در آن دوران (قرون ۱۶ تا ۱۸ میلادی)، روابط بین‌الملل بیشتر بر پایه قدرت نظامی و تسلط سرزمینی استوار بود تا دیپلماسی نرم و نفوذ فرهنگی. دلایل اصلی عدم استفاده گسترده از "روش‌های نرم" توسط حکومت صفوی در برابر دشمنان خارجی عبارتند از:

ماهیت دشمنان: دشمنان اصلی صفویه، به‌ویژه امپراتوری عثمانی و ازبکان، قدرت‌های نظامی بودند که عمدتاً به دنبال گسترش قلمرو و نفوذ بودند. در برابر چنین تهدیدات مستقیم و نظامی، روش‌های نرم به تنهایی کارساز نبود و نیاز به بازدارندگی نظامی قوی احساس می‌شد.
تفاوت‌های ایدئولوژیک و مذهبی: اختلافات عمیق مذهبی (شیعه و سنی) بین صفویه و عثمانی، و تا حدی با ازبکان، اغلب به خصومت‌های ریشه‌دار منجر می‌شد. این اختلافات، زمینه را برای دیپلماسی نرم و تعامل فرهنگی دوستانه بسیار محدود می‌کرد.
واقعیت‌های ژئوپلیتیک زمانه: در آن عصر، مفهوم "قدرت نرم" به شکل امروزی وجود نداشت. کشورها بیشتر از طریق قدرت سخت (نظامی، اقتصادی و سرزمینی) با یکدیگر تعامل داشتند. دیپلماسی نیز اغلب پس از نمایش قدرت نظامی یا در خلال جنگ‌ها برای رسیدن به توافقات صورت می‌گرفت.
حفظ تمامیت ارضی و بقا: صفویان در منطقه‌ای پرآشوب قرار داشتند و دائم در معرض تهاجم از شرق و غرب بودند. اولویت اصلی، حفظ تمامیت ارضی و بقای حکومت بود که این امر مستلزم داشتن ارتشی قوی و رویکردی قاطعانه در برابر متجاوزان بود.
تقویت مشروعیت داخلی: مقابله قاطعانه با دشمنان خارجی، به ویژه عثمانی‌ها (که از نظر مذهبی رقیب بودند)، به تقویت مشروعیت صفویه در داخل کشور و در میان پیروان مذهب شیعه کمک می‌کرد.

با این حال، این بدان معنا نیست که صفویان اصلاً از دیپلماسی استفاده نمی‌کردند. آن‌ها با قدرت‌های اروپایی (مانند پرتغال، انگلستان، و کشورهای اروپای شرقی) روابط دیپلماتیک برقرار می‌کردند تا جبهه‌ای علیه عثمانی‌ها ایجاد کنند. اما این دیپلماسی نیز اغلب بر پایه منافع متقابل در برابر یک دشمن مشترک بود و نه صرفاً نفوذ فرهنگی یا ایدئولوژیک. به طور خلاصه، شرایط آن زمان، ماهیت دشمنان و اولویت‌های بقای حکومت، استفاده از رویکرد نظامی و قاطع را ضروری‌تر از روش‌های نرم می‌دانست.