دیدگاه گیلیگان

  • روش: کار بر روی مراجعان به کلینیک‌ها
  • قضاوت‌های اخلاقی زنان و مردان پیچیده‌تر از تقسیم‌بندی‌های ساده و دوگانه
  • هم زنان و هم مردان بسته به موقعیت از هر دو نوع داوری اخلاقی مبتنی بر عدالت و مسئولیت استفاده می‌کنند.

اخلاق مراقبت او توسط دیگر محققان فمنیست مانند ژاکلین فریدمن مورد انتقاد قرار گرفته است که معتقد است اخلاق متفاوت زنان و مردان در واقع نتیجه انتظارات اجتماعی است. از آنجا که جامعه انتظار دارد زنان و مردان درباره اخلاق متفاوت فکر کنند، در نتیجه زنان و مردان تفاوت هایی را نشان می دهند. بنابراین شیوه های مختلف استدلال یک دوگانگی اجتماعی است که به سادگی خود را از طریق انتظارات ما از نحوه عملکرد زنان و مردان بازتولید می کند.[۶] کریستینا هاف سامرز استدلال کرد که تحقیقات گیلیگان بی اساس است و هیچ مدرکی برای اثبات نتیجه گیری او وجود ندارد.[۷]

دنیس سنچوک انتقاد متفاوتی از آثار گیلیگان می کند و می گوید در نظریه خود از تنگناهای فرضی استفاده می کند. سنچوک فکر می کند که گیلیگان حاضر نیست با ایده های کهلبرگ موافقت کند زیرا با استدلال در مورد مردان موافق نیست. در نتیجه تفاوت بین مردان و زنان اغراق آمیز است. سنچوک همچنین به شباهت های نظریه گیلیگان و زن ستیزی آرتور شوپنهاور اشاره می کند. او توصیه می کند که نظریه او باید "با تخیل - فراتر از اینجا و اکنون" گسترش یابد و به شبکه فعلی روابط شخصی محدود نشود.

با بررسي ديدگاههاي گيليگان متوجه مي شويم كه اخلاق مراقبت عمدتاً به برترى اخلاق زنانه بر اخلاق مردانه اعتقاد دارد و بر تقدم نيازها بر حقوق و عشق و محبت بر وظايف تأكيد مىكند. اين ديدگاه، پيروى كوركورانه از قوانين را نادرست ميداند و به دنبال طرح الگويى براى نظريه اخلاقي است كه بر توجه به ديگران و مراقبت خودجوش از انسانها مبتنى باشد. اين نگرش، در عين تأييد تفاوت فضائل و رذائل مردانه و زنانه، مىكوشد برترى شأن و ارزش اخلاقى زن بر مرد و در نتيجه، برترى خلق و خوي ومنش زنانه بر مردانه و لزوم اصلاح خلقيات مردانه و جايگزينى آن با خصال و منشه‌اى‌زنانه را اثبات كند.[۸](البته در اينباره نگرشهاي افراطگرايانه و تفريطي نيز وجود دارد. ولي در نگاه معتدل، طرفداران اخلاق مراقبت معتقدند كه اخلاق سنتى، اخلاق را از پايه‌اى‌ترين و بنيادىترين ريشه‌هاى آن آغاز نكرده است. اخلاق سنتي از عدالت و قانونمداري آغاز كرده است. درحالي كه، مراقبت و دلسوزى در قياس با عدالت و قانونمدارى ريشه‌اى‌تر است. نتيجه اين اشتباه و آغاز اخلاق از ميانه راه تربيت انسانهايي بوده است كه به دنبال سلطه بر سايرهمنوعان، حيوانات و تصرف بي‌محابا از محيط زيست برآمده‌اند.

آنِت بَیِر (1929- )، استاد فلسفه دانشگاه پیتزبورگ، با تحلیل دستاورد گیلیگان و نقد اخلاق عدالت محور مردانه می‌کوشد میان این دو نگرش سازشی ایجاد کند. از نظر او اخلاق مبتنی بر عشق (ethics of love) به خوبی بازگوی بصیرت اخلاقی زنانه است که در آثار کسانی چون گیلیگان منعکس شده است و در آن عشق و محبت نقش محوری را دارد، در حالی که اخلاق مردانه بر عکس، بر الزام و تکلیف استوار است. هر دو دیدگاه، به نوشته بَیِر، برغم قوت خود، از جهتی ناقص هستند. اخلاق مبتنی بر عشق، الزامات اخلاقی را نادیده می‌گیرد، حال آن که اخلاق تکلیف‌مدار مردانه، توجه چندانی به عشق و عواطف ندارد و حتی مسائل مهمی چون تخریب محیط زیست، توجه به خانواده، بیماران و محبوبان شخص از سوی کسی مانند جان راولز، به سادگی از حوزه اخلاق کنار نهاده می‌شود.[۹] وی با اشاره به دستاورد زنان فیلسوف اخلاق و آثارشان، نتیجه می‌گیرد که هم مردان باید از این یافته‌ها در کار خود استفاده کنند و هم زنان از نظریه‌پردازی‌های پیشین که به دست مردان فیلسوف انجام شده است در کار خود بهره ببرند.[۱۰]

خانم ویرجینیا هِلد نیز با تحلیل ابعاد گوناگون زنانگی و تأکید بر دو عنصر اختصاصی و تعیین کننده در شخصیت زنان، یعنی بارداری و زایمان و فرزندپروری، تلاش می‌کند تا اخلاق مراقبت را مدلل سازد و به جای پافشاری بر اصول عام، ضرورت توجه به آن "دیگری مشخص" را پیش کشد. با این همه سرانجام می‌پذیرد که مقصود حذف اصول عام و انتزاعی اخلاقی نیست و ما ناگزیریم که طبق معیارهایی دست به اولویت‌بندی اخلاقی بزنیم. برای مثال برطرف ساختن گرسنگی فرزندانمان مقدم بر رفع گرسنگی کودکانی است که نمی‌شناسیم و «این‌ها مسائلی اخلاقی هستند که تا حدی به پاسخ‌های مبتنی بر اصول محتاجند».[۱۱] وی نسبت به مخاطرات بی‌توجهی به اصول عام اخلاقی در نگرش زنانه به اخلاق هشدار می‌دهد و جمله‌ای از نِل نادینگز را که عملاً به معنای کنار نهادن و بی‌اعتباری اصول کلی اخلاقی است، نقل و نقد می‌کند و می‌گوید که غیاب اصول اخلاقی در واقع دعوت به تلون و بی‌ثباتی اخلاقی است و این استدلال که هیچ دو موردی مانند یک‌دیگر نیستند، «فراخوانی است به هرج و مرج اخلاقی». وی همچنین بر نادینگز خرده می‌گیرد که نظریه او از حل مسائل عملی ناتوان است و نمی‌تواند راه حل رضایت‌بخشی فراهم کند، «زیرا وی عشق عام و عدالت عام را به مثابه توهماتی زنانه می‌داند». در این صورت اگر همه چیز وابسته به متن خویش است و نمی‌توان به اصلی عام و فراجنسیتی دست یافت، می‌توان طبق همان اصل مراقبت انتظار داشت که دولتمندان مراقب دولتمندان باشند و درویشان در غم درویشانی چون خود. در نتیجه شکاف اقتصادی میان آنان همچنان بر جای بماند. بنابراین اگر اخلاق مراقبت تنها بر عنصر "مراقبت" تکیه کند، "معیوب" است.[۱۲]

البته نل نادینگز نیز منکر اهمیت قواعد و اصول در استنتاج اخلاقی نیست و می‌گوید که کنار نهادن این اصول در فعالیت‌های روزمره به معنای تحمل کار ذهنی فراوانی است. وی توجه به اصول عام را به مثابه اصول راهنمای عمل می‌پذیرد، لیکن از تأکید بیش از حد بر آن‌ها ناخشنود است و مدعی است که کانت و میل این قواعد را به مثابه قلب اخلاق قلمداد کرده‌اند و بدین ترتیب، عملاً داوری اخلاقی را به نوعی استنتاج منطقی-ریاضی بدل ساخته‌اند.[۱۳] جیمز چیلدرس نیز اشاره می‌کند که گیلیگان خود به این نکته توجه دارد که مراقبت و اصول راهنما مکمل همدیگر هستند، نه متضاد، و در موارد متعدد شخص باید از طریق اصول تعیین کند که به کدام مسئله بیشتر توجه داشته باشد و کدام شخص را تحت مراقبت خود در آورد.[۱۴]

در تحلیل نهایی سخن کسانی مانند هِلد و نادینگز آن است که باید همواره به «زمینه» و بستر تصمیم‌گیری‌های اخلاقی خود و تأثیر آن بر دیگران توجه داشته باشیم و با استناد به یک یا دو اصل انتزاعی همه مشکلات و پیچیدگی‌های اخلاقی را نادیده نگیریم و تبعیت از اصول را مقدم بر تفکر اصیل ندانیم. این سخن با همه درستی‌اش، به معنای ضرورت پیش­کشیدن نظام اخلاقی تازه‌ای نیست، بلکه باید همه کسانی که صرفاً براساس اصول اخلاقی رفتار می‌کنند به هوش باشند که اصول‌پرستی و پیروی صوری و شکلی از آن‌ها در واقع نقض کارکرد اصلی همان اصول است و این نکته از نظر نظام‌های دینی و اخلاقی پنهان نمانده و کاری است که، برای مثال، حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) در انجیل انجام داده است. فریسیان هنگامی که دیدند در روز "سبت" که طبق شریعت حضرت موسی، نباید دست به هیچ کاری زد، حواریان عیسی خوشه‌های گندم را می‌چینند و می‌خورند، بر او خرده گرفتند و گفتند: «اینک چرا در روز سبت مرتکب عملی می‌باشند که روا نیست؟» حضرت پاسخ داد: «سبت به جهت انسان مقرر شد نه انسان برای سبت. بنابراین پسر انسان مالک سبت نیز هست»[۱۵][۱۶]. سخنان متعددی از حضرت عیسی در نقد شریعت‌پرستی و ظاهرگرایی در اناجیل آمده است که همه در واقع بر ضرورت توجه به محتوا و بستر اقدامات تأکید می‌کند. همچنین تأکید فراوان در سنت دینی ما بر ضرورت توجه به روح عمل و گذر از سطح ظاهر، گویای همین نکته است که هدف از وضع قوانین و قواعد کلی اخلاقی، تسهیل قدرت تصمیم‌گیری و اقدام اخلاقی مناسب است، نه آن که خود به مانعی در جهت رفتار اخلاقی تبدیل شود. برای مثال دروغگویی رذیلتی است که در نظام اخلاقی ما از همه رذائل دیگر پلید‌تر شمرده شده و شخص مسلمان از آن منع شده است. با این همه، زمانی که پای جان انسان بی­گناهی در میان باشد، نمی‌توان به استناد به این دستورات عام و کلی با راستگویی درست بر خلاف مقصد اخلاقی حفظ جان انسان‌ها اقدام کرد.[۱۷] همچنین در غالب کتاب‌های اخلاقی که همان نظریات سنتی و مردانه مطرح می‌شود، بر این نکته تأکید می‌شود که هدف از شناخت این قواعد آن نیست که به گونه‌ای مکانیکی به کار گرفته و جایگزین تصمیمات اصیل شخص شوند. از قضا یکی اشکالات مدافعان اخلاق فضیلت‌مدار به نظریه اخلاقی­کانتی آن است که در این نظریه به دلیل تأکید صرف بر انجام وظیفه و ندیده گرفتن فاعل اخلاقی و بستر انجام فعل، در واقع انسان خادم اخلاق می‌شود، حال آن که اخلاق برای انسان ساخته شده است، نه انسان برای اخلاق.[۱۸] از نظر سینگر، اخلاقی زیستن به معنای پیروی از مجموعه قواعد اخلاقی، همچون یک دستورالعمل معین نیست. هدف از اخلاقی بودن و تن دادن به اصول عام، آن است که شخص بتواند از منظری فراتر از منافع شخصی خود به عالم بنگرد و بتواند به­گونه‌ای منصفانه با دیگران رفتار کند.[۱۹]

در واقع نگاه سینگرنتیجه‌گرا به هدف اخلاق در این جا همانند نگرش مدافعان اخلاق مراقبت و مخالفان اصول عام اخلاقی است. بنابراین همچنان این پرسش به جای خود باقی است که نظریه‌پردازان اخلاق مراقبت، دقیقاً چه نظریه تازه­ای ابداع کرده‌اند که آنان را از نظریات سنتی یا مردانه در اخلاق متمایز می‌کند.

ریتا مَنینگ، در تکمیل اخلاق مراقبت، بر آن است تا کاستی اخلاق مبتنی بر عدالت و اخلاق مراقبت را بر طرف سازد و عدالت و مراقبت را به «ازدواج یکدیگر» در آورد. از این منظر، اصل عدالت و رعایت حق، کمترین حد اخلاق و کف اخلاقیات به شمار می‌رود که نباید از آن به هیچ روی تخطی کرد، «لیکن مراقبت، آرمانی اخلاقی است»[۲۰] که باید به آن نزدیک شد. وی نوشته خود را با این اشاره پایان می‌دهد که اخلاق مراقبت، نگرشی اخلاقی است که «جامعه شکننده ما» سخت بدان نیازمند است.[۲۱] بدین ترتیب، منینگ عدالت و مراقبت را نه بدیل یا رقیب یکدیگر، بلکه مکمل همدیگر می‌شمارد و عملاً به نقطه‌ای نزدیک می‌شود که در واقع بسیار سنتی است و ریشه در آرای اخلاقی کهن دارد. حتی کانت با آن همه سرسختی بر اصول و دوری از احساسات چنین نیست که عملاً ارزش احساسات را منکر شده باشد. برای مثال، وی در عین تأکید بر ضرورت مطلق راستگویی، منکر واقعیت ناخوشایند زمانه نیست و می‌پذیرد که در این شرایط چه بسا لازم باشد گاه از این کلیت عدول کنیم و: «اگر ما بخواهیم در تمام موارد حقیقت را دقیقاً مراعات کنیم اغلب باید بهای شرارت دیگران را که از حقانیت ما سوءاستفاده می‌کنند بپردازیم»[۲۲]. کریستین کورسگارد با تحلیل این قطعه و چند قطعه دیگر از کانت بر آن می‌شود تا نظریه او را در دو سطح سامان دهد، به گونه‌ای که مشکل تبعیت کورکورانه و مکانیکی از قواعد عام اخلاقی حل شود[۲۳]. در نتیجه آن خط پر رنگی که به قلم خانم گیلیگان بین عدالت و مراقبت کشیده شد و به وسیله نادینگز پر رنگ‌تر شد، در این جا سخت کم‌رنگ و گاه ناپدید می‌شود.

افزون بر آن، نوع نگاه خانم منینگ و تلاشش در جهت تکمیل اخلاق مبتنی بر عدالت به وسیله اخلاق مبتنی بر مراقبت، یادآور نوع تفسیری است که درباره تفاوت عدالت و احسان یا محبت در فرهنگ دینی و اخلاقی ما وجود دارد. در قرآن کریم آمده است: «إن اللّه یأْمر بالعدل والإحسان» ( نحل، 90). امام علی (علیه السلام) در تفسیر این آیه می‌فرماید: «العدل، الانصاف و الاحسان، التفضل؛ عدل انصاف است و احسان‌ نیکویی­ کردن».[۲۴] علامه طباطبـایی مقـصود از احسان را نیکی کردن به دیگران مـی‌داند، به این صورت که نیکی‌ را به نیکی بیشـتر و بدی را به بدی کمـتر پاسخ دهـیم. وی همچنین پیش­دستی در نیکی کردن را لازمه احسان می‌شمارد[۲۵]. طبق این تحلیل در حالی که غالباً در عدالت، جبران عمل دیگران موردنظر است، در احسان چنین نیست و شخص به گونه‌ای خودخواسته پیش قدم در نیکی می‌شود و این همان اخلاق مراقبت است.

طبق تحلیل دیگری چهار قاعده در باب اخلاق اجتماعی اسلامی از متون دینی استخراج می‌شود که عبارتند از 1) اصل عدالت، 2) اصل احسان، 2) اصل تقدم معنویت بر مادیت و 4) اصل رعایت اولویت.

آنگاه اصل احسان مکمل اصل عدالت معرفی می‌گردد و در توضیح اصل چهارم یا اصل اولویت، این نکته گوشزد می‌شود که تکلیف ما در برابر همگان یکسان نیست و به مقداری که با کسی رابطه نزدیک‌تری داریم، تکلیف ما بیشتر خواهد بود [۲۶].

در متون اخلاقی ما بر تقدم محبت و احسان بر عدالت به شکل‌های گوناگونی تأکید شده است. برای نمونه ابن ­مسکویه هنگام بحث از عدالت این دیدگاه را مطرح می‌کند که عده‌ای محبت را برتر از عدالت می‌دانند و در غیاب محبت است که ناگزیر به عدالت رضایت داده‌‌اند. سپس می‌گوید ارسطو نیز این نظر را تقویت کرده است[۲۷]. خواجه نصیرالدین­طوسی نیز با تحلیل مفهوم عدالت و ارجمندی آن و بیان نسبت آن با تفضل یا احسان می‌نویسد: «تفضل از عدالت شریف‌تر است از آن جهت که مبالغت است در عدالت نه از آن جهت که خارج است از عدالت»[۲۸]. در واقع او عدالت را کف اخلاق و فضیلتی عام می‌شمارد، اما احسان را مکمل آن، حال آن که عدالت عام و شامل است[۲۹]. باز همو احسان را عبارت از مازاد بر واجب و تکلیف معرفی می‌کند که پس از عدالت نوبت به آن می‌رسد[۳۰].

برخی منتقدان اخلاق مراقبت، در این ادعا که زنان قابلیت خاص مراقبت را دارند نوعی پس­مانده همان نظریات برتری یا فروتری جنسیتی را می‌بینند و بر آن هستند که همه انسان‌ها، چه زن و چه مرد، ظرفیت اخلاقی برابری دارند. بنابراین اگر مراقبت را فضیلت بدانیم، زن و مرد به یکسان می‌توانند به آن دست یابند و در خود پرورش دهند. بلوم می‌کوشد تا این دو نظر متضاد را این گونه آشتی دهد که هرچند زنان، در واقع، ظرفیت بیشتری برای نشان دادن مراقبت دارند و این فضیلت در آنان نیرومندتر از مردان است، با این حال این تفاوت، در مجموع تفاوتی بنیادی بین زن و مرد ایجاد نمی‌کند و این دوجنس از نظر اخلاقی برابرند.[۳۱]

سخن کوتاه، اخلاق مراقبت به معنای نظام اخلاقی جایگزین نظام­های اخلاقی شناخته شده، قابل­‌دفاع نیست. زیرا این اخلاق با انکار قواعد عام و توصیه به تصمیم‌گیری جزیی در هر مورد و انکار هرگونه اصل فراگیر اخلاقی، عملاً به نفی اخلاق می‌انجامد. همچنین نقد و بیان کاستی‌های نظام‌های اخلاقی مسلط و تکمیل آن‌ها مستلزم تن دادن به نظریه‌ای جنسیت‌مدار نیست. حال اگر اخلاق مراقبت را به جای آن که اخلاقی زنانه بدانیم و آن را در برابر اخلاق مردانه که مبتنی بر عدالت است قرار دهیم، آن را به مثابه ارزشی انسانی قلمداد کنیم که فراتر از جنسیت قرار دارد و زن و مرد باید چون آرمانی اخلاقی به آن بنگرند، دیگر نیازی به اخلاق خاص زنانه وجود نخواهد داشت.