واقعیت های تهران
واقعیت های تهران
خیلی وقت ها دخترهای شهرستانی رو دیدیم که توی شهرشون حجاب و اعتقادات درستی داشتند اما همین که پاشون به تهران رسید و خواستند تهرانی بشوند، با هزار من آرایش و خواری توی جامعه ظاهر می شند و خودشون رو
به گزارش جهان، مقداد رحیمی حاجی آبادی در وبلاگ "صدای عدالت" نوشت:
خیلی وقت ها شده که واژه تهران مخصوصا توی ذهن بچه های شهرستانی یه ابهت خاصی پیدا می کنه.این رو بذارید کنار اینکه بعضی ها بیاند تهران و برای اولین بار سوار مترو بشند و یا مقهور سامانه های موجود توی اون بشند. همین می شه که آرزوی خیلی ها اومدن به تهران می شه.البته انگیزه ها متفاوته.یه نفر مثل من با انگیزه درس خوندن میاد اینجا و موندگار می شه و یه نفر دیگر به دنبال کار هر چی هست یه ضرب المثلی بین مردم رایجه که می گند فلانی آب تهران رو خورد و اون آب بهش ساخت و موندگار شد.
من که از سال هشتاد و چهار تا حالا تهرانم.امروز دیگه بعد از نزدیک نه سال بودن توی این شهر و چشیدن مزه های موجود در جامعه اش، شاید بتونم بهتر در مورد حرف هایی که در مورد تهران زده می شه قضاوت کنم.دوست دارم جمله به جمله حرف هایی رو که در مورد تهران زده می شه رو براتون بنویسم و نقدش کنم.
جمله اول: راه پیشرفت از تهران می گذرد.پیشرفت توی تهرانه
این جمله می تونه زمانی درست باشد که آدم توی تهران بتونه جا پای محکمی رو برای خودش پیدا کنه.چیزی که می خوام بگم،نافی قدرت خداوند نیست.منظورم وسیله هاییه که خداوند توی زندگی ما قرار میده.
داشتن دوست و آشنا برای این جاپا خیلی مهمه.البته خیلی ها به قصد پیدا کردن همین جاپا توی تهران ، آدم های حقه بازی می شند و یا خودشون رو به هزار ذلت می اندازند.اما خاصیت دنیا در تهران و غیر تهران همینه که وقتی طرف فکر می کنه جاپاش محکم شده، یه هو زمین می خوره.خب.
توی تهران هم راه پیشرفت هست اما خیلی باید سختی بکشید تا از راه درستش جاپاتون محکم بشه و پیشرفت کنید.بدون سختی کشیدن پیشرفت امکان نداره حتی اگه توی تهران باشه.
جمله دوم: مردم تهران همه با فرهنگند و برخوردشون با ادم خوبه و اهل دوز و کلک نیستند.
تهران با خودش یه مدل خاصی از فرهنگ رو به دنبال داره.خیلی وقت ها دخترهای شهرستانی رو دیدیم که توی شهرشون حجاب و اعتقادات درستی داشتند اما همین که پاشون به تهران رسید و خواستند تهرانی بشوند، با هزار من آرایش و خواری توی جامعه ظاهر می شند و خودشون رو ارزون می فروشند.پسرهاش هم همین طورند.فرقی نداره.
الزاما فرهنگی که توی تهران هست، فرهنگ درستی نیست هر چند مردم در موارد دیگه ای، مثل تو صف ایستادن،مدل صحبت کردن و لباس پوشیدن از مردم سایر جاهای ایران، شیک تر عمل کنند.
تهران هم مثل بقیه جاهای دنیا است.آدم با فرهنگ داره .آدم بی فرهنگ هم داره.هر دو مدلش رو دیدم.تربیت بچه ها هم توی تهران یه مقدار مشکل تره.اینجا بچه ها فضای کافی برای بازی و شیطنت رو ندارند و دلشون رو به یه چیزای دیگه ای خوش می کنند.
تهران هم مثل بقیه جاهاست.بعضی خونواده ها ، بچه هاشون رو خوب تربیت می کنند و بعضی بد.اما بعضی معضلات مخصوصا در رابطه با تفاوت جنسیت، خیلی بیشتر خودش رو نشون می ده.
توی تهران خونواده ها، یه بچه یا فوقش دوتا دارند.بچه ای که خواهر و برادر نداره، خواهر و برادرش رو توی خیابون پیدا می کنه.
البته فقط بدی ها رو نگم.امکانات آموزشی و مدارس تهران، به مراتب کلاس بالاتره.مدرسه ها البته خوب پول می گیرند اما شاید به همین نسبت امکانات بیشتری به بچه ها بدهند.اما هیچ محل تربیتی ،مثل خانواده نمی شه.
اینجا مرد و زن همیشه دنبال کارند.مسیر ها دوره.صبح زود می رند و شب دیر میاند.خیلی وقت ها بچه ها تنهاند.تربیت بچه غیر ممکن نیست اما سخته.
جمله سوم: بچه های تهرانی هرچند تیپ سوسولی و در به داغون داشته باشند اما میان سال که بشند می شند مثل پدر و مادرهاشون و با فرهنگ می شند.
یه ضرب المثل قدیمی هست که می گه از کوزه برون تراود هر آنچه دراوست. بستگی به نونی داره که پدر و مادر سر سفره به بچه دادند.اگه حلال باشه یه جور، اگه حرام باشه یه جور.
البته این موضوع یه قسمت دیگه ای هم داره.خیلی وقت ها شنیدیم خیلی ها برای توجیه گناهانشون می گند ، الان جوونی می کنیم و بعدا که میانسال و پیر شدیم ، توبه می کنیم و می ریم توی مسجد!
این حرف خیلی غلطه.از کجا معلوم که توی همین جوونی کردن جونشون رو از دست ندند و به سن پیری نرسند؟از کجا معلوم که اگه پیر شدند بتونند، توبه کنند؟
البته من در مورد بچه های تهران حکم کلی نمی دم.خیلی از بچه های خوب تهران را دیدم و باهاشون دوستم.اینها همون هایی اند که خوب بودن رو توی جوونیشون تجربه کردند.
مردم تهران هم مثل مردم سایر جاهای دنیا اند.
اگه خوب بکاری خوب برداشت می کنی. اگه بد بکاری بد برداشت می کنی.
جمله چهارم:خیلی ها که از تهران اومدند افسوس می خورند که چرا تهران نموندند.
خب این جمله زمانی درسته که آدم ها خودشون رو با بقیه مقایسه کنند.معمولا افراد، یه نفر رو می بینند و به عنوان سمبل موفقیت بهش نگاه می کنند.بعد خودشون رو با اون فرد که اتفاقا در تهران بوده، مقایسه می کنند و می گند کاش ما هم تهران بودیم تا مثل او می شدیم.
این درسته که خیلی ها توی تهران به یه جاهایی رسیدند اما یادمون باشه که خیلی ها هم توی تهران به هیچ جایی نرسیدند. تا ببینیم خداوند در تقدیر ما چه مصلحتی رو قرار داده و همچنین تلاش خودمون چقدره.البته باید اعتراف کنم که بودجه های میلیاردی توی تهران جابجا می شه اما ممکنه از این همه بودجه ، ریالی نصیب ماها نشه.
اگه انسان راضی به رضای خدا باشه، کمتر افسوس می خوره.یه وقت هایی آدم باید بین قناعت و زیاده خواهی یکی رو انتخاب کنه.هر دو صفت گاهی خوبند و گاهی بد.باید اعتراف کنم که در وهله اول، توی تهران حس زیاده خواهی انسان به جوشش در میاد.البته بعد از چند بار سر به سنگ خوردن، آدم یه مقدار عاقل تر می شه.
جمله پنجم: هر کسی توی تهران زندگی کنه، توی همه ایران هم می تونه زندگی کنه
کسایی که این حرف رو می زنند، به سختی های زندگی در تهران نگاه می کنند.مثلا ترافیک یا شلوغی یا خونه های کوچولو.
اما اینها هم بعد یه مدت یه جور عادت می شند.ترک عادت هم سخته.تازه هر منطقه مشکل خاص خودش رو داره که نمی شه با مثلا ترافیک تهران مقایسه اش کرد.بنابراین کلیات این سخن نادرسته.
جمله ششم: پول توی تهرانه.اصلا پول توی تهران ریخته
این صحبت به دو جهت درسته.یکی اینکه تهران مرکز همه ادارات و سازمان ها و وزارت خونه ها و بازارهاست و یکی اینکه جمعیت تهران زیاده و این جمعیت زیاد یعنی پول حمل و نقل زیاد و پول غذای زیاد.
اما ممکنه از همه این چیزهایی که گفتم، با توجه به تخصصی که یه فردی توی زندگیش یاد گرفته، پول زیادی گیرش نیاد. البته می شه با سختی کشیدن و دادن صدقه، کم کم به یه جاهایی رسید.البته اعتراف می کنم به کارمندان تهرانی یه مقدار بیشتر از کارمندان شهرهای دیگه ایران می رسند.اما همه که توفیق استخدام رو پیدا نمی کنند.
تاره همین استخدام هم خودش معضله.خیلی وقت ها دیدم کارمندانی را که تنها عامل آمدن سر کارشون رو همین حقوقشون می دونند و ذره ای به کاری که می کنند اعتقاد و علاقه ای ندارند.ان شا الله بعدا روی این موضوع بیشتر بنویسم.
جمله هفتم: روابط اداری توی تهران به نسبت سایر جاها، نظارت بیشتری روشه .برای همین اینجا رسیدگی ها بهتره
تا یه حدی درسته. البته می شه اسمش رو گذاشت پیگیری نه نظارت.پیگیری توی تهران بیشتره. مثلا فلان بخش نامه که ابلاغ شد، توی تهران بیشتر پیگیر می شند که آیا اجرا شد یا نه.
اما نظارت مشکلات خاص خودش رو داره.با این ساختار معیوب اداری، حیف و میل های زیادی صورت می گیره که بعضی از پشت میز نشین ها، راحت از کنارش می گذرند.شنیده ام بعضی ادارات تا رشوه ندی کارت درست نمی شه.حتی بعضی ها را دیدم که با افتخار از خاطرات دادن رشوه و حل شدن امورشون می گند.البته خودفریبی را درمان نیست.
جمله هشتم:دولت هدفش اینه که مردم تهران رو راضی نگه داره.بقیه مردم ایران مهم نیستند.
این حرف از این جنبه درسته که بودجه هایی که در تهران مصرف می شه رو با بودجه های بقیه جاهای ایران مقایسه می کنیم، می بینیم که بله چندین برابره.از این نظر هم که بیشتر رسانه ها و صدا و سیما توی تهران اند و بیشتر اخبار تهرانی ها رو روی خبرگزاری هاشون پخش می کنند هم این حرف درسته.
اما خب بعضی طرح ها جنبه ملی دارند و توی تهران و غیر تهران انجام می شند.پس نمی شه گفت برای دولت بقیه مردم ایران مهم نیستند اما می شه گفت در بعضی دوره ها، مردم تهران برای برخی از مسئولین مهم ترند.
جمله نهم:توی تهران قدر آدم رو می دونند.اگه ببینند که خوب کار می کنه ، نگهش می دارند.
این جمله بستگی به کارفرمای آدم داره. همچنین همکارها.
زیاد شنیدم زیرآب کسایی که خوب کار می کنند رو زدند.چرا جای دور برم؟ در مورد خودم می گم.خیلی جاها خواستم صادقانه کار کنم و امور رو جلو ببرم، از صداقتم سوء استفاده کردند و بهم ظلم کردند.باور ندارید؟ برید متن های درد دل های یک مستند ساز رو بخونید تا متوجه بشید.
البته بوده جاهایی که کارهایی کردم و اونها ابراز علاقه کردند به همکاری با من و شرایط من نگذاشته به همکاری ادامه بدم.
قدر گوهر رو گوهر شناس می دونه نه آدم های حقه باز و چرب زبون و حق به جانب که توی سیستم اداری غرق شدند و از رحم و انسانیت، چیزی جز ادعا براشون باقی نمونده.چه تهران باشند چه غیر تهران.
همون طور که گفتم کارفرمای بالاسر خیلی مهمه که قدرشناس باشه یا دزد