فرق القا و الهام
الهام و القاء
استاد زهرایی، جلسه را با توضیحاتی راجع به ابدال اینگونه آغاز کردند؛ تمام مسافرانی که به کنگره می آیند و با سفر کردن نوع زندگی و جهان بینی شان تغییر میکند، از جملۀ ابدال هستند. در این قسمت بندی، یک درجه یا یک پله بالاتر از ابدال، اوتاد قرار دارند. کلمۀ اوتاد به معنی میخها میباشد. چنانچه در کتاب شریف می فرماید که: (( اِن الجبال اوتاد )) یعنی کوهها برای زمین به منزلۀ میخها می باشند، انسان چه درسی از کوهها می گیرد؟ درس استقامت، ایستادگی و ایجاد تعادلها، درس شکست ناپذیری و ترحم ناپذیری.
اگر کوهها بر روی زمین، پستی و بلندی ایجاد نمی کردند و سطح زمین یکنواخت و هموار بود، انسان همه چیز را یکنواخت میدید و دیگر مواجه با ناهمواریهای زندگی، برایش به امری دشوار تبدیل میشد، چون دیدگاهش، دیدگاهی یکنواخت و تک بعدی بود. پس اوتاد، فرماندهان اصلی زمین هستند و در مرتبه پایین تر از آنها، ابدال قرار دارند. در این تقسیم بندی، زمین فرماندهی به نام قوس دارد که نگهبان زمین است، در مرتبه بعدی، ابواب جمعی این فرمانده قرار دارند که همان اوتاد هستند و بعد از دیده بانها، راهنماهای کنگره قرار دارند که به منزلۀ ابدال یا تبدیل شوندگان هستند. در فرهنگ اسطوره ای و عرفانی پرنده ای به نام ققنوس وجود دارد که می سوزد و از خاکسترش مرغان جدیدی به وجود می آیند، مهندس نیز میگوید: مسافر سفر اول، باید در خویش بمیرد و در عالم دیگری، با خویش جدیدی دوباره زاده شود. همگی ما، در نقطه ای از سفرمان که هستیم، کم و بیش این احساس را با خود داریم. آیا شما امروز مانند انسانی که در گذشته بودید، هستید؟
کسی که از جهان تاریک اعتیاد بیرون می آید، چه بداند و چه نداند ، جزو ابدال است. منتها ابدال نیز مراتبی دارند. مانند راهنماهای کنگره که همگی راهنما هستند اما تمام راهنماها مانند یکدیگر نیستند و این تفاوت، تفاوت مسافری است که درمان شده با مسافری که صرفاً، مصرف موادش را قطع کرده است. البته، این قطع مواد کردن هم، به طور کلی بی ارزش نیست و نمی توانیم بگوییم که چنین مسافری، ارزش سفرش صفر است. باز همان میزانی که این شخص آموزش دیده ، از سقوطش جلوگیری می کند . اما قطع مواد کجا و مسافر درمان شده کجا؟
استاد در جواب یکی از رهجویان که پرسیدند: ما چگونه میتوانیم ابزار الهام را در خود تقویت کنیم؟ اینگونه پاسخ دادند: بحث الهام و القا، بحث بسیار مفصلی است، بعضی از فلاسفه میان الهام و القا، تفاوت قائل شدند. به اعتقاد من نیز این دو با یکدیگر تفاوت دارند. اصولاً برای القا باید دو جزء وجود داشته باشد. بهترین نماد برای القا همین کار لژیونی است. برای اینکه راجع به القا بیشتر توضیح بدهیم، ابتدا باید بگوییم که تمامی مفاهیم به جز چند مفهوم انگشت شمار مانند خداوند و روح، کاملا دو بعدی و دو وجهی اند که القا نیز اینگونه است. ما هم القای منفی داریم و هم القای مثبت، دو نفر آدم مصرف کننده اگر کنار همدیگر قرار بگیرند، کاملا القای منفی روی یکدیگر میگذارند، برای همین است که در کنگره میگویند که ارتباط سفر اولی ها، خارج از کنگره با یکدیگر ممنوع است.
پس در قدم اول، برای ایجاد القا، حداقل دو جزء لازم است و گاهی اجزاء بیشتری نیز دارد. مانند یک سخنرانی که یک نفر استاد و صد نفر شنونده دارد. و این اجزا باید حضوری فیزیکی داشته باشند، حتی اگر شخصی با خودش سخنرانی ای را تمرین میکند، از لحاظ فیزیکی تنها نیست و اجزاء فیزیکی آن مکان و انعکاس صدای آن شخص با او همراه است، پس ما به طور مطلق تنهایی نداریم. جایی در همین وادی میگوید که انسان باید از درون خودش نوری بیابد، نشان دهندۀ این است که القا از خود به خود نیز شدنی است و اینکه میگوییم برای القا باید دو جزء وجود داشته باشد، برای فهم موضوع است، وگرنه در همه حال دو جزء وجود دارد. حتی در واحد نیز، جزء دوم نیز وجود دارد، تنها احد است که یک جزء دارد. میدانید که واحد و احد هر دو از صفات خداوندند. واحدیت خداوند، به معنای یگانگی مطلق خداوند است که هیچ دوگانگی در آن راه ندارد، یعنی اگر القایی هم هست، یک القای واحد و یک تکه است.
در مراتب نفس نیز میگویند که در نفس مطمئنه، دیگر دو صدایی وجود ندارد و تعریف فلسفی نفس واحده این است که انسانی که نفسش در این مرحله قرار دارد، در درونش به یک صدایی رسیده است که البته این مفهوم نیز دو وجهی در دو جهت خیر و شر وجود دارد. مثلا شخص مصرف کننده ای که در عمق تاریکی است، وقتی در درونش صدایی به او میگوید که برو و مصرف کن، هیچ صدایی در درونش بر علیه این تصمیم سخن نمی گوید. و یک تفاوت دیگر واحد این است که واحد می تواند در هر دو جهت خیر و شر عمل کند، اما احدیت تنها در جهت نیکی است.
حالا به سراغ شناخت اجزای القا میرویم، رعد پیامی دارد که در آن میگوید."در درون ذره بروید و ترکیب ها را جدا نمایید و بشکافید آنچه شکافتنی نیست."
ما یک تعریف و یک جمله از القا داریم، اما هنگامی که به درونش میرویم، می بینیم که هزاران جمله و تعریف از القا وجود دارد که قابل بحث و شکافتن است. پس القا به یک مصدر فیزیکی نیاز دارد، اما این مصدر و ابزار القا چه چیزی است؟ برای فهم بهتر مثالی برای شما میزنم؛ من به شما درس می دهم و شما دارید این درس را می شنوید، گوش شما ابزار شنیدن این درس است و آنچه شما میشنوید و در ذهن شما ترجمه می شود، نامش حس شنوایی است، اما چیزی که صدای من به گوش شما می رساند، چه چیزی است؟ امواج، ابزار القا است.
فلاسفه می گویند که اگر امواج وجود نداشته باشد، عدم رخ خواهد داد، پس القا ابزاری به نام امواج دارد. بروید و خطابۀ امواج از عقاب سفید را مطالعه کنید. پس القا عبارت است از؛ تاثیر امواج دو مرکز بر روی یکدیگر، صوت و نور، در حقیقت اجزای امواج را برای ما ترجمه میکنند. ما می گوییم اولین امواج، امواج نور بوده اند. آن نور در درون خودش، صوت و حس را هم به همراه می آورد، یعنی برای آنکه نور و صوت برای انسان قابل فهم باشد، خداوند حس را آفرید.
اگر دور تا دور کرۀ زمین ماهواره باشد، اما گیرنده هایی مانند رادیو و تلویزیون برای دریافت این امواج نداشته باشیم، هیچ موجی را نمی توانیم دریافت کنیم. برای این است که میگویند حس مانند خداوند است، یعنی هستی بخش است. حس در همه جا جاری است چون در همه مکانها امواج وجود دارند. مهندس در سی دی "بار نیستی" میگویند: هستی و نیستی، از دید عالم فیزیکی نامشان هستی و نیستی است، یعنی به آنچه که در بعد پنج حس آشکارا ما قرار دارد، عالم هست یا هستی گفته می شود. اما عالمی وجود دارد که در بعد پنج حس آشکار ما نیست. یعنی نمی توانیم آن را ببینیم یا لمس کنیم، اما این نشان آن نیست که چنین عالمی وجود ندارد. بهترین و ملموس ترین نماد این عالم خواب است. رعد در پیامی به نگهبان میگوید: "شما وقتی خوابید، چشمانتان بسته است و ابزار دیدن در اختیار شما نیست، اما می بینید."
اگر ابزار دیدن ما کار نمی کند، پس ما چگونه می بینیم؟ سوال شگفت انگیزی است. اینکار را حس انجام میدهد، اما نه این پنج حس آشکار، حسهای پنهان که ابزارشان چشم و گوش شما نیست. پس تا اینجا به این نکته رسیدیم که القا، در حقیقت انتقالی است که بر بال امواج اتفاق می افتد و باید مبدا و مقصد فیزیکی داشته باشد و مسیر امواج است. ما اساساً اگر بحث القا را در بعد فیزیکی و جهان خاکی متوجه نشویم، در خارج از بعد فیزیکی نیز نمی توانیم بفهمیم، چون در همۀ عوالم القا نیز وجود دارد، همچنان که سردار می گوید: "جهان و جهانها در حال آموزش اند."
اگر القا و امواج نباشد، چگونه آموزش می تواند وجود داشته باشد؟ حالا الهام چه تفاوتی با القا دارد؟ الهام به یک منبع بیرونی نیاز دارد. زمانی که القا توسط یک منبع یا مبدا خارج از قالب فیزیکی اتفاق می افتد، الهام نام میگیرد. اما اینکه منبع الهام چه چیزی است؟ بستگی به شخص الهام گیرنده دارد، شخصی که شش دانگ وجودش تحت تسخیر تاریکی است، منبع الهامش ابلیس است. اما من معتقدم کسی که وارد کنگره می شود یا به طور کلی در صراط مستقیم قرار میگیرد، اگر گوش به فرمان استادش باشد، کمتر تحت الهام فجور قرار میگیرد و اگر قرار هم بگیرد، کاملا متوجه خواهد بود. اگر می گویند که "در صراط مستقیم، ای دل کسی گمراه نیست"، چگونه گمراه نیست؟ چون صراط مستقیم، راه را بر الهام فجور می بندد. پس اگر برایتان سوال است که شما تحت الهام تقوایید یا فجور؟ مزنه هایش اینجاست، که اگر تحت امر هستید و از ضد ارزشها پرهیز میکنید میتوانید و باید به حس تان اعتماد کنید.
در وادی سیزدهم و چهاردهم نیز مهندس در این باره توضیح میدهد که به این نوع حس، در خارج از کنگره، حس ششم و در کنگره، حس یازدهم گفته میشود و در واقع، حس واسطی است بین پنج حس پنهان و پنج حس آشکار ما. اگر بخواهیم منبعی برای شناخت تفاوت میان القا و الهام بیابیم، منبعی اصیل تر از کتاب آسمانی پیدا نمی کنیم. آنجا وقتی از الهام و فجور حرف میزند، از مصدر الهام سخن میگوید، یعنی پیش از اینکه روابط بین انسانی را مطرح کند، میگوید: "و نفسٍ و ما سواها."
میگوید: نفس از نفوس حرف میزند، یعنی هنوز از ارتباط جمعی سخنی نیست، بحث خلق نفس است و اینگونه ادامه می دهد: "فالهمها فجورها و تقواها." می گوید نفس را خلق کردم، زمانی که به طور نسبی به حالت تعادل یافته یا قوام یافته رسید، آنگاه این قابلیت را یافت که تحت الهام تقوا و یا فجور قرار بگیرد، یعنی قبل از آن این قابلیت را نداشت. عقاب سفید نیز در جایی می گوید: زمان زیادی، چیز قابل ارائه ای برای انسان وجود نداشت اما بعد از اینکه انسان به مرزی از تعادل و شعور رسید، تحت الهام فجور و تقوا قرار گرفت.
اما اینکه هر موجودیتی بر اساس ویژگیهایش چقدر تحت الهام باشد، به چه چیزی وابسته است؟ به نامۀ پیشین، به داشته هایش، به تفکر و تجربه و آموزشش. اینکه میگوییم پیشینه منظور آن چیزی است که از گذشته تا اکنون کسب کرده، اکنون نیز در توبرۀ پیشینه وجود دارد. چون هر لحظه ای پیشینۀ لحظه بعد آن است. پس اینکه میگوییم آنچه را که از پیش مهیا کرده، یعنی حال ما در آن نیز وجود دارد. پس قبل از اینکه بگویید تکامل در جمع اتفاق می افتد، این قانون را بیان میکند، یعنی دارد ابتدای قانون را باز گو می کند. بنابراین الهام باید مصدری بیرونی داشته باشد، یعنی چیزی خارج از محدوۀ فیزیکی به ما میگوید که برو و فلان کار را انجام بده. برای این است که می گوییم، برنده ترین سلاح ابلیس که همان جهل و نادانی ماست، در دست خود ما قرار دارد، الهام ابلیس، طیف میان دانایی و نادانی ما را تحت تاثیر قرار می دهد. ابلیس پیامش را میفرستد، اگر در معرض دانایی باشید، پاسخی به آن نخواهید داد، یا اصلاً در مراتبی از دانایی دیگر آن پیام را دریافت هم نخواهید کرد. یعنی در درونمان طول موج را تنظیم میکنیم. ما با افکار، بیان و رفتارمان، گیرنده مان را به سمتی تنظیم میکنیم که گیرنده اش خود ما هستیم.
میگوید برگشت از ضد ارزشها در یک آن انجام میشود و آن لحظه، همان لحظه است که شما سمت گیرنده های امواجتان را تغییر می دهید. کسی که به کنگره می آید، درست است که زمان میبرد تا به درمان برسد، اما دیگر گیرندۀ امواجش روی موج قبلی نیست.