مدافعان و مخالفان تحریم ها علیه ایران چه کسانی هستند؟
مدافعان و مخالفان تحریم ها علیه ایران چه کسانی هستند؟
خصلت سیاسی تحریم های اقتصادی و تبعات آن، در شرایط ویژه ایران چنان است که به سادگی نمی توان موافقان و مخالفان اعمال آن را در یک محور افقی از راست تا چپ ترسیم نمود. به عبارت دیگر نه هر نیروی سیاسی با گرایش راست موافق تحریم است و نه بالعکس، هر نیروی سیاسی ظاهراً چپی مخالف تحریم ها. بنابراین شاید بتوان نمودار رویکردهای مختلف نسبت به ماجرای تحریم ها را چنین رسم نمود:
True True («««««` («««««` 0 289 2978858 2978858 clip_image001.jpg
–گرایشات راست سرنگونی طلب شامل محافظه کاران و نئولیبرال ها، سلطنت طلب ها، احزاب و تشکّل های ناسیونالیست قومی، سازمان مجاهدین خلق و اقمار به اصطلاح مارکسیست شان در شورای ملّی مقاومت، عمدتاً بر این عقیده هستند که جمهوری اسلامی را جز به مدد تحریم های اقتصادی نمی توان فلج کرد، و تنها راه برای تغییر رژیم سیاسی در ایران و متوقّف کردن پروژه غنی سازی و دستیابی این رژیم به بمب اتمی که مهم ترین و عاجل ترین هدف است، تشدید تحریم هاست. گرچه این گرایشات غالباً عنوان می کنند که اولین و بهترین گزینه ای که مدّ نظر دارند، حمله نظامی مستقیم نیست و چندان موافقتی با این راه حل ندارند، اما هم زمان اذعان می کنند که این روش هم ممکن است ضرورت پیدا کند و به هر حال نمی توان آن را روی میز نگذاشت. این گرایشات بر این باورند که مردم ایران به جای مواخذه کردن جامعه جهانی (و مشخصاً ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا) باید از رژیم جمهوری اسلامی طلبکار باشند و این حکومت را زیر فشار بگذارند. در غیر این صورت نمی توانند برای جامعه جهانی تعیین تکلیف کنند و باید مسئولیت انفعال خود را بپذیرند و هزینه اش را یا با تحریم های بین المللی یا اگر این تحریم ها موفقیت آمیز نبود با لشکرکشی نظامی غرب، پرداخت نمایند. به هر حال آزادی هم بهایی دارد و برای خلاص شدن از شرّ بزرگ جمهوری اسلامی باید شرّ خفیف حملات رژیم های امپریالیست و دخالت های انسان دوستانه امپراتوری های برگزیده را به جان بپذیرند! بدیهی است که مسئولیت مستقیم این تحریم ها و حملات نظامی احتمالی مستقیماً بر دوش حکومت جمهوری اسلامی و سپس بر عهده مردم منفعلی است که این حکومت را به موقع ساقط نکرده اند!
سیاست مافوق راست روانه جریانات نامبرده، اگرچه در بنیادهای نظری و روش های استنتاج و سیاست گذاری، تفاوت هایی را میان آنان در بر می گیرد، اما نهایتاً به کوره راه مشترکی ختم می شود که دفاع از تحریم های اقتصادی و حمله محتمل نظامی را نزد آنان موجّه می سازد. این جریانات پروغرب، چه بر مبنای اشتراک منافع آنی و بلند مدتی که با ایالات متّحده آمریکا دارند، و چه بر اساس شکل افراطی پراگماتیسمی که هر نوع روشی را برای سرنگونی جمهوری اسلامی توجیه می کند، هم زمان خود را به عنوان آلترناتیو رژیم جمهوری اسلامی نیز عرضه می کنند و به عنوان تندروترین بخش راست سیاسی ایران قدم برمی دارند.
روشن است که مقوله حقوق بشر در این گونه موارد که پای افزایش دخالتگری قدرت های غربی در قالب گسترش تحریم ها یا احتمال جنگ به میان می آید، نسبت به فقر و بیکارسازی های گسترده، فقدان امکانات دارویی و بهداشتی، کمبود غذا و افزایش معضلات اجتماعی که نهایتاً به فروپاشی اجتماعی و افزایش افسارگسیخته نرخ جرم و جنایت و نهایتاً مجازات های وحشیانه و دامن زده شدن به فضای پلیسی می انجامد، حتّی برای آن بخش به اصطلاح چپ متّحد سازمان مجاهدین خلق نیز بحثی است علی حدّه! در چنین مواردی، حقوق ثانویه و سیاسی بشر، نسبت به حقوق اولیه و بدیهی و بنیادین اش، در اولویت قرار می گیرد و مسئله صدور دموکراسی بر هر چیز ارجحیت می یابد. تنها چیزی که باقی می ماند، این است که این گرایشات به غایت ارتجاعی، هرگز درباره استانداردهای دوگانه جامعه جهانی متعهّد و مسئول سخن به میان نمی آورند که چرا برای مثال هوس دموکراتیزه کردن عربستان سعودی را در سر نمی پروراند، و یا چرا اسرائیل و پاکستان را بابت مسلّح شدن به بمب اتمی، انذار نمی دهند؟ مسیر این فاجعه به طرز هولناکی روشن است و کمترین درجه ”مردمی بودن“ و ”دموکراتیک“ بودن، وصله ناجوری برای این گرایشات سیاسی و خطوط استراتژی شان است.
–گرایشات راست مخالف تحریم ها، عمدتاً شامل اصلاح طلبان حکومتی وشبه حکومتی می شود، و طیفی از نیروهای سوسیال دموکرات را نیز در بر می گیرد، که خط استراتژیک شان ”تحوّل خواهی“ در چارچوب جمهوری اسلامی است و ابداً اصراری برای فراروی از آن ندارند. همین که بتوان شکلی از دموکراسی درون طبقاتی را در ساختار سیاسی و اقتصادی حکومت پیاده کرد، برایشان ایده آل است، و پشتوانه طبقاتی شان هم لایه های فوقانی خرده بورژوازی و بخش هایی از بورژوازی است که طبقه متوسط می خوانندش، و بر این باورند که با تحمیل تحریم ها، طبقه متوسط به طبقه پایین (که در قاموس ایشان اسم ندارد) خواهد پیوست. به زعم عموم آنان، هدف از تحریم ها ایجاد موقعیتی است که به انقلاب و گذر به دموکراسی منجر شود، در حالی که بحران اقتصادی حادّ حاصل از تحریم ها، روند گذر به دموکراسی را با تحت فشار قرار دادن طبقه متوسط که بازیگر اصلی گذر به دموکراسی است تحت شعاع قرار می دهد و باعث شکست این روند می شود. بر مبنای این تحلیل ها، خصلت طبقاتی جامعه مهم ترین چیزی است که دستخوش دگرگونی می شود. گویی تنها جهت حرکت نیروهای اجتماعی و موقعیت جغرافیایی آنان است که در سپهر سیاسی ایشان مکان یابی می شود و خصائل و بافتار طبقات اجتماعی، بی اهمیت جلوه می کند. ”بالا“ نامیدن طبقه بورژوازی و صاحبان سرمایه، و ”پایین“ نامیدن طبقه کارگر و دیگر لایه های فرودستان و زحمتکشان و با بی اعتنایی و بی میلی از کنار این هر دو گذشتن، و با سرعت به سراغ طرح کردن ”طبقه متوسط“ و میانی رفتن، به خوبی خصلت نمای مسیر تحولّات اجتماعی، از رهگذر دستگاه سیاسی اصلاح طلبی حکومتی و شبه حکومتی است که شباهت های تامّی به یکدیگر دارند.11
–موضع بخشی از طرفداران به ظاهر چپ و خجول تحریم های اقتصادی، هم خوانی زیادی با فضای سیاسی حاکم بر نظام بین الملل دارد، و از آن جایی که تعیّن سیاسی این جریانات، به جهان تک قطبی و پس از فروپاشی باز می گردد، مهم ترین ویژگی این جریانات این است که علیرغم این که خود را چپ و بعضاً کمونیست می پندارند، اولاً تئوری امپریالیسم را به کل از دستور کارشان حذف کرده اند و با انتساب القابی چون سنّتی، غیر مدرن و عقب مانده، از بخش های دیگر چپ که تئوری امپریالیسم را یکی از ستون های تفکّر مارکسیستی می دانند، فاصله می گیرند؛ و در ثانی، چنین جریاناتی که مسئله براندازی فی نفسه برایشان تقدّم ذاتی بر چگونگی تحقّق این امر دارد، عملاً بدون توجه به کارگزاران تحولات اجتماعی و فارغ از این که انقلابات سیاسی به پشتوانه کدام نیروهای سیاسی صورت می گیرد، از هول حلیم در تمام دیگ های در هم جوش قدرت های منطقه ای و بین المللی می افتند و نبض شان با هر تحرّک سیاسی، خواه ارتجاعی و خواه مترقّی بالا و پایین می شود. این جریانات که با فاصله گرفتن از نقطه رجوع طبقاتی خود، عملاً در تحولات مختلف به زائده جریانات راست بدل می شوند، در واقع لیبرال های رزمنده ای هستند که در ساختار سیاسی–طبقاتی موجود، هنوز مکان درست و سزاوار خود را نیافته اند و از این جهت است که بر خلاف نامی که با خود یدک می کشند، اما در نهایت عملکردشان در کنار راست ترین بخش های نیروهای سیاسی حال حاضر در ایران و حتی در کشورهای غربی تعریف می شود. فرقی هم نمی کند موضوع چه باشد، خواه قضیه فلسطین و حمله جنایتکارانه اسرائیل به غزّه که عملاً بر جنایت های آشکار رژیم اشغالگر صحّه می گذارند، و خواه غائله سوریه که لاقیدانه و نامحتاطانه برایش سر و دست می شکنند و نسبت به روندها و نیروهای سیاسی ارتجاعی حاضر در آن نابینا می شوند. چنین جریاناتی برخلاف آن چه خود را می نامند، عمدتاً لیستی طولانی از عملکردهای ضد کمونیستی و برخلاف منافع طبقه کارگر در کارنامه خود دارند که یکی از برجسته ترین شان موضعی است که در برابر تحریم های اقتصادی و فشار فزاینده بین المللی علیه مردم ایران می گیرند؛ در حالی که ایشان پیرامون استریپتیز یک عابر پیاده در گوشه ای از جهان، ده ها بیانیه پرشور صادر می کنند و برای ارشاد دولت های اروپایی برای جلوگیری از پخش اذان از فلان مناره سخت کوشانه می رزمند و کمپین های متعدّد برپا می کنند، اما در قبال تحریم های اقتصادی مدیدی سکوت اختیار می کنند و آن دم هم که در این باره لب می گشایند، با موضعی غیر صریح در خصوص تحریم ها، عملکرد دولت های غربی را به طور ضمنی تایید می کنند و در این معادله، تنها یک سرِ آن، یعنی رژیم جمهوری اسلامی را محکوم می کنند. گویی عملکرد غرب، نتیجه مستقیم، منطقی و بلافصل رفتار سیاسی جمهوری اسلامی است و تنها راه پایان بخشیدن به تحریم ها، انقلاب سیاسی و تغییر رژیم است. این جا درست همان نقطه ای است که راه این جریانات، از باقی جریانات کمونیست و مترقّی، جدا می شود.
–اما نیروی سیاسی چهارم، که در این مهلکه، ضرورتاً و مطلقاً بایستی نقطه رجوع اش به منافع فرودستان و به طور مشخص لایه های مختلف طبقه کارگر و اقشار مختلف زحمتکشان باشد، و هر کُنش و جهت گیری سیاسی اش باید مستقیماً بر مبنای پویایی و سازمان یابی طبقه مرجع اش شکل بپذیرد، نیروهای سوسیالیست و کمونیست هستند.
چنین جریاناتی، مرز خود را با گرایشات راست مخالف تحریم آن جایی روشن می سازند که تغییرات مورد نظر خود را نه در چهارچوب های تنگ نظام های موجود، بلکه در جهت ساختن جهانی آلترناتیو جستجو می کنند. این بدین معنی است که تنها ملاحظه ای که برای چنین نیروهایی مطرح است، منافع فرودستان نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان است. این نگاه خارج از محدوده، امکان فراروی از آن چه سیاست واقعاً موجود یا واقع بینانه نامیده می شود (که دائماً مترصّد شقّه کردن دشمن و یافتن عناصر مترقّی در صفوف آنان است) را امکان پذیر می سازد. مسأله برای نیروهای مترقی کمونیست ”گذار مسالمت آمیز“ به سر منزل ”لیبرال دموکراسی“ نیست که تنها سیاست ورزی اش را چانه زنی برای افزایش حجم ”طبقه متوسط“ (که لابد اینرسیِ ذاتی اش ارمغان آور گذارِ خرامان است) تشکیل می دهد. مسأله این جاست که تحریم با درگیر کردن بیش از پیش طبقه ی کارگر و فرودستانِ ایران در سطح بقا، امکان ورود آنان به عرصه سیاست انقلابی را کاسته و در نهایت تنها دریچه ای برای شورش های کور را می گشاید که از قضا مطلوب رژیم ایران است. به بیان دیگر، نیروهای آلترناتیو انقلابی، نگاه آخرالزمّانی که در جستجوی ”لحظه موعود“ با گسترش تباهی هاست و تحریم را گامی برای نزدیکی به انقلاب می داند رد می کند و اعتقاد دارد که افزایش فلاکت، و فراهم آوردن زمینه برای سلب مسئولیت و انتقال آن به گردن ستبر تحریم ها، مقابله ی عملی با نیروهای انقلابی است. در نهایت و در نظر کمونیست های آلترناتیو، تحریم، تنها تسریعِ فرایند کشتن روزمره ی فرودستان در نظام سرمایه داری است. هوشمند شدنش نیز تنها به این موضوع ارجاع دارد که با دقت بیش تری نیروها و شرایط واقعی انقلاب را هدف می گیرد و تضادهای واقعی را با حجابی از تضادهای کاذب مانند تضادهای ناسیونالیستی (بیگانگان در برابر ایران) و یا تضادهای صلیبی (مسلمانان در برابر مسیحیان) و… می پوشاند.
آری گفتن به تحریم های اقتصادی، برای هر نیروی سیاسی که ولو خود را با واسطه هایی به طبقه کارگر منتسب می کند، حکم امضای فروپاشی و انحلال طبقات (یعنی محدود نمودن عرصه ی سیاست طبقاتی) است. در شرایطی که کمترین درجه از سازمان یافتگی طبقاتی کارگران وجود ندارد، در شرایطی که هر شورش کور و بی سر انجام اجتماعی، میلیتاریزه شدن دمادم تمام عرصه های حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به همراه دارد، و در شرایطی که یک رژیم سیاسیِ به غایت مخوف، باکی ندارد از این که با روش های منحصر به فردش در پلیسی کردن فضا و در هم کوفتن هر شکل ناگسسته ای از حیات اجتماعی، دوام خود را تأمین کند و صدای هر جنبنده ای را بی درنگ خفه سازد، هم رأیی و هم سویی با ادامه و افزایش تحریم ها، نتیجه ای جز تباهی نسل ها از پی هم، و عقب گرد چند ده ساله طبقه کارگر و دستاوردهای سیاسی- طبقاتی اش، به دنبال ندارد؛ میلیون ها انسانی که با گیوتین قطع نامه ها و مصوّبه های قدرت های امپریالیستی، قلع و قمع می شوند که بماند، چرا که تنها، اعدادی هستند که به شماره جنایت ها، اضافه خواهند شد….