انضباط و مدرسه یا مدرسه و انضباط

در فرهنگ لغات، برای انضباط معانی زیادی آمده است. انضباط یعنی: سامان دادن و سامان گرفتن؛ آراستن و به وجود آوردن آراستگی؛ سامان دهی و سامان پذیری؛ پیوستگی و نظم و انتظام؛ نظم داشتن و نظم دادن؛ درستی؛ نبودن هرج و مرج و براندازی هرج و مرج؛ پیروی از مقررات؛ روش درست تربیت؛ ادب و نزاکت؛ دیسیپلین، و دیگر واژه­ها و عباراتی از این قبیل.

همه­ی این معنی­ها، تعریف­هایی از واژه­های « انضباط »­اند که بار معنایی همرنگ و همسو، و هم قدر و قیافه دارند؛ و همه­ی آن­ها در فضای زندگی در مدرسه، کاربردهای ثمر بخش دارند.
« انضباط » تنها یک معنی دیگر هم دارد که هرگز نمی توان آن را در فضای زندگی در مدرسه به کار برد. این معنی متفاوت «پیروی کامل از دستورات است .» دستورپذیری بدون چون و چرا و پیروی کامل از دستورها، مختص آن نوع انضباط­هایی است که فقط در سازمان­ها ، ارگان­ها و مدیریت­های نظامی و نظامی­گری کاربرد دارد، البته، در آن جا، کاربردی اصولی و منطقی.

بی­انضباطی هم، نقطه­ی مقابل و حالت منفی همه­ی مفاهیمی است که شمرده شد. بی انضباطی، یعنی: نابسامانی، پیروی نکردن از مقررات و به وجود آوردن نادرستی در کار، در حرکت­های پیوسته به هم، و سرانجام در اداره­ی مدرسه.

در مدرسه­ها ، واژه­ی زیبایی جا افتاده است که فراوان، فراوان به کار برده می­شود. این واژه­ی زیبا «ناظم» است. بر طبق تعریف­های یاد شده، ناظم در مدرسه یعنی فردی که آراستگی و پیوستگی، سامان بخشی ، حفظ و نگهداشت سلامت نظام مدرسه، روش درست تربیت، ادب و نزاکت را در فضای با شکوه مدرسه به عهده می گیرد و آن را همواره­تر و تازه، شاداب و پابرجا نگاه می­دارد.

شواهد عینی زیادی وجود دارد که اهالی مدرسه– اعم از دانش آموزان ، والدین آنها، و حتی معلمان – مدیر مدرسه را که در رأس هرم مدرسه نشسته است نمی­شناسند؛ و حتی نام او راهم نمی دانند؛ ولی آقا یا خانم « ناظم » را می­شناسند و اولین نامی را که یاد می­سپارند، نام ناظم مدرسه است.

ناظم مدرسه کیست و چه شخصیتی دارد؟ یا شخصیتی می تواند برای خود به وجود آورد؟

در بحث­های مربوط به مدیریت آموزشی – مدیریت مدرسه – این فرد کلیدی مدرسه را در ردیف فعالانی گذاشته­اند که در رده­ی « میان مدیران » یا « مدیران میانی» قرار دارند . البته کسان دیگری هم هستند که در همیت رده از لوح (چارت ) سازمانی مدرسه ها قرار می­گیرند؛ مثل سایر معاونان مدیر مدرسه، سرپرستان گروه های آموزشی یا بخش­ها، معاونان گروه­های آموزشی، هماهنگ کنندگان کارگاه ها و آزمایشگاه ها، سرپرستان منابع و تجهیزات آموزشی و کتابخانه­ها ، مسؤولان امتحانات در مدارس بزرگ ، و بالاخره معلمان که مدیریت و انضباط کلاس های درسی را به عهده دارند.

ولی جایگاه « ناظم » رفیع تر و والاتر از همه آنهاست. چون، مدیریت صحیح و دلپذیر میان مدیران می­تواند زیر چتر مدیریت این شخص– که اسمش را ناظم مدرسه گذاشته اند – اتفاق بیفتد؛ که اگر او نباشد ، دلپذیری اداره کردن مسوولیت هاشان بدون مشکل نمایان نخواهد شد .

این دسته از میان مدیران ، بیش از هر چیز با « احساس ها » و « رفتارها» ی دیگران سر و کار دارند . « احساس » و «رفتار» دو عنصری هستند که زندگی جمعی در مدرسه را مطبوع و محبوب نگاه می دارند، و ناظم هر مدرسه، همان فردی است که تلاش می کند که به کمک این دو عنصر، آراستگی ها و پیوستگی­های این زندگی باشکوه را در مدرسه سامان ببخشد و هر گونه ناپیوستگی و ناآرامی را که بخواهد مانع بروز ادب ، نزاکت، تربیت ، و پس زدن یا جلوگیری از مسؤولیت شود ، براندازند .

این دسته از معاونان مدرسه­ها ، که عــنوان معنی دارد « ناظـم » را یدک می کشند ، همواره می­دانند که در تلاش­های خود برای براندازی موانع، چه شیوه ها و راهکارهایی را انتخاب کنند. ناظمان، غالباً، شیوه­ها و راهکارهایی را انتخاب کنند. ناظمان، غالباً شیوه­ها و راهکارهایی را انتخاب می­کنند که چهار اصل بنیادین « اداره کردن » ، سرلوحه تلاش­های آنان باشد:

اصل اول : چه چیز ؟

اصل دوم : چه موقع ؟

اصل سوم : چه طور و چگونه ؟

اصل چهارم : چرا ؟

اصل اول : این اصل نشانگرهای خاص خود را دارد. چه تلاشی باید صورت گیرد ؟ دانش آموزان و معلمان مدرسه ، از چه مقرراتی باید پیروی کنند ؟ چه چیز سامان یابی زندگی در مدرسه را دچار خدشه می­کند؟ چه چیز می تواند سامان بخشی این یا آن موضوع را امکان پذیر کند ؟ و ...

اصل دوم : نشانگـرهای این اصل نیز آشکاری های خاص خود را دارد . هر چیز و هر کاری را نمی­توان در هر زمان به سامان رساند . هر حرکت و هر رفتاری در زمان و در مکان خاص خودش اتفاق می افتد . احترام به مقررات و پیروی از آن­ها، در گروه موقعیت­های ویژه­ای است که زمان و مکان را در درون خود ثبت کرده­اند. چه بسا زمان­ها و مکان­هایی وجود دارند که هیچ قانون یا مقرراتی را نمی­پذیرند ، بلکه آن­ها را آلوده و پلید یا ناسازگار و ناکارآمد جلوه می­دهند. به شماتت و سرکوفت دانش آموزی بیندیشیم ، یا به سرزنش معلمی فکر کنیم که از روی یک احساس آنی و بدون کشف علت از کج رفتاری ناظم نشأت می گیرد (!)

اصل سوم : شکوهمندی این قانون اجتماعی و اخلاقی میگوید که « هیچ مشکلی نیست که فقط و تنها یک راه حل داشته باشد ، و همیشه می توان راه یا راه های بهتر و مقبول تری یافت »، هیچ گاه از ذهن ناظمان که سامان بخشان مدرسه­ها هستند، دور نمی­ماند.

چگونه می­توان، در لحظه­ای که دانش­آموز یا معلمی دیر به مدرسه رسیده است، اخطار قانونی(!) داد! شاید علت دیر رسیدن، آن گونه باشد که می­توانست هرگز نرسیدن باشد !! و بسیاری چطورها و چگونه های دیگر ...

اصل چهارم : این اصل، چراهای هدف ها و مقصدهای از پیش تعریف شده را واگو می کند. همان هدف­ها و مقصدهای برنامه­ریزی شده که برای رسیدن به آن ها تلاش­ها و حرکت­ها راه اندازی شده­اند .

هرگز نظم دهندگان و سامان بخشان مدرسه­ها ، به خود اجازه نمی­دهند که گرفتار احساس­ها و حالت های ناخواسته یا ندانسته­ای بشوند که تصمیم گیری­های آن ها از محدوده­ی هدف­ها و مقصدهای تعیین شده، دور بماند .

هر چهار اصل بنیادین یاد شده، بر یک پایه استوارند. پایه­ی استوار و محکمی که اگر عمود و راست بنا شود، هرگز نمی­شکند و یا فرو نمی­افتد. نام این پایه در دانش مدیریت و رهبری «نحوه­ی برقراری ارتباط با دیگران» است .

روان شناسان، در قلمرو دانش خود، بر این باورند که « همه­ی تنش­ها و اضطراب ها در هر بخش از زندگی اجتماعی، زاده­ی برقرار نشدن ارتباط سالم و شایسته است. »

برای برقراری ارتباطات سالم با دیگران، اصول زیادی را می­توان برشمرد. در نوشته­ها و کتاب­های مختلف و فراوان، نسخه­های گوناگونی ارائه شده است که همه­ی آن­ها در موقعیت­های ویژه، کارآیی و ثمر بخشی­های گوناگونی ارائه شده است که همه­ی آن ها در موقعیت­های ویژه، کارآیی و ثمر بخشی­های مطلوب دارند.

برای سامان بخشیدن به انضباط مدرسه، سه مورد زیر را می­توان به منزله­ی سه داروی اول هر نسخه­ای قرار داد که به این منظور نوشته می شود :

1- هرگز مچ گیری نکنید. مچ گیری، ارکان شخصیت انسان­ها را به لرزه می­اندازد ، و تنفری به وجود می آورد که آن­ها را از رسیدگی به انور مربوط و تلاش برای جبران خطا و اشتباه ، باز می­دارد .

2- باج ستانی عاطفی نکنید . اخاذی یا گدایی عاطفی، ضد ارتباطات سالم است . اظهارات ، یا قرارهایی از قبیل « اگر چنین و چنان شود ، یا اگر چنین و چنان نشود ، موقعیت من هم به خطر نخواهد افتاد » ایجاد نفرت می­کنـند. این نوع باج ستانی های معنوی خطرناک­تر از رشوه­دهی­ها و رشوه­گیری­های مادی است. چون هر دو طرف را می­سوزاند و هیچ گاه رضایت روانی یا رضایت کاری برای هیچ یک از طرفین به وجد نمی­آورد .

3- همه چیز را ثبت کنید. ثبت رویدادها سبب می­شود که از گرفتار شدن­های مکرر در دام « احساس­های آنی » رهایی یابید . هر چند گاه، نگاهی به وقایع گذشته بیندازید ، اقدام­ها و تصمیم­های خود را مرور کنید، و نتیجه­های درست یا نادرستی را که به دست آورده اید، بازجویی کنید. این دارو به معنی اجتناب از خطاهای مجدد و مکرر است .

+ نوشت