نوشته سوم بنده در نشریه انعکاس دانشگاه فرهنگیان قزوین وایسته به بسیج دانشجویی
به نام خدا
بررسی مدرنیته در ایران
وازه (مدرن) در طول تاریخ معانی گوناگونی به خود گرفته است که به کاربرد مختلف متفکران بر میگردد؛ آن را میتوان به معنای جدید نوین و امروزی در نظر گرفت در غرب متضاد با قرون وسطی و هم ردیف باستانی گری و بعد به معنای روشن گری و در مخالفت با سنت استفادهشده است.ریشه چنین تفکری در ایران به دوران قاجار بر میگردد که ایران علی رغم فتوای علما در جنگ با روس ها با سی هزار نفر در مقابل دوهزار نفر شکست مفتضحانه ای خورد و برحسب مصلحت با مذاکره توانستند قراردادی با امتیازهای زیاد جنگ را پایان دهند. عباس میرزا در پایان جنگ به عقب ماندگی ایران در ابزارالات و مهارتهای جدید پی میبرد و میگوید این جنگ جنگ بین دو زمان بود و پیش بینی نتیجه آن دشوار نبود، اگر چیز ارزشمندی را از ما گرفت؛ در مقابل درهایی را به روی ما گشود صدای مهیب توپها و گلوله های دشمن ما را از خواب قرن ها بیدار کرد ما برای زنده ماندن و پویایی بیشتر به ایجاد نهادهای جدید و دانش و صنعت نیاز داریم مدرنیته دو بعد دارد یک بعد تئوری یا نظری و دیگری بعد عملی بعد نظری آن به جهان بینی فلسفه مبانی و اصول اعتقادی اشاره دارد و بعد عملی آن انقلاب صنعتی و تکنولوژی را میگوید آنچه در غرب اتفاق افتاده از نظر به عمل بود. غربی ها تلاش میکنند به نام نظریه علمی در مدارس خود این طور القا کنند که طبیعت نژاد شرقی ما ایرانیها و مسلمانان و بقیه را یک نژاد کارگر ساخته است و ما برای کارکردن به رهبری آنها و مصرف کردن تولیدات آنها ساخته شده ایم و به نام علم می کوشند شرق را فاقد فرهنگ و اصالت مدنی با نژادی که سازنده عرفانیات و تصوف و مذهب است نشان دهند همچنین سعی دارند القا کنند که ما در تاریخ هیچ چیز نداشتیم یا اگر چیزی داشتیم نشخوار لقمه ها و مانده هایی بود که یونانی ها یا رومی ها ساخته اند؛ برای مثال در توضیح جنگ ایران و یونان در مدارس خود این طور تدریس می کنند که بربرها و یونانیان جنگ کردند و اگر یونان شکست میخورد بربریت و وحشیگری بر فرهنگ پیروز بود؛ اما در خصوص خاستگاه تغییر و تحولات غرب باید گفت که یک فکر شرقی از شرق به اسم مسیح یا مذهب مسیحیت وارد جریان حرکت و تکامل تاریخی غرب شد و شرق از لحاظ فکری بر غرب تسلط یافت و هزار سال ماند از قرن چهار تا قرن پانزده مسیحیت بر غرب حاکمیت پیدا کرد و شرق بر غرب مسلط شد، یونان و روم نابودشدند و قرون وسطی دوره نحجر ؛ ظلمت؛ رکود؛ زهد گرایی؛ آخرت گرایی و بیزاری از زندگی شروع شد و شرق زدگی به وجود آمد. بعد از هزار سال غرب خواست از شرق زدگی خلاص شود برای همین به دنبال روم و یونان رفت نظام اجتماعی اقتصادی قرون وسطی فنود البته (ارباب رعیتی و و از نظر اقتصادی بسته و بدون تبادلات با خارج بود مذهب نیز کاتولیک بود؛ بینشی ثابت و غیر قابل تغییر مذهب کاتولیک مذهبی آخرت گرا بود؛ یعنی خراب کردن دنیا برای آباد کردن آخرتبرای رها شدن از این وضعیت باز تفکر شرقی به کمک آمد. آنها با مهاجرت صلیبی به جهان اسلام آمدند در جهان اسلام خبری از آخرت گرایی نبود؛ دین اسلام یک دین این جهانی بود و با اقتصاد و زندگی مادی مشکلی نداشت حتی تشویق کنندهآن بود و واسطه ای بین انسان و خدا وجود نداشت. آنها آزادی عمل در اسلام را دیدند و برگشتند و نسبت به کاتولیک و کلیسا اعتراض (پروتست کردند آنها دین خودشان را باز تعریف کرده و مذهب پرونستان را ایجاد کردند که با اقتصاد و صنعتی شدن مشکلی نداشت و این تغییر فکر باعث شد نظام اجتماعی - اقتصادی فئودالیته بر هم ریخته شود و طبقه متوسط (بورژوا) ایجاد شود. بینش اسلامی بینشی جهان گرا و دنیا گرایی ست و به اقتصاد اصالت میدهد بیامبر می فرماید: من لا معاش له لا معاد له». فرقش با اصالت اقتصادی غربی است این است که هدف ما ما فوق اقتصاد است؛ یعنی تکامل و تعالی نوع انسانمیانی مدرنیته شامل: اومانیسم که به معنای بشر پرستی است و بارزترین ویژگی قرون باستان اروپا است که تجلی آن در هنر و ساخت مجسمه های انسان عربان در غرب است وجود چنین تفکری دلیل رشد تئاتر در غرب است در برابر آن در دوره هخامنشی، چنین تفکری نبود. سکولاریسم به معنی خارج کردن نهادها و سرزمینها از نظارت و حاکمیت کلیسا و تمییز و تفکیک میان امور دینی و مقدس و امور دنیوی اندویجوالیسم (فردگرایی) که به معنای تقدم فرد بر جامعه است. این اندیشه در مقابل جامعه با هر جمعی به فرد ارزش و اصالت میدهد و هر اصلی برتر از فردیت را نفی میکند و ارزش مستقلی به جامعه نمیدهد که در مقابل اندیشه ای سنتی مبتنی بر جمع کرایی است. بر اساسفردگراییجمع نمیتواند بر فرد تصمیم بگیرد مگر برای خود جمع یا امور جمعیلیبرالیسم آزاد منشی است و هدف آن حفظ درجاتی از آزادی در برابر حاکمیت است. ساینتیسم یا علم باوری که به معنای اصالت دادن به علوم تجربی است علومی که بر امور واقعی و عینیات نه امور حقیقی و ذهنیات توجه دارند. علومی که تنها روش علمی را مورد قبول میدانند و معتقداند این روش را میتوان به همه شئون زندگی سرایت داد. دموکراسی حکومتی مردمی در مقابل حکومت استبدادی یا الیگارشی است و در میان آن اریستوکراسی با حکومت نخبگان وجود دارد.دموکراسی در گذشته به صورت مستقیم و با حضور تمام مردم بود ولی امروزه به شکل نمایندگی اجرا می شود دموکراسی " مدرنیته در ایرانبه معنای شیوه ای از زندگی نیز معنا میشود؛ شیوه ای که وظیفه آن تعلیم و تربیت است و در آموزش و پرورش با تربیت مشارکتی، تدریس مشارکتی و مدیریت مشارکتی دنبال می شود.آخرین مینا مدرنیته عقل گرایی است. یک سوال مهمی که در خصوص مدرنیته وجود دارد این است که آیا میتوان در نظر و عمل مدرنیته، به صورت در پاسخ باید گفت بله) درست است که این جریان آنقدر قدرتمند است کهگزینشی و انتخابی عمل کرد؟مانند سونامی عمل میکند و از آن گریزی نیست؛ ولی باید به صورت تحلیلی و مقایسه ای و ابطال پذیر با مدرنیته بر خورد کرد نه تجویزی و اجباری بعضی کشورها مستقیم سراغ تکنولوژی و بعد عملی آن می روند و بعضی برخی مبانی و اصول آن را انتخاب میکنند و بعضی نیز کامل از نظر به عمل می روند میتوان آن را بومی کرد ایران به عنوان یک کشور در حال توسعه باید در این زمینه ها پیشرفت اساسی کند تا به کشوری مستقل و مقتدر تبدیل شود و در نظم نوین جهانی جایگاه برجسته ای داشته باشد.