مهمترین نظریاتی که در حوزه جامعه شناسی تربیتی مطرح هستند می پردازدیم . برخی از این نظریات عبارتند از : کارکرد گرایی،مارکسیسم،بازتولید،مقاومت و تفسیری. این نظریات منجر به به نقد و بررسی نظام تعلیم و تربیت موجود جامعه خودشان بپردازند.ر— رایج ترین تحلیل در نظریات کارکرد گرایی از آموزش و پرورشتهیه فهرستی از کارکردهای آموزش و پرورش در دنیای مدرناست.) 20 (هر یک از نهادهای اجتماعی مختلف در جامعه از جمله نهاد اموش و پرورش در ارتباط با کل جامعه و همچنین درارتباط با بخشهای دیگر دارای کارکردهای مهمی هستند.در این رویکرد به آموزش و پرورش می توان سه کارکرد را برای نهاد
آموزش و پرورش در جامعه قائل بود
— 1 حفظ و انتقال فرهنگ -
— 2 نواوری و اکتشاف و انتقال دانش جدید -
— 3 تخصیص افراد به موقعیتهای مختلف در جامعه. -
کارکردگریان

به اعتقاد کارکرد گرایان یکی از کارکردهای اولیه مدرسه انتقال دانش،احساسات و رفتارهای لازم برای حفظ نظم در جامعهاست.مدرسه حوزه آموزشی مهمی است زیرا در مدرسه است که کودکان یاد می گیرند تا موجودی اجتماعی شوند و از طریق ارتباط و تماس با دیگران ارزش های اجتماعی متناسب با جامعه را در خود نهادینه سازند .از مهمترین نظریه پردازان کارکرد گرایی جامعه شناسی تعلیم و تربیت میتوان به امیل دورکیم و تالکوت پارسونز اشاره داشت. از دیدگاه دورکیم آموزش و پرورش یک واقعیت اجتماعی است و یکی از عناصر اساسی جامعه شناختی محسوب می شود دورکیم معتقد بود واقعیت های اجتماعی بر رفتار فرد تاثیر میگذارند و رفتارهای فرد را شکل می دهند.برای فهم تعریف دورکیم از آموزش وپرورش توجه او به این نکته مهم است که نسل بالغ از طریق آموزش و پرورش بر کسانی که هنوز اماده زندگی اجتماعی نیستند تاثیر میگذارد هدف آموزش و پرورش تقویت و رشد حالت های جسمانی فکری و اخلاقی خاصی در کودک است که هم جامعه سیاسی و هم محیط خاص کودک از او انتظار دارند بدین ترتیب به اعتقاد دورکیم نقش آموزش و پرورش وارد کردن و جا دادن
فرد در نظام اجتماعی است در کتاب آموزش و پرورش و جامعه شناسی می توان تبیین کارکردی دورکیم از آموزش و پرورش را مشاهده کرد به اعتقاد دورکیم در هر جامعه ای آموزش و پرورش متناسب با اهداف و ارزشه ای ان جامعه است لذا محتوای آموزش و پرورش از جامعه ای به جامعه دیگر و از یک عصر به عصری دیگر متفاوت است. دورکیم معتقد است که آموزش و پرورش وسیله ای برای رسیدن به هدف است اما این جامعه است که هدف را تعیین میکند نه فرد.آموزش و پرورش توسعه توانایی های فرد به خاطر خود او نیست بلکه کارکرد اصلی ان توسعه تواناییها و امکانات بالقوه ای است که جامعه به انها نیاز دارد نقش آموزش و پرورش در متناسب نمودن فرد با جامعه خود از طریق فرایند اجتماعی شدن صورت میگیرد در خلال این فرایند، اجتماعی شدن کودک بر اساس شرایط و نیازهای جامعه شکل میگیرد.از دیدگاه دورکیم کارکرد آموزش و پرورش حفظ ثبات در جامعه و اجتماعی کردن فرد است به اعتقاد او انسانی که آموزش و پرورش تولید میکند به نوعی است که جامعه ان را تعیین میکند. دورکیم معتقد بود که وجود نظم و انضباط و همچنین مفهومی از اقتدار برای تضمین قاعده مندی رفتار ضروری است این انضباط اخلاقی فقط تا که معطوف به یک گروه یا جامعه خاص است مناسبت دارد لذا دورکیم بر این باور بود که رفتار اخلاقی مستلزم وابستگی یا تعلق به یک گروه اجتماعی استبه اعتقاد دورکیم ارزش های اخلاقی که اساس نظم اجتماعی اند از طریق نهادهای آموزشی تثبیت میشود و بقا و دوام میابد.از نظر دورکیم فرد در شکل بخشیدن به زندگی خود فاقد قدرت و توان است مگر اینکه جامعه اجازه چنین کاری به او بدهد.وقتی که انسان ها در ارتباط با یکدیگر باشند به تولید ارزشها ،هنجارها و ایده ها ،زبان، نهادهای اجتماعی و نظایر ان می پردازند پس انسان هایی که با یکدیگر ارتباط دارند در حال ساخت جامعه اند مردم می دانند که وقتی انها به تولید ارزشها ایده ها و نهادهای اجتماعی می پردازند خود این محصولات محدود کننده انسان ها می شوند به عنوان مثال وقتی اعضای یک گروه یک زبان را بوجود می اورند پس از ان اگر درصدد ارتباط باشند باید قواعد ان را به کار ببرند.
ب تالکوت پارسونز -— یکی دیگر از جریانات فکری موثر بر توسعه جامعه شناسی آموزش و پرورش دیدگاه کارکردگرایی ساختاری تالکوت پارسونز است.پارسونز همواره شیفته یک الگوی عظیم بود چهارچوب نظری عظیمی که بتواند هم ادمی و هم جامعه را در بر گیرد.پارسونز از دیدگاه کارکردی کلاس درس را عامل اجتماعی شدن می داند بدین معنا که کلاس درس عاملی است که از طریق ان شخصیت افراد به گونه ای تربیت می شود که بتواند برای ایفای نقش های بزرگسالی امادگی داشته باشد به اعتقاد پارسونز ما با یک مساله دو بعدی مواجهیم اینکه چگونه مدرسه تعهدات و توانایی های لازم برای ایفای موفقیت امیز نقشهای بزرگسالی را در دانش آموز درونی می سازد و دوم اینکه چگونه مدرسه این نیروی های انسانی را در درون ساختار جامعه وارد مشاغل مختلف می کند) 31 ) — ج نقد و بررسی کارکرد گرایی - — درباره رهیافت کارکرد گرایی باید گفت که تا دهه 1950 ایین حاکم بر جامعه شناسی آموزش و پرورش امریکا کارکرد گرایی بوده است .فرد معتقد به کارکرد گرایی بیش از هر چیز متوجه انسجام اجتماعی مبتنی بر ارزشهای مشترک یعنی وفاق است برای او آموزش و پرورش وسیله ای است برای تشویق افراد به رفتاری که موجب حفظ تعادل در جامعه شود بنابراین مهمترین وظیفه و کارکرد نظام آموزش و پرورش حفظ نظم و تعادل جامعه است.منتقدان کارکرد گرایی معتقدند که این دیدگاه به تنوع و تضاد منافع در جامعه توجه ندارد. در جوامع ناهمگون هر خرده گروهی ممکن است دارای برنامه و نقشه خاصی برای مدرسه بوده و دنبال منافع خود باشد بنابراین عرصه تعلیم و تربیت مورد منازعه گروههای رقیب و ذینفع خواهد بود

2 نظریه مارکسیسم

توجه اصلی کارل مارکس معطوف به نوع آموزشی و تربیتی است که کودکان طبقه کارگر در مدارس دریافت می کردند .او معتقد بود که آموزش و پرورش در جوامع سرمایه داری ابزاری است که طبقه حاکم در جهت منافع خود به کار می برد به عبارت دیگر طبقه حاکم دارای انحصار بر آموزش و پرورش است و از طریق ان طبقه کارگر را به گونه ای آموزش و تربیت میکند که برای خودش مفید باشد.بدین ترتیب مارکس نظام آموزشی جامعه سرمایه داری را ابزاری می داند که موقعیت برتر طبقه حاکم و موقعیت پست طبقه کارگر را تثبیت و دایمی سازد.از مهمترین نظریه پردازان مارکسیسم در این حوزه می توان به لویی التوسر و انتونیو گرامشی اشاره کرد.

الف لویی آلتوسر

التوسر معتقد بود که در جوامع سرمایه داری بیشتر نهادهای اجتماعی نظیر آموزش و پرورش، مذهب و نیروی نظامی در جهت منافع دولت و تثیبت سلطه دولت عمل میکنند دولت نیز به نوبه خود تحت کنترل طبقه سرمایه دار حاکم است . از دید التوسرمدرسه دارای نوعی نقش بازتولید فرهنگی است لذا مدرسه اساسا یک عامل بی طرف و خنثی نیست بلکه ابزار ایدئولوزیکی دولت است. دولت از طریق نظام تعلیم و تربیت ایدئولوژی خود را بر طبقات دیگر تحمیل میکند به اعتقاد التوسر دولت به طور کلی ماشین سرکوبگری است که سلطه طبقه حاکم و سرمایه دار را بر طبقه کارگر تامین میکند.دولت برای انجام این کار از یک سودارای یکسری ابزارهای سرکوب کننده نظیر پلیس و نیروهای مسلح است و از سوی دیگر از یکسری ابزارهای ایدئولوژیک نظیرآموزش و پرورش خانواده و وسایل ارتباط جمعی بهره میبرد از این نقطه نظر مدرسه به عنوان ابزار دولت سرمایه داری بیشتر به صورت یک ابزار ایدئولوژیک عمل میکند تا یک ابزار اجباری وسرکوب کننده .از این جنبه مدرسه نه از طریق اجبار بلکه از طریق ابزارهای غیر جسمانی به حفظ وضع موجود کمک میکندبدین سان مدرسه به واسطه تلقین ایدئولوژی طبقه حاکم سلطه این طبقه را فراهم می سازد به اعتقاد التوسر برنامه های مدرسه وقواعد و قوانین ان همگی به نوعی سوژه هایی را در مدرسه تربیت میکنند که در جهت منافع نظام سرمایه داری و طبقه سرمایهدارد عمل کنند هر دو دیدگاه کارکرد گرایی و ساختارگرایی مارکسیستی در تحلیل نهایی به ادمی دانش آموزان و معلمان به عنوان عامل منفعلی که بیشتر تاثیر پذیر است تا تاثیر گذار نگاه میکنند
— ب آنتونیو گرامشی

انتونیو گرامشی یکی از نظریه پردازان مارکسیست فرهنگی به حساب می اید .نظریه هژمونی (hegemony) در کانون اندیشه های گرامشی قرار دارد این مفهوم به معنای اعمال رهبری فرهنگی از سوی طبقه حاکم است. منظور گرامشی از طرح مفهوم هژمونی گرامشی در دو معناست:— 1 هژمونی که به موجب ان یک طبقه حاکمیت فکری و اخلاقی خود را بر سایر طبقات اعمال میکند - .— 2 هژمونی عبارت است از کوشش موفقیت امیز طبقه مسلط برای استفاده از قدرت خود در جهت کنترل منابع جامعه ،بخصوص از -طریق استفاده از وسایل ارتباط جمعی و نظام آموزش و پرورش.— گرامشی معتقد است که در جوامع پیشرفته صنعتی شیوه های سلطه در حال تغییر است به نظر او با ظهور علم و فناوری جدیدکنترل اجتماعی بیشتر از طریق هنجارها و ارزش ها صورت میگیرد تا از طریق استفاده از نیروهای جسمانی نظیر پلیس و ارتش و ...گرامشی این نوع از کنترل را هزمونی ایدئولوژیک سلطه فرهنگی می نامد.هژمونی ایدئولوژیکی شکلی از کنترل است که نه تنها شعور را تغییر می دهد بلکه رفتار فرد را نیز شکل دهی میکند پس هژمونی ایدئولوژیکی نظامی از معانی فعالیت ها و ارزش هاست که به عملکرد و منافع جامعه مسلط مشروعیت می بخشد تحلیل گرامشی از هژمونی ایدئولوژیک برای فهم این نکته مهم است که چگونه نخبگان حاکم برای بازتولید قدرت سیاسی و اقتصادی خود از هژمونی فرهنگی استفاده می کنند به اعتقاد گرامشی طبقه حاکم از طریق آموزش و پرورش و رسانه های جمعی نوعی از هژمونی را تثبیت نموده است که دیگر طبقات را قانع می سازد که ارزشها اخلاقیات و ایده های طبقه حاکم را به طبیعی ترین شکل ممکن بپذیرند در این میان آموزش و پرورش نقش فعالی را در مشروعیت بخشیدن به هژمونی حاکم را ایفا میکند آموزش و پرورش نه تنها واقعیت هایی در مورد جهانبه کودک یاد می دهد بلکه همچنین نگرشهای او نسبت به این واقعیتها را نیز شکل می دهد.از نظر گرامشی شیوه تربیت مدرسهای به گونه ای است که به دانش آموزان دانش ها ،مهارت ها و احساساتی را می اموزند که هژمونی طبقه حاکم را در انان درونی می سازد.برخلاف التوسر گرامشی به امکان مقاومت در مقابل هژمونی فرهنگی طبقه حاکم اعتقاد داشت از نظر او در عین حال که متفکران معلمان نقش مهمی در حفظ نظم موجود و انتقال ارزش های حاکم ایفا میکنند اما همچنین میتوانند به عاملانی تبدیل شوند که فرهنگ ضد هژمونی تولید سازند.به اعتقاد گرامشی در واقع از طریق همین متفکران و روشنفکران است که فرهنگ ضد هژمونی نیز میتواند شکل می گیرد. بدین سان به اعتقاد گرامشی مدرسه و کارگزاران ان صرفا سلطه حاکم را منعکس نمیکند بلکه می تواند به ابزاری برای تغییرات اجتماعی و بخصوص ابزاری برای سرنگونی سلطه فرهنگی نظام سرمایه داری نیز باشند!
3 نظریه انتقادی

نظریه انتقادی تفسیر متفاوتی از آموزش و پرورش و رابطه ان با جامعه ارائه می دهد. این نظریه نیز همانند نظریه کارکرد گرایی معتقد است مدرسه رابطه نزدیکی با جامعه دارد. اما همچون نظریه مارکسیستی بر این باور است که مدرسه بیشتر با تقاضا سرامدان و نخبگان جامعه رابطه دارد تا با نیازهای کل ان جامعه . بعلاوه این نظریه بیشتر بر ارتباط بین آموزش و پرورش رسمی و آموزش مطیع بودن تاکید دارد نه بر کسب مهارتهای شناختی چون حل مساله خلاقیت و تفکر مستقل .بدین ترتیب نظریه انتقادی مدرسه را عاملی می داند که در جهت منافع سرآمدان عمل میکند. نابرابریهای موجود را تقویت میکند و نگرش خاصی در افراد به وجود می اورد تا وضع موجود خود را پذیرا باشند بر این اساس در نظریه انتقادی در مورد نقش مدرسه و انچه در ان به کودکان آموزش داده می شود تردید ایجاد شد. به جای اینکه به مدرسه به عنوان نهادی که ارزش ها و نگرشهای لازم جهت ایجاد جامعه باز و دموکراتیک را آموزش می دهد، توجه شود بعنوان نهادی نگریسته شد که مطیع بودن و متابعت و سازگار شدن را به کودکان یاد می دهد.به جای اینکه مدرسه به دانش آموزان یاد دهد که برای خودشان فکر کنند به انها یاد می دهد که با وضعیت موجود موجود سازگاری یابند در این نظام دانش آموز موفق، دانش آموزی نیست که از دیگران مبتکرتر متفکرتر و خلاق تر و باهوش تر باشد بلکه دانش آموزی است که یاد بگیرد چگونه مطیع باشند وقواعد مدرسه را اجرا کرده از انها اطاعت کند. از مهمترین نظریه پردازان انتقادی می توان به پائولو فریره،مایکل اپل و ایوان ایلیچ اشاره داشت.

الف پائولو فریره:

آموزش ستم دیدگان -به اعتقاد فریره آموزش و پرورش موجود نقش مهمی در حفظ وضعیت ستمدیدگان به مثابه موجوداتی از خود بیگانه ایفامیکند. فریره آموزش و پرورش موجود را آموزش و پرورش بانکی می داند که از ویژگی های اصلی ان فرهنگ سکوت است .در این نظام تعلیم وتربیت،ستمدیدگانفرودستان و طبقات پایین جامعه شعور و اگاهی ناقصی دارند و کماکان در این حالت از خود بیگانگی باقی می مانند . او در کتاب خویش تحت عنوان آموزش ستم دیدگان ابتدا به تحلیل آموزش و پرورش اهلی ساز یا آموزش و پرورش بانکی پرداخته سپس به تحلیل آموزش و پرورش رهایی بخش تاکید میکند. از نظر فریره مدارس برای ستم دیدگان یکی از نهادهای اصلی در القای ایدئولوزی خود کم بینی است مدرسه دانش حاکمدانش سرامدان جامعه را میگیرد ان را تاریخ زدایی میکند و بی طرف می نماید و کاری میکند که فقط همین دانش حاکم قابل روئیت و قابل قبول جامعه باشد در واقع فریره به تحلیل آموزش و پرورش به مثابه نوعی ابزار سلطه فرهنگی می پردازد ابزاری که هم نوایی و پذیرش نظم موجود را به ذهن نسل جوان القا میکند .به اعتقاد فریره آموزش و پرورش هرگز نمی تواند بی طرف باشد ماهیت سیاسی آموزش و پرورش بستگی به این دارد که چه کسی انرا به وجود اورده است و این نهاد معرف منافع چه گروهی است. از نظر فریره در هر طرح آموزشی همواره باید این سوالات مطرح باشند که چه چیزی؟چرا؟ برای چه کسی؟ به چه هدفی ؟چگونه؟— بی طرف ماندن در امر آموزش غیر ممکن است بلکه باید در نظر داشت که سیاستها و اقدامات آموزشی پیامدهای اجتماعی نیزدارند این پیامدها یا ظلم و بی عدالتی را تثبیت میکنند و یا در ساختن شرایطی برای بهبود و اصلاح اجتماعی به ما یاری میرسانند فریره معتقد است که در نظام سلطه و ستم، آموزش و پرورش شکل خاصی پیدا میکند که وی انرا به نظام بانکداری تشبیه میکند .در این حالت دانش آموز نقش یک انبار و مخزن را دارد و یادگیری محدود به دریافت حفظ کردن و مصرف داده هاست .در آموزش و پرورش بانکی رابطه بین معلم و دانش آموز رابطه یکسویه است و دانش آموز در مورد اینکه چه چیزی ارزش یادگیری دارد چگونه باید اموخت و برای شناخت صدق و کذب باید از چه ملاکهایی استفاده کرد تا حدود زیادی متکی به قضاوت معلم است در چنین نظام آموزشی یادگیرندگان تبدیل به موجودی منفعل می شود که قادر به درک ماهیت تجربه خویش نیست و به عبارت دیگر از خود بیگانه است فریره همواره تاکید می نمود که مدرسه فرایندی خنثی و بیطرف نیست ادعای بی طرفی مدرسه یک ایدئولوژی مرسوم است که کارکرد سیاسی مدرسه را پنهان می سازد.او به آموزش و پرورش مدرسه ای به عنوان فرایندی نگاه میکند که در جهت بازتولید و مشروع ساختن شعور و اگاهی حاکم در درون فرهنگ موجود عمل میکند از نظر فریره در عین حال آموزش و پرورش انتقادی به ما کمک میکند تا جهانی را که در ان زندگی میکنیم درک کنیم و ما را اماده تر میکند تا ان را تغییر دهیم ولی فقط به شرط اینکه میان آموزش و واقعیتهای بزرگتری که مردم جامعه درگیر ان هستند پیوند برقرار کنیم و برای تغییر این واقعیتها مبارزه کنیم .آموزش و پرورش جدید باید بر رابطه مبتنی بر گفتگوی دو سویه بین معلم و دانش آموز استوار باشد معلم باید دانش آموز و دانش آموز باید معلم شود فریره بر اهمیت گفتگو بین معلم و دانش آموز ماهیت پویای یادگیری و اهمیت حضور در مدرسه بعنوان ابزاری برای توسعه اشکال جدید دانش و ادراکات جدید تاکید ورزد.فریره معتقد است که آموزش دهندگان بایستی به طور دایم روش های جدیدی بیابند تا به یادگیرندگان کمک کنند تا بداند که شناخت امری مساله افرین است. برخلاف آموزش و پرورش بانکی که مانع از خلاقیت شده و دانش آموز را مطیع می سازد آموزش و پرورش رادیکال خواهان روابط اجتماعی غیر اقتدار گرایانه ای است که از دیالوگ و گفتگو حمایت میکند گفتگویی که معطوف به زندگی اجتماعی است و امکان رهایی طبقات فرودست و ستم دیده را فراهم می سازد

ب مایکل اپل

کالایی شدن آموزش اپل نیز یکی دیگر از نظریه پردازان انتقادی به شمار می اید. او به رابطه میان قدرت و فرهنگ در نظام تعلیم و تربیت می پردازد و بر خطرات و زیان های برنامه درسی برگرفته از نظام بازاری تاکید میکند..به اعتقاد اپل نظریه انتقادی باید از مطالعه واقعیت موجود پا فراتر بگذارد و به تغییر و تحول اجتماعی بپردازد.بدین ترتیب نظریه انتقادی مایکل اپل نقش وسیعتری را برای مدرسه در جامعه جستجو میکرد به اعتقاد او مدرسه میتواند به تغییرات اجتماعی منجر شود. یکی از خدمات ارزنده اپل استدلال قاطعانه وصادقانه او در برملا ساختن ناهمسازی ها و نابرابریهای اجتماعی سیاسی و اقتصادی تعلیم و تربیت عمومی در امریکا و سایر کشورهای سرمایه داری است.او نظام تعلیم و تربیت جوامع سرمایه داری را نظامی میداند که در جهت حفظ سلطه بازار عملمیکند بطوری که آموزش و تربیت در این بازار به کالایی تبدیل شده است که مورد خرید و فروش قرار می گیرد.از نظر اپل مدرسه و تربیت بایستی به تغییر و تحول در نظام موجود بپردازد و آموزشهای مدرسه به گونه ای طراحی و برنامه ریزی شوند کهمنجر به اصلاح و بهبود زندگی افراد جامعه شود.— مایکل اپل در کتاب ایدئولوژی و برنامه درسی بیان میکند که برنامه درسی مدارس هیچگاه به طور ساده مجموعه بیطرفانه ای ازدانشی که در متون و کلاسهای درسی یک ملت ظاهر می شود نیست.برنامه درسی همواره بخشی از یک سنت گزینشی یا دانشمنتخب یک گروه یا نیروی خاصی است .تصمیم گیری درباره اینکه دانش و معرفت گروه خاصی به عنوان دانش مشروع و رسمی تعریف می شود در حالی که به دانش گروه ها و نیروهای دیگر اعتنایی نمی شود. این نکته نشانه بسیار مهمی است که در جامعهچه کسانی صاحب قدرتند.در نظام سرمایه داری دانش به صورت سرمایه و کالایی در امده که موسسات تربیتی انرا مدیریت کرده وبا روشی همچون موسسات و بنگاه های اقتصادی ان را بین دانش آموزان توزیع میکنند.اپل در خصوص دخالت های شرکت های بزرگ و بنگاههای تجاری در تنظیم برنامه درسی است.شرکتهای بزرگ به جای حمایت از برنامه هایی که موجب پرورش دانش آموزانتیز بین و خودگردان شود بر آموزشهایی تاکید میکنند که انان را کارگر یا مصرف کننده دانش تولید شده انان باشند.کشورهای سرمایه داری است.او نظام تعلیم و تربیت جوامع سرمایه داری را نظامی میداند که در جهت حفظ سلطه بازار عملمیکند بطوری که آموزش و تربیت در این بازار به کالایی تبدیل شده است که مورد خرید و فروش قرار می گیرد.از نظر اپلمدرسه و تربیت بایستی به تغییر و تحول در نظام موجود بپردازد و آموزشهای مدرسه به گونه ای طراحی و برنامه ریزی شوند کهمنجر به اصلاح و بهبود زندگی افراد جامعه شو— مایکل اپل در کتاب ایدئولوژی و برنامه درسی بیان میکند که برنامه درسی مدارس هیچگاه به طور ساده مجموعه بیطرفانه ای ازدانشی که در متون و کلاسهای درسی یک ملت ظاهر می شود نیست.برنامه درسی همواره بخشی از یک سنت گزینشی یا دانشمنتخب یک گروه یا نیروی خاصی است .تصمیم گیری درباره اینکه دانش و معرفت گروه خاصی به عنوان دانش مشروع و رسمیتعریف می شود در حالی که به دانش گروهها و نیروهای دیگر اعتنایی نمی شود. این نکته نشانه بسیار مهمی است که در جامعهچه کسانی صاحب قدرتند.در نظام سرمایه داری دانش به صورت سرمایه و کالایی در امده که موسسات تربیتی انرا مدیریت کرده وبا روشی همچون موسسات و بنگاههای اقتصادی ان را بین دانش آموزان توزیع میکنند.اپل در خصوص دخالتهای شرکتهای بزرگو بنگاههای تجاری در تنظیم برنامه درسی است.شرکتهای بزرگ به جای حمایت از برنامه هایی که موجب پرورش دانش آموزانتیز بین و خودگردان شود بر آموزشهایی تاکید میکنند که انان را کارگر یا مصرف کننده دانش تولید شده انان باشند.

ج ایوان ایلیچ:

مدرسه زدایی از جامعه کتاب ایلیچ با عنوان مدرسه زدایی از جامعه بود 1969 این کتاب از این جهت اهمیت دارد که بجای اصلاح مدرسه به دنبالحذف ان از جامعه بود. ایده اصلی ایلیچ این بود که موسساتی که ویژگی اصلی ساختار اجتماعی را تشکیل می دهند در اصل خودعامل تحریف و حتی نابودی اهداف یا نهادهایی هستند که خود به خاطر انها به وجود امده اند.ایلیچ موسساتی چون بیمارستانمدرسه و کلیسا را موسسات تحریف کننده و معتاد کننده می نامید و خواهان مدرسه زدایی از جامعه بود.استدلال ایلیچ اینبود که جامعه به هیچ وجه نباید خواستار هیچگونه آموزش و پرورش اجباری باشد و معتقد بود که قانون گذاران باید قانونی وضع کنند تا کارفرمایان حق نداشته باشند افراد را بر اساس میزان تحصیلات انان استخدام کنند ایلیچ خواهان مدرسه جدید یا اصلاح مدرسه نبود بلکه خواهان مدرسه زدایی از جامعه بود و اینکه انقلابی صورت گیرد تا پیوندبین آموزش و پرورش رسمی و استخدام آتی فرد شکسته شود) 65 (به عبارتی دیگر ایلیچ معتقد بود مدرسه و نظام آموزشی بایستیارتباط و وابستگی خود را با دولت و اقتصاد قطع کند و افراد برای تحصیل در مدرسه یا دانشگاه به دلیل الزامی و اجباری بودندولتی یا گرفتن مدرک برای اشتغال در نظام اقتصادی درس نخوانند بلکه تحصیل و فراگیری فراتر از این نیازها باشد. درست همانطور که کلیسای کاتولیک مدعی بود که انحصار نیل به رستگاری را در دست دارد مدرسه و دانشگاه معاصر نیز مدعی اند کهانحصار دانش را در اختیار دارند پیام مدرسه به دانش آموزان این است که او بدون حضور در مدرسه و وابستگی به معلمان نمیتواند هیچ چیز ارزشمندی بیاموزد این پیام با این واقعیت تقویت می شود که مدرسه اختیار صدور مدرک را در دست دارد مدارکیکه نقش مجوز برای نیل به موقعیتهای پایگاهی بالا را ایفا میکنند به نظر ایلیچ مدرسه نهاد موثری برای انتقال ان دسته از ایده هاو ارزشهایی است که او انها را تقبیح میکند. مساله مهم او در بررسی مدارس این بود که :چگونه مردم تا این حد به تعلیم و تربیت مدرسه ای معتاد شده اند به عقیده ایلیچپاسخ به این پرسش در درک این نکته نهفته است که جهان بینی اقتصادی است که موجب شده است که مردم تعلیم و تربیت رابه مثابه یک نیاز بنگرند.) 342 (از نظر ایلیچ بدون مدرسه رفتن و دریافت مدرک از مدرسه ورود به نظام اقتصادی موجود ناممکن راست و به اعتقاد او بایستی این رابطه میان مدرک دانشگاهی و مدرسه ای با نظام اقتصادی قطع شود. مدرسه به خوبی نوعیدیدگاه محدود و تکنولوژیک از جهان را به کودک آموزش می دهد .مدرسه به خوبی به کودک یاد می دهد که نادان است و فقط باحضور بیش از حد در مدرسه می تواند ارزشمند باشد و مشکلات خود را حل کند) 66 (مدرسه بجای افزایش رشد شناختی وعقلانیت حس استقلال کودک را از بین می برد این حس استقلال فکری را تنها می توان در خارج از آموزش و پرورش رسمیاجباری به دست اورد. بدین ترتیب به اعتقاد ایلیچ مدرسه خصلت ضد آموزشی دارد زیرا دانش آموزان تعلیمات را خسته کننده و بی ارتباط به علایق پرسشها و نیازهای خود میابند لذا مدرسه خصلت اعتیاد اور پیدا کرده است.مهارتهای اولیه نظیر خواندن ونوشتن و شمارش اعداد صرفا نیاز به حضور در مدرسه ندارد این مهارتها را میتوان در مراکز خاصی که بدین منظور طراحی میشوند به دست اورد .ایلیچ نیز مانند فریره معتقد است آموزش و پرورش رسمی اجباری برای کودکان روش بسیار ناموثری برایافزایش سواد در کشورهای فقیر است.) 66 )— به نظر ایلیچ راه حل این است که آموزش و پرورش رسمی اجباری برچیده شود و نهادهای خاصی)غیر دولتی( برای تقویت اهدافواقعی آموزش و پرورش جایگزین ان شود. دولت نباید کودکان را وادار به حضور در مدرسه کرده و مهمتر اینکه کارفرمایان نباید بهدنبال میزان نمره مدرک و نظایر اینها باشند بلکه باید بجای مدرسه شبکه ای از نهادهای خاص )غیر دولتی(تاسیس شوند و بهافراد اجازه داده شود تا در هر یک از این مراکز که بخواهند حضور یابند. مراکزی مانند مراکز آموزش مهارتهای خواندن و نوشتن .

4 نظریه بازتولید اجتماعی و فرهنگی

نظریه بازتولید اجتماعی و فرهنگی ،نقش آموزش و پرورش را تداوم بخشیدن به ساختار اجتماعی و فرهنگی موجود جامعه میداند.برخی معتقدند آموزش و پرورش در جهت کاهش و تقلیل نابرابری عمل میکند اما به اعتقاد نظریه پردازان بازتولید، آموزش وپرورش در واقع نابرابریهای موجود در قدرت، درامد و پایگاه اجتماعی را بازتولید (reproduction) میکند.از دیدگاه نظریهبازتولید،ارزشها ،قواعد و نهادهای جامعه همگی بازتاب منافع گروههای مسلط و طبقه حاکمند و آموزش و پرورش نیز از این امرمستثنا نیست.بر اساس نظریه بازتولید مدرسه به گونه ای سازماندهی شده که امتیازات و مزایا را فقط شامل افرادی می سازدکه متعلق به خاستگاه های بالای جامعه هستند .به طور کلی نظریه های بازتولید را میتوان به دو دسته تقسیم کرد نظریه بازتولیداجتماعی بولز و جنتیس و نظریه بازتولید فرهنگی)برنشتاین و بوردیو(.— الف نظریه بازتولید اجتماعی -— بولز و جنتیس معتقدند که نابرابری آموزشی بخشی از تاروپود جامعه سرمایه داری است لذا تا مادامی که نظام سرمایهداری وجودداشته باشد این نابرابری نیز وجود خواهد داشت.کتاب معروف انها آموزش مدرسه ای در جامعه سرمایه داری امریکا است.کارکردآموزش و پرورش همانا تامین نیروی انسانی تحصیلکرده برای بخش اقتصاد است و درواقعساختار درونی ان به گونه ای شکلگرفته که با نیازهای اقتصادی و صنعتهماهنگباشد.)70 (به اعتقاد این دو نظام آموزشی )مدرسه(یکی از عناصر اساسیدربازتولید ساختار طبقاتی حاکم در جامعه است در واقع نقش نظام آموزشی این است که نوعی اگاهی و شعور را در افراد بازتولیدکند تا بدین وسیله انها سلسله مراتب موجود کند تا بدین وسیله انها سلسله مراتب موجود را به عنوان عدالت اجتماعی پذیرا شوند .در حقیقت انتقاد بولز و جینتیس از مدرسه این است که مدرسه ارتباط ناگسستنی با نظام صنعتی دارد و چیزی بیش از یک دستگاه ایدئولوژیکی است) — این نظریه اساسا مدلی از بازتولید ارائه داده و معتقد است که ساختار سلسله مراتبی ارزشها هنجارها و مهارتهایی که در عرصه کار
وجود دارد همان سلسله مراتب روابط در کلاس درس نیز به چشم می خورد. بر اساس این نظریه حضور در مدرسه دانش آموزان رانسبت به ضروریات اقتصادی و اجتماعی نظام سرمایه داری مطیع و گوش به فرمان می سازد پس شیوه تولید شخصیت انسانها رانیز شکل می دهد به همین دلیل بولز و جنتیس معتقدند که نظام آموزشی جوانان را با نظام اقتصادی صنعتی سرمایه داریامیخته و هماهنگ می سازد چرا که بین روابط اجتماعی موجود در مدرسه و روابط اجتماعی موجود در تولید تشابه و تطابقساختاری وجود داردپس این نظریه نوعی تحلیل طبقاتی از مدرسه ارائه داده و بدین طریق تقصیر مشکلات آموزشی را ازمعلم و دانش آموز به ساختار جامعه منتقل میکند. نظریه بازتولید معتقد است که دانش آموزان طبقه کارگر برای مشاغل سطحپایین که به مهارتهای بسیار اندکی نیاز دارند تربیت می شوند ولی دانش آموزان طبقه متوسطه و بالا دارای مهارتهای روانشناختیبیشتری هستند این همان تشابه و تطابق بین مدرسه و بازار کار است .— بولز و جنتیس مدعی هستند که گسترش کارخانه ها در امریکا نقش عمده ای در گسترش مدارس داشت صاحبان کارخانه ها بهشدت طرفدار مدرسه بودند نه به این خاطر که مدرسه کودک را با سواد میکند و با سواد بودن برای انجام کار و امور کارخانه هالازم و اساسی است بلکه به خاطر این که مدرسه عادات مربوط به حضور سر وقت انجام کار سخت و احترام گذاشتن به مافوق راآموزش می داد گسترش مقطع دبیرستان و هنرستان نیز به خاطر نیاز جامعه سرمایه داری بهمهارتهای فنی و حرفه ای و نیاز بهوجود قشر کارمند برای کار در سازمانهای بزرگ بوده است. نظریه بازتولید تصویر دقیقتری از رابطه بین سرمایه داری و مدرسهارائه می دهد.به اعتقاد این دو محقق در جامعه جدید مدرسه در جهت منافع نظم سرمایه داری عمل میکند.در واقع ایده اصلی ایندو این است که نظام آموزشی نابرابریهای طبقاتی موجود در جامعه را تقویت میکند.جامعه سرمایه داری نیاز دارد مردم را قانعکند که فکر کنند افراد موجود در موقعیت بالا شایستگی این موقعیت را داشته و نسبت به دیگران مستعدترند.) خلاصه اینکه این دو معتقدند که مدرسه از دو طریق به بازتولید نابرابریهای اجتماعی می پردازد.— الف(مدرسه دانش آموزان را برای مشارکت در محیط کار اماده می سازد ویژگی اصلی محیط کار وجود روابط قدرت است که دارای نظم و سازماندهی اداری است و تا حدودی بر اساس شایستگی و سن طبقه بندی شده است.همچنین محیط کار اطاعت بیچون و چرا را تشویق نموده و نواوری را سرکوب میکند و تمامی این ویژگی ها در مدرسه وجود دارند پس دانش آموزان با نظامی اشنا شده و در ان جامعه پذیر می شوند که تشابه و تطابق زیادی با دنیای کار و محیط صنعتی دارد و این یعنی جامعه پذیریدانش آموز در نظام آموزش رسمی برای محیط کار و نظام صنعتی.— ب(افرادی که دارای خاستگاههای اجتماعی متفاوتی هستند به دو گونه مختلف اماده می شوند اول اینکه انهایی که قشر های اجتماعی بالاترند دسترسی بهتری به مدارس دارند دوم اینکه این مدرسه است که دانش آموزان را انتخاب کرده به انها جهت میدهد جالب اینکه مدرسه این کار را بر اساس ازمونها یی نظیر تست های ضریب هوشی که دارای تورش و جابنداری فرهنگیجنسیتی و اقتصادی هستند انجام می دهد این دو فرایند اینده مشابهی برای تمامی کسانی که از یک خاستگاه طبقاتی مشترکی
برخوردارند تضمین میکند.

) ب نظریه بازتولید فرهنگی نظریه بازتولید فرهنگی بر بازتولید فرهنگ طبقه مسلط در مدارس توجه دارد.در این نظریه دانش و ارزشها و الگوهای عمل وسبکهای رفتاری و سلایق زیبایی شناختی که در مدارس آموزش داده می شود و از دانش آموزان انتظار می رود همان فرهنگطبقه مسلط است و به خاطر اینکه دانش آموزان طبقه مسلط با این فرهنگ و سبک زندگی اشنایی بیشتری دارند معلمولا درعملکرد تحصیلی موفقیت بیشتری را کسب میکنند.— باسیل برنشتاین— مطالعه برنشتاین در زمینه طبقه اجتماعی و کاربرد قواعد زبانشناختی است.به اعتقاد برنشتاین واضح است که افراد متعلق بهگروههای اجتماعی متفاوت به شیوه های مختلفی سخن می گویند اگر گفتار خانواده یک کارگر ساده غیر ماهر را ضبط کرده و باگفتار خانواده یک مقام بلند پایه اداری مقایسه کنیم تفاوت انها اشکار می شود ممکن است موضوع گفتار در دو خانواده یکی باشدولی قدر مسلم تفاوت زیادی هم در واژگان به کار گرفته شده و هم در نحوه نظم و ترتیب لغات در داخل جملات انها وجود دارد به اعتقاد او شکل روابط اجتماعی بر نحوه گفتار تاثیر میگذارد و خود این گفتار نیز به نوبه خود بر روابط اجتماعی موثر است باسیل برنشتاین معتقد است که قواعد زبانشناختی کودکان در خلال جامعه پذیری اولیه انها بین طبقه کارگر و طبقه متوسطمتفاوت است.این تفاوتها ناشی از ساختار اجتماعی و نوع جامعه پذیری کودکان است به نظر برنشتاین کودکان طبقه کارگر ازقواعد محدودی استفاده میکنند که ناشی از تاکید اندک مادران انها بر زبان به هنگام جامعه پذیری این کودکان است از ان سوکودکان طبقه متوسط از قواعد دقیق و مفصل استفاده میکنند که نقطه مقابل قواعد محدود شده است. قواعد زبانی محدوددر میان خانواده های طبقه کارگر رایج است و نیاز چندانی برای توضیح شفاهی و استفاده از صفت و مفاهیم انتزاعی نیست.اماقواعد مفصل در میان طبقه متوسط متداول است و به همین جهت والدین طبقه متوسط تمایل دارند که در پاسخ به سوالاتکودکان خود توضیحات منطقی ارائه دهند.— برنشتاین معتقد است که این تفاوتهای موجود در الگوی زبانی ناشی از تفاوت در ضریب هوشی نیست بلکه ناشی از تفاوت درروابط اجتماعی است.به عبارت دیگر برنشتاین با مطالعه تفاوتهای طبقات اجتماعی در زمینه زبان مورد استفاده کودکان معتقداست که دو نوع اساسی از زبان وجود دارد عامیانه و رسمی. زبان عامیانه با جملات ساده کوتاه و توصیفی مشخص می شوند دراین زبان نمادها با سطح پایینی از تعمیم بیان می شوند بعلاوه استفاده بسیار اندکی از قید و صفت صورت میگیرد ولی زبان رسمیساختار ترکیبی پیچیده ای دارد متمایل به امور انتزاعی است و از دایره لغات بسیار گسترده ای استفاده میکند. به اعتقاد برنشتاینکودکان طبقه کارگر از زبان عامیانه استفاده میکنند در حالیکه کودکان طبقه متوسط از زبان رسمی بهره می برند در واقع کودکمتعلق به طبقه متوسط دارای زبان انعطاف پذیری است او میتواند احساسات و اعتقادات خویش را به هر دو زبان بیان کند و درعین حال هر دو زبان را متوجه شود.لیکن کودک طبقه کارگر خود را فقط به یکی از این زبانها محدود میکند.اعتقاد برنشتاینعقب ماندگی نسبی بسیاری از کودکان طبقه کارگر تا حدود زیادی نتیجه عقب ماندگی هایی است که توسط فرایند زبانشناختیمنتقل شده است.فرزندان طبقه متوسط در مقایسه با فرزندان طبقه کارگر از سرمایه فرهنگی و زبانی بیشتری برخوردارند پسمیتوان گفت که طبقه کارگر از وجود موقعیت پایین زبانشناختی در عذاب است) 82 (این تفاوتها با ورود کودک به مدرسه اهمیتمیابند زیرا نوع زبان مورد قبول در مدرسه همان قواعد مفصل است بدین سان کودک طبقه متوسط از قبل با نوع زبان مورداستفاده در مدرسه اشنا می شود در حالی که کودک طبقه کارگر اول باید یاد بگیرد که چگونه قواعد مفصلی که زبان مدرسه استرا بیاموزد.) 83 (به زعم برنشتاین از انجا که مدرسه بر زبان مفصل، رسمی و علمی تاکید دارد لذا زبان نوعی نقطه ضعف و عاملعقب ماندگی برای کودکان طبقه کارگر و نوعی امتیاز مثبت برای کودکان طبقه متوسط به حساب می اید.) 83 )— پیر بوردیو— پیر بوردیو نیز در خصوص فرهنگ همچون برنشتاین معتقد است منبع نابرابری در جامعه بیشتر ماهیت فرهنگی دارد تا اقتصادیو فاصله بین فرهنگ مدرسه و خاستگاه اجتماعی اقتصادی کودک عامل مهمی در تعیین موفقیت کودک در نظام آموزشی -محسوب می شود.بوردیو از مفهوم کلیدی خشونت نمادین استفاده میکند. طبقات مسلط با کنترل آموزش و پرورش بازتولیدفرهنگ خاص خویش را تضمین میکنند بنابراینفرهنگی که مدرسه منتقل میکند میراث فرهنگ جمعی نیست بلکه فرهنگطبقات مسلط است .پس مدرسه با تحمیل فرهنگ طبقه مسلط بر طبقات دیگر به نوعی خشونت نمادین دست می زند.— بوردیو معتقد است که بازتولید فرهنگی یکی از مهمترین راههایی است که از ان طریق ساختار طبقاتی بازتولید می شود و به بیاندیگر بازتولید اجتماعی از طریق نهادهای آموزشی صورت میگیرد.بر اساس نظریه بوردیو ،والدین ثروتمند قادرند فرزندان خود را درمدرسه بهتری ثبت نام کنند و از عهده هزینه های سنگین ان برایند ولی موفقیت در مدرسه صرفا به اتکای منابع مالی ممکننیست بر اساس نظریه سرمایه فرهنگی بخشی از تاثیر خاستگاه خانوادگی بر موفقیت تحصیلی ناشی از برخورداری برخی از دانشآموزان از منابع فرهنگی بیشتر است منظور از منابع فرهنگی اشنایی دانش آموزان با قواعد حاکم بر فرهنگ و تجلیات هنری اناست.) 86 ) مدرسه از دانش آموز انتظار دارد که از ظرفیت بالایی برای جذب و درونی سازی مجموعه عناصر فرهنگ متعالیبرخوردار باشد ولی خود مدرسه و مراکز آموزشی تامین کننده این ظرفیت برای او نیستند .بخش مهمی از این ظرفیت از طریقخانواده تامین می شود. دانش آموزان طبقات بالاتر می توانند از امادگی فرهنگی خود در خدمت اهداف آموزشی و تحصیلیاستفاده کنند و در نتیجه به موفقیت بیشتری دست یابند.— بوردیو معتقد است که فرهنگ متعالی نوعی سرمایه فرهنگی است.میزان سرمایه فرهنگی که دانش آموز از خانواده خود به دستمیاوردبهپایگاهاقتصادیاجتماعی خانواده او بستگی دارد سرمایه فرهنگی به همراه سرمایه اقتصادی و اجتماعی به اعضای طبقهمسلط جامعه امکان می دهدتاموقعیت خود را در جامعه بازتولید کند.) 86 ) بدین ترتیب بر اساس نظریه سرمایه فرهنگی بوردیوتاثیر خاستگاه اجتماعی خانواده بر موفقیت تحصیلیفرزندناشی از نوع و میزان فرهنگی است که والدین برای فرزند خود فراهممیکنند.زیرا کودک با استفاده از این منابع فرهنگی می تواند انتظارات مدرسه را براورده سازد.) 87 (بدین ترتیب گروهها و طبقاتاجتماعی مسلط از قدرت خود استفاده میکنند تا شرایط ساختاری لازم را برای دفاع از منافع خود بوجود اورند.مدرسه و نظامآموزشی نیز به گونه ای طراحی شده است که موفقیت فرزندان این گروههای مسلط را تضمین کنند به عبارت دیگر دانش آموزانیکه دارای سبک زبانی ترجیحات زیبا شناختی و شیوه تعاملی مسلط هستند مورد تشویق معلمان قرار میگیرند. بدین ترتیبکودکان نا اشنا با مظاهر فرهنگ و هنر مدرسه را محیطی بیگانه و حتی متخاصم میابند از ان سو کودکان دارای سرمایه فرهنگیبالا به راحتی میتوانند با معلمان خود ارتباط بر قرار کنند.) 87 ) منظور از سرمایه فرهنگی یعنی اشنایی فرد با قواعد و فعالیتهایفرهنگی مسلط در جامعه نظیر سبک زبانی، ترجیحات زیبایی شناختی و شیوه تعامل.بدین ترتیب سرمایه فرهنگی ترکیبی ازشایستگی های فرهنگی و زبانی است. 87 )— بوردیو معتقد است که افراد تحت تاثیر خاستگاه اجتماعی خود با دانش فرهنگی مختلف و با برخورداری از سرمایه فرهنگی مختلفوارد نظام آموزشی می شوند نظام آموزشی نه تنها به برابر سازی این تفاوتهای اولیه در زمینه سرمایه فرهنگی نمی پردازد بلکه حتی انها را تشدید میکند لذا دانش آموزانی که از سرمایه فرهنگی بیشتری برخوردارند بهتر قادرند قواعد موفقیت در مدرسه را فراگیرند و در نتیجه موفقیت تحصیلی بیشتری دارند بدین ترتیب تفاوتهای اولیه در سرمایه فرهنگی دانش آموزان خود را در عملکردتحصیلی و مدارک تحصیلی انان نیز متجلی ساخته و در نهایت بر موقعیت طبقاتی و شغلی انان در اینده تاثیر می گذارد.) 88 (ازاین دیدگاه ان دسته از دانش آموزانی که با این نوع فعالیتها اشنا نیستند مدرسه را محیطی متخاصم خواهند یافت افرادی که فاقداین عادات و سبک زندگی هستند یا به آموزش عالی راه نمی یابند و یا اگر هم وارد آموزش عالی شوند موفقیت زیادی نخواهندداشت.لذا بوردیو معتقد است که ترجیحات، نگرشها و رفتارهایی که در بین طبقات اجتماعی مسلط رایج است مورد تشویق نظامآموزشی است و همین به بازتولید نابرابری منجر می شود.) 89 )— با توجه به نظریه بازتولید فرهنگی میتوان گزاره های زیر را استنتاج کرد.— الف(خاستگاه خانوادگی تاثیر مستقیمی بر سرمایه فرهنگی دانش آموز دارد.ب(سرمایه فرهنگی تاثیر مستقیمی بر موفقیتتحصیلی دانش آموز دارد. ج(خاستگاه خانوادگی به طور غیر مستقیم از طریق سرمایه فرهنگی بر موفقیت تحصیلی اثر دارد.) 89 (براساس نظریه بازتولید فرهنگی نظام آموزشی به تشویق و انتقال فرهنگ طبقه مسلط می پردازد دانش آموزی موفق محسوب می
شودکه بتواند این فرهنگ را دریافت کند و ان را در خود درونی سازد.— 5 نظریه مقاومت -— مفهوم مقاومت تا حدودی در نظریات مربوط به آموزش و پرورش جدید است. از یکسو طرفداران دیدگاه کارکرد گرا به مقاومت واعتراض به عنوان نوعی رفتار انحرافی اختلال افرین و منفی در مدرسه مینگرند و از سوی دیگر طرفداران دیدگاه انتقادی وبازتولید عوامل داخلی مدرسه را نادیده میگیرند به همین دلیل گروهی از محققین سعی کرده اند تا به ورای نظریه بازتولید وانتقادی حرکت کنند.نقطه عزیمت این متفکران مفاهیم تضاد و مقاومت بوده است انها با رد هر دو دیدگاه رادیکال)انتقادی( ومحافظه کار)کارکردگرا( به برنامه درسی به عنوان گفتمان پیچیده ای مینگرند که نه تنها در خدمت منافع طبقه مسلط است بلکهدر عین حال دارای جوانبی است که امکان رهایی را نیز فراهم می سازد.موفقیت نظریه مقاومت به جهت اهمیتی است کهطرفداران ان برای نظریه انتقادی و عامل انسانی قایل هستند.) 101 )— انچه که از ان تحت عنوان نظریهمقاومت یاد می شود واکنشی است که در اواخر 1970 علیه نظریه بازتولید به وجود امد.) 102 (بهطور کلی نظریه بازتولید معتقد است که مدرسه از طریقبازتولید کردن روابط موجود بین گروههای اجتماعی نقش مهمی درحفظ وضع موجود ایفا میکند لذا سبب می شود تا کودکان طبقه کارگر و طبقه بالا در همانپایگاه طبقاتی والدین خود باقیبمانند .نظریه پردازان مقاومت معتقد هستند که بدون وارد شدن به درون مدرسه بدون فهم اینکه چرا و چگونه دانشآموزانبرنامه درسی اشکار و پنهان را رد میکنند قادر نخواهیم بود پیچیدگی کار مدرسه را به عنوان مکان تولید ایدئولوژیکی درکنماییم.نظریه پردازان مقاومتنظیر هنری ژیرو کوشیده اند تا نشان دهند که سازوکار بازتولید اجتماعی و فرهنگی در نظام تعلیم وتربیت همیشه با برخی مخالفتها و مقاومتها مواجهمی شوند) 102 ( نظریه مقاومت معتقد است که حتی اگر چنین بازتولیدی نیزرخ دهد این فرایند تا این حد ساده و آسان نیست و اینکه دانش آموزان در مقابل تقاضاها و فشارهای مدرسه مقاومت میکنند درواقع نظریه مقاومت سعی کرده تا تحلیل خود را از نظریه بازتولید یک مرحله فراتر ببرد.الف هنری ژیرو -
— ژیرو یکی از نمایندگان برجسته نظریه مقاومت است که کتاب معروف او تحت عنوان نظریه و مقاومت در آموزش و پرورش نقشمهمی در رشد این نظریه داشته است) 102 (از دیدگاه نظریه مقاومت مدرسه نهاد نسبتا مستقلی است که نه تنها امکان بروز رفتارمخالفت امیز را فراهم می سازد بلکه نوعی منبع تناقض نیز هست به همین جهت برخی اوقات برخلاف علایق و منافع گروه حاکمعمل میکند مدرسه نهادی صرفا اقتصادی نیست بلکه عرصه ای سیاسی فرهنگی و ایدئولوزیکی است که تا حدودی مستقل ازاقتصاد بازار سرمایه داری است.) 103 (تاکید اصلی او این است که برنامه آموزشی نوعی گفتمان است که هم میتواند باعث سلطهشود و هم باعث ازادی و رهایی.به اعتقاد ژیرو مدرسه نهاد بازتولید کننده اجتماعی و فرهنگی است که در بردارنده ان چیزی استکه بوردیو ان را سرمایه فرهنگی میخواند ولی درست همانطور که کارگران با کارفرمایان خود برای به دست اوردن حقوق و کنترلبیشتر بر محیط کار و دیگر منافع اجتماعی مبارزه میکنند دانش آموزان و معلمان نیز برای به دست اوردن سهم بیشتری ازسرمایه فرهنگی جامعه جنگ دایمی دارند.) 103 )— دانش آموز نیاز دارد بدانند که قدرت به عنوان یک فرایند مثبت و منفی چگونه عمل میکند اغلب از قدرت بعنوان نیرویی منفییاد می شود که در جهت منافع سلطه است لیکن نکته مهم این است که بدانیم قدرت هم نیرویی منفی و هم نیرویی مثبتدارد..به اعتقاد ژیرو اگر قرار است دانش آموزان از طریق مدرسه دارای احساس قدرتمندی شوند در ان صورت یکی از عناصرکلیدی آموزش و پرورش انها باید این باشد که توانایی تفکر انتقادی را به دانش آموزان انتقال دهند. ژیرو همانند دیویی معتقداست که در یک جامعه دموکراتیک از شهروندان انتظار می رود که مشارکت خردمندانه ای در حیات سیاسی اجتماعی داشتهباشند ولی انچه نمی توان ان را نادیده گرفت این است که مدرسه برای بسیاری از دانش آموزان بخصوص دانش آموزان متعلق بهپایگاه اقتصادی پایین فرصت محدودی برای قدرتمند سازی فراهم میاورد.) 104 ) همانند نظریات بازتولید انتقاد وارد شده بر نظریهمقاومت در این است که رابطه بین مدرسه فرهنگ و جامعه را بسیار ساده پنداشته است در واقع تلاقی دیدگاهها ادراکات وانتظارات معلم و دانش آموز سبب بروز واکنشهای بسیار متعدد و متنوعی نسبت به مدرسه می شود و نظریه مقاومت قادر بهتحلیل این تنوع نیست. البته نقش مثبت نظریه مقاومت در این بوده است که توجه را بهتوانایی آدمی در زمینه گزینش بخصوصدر حوزه آموزش و پرورش را جلب کرده است ادمی ممکن است به رد وضع موجود پرداخته و در مقابل تقاضاها و انتظاراتمقاومت نشان دهد ولی مهم این است که بعد از این مقاومت چه اتفاقی روی می دهد) 106 )— 6 نظریه تفسیری -— در دیدگاه تفسیری جامعه یک هویت پویا و سیال متصور می شود که روابط اجتماعی ناشی از کنش و واکنش مردم انرا شکل میدهد در این دیدگاه انسان به عنوان موجودی فعال تلقی می شود در حالی که در نظریه های کارکرد گرایی و انتقادی و بازتولیدمردم صرفا اجرا کنندگان نقشهایی هستند که از قبل برای برنامه های مشخصی طراحی شده اند.در این دیدگاه مردم در روابطمتقابل اجتماعی درگیر بوده و و انچه در اطراف خود اتفاق می افتد را مورد تفسیر و تحلیل قرار می دهند و بدین ترتیب واقعیتاجتماعی بر اساس همین کنشهای متقابل و تفسیرهایی که کنشگران از می سازند پدید می اید.دیدگاه تفسیری از همین منظر بهمطالعه مدرسه و انچه در ان می گذرد می پردازد .— الف مایکل یانگ -— رویکرد تفسیر گرایی در جامعه شناسی آموزش و پرورش تحت تاثیر افکار مایکل یانگ در کتاب شناخت و کنترل) 1971 (قرار دارد.یانگ در این کتاب توجه محققان را به تعاملات اجتماعی که در چارچوب مدرسه مورد غفلت واقع شده بودند را جلب کرد.درواقع جامعه شناسی تفسیری آموزش و پرورش بر ماهیت اجتماعی مقولاتی آموزشی)هوش،خلاقیت استعداد، علاقه( و فرایندهایاجتماعی )کنش و واکنشهایی که در کلاس و مدرسه رخ می دهد(تاکید دارد که از طریق انها این مقولات ساخته و حفظ میشوند در نتیجه برنامه درسی، نحوه تدریس و اشکال ارزیابی )امتحان( مورد توجه این رویکرد قرار می گیرد.برنامه درسی که تاپیش از این مورد غفلت قرار گرفته بود در کانون توجه تفسیر گرایی قرار میگیرد زیرا نهادهای تربیتی نه تنها تولید کننده افرادبلکه تولید کنند شناخت)برنامه درسی(هم هستند. در این معنا شناخت معنای گسترده تری یافته و هم شامل محتوای سرفصلهایرسمی دروس می شود)برنامه درسی اشکار( و هم شامل ادراکات رفتارها و ارشهایی است که در برنامه درسی رسمی و اشکارذکری به میان نیامده است که به ان برنامه درسی پنهان میگویند.— یانگ معتقد است که مطالعه در مورد چگونگی تولید تعریف و توزیع این شناخت )برنامه درسی(در مدرسه موضوعی است که موردغفلت واقع شده برنامه درسی بسیار مساله افرین بوده و موضوع مناسبی برای جامعه شناسی تعلیم و تربیت است.دغدغه اصلییانگ ساخت اجتماعی و توزیع و پردازش شناخت در مدرسه است واقعیت اجتماعی همیشه در حال شدن است و نه بودن.بنابراینروشهای کیفی برای مطالعه در این رویکرد مورد استفاده قرار میگیرد.رهیافت تفسیری برخلاف کارکرد گرایان که به بررسی
مدرسه و نهادهای دیگر می پرداخت بیشتر بر عملکرد درونی خود مدارس توجه میکنند تمایل انها بیش از همه مربوط به ارتباطدرون کلاس و برنامه درسی است.در واقع این رویکرد تلاش می کند تا نشان دهد در کلاس درس و بین معلم و شاگرد و برنامهدرسی چه اتفاقی می افتد.برنامه درسی و قواعد مدرسه در کنش و واکنش متقابلی که میان معلمان و دانش آموزان و دیگرنقشهای مدرسه برقرار است چگونه به اجرا در می اید.
— موضوعات اصلی در رهیافت تفسیری عبارتند از : 1 مطالعه محیطهای یادگیری:این رویکرد برای مطالعه شرایطی که در ان -یادگیری اتفاق می افتد بسیار مناسب است از این لحاظ سه جنبه مورد اهمیت قرار میگیرد. رابطه سلسله مراتبی بین معلم وشاگرد ،ارتباط نمادین بین معلم و شاگرد و شناختی که اساس تعامل بین انهاست.— 2 تعامل در کلاس درس.در رویکرد تفسیری پیوند بین انتظارت معلم و عملکرد تحصیلی دانش آموزان مورد توجه قرار گرفته -
است یعنی اینکه چگونه معلم اگاهانه یا نااگاهانه انتظارات خود را به دانش آموزان منتقل میکنند— 3 زبان مورد استفاده در کلاس درس:یکی از نکات کلیدی این رویکرد این است که زبان با نحوه ادراک واقعیت اجتماعی ارتباط -دارد به عبارت دیگر زبان فرایندهای فکری افراد و تجربه انها از جهان اجتماعی را شکل می دهد این رویکرد همچون برنشتاینمعتقد است ارتباط زبانی تحت تاثیر عوامل فرهنگی و موقعیتی است.معلمان با توجه به زبانی که دانش آموزان به کار می برندفرایند یادگیری را کنترل و هدایت میکند.توجه به زبانها مورد استفاده دانش آموزان و تطابق برنامه درسی با این زبان به معلماندر امر تدریس و آموزش کمک میکند.زبان دانش آموزان ملاکی است نظیر خاستگاه اقتصادی اجتماعی عادات شخصی یا وضعیتظاهری او که تمامی اینها بر نوع انتظار معلم از دانش آموز موثر هستند