بسم الله الرحمن الرحیم رابطه بین حقیقت و مصلحت حقیقت و مصلحت رابطه ای دارند آیا در دنیایی که مثال های فدا کردن حقیقت بر به نفع مصلحت را روزبه روز پیش چشمان می گذارم می توان از رابطه سالم بین مصلحت و حقیقت سخن گفت در صحبت از مناسبت مصلحت و حقیقت لازم نیست جای دور رفت هر کدام از ما در زندگی روزمره با تناقض هایی روبرو می شویم مصداق بارز تنش بین این دو است مرتب در نوسان بین انجام یا عدم انجام کاری یا گفتن یا نگفتن چیزی هستیم مرتب از خود می پرسیم در مناسبت کدام یک را باید ارجحیت شمرد تنش بین مصلحت و حق حقت آنگاه که در حوزه روابط شخصی سی عرض کرد در همان حوزه شخصی باقی بماند هزینه انتخاب ناشایست فراتر از و اطرافیان خود نرود اما آنجایی که صحبت از زمامداری می شود و آن جا که سیاست و انتخاب های کلان رابطه مصلحت و حقیقت به پرسشی عمومی تبدیل می شود بر چه اساسی سیاست مدار یا نظام سیاسی یک جانب از این ماجرا را ارج می دهد ولی آیا مصلحت و حقیقت همیشه در دو قطب ناسازگار قرار دارند و نمی توان شرایطی را متصور شد که در آن مصلحت در خدمت یک حقیقت غایی باشد شرایطی را متصور شد که در آن مصلحت در خدمت هدف غایی این موضوع را با مهمان این هفته در میان می گذاریم و وریا امیری دانش آموخته فلسفه می گوید بهترین گزینه چسبیدن به حقیقت و نیفتادن در دام مصلحت است فرهاد گردانی پژوهشگر توسعه در یوری بریتانیا معتقد است نمی توان با حکمی پیشینی و قاطع سراغ معادله مصلحت و حقیقت رفت خب آقای امیری نباید حقیقت را رها و مصلحت را پیشه کرد اگر اجازه بدهید چند نکته در خصوص حقیقت مصلحت و مفهوم حقیقت و اینکه من چگونه می خواهم حقیقت را در بحث انتخاب کنم یک جایی انسان به یک توانایی رسیده که این توانایی حساب و کتاب در آن هست یعنی ما یاد گرفته ایم که بین دو پدیده الف و ب ببینیم آیا آن با هم برابر برابر هستند تبدیل شود چیزی به نام عقل کم کم به آن سمت رفته در آن به وسیله ابزار عقل شروع کردیم فهمیدن جهان از طریق فهمیدن جهان توانستیم به گونه ای خودمان را هماهنگی با جهان کنیم بتوانیم از قوانین جهان استفاده کنیم برای اینکه زنده بمانیم برای اینکه پیشرفت بکنیم و کم کم شروع کردیم باور ساختن نسبت به این جهان و بعد این باورهایی که نسبت به این جهان ساختیم در طول پروسه تجربه ادراکی مان این باورهایمان را استفاده کردیم برای ساختن باورهای بعدی و بعضی از این باورها درست هستند و بعضی از آن نادرست هستند کلمه درست و نادرست به کار می برند کلمه صادق ناصادق نمی گویم چون درباره استقلال می خواهم بگویم استقلال بر اساس باورهای اولیه ماست من می خواهم این ادعا را بکنم که هر چقدر باورهای ما حقیقت یعنی آنچه که جهان نزدیک است این جا منظورم از حقیقت یک حقیقت فلسفی و یک حقیقت ریاضی نیست حقیقت اخلاقی چقدر باورهایمان به آن جوری که جهان کار می کند نزدیک تر باشد ما زندگی سالم تری خواهیم داشت و ذهن سانتری داریم و حالا برنامه بیشتری توضیح می دهم ولی اساس روان شناسی و روان کاوی یک بر حقیقت و مصلحت روان کاوی می کوشد که در ضمیر ناخودآگاه شما کشف بکند حقایقی را که آن کشف کردیم بیاورد جلوی چشمش جهان را از این حقیقت می بینیم سالم تر باشیم و روان شناسی واقعیت را روان شناسی واقعیت را جلوی چشم شما می گذارد واقعیت را ببین و سعی کن قبولش بکنی تبدیل به حقایق که آن پشت ذخیره اش می کنی اگر ما یک جایی در این مسیر به گونه ای باورهایمان تغییر بکند که از واقعیت فاصله بگیرد و تبدیل به حقایقی بشود در ذهن ما کم کم از جهان واقعی فاصله می گیریم یک جمله از وین کشتین بگویم در شروع کتاب اولش می گوید جهان همه امور واقع است مجموعه امور واقع است مجموعه گزاره امور واقع است هرچه این گزاره ها درست تر باشد جهان متعادل تر درست تر و منطبق تر واقعیت است هرچه این گزاره ها اشکال داشته باشد با واقعیت فاصله می گیم دچار افسردگی اختلال شخصیت و دچار مشکل با دیگران می شویم در طول بحث بگویم در سیاست هم سیاست سیاستی اعصاب بر اساس آن بر گزاره ها بی نباشد منطق منطبق بشوند گزاره ها برجام باعث می شود تصمیماتی در این سیاست گرفته شود که ما فکر کنیم که در لحظه مصلحت در حقیقت مصلحت در حقیقت یعنی انکار حقیقت دروغ گفتن که ما در لحظه داریم می گوییم برای اینکه حقیقت یا دردناک پس یا به ضررمان است یا در جهت منافع نیست یا فکر می کنیم در جهت منافع ملی نیز باز من فکر می کنم منافع ملی یک مقدار بانک فکر کنیم برداشت من از مصلحت شما درست است که معتقد هستید که آدم ها کم کم به این نتیجه رسیدند که در نهایت هر چه به حقیقت و پایدارتر باشند در نهایت مصلحت نهایی شان هم تام می شود خواهد شد من دقیق می خواهم به این جا برسم فکر کنم که اصلا هدف فلسفه و علم از شروع این بوده که حقیقت نزدیک ترش پرده اسرار جهان را کنار بزند و ما را به حقیقت نجیبان اگر قرار باشد ما به فلسفیم ولی به سمت دروغ و فلسفیم نظام فلسفه ما باطل است گردانی می گوید اندیشه حکمت ایرانی گردانی می گوید اندیشه حکمت ایرانی و شعری را می بینیم که در سعدی که دروغ مصلحت آمیز به هست از راست مفسده انگیز تعارض دوگانه مصلحت و حقیقت یک موضوع جهانی است در همه فرهنگ ها وجود دارد و وقتی سعدی این را مطرح می کند چهار نوع رابطه را مطرح می کند یکی دروغ و افساد راست و اصلاح و دروغ و اصلاح و راست و افساد این چنین نیست که حقیقت به اصلاح بینجامد ممکن است به ضد خودش تبدیل شود یک موقعیت استثنایی وجود دارد در وضعیت عادی دروغ مساوی است با ارشاد و راست مساوی است با اصلاح و در شرایط ویژه و نادر این رابطه معکوس می شود من به خاطر فلسفه هر قاعده و هنجاری داشته باشی هر نرمی داشته باشی با یک استثنا همراه است یعنی این ها لازم و ملزوم به خاطر این هست که شما یک مدل های ذهنی از جهان داریم به خاطر وجود زمان شما در جهان های مختلفی زندگی می کند آقای امیری می گوید که وین اشتاین اشاره کرد بهشت دو معتقد به این است که ما در جهان های مختلف تلف زیست می کنیم و فرز لایف

در درون بازی های زبانی متفاوت زندگی می کنیم یعنی ما هیچ وقت شکاف بین چارچوب های ذهنی خودمان و تجربه زیستی خودمان را با هیچ وقت نمی توانیم انکار کنیم خاطر همین می بینیم شکاف بین واقعیت و حقیقت را نمی شود هیچ وقت پر کرد چون همیشه به قول خودتان جهان های مختلف است که چون جهان یک انسان چینی و جهان انسان هندی و جهان ایرانی هم در تاریخ خود انسان هم در جوامع مختلف متفاوت بوده ولی این دیدگاه غربی به شما به نسبی گرایی رساند یعنی دارید می گویید که جوان های متفاوت شاید حقیقت های متفاوت داشته باشد این حقیقت ها از جنس تحول خودجوش درون زا روابط انسانی بوده طراح و م و تک ندارد کسی در دل زیست انسانی جوشیده همچنان که درخت تا در اکوسیستم های مختلف شما می بینید درخت ها جانوران مختلف چاق قایق یک انسان هندی گاو خوردنی نیست و مقدس است با انسان ایرانی و انسان غربی متفاوت است و در درون این هست و به خاطر تعارض بین حقایق مختلف بعضی حقایق بزرگ داریم حقایق کوچک داریم در مسئله کرونا داریم اقتصاد تعطیل شد چون حقیقته بزرگ تری به نام سلامت در این جا مصلحت اقتضا کرد اقتصاد فدای حقیقت بزرگ تر شود وقتی این تعارض یعنی تعارض منافع پیش می آید شما مجبور هستید که حقیقت های کوچک را حیات اقتصادی افراد هست و ادای حقایق بزرگ تر بکنید همان مفهوم مصلحت آقای امیری برداشت را قبول داریم که حقایق متفاوتی داریم حقایق کوچک و بزرگ تر داریم و حقایقی داریم که غایی هستند در حرف شما هم یک شکلی نهفته بود که مصلحت غایب ما این است که به حقیقت وفادار بود به معنی می شود گفت که مراتب هدف هم لوث خواهد شد این سو استفاده را از طریق اجماع ایجاد می کند بحث سه تئوری درباره اخلاق از تئوری کانتی از اصول گرایی کانتی و تئوری پیامد گرایی است و تر فوری قراردادگرایی چه وقتی اجماع داشته باشید اگر توافق اجتماعی شکل بگیرد رضایت شکست بگیرد اصول محوری همین توافق با سلامت بر اقتصاد در این جامعه شما زمامداری می نیز زمانی ایثار و فداکاری رخ داد می دهد یک چیزی فدای چیزی دیگر می شود جامعه می پذیرد در ایران هم مسئله کرونا باعث شد که تعطیل شود و یک اجتماعی شکل گرفت بر اساس آن اجماع آن رفتار پذیرفته شده بود در مسئله بنزین و افزایش قیمت بنزین اجماع شکل نگرفت در اصل در پشت صحنه مردم در اصل بالغ تلقی نشده بودند و برای مردم تصمیم گرفته شد چیزی که می تواند مانع بشود از رفتن مصلحت گرایی به سمت من بد جویی این اجماع است اجماع باعث می شود مسلح جوی به یک روند بی درو پیکر و بی رویه تبدیل شود پیگیری این اجماع در همه جا به دست نمی آید و همیشه هم زمامداران بر اساس اجماع این کار را نمی کنند در سخنان آیت الله خامنه ای در سال هشتاد و هشت این تقابل حقیقت و مصلحت جز آن حرف های محکم نیست خود مصلحت هم یکی از حقایق است این جور نیست که هر چه اسم مصلحت روی آن گذاشتن این یک چیز منفی باشد بعضی این جور خیال می کنند مصلحت اندیشی می کند خب بله بله گاهی انسان مصلحتا چی می کند خب خود مصلحتا یکی از عوامل است که باید به آن توجه کرد این جزو مسلمات و واضحات اسلام است از واضحات اسلام است خب مصلحت اصلی ما می دانیم برای رهبر و رهبر حفظ نظام هست شکل جامعه ایران این است که جامعه هابس سه نوع جامعه داریم یک جامعه اجماعی دو جامعه حبسی جامعه نیمه آبزی یک چارچوب های اجتماعی وجود ندارند حول آن جمع شوند اختلاف خود را با ارجاع به آن حل کنند مثل قانون و مبانی مجبور می شوید با ارعاب و تهدید و تطمیع آن جامعه را اداره کنید جامعه ما به خاطر بینابینی و تخریب بودن طی دویست سال گذشته مستقل از اینکه چه حاکمی حاکم بوده چه نوع حکومتی حاکم بوده همیشه دچار تعارض و تزلزل ها و تذبذب ها به خاطر این است که در مبانی نتوانست مبانی فلسفی در رابطه با غرب جایگاه زن بانک در این مقولات اختلاف و عدم اجماع بوده و در نتیجه مصلحت اندیشی می شود بر اساس حسن نیت حاکم زمامدار هست عصر یک مجموعه نظام است آن جا هم گروه های مختلف بر اساس حسن نیت است و جامعه و حسن نیت آن شکل بگیرد و جنت نداشته باشد شهرت و واکنش نشان می دهد حاکم را ما کلی می ترساند که شهرت بد نداشته باشد و تنفر ایجاد نشود و جایی که ابهام هست آن جا هست که کسانی که نیت های شهر را دارند می توانند سو استفاده بکنند ببینید چه نکته ای ماکیاولی به نظرم این گونه به او نباید نگاه کرد ماک ولی اینکه شما دروغ بگویید تا قدرت بمانید و هدف مشخصی برسید ما آن ایتالیایی تکه پاره شده که از آن طرف آلمان ها از آن درهای فرانسوی حمله کردند برای اینکه بتوانیم به ملت و سعادتی برسیم احتیاج داریم به کسی که توانایی یک توانایی داشته باشد و بتواند از دو حقیقت از یک سری گره های اخلاقی عبور کنید از یک سری کدهای اخلاقی عبور کند به جای دروغ بگوید و خیانت کند تا ایتالیا را حفظ کند حالا روسای ماکیاولیسم مدلی از مصلحت اشاره می کند و کمی دقیق همان کاری می کند که می گوید نباید آن کار را که از سیاست و اخلاق جدا هستند علم سیاست به کسانی که نخبه در آن هستند واگذار کنید اخلاق را وارد کنید من نمی خواهم از محاکمه دفاع کنم مصلحت نیست در حد الان آکله که نکته اینجاست که وقتی شما مصلحت اندیش می شوید نمی توانید اعتراف به مصلحت اندیشی بکنید همین جاست که مشکل به حقیقت می افتد وقتی خامنه ای می گوید مصلحت نوعی حقیقت است یک مشکل با حقیقت ایجاد می کند مغالطه معنایی انجام می دهد یکی از ابزارهای ما حقیقت همیشه را مخدوش یکی از راه آن این است که از طریق بازی های زبانی به گونه ای حقیقت را تغییر دهم یک چیز اشتباهی به جای حقیقت شکل بگیرد آقای خامنه ای دارند این کار را می کنند یعنی پدیده مصلحت می گویند گونه ای حقیقت است مصلحت یعنی من در لحظه و آنچه که سلام می دانم را انجام می دهم و دروغ بگویم دیکتاتور است به آن جا خواهم برسم که هیچ دیکتاتوری بدون دروغ دیکتاتور نمی شود این اصول گرایی است اصول گرایی کانتی مطلق گرایی اخلاقی وجود دارد که خطرناک استکه به ضد خودش را ایجاد می کند آری آخ من نازی مشهور خودش را کانتی معرفی کرد دادگاهی که گفت من کانتی بودم البته سو استفاده می گوید چرا که خودش با شخصیت های اخلاقی بحث اساسی این است که شما وقتی یک التزام کورکورانه بگذری قواعد چرند دارید و ظرفیت ها و ظرافت عینی که پیچیدگی های زیادی دارد و فیلسوف اسپن اخلاق در اصل پیچیدگی ها و ظرافت خاص خود را واقعیت را مورد نظر نمی گوید در موقعیت پارتنر زبان هایی داریم ولی حس می کنیم پیچیدگی واقعیت چه خدا و ناخدا مهارت های اخلاقی است