توسعه فرهنگی
جامعه شناسی توسعه
توسعه فرهنگی
عنوان صفحه
توسعه فرهنگي و تعاريف متعدد آن 2
اهميت و ضرورت توسعه فرهنگي 4
ابزار توسعه فرهنگي 5
موانع توسعه فرهنگي 6
تجارب و خط مشي هاي توسعه فرهنگي در جهان 6
توسعه ازديدگاه امام (ره) 18
توسعه فرهنگي و يونسكو 19
نتيجه گيري 20
منابع 21
توسعه فرهنگي و تعاريف متعدد آن
تعاريف بسياري از توسعه فرهنگي مطرح شده است. برخي توسعه فرهنگي را چنين تعريف كرده اند: توسعه و پيشرفت زندگي فرهنگي يك جامعه با هدف تحقق ارزش هاي فرهنگي به صورتي كه با وضعيت كلي توسعه اقتصادي و اجتماعي هماهنگ شده باشد. در تعريفي ديگر توسعه فرهنگي را افزايش قدرت و كارآمدي يك فرهنگ در پاسخگويي به نيازهاي فرهنگي و معنوي و مادي انسان ها بيان كرده اند.
فرهنگ توسعه و توسعه فرهنگي
مفهوم فرهنگ توسعه ناظر است به شكل اقتصادي توسعه اقتصادي – اجتماعي جوامع و توسعه فرهنگي يعني فراهم آوردن شرايط و امكاناتي براي آحاد افراد جامعه تا به شاخص هاي رشد فرهنگي جامه عمل بپوشانند .
توسعه فرهنگي يعني ارتقاء و اعتلاي زندگي فرهنگي در جامعه ، يعني دستيابي به ارزشهاي متعالي فرهنگي . در مقوله فرهنگ توسعه ،فرهنگ هدف نيست آنچه هدف و غايت برنامه و فعاليت است،توسعه و مشخصه هاي توسعه يعني توليد ، بهره وري ، بالا رفتن درآمد سرانه و رشد اقتصادي جامعه است. اما در رويكرد توسعه فرهنگي توسعه انساني و داشتن انسانهاي پويا ، سرزنده ، آگاه ،درست كردار ، ارزشگرا و .... اهداف اصلي توسعه قرار مي گيرند.
توسعه فرهنگي از ديدگاه يونسكو
توسعه فرهنگي به معناي اخص ، مانند فرآيند توسعه اقتصادي داراي تعريف و محتوي و هدفهاي مشخصي است . توسعه فرهنگي براي آنكه به تحقق رسد ، مي بايد به قالبهاي سياست فرهنگي در آيد و به دنبال يك رشته اولويتها ، اصول برنامه ريزي را بپذيرد و به كار بندد.
درك دو مفهوم اساسي در حوزه توسعه فرهنگي يعني سياست فرهنگي و استراتژي فرهنگي بسيار ضروري است . بطور خلاصه مي توان گفت سياستهاي فرهنگي ، مجموعه تصميمات كلان و چارچوبهاي قانوني خاصي هستند كه در حكومت براي حفظ و استقرار شرايط فرهنگي – اجتماعي مطلوب و مناسب در جامعه اتخاذ مي كند . بعبارت ديگر ، سياستهاي فرهنگي مايل به حفظ وضعيت فعلي جامعه (ايستايي نه تغيير و پويايي ) هستند . شايان ذكر است سياستهاي فرهنگي نوين و پيشرفته ، ناظر به پويايي نظامند و بالتبع كند هستند .
در مقابل استراتژي فرهنگي ، ناظر به نحوه توسعه فرهنگي كشور (در راستاي اهداف استراتژي كلان توسعه ملي )است و در واقع نحوه تغيير شرايط فرهنگي فعلي كشور به وضعيت مطلوب آينده را تعيين مي كند . پس استراتژي فرهنگي ، صريحا برايجاد تغيير و بهبود تاكيد مي ورزد و در يك كلام ، حالت انفعالي (همچون سياستهاي فرهنگي ) ندارد ، بلكه حالت تهاجمي تر و پيش دستانه ( ويا به تعبيري آينده نگرانه ) به خود مي گيرد.
دمكراتيك كردن فرهنگ نخستين مفهوم توسعه فرهنگي است . چنين توسعه اي در واقع بر پايه شناسايي اين نكته قرار دارد كه حق شركت در زندگي فرهنگي يكي از حقوق اساسي انسان است ، و تنها هدف اين توسعه پيشبرد و مؤثر ساختن اين حق در شرايط گوناگون است
"توسعه فرهنگي به تعبير ما تنها با توسعه اقتصادي مرتبط نيست بلكه شرط اصلي محسوب مي شود.كه بدون آن جامعه نمي تواند خود رابا پيشرفت مبهوت كننده تكنولوژي سازگار نمايد .براي آنكه مردم بتوانند دنياي جديد را درك كنند و به آن شكل دهند ، قدرت بيان احساسهاي خود را داشته باشندو با استفاده از زبان عصر خودبا يكديگر ارتباط برقرار كنند ، لازم است تا آموزش مستمر وجود داشته باشد و اين شرط اصلي توسعه است.افراد قبل از اينكه بتوانند خود را با تغييرا ت ضروري در شغلشان ، وفق دهند بايد بتوانند خود را باتغيير هماهنگ سازند و اين توانايي به دست نخواهد آمد مگر از طريق مجموعها يي از فرايندها ، ازطريق اطلاعات ،قبول مسئو ليت ، آموزش شغلي ،فرا گرفتن شيوه بيان خود ،كه در تركيب با يكديگر ، توسعه فرهنگي را مي سازند.
مقاومت در مقابل تغيير ، حتي بيش از نبود ابزار و وسايل ، مختل كننده توسعه است. مقاومت در مقابل تغيير ناشي از ايستارهاي كهنه اكثريت مردم است ، بنابراين ، رشد فرهنگي مردم ،تنها را ه پيشرفت است. امروزه ،مهمتر از موانع صرفا اقتصادي ، اين ناداني مردم به كاركردهاي جامعه است كه برنامه ريزي و سامان دهي زمان ومكان را با مشكل مواجه ساخته است." (1)
"مشكل حكومتها منطبق كردن انسان با جهان نيست ، بلكه منطبق كردن جهان با انسان است . فكر برتري انسان بر اشياي بي جان ، برتري ذهن برعين ، برتري فرد برپول يك شعار ايئولوژيك نيست، بلكه نتيجه ضروري تكامل جامعه است.بنا براين نتيجه توسعه فرهنگي ، تا آنجا كه نتيجه توسعه انساني است ، ابزار و هدف توسعه اقتصادي محسوب مي شود." (2)
از آنجا كه فرهنگ مقوله اي است مركب از عناصر مختلف ،طبعا ثبات و تغيير و چگونگي آن به نوع تحولات وارد بر عناصر فرهنگي بر مي گردد و با توجه به تقسيم عناصر فرهنگ به ثابت و متغيير و دگرگوني عناصر متغيير ، كه باعث تغيير فرهنگ مي شود ،به نوع شناخت ها و ارزشهايي برمي گردد كه بواسطه آنها اصول و عناصر ثابت را تفسير و يا تأويل مي كنند . اين دگر گوني براي پذيرش و جذب ارزشها ،هنجار ها ،نهاد ها وتاسيسات جديد ، يك ضرورت است كه در فرآيند توسعه فرهنگي جامعه اجتناب پذير مي باشد.
"پويايي رفتاري و خواستي انسان ها متناسب با مقتضيات زمان همراه با ثبات در اصول و محتواي فرهنگي ،از عوامل رشد و توسعه فرهنگي و اجتماعي هر جامعه است ."(3)
"هدف اصلي كشورهاي سرمايه دار غربي در توسعه فرهنگي و تبادل فرهنگي ،گسترش مصرف كالاهاي توليدي آنهاست و براي دستيابي به آن از طرق مختلف وارد مي شوند مانن تاسيس موسسات آموزشي ،اشاعه برنامه هاي تلويزيوني و ..." (4)
"در توسعه فرهنگي ، حفظ حاملان و صنايع فرهنگي مانند: كتاب ، معماري ، فيلم،عكاسي ، مطبوعات ، برنامه هاي سمعي و بصري ، موسقي ؤ... در ابعاد منطقه اي و ملي براي حفظ هويت جمعي ضرورت دارد .صنايع فرهنگي مطمئن ترين ضامن توسعه فرهنگي مستقل است ،چرا كه هويت فرهنگي را تقويت مي كند و قوه خلاقيت و آگاهي مردم را نسبت به ميراث فرهنگي افزايش مي دهد .توسعه محمل ها و صتايع فرهنگي از يك جهت در تئسعه اقتصادي نيز موثر است ولي بايد توجه داشت كه رشد آنها نبايد منجر به تخريب هويت فرهنگي و از بين رفتن ارزشهاي نهفته در آنها كردد."
بعنوان مثال حضور جهانگردان در كشور هاي مختاف نبايد باعث خدشه دار شدن ميرث اخلاقي و معنوي ملت ها گردد.
توسعه فرهنگي و ايجاد هويت ملي
يكي از كاركردهاي توسعه فرهنگي ايجاد هويت ملي است . جستجوي هويت ملي بايد مبتني بر سرشت جامعه و افراد آن باشد و در جامعه اي كه به دو گروه متمايز تقسيم مي شوند نمي تواند محقق گردد .
اختلاط فرهنگها نقش مهمي در توسعه فرهنگي كه عامل تعيين كننده هويت ملي است ، دارند . فرهنگ نيروي زنده اي است كه مي تواند عناصر خارجي را در خود جذب كند و از اين راه نيز غني شود ، بي آنكه در اركان آن سستي پديد آيد . در واقع اخذ عناصر فرهنگي خارجي در يك فرهنگ ملي نتيجه گزينشي است كه برحسب نيازها و سنت هاي كشور مفروض ، انجام مي پذيرد .
اهميت و ضرورت توسعه فرهنگي
اهميت توسعه فرهنگي به ويژه در حال حاضر تا بدان پايه است كه سازمان جهاني يونسكو دهه 1997-1987 را دهه توسعه فرهنگي ناميده بود. بديهي است دستيابي به توسعه فرهنگي در عرصه وسيع فرهنگي كه از نگاه يونسكو فعاليت هايي همچون ميراث فرهنگي،مطالب چاپي و ادبيات، موسيقي، هنرهاي نمايشي، هنرهاي تجسمي، سينما و عكاسي، راديو و تلويزيون و فعاليت هاي اجتماعي- فرهنگي، ورزش ها و بازي ها و طبيعت و محيط زيست را در بر مي گيرد؛ جز در سايه پژوهش حاصل نمي شود. بنابراين مي توان گفت تحقيق و توسعه علمي لازم و ملزوم يكديگرند. از طريق تحقيقات است كه علم ارتقاء پيدا مي كند و دانش علمي توسعه مي يابد، توسعه علمي هم در جاي خود سؤالات جديدي را پيش مي آورد و زمينه ساز تحقيقات جديد مي شود. بر اين اساس چنانچه پژوهش و نوآوري را ركن تحول، توسعه و اعتلاي فرهنگ يك جامعه بدانيم بديهي است بايستي درخور آن سرمايه گذاري صورت گيرد. اين سرمايه گذاري به دو صورت امكانپذير است:
الف- فراهم كردن امكانات و ابزارهاي تحقيق و پژوهش نظير آزمايشگاه و كتابخانه و مراكز اطلاع رساني و...
ب- ترغيب و تشويق آحاد جامعه به ويژه نخبگان و انديشمندان به مطالعه و تحقيق و ايجاد شرايط مناسب براي آنان.
توجه به اهميت و ضرورت پژوهش و نقش كليدي آن در رشد و توسعه جوامع، گسترش و تقويت نهادهاي علمي و پژوهشي و اهتمام در جهت ارتقاء و اشاعه فرهنگ و پژوهش و جايگاه تحقيقات در كشور براي سرعت بخشيدن به روند و فرآيند توسعه يكي از لوازم و ضرورتهاي بنيادين جامعه است.
اهميت اين امر در نهادهاي فرهنگي مضاعف مي گردد، زيرا هيچ گونه بهسازي يا تغييرات مفيد در كيفيت برنامه ها و عملكردهاي فرهنگي بدون ابزار تحقيق امكان پذير نيست.
"در كشور هايي كه توازن رفتار ميان حكومت و قوميت ها وجود دارد نه فقط شاهد انسجام وحدت ملي هستيم،بلكه توسعه هممه جانبه و پايدار كشور ها در اثر استفاده از همه ظرفيت هاي جامعه را مي توان پيش بيني كرد " مديريت قومي ص8
نكته قابل توجه و مورد نظر در اين مطلب توازن رفتاري است به جرأت مي توان گفت كه ايجاد چنين بستري كه به برداشت، انديشه ،نگرش افراد بستگي دارد و همه اينها ازعناصر فرهنگي محسوب مي شوند و اينجا اهميت توسعه فرهنگي آشكار مي شود.
"از انجا كه توسعه موزون و همه جانبه و مبتني بر عدالت قادر است بسياري از معضلات كنوني را رفع كند . بنابراين ،مي بايست توسعه برمبتاي الگوي بومي در همه ابعاد پيگيري و محقق شود.(6)
" فرهنگ تنها يك عامل اقتصادي كما بيش حاشيه اي نيست ، تلكه براي فعاليت هاي اقتصادي و محيط اجتماعي عامل تعيين كننده به شمار مي رود . بعد فرهنگي از اقتصاد جدايي ناپذير است و نمي تواند به سطح يك زايدهء كيفي تنزل يابد ،بلكه بايد برنامه هاي توسعه را تغذيه كند. عدم توجه به بعد فرهنگي توسعه ،برنامه هاي اقتصادي را نيز به شكست مي كشاند . بدون توجه به ملاحظات فرهنگي ،طرح توسعه امري توهمي خواهد بود. در مقابل ،ترويج توسعه فرهنگي بهترين وسيله براي تحقق تويعه اقتصادي و ضامن تعدل عادلانه توزيع و تبادل كالاهاي مادي و معنوي در جامعه بشري است ."(7)
ضرورت و اهميت
"سياست خارجی دولت ها تحت تاثير ارزشهای اجتماعی و عادت های مردم ، سامانه اقتصادی ، توجه به گذشته تاريخی و بسياری عوامل ديگر شکل ميگيرند.از سوی ديگر توده های انسان ها را عوامل بالا شکل می دهد که خود تحت تاثير توسعه فرهنگی است ".(8)
ابزارهاي توسعه فرهنگي
ابزارهاي توسعه فرهنگي متعدد هستند از جمله آنها به اين موارد مي توان اشاره كرد
سياست گذاري فرهنگي؛ كه بايدها، نبايدها را براي هدايت و نظارت بيان مي كند.
برنامه ريزي فرهنگي يعني بيان علمي نيازها و تعيين اقدامات براي رفع آن ها، آموزش فرهنگي يعني آموختن قواعد فرهنگي به مديران و مهارت هاي فرهنگي به شهروندان، پژوهش فرهنگي؛ به معناي توليد مفاهيم و اصطلاحات جديد، اطلاع رساني فرهنگي به مديران و شهروندان، اقتصاد فرهنگي؛ سرمايه گذاري و تامين بودجه هاي فرهنگي، حقوق فرهنگي، مقررات تثبيت اوضاع فرهنگي.
بديهي است اصلي ترين و مهم ترين ابزار براي نيل به توسعه فرهنگي پژوهش است، زيرا تحول و پويايي يك جامعه مرهون توسعه و اعتلاي فرهنگ آن جامعه است و توسعه و اعتلاي فرهنگ نيز در گرو پژوهش، خلاقيت، ابتكار و نوآوري افراد آن جامعه به ويژه نخبگان و انديشمندان آن است.
"شاخص هاي عمده توسعه فرهنگي امروزه با ارزيابي آموزش و پرورش ،آموزش عالي ،مطالعه ، سواد آموزي و به عبارت ديگر مصرف كالا هاي فرهنگي از يك سو وابزار ارتباطات از قبيل مبادلات پستي ، تلفن در اشكال مختلف آن و به برخودار از تكنولوژي رايانه اي در ارتباطات به ويژه ارتباطات شبكه اي و نيز برخوداري از وسايل ارتباط جوعي مثل راديو تلويزيون و مطبوعات و نيز برخورداري از مراكز فرهنگ به ويژه مراكز فرهنگي تاريخي ، تحول در خانواده و استقلال آن در قالب خانواده هاي هسته اي –كه خود نشان از تحول در سنت هاست-صورت گيرد."(9)
مشكلات و موانع توسعه فرهنگي
در توسعه فرهنگي محدوديت ها و مشكلاتي وجود دارد كه شايد اختلاف در تعريف و ماهيت مقوله فرهنگ و اصول در سياست فرهنگي، تعدد و تكثر سازمان هاي متولي امور فرهنگي به طور مستقيم و غيرمستقيم و اختلاف در ماهيت شاخص هاي فرهنگي مهمترين اين موانع محسوب شوند.
موانع اصلی توسعه :ایستار های ذهنی ، کمبود کارکنان آموزشی دیده ، نبود منابع و ... .
تجارب و خط مشي هاي توسعه فرهنگي در جهان
هدف غایی :
توسعه فرهنگی برای افراد و جوامع با توجه به شتاب و دگرگونی در زمینه های ارتباطات ، تکنولوژی و اقتصادی و غیره نه تنها امر لازم است بلکه با ضروری ترین و حیاتی ترین بخش زندگی بشر یعنی با هویت مرتبط است .هویتی که به زندگی افراد و جوامع حیات میبخشد و به آن معنا میدهد و این نیاز بدون توجه به فرهنگ امکان پذیر است .فرهنگ یعنی آنچه به انسان حیثیت میبخشد و در نهایت به او صفت انسان بودن میدهد. (10)
کار ،فعالیت شغلی ، محیط کار ، محیط زندگی بیشترین تاثیر را در زندگی فرهنگی انسان دارد وفعالیت شعلی و کار برای افراد جامعه نباید طوری طراحی شده باشد که از زایش تفکر و استعداد افراد انسانی جلوگیری کرده و افراد را از هرگونه ابتکار عملی محروم کند.
همچنین محیط زندگی که در جهان کنونی بیشتر بصورت شهرنشینی است و شهرنشینی که بدون مطالعه ، تحقیق ، پی ریزی چارچوب شهرنشیني و ترویج فرهنگ آن و شلوغی آن مضاف بر اینها یکی از علل اصلی از خود بیگانگی انسان عصر صنعت است .اوقات فراغت که امیدی برای نجات شهرنشینان از خود بیگانگی شغلی و محیط زندگی به نظر می آمد متاسفانه در جوامع به بیش از کیفیت گذران اوقات فراغت افراد به مصرف آنها توجه بیشتری نشان میدهد در حالی که احیای ارزشی فرهنگی اوقات فراغت ، یعنی بازآفرینی شخصیت فرد ، اظهار وجود و ارتباطات اجتماعی ، احساس میشود.
رسانه های سمعی و بصری و تکنولوژی ارتباطات می توان گفت که باید ابزار شناخت جهان ، دسترسی مستقیم به افراد و آثارو همبستگی همگانی و مشوق مشارکت آفرینندگی باشد بیشتر به ابزار استعمار و استثمار و اغفال و فریب و ایجاد نیاز کاذب به کار می رود ، با توجه به دگرگونی درزمینه های مختلف جوامع ما نخستین افرادی هستیم که شاهد تغییر دنیادر طول عمر یک نسل بوده ایم و این دگرگونی یک فرصتی در اختیار انسان می گذارد که از یک سو امکان مقابله با دگرگونیها را برای هرکسی فراهم مي كند و موقعیت مناسب پیشرفت و موفقیت را در اختیار او می گذارد و از سوی دیگر به فرد امکان می دهد که هویت ، ریشه ، حق انتخاب و تعهد برای زندگی خود ، تدارک ببیند.
چند فرهنگی هم اکنون یک مسئله جهانی و توجه به آن یک ضرورت غیر قابل انکار است در حال حاضر درمیان دگرگونی های شتاب زده تکنولوژی ارتباطی جهان مهمترین مسئله ای مطرح شده است هویت فرد و ملتها است. در همه کشورهای جهان سیاست فرهنگی با پیامد نوعی دو گانگی فرهنگی روبروست و در کنار هم قرار گرفتن فرهنگ بومی و جهانی باید تعادلی پویا ، تلفیقی ، زایشی و نو که یکی فدای دیگری نشود و منجر به فقر یا تضاد فرهنگی نیانجامد صورت بگیرد.
"آینده از آن کثرت گرایی فرهنگی است :چند فرهنگی و آموزش مداوم برای رو در رو شدن با دگرگونیها ، همگام اند و این امر اجتناب ناپذیر نیز یکی از هدف های غایی اقدام فرهنگی است"(11)
البته در این میان نبايد تعدد نیازهای انسان و علایق وی را با توجه به تسلط روز افزون انسان بر طبیعت نادیده گرفت یا غیر عقلانی دانست ولی آنچه باید به آن توجه کرد ایجاد بستر و زمینه برای گسترش زمینه های خود شناسی ، پایه های استقلال احساس صلح و روحیه برادری ، احترام به دیگران و تعالی خویش از طریق شناخت هویت دیگران است.
باید پذیرفت که فرهنگ یک مبارزه است "فرهنگی که بازتاب شورشی درونی و مداوم فرد نباشد، صنعتی بیش نیست"(12)
فرهنگ باید شایستگی پهلو ساییدن با سیاست اقتصادی و سیاست اجتماعی جامعه را داشته باشد و بتواند در کشمکش های تضادهای جامعه راه تعالی خود را که همانا آگاه و با مسئولیت ساختن انسان است جامعه عمل بپوشانید .با توجه به آنچه گفته شده و دگرگونی های پرشتاب در جهانی شدن و فرهنگ و ارتباطات و مطرح شدن هدف های جدید و جابجایی روز بروز اولویت ها لازم است یک نهادمشخص و دائمی متناسب با هدف های توسعه فرهنگی که بازتاب اراده مشترک افرا دجامعه باشد و هدف های گذشته را بررسی و با هدفهای موردنیاز آینده با توجه به امکانات ارزیابی کرده و استراتژی لازم را بکار ببندند .
صنایع و بنگاههای فرهنگی
برای استفاده از صنایع و بنگاه های فرهنگی ،به زندگی فرهنگی مردم آنگونه كه است باید نگاه کرد بعلت تعاریف و برداشت زیاد و متفاوت از فرهنگ ، هر نوع تلاش با هدف تشریح و استنتاج سیاست های فرهنگی بر مبنای یکی از تعاریف در عمل به بن بست خواهد رسید.
لذا" مطالعه زندگی فرهنگی یعنی نحوه ای که مردم از وقت روزانه و پول خود استفاده میکنند به نظر میرسد با عینیت علمی سازگارتر باشد"(13)
در واقع زندگی فرهنگی مفهوم اقتصادی پیدا کرده و در مصرف خانوار به آن" بودجه اوقات فراغت "میگویند.
تحقیقاتی که در این باره شده نشان میدهد که زندگی فرهنگی مردم از عادات سنتی فرهنگی مانندرفتن به تئاتر ،موزه ،کتابخانه و ...تشکیل نشده بلکه بخش اعظم زندگی فرهنگی مردم همراه با کالاهای صنعتی و بنگاهای فرهنگی بویژه آنها که ریشه در صنعت الکترونیک مثل تلویزیون دارند می گذرد .البته این تحقیقات در فرانسه و بلژیک در هر کشوری نتایج متفاوت دارد ولی این نکته حائز اهمیت است كه" بشر معاصرخودرا در چارچوب تنگی محدود کرده که روابط بین انسانها در آن جایی ندارد "(14)
در واقع فعالیت هایی که جنبه برخورد و معاشرت فرد با دیگران است محدود شده است بررسی مخارج فرهنگی خانواده ها نشان می دهد که بیشتر بودجه این بخش از زندگی صرف خرید کالا یا خدمات فرهنگی انفرادی مثل نشریات ، کتاب و...می شد و افراد به فعالیت ها یا خدمات یا کالای فرهنگی که محدودیت زمانی یا مکاني مثل پایگاههای فرهنگی داشته باشدکمتر تمایل نشان می دهند و بیشتر در جهت در اختیار داشتن وسایل و لوازم فرهنگی هستند .در واقع هزینه مربوط به رادیو و تلویزیون 81 درصد این بودجه را جذب می کند در واقع میتوان گفت افرا د از طریق رسانه های جمعی در فعالیت های فرهنگی شرکت دارند.
" بنابراین ، باید برای بررسی ماهیت این نیروی جدید فرهنگی بسیار مهم و تاثیری که بردیگر نهادهای فرهنگی می گذارد ، کوشش بسیار به عمل آید "(15)
رسانه های جمعی به لحاظ کارکرد متنوع بدون شک می توان گفت که اولین قدرت فرهنگی درجهان هستند چون هر برنامه ای که برای مخاطبان پخش می شود می تواند سازنده یا مخرب باشد، تعالی بخشد یا فاسد کند . وسایل ارتباط جمعی به لحاظ تاثیریکه برگرایشها ، نیازها و رفتار مردم دارند نقش دایمی ترویج فرهنگی را ایفامی کند و از طریق کار کرد هایی نظیر آفرینندگی ( تهیه برنامه ها) اشاعه ( از طریق نمایشنامه ها ) ، آموزشی ( برنامه های درسی و غیر درسی ، نشست ها و کارگاه های آموزشی، سخنرانی ها درباره زمینه های مختلف زندگی بشر ) ، حفاظت و نگهداری ( آرشیو کلیه برنامه ها ) و اطلاع رسانی (اشکال مختلف اخبار ) بطور مستمر، جهت دهی فرهنگی را انجام می دهند.
دموکراتیزه کردن فرهنگ :
"دموکراتیزه کردن فرهنگ بیشتر از طریق ابزار الکترونیک ( بخصوص وسایل سمعی و بصری ) تحقق می یابد تا نهاد های سنتی فرهنگی .با گسترش چشمگیررسانه های جمعی سخن گفتن از فرهنگ دارا و ندار ممکن نیست . "(16)
در واقع میتوان گفت در صورت بکارگیری صحیح این وسیله ارتباطی می تواند به آگاهی و توسعه تفکر و دانش مردم جهان بینجامد که در واقع اهرم و ابزاری برای توسعه فرهنگی محسوب میشود.
ولی باید به این نکته توجه داشت که تعیین جایگاه رسانه های ارتباط جمعی با تصمیم مسئولان فرهنگی و اقدام فرهنگی هر کشوری مشخص می شود و باید گفت "سیاست فرهنگی باید به صورتی تنظیم شود که مسئولان و گروهان سیاسی و اداری نسبت به تاثیر فرهنگی برنامه ها حتی برنامه های تفریحی صرف وساختار های قدرت و مکانیسمهای تصمیم گیری در شبکه های گسترده رادیو و تلویزیون آگاهی کامل داشته باشند .(17)
انعطاف، تنوع و افزایش زمینه های انتخاب ، دگرگونی گرایشهای استفاده کنندگان از تبعات رشد رسانه های ارتباط جمعی در قلمرو فرهنگ که دسترسی به فرهنگ و حتی میراث فرهنگی را دگرگون میکند .
پخش برنامه های ماهواره ای انحصارات ملی را از بین برده و بر شکل گیری افکار عمومی یکدست و گراییشهای یک شکل دامن خواهد زد البته به دلیل ناسازگار بودن با نیازهای واقعی در هرمنطقه طبیعتا خشونت های را در پی خواهد داشت بنابراین ماهواره بدون کنترل و همکاری کشورهای دنیا یک خطر به شمار می آید.
"برعکس ، ماهواره کنترل شده به ویژه در کشورهای در حال توسعه می تواند سریعترین و کم خرج ترین راه حل موقت برای جبران نارسایی های زیر بنایی ، کمبود افراد متخصص و آموزشی باشد .(18 )
شبکه های تلویزیون کابلی استفاده از رسانه های گروهی را تکمیل ومتنوع می کند که در سطح بین المللی ،ملی (کشور)ومنطقه قابل اجرا می باشد واین امر در بکارگيری آموزشی در زمینه های مختلف وآگاهی دهی به جامعه می تواند بستر مناسبی باشد .
آینده کتابخوانی :
آیا باوجود گسترش فن آوری ارتباطات رسانه ای کتاب جایگاه خود را ازدست خواهد داد؟
ولی جواب این سوال تاکنون منفی بوده است چون کتاب نسبت به وسایل دست یابی به آثار ارزشمند بشر ، تنها وسیله ای با ویژگی مثبت زیر است :
ارزش زیبا شناسی فراوان ،آزادی انتخاب برای مخاطبان ،قیمت پایین ،حجم کم ،تمرکز زدایی بسیار،مشارکت فعال هر خواسته در ارزیابی مطالب کتاب ،عدم وابسته به تکنولوژی جانبی مثل برق ،انواع ماشین ابزار (کامپیوتر و....)و....
البته باید به سیاست کتاب و کتابخوانی از سوی حکومت توجه شود وسیاست کتاب یک سیاست انتشار وعرضه وکتاب فروشی است ،در حالی که سیاست کتابخوانی یک سیاست تقاضاست (19 )
پس سیاست اقدام فرهنگی جدید باید باهدف افزایش تعدادمخاطبان باشد. "در کشوری مانند فرانسه که سواد آموخته و با فرهنگ به حساب می آید 13 درصد مردم کتاب های ارزشمند را میخوانند ،48 درصد بدون توجه به محتوای کتاب مطالعه می کنند و 52 درصد کتاب نمی خوانند .هدف یک سیاست کتابخوانی باید این باشد که کتابخوانهای گروه دوم را بادسته اول پیوند دهد و گروه سوم را وارد دسته دوم کند ."(19)
البته گسترش سیاست کتاب و کتابخانه ها هم به مفهوم کمی و کیفی از جمله سیاست های دولت ها به معنی کیفیت مطالب، تنوع و تعدد عنوان ، ضوابط مالیاتی، حمایت از حقوق مولف و ... در راستای توسعه فرهنگی میتواند باشد ."توجه به فنون سمعی و بصری در کشورهای در حال توسعه صرفاً به عنوان ابزار اشاعه یک اشتباه خطرناک است این فنون می توانند و باید در خدمت اشکال جدید هنر باشند " (20)
نتایج زیر از یک نشست کارشناسان در باره خطوط حائز اهمیت سیاست های فرهنگی در آفریقا در شهر داکار بدست آمده است ." وسایل ارتباطی جدید باید بیانگر ویژگیهای ژرف فرهنگ های آفریقایی بوده و نباید به ابزار ساده ای برای گسترش یک فرهنگ وارداتی تبدیل شود "ص 56
"ضرورت دست یابی به فنون جدید اقدام فرهنگی را باید مطرح کرد ، زیرا بدون تکنیک ، توسعه ای نیز وجود نخواهد داشت "(21)
ترویج فرهنگی
گسترش فن آوری ارتباطات و وسایل ارتباط جمعی نیاز انسان به داشتن ارتباط با دیگران را تقویت میکند چون نیاز انسان به فرهنگ ، ریشه در امتیاز شدید او به ارتباط با دیگران دارد و این نیاز بندرت ازطریق وسایل ارتباط جمعی با تنوع برنامه ها پاسخ داده شود و"داده های آماری نیز آن را تائید می کند که هیچ کس تمایل ندارد ، به تنهایی به تئاتر و یا به کنسرت برود "(22)
وافراد نیزكه دائماً با رادیو و تلویزیون در ارتباط هستند و عملاً علاقه دارند با گوینده ها ارتباط برقرار کنند."انسان به لحاظ حقایق مربوط به روان شناسی و نیز نیازی که به ارتقای سطح فرهنگ وآگاهی خود دارد احتیاج به برقراری ارتباط بین خود ، کار خود و دنیایی که در آن می زید ، دارد "(23)
دموکراتیزه کردن فرهنگ و مسائل آن:
هدف از دموکراتیزه کردن فرهنگ فراهم آوردن موجبات دستیابی عامه مردم به فرهنگ است.
"عدم کارایی نظام آموزشی و این اعتقاد که مردم فطرتاً قدرت درک حقایق و زیباییها را دارند مشروط بر اینکه امکان دستیابی آنان به فرهنگ و تربیت عالی آسانتر گردد ، منجر به پیدایش نظریه «دموکراتیزه کردن فرهنگ » گردید ."(24)
به همین منظور امروزه هدف ، توزیع خدمات فرهنگی در سطح وسیع است در واقع سیاست عدم تمرکز و همگانی نمودن فرهنگ مستلزم کمک های مالی دولت در سطح استانها و مناطق و نیز توسعه وسایل ارتباط جمعی و امکانات ارتباطی تا حدی است که افراد بی علاقه و گریزان را هم تحت پوشش قرار دهد .در واقع برنامه ریزی در این زمینه طوری باید باشد که به جای حمایت از گروه های بهره مند از مزایای اجتماعی و فرهنگی ، گروههای آسیب پذیر جامعه را حمایت کند .
جین لکود بارتز در تحلیلی انواع فعالیتهای فرهنگی حومه شهر لیون را به سه گروه طبقه بندی میکند
1-استفاده کنندگاه قطعی
2- استفاده کنندگان بالقوه
3- کسانی که از فعالیتها استفاده نمی کنند (شامل طبقات پایین اجتماعی به ویژه طبقه کارگر ) در واقع این گروه به یک چند خرده فرهنگ تعلق دارند و با خرده فرهنگ مسلط و عناصر تشکیل دهنده آن احساس بیگانگی می کنند .
در برنامه ریزی توسعه فرهنگی گروه سوم باید مورد توجه خاص قرار گیرد .
اگر افراد فرهنگ نیاموخته به زبان ما سخن نمی گویند به دلیل تفاوت تجربیات آنان نسبت به تجربیات ما از زندگی است.
در این میان مسئله خرد فرهنگ یا خرد فرهنگ ها ی بسیار مطرح است به همین خاطر باید در برنامه ریزی های فرهنگی هر دو گروه سیاستگزاران فرهنگی و استقاده کنندگان برنامه های فرهنگی شرکت داده شوند در این صورت ممکن است که نیازهای مربوط به گروه های متعلق خرده فرهنگهای متفاوت در نظر گرفته شود چون تجربه نشان داده فرهنگ واحد و جامعه واحد وجود ندارد در واقع تعدد جوامع کثرت فرهنگها را می طلبد تا در آن هر کس و هر گروه فرصت انتخاب فرهنگ متناسب با نیاز و علاقه های خود را پیدا نماید"(25)
واکنون میتوانیم تفاوت بین دموکراسی فرهنگی و دموکراتیزه کردن فرهنگ ( همگانی نمودن فرهنگ ) را مشاهده کنیم د رحالی که " هدف دموکراسی فرهنگی آن است که موجبات ارتقای خرده فرهنگ های خاصی را فراهم آورده و آنها را از طریق وسايل ارتباط جمعی با خرده فرهنگ های دیگر که جنبه عمومی تر دارند، پیوند دهد"(26)
در برنامه های فرهنگی راه حلهایی که بر مبنای کمیت به مشارکت افراد یا بهره مندی افراد توجه می کنند ، بی نتیجه بودن آنها آشکار شده است .هدف ما بایستی از مشارکت و بهره مندی افراد برنامه های ما، قسمتی از برنامه آموزشی مداوم آنان باشد نه صرفاً آنهارا سرگرم کرده باشیم .
واسطه ضروری
درصورتی که فعالیت های فرهنگی ، انسان را در باز یافتن خود، فهماندن دقیق تر خود به دیگران ، تشخیص مسائل خود و تمیز دادن جایگاه خود در دنیا یاری کند در این حالت است که شرکت فرد در یک فعالیت فرهنگی موجبات شرکت در فعالیت فرهنگی دیگر ممکن است بشود " در این صورت است که می توان گفت که دوران آموزشی فرهنگی فرد آغاز شده است ".(27)
ولی سوال اینجاست که چگونه می توان به درونی ترین زاویه وجود انسان دست یافت و در این باره پاسخ مشخصی وجود ندارد " بلکه پاسخ در ماهیت روند نقل و انتقال فرهنگ نهفته است " (27)
و این روند نمی تواند از خارج ( همانند آموزش دستوری بزرگسالان ) به فرد تحمیل شود .این امر باید بتدریج همانند بزرگ شدن انسان، رشد مي نماید و در محیط و روندی طبیعی صورت می گیرد یعنی "واسطه اصلی باید در عین حال یک واسطه طبیعی نیز باشد مانندگروه کوچکی که فرد خود به خود به آن تعلق دارد "(28)
چه مسائلی در ترویج فرهنگی دخالت دارند ؟( فعالیت های فرهنگی و افراد مسئول )
" ترویج : در برگیرنده هر چیزی میشود که موجبات دستیابی فرد یا گروه را به زندگی فعال تر و خلاق تر فراهم آورد و باعث شود که قدرت انطباق ، قدرت برقراری ارتباط با دیگران ، قدرت شرکت در زندگی اجتماعی ، و شخصیت و استقلال او رشد یابد ." (29)
ترویج در هر زمینه ای که باشد از حیث نظری ، حداقل سه مرحله پیوسته در آن دخالت دارد :
الف ) آگاهی : ایجاد شرایطی که هر فرد بتواند به مسائل خود پی برده و آن دسته از چراها ی خود را که هنوز پاسخی نیافته تشخیص دهد ( ترویج فرهنگی ، ترویج اجتماعی، ترویج اقتصادی ، ترویج ورزشی و ..)
ب ) ارتباط : ارتباط با گروه ها و سازمانها و مردم
ج) آفرینش : ترویج با طرح سوالاتی برای فرد و گروهها در باره مسائل مختلف موجبات رشد خلاقیت ها را فراهم می آورد .
" این سه مرحله یعنی آگاهی ، ارتباط و آفرینش ، تمایلات امروز بشر را به خوبی نشان می دهند".(30)
جدایی ناپذیری ترویج و آفرینش
در این میان چه در مورد گروه ها یا افراد هدف تشویق خلاقیت ها است نه تکرار ، هدف اختراع و ابداع است نه تقلید . در واقع هدف آن است که از هر فردی یک انسان خلاق ساخته شود"بر این اساس در سیاست فرهنگی ، بعد ترویج با بعد ایجاد فضای مناسب برای رشد خلاقیت ها پیوندمی خورد و ارتباط بین هنرمند و مردم را بوجود میآورد."(31)
برنامه های فرهنگی باید این فرصت را برای افراد فراهم کنند كه انسان به یک موجود سیاسی مبدل گردد ، نه یک هدف سیاسی باشد بعبارتی افراد را از انفعال خارج کرده و به اندیشه وادارد در واقع " برنامه فرهنگی ای که مردم را برای روبه رو شدن با برخورد ها و تضاد های جامعه پر کشمکش امروز آماده نسازد مردود است " (32)
مروجان فرهنگی :
برنامه های فرهنگی زمانی می توانند بعد توسعه را همراهی کنند که تاثیرماندگاری بر ذهن مردم داشته باشند اما اگر این نوع فعالیت ها زور گذر و سطحی باشند هیچ نوع تاثیری در زندگی فرهنگی روزمره فرد به جای نخواهد گذاشت .یکی از عوامل ماندگاری تاثیر برنامه های فرهنگ در ذهن مردم ، برنامه ریزان و مجریان و مدیران فرهنگی بعبارتی مروجان فرهنگی است در بررسی که بعمل آوردند مروجان را هر چند وظایف آنها را در بسیاری از موارد با هم تداخل دارد به دو نوع تقسیم کردند:
الف ) رهبران و هماهنگ کنندگان ( نقش سیاسی ):1-مسئولان گروه های داوطلب با اهداف مشترک 2- مسئول تاسیسات اجتماعی ، فرهنگی 3- مدیران مراکز فرهنگی ، موزه ها و سایر موسسات ( عالی ) فرهنگی عمومی 4- مدیران موسسات آموزشی 5- متصدیان امر توسعه اجتماعی
ب) متخصصان ( نقش فنی ) : 1- هنر 2- فرهنگ جسمی ، ورزشی 3- صنایع دستی 4- جهانگردی ، تعطیلات 5- مسکن ، اقتصاد خانواده 6- مشاوره آموزشی و روانی 7- تعلیمات مدنی ، اطلاعات عمومی ، آموزشی ، اقتصادی و اجتماعی 8- آموزش بهداشت .
در این که شرایط شرایط آموزش و مهارت های مورد نیاز یک مروج چه باید باشد باید گفت که " با مردم راحت بودن و درک عمیق از تعهد اجتماعی بسیار مهمتر از مهارتهای کسب شده در دوره های معمول دانشگاهی است " که در طول کار عملی آموخته می شود .همچنین کسانی که با مسائل واقعی برخورد میکنند و تجربیاتی در جنبش جوانان و اتحادیه اصناف واحزاب سیاسی داشته اندو بعد نوع فعالیت آنان به فعالیت فرهنگی تغییرمی یابد می توان گفت از بهترین مروجان فرهنگی می توانند باشند .
از آنجا که وجه اشتراک در تمام پیش بینی ها مربوط به آینده توسعه فرهنگی، متفاوت بودن زندگی فرهنگی مردم با توجه به مواجه بودن جامعه با مسائل جدید است که مقابله با آن نیز از توان جامعه خارج است " از این رو سرمایه گذاری در زمینه آموزش مطمئن تر و اصولی تر از سرمایه گذاری برای ایجاد تاسیسات و مجموعه های عظیم فرهنگی خواهد بود .")33)
برای جذب مردم به فعالیتهای فرهنگی نباید به ایجاد کاخ های فرهنگی و مکانهای مجلل با امکانات مدرن فرهنگی رو آورد بلکه باید آنچه د ر راس همه امور قرار گیرد " ارتباط واقعی با مردم و فراهم آوردن تجهیزات چند منظوره سبک و قابل انعطاف و مناسب برای سالن های محلی و اجتماعات کوچک است " (34)
اکنون دنیا به این تجربه پی برده است که زندگی فرهنگی مردم در آینده تقریباً قابل پیش بینی نیست لذا باید در برنامه ریزی کشور باید انعطاف لازم وجود داشته باشد بطور نمونه ساختمانهایی را باید احداث کنیم که در زمانهای متعدد کاربری های متنوعی داشته باشند در واقع از فضاهای موجود بتوانیم برای فعالیت های مختلف بر اساس مقتضیات زمانی استفاده کنیم ."امروز بسیاری از کشورها امکانات فرهنگی خود را در مدارس و تاسیسات مربوط به امور اجتماعی و حتی بازرگانی خود به کار می گیرند .وجود فعالیت های فرهنگی باعث افزایش سایر فعالیت های اجتماعی در این مکانها می گردد و نیزمتقابلاً افرادی که برای مقاصد دیگر به این مراکز می آیند میتوانند از فعالیتهای فرهنگی آن نیز استفاده کنند ." (35)
بنابراین با توجه به منابع محدود ( مالی ، مکان و... ) و صرفه جویی و ایجاد پیوستگی و همبستگی " در تجهیز فرهنگی یک شهر ، استان و یا کشور برخوردار بودن از یک سیستم متشکل از شعبه ها و مراکز متعدد محلی که یک رشته خدمات را ارائه می کند، بسیار با ارزش تر از تاسیس مراکز فرهنگی بزرگ با ساختمانهای عظیم است "(35)
"به نظر میآید بهترین راه برای دموکراسی فرهنگی در پیش گرفتن سیاست عدم تمرکز است که ابتکار ، علاقه و کمک مالی بیش از پیش گروههای کوچک محلی را می طلبد ."ص104
فرهنگ و آموزش مستمر
جامعه شناسان و روان شناسان پس از سالها تجربه آموزش بزرگسالان به این نتیجه رسیده اند اگر خواسته باشیم اکثریت مردم به توسعه واقعی فرهنگی دست یابند تلاش و کوشش در این زمینه باید از زمان کودکی آنان و از محلی که به آن راه می یابند یعنی مدرسه آغاز کنیم در واقع کودکان در این زمان هنوز قدرت تحلیل خود را از دست نداده و هنوز عوامل روانی و اجتماعی مانع راه دستیابی آنها برای یادگیری نیست به خصوص جامعه امروز با صنعتی و مصرفی شدن ،جوامع کودکان به دلیل از دست دادن تماس مستقیم به مواد طبیعی مانند چوب ، زمین ، آب و آتش و ...دیگر قادر نیستند خودرا از طریق دستهای خود به اثبات برسانند در واقع " هدف مدرسه مسلط نمودن کودکان بر محیط پیرامون خود اعم از محیط مادی ، اجتماعی ، روانی یا فرهنگی می باشد " (36)
در این میان گسترش تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی تاثیر مهمی را در زندگی فرد دارد و ابزار مناسبی است ولی اگر مهارت استفاده از آن کسب نشود در نتیجه به بیسوادی فرد منجر خواهد شد" یادگیری استفاده از وسایل جدید ارتباطی ، علم جدیدی است که اگر در مدارس آموخته نشود، هرگز بخوبی فرا گرفته نخواهد شد ."(37)
آنچه اینجا می توان نتیجه گرفت لزوم توجه به عوامل فرهنگی و اهمیت آشنا نمودن کودکان با فرهنگ در سنین اولیه زندگی است که می توان در تدوین سیاست فرهنگی از دو راه زیر استفاده کرد :
1-افزایش فعالیتهای فرهنگی خارج از مدرسه :
مانند تشکیل کلاسهای فوق العاده در زمینه های آموزشی ، اجتماعی و فرهنگی که موجب می شود کودکان بتوانند با آزادی بیشتر نسبت به آموزش های رسمی در آنها به تمرین و تجربه فعالیت ها ی فرهنگی بپردازند که این امر موجب رشد فعالیت های مستقل فردی را نیز فراهم می آورد .
ايجاد مراکز هنری و آفرینشی د رجهت آشنا نمودن کودکان با هنر در روند معمول و طبیعی زندگی مدر سه ای آنان می توانند موثر واقع شوند .همچنین این فعالیتها برای اینکه غنی و جامع باشند باید طوری برنامه ریزی و سازماندهی شوند که اکثریت مردم به آن فعالیت ها ی فرهنگی دسترسی داشته باشند
2- آشنا نمودن کودکان با فرهنگ در مدرسه:
برگزاری کنسرت ، تئاتر و نمایشگاه در مدارس ، ایجاد پارکها ی آموزشی به منظور ارتقای محتوای فرهنگی آموزشی ، شرکت اعضای خانواده در فعالیت های مدارس و استفاده چند منظوره از محیط و امکانات و خارج کردن آنها از حالت انحصاری و ... می تواند در نشان دادن زوایاي واقعی زندگی اجتماعی جامعه به افراد، بخصوص کودکان مثمر ثمر باشد .
" تمرکز امکانات ، گذشته از جوانب اجتماعی و اقتصادی آن ، الزاماً بر آموزش تاثیر میگذارد .هدف اصلی آن است که کودکان را در فعالیت های فرهنگی ، اجتماعی و ورزشی وارد کنیم ." (38)
این موضوع با برنامه درسی تناقضی ندارد برنامه درسی در جای خود است و مسئله نیزبوجود آمدن یک مدرسه هنری یا کارگاه و ... دیگر نیست بلکه " قصد آن است که کارهای بزرگی را که به همه تلاشهای انسانی مفهوم می بخشد ، در جلوی دیدگان کودک قرار دهیم " (38)
و این مسئله تجربه چند ساله کشورهای پیشرفته دنیا است که گذشته از استفاده همه جانبه از امکانات آموزشی ، ایجاد فرصت های رشد همزمان فرد در زمینه های مختلف فکری ، هنری و ورزشی ، فعالیت و استفاده از امکانات آموزشی می باشد ، موردنظر است.
کنترل محیط زیست
افزايش ناپايداري و تهديدهاي زيست محيطي بشر را ناگزير كرده است كه براي استمرار حيات خويش چاره انديشي كند. بهبود وضعيت محيط زيست به اين هدف كمك شاياني مي كند. امروز شيوه هاي متعددي براي بهبود محيط زيست مطرح مي شود. رويكرد بازدارندگي و رويكرد مبتني بر اخلاق و رويكرد توسعه فرهنگي دانايي محور از جمله شيوه هاي مقابله با آسيب ها و تهديدهاي زيست محيطي محسوب مي شوند. در اين ميان نقش و اهميت رويكرد توسعه فرهنگي به نحو چشمگيري از ديگر رويكردها بيشتر است. اين رويكرد كم هزينه، فراگير و پايدار است و در عين حال از مقبوليت اجتماعي بالاتري نيز برخوردار مي باشد.
آموزش بايد مدام همراه با وزارت آموزش و پرورش، صدا و سيما، روزنامه ها و با همكاري سازمان حفاظت محيط زيست و دلسوزانه باشد. به صورت مقطعي همراه با مسائل سياسي و كينه ورزيهاي شخصي كاري پيش نمي رود.
عواقب بيماري زيست محيطي دير يا زود دامنگير همه مي شود پس بهتر است به كمك آموزش به صورت مداوم از خشم طبيعت و نابودي ثروتهاي خدادادي خود جلوگيري كرده و باعث پيشگيــــري از بحران هاي زيســــت محيطي شويم. اين را مي توان از كشورهاي موفق الگوبرداري كرد.
اکنون دیگر به تجربه ثابت شده است فضا و محیط روی رشد روانی انسان تاثیر می گذارد و اکنون که شهرها بدون توجه به نیاز انسانها بزرگتر و بر اثر عدم برنامه ریزی درست زشت تر می شوند اگر محیط، زشت و خشن باشد تعادل انسان را به هم می زند و او را به خیال پردازی سوق می دهد بعنوان مثال معماری می تواند جلوه و زیبایی خاصی به ساختمانها بدهد که تلطیف روح انسان را برانگیزاند بنابراین کوشش برای محیط زیست به عنوان یکی از ابعاد فرهنگ اجتماع ، نقش اساسی د ر برنامه ریزی فرهنگی دارد ." یک سیاست فرهنگي درست باید بکوشد برمناسبات بین انسان و اعیان موجود در محیط زندگی او کنترل داشته باشد ." (39)
در این میان احداث شهرهای جدید ، فرصت بی سابقه و مناسبي را برای سیاست گذاران فرهنگی بوجود آورده است که باید از آن فرصتي برای خلق تمدن جدید نام برد .
"بنابراین ، هدف فرهنگی در ارتباط با یک شهر جدید به معنای قادر ساختن ساکنان آتی آن است تا بدانند عناصر تشکیل دهنده یک شهر ، شهری که باید ساخته شود چیست ، چه چیزی این شهر را خوش نما می سازد و یک محیط انسانی رضایت بخش و کار آمد فراهم میکند ."(40)
سیاست فرهنگی می تواند شامل طراحی ساختمان ها نیز بشود که هر عضو خانواده یک جامعه بتواند بی آنکه مزاحمتی برای همسایگان ایجاد کند خود با یک نوع هنر تجسمی یا اشکال مختلف استفاده از لوازم صوتی و تصویری و.. خود را سرگرم نماید و یا موسسه ای که سالن کنسرت نیز باشد .
هم اکنون خیابانهای شهر بویژه در کشورهای مختلف ، محیط های شهر ، مملو از چیزهای نامتجانسی است که بدون رعایت هماهنگی ، با یکدیگر ترکیب شده اند ولی می توان با یک برنامه ریزی و طراحی درست نه تنها یک نمای زیبا در شهر و شهر نشینی ایجاد کرد بلکه می توان مجموعه ها و تسهیلاتی طراحی کرد که به بهبود و رفاه زندگی مردم کمک کند "هدف فرهنگی باید پیوند زدن تسهیلات فرهنگی مشخصی به یکدیگر و ارتقای مجموعه ای از فعالیت هایی باشد که کم و بیش به معرفی تسهیلات بیشتری در همین زمینه منجر خواهد شد."(41)
نظرخواهی از مردمی که در آن شهر می خواهند زندگی کنند یکی از بهترین راه هایی است که می تواند در طراحی و جهت دهی برنامه های فرهنگی دراین باره به ما کمک کند . ولی باید توجه داشته باشیم که این نوآوریها خودبخود رخ نخواهد داد ولی اگر مقامات مسئول با ابتکار عمل مشارکت مردم را در نوع فعالیت جویا شوند ، آن نوآوریها ریشه دار خواهد شد .می توان گفت مردم به مشارکت در توسعه شهر تمایل نشان داده و نسبت به آن احساس تعلق خواهندکرد .اگر "از پیشداوری در مورد آینده خودداری شود و از قبل مسیر مشخص و معینی برای توسعه تعیین نگردد"(42)
چون دراین صورت مردم احساس می کنند زندگی فرهنگی شهر جلوه ای از زندگی اجتماعی است و فعالیتهای فرهنگی جزء اصلی زندگی اجتماعی را تشکیل می دهد .
کمک به آفرینندگان هنری
" دموکراتیزه کردن فرهنگ شامل هردو گروه مصرف کنندگان و تولید کنندگان –هنرمندان میشود"(43)
در جوامع و حاکمیت های گذشته شاهان و شاهزادگان نقش مهمی در تامین زندگی هنرمندان و حفظ رده اجتماعی هنرمندان داشتند ولی این نقش باید اکنون توسط دموکراسی ایفا کرد و از آنجا که " به قول آندره مالرو ، اگر فرهنگ ، اصالت و نجابت جهانی است ،تنها از طریق شکل یا زبانی که هنرمند به این میراث می بخشد به ما می رسد "(43)
بیان این نکته نیز خالی از لطف نیست که آفرینش بیش از هر فعالیت انسانی دیگر معرف آن تمدن و بیانگر وجوه اصلی آن است و اینکه در این میان هنرمندان مورد حمایت مقامات قرار گیرند یا از طریق سیستم عرضه و تقاضای آثار هنری خود تامین شوند یک مسئله بغرنج دنیای معاصر است ." اولین علت عدم شکوفایی هنر در جوامع جدید ، فقدان هدفهای روشن در سیاست های کمک به هنر است " (44)
اینکه مفهوم هنر بعنوان وسیله خوشگذرانی گروه های ممتاز جامعه است باید کمرنگ شود بلکه باید توجه نمود که شغل هنرمندزیبا سازی و ایجاد هماهنگی و معنا دار نمودن چیزهایی درآن محیطی است که درآن زندگی می کنیم .اکنون که نقش هنرمندان در زندگی روزمره انسان بویژه در زندگی فرهنگی افراد روشن شد باید این نگرش را در جامعه رایج نمود که کمک به هنرمندان وظیفه جامعه است و در این باره می توان هدف های روشن و مدللی را ارائه داد و این امر با توجه به نقش هنرمندان در جامعه، یک امر ضروری است و باید در سیاست فرهنگی گنجانده شود.
ولی باید یادآورشد که حیات هنر مستلزم آزادی درکار آفرینش است و دموکراسی در ضدیت با نوآوری خلاقانه است و این معضل اجتناب ناپذیر ، شاید می توان گفت در تاریخ جوامع ریشه داشته و دارد که آزادی با امنیت اجتماعی و اقتصادی آنان در ضدیت است . ولی در این میان باید توجه داشت که هیچ حکومت و جامعه ای نمی تواند هنر غنی و با اهمیتی را بدون حمایت از هنرمندان بوجود آورد به همین دلیل کمک ها و سوبسیدها ی مختلف برای کمک به هنرمندان در نظر می گیرند و کشورهای مختلف ، کمیته ویژه ای برای تشخیص هنرمندان با ویژگی های خاص تشکیل می دهند .
مسئله دیگر حق تصنیف است که قانون آن در مورد آثار موسیقی و ادبی تقریباً بطور کامل معین و تعریف شده است ولی در مورد هنرهای تجسمی چندان صراحتی وجود ندارد ، بیمه اجتماعی از دیگر تسهیلاتی است که به معیشت هنرمندان می تواند کمک کند ولی باید به نوعی باشد که باعث سوء برداشت مردم و خود هنرمندان از این امر نشود .
در اختیار گذاردن استودیو ها و مکان های مختلف از طرف دولت و انجمن ها و مراکز دولتی به هنرمندان و بخشودگی مالیاتی در ارتباط با فعالیت هنرمند و خرید و فروش آثار هنری از دیگر سیاست هایی است که می تواند د رحمایت از هنرمندان بکار گرفته شود .
بطور کلی باید گفت هنرمندان باید در مجامعی که سیاست گذاری فرهنگی می کنند حضور داشته باشند چون " سیاست کمک به هنر باید جامعتر از کمک مادی باشد ، در غیر این صورت شکست خواهد خورد و مردم درک غلطی ازآن خواهند داشت و هنرمند را منزوی خواهد کرد "(45) این امر مشارکت گروه های اجتماعی را مختل خواهد کرد .
" بنابراین ، هدف باید تشویق آفرینندگی و همزمان با آن برقراری ارتباط بین هنرمند و مردم باشد "(45)
ابزار تحلیل فعالیت های فرهنگی
"مقیاس پدیده های فرهنگی ، میزان رشد آنها و مهمتر از همه ، تازگی آنها به گونه ای است که دیگر نمی توان سیاست هایی تنها برمبنای تجارب شخصی و گذشته اتخاذ کرد .اگر می خواهیم که توسعه فرهنگی موقعیت واقعی خود را در توسعه اجتماعی و اقتصادی بدست آورد ، باید سیاست فرهنگی را عقلانی و عینی سازیم ."(46)
از آنجا که زندگی فرهنگی با ارزشها ی غیر محسوس به شدت گره خورده و فاقد هدف های روشن است و رسیدن به هدف های روشن هم جز با استفاده از آمار ارقام واقعیت هاي بدست آمده از علوم اجتماعی میسر نیست.
آنچه که نیازمند کمی کردن و سنجش است امکانات و منابع است نه فرهنگ ، چون فرهنگ به ارزشهاو کیفیات انسانی مربوط میشود و زمانی می توان فرهنگ کشور را تعیین کردکه ارقام آماربراساس بررسی منظم در مورد نهادهای فرهنگی ، کارکنان و فعالیتهای آنها و مردم متنفع از برنامه ها و هزینه های مرتبط ،بدست آمده باشد .
دراین زمینه توصیه شده است که کشورها مطالعات خود را با مشورت سایر سازمانهای بین المللی ذی صلاح در زمینه روشهای تهیه آمارهای فرهنگی ادامه دهند و همچنین تحقیقات لازم را به منظور یافتن شاخصهایی برای توسعه فرهنگی بعنوان بعدی از توسعه همه جانبه ، افزایش دهند .اقداماتی که کشورهای مختلف بویژه اروپایی ها در خصوص تهیه آمارهای فرهنگی انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که برای تدوین سیاستهای فرهنگی بهتر است از آمارفرهنگی منطبق با معیار های زیر استفاده شود .
1-باید تمام جنبه های اجتماعی زندگی فرهنگی را در برگیرد
2-توانایی برآورد توان بالقوه فرهنگی کشور و امکان تخمین سطح توسعه فرهنگی در زمانی معین
3- امکان تهیه فهرست منظمی از کارکنان ، مخاطبان ، هزینه ها
4- انعکاس روند مصرف و عادت ها
5- ارائه به شکل یکسان و استاندارد
در نظر گرفتن عامل جغرافیایی در زندگی فرهنگی ، خرده فرهنگ ، فرهنگ سنتی از دیگر مواردی است که ممکن است تضاد بین آنها وجود داشته باشد .
اولین قدم در تنظیم حساب های فرهنگی ، تحلیل جریانهای مالی یعنی هزینه های انجام شده و جریان منابع بین عوامل و نهادهای بین حکومت و موسسات و افراد است .
مهمترین شاخص هایی که در این زمینه در کشورهای مختلف تجربه شده عبارت است از
بودجه فرهنگی بعنوان درصدی از کل بودجه ، درصدی از درآمد ملی و ...، نسبت بین سوبسیدها و هزینه های مستقیم ،هزینه یک واحد فعالیت ، هزینه فعالیت های متفاوت برای هر فرد و هر استفاده کننده .
با تجزیه و تحلیل این موارد می توان به توزیع نهایی منابع اولویت ها پی برد و خط مشی روشنی از سوبسید و تسهیلات داده شده در بخش فرهنگ آگاهی یافت .
در تحلیل هزینه – منفعت در فعالیت های فرهنگی ابتدا باید مشخص کرد که چه تصمیماتی در زمینه سیاست های فرهنگی بیشترین تاثیر را بر زندگی فرهنگی مردم دارد و جریان منابع مالی را تنها بر اساس فرضیه های روشن باید بررسی کرد چون اندازه گیری منافع مشکل تر است .برای ارزیابی و تحلیل در فعالیت های فرهنگی ،" هدف های نهایی، معیارها و روشهای مداخله ، استراتژیها برای کنش فرهنگی ، استفاده از روشهای آینده نگری و برنامه ریزی همه مفاهیمی هستند که باید صراحت بیابند ." (47)
نارسایی تشکیلات در سنجش فعالیت های فرهنگی ناشی از این واقعیت است که ارتباط نزدیکی بین مقامات فرهنگی و سازمانهای مسئول مطالعه گرایشها ی مصرفی در خانوار ها ، وجود ندارد که در کل می توان آن را ناشی از در نظر نگرفتن جایی برای فرهنگ ، در نظام حسابهای اقتصاد ملی دانست .
به منظور فهم جریانهای اساسی زندگی فرهنگی ، بايد وضعیت موجود و پیش بینی و گسترش نیازهای آینده را به دقت مطالعه و بررسی کرد .
"برای تدوین یک تعریف عینی از هدفهای فرهنگی ، تحقیق آینده نقش مهمی دارد و شاخص گرایشهایی است که همچون جمعیت زیاد و آلودگی که وجودآنها مورد تائید همه کسانی است که علایق ایدئولوژیک متفاوت دارند ."(48)
چون این گرایشها بر زندگی فرهنگی تاثیر دارد و دارای بازتاب هایی است هدف های نهایی کنش فرهنگی را می سازد .
بعد از تعیین هدف های نهایی و کلی ، باید به منابع موجود و تمام محدودیتهای آن توجه نمود "بنابراین بررسی چشم اندازهای بلند مدت یک جامعه بهترین وسیله برآورد وضعیت حاضر، تعریف هدف های کلی و نهایی و تعریف هدف های میان مدت است ، تحقیق آینده یکی از ابزارهای تحلیلی است که طبق توصیه کنفرانس و نیز ، برای مشخص کردن استراتژیهای کنش فرهنگی بسیار سودمنداست" (49)
محدود بودن مقیاس و نادر بودن محققان آشنا با مسائل توسعه فرهنگی و مهمتر از همه کافی نبودن تنوع شرایط فرهنگی و سنتهای علمی استفاده از ابزارهای تحلیل،مطالعه توسعه فرهنگی در سطح ملی یا محلی را محدود می کند ولی اگر به این کار در سطح بین المللی با یک نگرش و روش علمی که همه نمونه ها به وفور در آن یافت می شود اطلاعات لازم کسب ، بررسی و مطالعه براساس روشهای استاندارد ، ارائه راه کار و تصمیم گیری شود مطمئنا ً راه کار و نتایج علمی شایان توجهی بدست خواهد آمد.
موانع اصلی توسعه :ایستار های ذهنی ، کمبود کارکنان آموزشی دیده ، نبود منابع و ... .
نقش مقامات دولتی در توسعه فرهنگی
"نقش دولت،آفرینش فرهنگ نیست ، بلکه کمک به تولید آن است ، کمک به شرکت دادن آن در آثار زنده ای است که توسط آن پایدار و غنی می شود و وارد نمودن آن در آثار تثبیت شده ای است که میراث مشترک ما را تشکیل میدهد ."(جی .دامل )(50)
زندگي فرهنگي
زندگي فرهنگي مجموع تمام اعمال و ايستارهاي است كه بر توانايي هاي انسان در بيان خود ، در تعيين موقعيت انساندر جهان ، در خلق محيط زيست ، وبرقرار نمودن ارتباط با تمام تمدنها موثر است . بخشي از اين توانايي متشكل از صرف زمان وپول است كه فابل اندازه گيري است ، ودر عين حال شاخص ايستارهاي مردم در زماني است كه عمدتا زمان فرهنگي محسوب مس شوند (شغل ، صرف وقت در وسائل نقليه).(51)
بنابراين اولين اصل در هر سياست فرهنگی ، تمرکز زدايي است .برای تبديل دموکراسی فرهنگی به واقعيت و اطمينان از انطباق برنامه های فرهنگی با شيوه های متغير زندگی ، لازم است هدف های نهايی ، هدف های کمی و ابزار ، در سطوح محلی بررسی و صراحت يابند .چون زندگی فرهنگی در درجه اول مستلزم ابتکار ، خلاقيت و مسئوليت است و اين امر با بورکراسی کند و بی روح دولت مرکزی قابل دستيابی نيست و اين تجربه ای است که کشورهای مختلف دنيا بويژه کشورهای غربی و اروپايی بدست آورده اند .
"نامتمرکز کردن فعاليت ها ، تامين مالی آنها و فرايند گزينش به طور همزمان ، اولين گام به سوی دموکراسی فرهنگی و درعين حال ضروری برای خلاقيت فرهنگی، سر زندگی و آزادی است .بنابراين ، متمرکز زدايی لزوماً اصل راهنمای دموکراسی فرهنگی است ."(52)
فراهم آوردن اطلاعات و آموزش شغلی ، هماهنگی لازم بين فعاليت های آموزشی ، فرهنگی و اوقات فراغت و به کارگيری وسايل ارتباط جمعی برای استفاده جامع وپيگير از مجموعه ای از روشها و برای برانگيختن نيازهاو تقاضا ها ديگر موارد مهم در اين زمينه است که فقط از مقامات حکومتی برمي آيد .
تحقيق و آفرينش از موضوعاتی است که تنها مقامات مرکزی حکومت می توانند درباره آن تصميم گرفته و اولويت بندی و هدف ها را تعيين کنند چون تحقيق و آفرينش گام اول توسعه در جامعه است .دبيرکل يونسکو در کنفرانس ونيز به دو موضوع اساسی در امور فرهنگی که مداخله مسئولان دولتی را می طلبد اشاره می کند
1-حق دستيابی به فرهنگ که مسئولان بايد وسايل لازم را فراهم سازند و اين امر يکی از مبانی سياست فرهنگی و نخستين هدف آن است ."اعلاميه جهانی حقوق بشر در سال 1948 که توسط سازمان ملل متحد انتشار يافت اعلام می کند که :هر فردی حق مشارکت آزادانه در زندگی فرهنگی جامعه را دارد ."(53)
2- پيوند بين توسعه فرهنگ و توسعه عمومی:در این کنفرانس تاکيد شدکه مبانی ديگر سياست فرهنگی ، توسعه است و چون توسعه به تدريج گسترده تر ، عميق تر و متنوع تر شده است نه تنها رشداقتصادی به عوامل اجتماعی همچون بهداشت ، آموزش و پرورش و اشتغال وابسته است ، بلکه تعيين کننده گزينشهای اساسی در برنامه ريزی همه جانبه توسعه است .بدون شک توسعه فرهنگی از نظر اقتصادی نيز واجد ارزش است همانطور که شاهد هستيم که صنايعی که نقش مهم روزافزونی در زندگی فرهنگی دارند، تاثيرشان بر زندگی اقتصادی نيز به تدريج افزايش می يابد و در واقع سياست های فرهنگی و صنعتی بخصوصی با توجه به گسترش فناوری تکنولوژی ارتباطات پيوندنزديکی با يکديگر داشته و يکديگر را تقويت مي کنند .همچنسن بازتاب صنايع فرهنگی و فعاليت های فرهنگی بر نفوذ يک کشور در جهان امری شناخته شده و بديهی است .
توسعه و توسعه فرهنگي از ديدگاه امام(ره)
فرهنگ، اساس توسعه
امام خميني (ره) با استناد به تعاليم عاليه اسلام، فرهنگ را اساس جامعه مي داند و ضمن پذيرش نيازهاي مادي و اقتصادي به عنوان يكي از ابعاد وجودي انسان، نقش فرهنگ را تعيين كننده و امور ديگر را تابعي از آن مي داند.
در دهه هاي اخير، دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعي و فرهنگي، توسعه را ضرورتي اجتناب ناپذير براي كشورهاي جهان سوم دانسته اند و رسانه هاي گروهي اين كشورها، آيينه انديشه هاي توسعه گرديده است. انعكاس گسترده انديشه هاي توسعه، در رسانه هاي جمعي و مطبوعات ضمن آن كه نشان دهنده اهميت طرح موضوع توسعه است، ضرورت همگاني كردن انديشه ها را نيز آشكار مي سازد. اما همگاني شدن انديشه هاي توسعه، دركشورهاي جهان سوم مي تواند داراي كاركرد مثبت يا منفي باشد، كاركرد مثبت آن، بسيج مردم براي سازندگي است و كاركرد منفي آن، انحراف افكار عمومي و وابستگي و گسيختگي فرهنگي و اجتماعي ناشي از انديشه ها و نظريه هاي غيربومي و استعماري ناظر به توسعه مي باشد. غالب نظريه هاي توسعه، در دهه هفتاد ميلادي ازطرف دانشمندان غربي و يا وابسته به غرب ارائه شده است، در نتيجه برخي نظريه هاي توسعه، عقب ماندگي و وابستگي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشورهاي جهان سوم به آمريكا و چند قطب صنعتي ديگر را به دنبال داشته و گاهي نيز آشكارا ارزشهاي معارض با نظام ارزشي جهان سوم را تبليغ كرده است.
الگوي نوسازي، يعني انديشه كساني كه دوگانگي جامعه سنتي و جامعه مدرن را مطرح ساخته اند، نمونه بارز نظريه هايي است كه آشكارا در جهت نفي هويت فرهنگي ملت هاي جهان سوم تلاش مي كردند. نظريه دوگانگي جامعه سنتي و مدرن كه اصطلاحاً به ديدگاه نوسازي موسوم است، قائل به دگرگوني كامل جامعه سنتي (ماقبل مدرن) به جامعه هايي با انواع فناوري، سازمان اجتماعي و فرهنگ مربوط به آن است. فرض بر اين است كه تمام جوامع، در مرحله سنتي شبيه به هم بوده اند و بالاخره اين جوامع، همان دگرگوني هايي كه در غرب اتفاق افتاده است، را از سر خواهندگذراند و به صورت جوامع مدرن درخواهندآمد. و اين گذر، ازطريق اشاعه فرهنگ، فناوري و نظام ارزش هاي سرمايه داري و يا گسترش نظام هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي از نوع غربي به وجود مي آيد.
از اين رو كشورهاي جهان سوم علاوه بر مشكل توسعه نيافتگي، با مسئله جديدتري به نام توسعه انديشه ها و نظريه هاي غربي و استعماري توسعه مواجه هستند.
براي مقابله با اين مشكل، حداقل دو راه را مي توان پيشنهاد و دنبال كرد:
الف. اتخاذ رويكردي انتقادي به نظريه هاي توسعه
ب. ارائه و تبليغ ديدگاه ها و انديشه هاي متفكران مذهبي، ملي، مردمي و بومي. اين راه حل در واقع تمهيدي است كه مي تواند تا حدي ناسازگاري ها و عناصر ناسره انديشه هاي غيربومي و بيگانه را آشكار كند، و توطئه هاي فكري و فرهنگي را خنثي سازد.
اين نظريه ها و ديدگاه ها در جامعه، خودآگاهي فرهنگي ايجاد كرده و بينش انتقادي آنان را بيشتر مي سازد.
ديدگاه هاي حضرت امام خميني(ره) درباره فرهنگ و توسعه فرهنگي با توجه به ضرورتي كه شرح آن گذشت، يكي از نيازهاي اساسي جامعه امروز ماست. حضرت امام خميني(ره) در مناسبت هاي گوناگون، ايده ها، خط مشي ها، اصول و سياست هاي كلان كشور و امت اسلامي، بلكه مستضعفان جهان، را مطرح مي فرمود و راه مجد و عظمت را به انسان هاي دربند مي آموخت.
توسعه از ديدگاه امام خميني(ره) داراي پنج ويژگي است:
1- جامعيت مفهوم توسعه به نحوي كه كليه ابعاد وجودي انسان را فرا مي گيرد.
2- فرهنگ اساس توسعه است.
3- استقلال فرهنگي، عامل اصلي توسعه و وابستگي فرهنگي، عامل اصلي توسعه نيافتگي است.
4- فرهنگ اسلامي، اساس و هدف توسعه فرهنگي است.
5- تربيت و تعالي انسان، شرط توسعه و غايت آن است.
جامعيت مفهوم توسعه
تعريف و مفهوم توسعه از جنگ جهاني دوم تا امروز كاملا تغيير كرده است ولي رشد جمعيت، رشد شهرنشيني، دموكراسي، عدالت اجتماعي يا توزيع عادلانه ثروت، دسترسي به وسائل ارتباط جمعي، ثبات سياسي و بودجه آموزش و تحقيقات، عواملي بودند كه به تدريج به عنوان شاخص هاي توسعه پذيرفته شدند.
فرهنگ، اساس توسعه است
حضرت امام خميني(قدس ره) با استناد به تعاليم عاليه اسلام، فرهنگ را اساس جامعه مي داند و ضمن پذيرش نيازهاي مادي و اقتصادي به عنوان يكي از ابعاد وجودي انسان، نقش فرهنگ را تعيين كننده و امور ديگر را تابعي از آن مي داند:
«بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه از بعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد ولي پوچ و پوك و ميان تهي است. اگر فرهنگ جامعه اي وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مي كند، و بالاخره در آن مستهلك مي شود و موجوديت خود را در تمام ابعاد از دست مي دهد.»1
ايشان در جايي ديگر فرهنگ را مايه سعادت و شقاوت جامعه مي دانند و مي فرمايند: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختي ها و بدبختي هاي ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوان هايي كه تربيت مي شوند به اين تربيت هاي ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مي كند...»2
«درباره فرهنگ هر چه گفته شود كم است و مي دانيد و مي دانيم اگر انحرافي در فرهنگ يك كشور پيدا شود... ديري نخواهد گذشت كه انحراف فرهنگي برهمه غلبه مي كند و همه را خواهي نخواهي به انحراف مي كشاند3.
حضرت امام خميني(قدس سره) كه ريشه تمامي معضلات جامعه را در بيماريهاي فرهنگي مي دانستند، كراراً گوشزد مي كردند كه آفات فرهنگي سموم كشنده اي هستند كه سياست و اقتصاد جامعه را مسموم مي كنند. ايشان غربزدگي، استعمارفرهنگي، جهل فرهنگي و بسياري از آفات فرهنگي ديگر را از موانع اصلي دستيابي به الگوي جامع توسعه مي دانند:
«فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالك اسلامي رخنه كرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمت بيگانگان و مستعمرين در مي آورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامي فريبنده، جوانان ما را منحرف مي كند.»4
توطئه ها و تهاجمات فرهنگي از ديگر موضوعاتي است كه حضرت امام خميني(قدس سره) از آن به عنوان مانع توسعه و اساس عقب ماندگي جامعه يادمي كنند:
«ترديدي نيست كه جهانخواران، براي به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم كشيدن مستضعفان جهان راهي بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب كشورهاي ضعيف ندارند.»5
جهل فرهنگي و ناآگاهي از مواريث و سرمايه هاي فرهنگي، يكي ديگر از موانع توسعه و توسعه فرهنگي در جامعه اسلامي است كه حضرت امام خميني(قدس سره) فراوان به آن اشاره نموده اند و از انديشمندان ملل مختلف خواسته اند كه مردم را نسبت به حفظ اصالتهاي خود آگاه سازند:
«آن چيزي كه وظيفه همه ما مسلمين است، وظيفه علماي اسلام است، وظيفه دانشمندان مسلمين است، وظيفه نويسندگان و گويندگان در بين طبقات مسلمين است، اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامي كه ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غني داريم، فرهنگ ما طوري بوده است كه فرهنگ ما صادر شده است به خارج كه آنها گرفتند از ما»6
پي نوشت:
1- صحيفه نور، ج15، ص.16
2- صحيفه نور، ج1، ص.273
3- صحيفه نور، ج17، ص.203
4- صحيفه نور، ج1، ص156
5- صحيفه نور، ج15، ص.267
6- صحيفه نور، ج6- ص.219
روز جهانی توسعه فرهنگی
سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی ملل متحد (يونسکو) دهه پايانی سده 20 ميلادی را به عنوان "دهه جهانی توسعه فرهنگی" معرفی نمود و 21 ماه مه ميلادی (31 ارديبهشت) را روز جهانی توسعه فرهنگی ناميده است.
تعبير و برداشت کلی يونسکو از فرهنگ (culture) مجموعه ای بهم پيوسته از دانش ها، آگاهی ها، باورها، ارزشها، "هنجارها، ايستارها و مهارت های لازم و ضروری برای زندگی اعضای جامعه است. بدون فرهنگ امکان ادامه زيست جوامع بشری وجود نخواهد داشت.
اما به دنبال تشکيل کنفرانس جهانی فرهنگ و توسعه در مکزيکوسيتی در سال 1982 در رابطه با سياست های فرهنگی و اعلام دهه جهانی توسعه فرهنگ از سال 1988 تا 1997 از طرف سازمان ملل مفهوم " فرهنگ" تغيير يافت. بنا به توصيه کنفرانس مزبور فرهنگ را بايد در مفهوم گسترده و به منزله بافتی پيچيده و با روابطی متقابل در نظر گرفت که مجموعه ای از سنتها و دانشها و نيز شکلهای متفاوت بيان و تحقق فرد در بطن جامعه استوار است. به عبارت دقيق تر،طبق تعريف اين کنفرانس فرهنگ عبارت از:
"مجموع کامل مشخصه های مميزه روحی، مادی، فکری و عاطفی است که يک جامعه يا گروه اجتماعی را مشخص می کند. نه تنها شامل هنرها بلکه شامل اشکال زندگی، حقوق اساسی انسانی، نظامهای ارزش، سنتها و اعتقادها نيز می شود."
با ويژگی هايی که تعريف فوق برای فرهنگ جامعه يا گروه اجتماعی تعيين می کند ديگر نمی توان فرهنگ را بعد فرعی يا تزئينی توسعه تلقی کرد، بلکه فرهنگ عنصر ضروری جامعه به شمار آمده و در رابطه کلی با توسعه، نيروی درونی جامعه محسوب می شود. و می توان گفت: فرهنگ مجموعه بسيار پيچيده و گسترده ای است که انسان در جريان تکامل اجتماعی و تاريخی پديد می آورد. فرهنگ هر جامعه سطح ترقی تکنولوژی، توليد، آموزش، علم، خبر و ادبيات دوره خاصی از تحول اجتماعی را نشان می دهد.
فرهنگ ملی
فرهنگ ملی هر سرزمينی، دارای خصوصيات و ويژگی های خاصی آن سرزمين است که تحت عناصر تاريخی، جغرافيايی، مذهبی، عقيدتی و کليه آن خصوصياتی که رنگ و بوی خاصی دارد و به آن ملت هويتی متفاوت از ديگران می دهد، شکل می يابد.
فرهنگ ملی از پايه های استقلال ملی است و بر مردم آن جامعه است که از فرهنگ خود همانند سرزمين خود، دفاع می کند. در طراحی برنامه های توسعه آنچه اهميت دارد، توجه به هويت های ملی است. هيچ الگوی توسعه وارداتی را نمی توان به کار برد، مگر آنکه با ويژگی های محلی، منطقه ای و ملی هماهنگی داشته باشد، و اساسا نمی توان هيچ الگويی را تحميل کرد.
توسعه واقعی بدون توجه به بعد فرهنگی ملی و احترام به هويت فرهنگی ملت ها تحقق نخواهد يافت. همانطور که ريموند شاسله می گويد:
"تاکيد بر هويت فرهنگ (ملی)، شرط لازم حاکميت و استقلال و شکوفايی تواناييهای فردی و توسعه هماهنگ جوامع است اقدامی است رهايی بخش، اسلحه ايست برای مبارزه در جهت نيل به استقلال واقعی، تاکيد بر حفظ هويت فرهنگی يا رد هر گونه تقليد (برون گرايی) و کنار گذاردن شيوه های فکری و عملی از سنتها، تاريخ و ارزشهای اخلاقی و حفظ ميراث نياکان بدون سنت گرايی، گذشته گرايی، بی تحرکی و انزواست هويت فرهنگی درارتباط و تماس با سنتها و ارزشهای ملل ديگر نو و غنی می شود، و امکان تعالی و شکوفايی انسان را افزايش می دهد."
بنابر اين تعريف، توسعه و حفظ فرآوردهای فرهنگی منطقه ای و ملی ضرورت تام دارد، چرا که فرآوردهای فرهنگی مطمئن ترين ضامن توسعه مستقل است، هويت فرهنگی را تقويت می کند و قوه خلاقيت و آگاهی مردم را نسبت به ميراث فرهنگی افزايش می دهد.
نتيجه
بنياد فرهنگي و اجتماعي هر جامعه اي به آموزش و آگاه كردن مردم متكي است با آموزش، فرهنگ زيستي و اجتماعي و اخلاقي افزايش مي يابد و احترام هاي اجتماعي به طبيعت، اجتماع و... رشد مي كند. در حقيقت با آموزش، جهل و فقرفرهنگي كمتر شده و مردم آماده رشد فرهنگي مي شوند. به شرط اينكه در كنار آموزش، خدمات و سرويس دهي نيز انجام شود و دولت درصدد رفع مشكلات نيز باشد.
مهمترين ابزار توسعه فرهنگي دانايي محور در حوزه محيط زيست آموزش است. مباني حقوقي آن در سطوح بين المللي فراهم و در سطح ملي توجه به آن روزافزون است.
در مدل مرجع مديريت تنوع قومي در ايران اجزاء و مراحل اجرا (54) با توجه به اينكه كليه اهداف ، راهبرد ها ،سياست ها ودر اين مدل تشريح شده است به جرأت مي توان گفت بدون توسعه فرهنگي تحقق اين امر امكانپذير نيست ،بويژه در بخش اجراي اين مدل به بهره گيري از سياست ها و برنامه ها از طريق وزارت ارشاد ، صدا و سيما و آموزش وپرورش براي محقق شدن اهداف اين مدل تاكيد شده است كه ارتباط مستقيم با فرهنگ ،عناصر فرهنگي و توسعه فرهنگي كشور دارد و گوياي جايگاه توسعه فرهنگي در برنامه يك كشور است كه در واقع در توسعه همه جانبه يك كشور ،نشانگرجايگاه توسعه فرهنگي به عنوان مبنا و اساس توسعه است.
"براي دستيابي به يك توسعه پايدار راهي جز ايجاد فرهنگ وانديشه لازم از طريق آموزش نيست و كارايي و كاركرد فرهنگ در درازمدت و به معناي ديگر ،پويايي يك فرهنگ در بستر زمان بستگي به عناصر ساختاري فرهنگ دارد . هرچه اين عناصر از پويايي بيشتري برخوردار باشند به همان اندازه فرهنگ وتغييرات ايجادشده توسط آن دوام وگستردگي خواهد داشت . (55)
به عبارتي توسعه فرهنگي بيشتر بستگي به ريشه ها و عناصر فرهنگ دارد هر چه اين موارد قوي باشد راحتتر است.
"در حقيقت وقتي فرهنگ ، معلول ونتيجه انديشه و ارزشها شد در آن صورت ما با پديده هاي توسعه فرهنگي مواجه هستيم ، چرا كه رشد انديشه و ارزشها (عناصر اصلي فرهنگ ) مساوي با رشد و توسعه فرهنگي است .همچنين زماني كه فرهنگ ، علت تغيير و تحول در ساختارهاي اقتصادي وسياسي و امور نظامي و دفاعي گردد در واقع مواجه با فرهنگ توسعه هستيم يعني توسعه بر چه مبنا وارزشها و انديشه ها يي تغيير يافته و يا در صدد تغيير است . (56).
از آنجا که هدف، توسعه انسان است و توسعه فرهنگی در جامعه به معنای خاص و ویژه تربیت انسان بر اساس معیارهای انسانیت است همانطورکه حضرت امام(ره) ،اصلاح یک کشور را اصلاح فرهنگ آن کشور می داند و اصلاح یک فرد را اصلاح فرهنگ وی ،باید در برنامه های توسعه نظام با استفاده از نخبگان و فرهنگ شناسان و دانشمندان برنامه ها ی توسعه فرهنگی طوری را برنامه ریزی کرد که همه افراد جامعه همانطور که از قرآن و نهج البلاغه و شاید آثار دانشمندان بنام جهان به اندازه ظرفیت درک خود برداشت دارد ، بتوانند از برنامه های توسعه فرهنگی نظام بهره مند شوند و این نشانگر این موضوع است که غنای این برنامه ها باید به حدی اعلا رسیده باشد .
حیات هنرو هنرمند در خلاقیت است .تقلید هنرمند را کورمیکند .هنر هنرمند ایجاد پیوند بین واقعیات زندگی است .نقد از ابزار روح هنر است .
اکنون میتوان قاره آفریقا را درنظرگرفت که با ورود تکنولوژی و دانش روز به این قاره عقب مانده و توسعه نیافته باید چه تدابیری برای بهره گیری از این فرصت بیاندیشد که باید گفت این فرصت را باید با جهت دهی مناسب وایجاد راه کارهای صحیح باید غنیمت شمرد و چون استفاده از این فرصت به برداشت و درک اجتماعی و فرهنگی جامعه برمی گردد بنابراین بایدبا توسعه فرهنگی این زمینه را مهیا کرد .در کشور مان هم که به نوعی بدون طی کردن دوران یا عصرصنعتی وارد جامعه جهانی فرا صنعتی به لحاظ تکنولوژی ارتباطی شده است شاید با بهره گیری مناسب و صحیح از این فرصت بتوان این عقب ماندگی را جبران کرد
