درباره ی تاریخ نگاری ایران
ریژارد کاپوشینسکی (Ryszard Kapuscinski) درباره ی تمدن های باستانی مانند ایران چنین می نگارد جامعه هایی که ذهنیتی تاریخی دارند روی به گذشته دارند همه ی توش و توان چنین جامعه هایی رو به سوی زمان های شکوهمند دارد که دیریست به سر آمده است مردمانش در دنیای افسانه های آغازین روزگار می گذرانند و ناتوان از اندیشیدن و سخن گفتن از آینده اند چه آینده در ایشان شور گذشته را بر نمی انگیزد آنان به کهنه سرباز نبردی قدیمی می مانند که همواره به از نو زنده کردن خاطره ی جنگی که چنان احساس ژرفی در وی بر می انگیزد می اندیشد. گویی تاریخ نگاران کنونی ایران برآنند که پیوسته نقش همان کهنه سرباز کاپوشینسکی را بازی کنند بسان فرآورده های جامعه ای تاریخی که برایش جز یاد و خاطره ای از شکوه گذشته باقی نمانده ،است این گروه تاریخ نگاران هوش و حس خود را به جویبار گذشته می سپارند تا مگر از آشفتگی ها و تردیدها و حریم ناشناسی ها و حرمت شکنی های دوران مدرن دمی در سایه یامان بنشینندتاریخ نگارانی چون محمد ابراهیم باستانی پاریزی عباس اقبال آشتیانی ،قاسم غنی، محمد،قزوینی، غلامرضا رشید یاسمی ذبیح الله صفا و حبیب یغمایی در چنین گروهی جای میگیرند چنین است که ایشان دانش تاریخ را به بررسی مرده ریگ گذشتگان فرو می کاهند و آنگاه شیوه ی شیدایی و شیفتگی به گذشتگان، برگذشته پیشه کنند. آنچنان که پیتر گرن (Peter Gran) به درستی می نگارد ادل باختن می به به مرده ریگ ،گذشتگان آدمی را از دغدغه ی سریان و روانی تاریخ رهاند اما در بهایش توان نقادی را نیز از و می ستاند چه میراث ن بر خلاف تاریخ آنان به زودی جامه ی قدس بر تن مید نقد فراتر می نشیند چنین است که میراث گرایی از دسترس (heritageism) با پاسداشت تکلف آمیز و ناسنجیده ی نظم سنت تداوم تجانس و هویت به تعصب فرهنگی می انجامد و تاریخنگاران دلباخته ی خویش را به نادیده گرفتن نابهنجاری ها ناسازگاری ها، دگرگونی ها و گسستگی ها رهنمون می شود در طی چند دهه ی گذشته میراث گرایی مستور در گفتمان تاریخن گاری آگاهی ملی ایرانیان را سازمان داده است. چنان که گوین همبلی (Gavin Hambly) در سال های آغازین دهه ی ۱۹۶۰/۱۳۴۰ می نگارد و روشنفکر ایرانی پیوسته به تمدن گذشته ی ایران افتخار میکند هر چند شاید چیز زیادی هم درباره آن نمی داند گویی برایش کافی است که کشورگشایی های کورش کبیر یا داریوش اول یا شکوه تخت جمشید را به خاطر آورد بی آنکه آگاهی درخوری درباره ی تمدن هخامنشی به دست آورده باشد با نگریستن به گذشته تاریخ به باور منگل بیات هر دو بیان سکولار و مذهبی از خود آگاهی ملی ایرانیان بازنمای این خواست با آرزوست که دوران معاصر را پیش گذشته کم اهمیت و پرکم و کاست می انگارچنانکه بیات مینویسد بیشتر ملی گرایان ایرانی برای یک هدف ملی یعنی ساماندهی حس پیوستگی به بسیج تاریخنگاران می پردازند کشورش را همچون سلسله پیوسته ی دوره های باشکوه در نظر میآورد که گاه شکستهایی هم داشته است سرنگونی امپراتوری هخامنشی به دست اسکندر فروپاشی امپراتوری ساسانی به دست عربها نابودی خلافت ایرانی شده به دست مغولان، زوال دولت صفوی ... و سرانجام ایران سدهی نوزدهم سرگشته در میدان بازی دو امپراتوری روس و انگلیس روشنفکران ملیگرای ایرانی هم در ماتم هوسبازیهای تقدیر بدسرشت می نشینند و هم به سودای بازشناسی آسیبهای اجتماعی نظریه ی توطئه را در آغوش میگیرند بی شک ضرب المثلها و قصه سرایی ها درباره ی توطئه و دیگر شیوههای انکار مسئولیت تاریخی نقش نازدودنی خویش را بر روح جمعی ایرانیان نگاشته اند داریوش آشوری پژوهشگر علوم اجتماعی حسرت تاریخنگار هوشمندی را می خورد که به جای آه و ناله از دست استعمار بتواند تاریخ دوران را با نگاه تیزبین یک روانشناس اجتماعی و با باریک بینی هنرمندانه یک رمان نویس ببیند و بنویسد به راستی علت این کاستی در پژوهشهای تاریخنگارانه ایرانیان چیست؟ بجاست که پرسشهای زیر را در میان آوریم کجاست آن تاریخ نویس هوشمندی که به جای آه و ناله از مطامع و مظالم «استعمار تاریخ این دوران پوسیدگی نهایی و زوال یک فرهنگ آسیایی را با نگاه تیزبین یک روانشناس اجتماعی و با باریک بینی هنرمندانه ی یک رمان نویس ببیند و بنویسد؟ تاریخ نویسی که تاریخ را همچون واقعیت تاریخی ببیند و بشناسد و نه آنکه شرقی وار تاریخ را هنوز پهنه ی عمل اخلاقی ببیند و به نام ،اخلاق یکی را بستاید و یکی را بنکوهد داریوش آشوری جان پریشان ،ایران : عباس امانت نیز چنین مینویسد: «بنابراین شماره زمستان به جز گروه بسیار اندکی از تاریخنگاریهای حرفه ای پژوهش تاریخی در معنای جدید آن دوران شیر خوارگی خود را میگذراند نگاه کنید به: دلیل علاقه بیش از حد تاریخنگاران ایرانی به سرزنش بیگانگان به چه عذری برای فقر تاریخنگاری خود دارند؟ چرا بسیاری تاریخنگاران کاستیهای ،فرهنگی ،سیاسی اجتماعی و اقتصادی ایران چیست؟ ایرانیان ایرانی نقشی جز پاسداری از گذشته ی پرشکوه ایران برای خویش نمی شناسند؟ و از چه رو پرسش هایی ازین دست پاسخ درخوری در نوشته های این تاریخنگاران نمی یابد که چه وقت و چرا تفکر علمی در ایران رو به زوال گذاشت؟ چرا ایرانیان به رغم نزدیکی جغرافیایی و داد و ستد با یونان باستان از اندیشه های فلسفی همسایگان خود بهره کافی نبردند؟ و دلیل فقر علمی ی ایران در مقایسه با دیگر تمدنهای بزرگ آسیایی یعنی چین، هند و ژاپل چیست؟ تاریخنگاران ایرانی همچنین باید به پرسشهای مهم و ادعاهای بزرگی که تاکنون به اثبات نرسیده است رسیدگی کنند برای نمونه میتوان از نظریه ی یک عالم الهیات نام برد که هنوز به دست وارسی جدی و یا شاید انتقادی تاریخ نگاران سپرده نشده است مرتضی مطهری در کتابش به نام خدمات متقابل اسلام و ایران از جمله چنین میگوید: خدمات اسلام به ایران منحصر به قرون اول اسلامی نیست از زمانی که سایه ی اسلام بر این مملکت گسترده شده است هر خطری که برای این مملکت پیش آمده به وسیله اسلام دفع شده است اسلام بود که مغول را در خود هضم ساخت و از آدمکشانی آدمخوار انسان هایی دانش دوست و دانش پرور ساخت و از دوره ،چنگیزی محمد خدابنده تحویل داد و از نسل ،تیمور بایسنقر و امیرحسین بایقرا به وجود آورد امروز نیز اسلام است که در مقابل فلسفه های مخرب بیگانه ایستادگی کرده و مایه احساس شرف و عزت و استقلال این مردم است آنچه امروزه ملت ایران میتواند به آن افتخار کند و به رخ دیگرانیبکشد، قرآن و نهج البلاغه است نه اوست و زنده به راستی بسیاری کسان که در ایران (تاریخ) مینویسند از دیگر ،قلمروها به ویژه ادبیات به این پهنه آمده اند وقایع نگاری ها و تاریخ نامههای ادبی ایشان شاید سرگرم کننده باشد اما از نظر علمی ارزش چندانی ندارد برای نقد در خوری ازین شیوه وقایع نگاری ها نگاه کنید مطهری همچنین می افزاید: «ایرانیان بیش از هر ملت دیگر نیروهای خود را در اختیار اسلام قرار دادند بیش از هر ملت دیگر در این راه و صمیمیت و اخلاص نشان دادند. در این دو جهت هیچ ملتی به پای ایرانیاننمیرسد حتی خود ملت عرب که دین اسلام در میان آنها ظهور کرد پیوند روشنی میان دلنگرانی ایرانیان به هویت ملی شیفتگی ایشان به شکوه گذشته ی تاریخی به چشم می آید در کنار مردم کوچه و بازار بسیاری تاریخ نگاران ایرانی نیز در جست و جوی آرامش آن عصر طلایی تاریخی که ایران را بهره ور از لطف ویژه ی خدا یا فرشته ی تاریخ و نیز سرچشمه ی بی پایان قهرمانان بزرگ و خردورزان سترگ می انگارند در این میان گروه کم شماری دریافته اند که مرده ریگ معنوی نیاکان دیریست به پایان رسیده است ای بسا شیفتگی به زبان تاریخ نگاران و روشنفکران ایرانی را از ترک جهان بینی افسانه ایشان بازداشته است.مطهری همچنین میافزاید: «ایرانیان بیش از هر ملت دیگر نیروهای خود را در اختیار اسلام قرار دادند بیش از هر ملت دیگر در این راه و صمیمیت و اخلاص نشان دادند. در این دو جهت هیچ ملتی به پای ایرانیان نمی رسد حتی خود ملت عرب که دین اسلام در میان آنها ظهور کرد پیوند روشنی میان دلنگرانی ایرانیان به هویت ملی شیفتگی ایشان به شکوه گذشته ی تاریخی به چشم می آید در کنار مردم کوچه و بازار بسیاری تاریخ نگاران ایرانی نیز در جست و جوی آرامش آن عصر طلایی تاریخی که ایران را بهره ور از لطف ویژه ی خدا یا فرشته ی تاریخ و نیز سرچشمه ی بی پایان قهرمانان بزرگ و خردورزان سترگ می انگارند در این میان گروه کم شماری دریافته اند که مرده ریگ معنوی نیاکان دیریست به پایان رسیده است ای بساشیفتگی به زبان تاریخنگاران و روشنفکران ایرانی را از ترک جهان بینی افسانه ایشان بازداشته است.