسان به راحتی حرف بی‌دلیل یا بدون دلایل کافی را نه تنها بپذیرد، بلکه بر روی آن پافشاری هم داشته باشد. نقطهٔ مقابل پیش‌داوری قضاوت بی‌طرف و عادلانه است که در آن فهم و قضاوت افراد و کارها از روی حقیقت است.

تعصب

تعصب از آنجا که یک معنای حسی دارد و مانند دیگر تعاریف معنایی کلمات دیگر از این دست بر پایهٔ احساسات و بازخوردهای آن پیکره‌بندی می‌گردد؛ پس با تغییر فرد، جامعه و به تبع آن فرهنگ، معنی و کاربرد آن تغییر خواهد کرد. پس به نظر می‌رسد که نتوان از آن به عنوان یک حکم قطعی استفادهٔ بنیادی کرد. به همین خاطر است که هیچ‌گاه به عنوان معنای کلیدی صرف صراحتاً در قانون استفاده نگردیده و اصل جهان‌شمولی بر پایهٔ آن تنظیم نشده و این تعریف برای تمامی معانی که بر پایهٔ احساسات بی‌اساس غیرقابل اثبات شکل گرفته صادق است

پیش داوری

پیش‌داوری به پافشاریِ بدونِ دلیل و غیرِ قابلِ اثباتِ فلسفی یا تجربی گویند. ریشهٔ پیش‌داوری علاقه به یک عقیده یا شخصی است که باعث می‌شود که انسان به راحتی حرف بی‌دلیل یا بدون دلایل کافی را نه تنها بپذیرد، بلکه بر روی آن پافشاری هم داشته باشد. نقطهٔ مقابل پیش‌داوری قضاوت بی‌طرف و عادلانه است که در آن فهم و قضاوت افراد و کارها از روی حقیقت است.

تعصب

تعصب از آنجا که یک معنای حسی دارد و مانند دیگر تعاریف معنایی کلمات دیگر از این دست بر پایهٔ احساسات و بازخوردهای آن پیکره‌بندی می‌گردد؛ پس با تغییر فرد، جامعه و به تبع آن فرهنگ، معنی و کاربرد آن تغییر خواهد کرد. پس به نظر می‌رسد که نتوان از آن به عنوان یک حکم قطعی استفادهٔ بنیادی کرد. به همین خاطر است که هیچ‌گاه به عنوان معنای کلیدی صرف صراحتاً در قانون استفاده نگردیده و اصل جهان‌شمولی بر پایهٔ آن تنظیم نشده و این تعریف برای تمامی معانی که بر پایهٔ احساسات بی‌اساس غیرقابل اثبات شکل گرفته صادق است

سو گیری چیست؟

صدای ضبط‌شده به‌صورت برعکس پخش می‌شود. چنین سوگیری‌ها و پیش‌داوری‌هایی می‌توانند ناخواسته، ذهن قضاوت‌گر بیننده را دچار انحراف و خطا در «برداشت خردمندانه» کنند.

جهت‌گیری تأییدی

ویرایش

مقالهٔ اصلی: جهت‌گیری تأییدی

جهت‌گیری تأییدی گرایش به جستجو در اطلاعات یا تعبیر کردن آن به گونه‌ای است که باورها یا فرضیه‌های خودِ شخص را تأیید کند. افراد هنگام جمع‌آوری یا «یادآوری گزینشی اطلاعات» یا هنگامی که آن را به نحوی جهت‌گیرانه تعبیر می‌کنند، این سوگیری را از خود نشان می‌دهند. این اثر در خصوص موضوعات هیجان‌برانگیز و برای باورهای بسیار عمیق، شدیدتر است. افراد تمایل دارند «شواهد مبهم» را به عنوان تأییدی بر موضع موجود خود، تعبیر کنند.

سوگیری رفتاری

ویرایش

در سوگیری اِسنادی یا رفتاری، افراد گرایش دارند که معنی حرکات خود یا دیگران را کشف کنند و به ارزیابی یا تلاش برای کشف توضیحات پشت چنین حرکاتی دست می‌زنند.[۱۱][۱۲][۱۳] سو گیری یکی از مفاهیم روان شناسی است که توسط آلفرد آدلر روان شناس اتریشی پیشنهاد شده است، به این معنا که: گروهی تصمیم می گیرند مواضع افراطی اتخاذ کند، حال آنکه اگر افراد گروه تنها بودند این گونه موضع گیری ها به وجود نمی آمد (کلاینمن، 2012) [۱۴]

اِسناد درونی و بیرونی

ویرایش

بر پایه این نظریه افراد رفتار را می‌بینند و آنگاه علت‌ها را به آن اسناد می‌کنند. هنگام نگرش رفتار یک شخص می‌خواهیم تا مشخص کنیم که آیا این رفتار علت درونی دارد یا علت بیرونی. برای نمونه، اگر یکی از کارکنان کارش را خوب انجام ندهد، امکان دارد که مدیر او عملکرد ضعیف وی را به حساب عدم توانایی و انگیزش او بگذارد. این یک نمونه از اسناد درونی است. اما اگر مدیر عملکرد ضعیف او را به حساب مسایل مدیریتی و فرهنگ سازمانی بگذارد، یک نمونه از اسناد بیرونی است.[۱۵]

تورش‌ها و سوگیری‌های اسنادی: خطای بنیادین در ادراک

ویرایش

در زمینهٔ اِسناد، سوگیری‌هایی وجود دارد که موجب خطا در اِسناد می‌شوند. به این سوگیری‌ها «خطای بنیادین در ادراک» می‌گویند که عبارتند از خطای بنیادی اسناد، اثر عامل–ناظر و سوگیری خدمت به خود که هر یک از آن‌ها به دلایل مختلفی ایجاد می‌شود. گرایش ما به اسناد دادنِ شکست‌های دیگران به عوامل درونی آنان و نسبت دادن موفقیت‌های آنان به عوامل بیرونی را خطای بنیادی اسناد می‌گویند. در اثر عامل–ناظر اسناد، ما در تعیین علل درونی یا بیرونی به عامل یا ناظر بودن ما بستگی دارد.

زمین‌خوردن

ویرایش

اگر ببینیم دیگری به زمین خورده‌است، حادثه را به علتی درونی (دست‌وپاچلفتی بودن او) نسبت می‌دهیم؛ اما اگر خودمان زمین بخوریم، آن را به علتی بیرونی (لغزنده بودن زمین یا صاف بودن ته کفش) نسبت می‌دهیم. سوگیری خدمت به خود، یعنی شخص با بزرگ کردن سهم خود در مورد رفتارهای مثبت، عزت نفس خود را افزایش می‌دهد.

خطای بنیادی برچسب زدن

خطای بنیادی برچسب‌زدن یک سوگیری و گرایش متداول است که افراد در توصیف و تبیین علل رفتار اجتماعی یک نفر، نقش عوامل شخصیتی یا ویژگی‌های پایدار او را مهم‌تر از صرف واکنش او به موقعیت‌های محیطی‌اش برآورد می‌کنند.

علت وجود خطای بنیادی این است که اغلب افراد، به عنوان مشاهده‌گر، این واقعیت را نادیده می‌گیرند که هر فرد، بسته به موقعیت پیش‌رو، نقش‌های اجتماعی متعددی را ایفا می‌کند که دیگری ممکن است تنها شاهد یکی از آن‌ها باشد. بدین سان اهمیت موقعیت‌های اجتماعی در تبیین رفتار یک فرد به سادگی نادیده گرفته می‌شود.

چرا برخی دعا ها مستجاب نمی شود؟

دارد دعای مورد نظر از همین قبیل باشد و علاوه بر آن، بنابر روایات معصومان (علیهم السلام): «دعاهایی که در دنیا مستجاب نمی شود، خداوند در آخرت معادل آن را به دعاکننده عطا می کند».

سؤالی مهم درباره دعا

سؤال: در دعاهایی که از ائمّه معصومان (علیهم السلام) به ما رسیده است، دعاهایی می بینیم که هرگز مستجاب نخواهد شد. چرا ائمه (علیهم السلام) دستور داده اند که چنین دعاهایی را بخوانیم؟ مثلاً در دعاهای ماه رمضان – که به عنوان تعقیب نماز خوانده می شود – آمده است: «اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدْین؛ پروردگارا! بدهی تمام بدهکاران و وام تمام وام گیرندگان را عطا بفرما» در حالی که این خواسته تحقق نمی یابد مخصوصاً، در عصر و زمانی که ما زندگی می کنیم؛ زیرا زندگی دنیای فعلی به گونه ای است که همه مردم برای خود وام و بدهکاری فراهم می کنند و اساساً، دنیای بدون بدهکاری و وام خیالی بیش نیست. بنابراین، هدف از این گونه دعاها چیست؟

پاسخ: وام و بدهکاری بر دو قسم است؛ نخست وام ها و بدهکاری هایی که زمینه پرداخت آن فراهم است؛ مثل وام هایی که تجّار و کسبه می گیرند و معاملاتی انجام می دهند و تا زمان قسط آن نیز مال مورد نظر را می فروشند و بدهکاری را می پردازند، یا وام هایی که افراد حقوق بگیر دریافت می کنند و از محل حقوق خود آن را می پردازند.

قسم دوم وام هایی است که زمینه پرداخت ندارد و در عین حال، انسان مجبور به گرفتن آن است و در پرداخت آن عاجز و ناتوان می شود. ظاهراً منظور از دعای فوق وام های قسم دوم است نه اوّل.

در وام های قسم دوم، نه تنها دعا برای اجابت آن پسندیده و اجابت آن امکان پذیر است، بلکه بنابر دستورات اسلام، باید برای تحقّق آن گام های عملی نیز برداشته شود؛ چه اینکه در یک جامعه اسلامی کامل – که همان جامعه امام زمانی است – حتّی یک گرسنه هم نباید وجود داشته باشد. «اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعْ» . یک برهنه نباید باشد، «اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیان» . یک فقیر و نیازمند نباید باشد؛ «اَللّهُمَّ اغْنِ کُلَّ فقیر» . و نهایتاً یک بدهکار نیز نباید باشد.

شاهد این مطلب روایت مفصّلی است به این مضمون که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که «خداوند دقیقاً نیازِ نیازمندان را محاسبه کرده و به مقدار نیاز آنها در اموال ثروتمندان زکات قرار داده است. اگر نیاز فقرا بیشتر بود، خداوند مقدار زکات را بیشتر می کرد.

یعنی اگر همه مردم به قوانین الهی عمل کنند و وجوهات شرعی خود را بپردازند، گرسنه ای یافت نخواهد شد. و اگر اکنون گرسنگان و برهنگان و فقرایی در سطح جامعه دیده می شوند، به خاطر نافرمانی و سرپیچی ثروتمندان از دستورات الهی و نپرداختن وجوه شرعیّه است بنابراین، در جامعه امام زمانی، نه گرسنه ای یافت می شود؛ نه برهنه ای وجود دارد؛ نه فقیر و نیازمندی خواهد بود، و نه بدهکارِ وامانده ای می یابید و دعا در رفع این گرفتاری ها دور از اجابت نیست.

۶۵۶۵

آیه اشد علی کفار رحما بینهم

متن آیه:

مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ تَرَاهُمْ رُکعاً سُجَّداً یبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِک مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَی عَلَی سُوقِهِ یعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیغِیظَ بِهِمُ الْکفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً

ترجمه:

محمد صلی الله علیه و آله فرستاده ی خداست؛ وکسانی که با او هستند، بر کافران سخت گیر (و) در میان خود مهرورزند؛ آنان را رکوع کنان [و] سجده کنان می بینی، درحالی که بخشش و خشنودی ای از خدا می جویند؛ نشانه ی آنان در چهره هایشان از اثر سجده [نمایان ] است؛ این مثال آنان در تورات است و مثال آنان در انجیل است: همانند زراعتی که جوانه اش را بیرون آورده، پس آن را تقویت کرده و محکم گرداند، پس بر ساقه های خود راست قرار گیرد، در حالی که کشاورزان را شگفت زده کند؛ تا کافران را به خاطر آنان به خشم آورد! خدا به کسانی از آنان که ایمان آوردند و [کارهای ] شایسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگی را وعده داده است.

موضوع:

رحمت بر خودی و شدت بر دشمن از مختصات حکومت علی(علیه السلام)

کلام رهبر1:

وضع زندگی امیرالمؤمنین در دوران حکومت، قیامتی است. اصلاً علی(ع) معنای حکومت را عوض کرد.او تجسم حکومت الهی، تجسم آیات قرآن در میان مسلمین، تجسم «اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم» و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزدیک می کرد - «کان یقرّب المساکین» - و ضعفا را مورد رعایت خاص قرار می داد. برجستگانی که با پول و زور و بقیه ی وسایلِ مطرح شدن، خودشان را به ناحق مطرح کرده بودند، در نظر علی(ع) با خاک یکسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت، ایمان و تقوا و اخلاص و جهاد و انسانیت بود. با این مبناهای باارزش، امیرالمؤمنین کمتر از پنج سال حکومت کرد. قرنهاست که درباره ی امیرالمؤمنین می نویسند و کم نوشته اند و نتوانسته اند درست تصویر کنند و بهترینها، معترف به عجز و تقصیر خودشان هستند.

موضوع:

ناتوانی دشمنان در جلوگیری از رویش اسلام

کلام رهبر2:

هیچ تجربه یی شیرین تر و زنده تر و جذابتر از این نیست که ملتی در طول سیزده سال، با وجود این همه فشار از اطراف بر او، و تحمیل یک جنگ هشت ساله و فشارهای گوناگون اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و تهاجم نظامی، و علی رغم میل دشمن و قدرتهای بزرگ و ابرقدرتهای عالم، توانسته است بماند و روزبه روز قویتر بشود؛ «و مثلهم فی الأنجیل کزرع اخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزّرّاع لیغیظ بهم الکفّار». امروز این وضع ملت ایران است. ملت ما توانستند روی پای خودشان بایستند، حرکت کنند، پیش بروند، توطئه ها را خنثی کنند، جنگی به آن عظمت را پشت سر بگذارند، دشمنان متحد را در این جنگ ناکام کنند؛ و اینها همه به برکت اسلام بوده است. هیچ تجربه یی برای مسلمانان از این بالاتر نیست.

موضوع:

لزوم پرورش عناصر صالح برای کارهای گوناگون

کلام رهبر3:

باید آدم ساخت؛ البته آدم سازی مشکل است. شما به خود حوزه نگاه کنید، ببینید طلبه سازی و آدم سازی و پرورش عنصر صالح برای کارهای گوناگون، چه قدر دشوار است؛ در سطح جامعه از این هم سخت تر است.از لحاظ آن چیزی که شاخصه ی نظام اسلامی در دنیاست - یعنی عزت، استقلال، مناعت در مقابل کفار، اشداء علی الکفار، رحماء علی المؤمنین - امروز نظام ما یک نظام موفق و پیشرفته است.

موضوع:

جذب اجزای مساعد و دفع دشمنان، لازمه جامعه اسلامی ولایی

کلام رهبر4:

این که در قرآن می فرماید: «یهدی به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»، کسانی که به خدا ایمان پیدا کنند، خداوند آنها را هدایت می کند و به راههای سِلم و همزیستی سوق می دهد، به خاطر مبنای توحیدی جامعه ی اسلامی است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنی پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیرقابل انفصال و انفکاک. جامعه ی اسلامی که دارای ولایت است، یعنی همه ی اجزای آن به یکدیگر و به آن محور و مرکز این جامعه - یعنی ولیّ - متصل است. لازمه ی همین ارتباط و اتصال است که جامعه ی اسلامی در درونِ خود یکی است و متحد و مؤتلف و متصل به هم است و در بیرون نیز اجزای مساعد با خود را جذب می کند و اجزایی را که با آن دشمن باشند، به شدت دفع می کند و با آن معارضه می نماید. یعنی «اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم»، لازمه ی ولایت و توحید جامعه ی اسلامی است.

موضوع:

سخت گیری بر کفار و تسامح بین مسلمین

کلام رهبر5:

من جوانان عزیز را به یک مجاهدت حقیقی دعوت می کنم. مجاهدت فقط جنگیدن و به میدان جنگ رفتن نیست. کوشش در میدان علم، اخلاق، همکاریهای سیاسی و تحقیق نیز برای مردم جهاد محسوب می شود. ایجاد فرهنگ و اندیشه ی صحیح در جامعه نیز جهاد است. اینها، همه جهاد در راه خدا و جهاد فی سبیل اللَّه است. طرف این جهاد، مستکبران، دشمنان و کسانی هستند که با اسلام، ایران، هویّت، ملیّت، اسلامیّت و صفتهای اسلامی عناد و دشمنی دارند. قرآن می گوید: «اشدّاء علی الکفّار»؛ مسلمانان بایستی نسبت به کفّار سختگیر باشند. این کفّار کجا هستند؟ هر غیر معتقد به اسلام کسی نیست که باید نسبت به او سختگیر بود و شدّت گرفت. قرآن می گوید: «لا ینهاکم اللَّه عن الّذین لم یقاتلوکم فی الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ اللَّه یحبّ المقسطین»؛ کسانی که با شما سر ستیزه ندارند و علیه شما توطئه نمی کنند و کمر به نابودی نسل و ملت شما نبسته اند، ولو از دین دیگری باشند، با آنها نیکی کنید و رفتار خوب داشته باشید؛ کافری که با او باید شدید بود، این نیست. «انّما ینهاکم اللَّه عن الّذین قاتلوکم فی الدّین و اخرجوکم من دیارکم». باید با کسانی شدید بود که با هویّت، اسلام، ملیّت، کشور، تمامیت ارضی، استقلال، شرف، عزّت، ناموس، سنّتها، فرهنگ و ارزشهای شما مبارزه می کنند. این فرهنگی است که باید بر جامعه ی ما حاکم باشد. تساهل و تسامح باید بین خود مسلمانان برقرار باشد.

موضوع:

خوشبینی نسبت به همدیگر، معنای وحدت کلمه

کلام رهبر6:

برای این که ما بنیانهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود را مستحکم کنیم، پیش نیاز اوّلیِ قطعی ما، ایجاد وفاق و وحدت کلمه است. برای وفاق باید همه تلاش کنند. معنای وفاق این نیست که گروهها و تشکیلات و جناحهای گوناگون اعلام انحلال کنند؛ نه، هیچ لزومی ندارد. معنای وفاق این است که نسبت به هم خوشبین باشند؛ «رحماء بینهم» باشند؛ همدیگر را تحمّل کنند؛ در جهت ترسیم هدفهای والا و عالی و برای رسیدن به آنها به یکدیگر کمک کنند و از ایجاد تشنّج، بداخلاقی، درگیری، اهانت و متّهم کردن بپرهیزند. امروز به نظر من وظیفه ی ما این است.

موضوع:

صفات متضاد در وجود امیرالمومنین(ع)عامل توازن در شخصیت ایشان

کلام رهبر7:

[امروز نکته ای را درباره ی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیه السّلام» تعبیر می کنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمی بیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است. حال چند مورد از این صفات متضادّی را که در کنار هم در امیرالمؤمنین حضور و وجود پیدا کرده است، مطرح کنم:]

مثلاً رحم و رقّت قلب در کنار قاطعیت و صلابت، با هم نمی سازد؛ اما در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست که واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی کمتر پیش می آید. مثلاً کسانی که به فقرا کمک کنند و به خانواده های مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن کسی که اوّلاً این کار را در دوران حکومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً کارِ یک روز و دو روزش نباشد - کار همیشه ی او باشد - ثالثاً به کمک کردن مادّی اکتفا نکند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم کور و نابینا، با آن بچه های صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش کند و البته کمک هم بکند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا می کنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، این گونه است.

او به خانه ی بیوه زن صغیردار که می رود؛ تنورش را که آتش می کند، نان که برایش می پزد و غذایی را که برایش برده است، با دست مبارک خود در دهان کودکانش می گذارد، بماند؛ برای این که این کودکان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی می کند، خم می شود آنها را روی دوش خود سوار می کند، راه می رود و در کلبه ی محقّر آنها سرگرمشان می کند، تا گل خنده بر لبان کودکان یتیم بنشیند! این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، که یکی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارک خودش، عسل در دهان بچه های یتیم و فقیر گذاشت که «لوددتُ انی کنت یتیما»؛ در دلم گفتم، کاش من هم بچه ی یتیمی بودم که علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار می داد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است. همین امیرالمؤمنین در قضیه ی نهروان؛ آن جایی که یک عدّه انسانهای کج اندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حکومت را با بهانه های واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار می گیرد، نصیحت می کند و فایده ای نمی بخشد؛ احتجاج می کند، فایده ای نمی بخشد؛ واسطه می فرستد، فایده ای نمی بخشد؛ کمک مالی می کند و وعده ی همراهی می دهد، فایده ای نمی بخشد؛ در آخر سر که صف آرایی می کند، باز هم نصیحت می کند، فایده ای نمی بخشد؛ بنا را بر قاطعیت می گذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یکی از یارانش می دهد و می گوید: هر کس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند.گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است که آنها سابقه ی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی کرده اند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمی دهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، کنار گذاشتید؛ پی کارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع کرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاک هلاکت انداخته بود! این، همان علی است. چون می بیند که طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل کژدم عمل می کنند، قاطعیت به خرج می دهد.

«خوارج» را درست ترجمه نمی کنند. من می بینم که متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشکه مقدّسها تعبیر می کنند. این، غلط است. خشکه مقدّس کدام است؟! در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند که برای خودشان کار می کردند. اگر می خواهید خوارج را بشناسید، نمونه اش را من در زمان خودمان به شما معرفی می کنم. گروه منافقین که یادتان هست؟ آیه ی قرآن می خواندند، خطبه ی نهج البلاغه می خواندند، ادّعای دینداری می کردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابیتر می دانستند؛ آن وقت بمب گذاری می کردند و ناگهان یک خانواده، بزرگ و کوچک و بچه و صغیر و همه کس را به هنگام افطارِ ماه رمضان می کشتند! چرا؟ چون اعضای آن خانواده طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمب گذاری می کردند و یک جمعیتی بی گناه را مثلاً در فلان میدان شهر نابود می کردند. شهید محراب هشتاد ساله، پیرمرد نورانیِ مؤمنِ مجاهدِ فی سبیل اللَّه را به وسیله ی بمب گذاری می کشتند. اینها چهار، پنج شهید محراب از علمای مؤمنِ عالمِ فاضلِ برجسته را کشتند. نوع کارها، این طور کارهایی است. خوارج، اینها بودند. عبداللَّه بن خبّاب را می کشند؛ شکم عیالش را که حامله بود، می شکافند، جنین او را هم که یک جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی می کنند! چرا؟ چون طرفدار علی بن ابی طالبند و باید نابود و کشته شوند! خوارج اینهایند. خوارج را درست بشناسید: کسانی با تمسّکِ ظاهر به دین، با تمسّک به آیات قرآن، حفظ کردن قرآن، حفظ کردن نهج البلاغه(البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دوره های بعد، هر چه که مصلحت باشد و ظاهر دینیِ آنها را حفظ کند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت می کردند و بر روی این حرف تعصّب داشتند. دم از خدا می زدند؛ اما نوکریِ حلقه به گوش شیطان را داشتند. دیدید که منافقین یک روز آن طور ادّعاهایی داشتند؛ بعد هم وقتی لازم شد، برای مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهوری اسلامی، با امریکا و صهیونیستها و صدّام و با هر کس دیگر حاضر بودند کار کنند و نوکریشان را انجام دهند! خوارج، این طور موجوداتی بودند. آن وقت امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است.«اشدّاء علی الکفّار و رحماء بینهم».

ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیبایی ای را به وجود می آورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمی آورد و دلش نمی آید که یک بچه یتیم را غمگین ببیند. می گوید تا من این بچه را نخندانم، از این جا نخواهم رفت. آن وقت آن جا در مقابل آن انسانهای کج اندیشِ کج عمل - که مثل کژدم، به هر انسان بی گناهی نیش می زنند - می ایستد و چهارهزار نفر را در یک روز و در چند ساعتِ کوتاه از بین می برد. «لا یُفلت منهم عَشَرة». از اصحاب خود امیرالمؤمنین، کمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، کمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این.

موضوع:

عدم اتحاد و برادری با اخلال گران در وحدت اسلامی

کلام رهبر8:

اتحاد و برادری، فقط یک استثنا دارد. آن استثنا این است که با کسانی که در این حرکت صحیح، اخلال می کنند، بایستی با شدت برخورد کرد: «أشدّاء علی الکفّار». این شدّت، متعلّق به آن جاست؛ اما در دایره ی ملت ایران، همه ی قشرهای اجتماعی باید با این چشم، به یکدیگر و به هدفهای این نظام مقدّس و این کشور اسلامی و این نقطه ی مورد امید مسلمانان دنیا، نگاه کنند. یعنی همه با هم، برادر و دوست و مهربان و دارای حقوقی در مقابل اراده و قانون الهی - که بر این کشور حاکم است - باشند.

موضوع:

افتخار ملت ایران به رفتار برادروار با یکدیگر و ایستادگی در مقابل دشمن

کلام رهبر9:

امروز ملت، در چهار گوشه ی ایران - در همه جای این کشور بزرگ - افتخار می کند به این که در زیر سایه ی اسلام و با عزّت اسلام زندگی می کند. حتّی کسانی که در این کشور متدیّن به اسلام نیستند - پیروان اقلیتهای دینی، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان؛ پیروان ادیان الهی - آنها هم افتخار می کنند که همه ی آحاد ملت، در زیر سایه ی این نظام اسلامی و الهی،برادروار و با محبّت، با یکدیگر زندگی می کنند«رحماء بینهم» امّا همه در مقابل دشمنِ متجاوز، زورگو و بدخواه، با کمال سر بلندی و افتخار می ایستند«اشدّاء علی الکفّار»این است معنای «اشدّاء علی الکفّار». به متجاوز امان نمی دهند؛ امّا در میان خود برادرانه رفتار می کنند.

موضوع:

مورد قبول نبودن پلورالیسم دینی طبق قرآن

کلام رهبر10:

انسان میبیند و نوشته هایی را مشاهده میکند گاهی چیزهایی بعضی میگویند و مینویسند که با توجّه به آیات قرآن نوشته نشده است. قرآن میفرماید که «قولوا ءامَنّا بِاللهِ وَ مآ اُنزِلَ اِلَینا وَ ما اُنزِلَ اِلی اِبرهیمَ وَ اِسمعیلَ وَ. .. و ما اوتِیَ موسی و [عیسی و ما اوتِیَ ] النَّبیّون»، بعد از آنکه همه ی آن شرایع قبلی را ذکر میکند که وظیفه ی مسلمان این است که به آنها اعتقاد داشته باشد، بعد میفرماید: فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ مآ ءامَنتُم به فَقَدِ اهتَدَوا. اسلام پلورالیسم را قبول ندارد؛ آنهایی که ترویج میکنند که «اسلام چون از حضرت موسی و حضرت عیسی تجلیل کرده است، قائل به پلورالیسم است» به قرآن مراجعه کنند، متون اسلامی را ملاحظه کنند؛ از روی بی اطّلاعی و از روی غفلت، یک مطلبی را ذکر میکنند؛ اسلام این است: فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ مآ ءامَنتُم به فَقَدِ اهتَدَوا وَ اِن تَوَلَّوا فَاِنَّما هُم فی شِقاقٍ فَسَیَکفیکَهُمُ الله؛ این معنای قرآن [است ]. آن وقت در بین مسلمانان «حَریصٌ عَلَیکم»؛ درباره ی پیغمبر میفرماید که«حَریصٌ عَلَیکم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم». نسبت به مؤمن دارای رأفت [امّا] اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم؛ در مقابل کسانی که با شما دشمنی میکنند و دشمن شما هستند «اَشِدّاء» باشید؛ یعنی سخت باشید؛ مثل خاکریزِ نرم نباشید که دشمن از هرجا خواست بتواند در شما نفوذ کند؛ مستحکم باشید، ایستاده باشید امّا «رُحَمآءُ بَینَهُم»، بین خودتان، دلهایتان با هم صاف باشد، با هم مهربان باشید؛ اسمها نتواند شما را از هم جدا کند، مرزهای جغرافیایی نتواند شما را با هم دشمن کند، مرزهای جغرافیایی نتواند ملّتها را در مقابل هم قرار بدهد؛ این از آن درسهای پیغمبر است. ما امروز - روز ولادت نبیّ اکرم - خوب است درس بگیریم؛ فقط تجلیل کردن و تعریف کردن از پیغمبر، کاری نیست که امروز از ما انتظار میرود؛ باید درس بگیریم، باید بخواهیم که آنچه را پیغمبر برای آن مبعوث شده است، تحقّق ببخشیم که عرض کردم اولویّت، امروز در دنیای اسلام اتّحاد است.

موضوع:

اسلام ناب محمدی اسلام سرسختی با دشمنان و مهربانی با مسلمانان است

کلام رهبر11:

موضوع مهم و دارای اولویّت [از مسائل جهان اسلام]، نگاه هوشمندانهای است که فعّالان دلسوز جهان اسلام باید به تفاوتِ میان اسلام ناب محمّدی و اسلام آمریکایی داشته باشند و از خلط و اشتباه میان این دو، خود و دیگران را برحذر بدارند. نخستین بار امام راحل بزرگ ما به تمایز این دو مقوله همّت گماشته و آن را وارد قاموس سیاسی دنیای اسلام کرد. اسلامِ ناب، اسلامِ صفا و معنویّت، اسلامِ پرهیزکاری و مردمسالاری، اسلامِ «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار رُحَماءُ بَینَهُم» است. اسلامِ آمریکایی، پوشاندن لباس اسلام بر نوکری اجانب و دشمنی با امّت اسلامی است. اسلامی که آتش تفرقه میان مسلمین را دامن بزند، به جای اعتماد به وعدهی الهی، به دشمنان خدا اعتماد کند، به جای مبارزه با صهیونیسم و استکبار با برادر مسلمان بجنگد، با آمریکای مستکبر علیه ملّت خود یا ملّتهای دیگر متّحد شود، اسلام نیست؛ نفاق خطرناک و مهلکی است که هر مسلمان صادقی باید با آن مبارزه کند.

موضوع:

اسلام مظهر اعتدال است

کلام رهبر12:

اعتدال، شعار بسیار خوبی است، ما هم تأیید میکنیم اعتدال را؛ افراط محکوم است و بد است. سفارشی که من میکنم این است که مراقب باشید جریانهای مؤمن را با شعار اعتدال کنار نزنند؛ بعضی ها این کارها را دارند میکنند، من میبینم در صحنه ی سیاسی کشور؛ با شعار اعتدال، با شعار پرهیز از افراط، سعی میکنند جریان مؤمن را که در خطرها آن جریان است که زودتر از همه سینه سپر میکند، آن جریان است که دولتها را در مشکلات واقعی به معنای حقیقی کلمه حمایت میکند، کنار بزنند؛ مراقب باشید. اسلام، مظهر اعتدال است. این «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» اعتدال است؛ «قتِلوا الَّذینَ یَلونَکُم مِنَ الکُفّار» اعتدال است؛ امربه معروف و نهی ازمنکر اعتدال است - اعتدال اینها است دیگر - معنای اعتدال این نیست که ما از کارهای احساس وظیفه ای که فرد مؤمن، جریان مؤمن، مجموعه ی مؤمن انجام میدهد، جلوگیری کنیم.

موضوع:

اقتدار با دشمنان، عطوفت بین مومنان و عبودیت، نشانه ی جامعه ی اسلامی

کلام رهبر13:

قرآن، جبهه گیری مقتدرانه در برابر دشمنان، عطوفت و مهربانی در میانه ی مؤمنان وعبودیت وخشوع دربرابرخداوندرا سه نشانه ی جامعه ی اسلامی دانسته است:محمدٌ رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار، رحماء بینهم، تراهم رکعاً سجداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناً.. این، سه رکن اصلی برای برافراشتن پیکره ی عزتمند و باشکوه امت اسلامی است.همه ی آحاد مسلمان با توجه به این حقیقت، میتوانند آسیبهای کنونی دنیای اسلام را به درستی بشناسند.

موضوع:

«رحماء بینهم» یعنی ریشه کنی ستیزه گریهای بین مسلمین

کلام رهبر14:

امسال را ملت ایران سال انسجام اسلامی نامید. این نام گذاری بر اثر آگاهی از توطئه های شدت یافته ی دشمنان برای اختلاف افکنی میان برادران بود. در فلسطین، در لبنان، در عراق، در پاکستان و افغانستان، این توطئه ها کارگر شد و بخشی از مردم یک کشور مسلمان، در برابر بخشی دیگر به جنگ و ستیز برخاستند و خون یکدیگر را ریختند. در همه ی این حوادث تلخ و مصیبت بار، نشانه های توطئه آشکار بود و چشمهای تیز بین، دست دشمن را مشاهده کردند. فرمان: «رحماء بینهم» در قرآن به معنی ریشه کنی این ستیزه گریها است.

موضوع:

تعجب پدیدآوردگان حادثه 19 بهمن از گستردگی ابعاد آن

کلام رهبر15:

بعضی از حوادث از آنچه در بادی امر ملاحظه میشود و دیده میشود، بزرگ تر است. گاهی یک حادثه ای ابعادی پیدا میکند، گستره ای پیدا میکند که حتّی خود پدیدآورندگان آن حادثه هم انتظار آن را ندارند. در قرآن کریم میفرماید: یُعجِبُ الزُّرّاع؛در تصویر یاران پیامبر اکرم و مؤمنان صدر اسلام و مجاهدان بزرگ، صفاتی را ذکر میکند؛ آنها را تشبیه میکند به گیاهی که سر از خاک برمیدارد، بتدریج استحکام پیدا میکند و جوری رشد و نمو میکند که خود زارعان - کسانی که خودشان بذر این گیاه را ریختند - به اعجاب وادار میشوند. حادثه ی نوزدهم بهمن از این قبیل بود. آن روز کمتر ابعاد این حادثه به نظر میرسید؛ بتدریج ابعاد آن آشکار شد. در یک ابعاد وسیع تر، آن روز خود اصل انقلاب هم همین جور بود. آن روزی که امام بزرگوار نهضت را در سال ۴۱ شروع کردند، این گستره ی عظیم، این محصول شگفت آور به ذهن کسی نمیرسید، امّا اتّفاق افتاد؛ البتّه عللی دارد که چطور میشود یک حادثه ای برکت پیدا میکند - که جای بحث آن اینجا نیست - به هرحال حادثه ی نوزدهم بهمن یک حادثه ی پربرکتی بود.

موضوع:

جریان تکفیری؛ نقطه مقابل خواسته اسلام از مسلمانان

کلام رهبر16:

همه ی تلاشهای دشمن متوجّه این میشود که امّت اسلامی را از یاد فلسطین غافل کند. چه جور؟ با ایجاد اختلافات، با جنگهای داخلی، با ترویج افراطگریِ انحرافی به نام اسلام و به نام دین و شریعت؛ عدّه ای عامّه ی مسلمانان را، اکثریّت مسلمانان را تکفیر کنند. وجود این جریانهای تکفیری که در دنیای اسلام به وجود آمدند، برای استکبار، برای دشمنان جهان اسلام یک مژده است. اینها هستند که به جای توجّه به واقعیّت خبیث رژیم صهیونیستی، توجّه ها را به جای دیگری معطوف میکنند. درست نقطه ی مقابل آنچه اسلام خواسته است؛ اسلام از مسلمانان خواسته است که «اَشِدّاءُ عَلَی الکفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» [باشند]؛ مسلمانان باید در مقابل دشمنان دین سرسخت باشند، باید بایستند، باید تحت نفوذ قرار نگیرند؛ «اَشِدّاءُ عَلَی الکفّار» صریح آیه ی قرآن است. بین خودشان مهربان باشند، با هم باشند، دست در دست یکدیگر بگذارند، اعتصام به حبل الله بکنند؛ این دستور اسلام است. آن وقت یک جریانی به وجود بیاید که مسلمانها را تقسیم کند به مسلم و کافر! عدّه ای را به عنوان کافر هدف قرار بدهد، مسلمانها را به جان هم بیندازند! چه کسی میتواند شک کند که وجود این جریانها و پشتیبانی این جریانها و تَمویل این جریانها و دادن سلاح به اینها کار استکبار است و کار دستگاه های امنیّتی خبیث دولتهای استکباری است؟ می نشینند و برای همین کار برنامه ریزی میکنند. دنیای اسلام باید به این مسئله بپردازد؛ این خطر بزرگی است. متأسّفانه بعضی از دولتهای مسلمان، بی توجّه به این اختلافات دامن میزنند؛ نمیفهمند که دامن زدن به این اختلافات، آتشی خواهد افروخت که دامن همه ی آنها را خواهد گرفت؛ این خواسته ی استکبار است: جنگ گروهی مسلمان با گروهی دیگر.

موضوع:

مشاهده فضل پروردگار در قضایای گوناگون برای ملت ایران

کلام رهبر17:

آنچه مهم است، این است که ما امید و توکّل و حسن ظنّ خودمان را به خدا، به این دین، به این معارف و به این احکام از دست ندهیم. اصل این است. آنچه که مایه ی پیشرفت است، رسوخ ایمان و امید و اطمینان است. دشمن می خواهد این را متزلزل کند. مراقب باشید؛ بخصوص شما خواص، شما مسؤولان، شما روشنفکران، شما گویندگان، شما علمای محترم و دانشگاهیان محترم. ببینید که دشمن می خواهد ایمان و امید و اطمینان را متزلزل کند. شما وظیفه تان این است که ایمان و امید و اطمینان را مستحکم کنید؛ بقیه ی کار را خودِ این دین با آن قدرت و این ایمان اسلامی با آن توانایی، انجام می دهد. ما دنباله ی جریان دین حرکت می کنیم؛ نه این که ما بخواهیم این جریان را راه ببریم؛ مگر ما چه کسی هستیم؟! دشمن خیال می کند که این جریان به اشخاص وابسته است. بنده و امثال بنده چه کسی هستیم که بخواهیم این جریان را راه ببریم؟! این جریان است که ما را هم با خود می برد. به فضل الهی، این جریان حادث شده و پیش آمده است؛ متوقّف شدنی هم نیست؛ دشمن هم بی خود خود را معطّل می کند. فضل پروردگار از اوّل انقلاب شامل حال ما بوده است و ما به وضوح دست قدرت الهی را دیده ایم؛ به وضوح تفضّلات حضرت بقیةاللَّه الاعظم ارواحناله الفداء را دیده ایم و حس کرده ایم و در قضایای گوناگون، همان چیزی که به ما وعده داده شده است - «کزرع اخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه»؛ و مصداق آن، همین حرکت شما مردم مسلمان است - تحقّق پیدا کرده است.

موضوع:

دشمنی با کفار و رحمت با دوستان،خلاصه وصیتنامه امام (ره)

کلام رهبر18:

در آن لحظه یی که امام(ره) ناراحتی قلبی پیدا کرده بودند، ما بشدت نگران بودیم. وقتی که من رسیدم، ایشان انتظار و آمادگی برای بروز احتمالی حادثه را داشتند. بنابراین، مهمترین حرفی که در ذهن ایشان بود، قاعدتاً می باید در آن لحظه ی حساس به ما می گفتند. ایشان گفتند: قوی باشید، احساس ضعف نکنید، به خدا متکی باشید، «اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم» باشید، و اگر با هم بودید، هیچ کس نمی تواند به شما آسیبی برساند. به نظر من، وصیت سی صفحه یی امام(ره) می تواند در همین چند جمله خلاصه شود.

او واقعاً حکیم بود و مصداق کامل «صیرورت الانسان عالما عقلیّا مضاهیا للعالم العینی» محسوب می شد. انسان احساس می کرد که تمام حقایق عالم در وجود او منعکس بود. او چیزهایی را بوضوح و روشنی و با همان نورانیت نفسانی و نگاه رحمانی و حکمت خودش - نه با استدلال و تمهید مقدمات معمولی - می دید و می فهمید که دیگران عصازنان خودشان را به آن نقطه می رساندند.

این مرد حکیم الهی مجرب دلسوزی که چندین سال این جامعه را اداره کرده بود، مهمترین مسأله را همین چند کلمه می دانست، که یکی از آنها «رحماءبینهم» است. من وصیت حقیقی امام(ره) را تحقق همین نکات می دانم. باید بر سلایق پا گذاشت؛ آن جا که موجب جدا شدن از دیگران است؛ چه رسد به اهواء و هوسها و انگیزه های مادّی که حالش معلوم است.

موضوع:

لزوم اتحاد مسمانان علیه جنگ افروزان و متجاوزان

کلام رهبر19:

امروز دنیای اسلام بیش از همیشه، به اتحاد و یکدلی و تمسُّک به قرآن نیازمند است. از سوئی، ظرفتیهای جهان اسلام برای توسعه و عزت و اقتدار، امروز بیش از گذشته آشکار شده و بازیابی مجد و عظمت امت اسلامی، امروز در سراسر جهان اسلام، انگیزه و خواست جوانان و فرزانگان شده است. شعارهای منافقانه ی مستکبران، رنگ باخته و نیات پلید آنان برای امت اسلامی، بتدریج، آشکار شده است.و از سوی دیگر، جهانخواران که سودای حاکمیت بر سراسر جهان را در سر می پرورانند، از بیداری و وحدت امت اسلامی بیمناکند و آن را سدّی در برابر سیل ویرانگر نقشه های خود می شمرند و در تلاش برای پیشدستی و پیشگیری از آنند.

امروز، روز اخوت عملی در همه ی عرصه ها و در برابر همه ی فتنه ها است. روز فراهم ساختن زمینه برای حکومت حضرت مهدی، عجل اللَّه فرجه الشریف است. روز اجابت دعوت الهی در همه ی زمینه ها است. روزی است که باید آیه ی «انّما المؤمنون اخوة» و آیه «لاتقولوا لمن القی الیکم السّلام لست مؤمناً» و آیه ی «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» را بار دیگر بر دلهای خود تلاوت کنیم، باید چه در هنگام بمباران نجف و فلُّوجه و موصل، چه هنگام زلزله ی دریائی در اقیانوس هند که دهها هزار خانواده را داغدار کرد، چه در هنگام اشغال عراق و افغانستان، و چه در حوادث خونبار هر روزه ی فلسطین، تکلیف الهی را بر دوش خویش، احساس کنیم. ما مسلمانان را دعوت به اتحاد می کنیم، این اتحاد، نه علیه مسیحیان یا سایر ادیان و ملتها، بلکه برای مقابله با متجاوزان و اشغالگران و جنگ افروزان، برای اجرای اخلاق و معنویت و احیاء عقلانیت و عدالت اسلامی و پیشرفت علمی و اقتصادی و بازیابی عزت اسلامی است. به یاد جهانیان می آوریم که وقتی قدس در دوران خلفاء راشدین در دست مسلمانان بود، مسیحیان و یهودیان در آرامش و امنیت کامل بودند، اما اینک که قدس و مراکزی دیگر زیر سلطه ی صهیونیستها یا صلیبی های صهیونیست است، چگونه خون مسلمانان را مباح می شمرند؟!

موضوع:

دعوت اسلام به مهربانی با یکدیگر

کلام رهبر20:

ما باید شاخصهای ممتاز و برجسته را در دانش آموزمان زنده کنیم؛ بله، در همین سوگندنامه هم بود که فطرت خداداد او را فعّال کنیم؛ بله، درست است؛ در همه ی من و شما، خدای متعال یک مایه ای قرار داده که این مایه قابل رشد پیدا کردن است و میشود از آن استفاده کرد. این را در این بچّه فعّال کنید، رشد بدهید...تحمّل مخالف؛ بله، تا یک کسی یک مختصر تنه ای زد به ما، ما برگردیم با مشت به سینه اش بکوبیم؛ این عدم تحمّل است. اسلام این را از ما نمیخواهد؛ اسلام عکس این را از ما میخواهد؛ رُحَمآءُ بَینَهُم.

موضوع:

ایجاد ارتباط دوستانه بعضی از مفتیان دین با دشمنان،برخلاف نصّ صریح قرآن

کلام رهبر21:

امروز فلسطین مسئله ی اوّل دنیای اسلام است. هرکسی مسئله ی فلسطین را درست بفهمد و تصوّر بکند، اذعان میکند به اینکه مسئله ی فلسطین، مسئله ی اوّل دنیای اسلام است. کلید غلبه ی بر دشمنان اسلام مسئله ی فلسطین است. و مهم ترین مسئله ی دنیای اسلام، امروز مسئله ی فلسطین است؛ چرا؟ چون فلسطین یک کشوری است اسلامی، این [کشور] را آمده اند غصب کرده اند، از مردمش گرفته اند. بحث غصب یک روستا و یک شهر نیست؛ دشمن، یک کشور را غصب کرده است و آن را پایگاهی قرار داده است برای اخلال کردن در امنیّت کشورهای این منطقه؛ با غدّه ی سرطانی باید مبارزه کرد. حالا شما ملاحظه کنید؛ کسی در کسوت مفتی دین، فتوا بدهد بر اینکه مبارزه ی با صهیونیسم حرام است و کمک به فلان گروهی که با صهیونیسم مبارزه میکنند جایز نیست! این حقیقتاً فاجعه است که کسانی در دنیای اسلام این جور بر خلاف مصالح اسلام عمل بکنند، با دشمنان ارتباطات دوستانه داشته باشند؛ درست برخلاف نصّ صریح قرآن که مؤمنین را «اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم » معرّفی میکند، اینها «اشدّاء علی المسلمین» و رحماء با کفّارند؛ با آنها خوبند امّا با مسلمین ببینید چه میکنند! این اختلاف افکنی، این ایجاد شجره ی خبیثه ی داعش و امثال داعش در عراق در سوریه و در نقاط دیگر.

موضوع:

اتّکا مبارزه ی با استکبار در انقلاب اسلامی به منطق و عقلانیّت

کلام رهبر22:

مبارزه ی با استکبار در انقلاب اسلامی و در میان ملّت ما یک حرکت معقول و منطقی و دارای پشتوانه ی علمی، و یک حرکت خردمندانه است، برخلاف آنچه بعضی میخواهند وانمود بکنند که این یک حرکت شعاری است، احساساتی است، متّکی به منطق و عقلانیّت نیست، بعکس، حرکت ملّت ایران یک حرکت متّکی به عقلانیّت است. از دین و آیه ی قرآن و آنچه الهام دینی است فعلاً صرف نظر میکنیم؛ «اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّار» و «رُحَمآءُ بَینَهُم» و «قاتِلوا اَئِمَّةَ الکُفر» را فعلاً کنار میگذاریم، چون کسانی به این چیزها معتقد هم نیستند یا باور هم ندارند؛ به تجربه ی ملّت ایران تکیه میکنیم.

موضوع:

دفاع ازمظلوم و مبارزه باظالم،یکی از اصول ومبانی جمهوری اسلامی

کلام رهبر23:

ما صریحاً و علناً به همه گفته ایم: ما دست دوستی به سمت همه ی دولتهای مسلمان منطقه دراز میکنیم؛ ما با دولتهای مسلمان هیچ مشکلی نداریم. البتّه روابطمان با بسیاری از همسایه ها یعنی اغلب همسایه هایمان هم روابط دوستانه و برادرانه است. در شمال، در جنوب، در غرب و در شرق، کشورهایی که دوروبر جمهوری اسلامی ایران هستند، با ما روابط خوب دارند. البتّه بعضی ها هم نزدیک و دور اختلاف دارند، لجاجت میکنند، خباثت میکنند - البتّه این هست لکن از طرف ما بنایمان بر ارتباطات خوب با همسایگان است؛ دولتها و بالخصوص ملّتها. ارتباطات کشور ما با ملّتها ارتباطات خوبی است.

البتّه اعتقاد ما پایبندی به اصول و مبانی است. ما میگوییم بایستی اصول محفوظ بماند. امام بزرگوار ما به برکت پایبندی به اصول بود که توانست انقلاب را پیروز کند و انقلاب را حفظ کند و جمهوری اسلامی را ثبات ببخشد؛ پابند به اصول بود. یکی از اصول، «اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم» است. ما با دشمنان، با استکبار سرِ آشتی نداریم و با برادران مسلمان بنای بر دشمنی و عداوت نداریم؛ بنای بر دوستی و رفاقت و برادری داریم؛ چون معتقدیم باید اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ و رُحَماءُ بَینَهُم بود؛ این درس امام بزرگوار ما است؛ این خط مسلّم جمهوری اسلامی است. ما در حمایت از مظلوم نگاه به مذهب طرف مقابل نمیکنیم؛ و نکردیم؛ خطّ امام بزرگوار این بود. امام همان رفتاری را که با مقاومت شیعه در لبنان داشت، همان رفتار را با مقاومت سنّی در فلسطین [هم ] داشت؛ بدون هیچ تفاوتی. ما همان حمایتی را که از برادرانمان در لبنان کردیم، از برادرانمان در غزّه [هم ] کردیم؛ بدون هیچ تفاوتی. آنها سنّی بودند، اینها شیعه اند. مسئله برای ما، دفاع از هویّت اسلامی است، حمایت از مظلوم است، مسئله ی فلسطین است؛ امروز در رأس مسائل منطقه ی مسلمانها مسئله ی فلسطین است؛ این برای ما مسئله ی اصلی است. در دشمنی هایمان هم فرق نمیکند؛ امام بزرگوار مبارزه کرد با محمّدرضای پهلوی که شیعه بود به حسب ظاهر؛ همان طور مبارزه کرد با صدّام حسین که سنّی بود به حسب ظاهر. البتّه نه او شیعه بود، نه این سنّی؛ هردویشان از اسلام بیگانه بودند امّا ظاهر این سنّی بود، ظاهر او شیعه بود. امام با هردوی اینها یک جور مبارزه کرد. مسئله مسئله ی سنّی و شیعه و مذهب و مانند اینها نیست؛ مسئله مسئله ی اصول اسلام است: کونوا لِلظّالِمِ خَصمًا وَ لِلمَظلُومِ عَونًا؛ این دستور اسلام است. این راه ما است؛ این خطّ ما است.

موضوع:

مراد از اشداء علی الکفار...

کلام رهبر24:

آرمان گرائی را با پرخاشگری اشتباه نکنیم؛ تصور نکنیم که هر کس آرمان گراتر است، پرخاشگرتر و دعواکن تر است؛ نه. میتوان بشدت پابند به آرمانها و پابند به اصول و به ارزشها بود، درعین حال پرخاشگر هم نبود. در آیه ی شریفه میفرماید: «اشدّاء علی الکفّار». «اشداء» جمع «شدید» است. شدید یعنی سخت، سخت یعنی نفوذناپذیر. هر جسمی که سخت تر باشد، وقتی با جسم دیگری اصطکاک پیدا کرد، در آن جسم دیگر اثر میگذارد، اما از آن جسم اثر نمیپذیرد. همه مان اینجوری باشیم؛ اشداء باشیم. اما شدید بودن، اثرگذار بودن، لزوماً به معنای دعواگر بودن و پرخاشگر بودن نیست. گاهی اوقات انسان احساساتش غلبه میکند و میخواهد یک کاری را انجام بدهد. این دوره ی احساسات شما، دوره ی جوانی است؛ ما هم پنجاه شصت سال قبل از این، همین دوره ها را گذراندیم. یک مدتی جوان بودیم، جوان پراحساساتی هم بودیم؛ میدانیم این دوره چه جوری است. ببینید، یک جاهائی احساساتی وجود دارد که این احساسات باید کنترل شود.

موضوع:

استوار در مقابل دشمنان و مهربان با برادران ایمانی، نشانه های امت اسلامی

کلام رهبر25:

اسلام پیروان خود را اینجور تربیت میکند: «و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تریهم رکّعا سجّدا یبتغون فضلا من اللَّه و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السّجود»؛ اینها نشانه های امت اسلامی است. اینها آن معنویتی است که در آنها وجود دارد؛ آن توکل، آن توجه به خدا، آن تذکر، آن خضوع در مقابل پروردگار. این، خاصیت پرورش انسان مسلمان و مؤمن است. اسلام اینجور انسانی پرورش میدهد: در مقابل خدای متعال، خاضع؛ با برادران ایمانی، رحیم، مهربان؛ اخوت اسلامی، برقرار؛ اما در مقابل مستکبران، در مقابل ظالمان، مثل کوهِ استوار می ایستند؛ «و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطئه فأزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه». این، همان مراحل رشد امت اسلامی است؛ سر میزند، رشد میکند، بالندگی پیدا میکند، مستحکم میشود. «یعجب الزّرّاع»؛ خود آن کسانی که این زمینه را فراهم کردند، به شگفت می آیند. این دست قدرت الهی است که اینجور انسانها را رشد میدهد. «لیغیظ بهم الکفّار»؛ دشمن مستکبر وقتی به این انسان مسلمانِ تربیت شده ی بالیده ی در دامان اسلام نگاه میکند، معلوم است که به خشم می آید و ناراحت میشود. ما باید اینجوری عمل کنیم. خود را بسازیم. خود را با قرآن تطبیق دهیم. اخلاق خود را، رفتار خود را، با دوستان، با معارضان و معاندان، با مستکبران، طبق برنامه ی قرآن تنظیم کنیم. خداوند متعال وعده کرده است که به افرادی که اینجور حرکت کنند، پاداش خواهد داد، اجر خواهد داد. این اجر، هم در دنیاست، هم در آخرت. در دنیا عزت است، برخورداری از زیبائی ها و تمتعات الهی در این عالم است - که برای انسانها فراهم کرده است - در آخرت هم رضوان الهی و بهشت الهی است.

موضوع:

استوار در مقابل دشمنان و مهربان با برادران ایمانی، نشانه های امت اسلامی

کلام رهبر26:

اسلام پیروان خود را اینجور تربیت میکند: «و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تریهم رکّعا سجّدا یبتغون فضلا من اللَّه و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السّجود»؛ اینها نشانه های امت اسلامی است. اینها آن معنویتی است که در آنها وجود دارد؛ آن توکل، آن توجه به خدا، آن تذکر، آن خضوع در مقابل پروردگار. این، خاصیت پرورش انسان مسلمان و مؤمن است. اسلام اینجور انسانی پرورش میدهد: در مقابل خدای متعال، خاضع؛ با برادران ایمانی، رحیم، مهربان؛ اخوت اسلامی، برقرار؛ اما در مقابل مستکبران، در مقابل ظالمان، مثل کوهِ استوار می ایستند؛ «و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطئه فأزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه». این، همان مراحل رشد امت اسلامی است؛ سر میزند، رشد میکند، بالندگی پیدا میکند، مستحکم میشود. «یعجب الزّرّاع»؛ خود آن کسانی که این زمینه را فراهم کردند، به شگفت می آیند. این دست قدرت الهی است که اینجور انسانها را رشد میدهد. «لیغیظ بهم الکفّار»؛ دشمن مستکبر وقتی به این انسان مسلمانِ تربیت شده ی بالیده ی در دامان اسلام نگاه میکند، معلوم است که به خشم می آید و ناراحت میشود. ما باید اینجوری عمل کنیم. خود را بسازیم. خود را با قرآن تطبیق دهیم. اخلاق خود را، رفتار خود را، با دوستان، با معارضان و معاندان، با مستکبران، طبق برنامه ی قرآن تنظیم کنیم. خداوند متعال وعده کرده است که به افرادی که اینجور حرکت کنند، پاداش خواهد داد، اجر خواهد داد. این اجر، هم در دنیاست، هم در آخرت. در دنیا عزت است، برخورداری از زیبائی ها و تمتعات الهی در این عالم است - که برای انسانها فراهم کرده است - در آخرت هم رضوان الهی و بهشت الهی است.

موضوع:

استقامت در راه حق، درسی از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)

کلام رهبر27:

وقتی که در مرحله ی اول بعثت، بعد از آنی که با گذشت سه سال یا بیشتر - که دعوت پنهانی بود، مخفی بود - پیغمبر توانسته بود سی، چهل نفر را مسلمان بکند، بعد امر الهی آمد که: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین. انّا کفیناک المستهزءین» علنی کن، برو توی میدان، پرچم را به دست بگیر و کار را علنی کن. پیغمبر آمد وسط میدان و قضایائی که شنیده اید. بزرگان و صنادید قریش و زرمندان و زورمندان آن جامعه به خود ترسیدند و لرزیدند. اولین کاری که کردند، تطمیع آن بزرگوار بود. آمدند پیش جناب ابی طالب گفتند که این برادرزاده ی تو اگر ریاست میخواهد، ما ریاست مطلق خودمان را به او میدهیم؛ اگر ثروت میخواهد، آنقدر به او ثروت میدهیم که از همه ی ما ثروتمندتر بشود؛ اگر مایل است پادشاهی کند، ما او را به عنوان پادشاه خودمان انتخاب میکنیم. بگوئید از این حرفهائی که میزند، دست بردارد. جناب ابی طالب که بر جان پیغمبر میترسید و از توطئه ی آنها بیمناک بود، پیش پیغمبر آمد و گفت بزرگان مکه این پیغام را دادند؛ شاید نصیحت کرد، توصیه کرد که حالا شما هم یک خرده ای کوتاه بیائید؛ این ایستادگی به این اندازه دیگر چرا؛ لازم نیست. پیغمبر فرمود: «یا عمّ! واللَّه لو وضعوا الشّمس فی یمینی و القمر فی شمالی لاعرض عن هذا الامر لا افعله حتّی اظهره اللَّه او یذهب بما فیه» عموجان! اگر خورشید را در دست راست من بگذارند، ماه را در دست چپ من بگذارند، برای اینکه من از این هدف دست بکشم، سوگند به خدا این کار را نمیکنم؛ تا وقتی یا خدا ما را پیروز کند یا همه ی ما از بین برویم.

بعد در روایت دارد که «ثمّ اغرورقت عیناه من الدّمع»؛ چشم مبارک پیغمبر لبریز اشک شد و از جا بلند شد. ابوطالب این ایمان، این استقامت را وقتی که دید، منقلب شد و گفت: «یابن اخی اذهب و قل ما احببت»؛ برو هرکاری که میخواهی بکن؛ هدفت را دنبال کن. «واللَّه لا اسلّمنّک بشی ء» سوگند به خدا من تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم. این ایستادگی، ایستادگی می آفریند. این استقامت از پیغمبر، ریشه ی استقامت را در ابوطالب مستحکم میکند. این پایبندی به هدف، نترسیدن از دشمن، طمع نورزیدن در آنچه که در دست دشمن است، دل نبستن به امتیازی که دشمن میخواهد بدهد در مقابل متوقف کردن این راه، ایستادگی می آفریند، آرامش به وجود می آورد، اعتماد به راه و به هدف و به خدائی که این هدف متعلق به اوست، به وجود می آورد. لذا سی، چهل نفر بیشتر نبودند. همین سی، چهل نفر در مقابل آن همه مشکلات، آن همه دشواریها ایستادند و روز به روز زیاد شدند. روز به روز در مکه میدیدند که با عمار چه میکنند، با بلال چه معامله ای میشود، سمیه و یاسر چه جور زیر شکنجه قرار میگیرند و شهید میشوند؛ اینها را میدیدند، در عین حال ایمان می آوردند. پیشرفت حق اینجوری است. صرفاً در حالت آسایش، در حالت امن و امان پرچم حق را بلند کردن و پای آن سینه زدن، حق پیش نمیرود. حق آن وقتی پیش میرود که صاحب حق، پیرو حق، در راه پیشرفت حق از خود استقامت و استحکام نشان بدهد.

آیه ی قرآن میفرماید: «محمّد رسول اللَّه و الّذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم» اشداء بر کفار معنایش این نیست که با کفار دائم در حال جنگند. اشداء، شدت، یعنی استحکام، استواری، خورده نشدن. یک فلزی زنگ میزند، خورده میشود، پوک میشود، از بین میرود؛ یک فلز هم قرنهای متمادی که بگذرد، دچار خوردگی و زنگ زدگی و پوسیدگی و پوکی نمیشود. اشداء یعنی این. شدت یعنی استحکام. استحکام یک وقت در میدان جنگ است، یک جور بروز میکند؛ یک وقت در میدان گفتگوی با دشمن است، یک جور بروز میکند. شما ببینید پیغمبر در جنگهای خود، آنجائی که لازم بود با طرف خود و دشمن خود حرف بزند، چه جوری حرف میزند. سرتا پای نقشه ی پیغمبر استحکام است؛ استوار، یک ذره خلل نیست. در جنگ احزاب پیغمبر با طرفهای مقابل وارد گفتگو شد، اما چه گفتگوئی! تاریخ را بخوانید. اگر جنگ است، با شدت؛ اگر گفتگو است، با شدت؛ اگر تعامل است، با شدت؛ با استحکام. این معنای اشداء علی الکفار است.

رحماء بینهم، یعنی در بین خودشان که هستند، نه؛ اینجا دیگر خاکریز نرم است، انعطاف وجود دارد؛ اینجا دیگر آن شدت و آن صلابت نیست. اینجا باید دل داد و دل گرفت. اینجا باید با هم با تعاطف رفتار کرد.همان ایستادگیِ اول بعثت، منجر میشود به استقامت عجیب سه سال در شعب ابی طالب. شوخی نیست؛ سه سال در یک دره ای در مجاورت مکه، بدون آب، بدون گیاه، در زیر آفتاب سوزان. پیغمبر، جناب ابی طالب، جناب خدیجه، همه ی مسلمانها و همه ی خانواده هایشان توی این تکه - شکاف کوه - زندگی کردند. راه هم بسته بود که برای اینها غذا نیاید، خوراک نیاید. گاهی در ایام موسم - که بر طبق سنن جاهلی آزاد بود، یعنی جنگ نبود - میتوانستند داخل شهر بیایند، اما تا میخواستند جنسی را در دکانی معامله کنند، ابوجهل و ابولهب و بقیه ی بزرگان مکه به نوکرها و فرزندان خودشان سفارش کرده بودند که هر وقت آنها خواستند جنسی را بخرند، شما وارد معامله شوید، دو برابر پول بدهید، جنس را شما بخرید و نگذارید آنها جنس بخرند. با یک چنین وضعیت سختی سه سال را گذراندند. این شوخی است؟

آن استقامت اوّلی، آن عمود مستحکم این خیمه، آن دل متوکل علی اللَّه است که چنین استقامتی را در فضا به وجود می آورد که آحاد صبر میکنند. شب تا صبح بچه ها از گرسنگی گریه میکردند که صدای گریه ی بچه ها از توی شعب ابی طالب به گوش کفار قریش میرسید و ضعفای آنها هم دلشان میسوخت؛ اما از ترس اقویا جرئت نمیکردند کمک کنند. اما مسلمان که بچه اش در مقابلش پرپر میزد - که چقدر در شعب مردند، چقدر بیمار شدند، چقدر گرسنگی کشیدند - تکان نخورد. امیرالمؤمنین به فرزند عزیزش محمد بن حنفیه فرمود: «تزول الجبال و لا تزل» کوهها ممکن است تکان بخورند؛ از جا کنده شوند؛ تو از جا کنده نشو. این همان نصیحت پیغمبر است؛ این همان وصیت پیغمبر است. این است راه برخاستن امت اسلامی؛ بعثت امت اسلامی این است. این درس پیغمبر به ماست. بعثت این را به ما تعلیم میدهد.

صرف اینکه بنشینیم، بگوئیم آیه ای نازل شد و جبرئیلی آمد و پیغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشویم که کی ایمان آورد و کی ایمان نیاورد، مسئله ای را حل نمیکند. مسئله این است که ما باید از این حادثه - که مادر همه ی حوادث دوران حیات مبارک پیغمبر است - درس بگیریم. همه ی این بیست وسه سال درس است.

من یک وقت به بعضی دوستان گفتم زندگی پیغمبر را میلی متری باید مطالعه کرد. هر لحظه ی این زندگی یک حادثه است؛ یک درس است؛ یک جلوه ی عظیم انسانی است؛ تمام این بیست وسه سال همینجور است. جوانهای ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است. اگر شما می بینید امتی به این عظمت به وجود آمد - که امروز هم بهترین حرفها، بهترین راهها، بزرگترین درسها، شفابخش ترین داروها برای بشریت توی همین مجموعه ی امت اسلامی است - این جور به وجود آمد، گسترش پیدا کرد و ریشه دار شد. والّا صرف اینکه حق با ما باشد، ما پیش نمیرویم؛ حق همراه با ایستادگی. امیرالمؤمنین - بارها من این جمله را از آن بزرگوار نقل کردم - در جنگ صفین فرمود: «لا یحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر». این پرچم را کسانی میتوانند بلند کنند که اولاً بصیرت داشته باشند، بفهمند قضیه چیست، هدف چیست؛ ثانیاً صبر داشته باشند. صبر یعنی همین استقامت، ایستادگی، پابرجائی. این را ما باید از بعثت درس بگیریم.امام عزیز ما رشحه ای از آن چشمه ی فیاض بود که توانست این بساط عظیم را در دنیا راه بیندازد. امام هم قلبش پر بود از ایمان به راه خود. همان طور که فرمود: «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن باللَّه و رسله و ملائکته». خود پیغمبر اول مؤمن بود.در انقلاب ما خود امام بزرگوار، اول مؤمن به این راه بود و از همه قلبش سرشارتر بود از ایمان به این راه و این هدف؛ میفهمید، میدانست دارد چه کار میکند؛ عظمت کار را میفهمید، الزامات این کار را هم میفهمید که اولین الزام این کار این بود که با توکل به خدا در این راه محکم بایستد. محکم ایستاد. جوانان این ملت هم با ایستادگی او ایستادگی پیدا کردند؛ آحاد این مردم هم وقتی که این چشمه ی صبر و سکینه لبریز شد و سرازیر شد، آنها را فرا گرفت. آنها هم «هو الّذی انزل السّکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم» شدند. این سکینه وقتی که بر دل انسانها نازل میشود، ایمان انسان زیاد میشود. بعد میفرماید: « وللَّه جنود السّماوات و الأرض». از چه میترسید؟ سپاه زمین و آسمان مال خداست. با خدا باش، این سپاه زمین و آسمان مال شماست؛ در اختیار شماست. این سنتهای الهی است.

تفسیر:

نکته ها و اشاره ها:

1. در این آیه نام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله صریحاً برده شده و او به عنوان رسول خدا معرفی شده است؛ او رسول خداست و خدا به این امر گواهی می دهد چه مشرکان و مخالفان اسلام بپسندند و چه نپسندند.

2. در این آیه بیان شده که همراهان و پیروان پیامبر صلی الله علیه و آله، یعنی مسلمانان، در برابر دشمنان اسلام، هم چون سدّی فولادین ایستاده اند، اما با برادران مسلمان خود مهربان هستند و سخت گیری نمی کنند.

بر سر اغیار چون شمشیر باش هین! مکن روباه بازی، شیر باش

آتش اندر زن به گرگان چو سپند ز آن که آن گرگان عدوّ یوسف اند

(مولوی)

3. یکی از ویژگی های مسلمانان عبادت آنهاست که دو رکن اصلی آن رکوع و سجود است که این دو رمز تسلیم در برابر خدا و نفی کننده ی غرور و خودخواهی است. آری؛ مسلمان در برابر خدا کرنش و سجده می کند تا در برابر غیر او کرنش نکند.

4. یکی دیگر از صفات مسلمانان آن است که به دنبال خشنودی خدا هستند و پاداش و رزق خود را از او می خواهند؛ نه برای ریاکاری قدم بر می دارند و نه انتظار پاداش از مردم دارند، بلکه چشمشان به سوی خداست.

5. تعبیر «فضل» نشان می دهد که مؤمنان واقعی اعمال صالح خود را کم تر از آن می دانند که مستحق پاداش الهی باشد؛ از این رو از فضل و بخشش الهی پاداش می خواهند.

6. در این آیه یکی از نشانه های پیروان پیامبر صلی الله علیه و آله را چهره ی عبادی آنها معرفی می کند که اثر سجده در آن است. مقصود از اثر سجده یا همان اثر ظاهری سجده در پیشانی است و یا مفهوم گسترده تری دارد؛ یعنی آنان چهره ای الهی دارند که به خوبی نشان می دهد در برابر خدا، حق، قانون و عدالت تسلیم هستند و این علامت در تمام وجود و زندگی آنان منعکس است. و در حدیثی از امام صادق علیه السلام روایت شده که مقصود از آیه، بیداری شب برای نماز است (که نورانیت آن در روز در چهره نمایان می شود).البته مانعی ندارد که همه ی این معانی مقصود آیه باشد.

7. مثال و وصف پیروان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در تورات و انجیل آمده است و همین اوصافی که در این آیه بیان شده، قبلًا به موسی و عیسی علیهما السلام گفته شده بود.البته ممکن است این اوصاف در تورات و انجیل کنونی یافت نشود؛ چرا که این دو کتاب دست خوش تغییر و تحریف شده اند.

8. در مثال انجیل پنج وصف برای مسلمانان بیان شده است:

الف) آنان جوانه می زنند و رشد می کنند و زیاد می شوند؛

ب) تقویت می شوند و به رشد آنان کمک می شود؛

ج) محکم می شوند و از حالت ضعف خارج می شوند؛

د) آنان برپای خود می ایستند و بردیگران تکیه نمی کنند و استقلال خود را حفظ می کنند.

ه) رشد چشم گیر و تعجب آوری خواهند کرد که دوستان را به شگفت و دشمنان را به خشم می آورند.

9. اوصافی که از تورات حکایت شده بود، بیش تر به جنبه های ظاهری و عاطفی مسلمانان اشاره داشت و اوصافی که از انجیل حکایت شده، بیش تر به جنبه ی حرکت و رشد سریع مسلمانان اشاره دارد.

10. در این آیه اشاره شده است که یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان به دو گروه مؤمنان شایسته کردار و غیر آنها تقسیم می شوند؛ یعنی برخی مسلمانان بر ایمان و عمل صالح برجا نمی مانند اما گروهی از آنان پابرجا می مانند که در این صورت آمرزش و پاداش بزرگی در انتظار آنان است.

11. تعبیر «کسانی که با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستند» اشاره به کسانی دارد که در فکر، اخلاق و عمل همراه با پیامبر بودند که شامل اصحاب هم عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان زمان های بعد می شود که از خط فکری و عملی و اخلاقی آن حضرت پیروی می کنند، ولی شامل منافق صفتان نمی شود که هم زمان و همراه ظاهری پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، ولی خط فکری و عملی آنها با آن حضرت متفاوت بود.

آری؛ قرآن بارها اشاره کرده که گروهی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله منافق بودند «1» و تاریخ بعد از پیامبر هم نشان می دهد که همه ی اصحاب یکسان و در یک راه نبودند و حتی برخی در جنگ جمل و صفین و نهروان با صحابه ی بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی علی علیه السلام جنگیدند؛ پس نمی توان همه ی اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله را عادل و معصوم دانست.

آموزه ها و پیام ها:

1. با کافران سخت گیر و با مسلمانان مهربان باشید.

2. عبادت، خداخواهی، سیمای صالحان داشتن و رشد زیاد از نشانه های مسلمانان است.

3. مسلمان باید تقویت شود تا مستقل گردد.

4. رشدی اعجاب آور داشته باشید تا دوستان را شاد و دشمنان را خشمگین سازید.

5. مؤمنان شایسته کردار در انتظار آمرزش و پاداش بزرگ الهی باشند.

6. همراهی با رسول خدا صلی الله علیه و آله، مهر و قهر می طلبد.

منبع: تفسیر قرآن مهر جلد نوزدهم، ص: 235

کلمات کلیدی

قرآن | کلام رهبر | سوره فتح | قرآن در کلام رهبری | تولیدی پایگاه حوزه نت |

لینک کوتاه :

موارد مرتبط با کلیدواژه

اهمیت بحثهای اخلاقیمقالات

چهار آیه نخستین در واقع یک حقیقت را دنبال می کند، و آن این که یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبراسلام صلی...

درآمدمقالات

درآمد علوم قرانی معرفت ، محمد هادی 7 «علوم قرآنی »اصطلاحی است درباره مسایلی مرتبط با...

پیشینه علوم قرآنیمقالات

نویسندگان و آثار دیگر موجود در این زمینه به ترتیب ظهور،عبارتند از: عبد الله بن عامر یحصبی(متوفای 118...

بحث های مقدماتی درباره وحیمقالات

ابو اسحاق نیز گفته است:«اصل الوحی فی اللغة کلها اعلام فی خفاء و لذلک سمی الالهام وحیا،اصل وحی در لغت...

زبان وحیمقالات

قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربی رسا و آشکار بر آنان عرضه شده است. لذا باید گفت:زبان و...

کیفیت وحی قرآن و اعتقاد عمومی مسلمانان درباره آن (به طور مختصر)مقالات

کیفیت وحی قرآن و اعتقاد عمومی مسلمانان درباره آن (به طور مختصر) قرآن در اسلام طباطبائی ، سید م...

توضیح بنر

خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل

متن کامل شعر حافظ که ابراهیم رئیسی مصرعی از آن (خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل) را در دیدار با رجب طیب اردوغان خواند در پی می‌آید.

دارایِ جهان نصرتِ دین خسروِ کامل

یَحییِ بنِ مُظَفَّر مَلِکِ عالمِ عادل

ای درگهِ اسلام پناهِ تو گشاده

بر رویِ زمین روزنهٔ جان و دَرِ دل

تعظیمِ تو بر جان و خِرَد واجب و لازم

اِنعام تو بر کون و مکان فایض و شامل

روزِ ازل از کِلکِ تو یک قطره سیاهی

بر رویِ مَه افتاد که شد حلِّ مسائل

خورشید چو آن خالِ سیَه دید، به دل گفت

ای کاج که من بودَمی آن هندویِ مقبل

شاها فلک از بزمِ تو در رقص و سَماع است

دستِ طَرَب از دامنِ این زمزمه مَگسِل

مِی نوش و جهان بخش که از زلفِ کمندت

شد گردنِ بدخواه گرفتار سَلاسِل

دورِ فلکی یکسَره بر مَنْهَجِ عدل است

خوش باش که ظالم نَبَرد راه به منزل

حافظ قلمِ شاه جهان مقسِمِ رزق است

از بهرِ معیشت مَکُن اندیشهٔ باطل

خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل

متن کامل شعر حافظ که ابراهیم رئیسی مصرعی از آن (خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل) را در دیدار با رجب طیب اردوغان خواند در پی می‌آید.

دارایِ جهان نصرتِ دین خسروِ کامل

یَحییِ بنِ مُظَفَّر مَلِکِ عالمِ عادل

ای درگهِ اسلام پناهِ تو گشاده

بر رویِ زمین روزنهٔ جان و دَرِ دل

تعظیمِ تو بر جان و خِرَد واجب و لازم

اِنعام تو بر کون و مکان فایض و شامل

روزِ ازل از کِلکِ تو یک قطره سیاهی

بر رویِ مَه افتاد که شد حلِّ مسائل

خورشید چو آن خالِ سیَه دید، به دل گفت

ای کاج که من بودَمی آن هندویِ مقبل

شاها فلک از بزمِ تو در رقص و سَماع است

دستِ طَرَب از دامنِ این زمزمه مَگسِل

مِی نوش و جهان بخش که از زلفِ کمندت

شد گردنِ بدخواه گرفتار سَلاسِل

دورِ فلکی یکسَره بر مَنْهَجِ عدل است

خوش باش که ظالم نَبَرد راه به منزل

حافظ قلمِ شاه جهان مقسِمِ رزق است

از بهرِ معیشت مَکُن اندیشهٔ باطل

دلیل مقصر دانستن دیگران و راه حل

یکی از عادت هایی که تعداد زیادی از ما با آن دست به گریبان هستیم و باعث شده مدام احساس نارضایتی کنیم، پیدا کردن مقصر است.

چطور دیگران رو مقصر اشتباه خودمون ندونیم؟
آیا تا به حال شده که در یک کاری دچار مشکل شوید و اشتباه خودتان را گردن دیگران بیندازید؟ در واقع بسیاری از ما عادت داریم که در مواقع مختلف دیگران را سرزنش کنیم. در حالی که بسیاری از مواقع، تقصیر خودمان است اما مداوم در حال سرزنش کردن دیگران به خاطر مشکلات خودمان هستیم و سعی می کنیم برای آن هم دلیل بیاوریم اما به نظرتان دلیلش چیست؟ برای رسیدن به پاسخ این بخش از نمناک را با دقت بخوانید

. سرزنش کردن دیگران راحت از سرزنش کردن خودمان است.

همه ما به گونه ای رفتار می کنیم که عادت داریم دیگران را سرزنش کنیم. در واقع آن ها را متهم کارهای خود می دانیم . سرزنش کردن دیگران و انداختن تقصیر گردن آن ها همیشه راحت تر از این است که خودمان را زیر سوال ببریم. مثلاً بعضی از والدین عادت دارند که مدام کودکشان را سرزنش کنند ؛ در حالی که خطاهای تربیتی خود را در نظر نمی گیرند.

2. دوست دارید نقش قربانی بازی کنید

روانشناسی می گوید بسیاری از ما دوست داریم خودمان را قربانی نشان دهیم. دیگران را به خاطر مشکلاتشان سرزنش می کنیم و اشتباه خود را در نظر نمی گیریم و در نتیجه مانند یک انسان قربانی رفتار می کنیم و با قربانی جلوه دادن خودمان، احساس آرامش بیشتری خواهیم داشت.

3. دروغگو هستیم

راستگویی یک نعمت بزرگ است اما بسیاری از ما در شرایط سخت حقایق را کتمان می کنیم . اگر دروغ بگوییم و صحنه سازی کنیم و تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم ، برایمان راحت تر از سرزنش کردن خودمان است.

4. انتظار داریم که زندگی منصف باشد

زندگی بالا و پایین بسیار زیادی دارد. هیچ چیز در این دنیا عادلانه نیست و ما انسان ها نمی توانیم به طور کامل عدالت را برقرار کنیم و در نتیجه هر چیزی که غیر خوشایند باشد را نمی پذیریم و نمی توانیم اشتباهات خودمان را هم قبول کنیم. همین امر باعث می شود که مدام به دنبال مقصر بگردیم.

5. هر مسئله را توجیه می کنیم

همه ما تمایل داریم که برای هر چیزی یک دلیل منطقی پیدا کنیم. زمانی که اتفاق اشتباهی رخ می دهد، می خواهیم آن مشکل را پیدا کنیم و بفهمیم که چرا این اتفاق رخ داده و به آن یک پایان بدهیم. بنابراین گاهی اوقات خودمان را کنترل می کنیم و دلیل تراشی می کنیم.چگونه دیگران را مقصر اشتباهاتمان ندانیم؟

1. مسئولیت بپذیرید.

همه ما به طور مداوم باید سعی کنیم مسئولیت کارهای خود را بپذیریم. هر کس در زندگی اشتباهات خودش را دارد. ما هم نباید برای مشکلاتمان به دنبال اشتباه دیگران باشیم. بلکه قدرت کنترل زندگی ما دست خودمان است.

پس اگر مسئولیت همه اقدامات، تصمیمات و کارهای خود را بپذیرید، قطعاً هنگام اشتباه هم خودتان را کنترل می کنید و دیگران را مقصر جلوه نمی دهید.

2. آگاه بودن از رفتارهای سرزنش گرانه

اولین مرحله برای این که مشکل را حل کنیم، این است که این موضوع را بپذیریم که زندگی همه دچار مشکلاتی خواهد شد که برای خلاص شدن از آن ها باید به تمایل سرزنش کردن دیگران غلبه کنیم. باید آگاهانه رفتار کنیم، خودمان را متوقف کنیم، مکث کنیم و به دنبال بازتاب رفتارهای خودمان باشیم.

هنگامی که می خواهیم دیگران را سرزنش کنیم، به خودمان یادآوری کنیم که نباید خود را قربانی جلوه دهیم. آگاه بودن به جلوگیری از این اتفاق کمک می کند.. فهم مشکل

اکثر اوقات ما دیگران را سرزنش می کنیم زیرا در فهم مشکلات ناتوان هستیم و بر اساس درک سطحی خودمان واکنش نشان می دهیم. هر اطلاعاتی را که از بیرون قرار است به دست ما برسد را رد می کنیم و در ناآگاهی خود باقی می مانیم. پس باید یادمان باشد که در این مواقع نباید احساسی رفتار کنیم.

4. خودتان را جای دیگران قرار دهید

زندگی سیاه و سفید نیست، بلکه خاکستری است زمانی که کسی به شما صدمه می زند، باید سعی کنید این موضوع را تجزیه تحلیل کنید و ببینید که قصد و هدف چه بوده است. بسیاری از اوقات او کینه ای از ما به دل داشته و خودمان در حق او جفا کردیم. پس خودتان را جای دیگران قرار دهید و شرایط از دیدگاه آن ها ببینید. صبور باشید و دیگران را درک کنید تا مجبور نباشید اشتباهات خود را گردن آن ها بیندازید.

5. مسئولیت اشتباهاتتان را بپذیرید

به خودتان غلبه کنید . مراقب عصبانیت خود باشید. قبول کنید که همه انسان ها خطاهایی در زندگی انجام می دهند و هیچ چیز کامل نیست. پس مسئولیت شرایط و اشتباهاتتان را بپذیرید و اشتباهاتتان را در آغوش بگیرید و از آن ها یک درس بگیرید تا دفعه بعد دیگر آن را تکرار نکنید.

مطمئن باشید دردی که از یک اشتباه احساس می کنید ، قطعاً در آینده چیزهای ارزشمندی به شما خواهد داد.

نظریه توطئه

تئوری توطئه یا نظریهٔ توطئه، اصطلاحی است که در ابتدا، وصفی برای هر ادعای توطئه بود. با این وجود، امروزه، تئوری توطئه فقط در این معنا به کار می‌رود: تئوری‌ای که رویدادی کنونی یا تاریخی را نتیجهٔ نقشهٔ مخفیانهٔ گروهی دسیسه‌گر می‌داند.

چشم مشیت یا جهان‌بین، بر روی یک دلاری آمریکا، تاکنون توسط برخی به عنوان شاهدی از تئوری‌های توطئه مربوط به بنیان‌گذاران ایالات متحدهٔ آمریکا عنوان می‌گردد.

در تعریفی دیگر، تئوری توطئه عبارت‌است از نداشتن اعتقاد یا باور نکردن شکل ظاهری و رسمی رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.

تئوری توطئه در شکل حاد آن بیان‌گر این است که تمامی بدبختی‌های عالم در پی اعمال گروهی از افراد پرنفوذ و معمولاً پنهان است. در بیان این مفهوم گفته می‌شود گروه‌های کوچک و تیزهوشی دارای امکانات سیاسی، مالی، نظامی، روانی و علمی در پس تمام حوادث خوب و بد این جهان هستند. از دید صاحب‌نظران، این گروه‌ها برنامه‌های خود را به گونه‌ای جلو می‌برند که افکار عمومی جامعه درگیر مسائل دیگری باشد تا افراد توانایی تمرکز و اندیشه بر علل و دلایلی که نشان‌دهندهٔ وجود انواع برنامهٔ پیش‌برندهٔ جوامع به سوی اهداف گروه‌های تشکیل‌دهندهٔ این تئوری است را نداشته باشند.

در مقابل، پژوهش‌های انجام‌شده نشان می‌دهد که با توجه به بی‌بنیاد بودن بسیاری از مواردی که مطرح می‌شود، اعتقاد به تئوری‌های توطئه برآمده از ویژگی روانی و شخصیتی افراد است.در واقع، از آنجایی که سلسلهٔ علت و معلولی وقایع در عالم واقعیت بسیار پیچیده و شناخت مطلق آن برای انسان غیرممکن است، ذهن افرادی که به اطلاعات علمی دسترسی ندارند، با فرضِ یک علتِ خارجی، به شکل سنتی فراماسونری‌ها یا دیگر گروه‌ها، می‌تواند در یک ساده‌سازی روان‌شناختی یک پاسخ قطعی پیدا کند و به این حس برسد که علتِ واقعی و علمی یک رویداد را فهمیده و توجیه کرده‌است. در این روند، استفاده و تفسیر از نشانه‌ها، با معیارهای کاملاً مبهم، نقش باورپذیری تئوری‌های توطئه را برای عوام بازی می‌کند.

پژوهش‌ها همچنین نشان می‌دهد که اعتقاد به تئوری‌های توطئه می‌توانند از نظر روانی آسیب‌رسان باشند. و با خودشیفتگی، پارانویا، فرافکنی، ماکیاولیسم (روان‌شناسی) و اختلال شخصیت اسکیزوتایپال ارتباط زیادی دارد.

از لحاظ تاریخی، تئوری‌های توطئه ارتباط نزدیکی با تعصب، پروپاگاندا، ساحره‌کشی، جنگ‌ها و نسل‌کشی دارند. آن‌ها اغلب توسط عاملان حملات تروریستی به شدت باور می‌شوند و توسط تیموتی مک وی و آندرس برویک، و همچنین توسط دولت‌هایی مانند آلمان نازی، اتحاد جماهیر شوروی، و ترکیه به عنوان توجیه استفاده می‌شدند. انکار ایدز توسط دولت آفریقای جنوبی، با انگیزهٔ تئوری‌های توطئه، باعث مرگ حدود ۳۳۰۰۰۰ نفر بر اثر ایدز شد، کیوانان و انکار نتایج انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ ایالات متحده منجر به حمله به کنگره در سال ۲۰۲۱شد،] باور به تئوری‌های توطئه در مورد غذاهای اصلاح‌شدهٔ ژنتیکی باعث شد که دولت زامبیا کمک‌های غذایی را در طول قحطی رد کند،] در زمانی که سه میلیون نفر در این کشور از گرسنگی رنج می‌بردند. تئوری‌های توطئه همچنین مانع مهمی برای بهبود سلامت عمومی هستند، تشویق به مخالفت با واکسیناسیون و افزودن فلوراید به آب آشامیدنی که با شیوع بیماری‌های قابل پیشگیری با واکسن مرتبط هستند.[گ سایر اثرات تئوری‌های توطئه شامل کاهش اعتماد به روش علمی، رادیکال شدن و تقویت ایدئولوژیک گروه‌های افراطی، و پیامدهای منفی برای اقتصاد است.

اشتباه  پر تکرار در زندگی

هر چند که انسانها در طول تاریخ اشتباهات کوچک و بزرگ زیادی را در راه رسیدن به موفقیت مرتکب شده‌اند، اما چیزی که مایه تعجب و شگفتی است این است که این اشتباهات به کرات در حال تکرار بوده، هستند و شاید در آینده‌ای نه چندان دور دوباره توسط نسل بعدی انسانها تکرار شوند! با کمی مطالعه و تحقیق در مورد این اشتباهات به این نتیجه می‌رسیم که متأسفانه به جای اینکه میزان اشتباهات با افزایش درک و آگاهی انسانها کاهش پیدا کند، روز به روز در حال افزایش است. هر چند که انسان در حال حاضر در حال گذران عمر خود در عصری است که به نام عصر فضا نام گرفته است.

تبدیل فلزات به طلا بودند در جست وجوی هنری بود كه بتوان به كمك آن از شكست هایمان برای موفقیت های حتمی آینده مان پله بسازیم. نام اشخاصی مثل بتهوون و هلن كلر و.... تا دنیا باقیست بر زبانها خواهد ماند، زیرا آنها در ذهن خود رویایی دیدند و برای تبدیل آن به واقعیت از هیچ تلاشی كوتاهی نكردند .

محدود دیدن

هیچ وقت فکر نکنید که به انتهای خط رسیده‌اید و دیگر کاری نمانده که شما انجام نداده‌اید. تا انسان انسان است و دنیا دنیاست همیشه فرصت برای انجام کارهای خاص وجود دارد. هیچ مرزی و مانعی برای انسانهای بااراده وجود ندارد. و با تمام کردن تحصیلات آکادمیک دست از تحصیل و پرورش ذهن خود برنمی‌دارند. متأسفانه چنین قبول کرده‌ایم که خواندن و مطالعه کردن فقط به منظور قبولی در امتحان و کسب مدرک بالاتر است و هنگامی که مدرک می‌گیریم نیاز به مطالعه تمام می‌شود! چنین تفکری نشانه سقوط شما در آینده‌ای نه چندان دور است.

اهداف شما قربانی افكار دیگران

تاریخ نشان داده است كه انسان های موفق كسانی بوده اند كه حاضر نشده اند افكار خود را به هیچ قیمتی به دیگران بفروشند. افراد موفق تاریخ همواره از میان انسان هایی برخاسته اند كه افكار متفاوت و درستی را برای خود برگزیده اند و برای اثبات صحت و درستی آنها واقعاً تلاش كرده اند. انسانها اكثراً خود را قربانی افكار منفی دیگران می كنند. نتیجه چنین اقدامی این است كه دیگران به راحتی می توانند افكار خود را به شما تحمیل كنند.هیچ كس مایل نیست كه به او امر و نهی كنند و به او بگویند كه باید چگونه زندگی كند. یكی از علائم اختصاصی افراد اهل عمل این است كه آنها هیچ علاقه ای به كنترل دیگران ندارند. شما باید این حقیقت را همواره به خاطر داشته باشید كه خودتان باید باغبان زندگی تان باشید. هرگز سعی نكنید كه سبك زندگی خود را به دیگران تحمیل كنید، حتی اگر شما خوشبخت ترین انسان روی زمین هستید هیچ وقت آنها را وادار نكنید كه مانند شما زندگی كنند. خودتان را از این افكار زائد كه دیگران چه باید بكنند یا نكنند خلاص كنید. زمانتان را صرف اجرای طرح های زندگی خودتان كنید و كمتر دیگران را به پیروی از نحوه زندگی خود مجبور كنید.

فكر كردن به محدودیت‌ها قبل از اقدام به عمل

یکی از نوابغ تاریخ با عمل خود این تفکر زائد را بی‌اعتبار کرد که برای رسیدن به موفقیت باید از امکانات برخوردار بود. گاندی با ایمانی که به موفقیت داشت توانست کاری انجام دهد که برای همیشه نام او را در تاریخ بشر زنده نگاه خواهد داشت. او در مقایسه با همه هم عصران خود از قدرت بالقوه بیشتری برخوردار بود و این در حالی بود که او از مبانی ظاهری قدرت مانند پول ، ابزار جنگی ، سرباز و... هیچ بهره‌ای نداشت. او توانست بذر ایمان را در ذهن 200 میلیون انسان بکارد و آنها را علیه دشمن بسیج کند و باعث استقلال کشورش گردد. او فراموش نکرده بود که لزوما همیشه قوی‌ترین‌ها یا ثروتمندترین‌ها ، پیروز نمی‌شوند. پیروز کسی است که فکر می‌کند می‌تواند پیروز شود.

باز كردن ذهن به روی هر نوع فكر

ذهن انسان مانند كندوی زنبور است. هیچ زنبور آلوده ای حق ورود به كندو را ندارد و هنگام ورود توسط نگهبانان كندو كشته می شود. اگر شما هم می خواهید طعم ثروت و موفقیت را بچشید باید كندوی مغز خود را با افكار شاد و سالم پر كنید تا بتوانید احساس نشاط و شادابی را از آن به درون زندگی تان منتقل كنید. متأسفانه كندوی مغز انسان هیچ نگهبانی ندارد كه مانع از ورود افكار آلوده به ذهن شوند. شما برای انتخاب افكارتان حق انتخاب دارید ولی فراموش نكنید كه ضمیر ناخودآگاه انسان تفاوتی میان اندیشه های مخرب و سازنده قایل نیست. هرچه به او بدهید با آن تغذیه می شود. همه چیز به این بستگی دارد كه به چه افكاری اجازه ورود به ذهن می دهید. زمان آن رسیده است كه ویزای اقامت افكار منفی را در ذهنتان باطل كنید و آنها را از ذهن خود خارج كنید به یاد داشته باشید كه افكار انسان قدرتی معادل نیروی برق دارند. اگر از نیروی برق درست استفاده كنید می توانید باعث پیشرفت صنعت گردد در حالی كه در صورت كاربرد غلط می تواند جانتان را از شما بگیرد.

حرف آخر چند هزار سال قبل پیشینیان برجسته ما روی همان خاکی راه می‌رفتند که ما امروزه راه می‌رویم، از همان هوایی تنفس می‌کردند که ما امروز تنفس می‌کنیم (آلودگی را فراموش کنید)، و از گرمای همان خورشیدی برای رشد محصولاتشان استفاده می‌کردند که امروز ما استفاده می‌کنیم. برای رسیدن به موفقیت باید به مطالعه تاریخ پرداخت و اسرار پیروزی بزرگان تاریخ را لابه لای صفحات پر گرد و غبار آن خارج کرد. هدف از مطالعه تاریخ باید رسیدن به این فهم باشد که این متفکرین می‌خواستند که ما با چه چیزهایی آشنا شویم و از چه مسائلی برای رسیدن به موفقیت فاصله بگیریم.

این ضرب‌المثل فرانسوی را به یاد داشته باشید که: غیرممکن غیرممکن است. شما می‌توانید افکار منفی که همانند خاری هستند از مغزتان خارج کرده و به جای آن گل سرخ بکارید. در زمان چیدن خارها ممکن است سختی‌های زیادی را تحمل کنید، اما به این موضوع ایمان داشته باشید که اگر بتوانید سختی این کار را تحمل کنید، به زودی صاحب باغی می‌شوید که بوی خوش گلهای آن تمام زندگی شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم ناراوسیصلون سعیرا

ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم ناراوسیصلون سعیرا):(همانا کسانی که مال یتیمان را با ستمگری می خورند درحقیقت در شکم خود آتش جهنم فرو می برند و به زودی در آتش فروزان جهنم خواهند افتاد)این آیه در جهت منع از ضایع کردن حقوق یتیمان در سهم الارث است و می فرماید، این عمل از نظر تجسم عملی مانند خوردن آتش جهنم است ،چون بزودی به سزای این خوردن مال یتیم درآتش جهنم وارد شوند و درونشان پر از آتش می گردد و به آن آتش فروزان خواهند سوخت

سيد علي بهبهاني - تفسیر تسنیم

هر کسی هر گناهی را انجام بدهد در برابر آن گناه مسئول ..... آیاتی از قبیل ﴿وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ یا ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَ﴾ ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ ناظر به این مطلب اول است پس اگر کسی به ایتام ستم کرد مال آنها را خورد این‌‌چنین نیست که در قیامت مسئول کارِ خود نباشد یا وِزر او را دیگری به عهده بگیرد هرگز این‌‌چنین نیست این معاقب هست هم ﴿إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ هم ﴿وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً﴾.

ابراهيم محمودي

چهره باطنى اعمال ما! در آغاز این سوره تعبیر شدیدى پیرامون تصرفهاى ناروا در اموال یتیمان دیده مى‏شود که صریحترین آنها آیه مورد بحث است. مى‏گوید: «کسانى که اموال یتیمان را به ناحق تصرف مى‏کنند (در حقیقت) در شکمشان تنها آتش مى‏خورند» (إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً).

سپس در پایان آیه مى‏گوید: علاوه بر این که آنها در همین جهان در واقع آتش مى‏خورند «به زودى در جهان دیگر داخل در آتش برافروخته‏اى مى‏شوند» که آنها را به شدت مى‏سوزاند (وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً).

از این آیه استفاده مى‏شود که اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، یک چهره واقعى نیز دارد که در این جهان از نظر ما پنهان است اما این چهره‏هاى درونى در جهان دیگر ظاهر مى‏شوند و مسأله «تجسّم اعمال» را تشکیل مى‏دهند.

1) رمضانی (داور) : لطفا منبع تفسیر را که تفسیر نمونه است وارد نمایید.

تفسیر نور
علامه طباطبایى این آیه را دلیل بر تجسّم اعمال در قیامت دانسته است، زیرا قرآن مى‏فرماید: مال یتیم به صورت آتش مى‏شود و خورنده‏ى آن را مى‏سوزاند. 1- چهره‏ى واقعى خوردن مال یتیم در دنیا، به صورت خوردن آتش در قیامت آشکار خواهد شد. «یأکلون اموال الیتامى... یأکلون... نارا» 2- حضور در منزل ایتام و خوردن از مال آنان، در صورتى که مایه‏ى ضرر و زیان به آنان نباشد، اشکالى ندارد. «یأکلون... ظلما»

تفسیر کشاف
( ظلما ) ظالمین ، أو علی وجه الظلم من أولیاء السوء و قضاته ( فی بطونهم ) مل ء بطونهم یقال : أکل فلان فی بطنه ، و فی بعض بطنه . قال : * کلوا فی بعض بطنکمو تعفوا * و معنی یأکلون نارا : مایجر إلی النار ، فکأنه نار فی الحقیقة . وروی : أنه یبعث آکل مال الیتیم یوم القیامة و الدخان یخرج من قبره و من فیه و أنفه و أذنیه و عینیه فیعرف الناس أنه کان یأکل مال الیتیم فی الدنیا . و قرئ ( و سیصلون ) بضم الیاء و تخفیف اللام و تشدیدها ( سعیرا ) نارا من النیران مبهمة الوصف .

مسعود ورزيده - تفسیرنمونه

چهره باطنى اعمال ما
ان الذین یاکلون اموال الیتامى ظلما انما یاکلون فى بطونهم نارا در آغاز سوره گفتیم که آیات این سوره به منظور پى‏ریزى یک اجتماع سالم نازل شده ، و به همین دلیل قبلا رسوبات دوران جاهلیت و خلافکاریهاى آن زمان را که در دل بعضى از تازه مسلمان‏ها وجود داشت از میان میبرد تا زمینه براى یک اجتماع سالم فراهم آورد.
و چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال یتیمان است ولذا در آغاز این سوره ، تعبیرات شدیدى پیرامون تصرف‏هاى ناروا در اموال یتیمان دیده میشود که صریحترین آنها آیه فوق است.
این آیه مى‏گوید : کسانى که اموال یتیمان را به نا حق تصرف میکنند در حقیقت آتش خورده‏اند.
نظیر این تعبیر در سراسر قرآن مجید ، تنها در یک مورد دیگر دیده میشودو آن در باره کسانى است که با کتمان حقایق و تحریف آیات الهى ، منافعى به - دست مى‏آورند که در باره آنها نیز مى‏فرماید : ان الذین یکتمون ما انزل الله من الکتاب و یشترون به ثمنا قلیلا اولئک ما یاکلون فى بطونهم الا النار : کسانى که آیات خدا را کتمان مى‏کنند و به وسیله آن درآمد نا چیزى فراهم مى‏نمایند آنها جز آتش چیزى نمى‏خورند ( بقره - 174 ) .
و سیصلون سعیرا سیصلى در اصل از ماده صلى ( بر وزن درد ) به معنى داخل شدن در آتش و سوختن است و سعیر به معنى آتش شعله‏ور است.
در این جمله ، قرآن مى‏گوید : علاوه بر اینکه آنها در همین جهان در واقع آتش میخورند ، بزودى در جهان دیگر داخل در آتش برافروخته‏اى میشوند که آنها را بشدت میسوزاند.
از این آیه استفاده میشود که اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود ، یک چهره واقعى نیز دارد که در این جهان از نظر ما پنهان است ، اما این چهره‏هاى درونى ، در جهان دیگر ظاهر میشوند و مسئله تجسم اعمال را تشکیل میدهند .
قرآن در این آیه مى‏گوید : آنها که مال یتیم مى‏خورند گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره‏گیرى از غذاهاى لذیذ و رنگین است ، اما چهره واقعى این غذاها آتش سوزان است ، و همین چهره است که در قیامت آشکار میشود.
چهره واقعى عمل همیشه تناسب خاصى با کیفیت ظاهرى این عمل دارد ، همان گونه که خوردن مال یتیم و غصب حقوق او ، قلب او را مى‏سوزاند و روح او را آزار مى‏دهد چهره واقعى این عمل آتش سوزان است .
توجه به این موضوع ( چهره‏هاى واقعى اعمال ) براى کسانى که ایمان به - این حقایق دارند بهترین مانع از انجام کارهاى خلاف است ، آیا کسى پیدا میشود که با دست خود پاره‏هاى آتش را برداشته و در میان دهان بگذارد و ببلعد ؟ همچنین افراد با ایمان ممکن نیست مال یتیم را به ناحق بخورند و اگر مى‏بینیم مردانخدا حتى فکر معصیت به خود راه نمیداند یک دلیل آن ، همین بوده که آنها بر اثر قدرت علم و ایمان و پرورشهاى اخلاقى چهره‏هاى واقعى اعمال را مى‏دیدند و هرگز فکر انجام کار بد را نمى‏کردند.
یک کودک نادان و بى اطلاع ممکن است مجذوب جلوه زیباى یک شعله آتش سوزان شود و دست در آن فرو برد ، اما یک انسان فهمیده که سوزندگى آتش را بارها آزموده است کجا ممکن است حتى چنین خیالى بکند ؟ احادیث و روایات در نکوهش تجاوز به اموال یتیمان بسیار زیاد و تکان دهنده است و حتى کمترین تعدى به اموال یتیمان مشمول این حکم معرفى شده : در حدیثى از امام باقر یا امام صادق (علیه‏السلام‏) نقل شده که کسى سؤال کرد این مجازات آتش در باره چه مقدار از غصب مال یتیم است ؟ فرمود : در برابر دو درهم!.

عبدالله عبداللهي - پرتوی از قرآن

إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامىٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً چون اکل «خوردن» یعنى وارد شدن در شکم است، ظرف و جمع «فِی بُطُونِهِمْ » معنایى بیش از آن دارد که جایگزین و استقرار در اعماق و درونها است، که به قرینۀ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً ، اشعار به حال دارد و نارا نوعى آتش است: آنها که اموال یتیمان را ستمکارانه مى خورند، در همان حال که مى خورند و وارد شکم خود مى کنند، همانا مى خورند و در درونهاى خود آتشى جاى مى دهند ستمکارى نوعى آتش است که در دلها ذخیره مى شود، آنهم ستمى که به ناتوان ترین و بى پناهترین افرادى چون یتیمان شود این آتش که در آیندۀ دور و نزدیک شراره مى کشد و بیرون مى زند: سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً ، دلالت بر چنین آینده اى دارد آیۀ سابق انعکاس چنین ظلم و تجاوزى را در دنیا و ظاهر زندگى مى رساند و این از ذخیرۀ چنین مواد انفجارى در درونهاى ستمکاران بیم مى دهد

» ترجمه تفسیر جوامع الجامع

إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامىٰ ظُلْماً ؛ داوران و سرپرستان بدکردارى که از راه ستم مال یتیم را مى خورند و به آنها ستم روا مى دارند، شکمهایشان پر از آتش مى شود

إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً ؛ منظور از خوردن آتش، خوردن مال یتیم است زیرا این عمل خورنده را به سوى آتش مى کشاند پس در حقیقت گویى آتش مى خورد وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً ؛ و بزودى گرفتار آتشى مى شوند که براى سوزانیدن برافروخته شده است، گفته مى شود: صلى النار یصلاها صلیا؛ یعنى حرارت آتش را چشید، و أصلاه اللّٰه النار؛ یعنى خدا او را به آتش انداخت «و سیصلون» نیز قرائت شده است

» تفسیر گازر

مقاتل بن حیّان گفت که:آیت در مردى آمد از غطفان نام او مرثد بن زید برادرش بمرد و طفلى رها کرد و مال،طفل در حجر او بود و مال در دست او؛مال را بخورد،خداى تعالى این آیت فرستاد در حقّ او و تهدید کرد او را و اگرچه آیت در شخصى معیّن آمد امّا هرکه با او مشارک بود در آن فعل؛وى را شامل بود،گفت:به درستى که آن کسانى که مالهاى یتیمان بظلم مى خورند بى آنکه بر سبیل قرض یا به اجرت مثل بردارند چون اولیا باشند به حقیقت خوردن آن مال خوردن آتش است پس ایشان در شکمهاى خود آتش مى خورند یعنى چیزى مى خورند که خوردن آن سبب خوردن آتش خواهد بودن ایشان را،سدّى گفت:روز قیامت خورندۀ مال یتیم را برانگیزند و آتش از دهن و بینى و گوش و چشم او بیرون مى آید چون کسى که شکم او پرآتش باشد و این علامتى باشد فرشتگان را که او خورندۀ مال یتیم است،و زود بود که ایشان یعنى خورندگان مال یتیم به آتش دوزخ سوخته شوند

» تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن

إِنَّ اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیَتٰامىٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً آیه اکیدا خورندگان مال یتیمان را تهدید مى نماید که آنهائى که مال ایتام را بدون حق مى خورند همانا حقیقة آتش در شکمشان مى کنند

آرى آیه خاطرنشان مى کند که اگرچه در ظاهر خورنده آن لذّت مى برد لکن نمى داند که آنچه از مال یتیم خورده در حقیقت هیزم آتش بوده که در قیامت آتش مى گیرد و شعله ور مى شود و چه آتشى که از غضب خدا افروخته شده و آن همان آتشى است که فرموده (اَلَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى اَلْأَفْئِدَةِ )

» روان جاوید

خوردن مال یتیم اگر بمقدار شایسته باشد که سابقا ذکر شد ضرر ندارد و اگر بظلم باشد مانند آنست که شخص شکم خود را از آتش پر نموده باشد پس مى توان گفت آتش خورده و هستى خود را به باد داده چون مال یتیم در حکم آتش است که بهر چه برسد فانى مى نماید و چون خوردن پر کردن شکم است از آن این معنى اراده شده لذا متعدى به فى شده است و چنانچه کسى که آتش مى خورد بوبال آن در دنیا گرفتار مى شود خورنده مال یتیم هم در دنیا بوبال آن مى رسد چنانچه در آیه سابقه اشاره شد و هم در آخرت به نتیجه آن که عذاب شدید است گرفتار مى شود چنانچه در این آیه تصریح شده و این دو وبال در فقیه از حضرت صادق (ع) هم نقل شده است و قمى ره از آن حضرت نقل نموده که پیغمبر (ص) فرمود در شب معراج قومى را مشاهده نمودم که آتش در شکمهاى آنها داخل مى شود و از دبرهاى آنها خارج از جبرئیل سؤال نمودم اینها کیانند گفت اینها کسانى هستند که اموال ایتام را بظلم صرف نموده اند و در کافى از حضرت باقر (ع) روایت نموده که خورنده مال یتیم وارد مى شود در صحراى محشر در صورتى که زبانه آتش که در شکم او مشتعل است از دهان او بیرون مى آید به طورى که تمام اهل محشر مى شناسند او را که خورنده مال یتیم است امان از این رسوائى که حقا الم آن زیاده از سوختن است خداوند همه را از این آفت مصون فرماید و از این روایات معلوم مى شود که صورت برزخى مال یتیم آتش است پس حقیقة شکم خود را از آتش پر کرده اگرچه فیض ره نار را به چیزى که منجر به نار شود تفسیر فرموده با آنکه منجر شدن بنار در آیه علاوه ذکر شده و ظاهر است در آنکه هم فعلا آتش است هم موجب دخول در آتش مگر از انجرار انقلاب اراده نموده باشند که همان صورت برزخیه باشد و تنوین براى تعظیم است یعنى نار چه نارى و سیصلون بصیغه مجهول نیز قرائت شده است و اصلا القاء در نار است و سعر زبانه آتش است و سعیر صفت مشبهه است یعنى داراى زبانه و بر جهنم هم اطلاق مى شود و شاید اسم یکى از درکات آن باشد و اللّه اعلم

معنی ضرب المثل ” یا زنگی زنگ، یا رومی رومی

معنی ضرب المثل ” یا زنگی زنگ، یا رومی رومی

آشنایی با معنی و مفهوم ضرب المثل یا زنگی زنگ، یا رومی روم

یا زنگی زنگ، یا رومی روم

در این پست با معانی، ریشه و مفهوم اصلی این ضرب المثل ایرانی و قدیمی آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.

ضرب المثل یا زنگی زنگ، یا رومی روم یعنی چه؟

۱- معنی زنگی: منسوب به زنگ، منسوب به قبایل سیاه پوست ساکن افریقای شرقی، سیاه پوست

معنی رومی: اهل روم، سفید پوست

۲- یعنی یا سیاه سیاه باش یا سفید سفید؛ دو رو نباش.

۳- یعنی در هر جایگاهی که هستی کامل باش و وظایفت را به بهترین نحو انجام بده.

در شعر نظامی هم آمده:

جهان را نيست كارى جز زرنگى

گهى رومى نمايد گاه زنگى

۴- وقتی بخواهند به کسی توصیه کنند که کارهایش را بدون نقص و ایراد انجام دهد و یا از سستی پرهیز کند به او می گویند: یا زنگی زنگ باش یا رومی روم.

۵- یا اگر بخواهند به کسی که طرفدار جناح های مختلف است و گاهی از حق طرفداری می کند و گاهی از باطل، بگویند که به جایی چند رنگ بودن یک رنگ باش، این ضرب المثل را به کار می برند؛ یعنی آدم یا طرفدار گروه باطل است یا طرفدار گروه حق. آنکس که مابین این دو را انتخاب می کند، منافق است.

شراب خوار در احادیث

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :


لَعنَ اللّه ُ الخَمرَ ، و عاصِرَها ، و غارِسَها ، و شارِبَها ، و ساقِيَها ، و بائعَها ، و مُشْتَرِيَها ، و آكِلَ ثَمَنِها ، و حامِلَها ، و المَحْمولَةَ إلَيهِ .
خداوند شراب و شرابگير و آن را كه درختى براى تهيه شراب بكارد و شرابخوار و ساقى شراب و شراب فروش و خريدار شراب و كسى كه پول شراب فروشى را بخورد و كسى كه آن را حمل كند و كسى را كه شراب برايش حمل شود لعنت كرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

إنّ اللّه َ لَعنَ الخَمرَ ، و عاصِرَها ، و مُعْتَصِرَها ، و شارِبَها ، و ساقِيَها ، و حامِلَها ، و المَحْمولَةَ إلَيهِ ، و بائِعَها ، و مُشْتَرِيَها ، و آكِلَ ثَمَنِها .
خدا لعنت كرده است شراب و شرابگير و شرابخوار و ساقى شراب و حمل كننده آن را و كسى را كه برايش حمل مى شود و فروشنده و خريدار و كسى را كه از پول شراب مصرف كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

لا تُجْمَعُ الخَمرُ و الإيمانُ في جَوفِ أو قَلبِ رجُلٍ أبدا .
شراب و ايمان هرگز در درون يا دل كسى با هم جمع نمى شوند .

امام صادق عليه السلام :

ما بَعثَ اللّه ُ نبيّا قَطُّ إلاّ و قَد عَلِمَ اللّه ُ أنّهُ إذا أكْمَلَ لَه دِينَهُ كانَ فيهِ تَحْريمُ الخَمرِ ، و لَم تَزَلِ الخَمرُ حَراما ، إنّ الدِّينَ إنّما يُحَوِّلُ مِن خَصْلَةٍ ثُمّ اُخْرى ، فلَو كانَ ذلكَ جُمْلَةً قَطّعَ بِهِم (بالنّاسِ) دُونَ الدِّينِ .
خداوند هرگز پيامبرى را برنينگيخت، مگر آن كه مى دانست كه چون دين او را كامل كند، تحريم شرابخوارى نيز در آن است . شراب، هميشه حرام بوده است. همانا دين، مرحله به مرحله (تدريجا) كامل مى شود و اگر از همان ابتدا كامل بود مردم دين را نمى پذيرفتند .

شراب، مادر زشت كاريها

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

الخَمرُ اُمُّ الفَواحِشِ و الكبائرِ .
شراب، مادرِ زشت كاريها و گناهان بزرگ است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

الخَمرُ اُمُّ الفَواحِشِ و أكْبَرُ الكَبائرِ .
شراب ريشه زشتيها و بزرگترين گناه كبيره است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

الخَمرُ اُمُّ الخَبائثِ .
شراب ، ريشه پليديهاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

الخمرُ جِماعُ الإثْمِ ، و اُمُّ الخَبائثِ ، و مِفْتاحُ الشَّرِّ .
شراب، مجمع انواع گناهان و ريشه پليديها و كليد بديهاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

جُمِعَ الشَّرُّ كُلُّهُ في بَيتٍ ، و جُعِلَ مِفْتاحُهُ شُرْبَ الخَمرِ .
بديها همه در يك خانه جمع شده اند و كليد آن خانه شرابخوارى است .

امام صادق عليه السلام :

شُرْبُ الخَمرِ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ ، و شارِبُ الخَمرِ مُكَذِّبٌ بكِتابِ اللّه ِ عزّ و جلّ ، و لَو صَدّقَ كِتابَ اللّه ِ حَرَّمَ حَرامَهُ .
شرابخوارى كليد هر بدى است و شراب خوار ، كتاب خداوند عزّ و جلّ را دروغ مى شمارد ، زيرا اگر آن را باور داشت، حرام آن را بر خود حرام مى دانست .

امام صادق عليه السلام :

إنّ اللّه َ عزّ و جلّ جَعلَ للشَّرِّ أقْفالاً ، و جَعلَ مَفاتيحَ تِلكَ الأقْفالِ الشَّرابَ ، و أشَرُّ مِن الشّرابِ الكِذْبُ .
خداوند عزّ و جلّ قفلهايى بر در بدى و پليدى زده و كليدهاى آن قفلها را شراب قرار داده است و از شراب بدتر، دروغ است .

نهى از نشستن بر سفره هاى شراب

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

مَن كانَ يُؤمنُ باللّه ِ و اليَومِ الآخِرِ فلا يَجْلِسْ على مائدَةٍ يُشْرَبُ علَيها الخَمرُ .
كسى كه به خدا و روز واپسين ايمان داشته باشد، نبايد بر سر سفره اى بنشيند كه در آن شراب خورده مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

مَلْعونٌ مَلْعونٌ مَن جَلسَ طائعا على مائدَةٍ يُشرَبُ علَيها الخَمرُ
ملعون است، ملعون است كسى كه با ميل خود بر سر سفره اى كه در آن شراب نوشيده مى شود بنشيند .

امام على عليه السلام :

لا تَجْلِسوا على مائدَةٍ يُشْرَبُ علَيها الخَمرُ ، فإنّ العَبدَ لا يَدْري مَتى يُؤخَذُ .
بر سر سفره اى كه در آن شراب نوشيده مى شود منشينيد ؛ زيرا كه آدمى نمى داند چه وقت جانش ستانده مى شود.

علّت تحريم شراب

امام على عليه السلام :

فَرضَ اللّه ُ ··· تَرْكَ شُرْبِ الخَمرِ تَحْصينا للعَقلِ .
··· خداوند براى حفظ عقل ، ترك شرابخوارى را واجب گردانيد .

امام باقر عليه السلام :

إنَّ اللّه َ حَرّمَ الخَمرَ لِفعْلِها و فَسادِها .
خداوند شراب را به علّت تأثير بد و فسادانگيز بودن آن حرام فرمود.

امام باقر عليه السلام :

أفاعِيلُ الخَمرِ تَعْلو على كُلِّ ذَنبٍ ، كما تَعْلو شَجَرتُها على كُلِّ شَجَرةٍ .
همان گونه كه درخت شراب از هر درختى بلندتر مى شود ، تأثيرات بد شراب نيز از هر گناهى بيشتر است .

امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال مفضّل از علّت تحريم شراب ـ فرمود :

حَرّمَ اللّه ُ الخَمرَ لِفِعْلِها و فَسادِها ، لأنّ مُدْمِنَ الخَمرِ تُورِثُهُ الارْتِعاشَ ، و تَذهَبُ بنُورِهِ ، و تَهْدِمُ مُرُوّتَهُ ، و تَحْمِلُهُ على أنْ يَجْتَرئَ على ارتِكابِ المَحارِمِ ، و سَفْكِ الدِّماءِ ، و رُكوبِ الزِّنا ، و لا يُؤمَن إذا سَكِرَ أنْ يَثِبَ على حُرَمِهِ و لا يَعْقِلُ ذلكَ ، و لا يَزيدُ شارِبَها إلاّ كُلَّ شَرٍّ .
خداوند شراب را به علّت تأثير بد و فسادى كه به وجود مى آورد حرام كرد ؛ زيرا ميگسار دچار رعشه [در اندام ]مى شود ، و شراب نورانيت و جوانمردى و مروتش را از بين مى برد و او را در ارتكاب كارهاى حرام و خونريزى و زنا، گستاخ مى كند و اين خطر برايش وجود دارد كه چون مست و لا يعقل شود به محارم خود تجاوز كند . شراب بر شراب خوار جز شر و بدى نمى افزايد .

امام رضا عليه السلام :

حَرّمَ اللّه ُ الخَمرَ لِما فيها مِن الفَسادِ ، و مِن تَغْييرِها عُقولَ شارِبِيها ، و حَمْلِها إيّاهُم على إنْكارِ اللّه ِ عزّ و جلّ ، و الفِرْيَةِ علَيهِ و على رُسُلِهِ ، و سائرِ ما يكونُ مِنهُم مِن الفَسادِ و القَتلِ .
خداوند شراب را حرام فرمود ؛ زيرا شراب تباهى مى آورد ، عقل شراب خواران را دگرگون مى كند و آنان را به انكار خداى عزّ و جلّ و دروغ و تهمت بستن به او و پيامبرش وا مى دارد و ديگر اعمالى چون تبهكارى و قتل كه از شراب خواران سر مى زند .

عاقبت شرابخوارى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

مَن شَرِبَ الخَمرَ لَم يُقْبَلْ مِنهُ صَلاةٌ أربَعينَ لَيلَةً ، فإنْ عادَ فأربَعينَ لَيلَةً مِن يَومِ شَرِبَها ، فإنْ ماتَ في تِلكَ الأربَعينَ مِن غَيرِ تَوبَةٍ سَقاهُ اللّه ُ يَومَ القِيامَةِ مِن طِينَةِ خَبالٍ .
كسى كه شراب بنوشد تا چهل شب نمازى از او پذيرفته نشود و اگر دوباره نوشيد، از روزى كه نوشيده تا چهل شب ديگر نمازش مقبول نيفتد و اگر در خلال آن چهل روز بميرد و توبه نكرده باشد، خداوند در روز رستاخيز او را از زردابه بدن دوزخيان، بنوشاند .

امام على عليه السلام :

مَن شَرِبَ الخَمَر و هُو يَعلَمُ أنّها حَرامٌ سقَاهُ اللّه ُ مِن طِينَةِ خَبالٍ
هر كس شراب بنوشد در حالى كه مى داند حرام است ، خداوند او را از زردابه بدن دوزخيان، بنوشاند .

امام صادق از پدرانش عليهم السلام از امام على عليه السلام : دائم الخمر همچون بت پرست خدا را ديدار خواهد كرد . حجر بن عدي به آن حضرت عرض كرد : دائم الخمر كيست ؟ فرمود :

مُدْمِنُ الخَمرِ يَلْقى اللّه َ عزّ و جلّ حِينَ يَلْقاهُ كعابِدِ وَثَنٍ . فَقالَ حجرُ بنُ عَدِيّ : يا أميرَ المؤمنينَ ما المُدْمِنُ ؟ قالَ : الّذي إذا وَجَدَها شَرِبَها .
كسى كه هرگاه شراب بيابد بنوشد .

امام على عليه السلام :

مَن شَرِبَ المُسْكِرَ لَم تُقْبَلْ صَلاتُهُ أربَعينَ يَوما و لَيلَةً .
كسى كه مستى آور بنوشد تا چهل شبانه روز نمازش پذيرفته نشود .

نحوه رفتار با شراب خوار


شارِبُ الخَمرِ لا تُصَدِّقوهُ إذا حَدّثَ ، و لا تُزَوِّجوه إذا خَطَبَ ، و لا تَعودوهُ إذا مَرِضَ ، و لا تَحْضَروهُ إذا ماتَ ، و لا تأتَمِنوهُ على أمانَةٍ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : شراب خوار اگر سخنى گفت باور نكنيد ، اگر خواستگارى كرد به او زن ندهيد ، اگر بيمار شد به عيادتش نرويد ، اگر مُرد بر جنازه اش حاضر نشويد، و به او امانت مسپاريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

لا تجالِسوا مَع شارِبِ الخَمرِ ، و لا تَعودوا مَرْضاهُم ،و لا تُشَيِّعوا جَنائزَهُم ، و لا تُصَلّوا على أمْواتِهِمْ ؛ فإنّهُملابُ أهلِ النّارِ كما قالَ اللّه ُ : «اخسَؤُوا فيها و لا تُكَلِّمونِ»(مومنون،108) .
با شراب خوار همنشينى نكنيد ، اگر بيمار شدند عيادتشان نرويد ، جنازه شان را تشييع نكنيد ، بر مرده شان نماز نخوانيد ؛ زيرا آنان سگهاى دوزخ هستند ، چنان كه خداوند [خطاب به آنان در دوزخ ]مى فرمايد : «دور شويد [دور شدن سگ ها] در آتش و با من سخن مگوييد».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

مَثَلُ شارِبِ الخَمرِ كمَثَلِ الكِبْريتِ ، فاحْذَروهُ لا يُنْتِنْكُم كما يُنْتِنُ الكِبْريتُ . و إنّ شارِبَ الخَمرِ يُصْبِحُ و يُمْسِي في سَخَطِ اللّه ِ ، و ما مِن أحَدٍ يَبيتُ سَكْرانَ إلاّ كانَ للشَّيطانِ عَروسا إلى الصّباحِ ، فإذا أصْبَحَ وَجبَ علَيهِ أن يَغْتَسِلَ كما يَغْتَسِلُ مِن الجَنابَةِ
شراب خوار به گوگرد مى ماند ؛ به او نزديك مشويد كه شما را بدبو مى كند همچنان كه گوگرد بدبو مى كند. شراب خوار شب و روز در خشم خداست . هر كس شب را به مستى سر كند ، تا صبح، عروس شيطان است . و از اين رو ، صبح بايد غسل كند، همچنان كه غسل جنابت مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :


من باتَ سَكْرانَ باتَ عَروسا للشَّيطانِ .
هر كه شب را به مستى گذراند تا صبح عروس شيطان باشد .

چگونگى محشور شدن شراب خوار

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

يَجيءُ مُدمِنُ الخَمرِ يَومَ القِيامَةِ مُزْرَقَّةً عَيْناهُ ، مُسْوَدّا وَجهُهُ ، مائلاً شِقُّهُ ، يَسيلُ لُعابُهُ .
دائم الخمر در روز قيامت در حالى كه چشمانش كبود ، چهره اش سياه ، لبهايش آويخته و آب دهانش سرازير است ، آورده مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

يَخرُجُ الخَمّارُ مِن قَبرِهِ مَكْتوبٌ بَينَ عَينَيْهِ: آيِسٌ مِن رَحمَةِ اللّه ِ .
ميگسار ، در حالى از گور خود خارج مى شود كه بر پيشانيش نوشته شده است: نوميد از رحمت خدا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

و الّذي بَعثَني بالحقِّ نَبيّا ، إنّ شارِبَ الخَمرِ يَأتي يَومَ القِيامَةِ مُسْوَدّا وَجْهُهُ ، يَضْرِبُ برَأسِهِ الأرضَ و يُنادي : وا عَطَشاهْ ! .
سوگند به آن كه مرا بحقّ پيامبر كرد، در روز رستاخيز شراب خوار را مى آورند ، در حالى كه چهره اش سياه است و سرش را به زمين مى كوبد و مى گويد : آه از تشنگى!

امام صادق عليه السلام :

إنّ أهلَ الرَّيِّ في الدُّنيا مِن المُسْكِرِ يَموتونَ عِطاشا ، و يُحْشَرونَ عِطاشا ، و يَدخُلونَ النّار عِطاشا
آنان كه در دنيا از مسكرات سيراب شوند ، تشنه كام مى ميرند و تشنه كام محشور مى شوند و تشنه كام به دوزخ مى روند .

تشويق به ترك شرابخوارى هرچندبه خاطر غير خدا

بحار الأنوار : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :

مَن تَرَكَ الخَمرَ لغَيرِ اللّه ِ سَقاهُ اللّه ُ مِن الرَّحيقِ المَخْتومِ ، فقالَ عليٌّ عليه السلام :لغَيرِ اللّه ِ ؟! قالَ : نَعَم و اللّه ِ ، صِيانَةً لنفسهِ .
هر كه براى غير خدا [هم كه شده ]شرابخوارى را رها كند ، خداوند او را از شراب [بهشتى ]ناب و مهر شده بنوشاند . على عليه السلام عرض كرد : براى غير خدا؟! فرمود : آرى ، به خدا قسم ؛ براى حفظ [سلامت ]خويش .

تفسير القمى از امام صادق عليه السلام :

مَن تَرَكَ الخمرَ لغَيرِ اللّه ِ سَقاهُ اللّه ُ مِن الرَّحيقِ المَخْتومِ . قالَ : يا بنَ رسولِ اللّه ِ ، مَن تَركَ الخَمرَ لغَيرِ اللّه ِ ؟! قالَ : نَعَم و اللّه ِ ، صِيانَةً لنَفْسِهِ .
كسى كه شرابخوارى را براى غير خدا [هم كه شده ]رها كند، خداوند او را از شراب [بهشتى ]ناب و مُهر شده بنوشاند . راوى عرض كرد : يا بن رسول اللّه ! كسى كه شراب را براى غير خدا ترك كند ؟! فرمود : آرى به خدا قسم ، براى حفظ [سلامت] خويش .

حرام بودن هر آنچه تأثير شراب داشته باشد

امام كاظم عليه السلام :

إنّ اللّه َ عزّ و جلّ لم يُحَرِّمِ الخَمرَ لاسْمِها، و لكنّهُ حَرّمَها لعاقِبَتِها ؛ فما كانَ عاقِبَتُهُ عاقِبَةَ الخَمرِ فهُو خَمرٌ .
خداوند عزّ و جلّ شراب را به خاطر نامش حرام نكرده بلكه به سبب پيامدهاى آن حرامش كرده است . پس ، هر چيزى كه پيامدهاى شراب را داشته باشد آن نيز شراب است .

میزان الحکمه،جلد سوم.

شراب حدیث روایت

حدیث پیامبر درباره شراب

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله : اَرْبَعٌ لاتَدْخُلُ بَيْتا واحِدَةً مِنْهُنَّ اِلاّخَرِبَ وَ لَمْ يَعْمُرْ بِالْبَرَكَةِ: اَلخيانَةُ، وَالسِّرقَةُ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ، وَالزِّنا. حديث

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چهار چيز است چنانچه يكى از آنها وارد خانه اى شود آن خانه را طورى خراب كند حتّى با بركت نيز آباد نگردد آنها عبارتند از: خيانت، دزدى، شرابخوارى و زنا.

خدای را سپاس که دشمنان ما را از نادانان قرار داد

خدای را سپاس که دشمنان ما را از نادانان قرار دادا لحمد لله الذی جعل أعدائنا من الحمقی

خوشحالی زائدالوصفی از اندرونم می جوشد و چقدر این حدیث آرام بخش که امام صادق فرمود: خداوند را سپاس که دشمنان ما را از جاهلان و ابهلان خلق کرده است.

و باز همان آیه قرآن که به راستی که پس از هر دشواری ، آسودگی وجود دارد. هرگز بیان نشده که زمان دشواری ها چقدر می باشد. اما خداوند به کسانی که دشواری را تحمل می کنند و با خرد و تعقل به جنگ جهل میروند بشارت داده است که روزی آن دشواری ها به سر خواهد رسید حتی اگر آن دشواری ها و زمانش به حدی باشد که موها و ریش هایمان مانند آرد و برف سپید شود. آن آسودگی و آرامش رخ خواهد داد.

احمق نادان

ارتباط این آیه و آن حدیث و تصویری از حدیث مولا علی ، حرکت جوهری صدرالمتالهین ملاصدرا را به خوبی تبیین می کند فرض کنید جاهلی با دروغ و کذب ذات پلید خودش را مخفی میکند و خود را در چشم کسی بالا میبرد اما خود به نیکی میداند که در درونش تفاوت است و این شرک و دوگانگی یا چندگانگی درونی خود را مخفی کرده است. اما در گذر زمان : دردا، که راز پنهان خواهد شد آشکارا ! در حالت دوم میتوان اینچنین تصور کرد که آنچه ما از ذات مخاطب خود پنداشته بودیم در آن زمان درست بوده است. باز حرکت جوهری ملاصدرا عیان است که جز ذات الله همه چیز در تغییر و تبدیل و حرکت است یا به سوی تعالی انسانی یا تنزل انسانی.

طبق نظریه اثبات شده معاد فیزیکی ملاصدرا، یکی از دلایل فشار قبر تعلق است. تعلق به هر آنچیزی که در دنیا تو را پای بست و دلبسته کرده است. باید که دل برید. از کثرات باید به وحدت حرکت کرد حتی از عشق به معشوقی که خود را جلوه خدا جا زده است میتوان دل برید. اما چگونه؟ کاریست دشوار.

مرد افکن و طاقت فراست دل بریدن از عشق. دل بریدن از انسان ها، دل بریدن از مال دنیا، دل بریدن از پول و پست و مقام و کار و آنچه آدمیان به آن مشغولند. همان گفته مولا علی که جاهل خود را بالا میبرد و سپس پست میکند ، وقتی جاهلی در نظر تو پست شد، تویی که با عقل اندیشیده ای و در مقام قیاس با گذشته مقایسه میکنی و حرکت جوهری ملاصدرا را میبینی و درک میکنی، راحت و آسوده ترک تعلق میکنی.

وای از این مولا علی که چنان مردی بود که گفت دنیا و همه چیزش برایش از آب بینی بزی بی ارزش تر است. حال، من چیزی را که به آن دل بسته بودم به حقیقت و چشم دل آب بینی بز میبینم. ترک تعلق رخ داده و من آزاد و رها شده ام. نه تنها از ذهنن رو روحم، که حتی در هارد اکسترنال من باقی مانده عکس ها و فیلم ها و صداها و دکلمه ها، برای همیشه Shift + Delete شد. مولانا در تمثیل عشق رزرگر را پس از مرگ چنین میگوید که او در دم زیر خاک شد.

  • این بگفت و رفت در دم زیر خاک ** آن کنیزک شد ز عشق و رنج پاک‌‌
  • ز انکه عشق مردگان پاینده نیست ** ز انکه مرده سوی ما آینده نیست‌‌
  • عشق زنده در روان و در بصر ** هر دمی باشد ز غنچه تازه‌‌تر
  • عشق آن زنده گزین کاو باقی است ** کز شراب جان فزایت ساقی است‌‌

اما تعلقات من برای خاک هم بی ارزش است، باید در خاک تخمی کاشت و نهالی رویاند تا به ما نفس بدهد. در مورد چیزی که از آن رفع تعلق شده است باید این آیه شریفه را خواند: کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ (*) وَیَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ

به باد فنا سپردم همه چیز را و آنچه باقی است وجه رب توست ! خدای با عظمت و جلال و اکرام.

حال که همه چیز فانی شد برای من. در عالم دنیا چند صباحی راحت زندگی حیوانی کنند و بمیرند.

حال باید دلبری برگزینم که مپرس ، باید آخر کار به هوای کسی بروم که به هوایش آب دیده ام بسی روان شود. آن چنان که مپرس. و باز به همان غزل حافظ برگردیم. همه چیز در تقدیر و توکل به خداوند چه زیباست در دو بیت اول میگوید: درد عشقی کشیده ام که مپرس ، زهر هجری چشیده ام که مپرس. این همان سختی هایی است که پس از آن آرامش و راحتی در انتظار ماست که در قرآن وعده داده شده است.

من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی تابم، که دلم می خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه دورها آوایی است، که مرا می خواند…

دیگر نخواهم گفت:

اندر این گوشه خاموش فراموش شده

کز دم سردش هر شمعی خاموش شده

دیگر نخواهم گفتم:

نفسم مییییی گیرد ! که هوا هم اینجا زندانیست.

نفس من حتی در دنیا به سوی حق شتابان خواهد دوید.

فردا به پارک قیطریه میروم و زیر درختان چنار نفس میکشم. امیدوارم باد بوزد. بادی که فراموشی آورد از این هشت سال و پس از آن نسیمی که در آغوش خداست به آغوش من بوزد.

ای دریغ از این سالها که

یار در خانه و ما گرد جهان میگشتیم !

رفع تعلق

رفع تعلق

حالا هم که شب شادی و شعف هست میخوام یه آهنگ که تو دهه هشتاد خیلی گوش میدادم گوش بدم

ستون پنجم دشمن کیست؟

ستون پنجم به گروهی از مردم در داخل جامعهٔ اصلی گفته می‌شود که در نهان به همکاری با دشمنان یا تضعیف گروه بزرگ‌تری که ظاهراً باید به آن وفادار باشند می‌پردازند. این اصطلاح از زمان جنگ داخلی اسپانیا در عرصهٔ نظامی و سیاسی رایج شده‌است.

تصویر از پوستر تبلیغاتی در آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم برای مبارزه با ستون پنجم دشمن

اصطلاح ستون پنجم از نظر معنی و مفهوم مجازی همان جاسوسی است؛ منتها با این تفاوت که جاسوس به ضرر و زیان بیگانه کار می‌کند و نفع و مصلحت ملت و کشور خویش را ولو به قیمت جان از نظر دور نمی‌دارد؛ در حالی که ستون پنجم این معنی را نمی‌دهد بلکه افراد ستون پنجم، دانسته یا ندانسته به زیان و ضرر خودی و نفع بیگانگان کار می‌کنند.

پیشینه

[ویرایش]

در جریان جنگ داخلی سه‌سالهٔ اسپانیا (۳۹–۱۹۳۶ میلادی) هنگامی که ژنرال مولا یکی از سرکردگان سپاه ژنرال فرانکو با ارتش خود به سوی مادرید پایتخت اسپانیا پیش می‌رفت، برای جمهوری‌خواهان که بر شهر مسلط بودند پیغام فرستاد که: «من با چهار ستون سرباز و تجهیزات از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوی مادرید پیش می‌آیم ولی شما فقط روی این چهار ستون حساب نکنید بلکه ستون دیگری به نام «ستون پنجم» هم داریم که در مادرید و حتی در میان جمع شما هستند که دانسته یا ندانسته برای ما فعالیت می‌کنند. شاید هم با ما موافق نباشند ولی چون با عقیده و نظریهٔ شما صددرصد مخالف هستند بنابراین اعمالشان غیر مستقیم به نفع ما تمام می‌شود. اگر از چهار ستون اعزامی واهمه ندارید از این «ستون پنجم» بترسید که در تمام امور و شئون شما نفوذ دارند و راه ورود چهار ستون را به داخل شهر هموار می‌کنند.»

همین‌طور هم شد و سرانجام، ژنرال فرانکو با کمک همین ستون پنجم و خرابکاری آن‌ها توانست پایتخت اسپانیا را که کابوس قحطی و گرسنگی بر آن سایه انداخته بود تصرف کند و سلطه و سیطرهٔ کمونیست‌ها و جمهوری‌خواهان را از سراسر خاک اسپانیا براندازد. از این تاریخ است که اصطلاح ستون پنجم وارد اصطلاحات سیاسی شد و به عاملان اجنبی و به‌طور کلی هر فرد و دسته‌ای گفته شد که اعمالی به زیان و ضرر خودی و سود بیگانه انجام دهند.

اصطلاح ستون پنجم با وجود آنکه قدمتی ندارد به‌علت بسط و جامعیت معنی و مفهوم، چنان به سرعت اشاعه و پخش شد که در حال حاضر هر جا پای جاسوسی و خیانت حتی در مجامع و خانواده‌ها به میان آید از آن استفاده می‌شود. کما این‌که تحولات و دگرگونی‌های سیاسی ایران بعد از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی و خیانت‌هایی که از راه‌های مختلف نسبت به ایران و ایرانیان صورت گرفته موجب گردیده‌است که این اصطلاح سیاسی از اروپا به ایران بیاید و در موارد مقتضی به صورت ضرب‌المثل مورد استفاده و استناد قرار گیرد. در سال ۱۳۶۰ شمسی کتابی تحت عنوان «ستون پنجم» توسط کاظم اسماعیلی به فارسی ترجمه گردیده‌است که در این کتاب به موضوع ستون پنجم آلمان نازی در انگلستان پرداخته شده‌است. ستون پنجم مزبور حتی در سرویس اطلاعات مخفی انگلستان هم نفوذ کرده بود

ستون پنجم يعني چه؟

در جنگ‎هاي داخلي اسپانيا ژنرال فرانكو ديكتاتور، در چهار محور به سمت مركز شهر حركت كرد و به موازات اين چهار ستون نظامي، ستون ديگري، تحت عنوان ستون پنجم براي انجام مأموريت‎هاي تخريب، جاسوسي، ترور ـ انفجار و ... به داخل شهر روانه كرد. اين اصطلاح بعدها به عنوان نيروهاي نفوذي بيگانه در خاك خودي اطلاق گرديد.

ستون پنجم دشمن در طول جنگ تحميلي به مزدوران خود فروخته و احزاب و گروهك‎هاي چپ و راست التقاطي و انحرافي داخلي كه به عنوان نيروهاي نفوذي دشمن عمل مي‎كردند و در تخريب روحيه مردم و رزمندگان اسلام نقش اساسي را داشتند، اطلاق مي‎شد. نمونه بارز ستون پنجم دشمن گروه‎هاي سياسي محارب جمهوري اسلامي ايران از جمله سازمان منافقين خلق ـ دمكرات، كومله و سلطنت طلب‎ها بودند.

اين گروهك‎ها علاوه بر جمع آوري اطلاعات به نفع دشمن مبادرت به اقدامات نظامي در كردستان و كرمانشاه مي‎كردند از جمله، حمله گسترده آن‎ها در عمليات مرصاد بود كه با شكست مفتضحانه‎اي رو به رو شدند.

علاوه بر اين گروه‎هاي الحادي اقدام به ترور فرماندهان و مسئولين جنگ نموده و ضمن نفوذ در مراكز نظامي سعي در جاسوسي براي دشمن مي‎نمودند مردم ايران به تمامي آن‎ها در طول دفاع مقدس از آن‎ها با عنوان خائن ياد مي‎كردند. هر چند كه با حضور هوشيارانه مردم و رزمندگان اسلام نتوانستند كار چنداني پيش ببرند.

خیانـت و آثـار آن در قـرآن

بهنام وکیلی
در نوشتار حاضر نویسنده دیدگاه قرآن درباره چیستی مفهوم خیانت و عوامل و آثار و موانع آن را تببین کرده است.
***
خیانت، نقیض امانت و به معناى مخالفت در برابر حق، از طریق پیمان شکنى مخفیانه است. این واژه یکی از پرکاربردترین واژگان در عرصه اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و قضایی است به طوری که بارها از زبان اقشار مختلف به گوش می‌رسد که مثلا فلانی به من خیانت کرد یا همسرش به وی خیانت کرد یا به خاطر خیانت در امانت به محاکم قضایی از فلانی شکایت کردم.
از آنجا که اصول حاکم بر اسلام، اصول اخلاقی از جمله امانت است، به‌طور طبیعی خیانت را که بر خلاف فطرت و هدایت تکوینی و نیز هدایت تشریعی است، به عنوان یک رفتار زشت و کردار نابهنجار و گناه مذموم دانسته و احکام و نیز کیفرهای سختی برای خائن در دنیا و آخرت وضع کرده است. خدا به‌صراحت در قرآن می‌فرماید: إِنَّ‌ اللهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ؛ براستی که خدا هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست نمی‌دارد. (حج، آیه 38) یا در جایی دیگر می‌فرماید:و از كسانى كه به خويشتن خيانت مى كنند دفاع مكن كه خداوند هر كس را كه خيانتگر و گناه‏پيشه باشد، دوست ندارد. (نساء، آیه ۱۰۷) یا در جایی دیگر می‌فرماید: إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْخَائِنِينَ، همانا خدا خائنان را دوست نمی‌دارد. (انفال، آیه 58)
بر اساس همین نگرش اخلاقی به مسئله خیانت است که خدا در قرآن، به عنوان یک حکم الهی، اجتناب از خیانت، به‌ویژه در نهان و به دور از چشم مردم را امرى لازم و ارزشمند دانسته (یوسف، آیه 52) و برای تشویق اهل امانتی که از خیانت اجتناب می‌کنند، پاداشی بزرگ قرارداده (انفال، آیات 27 و 28) و نسبت به این افراد نگاهی برخاسته از غفران و رحمت خاص داشته و گناهان و خطاهای دیگر آنها را نادیده می‌گیرد و برایشان خیر قرار می‌دهد. (انفال، آیات 70 و 71)
از نظر آموزه‌های قرآن، خیانت به عنوان یک امر ضد فطرت بشری چنان مذموم و ناپسند است که حتی خیانتکاران تلاش می‌کنند تا خیانت خویش را مخفی کنند؛ زیرا حیا که ریشه در عقلانیت فطری هر انسانی دارد، به شخص خائن اجازه نمی‌دهد تا با بی‌حیایی، خیانت خویش را آشکار کند؛ در حقیقت شرم نمی‌گذارد حتی خائن به خیانت خویش افتخار کرده و آن را علنی سازد، بلکه تمام تلاش خویش را می‌کند تا خیانتش را که مخفیانه انجام گرفته است، همچنان مخفی و نهان نگه دارد. در حقیقت از روحیات خائن، پنهان کردن خیانت از مردم و حیا از آنان است، در حالی که خدای علیم و بصیر خائن را می‌بیند و این خائن از خدا حیا نمی‌کند، ولی از خلق خدا حیا می‌کند (نساء، آیات 107 و 108)؛ زیرا بنا بر قولى معناى آيه اين است كه خائنان خيانت را از مردم پنهان مى كنند؛ از همین رو، به سبب حیا و شرم آن خیانت خویش را از مردم مخفى‌كارى مى كنند؛ با این همه دست از خیانت بر نمی‌دارند و آن را ترك نمی‌کنند؛ چون از مردم حیا می‌ورزند، ولی از خدا حيا نمى كنند؛ زیرا اگر حیا از خدا نیز داشتند اصلا به سراغ خیانت نمی‌رفتند. (مجمع‌البيان، ج 3 - 4، ص 164)
به سخن دیگر، از اینکه در میان خلق رسوا شوند، مخفی‌کاری می‌کنند، اما از خدا شرم نمی‌کنند که آنان را می‌بیند و به خیانت‌شان آگاه است.
به هر حال، آنچه مهم است اینکه فطرت هر انسانی همان‌طوری که به حق و خوبی و زیبایی گرایش دارد و از باطل و بدی و زشتی‌ گریزان، نسبت به امانت نیز گرایش و نسبت به خیانت‌گریزش دارد و بر همین اساس حتی اگر مخفیانه و آگاهانه خیانتی می‌ورزد تمام تلاش خویش را می‌کند تا آن را پوشیده نگه دارد؛ زیرا خود از زشتی و بدی کارش آگاه است و دوست ندارد کسی از آن آگاه شود.
از نظر قرآن، خائنان دارای ویژگی‌هایی چون علم نسبت به خیانت (انفال، آیه 27)، نهان‌کاری (نساء، آیات 107 و 108)، حیا ورزی نسبت به مردم و بی‌حیایی نسبت به خد(همان)، مکر و نیرنگ (یوسف، آیه 52)، کفران نعمت و ناسپاسی نسبت به نعمت‌های اختیار (حج، آیه 38)، ظلم و ستم به خویشتن (نساء، آیه 107)، گناهکاری (همان)، خصومت با مؤمنان در نهان (حج، آیه 38) و مانند آنها هستند.
از آنجا که بنیاد هر اجتماعی بر پایه امانت و اعتماد شکل می‌گیرد و بزرگ‌ترین سرمایه اجتماعی، همین اعتمادی است که از امانت و صداقت و مانند آنها بر می‌خیزد، خدا به شدت علیه خیانت موضع گیری کرده و آن را حرام و گناهی بزرگ دانسته است؛ زیرا بدون امانت نمی‌توان از اعتماد اجتماعی بلکه حتی اجتماع انسانی سخن گفت؛ چرا که بدون اموری چون امانت امکان همزیستی میان انسان‌ها به شکل عادلانه فراهم نیست و اجتماع فرو می‌پاشد. بر همین اساس خدا در آیات بسیاری خیانت عالمانه را حرام دانسته و از آن برحذر می‌دارد. (آل‌عمران، آیه 161؛ نساء، آیات 105 و 107؛ انفال، آیات 27 و58؛ یوسف، آیه 52؛ حج، آیه 38)
انواع خیانت
خیانت را نسبت به افراد و نیز نسبت به امور و کارها و به جهت اختلاف در ابزارها می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
1. خیانت به خویشتن: از جمله مصادیق خیانت می‌توان به مخالفت نهانی با احکام خدا اشاره کرد که خیانت به خویشتن است؛ مثلا کسانی که بر خلاف شریعت در ماه رمضان با همسر خویش همبستر می‌شوند، هر چند که همسران برای هم مباح و حلال هستند، ولی در این زمان‌ها خلاف حکم الهی روزه است و نوعی خیانت به خویشتن تلقی می‌شود. (بقره، آیه 187) از نظر قرآن، دفاع از کسانی که به خویشتن خیانت می‌کنند، امری نادرست است و حتی پیامبر(ص) نمی‌بایست از این عمل خائنان دفاع کند و به مجادله در این‌باره بپردازد. (نساء، آیه 107) از نظر آموزه‌های قرآن، نفس الهی امانتی در اختیار انسان است که می‌بایست در آن ظلم و ستمی روا نکرده و در امانت الهی خیانت نورزید؛ پس هر عملی که بر خلاف خواسته‌های الهی باشد، تصرفاتی ضد امانتداری و از مصادیق خیانت‌ورزی است.
2. خیانت به خدا: نوع دیگر از خیانت، همان خیانت به خدا است. البته این خیانت‌ورزی می‌تواند به معنای خیانت در امانت نفس یا خیانت در اموال و تصرفات نادرستی باشد که بر خلاف احکام و رضایت الهی است. مخالفت با احکام الهی از مصادیق خیانت نسبت به خدا است. (انفال، آیه 27)
3. خیانت به پیامبر: خیانت به پیامبر(ص) هم به معنای مخالفت با احکام شریعت اسلام و احکام الهی است و هم به معنای مخالفت با فرمان‌های پیامبر(ص) در مقام رهبری. (انفال، آیه 27) از همین رو خدا در قرآن از معصیت نسبت به احکام و فرمان‌های حکومتی پیامبر(ص) نهی کرده و آن را همان حکم‌الله دانسته است. (مجادله، آیات 8 و 9) پس کسانی که مخفیانه بر خلاف فرمان‌های حکومتی پیامبر(ص) رفتار می‌کردند، در اوامر آن حضرت(ص) خیانت روا می‌داشتند.
4. خیانت در امانت شخصی یا اجتماعی: خیانت می‌تواند در امور گوناگونی صورت گیرد. از جمله این امور، خیانت در امانت‌های مالی یا غیر مالی است که از نظر قرآن امری بسیار زشت و نادرست است. به این معنا اگر کسی مالی یا چیزی را به عنوان امانت پذیرفته، می‌بایست در حفظ و صیانت آن کوشا باشد و شرایط امانتداری را نسبت به آن چیز به طور کامل به جا آورد و در این امر افراط و تفریط و کوتاهی و کم کاری نکند. از نظر قرآن، خیانت در امانت‌ها یکی از بزرگ‌ترین گناهان است که خشم الهی را به دنبال دارد. (انفال، آیه 27)، اسرار دیگران از جمله رازهای اجتماعی امت اسلام جزو امانت‌هایی است که می‌بایست هر یک از افراد امت آن را حفظ کرده و از افشای آن خودداری کنند. خدا به امت هشدار می‌دهد که افشاى اخبار امنیّتى و اسرار جامعه اسلامى، از موارد خیانت است و اشخاص به سبب دلبستگی به اموال یا اولاد نمی‌بایست به افشاگری دست بزنند و خیانت ورزند. (انفال، آیه 28؛ مجمع‌البیان، ج 3 - 4، ص 823 - 824)
5. خیانت در عهد: عهد و پیمان همانند امانتی در اختیار انسان است. کسی که با دیگری عهد و پیمانی بسته و به او قولی داده باید به آن وفا کند. از نظر قرآن، هر گونه نقض عهدی که نهانی از سوی یکی از دو طرف معاهده صورت می‌گیرد، به معنای خیانت است. (انفال، آیات 56 و 58)
6. خیانت ناموسی: از نظر قرآن، تجاوز به ناموس دیگران، از مصادیق خیانت ناموسی است که می‌بایست از آن به شدت پرهیز کرد؛ زیرا آثار زشت دنیوی و اخروی و نیز فردی و اجتماعی را به دنبال دارد. (یوسف، آیات 51 و 52)
7. خیانت گفتاری: از نظر ابزارها نیز خیانت می‌تواند مختلف و متنوع باشد؛ چنانکه یکی از اقسام خیانت‌ها، خیانت گفتاری است.(نساء، آیات 107 و 108)
8. خیانت چشمی: از دیگر انواع خیانت، خیانت از طریق ابزار چشم است. خیانت چشمی نوعی نگاه زیرچشمی مثلا به ناموس دیگران است که تاثیرات بدی را در نفس انسانی به جا می‌گذارد (غافر، آیه 19)؛ چرا که در خبر آمده است كه مقصود از «خائنهًْ الأعين» نگاه دوم و نظر دوختن دوباره به نامحرم است. (تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 511، ح 33) در حقیقت این‌گونه خیانت‌ها از مصادیق خیانت‌های رفتاری و تصرفی است که در برابر خیانت‌های گفتاری قرار می‌گیرد. پس انسان یا با زبان و گفتار خیانت می‌ورزد یا با عمل و کردار خویش.
آثار زشت خیانت‌ورزی
در آموزه‌های قرآن، برای تشویق مردم به حق و خوبی و نیکی، آثار و برکات نیک آن بیان می‌شود؛ چنان‌که برای اجتناب از باطل و کار بد، آثار زشت و بد آن بیان می‌شود. در همین راستا در آیات قرآن آثار نیک امانتداری و آثار زشت و بد خیانت‌ورزی بیان شده تا مردم با شناختی که از آثار و تبعات و پیامدهای عمل نیک و بد خویش پیدا می‌کنند، نسبت به حق و خیر گرایش و نسبت به باطل و شر‌گریزش داشته باشند. در اینجا بخشی از آثار زشت خیانت‌ورزی بیان می‌شود:
1. تجسم اخروی: در روز رستاخیز خیانت، تجسم می‌یابد یعنی مانند طرح‌های ساختمانی که به مورد اجرا گذاشته می‌شود و ساختمانی بنا می‌شود، هر خیانتی در روز قیامت جسمانیت می‌یابد و شخص با خیانت خویش مواجه می‌شود و باید پاسخگوی آن باشد. البته از نظر آموزه‌های قرآن، هر فکری بلکه هر خیالی این‌گونه تجسم می‌یابد، ولی از آنجا که خیانت‌ورزی کاری بس زشت و گناهی بزرگ است، خدا به‌طور خاص از تجسم خیانت در روز رستاخیز سخن به میان آورده است تا مردم از آن اجتناب کنند و دور خیانت‌ورزی را خط بکشند. (آل‌عمران، آیه 161)
2. خشم خدا: خیانت‌ورزی موجب می‌شود تا خشم الهی بر انگیخته شود و خدا به شدت چنین فردی را مجازات کند. (آل‌عمران، آیات 161 و 162)
3. رسوایی: از نظر قرآن، خیانت‌ورزی موجب رسوایی و عامل شرم است؛ از همین رو خائن می‌کوشد تا خیانت خویش را مخفی نگه دارد و شرم وحیا می‌ورزد که آشکار و رسوا شود.(نساء، آیات 107 و 108)
4. شکست: کسی که خیانت می‌ورزد هرگز در کارش پیروز و موفق نخواهد بود، بلکه شکست، سنت الهی برای چنین افرادی است. (انفال، آیات 58 و 59 و 71؛ یوسف، آیه 52)
5. محرومیت از امداد و دفاع الهی: خائن هرگز از امداد و دفاع الهی بهره‌مند نخواهد بود؛ بلکه خدا برای اینکه مومنان را از خیانت مخفیانه خائن در امان نگه دارد، به دفاع از ایشان می‌پردازد و با امدادهای غیبی مؤمنان را از شرور خیانت آنان حفظ می‌کند. (نساء، آیات 105 و 107؛ حج، آیه 38)
6. محرومیت از محبت الهی: خائن از محبت الهی محروم و از آثار آن هیچ بهره‌ای نخواهد برد، بلکه حتی خائن مغضوب الهی خواهد بود؛ زیرا فقدان محبت در این موارد به معنای بغض و غضب الهی است. (همان)
ریشه‌ها و زمینه‌های خیانت
بر اساس تعالیم آسمانی قرآن عواملی مانند دلبستگی به امور دنیوی چون مال و فرزند (انفال، آیات 27 و 28) و پیروی از نفس اماره به بدی‌ها (یوسف، آیات 52 و 53) و گرایش‌های جناحی و نژادی و مذهبی و مانند آنها (آل‌عمران، آیه 75) از مهم‌ترین زمینه‌سازهای خیانت افراد به خویشتن، خدا، پیامبر(ص) و مردم است به‌طوری که شخص حتی به امت و نظام سیاسی خیانت می‌ورزد و اسرار امنیتی را در اختیار دشمن قرار می‌دهد.
موانع خیانت‌ورزی
اموری چون اعتقاد به احاطه علمی خدا و اینکه خدا ناظر اوست (نساء، آیات 107 و 108؛ غافر، آیه 19)، برهان قاطع الهی و شهود و رؤیت حقایق (یوسف، آیه 24)، بندگی خالصانه (یوسف، آیه 24)، حیا از خدا (نساء، آیات 107 و 108)، غفران و رحمت خاص الهی (یوسف، آیات 52 و 53)، تقوای الهی (آل‌عمران، آیات 75 و 76)، اعمال قدرت و توانایی مجازات (همان) و اعتقاد به ناکامى و شکست هرگونه تدبیر در خیانت (یوسف، آیه 52)، از مهم‌ترین موانع خیانت است.
مفهوم خیانت درازدواج مجدد مرد
امروز بارها از زنان شنیده می‌شود که شوهرش به او خیانت ورزیده و با زنی دیگر ازدواج دائم یا موقت داشته است. در این باره باید گفت که اگر عهد و تعهداتی وجود داشته و شوهر بر خلاف آن عمل کرده و شرایط لازم را انجام نداده است این رفتار می‌تواند از مصادیق خیانت در عهد باشد؛ اما این هرگز به معنای خیانت ناموسی نیست و زن نمی‌تواند همسرش را به خیانت ناموسی متهم کند.
اما اگر زنی بر خلاف میثاق ازدواج با نامحرمی جمع شود، از مصادیق خیانت ناموسی است و مجازات‌های سخت کیفری در دنیا و آخرت بر آن بار می‌شود که از جمله این مجازات‌ها می‌توان به مجازات سنگسار برای زنای محصنه زن شوهردار اشاره کرد؛ در حالی که خیانت عهدی چنانکه گفته شد هرگز چنین مجازات سنگینی را به دنبال ندارد. بنابراین، اطلاق عنوان «خیانت ناموسی» به ازدواج‌های نهان مردان صحیح نیست؛ زیرا خیانتی انجام نشده است مگر آنکه گفته شود که تعهداتی در ضمن عقد داشته است و شرایطی را که شارع مقدس تعیین کرده انجام ندهد،که در آن صورت این خیانت به عنوان «خیانت در عهد» تلقی می‌شود، نه خیانت ناموسی.

حکم خیانت (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف


خیانت کردن در موارد مختلف مثل خیانت به ناموس دیگران، در آیات مختلف قرآن ذکر شده و حکم آرا بیان کرده است.

فهرست مندرجات

۱ - حرمت خیانت
۲ - خیانت به ناموس دیگران
۲.۱ - عدم خیانت یوسف
۳ - خیانت به خدا و پیامبر
۳.۱ - نتیجه خیانت به خدا و پیامبر
۳.۲ - افشای امور سری و سیاسی
۴ - موجبیت بی اعتباری عهد
۴.۱ - مقابله با عهدشکنان
۵ - پانویس
۶ - منبع

۱ - حرمت خیانت

[ویرایش]

خیانت کردن حرام است.
«احل لکم لیلة الصیام الرفث الی نسائکم هن لباس لکم وانتم لباس لهن علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم فتاب علیکم وعفا عنکم.... ؛

[۱]

آمیزش جنسی با همسرانتان، در شب روزهایی که روزه می‌گیرید، حلال است. آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرید). خداوند می‌دانست که شما به خود خیانت میکردید (و این کار ممنوع را انجام می‌دادید) پس توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید. اکنون با آنها آمیزش کنید، و آنچه را خدا برای شما مقرر داشته، طلب نمایید! و بخورید و بیاشامید، تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد! سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید! و در حالی که در مساجد به اعتکاف پرداخته‌اید، با زنان آمیزش نکنید! این، مرزهای الهی است پس به آن نزدیک نشوید! خداوند، این چنین آیات خود را برای مردم، روشن می‌سازد، باشد که پرهیزکار گردند.»
«. . فلیؤد الذی اؤتمن‌امـنته ولیتق الله ربه...؛

[۲]

و اگر در سفر بودید، و نویسنده‌ای نیافتید، گروگان بگیرید! (گروگانی که در اختیار طلبکار قرار گیرد.) و اگر به یکدیگر اطمینان (کامل) داشته باشید، (گروگان لازم نیست، و) باید کسی که امین شمرده شده (و بدون گروگان، چیزی از دیگری گرفته)، امانت (و بدهی خود را بموقع) بپردازد و از خدایی که پروردگار اوست. بپرهیزد! و شهادت را کتمان نکنید! و هر کس آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است. و خداوند، به آنچه انجام می‌دهید، داناست.»
«وما کان لنبی ان یغل ومن یغلل یات بما غل یوم القیـمة ثم توفی کل نفس ما کسبت وهم لا یظلمون؛

[۳]

(گمان کردید ممکن است پیامبر به شما خیانت کند؟! در حالی که) ممکن نیست هیچ پیامبری خیانت کند! و هر کس خیانت کند، روز رستاخیز، آنچه را در آن خیانت کرده، با خود (به صحنه محشر) می‌آورد سپس به هر کس، آنچه را فراهم کرده (و انجام داده است)، بطور کامل داده می‌شود و (به همین دلیل) به آنها ستم نخواهد شد (چرا که محصول اعمال خود را خواهند دید)»
«انا انزلنا الیک الکتـب بالحق لتحکم بین الناس بما ارک الله ولا تکن للخائنین خصیمـا؛

[۴]

ما این کتاب را بحق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی.»
«ولا تجـدل عن الذین یختانون انفسهم ان الله لا یحب من کان خوانـا اثیمـا؛

[۵]

و از آنها که به خود خیانت کردند، دفاع مکن! زیرا خداوند، افراد خیانت پیشه گنهکار را دوست ندارد.»
«یـایها الذین ءامنوا لا تخونوا الله والرسول وتخونوا‌امـنـتکم وانتم تعلمون؛

[۶]

‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که می‌دانید (این کار، گناه بزرگی است)»
«واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین؛

[۷]

و هر گاه (با ظهور نشانه‌هایی،) از خیانت گروهی بیم داشته باشی (که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند)، بطور عادلانه به آنها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است زیرا خداوند، خائنان را دوست نمی‌دارد.»
«ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب وان الله لا یهدی کید الخائنین؛

[۸]

این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی‌کند.»
«. . ان الله لایحب کل خوان کفور؛

[۹]

خداوند از کسانی که ایمان آورده‌اند دفاع می‌کند خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد.»
«ضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح وامرات لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صــلحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیــا وقیل ادخلا النار مع الدخلین؛

[۱۰]

خداوند برای کسانی که کافر شده‌اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان (در برابر عذاب الهی) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می‌شوند.»

۲ - خیانت به ناموس دیگران

[ویرایش]

خیانت به ناموس دیگران حرام است.
«قال ما خطبکن اذ رودتن یوسف عن نفسه قلن حـش لله ما علمنا علیه من سوء قالت امرات العزیز...؛

[۱۱]

(پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: به هنگامی که یوسف (علیه السلام) را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟ گفتند: منزه است خدا، ما هیچ عیبی در او نیافتیم! (در این هنگام) همسر عزیز گفت: الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم و او از راستگویان است.»
«ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب وان الله لا یهدی کید الخائنین؛

[۱۲]

این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی‌کند.»

۲.۱ - عدم خیانت یوسف

همسر عزیز در ادامه سخنان خود چنین گفت: من این اعتراف صریح را به خاطر آن کردم که یوسف بداند در غیابش نسبت به او خیانت نکردم" (ذلک لیعلم انی لم اخنه بالغیب).
چرا که من بعد از گذشتن این مدت و تجربیاتی که داشته‌ام فهمیده‌ام" خداوند نیرنگ و کید خائنان را هدایت نمی‌کند" (و ان الله لا یهدی کید الخائنین).
در حقیقت (بنا بر اینکه جمله بالا گفتار همسر عزیز مصر باشد همانگونه که ظاهر عبارت اقتضا می‌کند) او برای اعتراف صریحش به پاکی یوسف و گنهکاری خویش دو دلیل اقامه می‌کند. نخست اینکه: وجدانش- و احتمالا بقایای علاقه اش به یوسف! - به او اجازه نمی‌دهد که بیش از این حق را بپوشاند و در غیاب او نسبت به این جوان پاکدامن خیانت کند، و دیگر اینکه با گذشت زمان و دیدن درسهای عبرت این حقیقت برای او آشکار شده است که خداوند حامی پاکان و نیکان است و هرگز از خائنان حمایت نمی‌کند، به همین دلیل پرده‌های زندگی رؤیایی دربار کم کم از جلو چشمان او کنار می‌رود و حقیقت زندگی را لمس می‌کند و مخصوصا با شکست در عشق که ضربه‌ای بر غرور و شخصیت افسانه‌ای او وارد کرد چشم واقع بینش بازتر شد و با این حال تعجبی نیست که چنان اعتراف صریحی بکند.

[۱۳]


۳ - خیانت به خدا و پیامبر

[ویرایش]

خیانت به خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حرام است.
«یـایها الذین ءامنوا لا تخونوا الله والرسول وتخونوا‌امـنـتکم وانتم تعلمون؛

[۱۴]

‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که می‌دانید (این کار، گناه بزرگی است)»

۳.۱ - نتیجه خیانت به خدا و پیامبر

مجموع دو جمله" لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتکم" یک نهی واحدی می‌شود که به یک نوع خیانت تعلق گرفته، و آن خیانت امانت خدا و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که خود بعینه خیانت به امانت خود مؤمنین هم هست، چون بعضی از امانت‌ها منحصرا امانت خدا است در نزد مردم، مانند احکام مشروعه خدا، و بعضی از آنها منحصرا امانت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است، مانند سیره حسنه آن جناب، و بعضی از آنها امانت خود مردم در میان خودشان است، مانند اماناتی که در اموال و اسرار خود به یکدیگر می‌سپارند، و بعضی از امانت‌ها آن امانتی است که خدا و رسول و خود مؤمنین در آن شریکند، و آن عبارت است از اموری که خداوند به آنها امر می‌کند، و رسول خدا امر آن جناب را اجراء می‌نماید، و مردم از اجرای آن منتفع گشته، و مجتمعشان نیرومند می‌گردد، مانند دستورات سیاسی و اوامر مربوط به جهاد و اسرار جنگی که اگر افشاء شود آرزوهای دینی عقیم گشته و مساعی حکومت اسلامی بی نتیجه مانده و قهرا حق خدا و رسول هم پایمال می‌شود، و ضررش دامنگیر خود مؤمنین هم می‌گردد.
پس خیانت در این نوع از امانت، خیانت به خدا و رسول و مؤمنین است، و مؤمنی که به چنین خیانتی دست می‌زند علاوه بر اینکه می‌داند به خدا و رسول خیانت کرده می‌داند که به خودش و سایر برادران ایمانیش هم خیانت کرده است، و هیچ عاقلی حاضر نیست، که به خیانت به خود اقدام نماید، چون عقل هر کس قبح خیانت را درک می‌کند، و با داشتن این موهبت الهی چگونه آدمی به خود خیانت می‌کند؟

[۱۵]


۳.۲ - افشای امور سری و سیاسی

گویا بعضی از افراد مسلمین تصمیمات سری و سیاسی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در نزد مشرکین فاش می‌کرده، و خدا این عمل را خیانت دانسته و از آن نهی کرده است، و آن را خیانت به خدا و رسول و مؤمنین اعلام نموده است.

[۱۶]


۴ - موجبیت بی اعتباری عهد

[ویرایش]

خوف از خیانت دشمن به عهد و پیمان خود با مسلمانان، موجب بی اعتباری آن است.
«واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین؛

[۱۷]

و هر گاه (با ظهور نشانه‌هایی،) از خیانت گروهی بیم داشته باشی (که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند)، بطور عادلانه به آنها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است زیرا خداوند، خائنان را دوست نمیدارد.»

۴.۱ - مقابله با عهدشکنان

خلاصه، این دو آیه دو دستور الهی است در قتال با کسانی که عهد ندارند، و عهد را می‌شکنند، و یا ترس این هست که بشکنند. پس اگر دارندگان عهد از کفار بر عهد خود پایدار نباشند و آن را در هر بار بشکنند بر ولی امر است که با ایشان مقاتله نموده و بر آنان سخت گیری کند، و اگر ترس این باشد که بشکنند و اطمینانی به عهد آنان نداشته باشد باید او نیز لغویت عهد را اعلام نموده و آن گاه به قتال با آنان بپردازد، و قبل از اعلام لغویت آن مبادرت به قتال نکند چه این خود یک نحوه خیانت است. و اما اگر عهد بستند و آن را نشکسته و ترس این هم که خیانت کنند در بین نباشد البته واجب است عهدشان را محفوظ داشته و احترام کنند، که خدای تعالی فرموده: " فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم"

[۱۸]

و نیز میفرماید: " اوفوا بالعقود"

من چیست-کیست؟

در نوشته ی پیش رو قصد آن دارم تا با انجام یک سری آزمایش ذهنی (رویکرد فلسفی) نشان دهم که تعبیری که هر فرد اندیشنده از مفهوم "من" می کند، حاصل تجربه ی شخصی او از جهان است، همچنین تعریفی که از جهان غیر از خود ارائه می دهد نیز محصول همان تجربه خواهد بود.

می دانیم که هر نوزادی حاصل لقاح جنسی است که بین یک سلول اسپرم و تخمک صورت می گیرد. در واقع تمامی ویژگی های این نوزاد از اطلاعات وراثتی بدست می آید که تقریبا نیمی از آن را اسپرم حمل می کند و نیم دیگر در تخمک قرار دارد. این اطلاعات با الگوهای جالبی در یک رشته ی بسیار طویل مولکولی به نام DNA کدگذاری شده است. در واقع هر قسمت از این رشته ی طویل جزئی از این اطلاعات را در بر دارد و یک ویژگی خاص از آن نوزاد را توصیف خواهد کرد. به هر یک از این اجزای اطلاعاتی اصطلاحا ژن گفته می شود. از این رو می توان گفت که DNA شامل ژن های متعددی است که هر یک از آن ها و یا چند تا از آن ها یک ویژگی خاص کودک را تعیین می کند.

حال تصور کنید که توانایی تکنولوژیک ما به حدی زیاد باشد که بتوان از لحظه ی نخست لقاح اسپرم و تخمک رفتار سلول حاصل که اصطلاحا به آن گامت گفته می شود را تحت کنترل گرفت. از این رو می توان ژن های مختلف را تحت تاثیر قرار داده و ویژگی های کودک را تغییر داد. در این زمینه مطالب فراوانی نگاشته شده است که بتوان با مهندسی ژنتیک انسان هایی با توانایی های خارق العاده بوجود آورد. اما مطلوب من در این نوشته چیزی درست مقابل این مفهوم است. من قصد دارم که با داشتن چنین تکنولوژی ای تمامی ژن هایی که سنسورهای حسی آن کودک را بوجود می آورد از بین ببرم. به عبارت ساده تر شرایطی را تصور کنید که ما با دست کاری ژنتیکی بتوانیم کودکی به دنیا بیاوریم که هیچ سنسور حسی ای نداشته باشد؛ حس لامسه، بویایی، چشایی، شنوایی، بینایی، گرسنگی و ... همگی از لحظه ی نخست لقاح با یک دستکاری ژنتیکی کور شده باشند. با به دنیا آمدن این کودک در واقع ما موجودی زنده ایجاد کرده ایم که از محیط اطراف خود و جهان غیر از خود ایزوله است. به عبارت دیگر هیچ تجربه ای از محیط پیرامون خود نخواهد داشت. برای زنده نگه داشتن این کودک، یعنی ادامه داشتن چرخه ی شیمیایی سلول های تشکیل دهنده ی او، کافی است به نحوی انرژی مورد نیاز بدن او تامین شود. این کار را نیز از طریق تزریق سرم انجام خواهیم داد. حال کودکی داریم که زنده می ماند و رشد می کند اما هیچ سنسور سالمی ندارد و هیچ اطلاعاتی از محیط پیرامون خود دریافت نمی کند. نخستین پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که اساسا آیا این نوزاد هیچ گاه می تواند متوجه شود که وجود دارد و آیا هیچ گاه مفهوم "من" را درک خواهد کرد؟

پاسخ به این پرسش نیازمند آزمایش های ذهنی و عملی دیگری است که در اینجا از پرداختن به آن صرف نظر می کنم و اجازه می دهم تا کودک ما قدری بزرگ تر شود.

فرض کنید که کودک آزمایشگاهی ما مثلا 15 ساله شده است. اکنون او به مدت 15 سال زنده بوده است ولی هیچ تجربه ای از جهان غیر از خود نداشته است. او هیچ گاه سرما، گرما، زبری، نرمی و ... را و اساسا هیچ چیزی را تجربه نکرده است و هیچ درکی از مفاهیم آن ها ندارد. اکنون مجددا او را به آزمایشگاهمان باز می گردانیم و با قدرت تکنولوژی فراوانمان، یک مسیر بسته ی عصبی تا مغز او ایجاد می کنیم به گونه ای که یکی از سنسورهای بدن او یعنی حسگرهای لامسه ی او فعال شوند. حال او قادر خواهد بود تا سیگنال های محیطی ای را بواسطه ی این حسگرهای جدیدش از محیط پیرامون دریافت کرده و به مغزش مخابره کند. مغز با دریافت این سیگنال ها آن ها را پردازش کرده و پس از مدتی موفق به تکفیک آن ها خواهد شد. در این لحظه است که او متوجه اتفاقات عجیبی خواهد شد و جهانش زیر و رو خواهد شد. در صورتی که پی به وجود خود نبرده بوده باشد، خود را در می یابد و به همراه آن احتمالا مفهوم جهان غیر از من را نیز در خواهد یافت. به تعبیر بهتر مفهوم "من" و "غیر از من" را در کشف خواهد کرد (احتمالا!). او این مفاهیم را متناسب با درکی که از جهان پیدا کرده است تعریف خواهد کرد، درکی که در آن مفاهیمی مثل زبری، نرمی، گرما و سرما و ... فهمیده شده اند. در صورتی نیز که قبلا وجود خودش را به نحوی کشف کرده باشد نیز به باز تعریف خود و جهان غیر از خود خواهد پرداخت، زیرا اطلاعات نوعا متفاوتی به مغز او رسیده است.

به کودک آزمایشگاهی مان 10 سالی فرصت می دهیم تا به زندگی جدیدش عادت کند، اما در 25 سالگی مجددا او را به آزمایشگاه باز می گردانیم و این دفعه آزمایش قبلی را برای سنسورهای صوتی اش انجام می دهیم. یعنی حس شنوایی او را فعال می کنیم. اکنون کودک ما قادر خواهد بود تا سیگنال های صوتی را از محیط دریافت کرده و به مغز مخابره کند. در ابتدا این سیگنال ها صرفا حوادثی عجیب و ترس آور تعبیر خواهند شد ولی پس از مدتی مغز متوجه الگوهای خاصی در آن ها شده و معانی مشخصی از آن ها بدست می آورد. به عبارت دیگر کودک ما قادر خواهد شد تا صدای محیط اطراف را بشنود. او مجددا دچار یک انقلاب درونی شده و مفهوم "من" و "غیر من" را باز تعریف می کند و جهان و خودی به مراتب متفاوت تر و وسیع تر از قبل را تشخیص می دهد.

احتمالا حرکت بعدی مان را خودتان حدس زده اید! ده سال دیگر به او فرصت می دهیم و سپس سیستم بینایی اش را فعال می کنیم. اگر او از شدت ترس نمیرد و زنده بماند، مفاهیم بسیار متفاوتی مثل طول، عرض، عمق، رنگ و ... را درخواهد یافت و متناسب با آن ها مجددا مفاهیم "من" و "غیر من" را باز تعریف می کند.

این آزمایش را می توان برای سنسورهای دیگر نیز ادامه داد. مثلا شرایطی را تصور کنید که کودک ما (در اینجا نوع انسان) سایر طیف های موج الکترومغناطیس یا موج های گرانشی را دریافت و پردازش کند. قطعا جهانش باز هم متحول خواهد شد. البته در مورد اخیر عملا این اتفاق به مدد سنسورهای مصنوعی و تکنولوژی های مدرن افتاده است و جهان انسان مدرن را به مراتب بزرگ تر و پیچیده تر از جهان ماقبل مدرن کرده است. جهانی مملو از اطلاعات و سیگنال های مختلف که بیشتر شبیه یک آزمایشگاه تصادفی در مقیاسی بسیار عظیم است که ما توانسته ایم به مدد ریاضیات آماری جزئی از آن را درک کنیم.

من فکری و یا من ذهنی چیست؟

من فکری و یا من ذهنی چیست؟

من فکری و یا من ذهنی چیست؟
برای درک مفهوم “من فکری” باید ابتدا توضیحی در مورد “من” و “فکر” ارائه دهیم. ذهن انسان دارای ارتباطی دوگانه و متفاوت با دنیای اطراف است. یکی ارتباط مستقیم، شفاف و عریان با واقعیت است و دیگری دید و یا ارتباط تعبیر و تفسیری. این دید تعبیر و تفسیری که ذهن از پدیده ها دارد، در واقع مهمترین عامل قطع ارتباط انسان از واقعیت است. دید تعبیر و تفسیری به این معنی است که مثلا ما رفتاری را می بینیم و شروع به تفسیر و معنا دادن به آن می کنیم. ما خود ماهیت آن رفتار را نمی بینیم.

مهارت های روانی | ما واقعیت عریان را نگاه نمی کنیم ما با تفسیر و برداشت خود از آن واقعیت زندگی می کنیم. من یک نوشته ای را می گذارم و شما از آن نوشته می توانید چندین برداشت داشته باشید و بنا بر برداشت خود چندین برچسب بر من بزنید. برچسب مستبد، مدبر و یا هر برچسب دیگری و من را یک شخصیت مستبد و متکبر و یا یک شخصیت مدیر و مدبر بدانید.

دقت می کنید چقدر بین ماهیت و انگیزه و واقعیت ذاتی رفتار من تا برداشت شما فاصله هست؟

شما برداشت خود را با ذهنتان انجام می دهید. ذهن تمام براشت های خود را با پردازش اطلاعاتی که در حافظه ثبت شده است انجام می دهد. این اطلاعات شامل ارزش ها و ضد ارزش های است که از دوران کودکی از والدین و جامعه و محیط دریافت کرده ایم و به ما در سطحی وسیع و گسترده القا شده است و ما از درون تبدیل به موجودی مقلد و تکراری شده ایم. موجودی که هیچ احساس و رفتار و گفتاری در او از روی طبیعت و فطرتش سر نمی زند بلکه تنها در بند و زندانی تقلید است.

این فرایند ذهنی و یا فکر از آبشخور حافظه خوراک می گیرد. همین فرایند یک “مرکز” و یا “هسته” ای در انسان ایجاد می کند بنام «من»

چگونه؟

وقتی که ما از هر رفتار خود و دیگران چندین برداشت ذهنی درست می کنیم و یا وقتی از کودکی با هر رفتار ما چندین برچسب ارزشی و ضد ارزشی مختلف و گاه متضاد دریافت کرده ایم یا بر ما زده شده است در ذهن ما یک تصویری ایجاد می شود که ای تصویر مجموعه ای از این صفات و برچسب های ارزشی و ضد ارزشی است که در واقع “من یا شخصیت” را تشکیل می دهد.

این هویت فکری و این شبح هیچ ماهیت واقعی ندارد و فقط و فقط یک تصویر ذهنی است و در ما انواع و اقسام شخصیت ها را ایجاد می کند و ما تابع این تصویر ذهنی که حاصل افکار زائد و غیر و واقعی و غیر اصیل است زندگی، احساس و رفتار مان را جهت می دهیم و باعث می شود بر اساس هویت اصیل انسانی زندگی نکنیم بلکه تابع و اسیر آن زندگی کنیم. از این هویت فکری در واقع مرکزی بدنیا می آورد بنام “من ذهنی یا من فکری “یا همان “نفس” که مرکز همه شرارت ها است.

من فکری و یا من ذهنی چیست؟

​​“من” چیست؟

آیا ” خودآگاهی و منِ هر انسان یک چیز غیر فیزیکی است؟ ( حادثه فینیاس گیج )

یکی از استدلال هایی که برای رد ادعاهای فیزیکالیسم در مورد آدم ها آورده می شود ، منِ هر آدم است. فیزیکالیسم ها معتقد هستن هر صفت و حالتی که در ذهن و ضمیر انسانهاست از آگاهی گرفته تا احساسات و عواطف و… همگی وابسته به سازوکار مغز انسان است.در مقابل سایر باورهای مخالف معتقدند شاید برخی حالات و احساسات مرتبط با مغز و یک فرایند فیزیکی در مغز باشد، اما به کلی شخصیت یک شخص، برای مثال خودآگاهی X و اصطلاحا منِ X وابسته به چیزی غیر از مغز و ساز و کار فیزیکی است.

استدلالی که آنها دارند با مثالی از اعضای بدن همراه است.فرض کنید دست یا پای شخص X قطع شود، آیا او همچنان همان X قبل نیست. پس آیا این بدان معنا نیست که اگر هر عضو فیزیکی X از او جدا شود ، همچنان او X خواهد بود؟ هر عضوی از او جدا شود او همچنان می تواند مدعی شود “من” همان X هستم؟

پاسخ به این پرسش از جانب فیزیکالیسم ها این است که “من” ، مفهومی است مرتبط با مغز ما . ما شخصیتمان بر اساس نوع احساست و رفتار ما شکل میگیرد، و اگر آن را به کلی تغییر دهیم ، اگر چه بصورت لفظی می توانیم مدعی شویم که من همان شخص هستم، اما در واقعیت یک شخص با خصوصیات و ویژگی های جدید هستیم. به عبارت دیگر همانطور که مخالفان فیزیکالیسم ها معتقدند ، اعضای بدن نقشی در “من” و خودآگاهی ما ندارد، اما مغز ما از این مثال خارج است.

شخصیت، رفتار ،احساسات و عواطف و افکار ما وابسته به تمام اعضای ما نیستند، پس هر کدام را حذف کنیم همچنان همان شخص قبلی خواهیم بود، اما مغز ما مسئول این ویژگی ها و صفات ماست.

مشهورترین اتفاقی که مصداق این تغییر “من” انسان بوده، اتفاقی بود که در سپتامبر سال 1848 برای فینیاس گیج 25 سال و کارگر راه آهن رخ داد.

او سرکارگر یک گروه بود که مسئول تخریب صخره‌ها بودند تا راه را برای ایجاد خط آهن آماده کنند. کار گیج این بود که در حفره ای در صخره ایجاده، باروت بریزد، فتیله‌گذاری کند، روی آن شن بریزد و سپس با سنبه بکوبد تا فشرده شود. اما به محض کوبیدن( به این خاطر که شن نریخته بود) باروت منفجر می‌شود و سنبه آهنی وارد سرش میشود و یک یا هر دو لوب پیشانی مغزش را از بین می برد. او زنده می‌ماند و به زندگی خود ادامه داد، اما این آسیب دیدگی شخصیت او را به کلی تغییر داد ، به طوری که دوستانش می‌گفتند که او دیگر فینیاس گِیج نیست!

پس از این حادثه ( که شرح کامل آن از حوصله این متن خارج است) بسیاری از استدلال ها با این مثال همراه شد. با بررسی شخصی مثل فینیاس گیج متوجه معنای قراردادی و نا مشخص “من” نیز می شویم.چون ممکن است کسانی ادعا کنند باز علیرغم اینکه گیج به کلی تمام شخصیت و حالات قبلی اش تغییر کرد، همچنان او شخص قبلی است. البته این اصرار تا حدی غیر منطقی به نظر می رسد،چون اگر بگوییم تمام حالات مثل شخصیت رفتاری،اخلاق ، احساس و عواطف و… در یک شخص تغییر کند، باز هم او همان شخص قبلی است و ” منِ ” او همچنان باقیست، باید بپرسیم پس این مفهوم ” من ” به چه چیز اشاره دارد؟ اگر بگوییم هیچکدام از اینها به معنای ” من ” نیست، یعنی این مفهوم اساسا به هیچ چیز اشاره نمی کند و صرفا یک واژه و صفت موضوعه زبانی است. اما اگر بگوییم من به ویژگی های رفتاری ، اخلاقی ، احساسات ، عواطف ، و… اشاره دارد، پس کاملا وابسته به مغز ماست.

این نکته البته تنها در تایید فیزیکالیسم مطلق نیست، چون دیدگاه دیگری وجود دارد که بر فیزیکالیسم مطلق اشاره ندارد اما معتقد است تمام حالات ذهنی ،من جمله خودآگاهی وابسته به مغز است.

درك «دیگری

به اقراراهل نظر، بزرگترین چالش قرن۲۱ درك «دیگری» است. این درك دیگری مستلزم عشق به «دیگری» و تغییر در درك ما از «خود» است. و این دقیقاً همان چیزی است كه امانوئل لویناس در فلسفه «دگربودگی» خود به دنبالش است.بدون شك لویناس از برجسته ترین فیلسوفان اخلاق و آوانگارد قرن بیستم است. وی با قرائتی اگزیستانسیالیستی به خوانش فلسفه اخلاق (ethique) می پردازد.هنر لویناس دراین است كه «دیگری» را درمركز توجهات قرارداد و به آن ارزشی اخلاقی ـ دینی بخشید. به این اعتبار فلسفه او را فلسفه «دگربودگی» نامیده اند. لویناس حوادث قرن اخیر همچون جنگ، یهودستیزی، برخورد تمدنها و... را ناشی از غفلت از «دیگری» می داند. دیگری كه بدل به «چهره ای بی چهره» شده است. به قول او «تنها شروبدی بی چهره است».«چهره» و «دیگری» دو مفهوم كلیدی در فلسفه لویناس هستند كه معنا و مفهومی خاص دارند. او درزمانی فلسفه «دگربودگی» و عشق به دیگری را ارائه می كند كه میلیونها انسان هم عصرش قربانی نفرت از دیگری هستند. فلسفه اخلاق و الهیات فلسفی لویناس، انسان امروز را به سوی دگراندیشی، صلح و توجه به «هستنده» [نه«هستی»] دعوت می كند.لویناس آثارمتعدد و قابل توجهی دارد. ازجمله: «ازهستی تا هستنده» [یا «ازوجود تاموجود»]، «زمان و دیگری»، «كلیت و نامتناهی» و «فراسوی بودن». تاكنون هیچ اثری از وی به فارسی ترجمه نشده است. اما فارسی زبانان با این فیلسوف اخلاق فرانسوی ناآشنا نیستند و وی را ازطریق مقالاتی كه درباره وی و فلسفه اش نگاشته شده می شناسند: به عنوان فیلسوفی كه همیشه «دلواپس دیگری» است.امانوئل لویناس (Emmanuel Levinas) درسال ۱۹۰۶ درخانواده ای یهودی در لیتوانی متولدشد. درآن زمان لیتوانی بخشی از امپراتوری روسیه محسوب می شد. امانوئل دركودكی به آثار نویسندگان روسی ای چون گوگول، داستایفسكی و تولستوی علاقه نشان داد. در سال ۱۹۲۳ به فرانسه آمد و برای تحصیل فلسفه به دانشگاه استراسبورگ رفت. استراسبورگ نزدیك ترین شهر فرانسه به لیتوانی بود. تحصیل دراین دانشگاه موجب دو اتفاق تازه برای وی شد كه هریك افق جدیدی را در زندگی و اندیشه او به وجود آورد.اول آشنایی و دوستی با «موریس بلانشو»، نویسنده و منتقد ادبی فرانسوی، كه باعث آشنایی لویناس با آثار نویسندگان فرانسوی ای چون پروست و والری شد.لویناس درمورد دوستی اش با بلانشو می گوید: «چیزی درونی و عمیق ما را به سوی هم می كشاند و مطمئناً این تنها به دلیل یهودیت هردو ما نبود هرچند كه مضامین یهودیت در شكل گیری افكار و آثار هردوی ما بسیار نقش داشته است. بلانشو به طرز عجیب و عمیقی زندگی را بی واسطه می دید و این مسأله مرا جذب او كرد.این دلبستگی به بلانشو تاجایی بود كه لویناس كتاب «درباره موریس بلانشو» را نگاشت.اتفاق دیگر، آشنایی با فلسفه برگسون بود كه سخت او را متأثر كرد و تامدتهای افكارش را تحت الشعاع قرارداد. اما آشنایی با برگسون و فلسفه فرانسه عطش دانستن او را برطرف نكرد و این بار برای شناخت جهان فلسفه آلمان، درسال ۱۹۲۹ به آن سرزمین سفركرد و دركلاسهای پدیدارشناسی ادموند هوسرل شركت نمود و رساله دكتری خود را زیرنظر او باعنوان «نظریه ادراك در پدیدار شناسی هوسرل» نگاشت. و در همین دوران بود كه كتاب «هستی و زمان» هایدگر را كشف كرد و سخت متأثر از آن شد. به گفته خود او «این كتاب مسیر حیات فلسفی من را عوض كرد». [هرچند كه بعدها تفكری انتقادی نسبت به آن پیدا كرد و به نقد رادیكال هستی شناسی هایدگر پرداخت ] . بدین ترتیب فلسفه «تكامل اخلاق» برگسون، پدیدارشناسی هوسرل و هستی شناسی هایدگر شوك بزرگی در او ایجاد كردند و در آغاز راه، آبشخور، تفكر فلسفی وی شدند.لویناس پس از بازگشت از سفر آلمان به فرانسه، شروع به نوشتن مقالاتی درباره فلسفه پدیدارشناسی هایدگر و هوسرل كرد و به ترجمه آثار این دو متفكر آلمانی پرداخت. ترجمه «تأملات دكارتی هوسرل» حاصل همین دوران است. در واقع فرانسویان از طریق مقالات و ترجمه های لویناس بود كه با فلسفه پدیدارشناس هایدگر و بویژه هوسرل آشنا شدند. در ابتدا لویناس چنان شیفته این دو فیلسوف بود كه خود را به لحاظ روش شناختی و شیوه تفكر فلسفی پدیدارشناسی می دانست. پدیدارشناسی به عنوان شیوه تفكری كه به وسیله آن می توان به جهان و درباره جهان اندیشید. به باور لویناس پدیدار شناسی اندیشیدن به جهان خارج از سوژه است.پدیدارشناسی بازگشت به ذات و خود پدیده است. در جنگ جهانی دوم، لویناس به عضویت ارتش فرانسه درآمد اما خیلی زود اسیر نازی ها شد و خانواده اش نیز طی جنگ كشته شدند.او مهمترین اثرش یعنی كتاب «از هستی تا هستنده» [یا «از وجود تا «موجود» را در همین دوران اسارت نگاشت. اما نطفه اصلی فلسفه لویناس در كتاب «زمان و دیگری» شكل گرفت. دراین اثر او دو مفهوم كلیدی «دیگری» و «چهره» را در قالب فلسفه «دگربودگی» خود مطرح كرد. «دیگری» هرچیز یا كسی است كه جدای از «من» باشد. وقتی سوژه از «من» تهی شود به سوی «دیگری» می رود و در این لحظه است كه انسانیت و اخلاق شكل می گیرد.مفهوم دیگری كه لویناس در این كتاب تبیین و تعریف می كند مفهوم «زمان» است. «زمان»، حاصل فعل «من» نیست بلكه از تعامل «من» با «دیگری» ، «زمان» و در پی آن «تاریخ» شكل می گیرد.لویناس پس از پایان اسارت، رویكردی انتقادی به تاریخ فلسفه غرب پیدا كرد. و با ارائه فلسفه اخلاق و الهیات فلسفی خود خلاف جریان رایج گام برداشت. تاریخ فلسفه غرب مبتنی بر هستی شناسی بود و خودشناسی وتوجه به «من» محورتأملات فلسفی بود. فلسفه به دنبال پاسخی بنیادین به چیستی«هستی» و چیستی«من» بود در حالی كه برای لویناس «هستنده» برتر از «هستی» و «دیگری» ارجح تر از «من» است. به همین دلیل فلسفه وی را فلسفه «دگر بودگی » نامیده اند.به باور لویناس، فلسفه به دنبال تبیین «چیستی اخلاق» است.بنا به تعریف خود او، اخلاق توجه به حق حیات «دیگری» است.ازاین منظر، می توان گفت كه لویناس مدافع اومانیسم است اما نه به معنای حمایت از «حقوق بشر» بلكه او حامی «انسان دیگر» است.لویناس در فلسفه اخلاق خود پا فراتر از هستی می گذارد و رابطه اخلاقی كه از برخورد سوژه با «دیگری» شكل می گیرد را چیزی فرا طبیعی می داند نه بخشی از هستی. به این اعتبار فلسفه پدیدارشناسی لویناس در رابطه با فهم و درك اخلاقی شكل می گیرد و بودن ما در جهان با چنین فهم و درك اخلاقی ای در رابطه با دیگری قوام می یابد. و در چنین سیستم اخلاقی است كه توجه انسان به كمال مطلق و به خدا معطوف می شود.

منیت چیست؟

24
فوریه

به میزانی که از خودت بیرون بیایی، رشد کردی و انسانی و منیت را می توانی از بین ببری.

در دنیایی که مدام و مدام روی «من» و «منیت‌ ها» تبلیغ میشود، معناهای درونی کمرنگ میشود و رشد روحی اتفاق نمی‌افتد.

منظور این نیست برای ساخت زندگیمان تلاش نکنیم،اصلا، اما مدام زور زدن برای بالارفتن از نردبان، ما را خسته و افسرده میکند

لذت واقعی و رشد روحی در عفو و بخشش و انسانیت و بیرون آمدن از خود است. اتفاقا وقتی می بخشی، به کائنات این پیام را مخابره میکنی که تو ثروتمندی، و باز هم ثروت برایت می‌بارد!

البته با یک نیت خالص

اگر از من من کردن‌ها (منیت) کم کنیم هم خیلی لذت بیشتری می بریم هم رشد بالاتر

وقتی معناهای درونی کمرنگ می شود وقتی یک آدم از درون پوچ و خالی می شود، تمام تلاشش را روی دیزاین و خوشگل کردنِ بیرونی می گذارد!
این همه آرایش و جراحی‌های زیبایی، این همه چشم و هم‌چشمی، این همه خشم و عصبانیت، نشان می دهد حالمان خوب نیست

چرا؟ چون رشد نکرده‌ایم! بدنهای بزرگ‌ شده‌ایم در روح‌های کوچک و بچه

اما بیاییم برای هم دعا کنیم و تلاش کنیم برای رشد. خیلی خودخواهی اگر فقط برای خودت دعا میکنی!! یا برای خودت و خانوادت!! بقیه چی پس؟! آدمها، حیوانات، گیاهان و…

تاجایی که میشه از منیت خودتان کم کنید و تکبر را از زندگی تان بیرون ببرید تا یک زندگی خوبی را تجربه کنید.

برخورد اول

چطور در برخورد اول ذهنیت خوبی از خودمان در طرف مقابل ایجاد کنیم؟

مریم مقدس برهان به‌روزرسانی: آذر 1399 ۶ دقیقه

کاریزما

اولین برخورد

۹

اشتراک‌گذاری

آیا می‌دانید که وقتی برای اولین بار با کسی آشنا می‌شوید، فقط ۳ ثانیه طول می‌کشد که توسط وی قضاوت شوید؟ همین مدت کوتاه کافی است تا این فرد عقیده‌ای در مورد شما پیدا کند که ظاهر شما، طرز لباس پوشیدن، زبان بدن، رفتار و سبک مخصوص‌تان آن را شکل داده‌اند. این را گفتم تا بدانید، لحظات اول آشنایی چقدر اهمیت دارد.

راهنمای مطالعه نمایش

در حقیقت در هربار مواجهه با افراد جدید، شما مورد قضاوت قرار می‌گیرید و هر بار عقیده‌ای در مورد شما شکل می‌گیرد. تغییر یا از بین بردن تاثیر اولین برخورد تقریبا غیر ممکن بوده و برای همین است که اولین ملاقات اینقدر مهم می‌شود؛ چرا که در نوع رابطه‌ای که پس از آن شکل خواهد گرفت تعیین‌کننده است. فرقی نمی‌کند ملاقات کاری با کسی داشته باشید یا در زندگی اجتماعی‌تان با شخص جدیدی آشنا شوید. هرکدام که باشد، خیلی مهم است که بدانید چطور می‌شود در نگاه اول تاثیر خوبی در ذهن افراد به جا گذاشت. در این مقاله شما با چند نکته کلیدی آشنا می‌شوید که با رعایت آنها می‌توانید تصویر درخشانی از خود در ذهن طرف مقابل‌تان بر جای گذارید.

۱. به موقع سر قرار بروید

کسی که اولین بار است شما را می‌بیند زیاد علاقه‌ای به شنیدن توجیه‌ها و بهانه‌هایی که برای دیر رسیدن می‌آورید ندارد؛ حتی اگر توجیه‌هایتان کاملا معقول و به‌جا باشند. طوری برنامه ریزی کنید که چند دقیقه زودتر از زمان مقرر به مقصد برسید. برنامه‌تان را حساب شده بچینید و زمانی را برای تاخیرهای احتمالی مثل ترافیک یا رفتن از مسیر اشتباهی، در نظر بگیرید. فراموش نکنید زود رسیدن بهتر از دیر رسیدن است، و اولین قدم در ساختن ذهنیت خوب در نگاه اول هم، همین زود رسیدن است.

۲. خودتان باشید، راحت باشید

اگر بی‌قرار و مضطرب باشید، طرف مقابل‌تان هم ممکن است احساس ناراحتی کند و این طوری بی‌برو برگرد ذهنیت اشتباهی از خودتان در ذهن او خلق می‌کنید. اما اگر اعتماد به نفس داشته باشید و آرام بمانید، مخاطب‌تان هم بیشتر احساس راحتی می‌کند. به این ترتیب هردو بنیان محکمی پیدا خواهید کرد تا یک تصویر خوب در برخورد اول بسازید. یکی از تکنیک‌های ریلکسیشن که می‌تواند در این راه کمک‌تان کند، تکنیک تمرکز است. این تکنیک برای غلبه بر استرس سخنرانی در جمع بسیار کاربردی است و کمک می‌کند تا توجه‌تان را از وقایع محیط اطراف به مرکز بدن خودتان معطوف کنید و از شر اضطراب خلاص شوید. برای اطلاعات بیشتر در مورد این تکنیک به این مقاله مراجعه کنید تا بفهمید چطور می‌شود آن ادرنالین را فرو نشاند!

۳. متناسب جلوه کنید

این که ظاهر فیزیکی اهمیت دارد، یک چیز بدیهی است. کسی که برای اولین بار شما را ملاقات می‌کند هیچ چیز در مورد شما نمی‌داند و اولین سرنخی که از شخصیت شما بدست می‌آورد، از همین ظاهر شماست. اما این به معنی نیست که باید خودتان را شبیه مدل‌های شیک و پیک کنید تا ذهنیت خوب و ماندگاری در ذهن‌ها خلق شود؛ البته مگر اینکه برای مدل شدن مصاحبه کاری داشته باشید! نکته‌ی مهم این است که معقول و مرتب لباس بپوشید و متناسب جلوه کنید.

از قدیم گفته‌اند شنیدن کی بود مانند دیدن؛ بنابراین در اولین چیزی که مخاطب‌تان در شما می‌بیند، هزار نکته نهفته است. پس به این نکته توجه داشته باشید که آیا ظاهرتان اطلاعات درستی در مورد شما منتقل می‌کند؟ آیا این نکته‌های نهان تصویر اولیه‌ی خوبی از شما ارائه می‌دهند؟ دقت کنید که کجا قرار است بروید و لباس مناسب برای آن ملاقات یا موقعیت به‌خصوص چیست؟ برای محیط کاری‌ای که قرار است برای بار اول بروید، کدام پوشش مناسب‌تر است؟ کت و شلوار؟ یک کت اسپرت؟ و یا یک تیپ غیر رسمی؟ برای این‌کار می‌توانید از خودتان بپرسید که طرف مقابل‌تان احتمالا چه چیزی خواهد پوشید. اگر کار او در حوزه‌ی تبلیغات یا موسیقی است، شاید پوشیدن یک دست کت و شلوار کلاسیک چندان به‌جا نباشد!

توجه داشته باشید که لباس مخصوص محیط کسب‌و‌کار و یا ملاقات‌های اجتماعی، در کشورها و فرهنگ‌های مختلف فرق دارد. بنابراین اگر در محیط یا کشوری ناآشنا هستید، حواس‌تان باشد که از سنت‌ها و هنجارهای آنجا مطلع شوید. در کل باید گفت که لباس‌های تمیز و مرتب، مدل موی خوب، اصلاح کامل، آرایش باوقار، برای بیشتر موقعیت‌های کاری و اجتماعی مناسب است. توجه داشته باشید که آرایش، پیرایش و نظافت‌تان برازنده‌ی شما باشد. با لباس پوشیدن صحیح و رسیدن به سر و وضع‌تان، نه تنها می‌توانید در برخورد اول تاثیر خوبی بگذارید، بلکه می‌توانید برای قرار گرفتن در یک موقعیت حساس کاملا آماده بوده و اعتماد‌به‌نفس و آرامش بیشتری پیدا کنید.

۴. چند کلمه در باب شخصیت منحصر‌به‌فرد

خبر خوبی که برای‌تان داریم این است که نیاز نیست برای تاثیرگذاری روی دیگران، هم‌رنگ جماعت بشوید یا ویژگی‌های منحصربه‌فرد خودتان را کتمان کنید. درست است که در برخورد اول تا حدودی باید در هنجارهای جامعه بگنجید. اما همه اینها به این برمی‌گردد به مقوله سر و وضع‌تان که متناسب با موقعیت باشد. مثلا اگر فضا کاری است، پوشش اداری متناسب داشته باشید. اگر در برنامه عصرگاهی کاملا رسمی شرکت دارید، لباس شب مناسب با آن را انتخاب کنید. ولی همراه با همه اینها، فردیت و شخصیت منحصربه‌فرد خودتان را هم داخل همین چارچوب نشان دهید.

۵. یک لبخند قهرمانانه!

خوب گفته‌اند که «بخند تا دنیا به رویت بخندد.» در اولین برخورد، هیچ کاری به اندازه لبخند زدن، ذهنیت مثبت از شما نمی‌سازد. لبخندی گرم و همراه با اعتماد‌به‌نفس باعث می‌شود هم شما احساس راحتی کنید و هم طرف مقابل‌تان. پس وقتی حرف از برخورد اول است، لبخند زدن برگ برنده شماست. اما حواس‌تان باشد که شورش را درنیاورید، کسانی که زیادی لبخند می‌زنند ممکن است ریاکار و گول‌زنک به نظر بیایند و یا حتی سطحی و ظاهربین جلوه کنند.

۶. اعتماد‌به‌نفس داشته باشید

در خلق ذهنیت مثبت در اولین نگاه، زبان بدن هم به اندازه‌ی لباس و ظاهر موثر است. هردوی اینها برای مخاطب‌تان، هزار حرف از شما دارد. از زبان بدن‌تان استفاده کنید تا اعتماد‌به‌نفس‌تان را در ذهن مخاطب برجسته سازید (زبان بدن افراد با اعتماد به نفس را یاد بگیرید). راست بایستید، لبخند بزنید، ارتباط چشمی برقرار کنید و محکم دست بدهید. همه‌ی اینها کمک می‌کنند تا در نظر بقیه به عنوان فردی جلوه کنید که از خودش مطمئن است. به این ترتیب هم خودتان و هم طرف مقابل‌تان تشویق می‌شوید که احساس راحتی بیشتری داشته باشید.

تقریبا همه‌ی آدم‌ها وقتی برای اولین بار کسی را ملاقات می‌کنند کمی مضطرب می‌شوند. این دلشوره ممکن است باعث شود تیک عصبی شما رو شود و عرق کردن کف دست هایتان شروع شود. اگر از عادت‌های عصبی‌تان باخبر باشید می‌توانید آنها را تحت اختیار بگیرید. با کنترل خنده‌های عصبی و دستپاچگی‌تان هم خود را آرام کرده‌اید، هم طرف مقابل‌تان را. فراگیری روش‌های مختلف ریلکسیشن می‌تواند در کنترل کردن عادت‌های عصبی به شما کمک کند.

۷. باز کردن سر صحبت را فراموش نکنید

مکالمه‌ها بر پایه‌ی بده‌بستان‌های زبانی بنا شده‌اند. برای اینکه بتوانید گفتگوی دوستانه‌تری داشته باشید، قبل از ملاقات، اطلاعاتی در مورد علایق طرف‌مقابل‌تان به‌دست بیاورید. مثلا آیا فوتبال بازی می‌کند؟ آیا در موسسه خیریه خاصی فعالیت دارد؟ ببینید چه چیزی هست که شما با این فرد به صورت مشترک داشته باشید؟ اگر هست، همان می‌تواند موضوع خیلی خوبی برای باز کردن سر صحبت باشد. با خوب شروع کردن گفتگو، ادامه‌ی مکالمه هم راحت‌تر پیش می‌رود.

۸. مثبت فکر کنید

طرز فکر شما در همه کارهایی که انجام می‌دهید خودش را نشان می‌دهد. پس سعی کنید نگرش مثبت داشته باشید، حتی در مقابل انتقادها و یا زمانی که دارید از اضطراب دق می‌کنید. همه‌ی سعی‌تان را بکنید تا از اولین دیدارتان چیزی یاد بگیرید، بشاش و پرانرژی بمانید و لبخند روی لب‌تان را حفظ کنید.

۹. مودب و باملاحظه باشید

لازم به گفتن نیست که رفتار مودبانه، اخلاق خوب و برخورد محترمانه و باملاحظه رفتار کردن چقدر در ساختن ذهنیت مثبت در اولین برخورد موثر است. در واقع این حداقلی است که باید رعایت کنید! پس بهترین رفتار را داشته باشید!

یکی از قابل‌توجه ترین کارهایی که می‌توانید انجام دهید، خاموش کردن موبایل است. تصور کنید که چه تاثیری بر طرف مقابل‌تان خواهید گذاشت اگر با کسی غیر از وی، صحبت کنید؟ آشنای جدیدتان سزاوار توجه صد درصدی شماست. هرچقدر توجه‌تان به او کمتر باشد، تاثیر بدتری بر او گذاشته‌اید.

آنچه خواندید، می‌تواند برگ برنده‌ی شما برای یک شروع خوب باشد و شانس بیشتری در رسیدن به موفقیت برای‌تان ایجاد کند.

نقدی بر پويش نمره عادلانه

نقدی بر پويش نمره عادلانه در نظام آموزشی ایران در بحبوحه ي تحصن ها و اعتراض بر فرق ها و بي عدالتي ها در پرداخت هاي نابرابر و شنيده نشدن صداهايمان تا رفتن به كف خيابان ها و توهين ها و تحقيرها از جانب دولتيان معذور و مامور تا هجمه هاي اكثريت عوام ناآگاه ايستاده در مقابل معلمِ در فقر نگه داشته شده كه با راننده گي در آژانس و سرويس مدرسه دانش آموز و فروشندگي مترو براي زنده ماندن نه زندگي كردن مي جنگد و صورتش را با سيلي هاي روزگار نامراد سرخ مي دارد بيانيه اي صادر مي شود كه اي معلمان آزاده ايران ! ديرگاهي است كه در اين سرزمين سلاح را از دست معلم گرفته اند و غير كسان را تا بن دندان مسلح كرده اند ....

قلم را كه همانا سلاح معلم است شكسته اند و براي خاموشي شمع شب افروزش هر گونه تلاش ناصواب را معمول داشته اند و عباراتي چند ديگر ..... و در ادامه نوشته شده است ؛ اگر بدانيم نمره عادلانه به حقيقت به سود دانش آموز و خانواده و هم به سود جامعه است ، لحظه اي در اصلاح مسير فعلي مدرك گرايي تو خالي ترديد و درنگ نخواهيم كرد و چه ......و چه .....

امّا سوال اينجاست نمره واقعي به كدام دانش آموز قرار است داده شود ؟ به نفع كدام خانواده است ؟ كدام معلم قرار است اين نمره عادلانه را بدهد !؟

مخاطب ما اساسا كدام طبقه و رده اجتماعي است ؟

آيا اين نمره واقعي بايد براي دانش آموز محروم از همه امكانات آموزشي كه مجبور است براي كمك هزينه خانواده از ساعت ٣-١١ شب در فروشگاهي بايستد يا پشت صندوقي بنشيند و يا در مترو دست فروشي كند و هزار كار ديگر كه حتي به فكرمان هم خطور نمي كند و در كلاس درسش غايب است ، لحاظ شود ..... !

و يا نه به آن دانش آموز كه مدرسه و معلم ندارد .....!؟

يا آن كه براي رشته مورد علاقه اش تمام شهر را هم كه بگرديد يا اصلا نيست يا ورودش هزينه گزاف مي طلبد و مجبور است پشت صندلي ها و درس هاي بي علاقه نوجوانيش را پر پر كند . و يا شايد هم آن دانش آموز سعادت آباد و نياوران و بالاي شهرها كه در انواع مدارس خاص غرق در رفاه و امنيت و امكانات آموزشيست و غيبت هايش هم به ياري سفارش و پشتيباني كلاس هاي خصوصي ، موجه و بدون مشكل است !؟
كدامشان ؟!

بله به راستي كدامشان بايد آماج سلاح ما باشند!!

اين در حاليست كه در دنياي مدرن امروز نمره در حال منسوخ شدن است و اساس و محور آموزش و پرورش را بر كسب مهارت ها و مشاركت ها و كارگاه هاي شادي و نوآوري ها و حركت هاي جمعي و گروهي بنيان نهاده اند .

نقدی بر پويش نمره عادلانه در نظام آموزشی ایران

اصلا چه كسي گفت نمره سلاح من معلم است !؟

مگر جنگ است كه ما به مصاف فرزندان خود آمده باشيم ؛ شفقت بر زيردستان و مطالبه از بالادست امروز بايد سلاح من باشد ، سلاح من امروز دانش من است .

معلم فقط درس نمي دهد ؛ معلم چه بخواهد چه نخواهد سنگ صبور است ، مادر است ، پدر است و غمخوار دانش آموزش .همه ما معلم هستيم و حال خوب و بد ما و كوچكترين حرف و حركت و رفتاري از ما باعث تغيير زندگي خيلي از انسان ها در طول تاريخ بوده است و خواهد بود .

كدام يك از ما تاكنون داستان تلخي از مردودي ها و به اصطلاح زمان خود رفوزگي هاي مردي يا زني بزرگسال را نديده و نشنيده ايم كه هميشه چون لكه اي سياه چون شرم و قطره اشكي در گوشه چشم برايشان خاطره ي تلخيست كه شيريني كودكي و نوجواني شان را براي غلطي املايي يا ضرب و منهايي اشتباه تلخ و تباه نكرده باشد .

كدام رفوزگي دستمايه ي موفقيت هاي آينده آن كودك شد كه ما نمي دانيم ؟!

مگر بيشتر ما از نسل دانش آموزاني نبوديم كه معلم هايمان خداي روي زمينمان بودند و حتي گاه با تأسي به ايشان رشته هايمان را انتخاب كرديم و زندگي مان سال ها ملهم از ايشان بود . چه زيبا سخني است ، كه گفته اند :

« عارفان با عشق عالم می شوند
بهترین مردم معلم می شوند. »

و به اعتقاد من هم نخبگان و عاشقان مي بايد معلم شوند .

نقدی بر پويش نمره عادلانه در نظام آموزشی ایران

آري !

معلم ديروز دانش محور بود ، فضيلت داشت ، ظاهرش آراسته بود مناعت طبع داشت ، در جامعه شان و مقام داشت چرا كه خوش قامتان و عقلا مي دانستند كه شان و منزلت معلم يعني اعتلاي يك قوم يك فرهنگ يك نسل ، يعني پيشرفت ، يعني آينده درخشان ،يعني اميد يعني رفاه و يعني هر چيز جاي خود .
چه زيبا گفت استادي : « معلم ها بزرگترين و موثرترين نقش را در تربيت و فرهنگ سازي يك كشور و حتي دنيا دارند لطفاً در اين نقش خيلي خيلي خيلي « مهم » باشيم . بله مهم باشيم و علاوه بر آن بزرگوار و آزاد انديش .

همه ما معلم هستيم و حال خوب و بد ما و كوچكترين حرف و حركت و رفتاري از ما باعث تغيير زندگي خيلي از انسان ها در طول تاريخ بوده است و خواهد بود . پس بكوشيم كلاممان و اعمالمان نيز براي آيندگان اين مرز پر گهر همچنان معلم وار باشد .

تيري كه به ناحق بر پيكر خسته مان هست بر چشمان خود كه بچه هاي اين مرز و بوم هستند و در دستانمان امانت سپرده شده اند فرو نكنيم كه خود بهتر مي دانيم آنان كه مخاطبان عدالت ما بودند در اين چرخه جايي ندارند و آينده اي برايشان متصور نيست و ايشان نيز چون ما مقهور ارزشيابي هاي نابرابر هستند .

و آخر سخن اين كه ؛

آنان كه امروز شايسته جايي نيستند كه هستند به گواه تاريخ هرگز از محرومان نبوده اند و قصوري از جانب ما نبوده است . شايد اگر از دريچه هاي ديگري بنگريم عدالت را بتوانيم در پهنه اي به وسعت ايران بگسترانيم و مرهمي و التيامي بر آنان كه محتاج عدالت ما هستند باشيم كه اين نيز بگذرد .

آرزو داريم به فرداهايي كه بلند قامتان عدالت را بگسترند و مردمان ايران زمين در كرامت و عزّت باشند و اگر بر ما سخت گرفتند ، ما بر زير دستانمان شفقّت و مهرباني را از ياد نبريم كه اميدها زنده بمانند تا « هست عالمي و تا هست آدمي ».

روایت فتح

روایتِ فتح نام یک مجموعه فیلم‌های مستند است که دربارهٔ رویدادهای نظامی-سیاسی جنگ ایران و عراق، در همان دوران توسط گروه تلویزیونی جهاد ساخته شد. تدوین و نویسندهٔ گفتار فیلم و صدا گذاری این مجموعه مستند توسط مرتضی آوینی، از نخستین سال‌های جنگ ایران و عراق شروع شد و تا هنگام کشته‌شدن وی ادامه داشت و پخش آن به‌طور مستمر از شبکه ۱ سیمای جمهوری اسلامی ایران انجام می‌گرفت.

این مستند تلویزیونی به بررسی مستند اتفاقات جبهه و مصاحبه با رزمندگان ایرانی می‌پردازد. در هر قسمت بنا بر موقعیت‌های زمانی به بررسی یکی از فرماندهان ایرانی یا عملیات‌های نیروهای ایران اقدام می‌شد. مجموعه روایت فتح در قالب پنج مجموعه تولید شد.

مستند روایت فتح، مهم‌ترین روایت تصویری از جنگ هشت ساله ایران و عراق است. این مستند از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نمایش داده می‌شد و روایتی احساسی و ستایش گر از رزمندگان ایران در دوران جنگ بوده‌است.در خصوص حق مالکیت و انتشار این اثر بین خانواده آوینی و بنیاد روایت فتح اختلاف‌هایی وجود دارد.

مجموعه‌های روایت فتح

روایت فتح در ۵ قسمت ساخته شده‌است.

مجموعه اول

این مجموعه دربارهٔ عملیات بزرگ والفجر ۸ که در غروب روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ آغاز گردید، ساخته شد. این مجموعه شامل یازده برنامه دربارهٔ عملیات بزرگ والفجر هشت است.

مجموعه دوم

این مجموعه دربارهٔ عملیات کربلای ۱ که در تابستان ۱۳۶۵ آغاز گردید، تهیه شد.

مجموعه سوم

این مجموعه دربارهٔ عملیات کربلای ۵ که در زمستان ۱۳۶۵ و در شلمچه روی داد، ساخته شد.

مجموعه چهارم

این مجموعه علاوه بر وقایع جبهه‌های جنگ به اتفاقات سیاسی فرهنگی سال ۱۳۶۶ نیز می‌پردازد.

مجموعه پنجم

در این مجموعه ضمن مرور عملیات‌های گذشته نیروهای ایرانی مانند عملیات کربلای ۱۰ و برخی عملیات‌ها در غرب کشور، حوادث جنگ را تا پایان آن مرور می‌کند. چهار قسمت برنامهٔ مربوط به عملیات مرصاد با عنوان «درخششی دیگر» و دو مجموعهٔ «شهری در آسمان» و «با من سخن بگو دوکوهه» هم برنامه‌هایی است که مرتضی آوینی پس از پایان جنگ ساخت.[نیازمند منبع]

مستند روزگاری ما

مستند روزگاری ما اثر بنیاد روایت فتح، مستندی است در مورد مستند روایت فتح ساخته شده‌است. در این مستند کسانی که در جلوی دوربین مرتضی آوینی در مستند روایت فتح رفته‌اند، بعداز سال‌ها دوباره جلوی دوربین آمدند. این مستند در ۲۷ قسمت ساخته شده و در صدا و سیما پخش شده‌است.[۴]

بنیاد روایت فتح

بنیاد روایت فتح، در سال ۱۳۷۱ و پس از تولید این مستند تأسیس شد. دفتر این بنیاد در میدان فردوسی تهران واقع است و مجموعه‌های شهرک سینمایی دفاع مقدس و انجمن‌های انتشاراتی، سینمایی، تئاتری و… را شامل می‌شود. فیلم‌های سینمایی موقعیت مهدی، تک تیرانداز، قلاده‌های طلا و لیلی با من است از مجموعه‌های تولیدی این بنیاد است. این مجموعه مستقیماً زیرنظر سپاه پاسداران اداره می‌شود و بودجه مستقیم حکومتی دارد.

عبدالله بن عبدالمطلب

عبدالله ابن عبدالمطلب (۷۸ — ۵۳ قبل از هجرت)، پدر محمّد (پیامبر اسلام) است. او دهمین پسر عبدالمطلب بود و با زبیر و ابوطالب هر سه از مادری به نام فاطمه بنت عمرو بن عائذ در مکه متولد شدند.

زندگی

[ویرایش]

در منابع اسلامی اینطور آمده که عبدالله بن عبدالمطلب پدر محمد ۵۳ قبل از هجرت متولد شد. او در زیر سایه پدرش بزرگ قریش عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بزرگ شده بود. روزی که عبدالمطلب می‌خواست نذر خود را ادا کند عزیزترین پسرش عبدالله را طبق نذرش به قربانگاه برد و با ناراحتی و غم و اندوه قصد قربانی کردن عبدالله را داشت که وقتی به او یادآوری کردند که قربانی کردن ۱۰۰ شتر دیه قربانی بچه است. عبدالله سپس وقتی به یثرب (مدینه) رفت به سال ۵۲ یا ۵۳ قبل از هجرت در آنجا مرد و در کنار باب الجبرئیل دفن شد. قبر او از دوره عباسیان تا تسلط وهابیون به حجاز پابرجا بود ولی وقتی که وهابیون پس از تخریب بقیع دست به تخریب دیگر اماکن مقدس مسلمین زدند قبر عبدالله بن عبدالمطلب را نیز تخریب کردند.

لقب

[ویرایش]

لقب وی در کتب شیعه، ذبیح‌الله آمده‌است و بنا به روایات مختلف عبدالمطلب با خداوند عهدی می‌بندد و نذر می‌کند که یکی از فرزندان خود را قربانی کند. پس از برآورده شدن حاجت برای ادای نذر بین فرزندان خود قرعه می‌اندازد. عبدالمطلب در میان پسرانش عبدالله را از همه بیشتر دوست داشت و با تکرار قرعه هرسه بار به نام عبدالله می‌افتد. با وساطت قریش و قبایل دیگر عرب و با درایت و تدبیر فردی به نام سجاح یا (قطبه) که کاهن حجاز بود. سرانجام عبدالمطلب یکصد شتر را به جای عبدالله قربانی می‌کند و از آن پس خون‌بهای یک انسان در بین اعراب یکصد شتر تعیین و سنت گردید و محمد هم بعدها آن را به عنوان دیه در دین اسلام پذیرفت. پیامبر اسلام از جهت انتساب به عبدالله و اسماعیل به عنوان دو ذبیح افتخار می‌کرد و گفت: «أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَیْن» (من فرزند دو ذبیح هستم).[۱]

علی دوانی تأکید دارد که ادعای نذر عبدالمطلب بر ذبح فرزند ساختگی است.[۲] علی‌اکبر غفاری نیز بر این عقیده است که ادعای نذر عبدالمطلب ساختگی است.[۳]

ازدواج

[ویرایش]

هنگامی که عبدالله ۲۴ سال داشت بعد از این که عبدالمطلب فرزند خود را از جهت قربانی کردن بازیافت بسیار شادمان شد و بدون درنگ پس از این ماجرا در حالی که دست عبدالله را در دستان خود داشت به خانه وهب بن عبد مناف رفت و دختر او آمنه بنت وهب را به ازدواج عبدالله درآورد.

درگذشت

[ویرایش]

ماجرای مرگ عبدالله به این گونه است که وی به منظور تجارت، همراه کاروان قریش رهسپار شام شد؛ و او هنگام بازگشت از شام در مدینه بیمار شد و به خاطر همان پیوند خویشاوندی که در میان قوم «بنی عدی بن نجار» بود توقف کرد؛ ولی بیماری او طولانی شده و پس از یک ماه که بستری بود، از دنیا رفت.

وقتی کاروان قریش به مکه رسید و عبدالمطلب از حال فرزندش جویا شد و با خبر شد که در مدینه گرفتار بیماری شده‌است، بزرگ‌ترین فرزند خود؛ یعنی حارث را نزد او به مدینه فرستاد. اما هنگامی که حارث به مدینه رسید، متوجه شد که عبدالله از دنیا رفته‌است؛ و او را در مکانی به نام «دارالنابغة» دفن کردند. قبر او در سال‌های اخیر در طرح توسعه مسجدالنبی ویران شد.

طبق آنچه که ابن اثیر در اسد الغابة نوشته آنچه از عبدالله به فرزندش محمد به ارث رسید عبارت بود از: یک کنیز و نیز پنج شتر و یک گله گوسفند و یک شمشیر و مقداری پول. همچنین نظیر این گفتار از واقدی در کتاب المنتقی فی مولود المصطفی نقل شده که بجز شمشیر و پول، اموال دیگر را ذکر کرده‌است

معنی ضرب المثل گرگ در لباس میش + ریشه و داستان

داستان و مفهوم کامل حکایت قدیمی و پرکاربرد گرگ در لباس میش

معنی گرگ در لباس میش یعنی چه؟ این ضرب المثل برای افرادی که با ظاهری فریبنده و مظلوم نمایانه قصد آسیب رساندن به دیگران را دارند استفاده می شود، در ادامه در بخش ضرب المثل ماگرتا داستان و مفهوم کامل این حکایت را می خوانیم.

معنی ضرب المثل گرگ در لباس میش

معنی و مفهوم ضرب المثل گرگ در لباس میش

ذات گرگ حیله گر می باشد و زمانی که بخواهد به گوسفندان یک گله حمله کند از نقشه های مختلفی استفاده می کند تا چوپان و گله را فریب دهد، مفاهیم این حکایت نیز برگرفته از همین موضوع است که در ادامه آن ها را می خوانیم:

۱. تغییر ظاهر دادن دشمن و تبدیل شدن به شکل نیروهای خود برای حمله مستقیم.

۲. غافل نشدن از آدم های بد ذاتی که با صفت افراد مظلوم و ساده لوح جلو می آیند ولی قصد آن ها آسیب رساندن و نابودی می باشد.

۳. گوسفند نماد مستضعفان و ساده لوحان است و گرگ ها نماد بدکاران و وحشیان. بنابراین، هنگامی که گرگ سعی می کند ماهیت وحشی خود را پنهان کند، وانمود می کند که گوسفند است.

معادل این ضرب المثل به انگلیسی
A wolf in sheep’s clothing

داستان گرگ در لباس میش

طبق داستان ها و افسانه ها، گرگ ها وقتی می خواستند به گله گوسفندان حمله کنند، وقتی با یک چوپان هوشیار و یک سگ نگهبان مواجه می شدند، جرأت نزدیک شدن به گله را نداشتند، به همین دلیل به فکر راه های دیگری می افتادند مثلا بدنشان را با پشم گوسفند می پوشاندند و به گله حمله می کردند و گوسفندان را با پوست خودشان می خوردند!

روزی روزگاری گرگ خبیثی برای پیدا کردن غذا مشکل داشت. زیرا گله ای که برای چرا به چمنزار می آمد، چوپانی دلسوز و سگی مراقب داشت. گرگ نمی دانست چه کند تا اینکه یک روز پوست گوسفندی را پیدا کرد. او را بلند کرد و فرار کرد. روز بعد گرگ پوست گوسفند را روی خود انداخت و خود را به شکل گوسفند درآورد و وارد گله شد.

یکی از بره ها به سمت گرگ آمد. گرگ با زیرکی به او گفت: کمی جلوتر علف های خوشمزه تری وجود دارد و بره بیچاره به دنبال گرگ رفت و از گله دور شد. آن روز گرگ شکار خوبی پیدا کرد. گرگ مدت ها گوسفندان را به روش های مختلف فریب داد تا اینکه چوپان پس از مدت ها متوجه ناپدید شدن گوسفند شدند و گرگ خبیث را ادب کرد. ولی حیف که یک عده گوسفند فریب گرگ را خورده بودند و دیگر در میان گله نبودند.

همچنین بخوانید
معنی ضرب المثل با دم شیر بازی نکن
و
معنی ضرب المثل جوجه را آخر پاییز می شمارند

 
  BLOGFA.COM