الحمد لله الذی جعل اعداءنا من الحمقی
الحمد لله الذی جعل اعداءنا من الحمقی». آیا این عبارت، سخنی از معصوم(ع) است؟
پرسش
آیا روایت «الحمد لله الذی جعل اعداءنا حمقی(الحمقاء)» سند معتبر دارد؟
پاسخ اجمالی
جملهی معروفی است با این عنوان: «الحمد لله الذی جعل اعداءنا من الحمقی(الحمقاء)»؛(سپاس خدایی که دشمنان ما اهلبیت(ع) را از افراد احمق قرار داد) که در برخی گفتارها و نوشتارهای اخیر به امام سجاد(ع) نسبت داده میشود، اما با جستوجویی که داشتیم؛ در منابع معتبر روایی، چنین سخنی از هیچیک از معصومان(ع) مشاهده نشده است.[1]
البته صرف نظر از اینکه این سخن، روایتی از معصوم باشد یا خیر، در ارزیابی آن باید به نکاتی توجه شود:
- واژهی احمق از ریشهی «حمق» به معنای کمعقلی[2] و سادهلوحی و نادانی[3] است. و «احمق» به کسی گفته میشود که کلام او بر فکرش مقدّم باشد؛ یعنی فکر نمیکند کلامی که میگوید صحیح است یا غلط. پس، از روی غفلت سخن میگوید.[4]
بر این اساس، میتوان مصادیق متعددی برای افراد احمق تصور نمود. یکی از این مصادیق دشمنان اهلبیت(ع) هستند که حق و حقیقت برای آنها آشکار شده است؛ اما به دلیل لجاجت از پذیرش آن خودداری کرده و با آنحضرات(ع) دشمنی میکنند.
امام علی(ع) فرمود: «احمقترین مردم کسى است که [دیگران را] از خوبى بازمیدارد (یا: خوبی نمیکند) و انتظار تشکّر دارد، و بدى میکند و توقع پاداش نیک دارد».[5]
در نتیجه میتوان دشمنان اهلبیت(ع) که سبب دوری دیگران از آنحضرات میشوند را از افراد احمق به شمار آورد؛ زیرا آنان مردم را از بارزترین مصادیق خیر دور مینمایند.
- دشمنان اهلبیت(ع) از آنرو که محبت ائمه اطهار(ع) را در دل ندارند، از نظر وجودی دچار کمبود بوده و از کمال عقلی پایینتری نسبت به پیروان آنحضرات برخوردارند.
پس همانگونه که در نظام خلقت، آتش علّت سوزاندن، و سمّ موجب هلاکت است، دشمنی با اهلبیت(ع) هم موجب نقصان در عقل و پدید آمدن نوعی حماقت خواهد شد. همانطور که قرآن کریم میفرماید:
«سرزمین پاکیزه و شیرین، گیاهش به فرمان پروردگار میروید؛ امّا سرزمینهاى بدطینت (و شورهزار)، جز گیاه ناچیز و بیارزش، از آن نمیروید».[6]
[1]. در صورت برخورد با منبع معتبری در ارتباط با عبارت یاد شده، این پاسخ ویرایش خواهد شد.
[2]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 10، ص 67، بیروت، دار الفکر، چاپ سوم، 1414ق.
[3]. فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ فارسی معین، واژه «حمق».
[4]. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 5، ص 152، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[5]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 211، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[6]. اعراف، 58.