فر ایزدی یا ظل اللهی چیست؟
در ایران هیچ قانون یا سنت تثبیت شده ای وجود نداشت تا جانشینی را قابل پیش بینی کند یا قبل از تحقق به آن مشروعیت ببخشد. بنیانی ترین اصل برای جانشینی و مشروعیت ارشدیت نخست زادگی نبود، هرچند پسر شاه بودن یا خویشاوند او بودن در این راه مؤثر میبود. آنچه نقش اساسی داشت فره ایزدی یا فیض الاهی بود هر کس که از این فره برخوردار بود میتوانست از طریق جانشینی یا به طور مستقیم به تاج و تخت دست یابد و بدین ترتیب حکومت او مشروعیت می یافت اما پیش از بحث نظری و بررسی پیامدهای عملی این بحث و تفاوت های عمده آن با سنتهای اروپایی لازم است معنای دقیق و کاربرد عملی آن را از مآخذ اصیل در ادبیات و تاریخ ایران بیان کنیم.شاهنامه فردوسی یکی از مآخذ عمده در مورد مفهوم فره ایزدی و کاربرد آن در ادبیات در وسیع ترین مفهوم این اصطلاح است و در شاهنامه فرمانروایان از آنجا که از این فره برخوردارند از حق جانشینی برخوردار میشوند و حکومت آنان به همین دلیل مشروع و دادگرانه شمرده می شود. زمانی که راه بیداد پیش گیرند فره ایزدی و بنابراین مشروعیت خود را از دست میدهند شورش بر فرمانروا از حقانیت برخوردار بود و اگر پیروز می،شد رهبر شورشیان لاجرم دارندۀ فره ایزدی به شمار میآمد و جانشین مشروع شناخته میشد و بر تخت فرمانروایی می نشست نظریه یا اسطورۀ فره ایزدی و پیامدهای برخورداری از آن یا از کف دادن آن در عمل در سراسر شاهنامه پراکنده است، خواه در بخشهای پهلوانی یا حماسی آن و خواه در بخش تاریخی جالب این که در یک مورد خاص این فره صورت مادی میگیرد و جالب تر این که این تجلی در بخش «تاریخی» روی میدهد یعنی در داستان اردشیر بابکان بنیان گذار امپراتوری ساسانی آنگاه که اردشیر از دست اردوان آخرین شاه اشکانی شکوهمند پدرش سیاوش است یعنی زمانی که گیو کیخسرو را در ختن مییابد و او همراه با این پهلوان و مادرش از افراسیاب نیای مادری خود ی گریزد از جیحون میگذرد و به سرزمین ایران می.آید دنباله این ماجرا رویدادهایی در ایران است که سرانجامش به تخت نشستن کیخسرو بعد از کناره گیری کیکاووس از پادشاهی است. در این مرحله است که بخش دوم داستان کیخسرو آغاز میشود و در همین بخش است که فردوسی نظریۀ فرمانروای کامل را بی بی گمان بر اساس دریافت خود از این نظریه که در مآخذ گوناگون شاهنامه خوانده بیان میکند سخن فردوسی هم به سبب سادگی و صراحت ستودنی است و هم از این روی که شبیه الگوی انتزاعی نمونه آرمانی است که و بر در نظر داشت یعنی چیزی که میکوشد خصائل بنیانی یک پدیده اجتماعی را توصیف کند شاهنامه به ما می گوید فرمانروای دادگر باید از فره ایزدی برخوردار باشد. به سخن دیگر داشتن فره ایزدی شرط لازم و کافی برای مشروعیت فرمانرو است اما در الگوی فردوسی این فرمانروا باید صفاتی داشته باشد که فره ایزدی صرفاً شرط لازم برخورداری از آنهاست شرط دوم آن است که فرمانروا از تخمه پاک باشد و این احتمالاً به معنای آن است که او از تبار شاهان باشد اگرچه این نکته به صراحت بیان نشده شرط سوم توانایی آموختن از دیگران و اصلاح خویش به جای رنجیدن از اندرز نیکوست فردوسی بعد از بیان این سه شرط شرط چهارم را برای کمال شاه مطرح میکند و آن خرد است به معنای توانایی بازشناختن درست از نادرست و این در ظاهر چیزی سهل و ساده می نماید اما به راستی رسیدن آن دشوار میشود آنگاه که کل افکار و اعمال فرد را شامل گردد او به صراحت واژه ای برای رساندن این کمال به کار نمی برد اما خود متن این را میرساند زیرا میگوید اگر هر چهار صفت تحقق یابد فرمانروا از هر نیازی آسوده میشود مگر مرگ چو این چار با یک تن آید به هم بیاساید از درد و از رنج و غم مگر مرگ کز مرگ خود چاره نیست و زو تیزتر نیز پتیاره نیست جهانجوی ازین چار شد بی نیاز همش بخت سازنده بود از فراز با این توصیف ادمی کم و بیش الوهیت میرسد و مشکل فقط میرایی اوست. اگر از دیدگاه تحلیلی محض بنگریم این جایگاه چندان تفاوتی با مقام امام در مذهب تشیع ندارد نیازی به تأکید نیست که در مذهب تشیع امامت مبانی و مفاهیم و ملزومات خود را دارد اگر از برخی فرقه های افراطی که امام را مظهر خداوند میدانستند چشم بپوشیم میتوان گفت امام نمایندۀ خداوند بر روی زمین و فردی معصوم و مصون از خطا، اما فانی است اما فرمانروای دادگر الزاماً نبایست کامل نیز باشد هرچند چنان که پیش از این گفتیم برخورداری از مهمترین خصلت یعنی داشتن فره ایزدی برای دادگر بودن و مشروعیت او الزامی بود و این خصلت نصیب هر کس نمی شد پیش از این ماجرای اردشیر را از دوره تاریخی یاد کردیم. فریدون و کیخسرو بهترین نمونه ها از دوران اساطیری و پهلوانی اند فریدون فرخ با فر شاهنشهی زاده می شود و در تقدیر اوست که ضحاک یا اژدهاک را که نماد فرمانروای بیدادگر و کشنده آبتین پدر چیزی است که مثل ارشدیت برای همه دست اندرکاران و افراد ذی ربطقابل مشاهده باشد.مشروعیت و شورشنکته آخری که یاد کردیم اهمیت اساسی دارد فرمانروای مشروع کسی است که مشمول فیض الاهى شده و خداوند او را نماینده خود بر روی زمین کرده است نظریۀ فره ایزدی دو تفاوت عمده با سنت اروپایی حکومت پسر ارشد دارد نخست این که در عالم واقع هیچ آزمونی برای اثبات مشروعیت جانشینی و فرمانروایی در میان نیست به عبارت دیگر این دعوی زمانی به اثبات میرسد که فرد مدعی بتواند قدرت را به دست آورد و آن را حفظ کند اصل ارشدیت بی هیچ ابهامی مشروعیت را به ارشد افراد ذکور میداد و شخص شاه و به همین ترتیب مالک فئودال قدرت سرپیچی از این اصل نداشت البته این احتمال بود که بر سر جانشینی اختلافی پدید آید همچنان که میان ویلیام نورماندی و هر ولد انگلیس پیش آمد و اگرچه در این مورد سرانجام تیغ تیز بود که به داوری پایان داد در مرحلۀ نخست اختلاف به صورت دعوایی قانونی مطرح شد که در آن پاپ به نفع ویلیام رأی داد اما به طور کلی شورش خیانت شمرده میشد و حتی در صورت پیروزی مشروعیتی برای مدعی نمیآورد مگر آنگاه که شورش پیروزمندانه را شاهزاده ای یا فردی از اریستوکراسی رهبری میکرد و از حمایت بخش عمده ای از طبقة حاكم اریستوکراسی و بعدها نجیب زادگان برخوردار میبود. در این حالت جنگ داخلی پیش میآمد نظیر شورش پیروزمند بالینگ بروک یا هنری چهارم علیه پسر ،عمویش ریچارد دوم یا جنگ گل ها و حتی قیام هنری تو دور علیه ریچارد سوم آخرین پادشاه از پلانتاژنه در تاریخ فرانسه نیز شورش پیروزمندانه هانری دوک گیز علیه هانری سوم و در همان زمان قیام پیروزمندانه هانری بوربون شاه ،ناوار علیه همان پادشاه در فرانسه که آخرین پادشاه از سلسلة والوا بود اما بنابر نظریه یا اسطوره یا سنت فره ایزدی به معنای واقعی هر کس میتوانست قدرت را به دست گیرد و بر همین اساس مدعی برخورداری از فره باشد و نیز هر شورشی پیروزمند علیه فرمانروا میتوانست به نوبۀ خود مدعی این باشد که او فره ایزدیهمینرا از دست داده استتفاوت بنیادین دوم میان این دو سنت پیامد مستقیم تفاوت نخست است از آنجا که جانشینی و مشروعیت در ایران موهبتی الاهی بود و هر کس می توانست به صرف دستیابی به قدرت و پاسداری از آن مدعی برخورداری از این موهبت باشد هیچ سنت جاافتاده مکتوب یا غیر مکتوب یا هیچ محدوده قانونی دست و پای او را نمیبست. درست به صرف این واقعیت این فرمانروا به وفاق هیچ بخشی از جامعه خواه بالا و خواه پایین وابسته نبود و تنها راه جامعه نیز در برابر او تسلیم اجباری بود و این با سنت اروپایی از دوران باستان کلاسیک و قرون وسطی تا دوران معاصر مغایرت داشت. از آنچه گفتیم آشکار میشود که آزمون واقعی برخورداری از فرهٔ ن پیروزی بود، یعنی این واقعیت که فرمانروا در عمل قدرتایزدی نفس نفسفائق را به دست دارد و آن را پاسداری می.کند زیرا جدا از نمونه اساطیری War of Roses جنگهای متناوب از ١٤٥٥ تا ١٤٨٥ میان دو خاندان اشرافی لنکستر که نشانگل سرخ داشتند و خاندان یورک با نشان گل سفید کنداردشیر که برهای نماد فره به ترک اسب دارد یا فریدون و کیخسرو که از رودهای خروشان میگذرند یا سیاوش که سواره از آتش گذر روشن است که برخورداری از فره بعد از وقوع واقعه آشکار میشد به عبارت دیگر توالی دو امر را به وجود رابطه علت و معلولی میان آن دو تعبیر می کردند در عالم واقع آن کس که عملاً قدرت را در دست داشت و به گونه ای مشهود و مؤثر فرمان میراند دارای فره شناخته میشد این وضعیت شبیه برخی نظریه های اخیر است با این مضمون که ولی فقیه یا مظهر ارادۀ خداوند است و بنابراین فقط به اراده رهبر در دولت اسلامی الاهى صلاحيتش را از دست میدهد و سقوط میکند و جامعه یا مردم یا بخشهایی از جامعه به هیچ روی صلاحیت عزل او را ندارد این عقیدهامروز در جمهوری اسلامی یکسره مردود شناخته می شود. این موقعیت تأثیری دیالکتیکی بر جایگاه فرمانروا .داشت از یک سو، بر خلاف فرمانروای مطلق ،اروپایی هیچ قانون یا سنت زمینی دست و پای او را نمیبست و میتوانست اقتدار خود را چندان که قدرت مادی اش اجازه میداد اعمال کند و محدودۀ این قدرت برای فرمانروای دوراندیش حد تحمل مردم در برابر کردههای او بود از سوی دیگر این فرمانروا همواره در بیم از کودتای درباریان یا شورش مردم به سر میبرد زیرا بر خلاف اروپا شورشیان بالقوه برای کسب دست کم همان میزان از مشروعیت و رسیدن به قدرت میبایست بر جای او تکیه می.زدند. در واقع مشروعیت هر شورش پیروزمند در آغاز بیشتر از مشروعیت فرمانروای ساقط شده بود زیرا بنابر دلایلی نشأت گرفته از همین ویژگی حاکم مستبد و ویژگی هایدیگر معمولاً جامعه از فرمانروای موجود نفرت داشت و آرزو میکرد که و نیز در مقدمۀ هفت خوان اسفندیاربگویم به تأیید محمود شاه بدان فرو آن خسروانی کلاه و بار دیگر در مقدمه داستان رستم و شغادبه نام جهاندار محمود شاه ابوالقاسم آن فر دیهیم و گاه خداوند ایران و توران و هند زفرّش جهان شد چو رومی پرند بعدها در طول تاریخ مفهوم و مصادیق فره در عناوین و القابی چون ظل اله و قطب عالم وجود و مفهوم دادگر در صفتهایی چون ملک عادل و سلطان عادل نمود یافت این آیه قرآن که مؤمنان را امر میکند تا از خداوند و رسول و اولوالامر منکم صاحبان امر در میان خودتان پیروی کنند معنایی مبهم دارد و از این روی اغلب برای مشروعیت بخشیدن به حاکمان فانی به کار میرفته و به همین دلیل موضوع تفاسیر متضاد بوده است اما جدا از این مجادلات خود آیه هم روشن نمی کند که این مشروعیتی که به فرمان خداوند به فرمانروا ارزانی شده، جز با تکیه بر این واقعیت که او زمام قدرت را در دست دارد چگونه شناخته میشود. بنابرایناز دیدگاه بحث فعلی ما مصداق این آیه شبیه مصادیق فره ایزدی است. تردیدی در این نیست که مفاهیم و نظریه های مشروعیت اقتدار زمینی و از قرآن و مجموعه های گوناگون سنت و استدلالات کلامی و فقهی و آرای مبتنی بر همۀ اینها سرچشمه میگیرد. مقایسه هایی که در اینجا به عمل میآوریم صرفاً به استلزامات و مصادیق این مفاهیم در دوران قبل و بعد از اسلام مربوط می شود و ما را با منشأ مذهبی یا ماوراء الطبیعی آنها کاری نیست به همین ترتیب سلطنت و از آن بیشتر خلافت مفاهیمی بود که از آموزه و سنت اسلامی برخاسته بود و بر همان مبنا هم توجیه حاصل شود و از حق تعالی دانشی و عقلی یابد که بدان دانش و عقل زیردستان را هر یک بر اندازه خویش بدارد و هر یکی را بر قدر او مرتبتی و محلی نهد و خدمتکاران و کسان ایشان را از میان خلق و مردمان برگزیند و به هر یک از ایشان پایگهی و منزلتی دهد... و رعایا را نگاه دارد، آن را که راه طاعت سپرد و به کار خویش مشغول باشد از رنج ها آسوده دارد تا در سایه عدل او به راحت روزگار میگذراند و دیگر آنچه به عمارت جهان پیوندد، از بیرون آوردن کاریزها و کندن جویها... و برآوردن حصارها و ساختن شهرها و پی افکندن بناهای رفیع به جای آرد و بر شاهراهها رباطها فرماید و مدارس از جهت طالب علمان پس به روشنی میبینیم که چه در دورۀ پیش از اسلام و چه در دوران ،اسلامی فرمانروا به هر طریقی دارندۀ فره شده بود یا به داشتن آن موصوف بود بنابر سنت نمایندۀ خداوند بر روی زمین شناخته میشد و بنابراین تا زمانی که میتوانست آرامش و امنیت مردم را فراهم کند و آنان را به اطاعت ،و ادارد ارادۀ او فراتر از قوانین یا سنتهای زمینی بود. به سخن دیگر فرمانروایی او مشیت الاهی شمرده میشد و مشروعیتشچشمه در فره ایزدی داشت بنابراین هیچ قرارداد صریح یا تلویحی فرد یا دسته ای از مردم جامعه قدرت او را محدود نمی کرد او فقط رئیسباجامعه نبود فراتر از جامعه بود حق الاهی شاهان نظریه ای بود که در قرن شانزدهم و به خصوص هفدهم به صورت مبنایی برای مشروعیت سلطنت مطلقه در اروپا مطرح شد. این نظریه در روایات گوناگون و گاه متعارض بیان میشد. - به طور کلی این نظریه سلطنت مبتنی بر مشیت الاهی را در مورد شاهان بوده که کتاب مقدس همچون داوود مثال میآورد تا حقانیت نمونه مورد نظر خود را اثبات کند فیلمر در این میان استثنایی مهم بود اما برخی بر این عقیده اند که الگوی واقعی این نظریه پردازان پادشاهی در ایران باستان منابع کلاسیک اروپایی از آن خبر داده بودند نظریۀ حق الاهم کاملاً شبیه نظریۀ فرۀ ایزدی ایرانی نیست اما نکتۀ بسیار مهم تر اینکه در عمل سلطنت مطلقه که این نظریه به توجیه آن میکوشید به هیچ روی آن حکومت استبدادی ایرانی نبود جیمز اول انگلستان آنگاه که نوشت شاهان نمایندۀ خدا بر روی زمین اند بیش از هرکس دیگر به نظریه ایرانی فره ایزدی نزدیک شده بود او در مجادله ای که با قضات دادگاه ویژه داشت نوشت تردید کردن در آنچه رموز قدرت پادشاه محسوب می شود خلاف قانون است. اما همین واقعیت که این پادشاه ناچار بود در مورد حق انحصاری خود با این قضات جدل کند و حتی به «قانون» متوسل شود هر تصوری را دربارۀ حق حکومت استبدادی باطل می.کند از این گذشته جیمز اول برای اثبات مشروعیتش بر اصل نخست زادگی ارشدیت تأکید میکرد و پسر او چالز اول در سال ١٦٤٩ در مقابل مخالفان ،انقلابی برای اثبات حقانیت خود صرفاً به قانون املاک استنادکرد.مشکل جانشینیاز آنچه گفتیم میتوان دریافت که مسئلۀ جانشینی در هر حال مشکلی بوده است این که چه کسی بعد مرگ فرمانروا بر تخت بنشیند هیچگاه مشخص نبود. لازم است بدانیم در قسمت اساطیری و پهلوانی شاهنامه برخی ازفرد را تضمین نمیکرد زیرا هیچ جذاب ترین نمونههای این وضع اختلاف بر سر جانشینی محمود غزنوی فرمانش بی هیچ چون و چرا در سراسر قلمرو او به اجراد بعد از مرگ اوست یعنی همان پادشاه شمشیرزن غازی که تا زنده بود میآمد و بیم و حشمتش بسی فراتر از مرزهای امپراتوریی که با مشت آهنین اداره میکردضمانت قانونی پشت آن نبود یکی ازبرهمه جا سایه انداخته بود محمود پسر کوچک تر ،خود محمد را به جانشینی برگزیده بود و پیش از مرگ برای تضمین سلطنت او چندان که در توان داشت کوشیده بود اما کمی بعد از به تخت نشستن محمد برادر ارشد او مسعود که حکمران اصفهان بود بر برادر شورید و او را شکست داد و بدین شیوه جانشین مشروع محمود شد سرنوشت محمد آنگاه معلوم شد که همگان دانستند بخت مسعود در این ستیز بلندتر است و او فاتح انجامین خواهد بود حتی سردار محتشمی چون حاجب علی قریب که به محمود و محمد وفادار بود اگرچه میدانست که اگر به مسعود پناه آورد امیدی به زنده ماندنش نیست چنین کرد و راستی هم چیزی نگذشته مسعود فرمان به گرفتن او داد. حتی حسنک وزیر به روشنی دریافت که دیگر زمانی برای تغییر رأی نمانده از این روی فروکشیدن او هرچندماجرایی پر آب و تاب تر بود چندان به خواری و مذلت نکشید مشکل جانشینی حتی تا قرن نوزدهم سیزدهم .ه.ق برجا بود فتحعلی شاه بعد از مرگ عباس میرزا ،ولیعهد پسر او محمد میرزا را به جانشینی ،برگزید اما از آنجا که میدانست این گزینش اسباب ناخوشنودی پسران دیگرش میشود تا آنجا که ممکن بود از اعلام این تصمیم خودداری کرد با همۀ اینها آنگاه که محمد شاه بـ نشست برخی از عموهایش بر او شوریدند خود محمد شاه نیز بعدهاتخت هیچ وجه خودداری و تأمل ننمایند دربارۀ هرکس که باشد همان آن در صدد دفع و رفع آن برآیند و به سرانجام مسئلۀ جانشینی به این نحو حل شد که دو دولت انگلیس و روسیه سلطنت ولیعهد را تضمین کردند با این همه به راستی آموزنده است که بدانیم ناصرالدین شاه که به هیچ روی نمونه بدترین شاه مستبد ایران ،نبود چیزی نمانده بود که حق جانشینی را از پسر ارشد و ولیعهد ،خود مظفرالدین میرزا حاکم آذربایجان بگیرد و آن را به پسر دیگرش ظل السلطان حاكم اصفهان بفروشد او به ولیعهد نوشت که ظل السلطان حاضر است دو کرور کم وبیش یک میلیون تومان برای این مقام بپردازد ظل السلطان مردی بود شهره به قساوت و بی پرهیزی. پس بخت مظفر الدین میرزا بلند بود که منشی هوشمند او امیر نظام گروسی در پاسخی که به شاه نوشت او را هشدار داد که ظل السلطان ممکن است ده کرور دیگر برای منصب خود او خرج کند به راستی هم همه کس میدانست که ظل السطان برای برانداختن پدرش از هیچ کار از جمله خوش خدمتی برای انگلیسیها رویگردان نیست ،باری برای اثبات پیش بینی ناپذیر بودن جانشینی در ایران شاهدی بهتر از این نیست که تا صد سال پیش یا کمی بیشتر این که شاه حق جانشینی را به پول بفروشد تعجب کسی را برنمی انگیختپس از آنجا که مشروعیت و جانشینی بیش از هر چیز به موفقیت فرد و توانایی او در کسب قدرت و حفظ آن وابسته بود جای تعجب نیست که پسرکشی برادر کشی و پدرکشی رسمی رایج در خاندانهای پادشاهی بود جدا از قتل کور کردن یا حبس در حرمسرا یا اندرونی از اندرونی بود که شاه صفی رسمهای رایج خاندان صفوی بود از همین اندرونی اشاراتی برای نتیجه گیری عمل حکومت استبدادی بدین معنی است که هیچ قانون مستقل یا سنت تثبیت شده وجود ندارد که فرمانروا را از اعمال قدرت بازدارد فرمانروا می توانست تا آنجا که قدرت مادیاش اجازه میداد به عزم و اراده خود کند و تنها عامل بازدارنده رعایت مصالحی بود که او برای جلوگیری از کودتای درباری یا شورش مردم ضروری دید فره ایزدی اسطوره یا نظریه ای بود که حکومت استبدادی را توجیه میکرد اعتقاد بر این بود که فرمانروا حق حکومت را همچون موهبتی از خداوند دریافت میکند و این امتیاز برای اثبات حق حکومت او شرطى لازم و کافی به شمار می رفت. بنابراین هیچ مانع قانونی یا عرفی نمی توانست به طور مشروع او را محدود کند فرمانروا در صورتی فره را از دست میداد یا به نحوی از قدرت ساقط میشد که آشکارا دعوی خدایی میکرد که به ندرت پیش میآمد یا به گونه ای پیوسته در حق مردم بیداد روا می داشت و به خصوص آنگاه که قادر به حفظ آرامش و ثبات نمی بود. در این صورت شورش مشروعیت مییافت و رهبر شورش اگر پیروز میشد دارای فرهٔ ایزدی به شمار می رفت. جدا از اسطوره در عالم واقع تنها معیار برای برخوداری از فره ایزدی بود که فرمانروا قدرت را به دست بیاورد و حفظ کند بنابراین اصل post hoc ergo propter hoc به مجرد تحقق معیار جانشینی برحق نیز می بود بدین ترتیب شورش همین که پیروز میشد مشروعیت می.یافت با توجه به همۀ این دلایل هیچ گاه با قاطعیت معلوم نبود که چه کسی بر جای فرمانروا خواهد نشست حتی اگر خود او جانشینش را تعیین کرده بود و وقت مرگ نیز بر اریکه قدرت بود جانشینی اغلب مایۀ اختلافات شدید و قدرت هایحتى جنگ داخلی می،شد حتی در نیمۀ قرن نوزدهم / سیزدهم و بزرگ انگلیس و روسیه جانشینی ولیعهد را قطعیت بخشید بخشیدند فقدان اصول یا روشهای تثبیت شده برای تعیین مشروعیت و جانشینی و غیبت طبقه اشراف پایدار اریستوکراسی یا سایر طبقات حاکم که میتوانستند شالودۀ اجتماعی دولت را تشکیل ،دهند علت اصلی ایمن نبودن جایگاه و جان ،فرمانروا شاهزادگان صدر اعظمها و سایر مقامات عالی رتبه بود زیرا کودتای موفق هر یک از این نامبردگان کافی بود تا فرمانروا قدرتش را و همراه با آن جانش را از دست بدهد و تخت و تاج به رهبر شورش یا کودتا برسد.این خصوصیتها جنبه های مهم فقدان تداوم است که در جامعه ایران مشاهده میکنیم کشوری که به رغم تاریخ دور و درازش بدل به جامعه ای کوتاه مدت شده و تاریخ آن چیزی جز دوره های کوتاه مدت به هم پیوسته نیست.